قرآن مجید خداشناسى یهود را در كنار دیگر تعالیم، متون مقدس و شخصیتهاى این دین، مطرح كرده و دربارة آن داورى كرده است. با اینكه قرآن اصل خداشناسى یهودى را مورد تأیید قرار داده است، اما در عین حال امورى را در این باره به یهودیان نسبت داده و آنان را مورد مؤاخذه قرار داده است. قرآن مجید به یهود نسبت میدهد که عزیر را پسر خدا خواندهاند، عالمانشان را رب خود گرفتهاند ، خود را فرزند خدا دانستهاند، خدا را فقیر و خود را غنی خواندهاند، و به خدا نسبت بُخل دادهاند. برخی این پرسش را مطرح میکنند که یهودیان در كجا به چنین چیزى قائل بودهاند. آنان بر این باورند که این موارد، یا برخی از آنها را نمیتوان در متون موجود یهودی یافت. این نوشتار در پى آن است كه با بررسی موارد مطرحشده در قرآن، به این پرسش پاسخ دهد، که آیا موارد فوق به گونهای است که باید حتماً در متون یهودی ردپایی از آنها پیدا کرد و اگر اینگونه است آیا در این متون وجود دارد؟
یهودیت و یهودیان بیش از هر دین و قوم دیگرى در قرآن مجید مورد توجه قرار گرفتهاند. شخصیتهاى مهم، حوادث تاریخى، قوم اسرائیل، عقاید و اعمال یهودیان و نیز متون مقدس یهودى مكرر در قرآن مطرح شده، مورد داورى قرار گرفته و تأیید و تصدیق شده یا اینكه مورد نقد قرار گرفتهاند. مسلماً یكى از بحثهاى محورى، كه اتفاقاً مواضع دو دین در آن بیش از هر چیز دیگرى به هم نزدیك است، بحث خداشناسى است. خداشناسى این دو دین به حدى به هم نزدیك است كه میتوان آن را از مشتركات این دو به حساب آورد. قرآن مجید یهودیان را در کنار مؤمنان و حتی در صدر لیست اقوامى قرار داده است كه به خدا ایمان دارند.[1] همچنین قرآن كریم با اشاره به این وجه اشتراک، یعنی یگانهپرستى و پرهیز از شرك، از پیروان این دو دین خواسته است تا بر مبنای این كلمه مشترك، به همگرایى روی آورند.[2]
قرآن مجید در آیات متعددى متون مقدس یهودى را تصدیق كرده است. در بسیارى از این آیات آمده است كه قرآن یا پیامبر كتابهای موجود در نزد یهودیانِ زمان ظهور اسلام را تصدیق میکنند. همانطور كه برخى از مفسران قرآن نیز گفتهاند كتابى كه آن زمان در دست یهودیان بوده همین كتابى است كه اكنون وجود دارد؛[3] چراكه اولاً نسخههاى خطى متون یهودىِ مربوط به چند قرن قبل از اسلام که در موزهها نگهدارى مىشوند تفاوتى با نسخههاى فعلى ندارند[4] و ثانیاً منطقة حجاز در هیچ زمانى آنچنان مركزیتى در یهودیت نداشته است كه بتواند كتاب را تغییر دهد و این تغییر باعث شود كه كتاب در سایر مراكز علمى یهود ــ كه در دیگر نقاط جهان بودند ــ تغییر كند؛ پس قرآن همین كتاب موجود را تصدیق كرده است. اما كسى كه قرآن و تورات و دیگر قسمتهاى عهد قدیم را مىخواند به روشنى مییابد كه این دو كتاب از تمام جهات هماهنگ نیستند؛ مثلاً داستان زندگى شخصیتهاى مشترك (مانند موسی، هارون، سلیمان و...) در این دو متن، بسیار متفاوت و حتی در تضادند. برخى از مفسران برآناند كه اگر قرآن این متون را تصدیق كرده است به سبب وجود اصول عقیدتى اساسى از قبیل خداشناسى و توحید در آنهاست.[5] مسلم است كه اصل اساسى و زیربنایى اسلام كه بیش از هر چیز دیگرى مورد تأكید قرار گرفته خداشناسى و توحید است؛ پس اگر كتابى مورد تصدیق قرآن قرار گرفته باشد، هرگز نمىتواند خداشناسىاى را ارائه كند كه با خداشناسى قرآن تفاوت اساسى داشته باشد. مطالعة عهد قدیمِ موجود نیز نشان مىدهد كه قرآن مجید در خطوط اساسىِ خداشناسى با این متون اختلاف زیادى ندارد. با این حال قرآن مجید دربارة خداشناسى یهود یا امورى كه بهگونهاى با خداشناسى ارتباط پیدا مىكند، نكاتى را بیان کرده و امورى را به یهودیان نسبت داده و آنها را رد كرده است. یك یهودى مىتواند بپرسد كه ما در كجا چنین اعتقادى داشتهایم یا چنین سخنى را گفتهایم. در نتیجه این سؤال مطرح میشود كه آیا میتوان سندى در تأیید امورى كه قرآن مجید به یهودیان نسبت داده است یافت؟ در این نوشتار برآنیم كه به این موضوع، یعنى نقدهاى قرآن بر خداشناسى یهود، بپردازیم و شبهات موجود در این باره را طرح و بررسى نماییم. بحث را در چند محور پى مىگیریم؛ ابتدا موارد را مطرح كرده، سپس به بحثهایى مقدماتى مىپردازیم و پس از آن با تفصیل بیشتر به بررسى موارد خواهیم پرداخت.
