فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

لقمان و راههاى رسيدن به حكمت‏


پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:

غلام سياه، با چهره گمنام، روزى نشسته بود و حكمت الهى را براى گروهى درس مى داد كسى كه در روزگار بردگىِ لقمان، لقمان را مى شناخت، ديد جمعيتى آنجا جمع هستند. گفت: چه خبر است؟ گفتند: كسى دارد حكمت الهى مى گويد.

گفت: اين برده حكمت الهى مى گويد؟!

درس كه تمام شد، گفت:

«ألَسْتَ عَبْدَ آلِ فُلانِ»

؟ تو برده فلان قبيله نبودى؟

«قال:

بلى »

بله، ما برده بوديم. با تعجب به لقمان گفت:

«فَمَا بَلَغَ بِكَ ما نَرى »

؟ چگونه به اين مقام رسيده اى؟ آخر قابل باور نيست كه تو الآن در مقامى مانند مقام انبياى خدا عليهم السلام قرار گرفته اى. گفت: شش برنامه داشتم.

اول:

«صِدْقُ الحَدِيثِ»

مطلقا در عمرم اهل دروغ نبودم.

مشكل ما چيست كه بالا نمى رويم و نمى رسيم؟ چه بارى روى دوش ما است كه نمى توانيم حركت كنيم؟ يك دروغ است. آقا! آيا شما شايسته اين مقام هستيد كه اين پست را به شما بدهيم؟ من، هزار درجه از شايستگى آن طرف تر هستم. به دروغ مى گويد! آقا! آيا اين پول را به شما بدهيم، سر وعده برمى گردانى؟ اختيار دارى! من؟ اما از همان اول نيت دارد كه پول را بخورد.

لقمان در ادامه گفت:

دوّم:

«وَ اداءُ الأمانَةِ»

خيانت به هيچ كس و هيچ چيز نداشتم.

سوم:

«تَرْكُ ما لايَعْنِينى»

براى هيچ كار بى اهميتى عمرم را خرج نكردم. هر كارى مى خواستم بكنم، اول سنجيدم كه ارزش آن بالا باشد، بعد آن كار را انجام دادم. كارهاى بيهوده، بى ربط، بى خود و بى نتيجه، اصلًا اهل آنها نبودم.

چهارم:

«وَ غَضِّى بَصَرِى»

از حرام چشم پوشيدم. زن مردم، مال مردم، دختر مردم، چه معنى دارد كه من چشمم را مانند تير سه شعبه زهر آلود به چهره نامحرمان بياندازم؟ چه معنى دارد كه در خانه مردم مهمانى بروم، لذت مهمانى من در اين باشد كه ناموس مردم را با ديد بد ببينم؟

پنجم:

«وَ كَفّى لِسانِى»

زبانم را نگهداشتم. از خيلى از افراد كار بد سراغ داشتم، ولى نگفتم، آبروى مردم را حفظ كردم.

ششم:

«وَ عِفَّتِى فِى طُعْمَتى »

جلوى طمع و آرزوهاى بيهوده ام را گرفتم؛ نه آرزوى بيهوده و نه طمع بى خود داشتم. بعد پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: به اين مرد فرمود:

«فَمَنْ نَقَصَ عَنْ هذا فَهُوَ دُوْنِى»

هر كس اين شش صفت را كم دارد، مقامى ندارد و بدبخت است،

«وَ مَنْ زادَ عَلَيه فَهُوَ فَوْقِى»

هر كس كه بيشتر از من دارد، بايد رفت و دست به دامن او زد

«وَ مَنْ عَمَلَهُ»

هر كسى هم اين شش صفت را دارد

«فَهُوَ مِثْلِى»

با من مساوى است.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا
بدهكارى و نماز ميّت‏
نفس - جلسه بیست و پنجم
تجلّى خدا در قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
كاشت در زمين وجود
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
زكريا بن آدم، وكيل امام رضا عليه السلام
دين باخته، غارت شده واقعى
حكايتي از استاد در انگليس
عشق حقيقى و مجازى
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
تجلی دین در سه بخش وجودی انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^