فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

كوردلى در صراط مستقيم‏

 

 منابع مقاله:

کتاب  : تفسير و شرح صحيفه سجاديه، جلد هشتم

نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان

  

العمى در لغت: از دست دادن چشم و بصيرت را گويند يعنى هم چشم ظاهرى و هم چشم باطنى يا همان چشم دل را گويند كه نابينايى ظاهرى با كلمه اعمى ذكر مى شود و نابينايى باطنى با كلمه اعمى يا عمىً يا عمٍ مى آيد.

لذا در قرآن در سوله عبس مى فرمايد:

ان جَآءَهُ الْأَعْمَى » «1»

از اين كه آن مرد نابينا نزد او آمد!

و در معنى دوم نه تنها در خدمت عدم بصيرت يا عمى در قرآن آمده است مثل آيات ذيل:

صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ» «2»

كر و لال و كورند.

يا آيه:

فَعَمُواْ وَصَمُّواْ» «3»

بنابراين [از ديدن واقعيت ها] كور و [از شنيدن حقايق و معارف ] كر شدند.

بلكه درجنب عدم بصيرت، نابينايى ظاهرى را اصلًا كورى به حساب نياورده است تا آن جا كه مى فرمايد:

فَإِنَّهَا لَاتَعْمَى الْأَبْصرُ وَ لكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ» «4»

در حقيقت اين است كه ديده ها كور نيست بلكه دل هايى كه در سينه هاست، كور است!

وَ مَن كَانَ فِى هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْأَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا» «5»

و كسى كه در اين دنيا كوردل باشد، در آخرت هم كوردل و گمراه تر است.

روشن است كه شناخت واقعى مسير الهى و دسترسى پيدا كردن به هدايت حقيقى پروردگار براى احدى ميسر نخواهد شد مگر به تدبير و انديشه كردن، چون با تدبير و تفكّر است كه چشم دل و خرد انسان شكوفا مى شود و با شكوفا شدن چشم دل، انسان داراى بصيرت و درك عقلى گرديده و اين جاست كه مى تواند طريق حق را به تمام و كمال بشناسد و با بصيرت، طى طريق نمايد و سفارش اسلام هم همين مى باشد چون اسلام دين بصيرت و آگاهى است.

خداوند مى فرمايد: اى پيامبر! به مردم بگو:

قُلْ هذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى» «6»

بگو: اين طريقه و راه من است كه من و هر كس پيرو من است بر پايه بصيرت و بينايى به سوى خدا دعوت مى كنيم.

امّا به چه كسى بصير گفته مى شود و اگر كسى بصير شد و چشم دلش باز شد چه كند كه ديگر كوردلى برنگردد و بصيرت و بيناييش از بين نرود. بايد به عبارت نهج البلاغه مراجعه كرد كه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

فَانَّما البَصيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَابْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَكَ جَدَدَاً واضِحاً يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرْعَةَ فِى الْمَهاوى وَ الضَّلالَ فِى الْمَغاوى وَ لايُعينُ عَلى نَفْسِهِ الغُواةَ بِتَعَسُّفٍ فى حَقٍّ اوْ تَحْريفٍ فى نُطْقٍ اوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ. «7»

بينا كسى است كه شنيد و انديشه كرد، و نظر كرد و بصير شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس در راه روشن حركت كرد، او در آن راه از افتادن در مواضع تباهى، و قرار گرفتن در مراحل گمراهى اجتناب كرد و گمراهان را به زيان خود با بيراهه رفتن نسبت به حق، و تحريف در گفتار، يا ترس از راستگويى يارى نمى نمايد.

و در جاى ديگر به اين مضمون بيان مى فرمايد:

انَّما الدُّنْيا مُنْتَهى بَصَرِ الْأَعْمى لايُبْصِرُها مِمَّا وَراءَها شَيْئاً وَ الْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرُهُ وَ يَعْلَمُ انَّ الدَّارَ وَراءَها فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ وَ الْأَعْمى الَيْها شاخِصٌ وَ الْبَصيرُ مِنْها مُتَزَوَّدٌ وَ الْأَعْمى لَها مُتَزَوَّدٌ. «8»

دنيا آخرين مرز ديد كوردل است كه هيچ چيزى را در وراى آن نمى بيند و بينا ديده اش را از دنيا نفوذ نمى دهد، و مى داند كه از پى آن خانه آخرت است.