الف) آیاتى كه خداشناسى یهود را نقد كردهاند
آیات مورد بحث، گاهى مستقیماً دربارة خدا و صفات او هستند، گاهى دربارة انسانهایی که دربارة آنها غلوشده سخن میگویند و گاهی به رابطة كل یهودیان با خدا ــ که به صورتى متفاوت از دیگر انسانها تصویر شده است ــ میپردازند. این آیات به قرار زیرند:
1. «و قالت الیهود عزیر ابنالله و قالت النصارى المسیح ابنالله ذلك قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین كفروا من قبل...»؛
یهود گفتند:
\"عزیر پسر خداست\" و نصارى گفتند: \"مسیح پسر خداست\". این سخنى است باطل كه به زبان مىآورند و به گفتار كسانى كه پیش از این كافر شدهاند شباهت دارد»(توبه: 30).
عزیر كیست؟ كسى به این نام در تاریخ یهود و متون مقدس آنان ناشناخته است. در كجا چنین شخصیتى پسر خدا خوانده شده است؟
2. «اتخذوا احبارهم و رهبانم ارباباً من دون الله و المسیح ابنمریم و ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحدا...»؛
«اینان اهل كتاب دانشمندان و راهبان خود را و مسیح پسر مریم را به جاى خدا به الوهیت گرفتند، با آنكه مأمور نبودند جز اینكه خدایى یگانه را بپرستند...» (توبه: 31)
جا دارد كه یهودیان بپرسند ما كجا به احبار یا دانشمندان خود نسبت الوهیت دادهایم؟ مجموعة عهد قدیم به صورت مفصل داستان زندگى پیامبران و شخصیتهاى قدیم را آورده است و شخصیت و زندگى عالمان یهودى نیز در كتاب تلمود به تفصیل بیان شده است. در كجاى این مجموعه، عالمان دین الوهیت یافتهاند؟
3. «و قالت الیهود و النصارى نحن ابناء الله و احباؤه قل فلم یعذبكم بذنوبكم بل انتم بشر ممن خلق یغفر لمن یشاء و یعذب من یشاء و لله ملك السموات و الارض و ما بینهما و الیه المصیر»؛
و یهودیان و مسیحیان گفتند: \"ما پسران خدا و دوستان او هستیم\". بگو: \"پس چرا شما را به كیفر گناهانتان عذاب مىكند؟ ]نه[ بلكه شما بشرى از جمله كسانى هستید كه آفریده است. هر كه را بخواهد مىآمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مىكند و آنچه در آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو مىباشد از آنِ خداست و بازگشت همه به سوى اوست» (مائده: 18).
آیا یهودیان خود را پسر خدا خواندهاند؟ اگر خواندهاند به صورت تشریفى خود را پسر خدا خواندهاند یا به صورت واقعى؟ آیا قرآن پسربودن تشریفى براى خدا را نیز رد مىكند؟ اینها سؤالاتى هستند كه در ذیل این آیه باید به آنها پرداخت.
4. «لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء سنكتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق»؛
مسلماً خدا سخن كسانى را كه گفتند: \"
«خدا نیازمند است و ما توانگریم\" شنید. به زودى آنچه را گفتند و به ناحقكشتن آنان پیامبران را، خواهیم نوشت» (آل عمران: 181).
از اینكه قتل انبیا را نیز به قائلین این قول نسبت داده و نیز با توجه به آیات دیگر قرآن و شأن نزولی که برای این آیه گفتهاند، معلوم مىشود كه منظور از کسانی که خدا را فقیر و خود را غنى دانستهاند یهودیان هستند. حال سخن این است كه آیا چنین چیزى در تاریخ یا در متون مقدس آنان نقل شده است؟ چرا قرآن چنین چیزى را به آنان نسبت مىدهد؟
5. «و قالت الیهود ید الله مغلوله غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق كیف یشاء»؛
و یهود گفتند: \"
«دست خدا بسته است.\" دستهاى خودشان بسته باد. و به سزاى آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند. بلكه هر دو دست او گشاده است، هرگونه بخواهد مىبخشد» (مائده: 64).
آیا این ادعا با خداشناسى یهود مطابقت دارد كه خدا را فقیر بخوانند یا اینكه دستهاى خدا را بسته بدانند؟ در كجا مىتوان شاهدى بر این یافت كه یهودیان چنین چیزى را گفتهاند و اساساً مقصود قرآن مجید چیست؟
ب) چند نكته مقدماتى
قبل از ورود به بحث و بررسى یكایك آیات باید به چند نكتة مقدماتى اشاره كنیم:.
1. در ذیل آیات فوق یك سؤال مكرر مطرح شد و آن اینكه آنچه قرآن مجید به یهود نسبت مىدهد در كدام یك از منابع آمده است؟ آیا در جایى از متون مقدس یهودى بهاین مطالب اشاره شده است؟ آیا شواهد تاریخى دیگرى براى آنها وجود دارد؟
باید به یك نكتة مهم توجه داشت و آن اینكه پیروان ادیان مختلف عموماً متون مقدس خود را وحى و الهام مىدانند. معناى این سخن این است كه مطالب آن كتاب از منبعى آسمانى و فوق زمینى گرفته شده و در واقع خداوند كه فراتر از محدودیتهاى مكانى و زمانى است این مطالب را مستقیماً به پیامبر یا مؤسس آن دین الهام و وحى كرده است. پس نمیتوان به پیروان یک دین گفت كه منبع مطالبى را كه در این متون آمده است نشان بدهید. قرآن مجید حوادث تاریخىای را نقل کرده است که مربوط به چند هزار سال قبل از خودش هستند؛ در نظر فرد مؤمنْ مقدس بودن و وحیانىبودن قرآن به آن است كه این وقایع را از نفس واقعه ــ و نه از منبعى دیگر ــ نقل مىكند. آرى، گاهى نقادان جدیدِ كتاب مقدس و كسانى كه در عصر روشنگرى به نقد تاریخى اعتقاد داشتند و مىگفتند همة حوادث این جهان را مىتوان و باید در خود این طبیعت و با استفاده از حوادث دیگر تبیین كرد، مدعی بودند که باید در پی کشف منبع مطالب نقل شده در متون مقدس بود؛ علت این ادعا و سخن آنان این بود که جهانبینى آنان وجود ماورای طبیعت و دخالت ماورا در طبیعت را بر نمىتابید و در واقع هر متن و هر نوشتهاى را زمینى مىدانستند.[6] اما براى مؤمنِ به یک دین سؤال از منبع مطالب متن مقدسِ آن دین سؤالی درونمتناقض است؛ این سؤال به این معناست كه متن مقدس تو زمینى است و الهامى و وحیانى نیست.
البته در دو صورت طرح سؤالاتى اینگونه ممكن است. یكى اینكه خود متن به گونهاى باشد كه نشان دهد از منابعى استفاده كرده است؛ براى مثال نقادان جدید از خود تورات و حوادث نقلشده در آن به صورتى قابل دفاع كشف كردهاند كه نویسندة تورات از چهار منبع استفاده كرده است. آنان مىگویند تورات بارها ماجراهاى مختلف را دوبار و به دو صورت كاملاً متفاوت و ناسازگار نقل كرده است. كسى كه سه باب اول سفر پیدایش را مطالعه كند به روشنى درمىیابد كه دو روایت كاملاً متفاوت و ناسازگار از خلقت انسان در این كتاب آمده است. این دانشمندان با استفاده از نامهاى خدا، محتوا، زبان و... به صورت روشنى این ادعا را مستدل كردهاند كه تورات از منابعى استفاده كرده است.[7] بحثى مشابه دربارة منابع اناجیل همنوا (متى، مرقس و لوقا) نیز مطرح است.[8] به هر حال در این موارد خود متن نشان مىدهد كه از منابعى استفاده كرده است و نقادانى كه چنین بحثهایى را مطرح مىكنند خطا نكردهاند. فرق است بین اینكه گفته شود از متن برمىآید كه از منابعى استفاده كرده است و اینكه گفته شود باید براى هر مطلبى كه در متن مقدس آمده است منبعى ارائه داد.