پس بينا از دنيا به آخرت سفر مى كند، و كوردل به سوى دنيا سفر مى نمايد.

بينا از دنيا توشه برمى گيرد، و كوردل براى آن تهيه توشه مى بيند.

حال هر كس بايد خود بينديشد كه تا چه اندازه در اين راه كه همان به دست آوردن بصيرت مى باشد موفّق بوده است، البته به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه بصير شدن تنها مهم نيست، با بصيرت ماندن تا آخر عمر اهميت دارد و اگر كسى بخواهد بصير باقى بماند بايد عواملى را كه موجب از بين رفتن بصيرت و آگاهى مى شود مرتكب نشود، به عبارت ديگر: بايد ببيند ضد بينش و آگاهى چيست و از آنها دورى كند.

 

عوامل تضعيف بصيرت

 

يكى از عوامل تضعيف بصيرت يا از بين رفتن بينش، كوتاهى و نخواستن خود انسان است كه خداوند مى فرمايد:

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لّلْعلَمِينَ* لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ» «9»

قرآن فقط وسيله يادآورى و پند براى جهانيان است؛* براى هركس از شما كه بخواهد [در همه شؤون زندگى مادى و معنوى ] راه مستقيم بپيمايد.

يعنى كسى مى تواند در مسير مستقيم خط الهى حركت كند كه خودش بخواهد مستقيم گام بردارد، يعنى اگر خودش دنبال هدايت نباشد، اگر خودش انحراف ها و كجى ها را از خودش دور نكند، نمى تواند مستقيم شود.

در جاى ديگر اشاره دارد به اين كه اگر قوم ثمود با اين كه راهنما و پيامبر داشتند ولى با اين وجود دنبال كجى و انحراف از صراط مستقيم رفتند، چون خودشان نمى خواستند بينا شوند و بر كوردلى خود اصرار داشتند.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنهُمْ فَاسْتَحَبُّواْ الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» «10»

و اما ثموديان، پس آنان را هدايت كرديم، ولى آنان كوردلى را بر هدايت ترجيح دادند، پس به كيفر اعمالى كه همواره مرتكب مى شدند، بانگ عذاب خواركننده آنان را فراگرفت.

تا انسان خودش دنبال هدايت و راه مستقيم نباشد به زور نمى شود او را آدم كرد او خود بايد دنبال كمال و تعقل و تفكر باشد و تعصب بى جا مانع درك و فهم و بيدار شدن قلبش مى شود.

وَ مَآ أَنتَ بِهدِى الْعُمْىِ عَن ضَللَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بَايتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ» «11»

و تو هدايت كننده كوردلان از گمراهى شان نيستى، و نمى توانى [دعوتت را] جز به آنان كه به آيات ما ايمان مى آورند و تسليم [فرمان ها و احكام ] خدا هستند، بشنوانى.

آرى، اين امتناع از بصيرت و آگاهى تا جايى در دل نادان رخنه مى كند كه در تاريخ مى خوانيم وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام براى مردم خطبه مى خواند و مى فرمود:

سَلُونى قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونى .

از من هر چه مى خواهيد بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد.

اى مردم! از من سؤال كنيد هر چه مى خواهيد و لازم داريد تا روز قيامت، تا پاسخ آن را براى شما بگويم كه از راه راست گمراه نشويد، آن صحابى نادان و بى فكر از جا برمى خيزد به جاى اين كه از مسائل دينى و دستورهاى الهى سؤال كند، مى پرسد: يا اميرالمؤمنين!

اخْبِرْنى كَمْ فى رَأْسى وَ لِحْيَتى مِنْ طاقَةِ شَعْرٍ. «12»

خبر بده مرا كه بر سر و صورتم چند دسته مو وجود دارد.

حال مولا جواب اين شخص نادان را چه بدهد؟ امام عليه السلام از چه مى پرسد، او چه مى خواهد، يك چنين شخصى قابل هدايت نيست هر چند امام عليه السلام و راهنمايان دين براى او درس بگذارند و راه هاى بصيرت و بينش را به او نشان دهند، چون خود او مى خواهد كوردل بماند، مگر مى شود او را بينا كرد.

يكى ديگر از عوامل تضعيف بصيرت تمنيات و آرزوهاى واهى بشر است كه آدمى را از مشاهده واقعيت باز مى دارد.

امام على عليه السلام مى فرمايد:

الْأَمانِىُّ تُعْمى اعْيُنَ الْبَصائِرِ. «13»

آرزوهاى دور از دسترس، ديده بصيرت را كور مى كند.

 [ «12» اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ أَسْئَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ وَ لَا تَفْتِنِّي بِالاسْتِعَانَةِ بِغَيْرِكَ إِذَا اضْطُرِرْتُ وَ لَا بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَيْرِكَ إِذَا افْتَقَرْتُ وَ لَا بِالتَّضَرُّعِ إِلَى مَنْ دُونَكَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِكَ خِذْلَانَكَ وَ مَنْعَكَ وَ إِعْرَاضَكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ]

خدايا! چنانم قرار ده كه هنگام ضرورت با كمك حضرتت به دشمنان حمله كنم، و به هنگام نياز از تو بخواهم، و زمان درماندگى و مسكنت، به درگاه تو بنالم.

خدايا! مرا به اين امور امتحان مكن: كمك خواستن از غير خودت، هنگامى كه مضطر شوم. به خاكسارى و فروتنى در برابر ما سواى وجودت، زمانى كه به تهى دستى گرفتار آيم. به زارى كردن به درگاه غير حضرتت، وقتى كه دچار ترس شوم، تا به خاطر اين امور مستحق خوارى و منع نعمت و روى گردانى و بى اعتنايى از جانب تو گردم. اى مهربان ترين مهربانان!.

 [ «13» اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِي رُوعِي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي وَ الْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ وَ تَفَكُّراً فِي قُدْرَتِكَ وَ تَدْبِيراً عَلَى عَدُوِّكَ وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِكَ ]

آنچه شيطان از آرزوى باطل و بدگمانى و حسد در دل من مى اندازد، همه را ياد بزرگيت و انديشه در قدرتت، و تصميم و طرح عليه دشمنت قرار ده، و آنچه بر زبانم جارى مى كند، از فحش و بدگويى يا ناسزا به ناموس مردم، يا شهادت باطل، يا غيبت مؤمن غايبى، يا دشنام به حاضرى و آنچه شبيه اينهاست، همه را سخن به حمد و سپاست و مبالغه در ثنايت، و فرو رفتن در تعظيمت و شكر نعمتت و اقرار به احسانت و شمردن نعمت هايت قرار ده.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- عبس (80): 2.

(2)- بقره (2): 18.

(3)- مائده (5): 71.

(4)- حج (22): 46.

(5)- اسراء (17): 72.

(6)- يوسف (12): 108.

(7)- نهج البلاغه: خطبه 152.

(8)- نهج البلاغه: خطبه 133؛ غرر الحكم: 132، حديث 2277.

(9)- تكوير (81): 27- 28.

(10)- فصّلت (41): 17.

(11)- نمل (27): 81.

(12)- بحار الأنوار: 10/ 125، باب 8، حديث 5؛ الاحتجاج: 1/ 261.

(13)- نهج البلاغه: حكمت 275.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تنظیم كارها و امور
نخل های سبز از مهدی تقی نژاد
عشق یعنی ازاحد ده بزرگی
حسی که آدمی را هیچ گاه رها نمی کند
گزيده‌‏اى از اخلاق حضرت امام هادى‏ عليه ...
استاد محمد رفعت
شب نیمه شعبان هیچ دعایی رد نمی‌شود!
فاطمه علیهاالسلام تجلی تمام زنان مقدس قرآنی (بر ...
احسان به خویشان و یتیمان
سرگذشت نگارش احادیث نبوی

بیشترین بازدید این مجموعه

شهادت امام زین العابدین(ع)
آداب دعا در نيايش هاي انبياء
حکومت حضرت مهدی علیه السلام تنها حکومت واحد جهانی
مساله عطش در کربلا
راه‏‌هاى خلاصى از شيطان‏
معنا و مفهوم امر به معروف و نهی از منکر  
شکوفایی قرآن با حفظ میزان
عذاب دنیایی!
چهار شاخصه ایمان در منظر امام صادق(علیه السلام)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^