صورت دیگر آن است كه در متن مقدس حادثهاى تاریخى نقل شده باشد و این نقل با تاریخ مكتوب ناسازگارى آشكار داشته باشد. در اناجیل آمده است كه به هنگام صلیب عیسى، تاریكى مطلق ربع مسكون را فرا گرفت.[9] دانشمندان حق دارند بگویند كه از چند قرن قبل از میلاد مسیح در امپراتورى روم همة حوادث طبیعى و خسوفها و كسوفها ثبت شدهاند. سه ساعت تاریكى مطلق در كل زمین یك حادثة بسیار عجیب است و از طرفی ماجرای صلیب در زمانى رخ داده كه در بسیارى از نقاط جهان حوادث ثبت مىشده است. چگونه است كه در هیچ اثرى به آن اشاره نشده است؟[10] البته این حادثة فراگیر جهانى با معجزات جزئىای كه ادیان مدعىاند در گوشهاى رخ دادهاند متفاوت است. و باز این سخن با این ادعا كه باید براى هر حادثهاى که در متون مقدس نقل شده است منبعی آورد متفاوت است.
سخن ما دربارة قرآن و حوادثى است كه این كتاب نقل كرده است. به اعتقاد مسلمانان قرآن مجید هرگز مطالب خود را از متون مقدس یهودىـمسیحى یا هیچ منبع تاریخى دیگرى نقل نمىكند؛ حتی قرآن مدعى است كه روایت صحیحِ امور مورد اختلاف همین یهودیان را نیز نقل مىكند:
«ان هذا القرآن یقص على بنىاسرائیل اكثر الذى هم فیه یختلفون؛»
«همانا این قرآن براى بنىاسرائیل بیشتر امورى را كه در آنها اختلاف كردهاند بازگویى مىكند» (النمل: 76).
به اعتقاد مسلمانان، قرآن نفسِ واقعه را نقل مىكند نه اینكه مطالب خود را از منابعى دیگر گرفته باشد؛ بنابراین هیچ مسلمانى بر خود لازم و روا نمىداند كه براى حوادث نقل شده در قرآن مجید منبع ارائه كند.
البته در یك مورد لازم است كه برای ادعای قرآن منبع ارائه شود و آن جایى است كه قرآن مجید از تورات و انجیل زمان خود، كه همان تورات و انجیل فعلى است،[11] مطلبى را نقل میكند. نمونة آن این آیه است:
«الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الانجیل»؛
«كسانى كه تبعیت مىكنند از رسول نبى درس نخواندهاى كه او را در تورات و انجیلى كه نزدشان است مىیابند» (الاعراف: 157).
از این آیه برمىآید كه بشارت به پیامبر اسلام در تورات و انجیل زمان پیامبر بوده است. پس مسلمانان موظفاند كه این بشارت را در این دو كتاب نشان دهند.[12]
در پایان باید به این نكته اشاره كنیم كه قرآن مجید حوادث متعددى را نقل كرده است كه در متون دیگر موجود نیست و نیز حوادث متعدد یا زندگى افراد متعددى را نقل كرده است كه با آنچه در متون دیگر نقل شده كاملاً متفاوت است. بنابراین قرآن مجید از متون یهودى یا مسیحى نقل نمىكند تا كسى بگوید که منبع آن چیست.
2. فرق است بین یهود و یهودیت. مقصود از یهود ، كه قرآن مجید بارها آن را به كار مىبرد، یك قوم و ملت است؛ اما یهودیت یك دین است. ممكن است چیزى به یهودیان نسبت داده شود اما همان چیز را نتوان به یهودیت نسبت داد. یهودیان در زمان موسى گوسالهپرستى كردند و این واقعه را هم قرآن و هم تورات نقل کردهاند. تورات مىگوید بنىاسرائیل غیر از موسى و یوشع بن نون و قرآن مىگوید بنىاسرائیل غیر از موسى و یوشع و هارون گوساله پرستى كردند.[13] بنا بر هر دو كتاب، بنىاسرائیل گوساله را به جاى خدا پرستیدند؛ اما هرگز نمىتوان گوسالهپرستى را به یهودیت نسبت داد؛ چراكه در هر دو كتاب آمده است كه خدا و نیز موسى از این عمل ناراضى بوده و قوم را مجازات كردند؛ متن مقدس یهودى نیز این عمل را ناروا شمرده، محكوم مىكند. بنابراین نسبتدادن گوسالهپرستى به یهود درست است: «یهود گوساله پرستیدند»؛ اما نسبتدادن اینامر بهیهودیت جایز نیستو در واقع «یهودیت گوسالهپرستىرا ردمىكند».
ممكن است عملى با اصول اساسى یهودیت و امورى كه در متون مقدس این دین مورد تأكید قرار گرفته است ناسازگار باشد، ولى بتوان همان عمل را به یهودیان (یهود) نسبت داد. پس این سخن كه چگونه قرآن مجید اعتقادات یا اقوالى را به یهودیان نسبت داده است كه با اصول مسلم این دین و متون مقدس آن ناسازگارند، ایراد بجایى نیست. متون مقدس یهودى نشان مىدهند كه اكثریت قاطع یهودیان بارها كارهایى را انجام داده یا اعتقاداتى داشتهاند كه انبیاى الاهى با آن اعمال و اعتقادات مخالف بوده و مبارزه مىكردهاند.
آرى، اگر عملى را بنىاسرائیل انجام دادهاند و متون مقدس نشان دهند كه خدا و موسى، بهعنوان مؤسس این آیین، و یا سایر انبیا به این عمل راضى بوده یا به آن فرمان دادهاند، مىتوان این عمل را هم به بنىاسرائیل (یهود) و هم به یهودیت نسبت داد. نمونة آن این ادعا است که «بنىاسرائیل مصریان را غارت كردند». این جمله حادثهاى را حكایت مىكند كه در شب مهاجرتِ بنىاسرائیل از مصر رخ داده است. پیش از فرار از مصر، خداوند از موسى مىخواهد كه به بنىاسرائیل نیز دستور دهد كه هرچه مىتوانند زیورآلات و اشیاى قیمتى از همسایههاى خود بگیرند و بنىاسرائیل نیز چنین مىكنند و به دستور موسى هنگام خروج از مصر، آنها را با خود مىبرند.[14] بنابراین مىتوان چنین برداشت كرد كه «یهودیت رد امانت به غیر یهودیان را لازم نشمرده و یهودیان رد امانت نكردهاند». این در صورتی است که ــ همان طور که ظاهر عبارت گویای آن است ــ بنیاسرائیل این اشیا را از باب عاریه و امانت گرفته باشند؛ اما اگر بعد از نزول بلاها و ترسیدن قبطیها، بنیاسرائیل از آنان خواسته باشند که هر چه میخواهیم به ما بدهید تا برویم، باز این مشکل را دارد که جمع آوری مال به هر وسیله را توجیه میکند. البته این عملى است كه قرآن مجید براى مسلمانان جایز نمىداند و انبیاى الاهى را از آن مبرا مىداند.
3. در نقل حوادث تاریخى یا نسبتهایى كه به یهود داده شده است گاهى نام اشخاصى مطرح مىشود. ممكن است گفته شود كه این نام خاصْ كیست و اساساً آیا در تاریخ یهودیت چنین شخصى وجود داشته است؟ گاه این نام خاص با یکی از شخصیتهای یهودی كه تلفظ نام او شبیه یا نزدیك این نام است یكى گرفته میشود؛ آن موقع این بحث پیش مىآید كه آیا نسبتى كه قرآن مجید به این فرد ــ كه زندگى او در كتاب مقدس آمده ــ داده است درست است یا نه؟ نمونة آن، فردى است كه در یکی از آیات مورد بحث ما آمده است، یعنی «عزیر». برخى عزیر را همان عزراى معروف دانستهاند كه در عهد قدیم در دو كتاب عزرا و نَحمْیا به تفصیل دربارة او سخن رفته است و در این باره بحث كردهاند كه كجا و چگونه یهودیان او را پسر خدا خواندهاند و احیاناً یهودیان مىگویند ما عزرا را پسر خدا نخواندهایم.[15]
سخن ما در اینجا این است كه وقتى اسامى به زبانهاى دیگر منتقل میشوند چنان متفاوت مىشوند كه تطبیق آنها بر همدیگر مشكل است؛ مثلاً شائول یك اسم یهودى معروف است. یكى از شخصیتهاى بسیار معروف و بسیار مؤثر صدر مسیحیت به همین نام بوده است. تلفظ یونانى شائول، «سولس» است كه در یونانى معناى «مرد خنثى» مىدهد و چون این معنا خوب نبود شائول نام خود را به «پولس» تغییر داد. در عهد قدیم نیز شخصیتی به همین نام وجود دارد. او در زمان سموئیل نبى مىزیسته و اولین پادشاه بنىاسرائیل بوده است. نام این شخصیت در قرآن مجید «طالوت» است. نام پدرزن موسى در تورات «رعوئیل» و «یترون» است؛[16] اما در سنت اسلامی معروف است كه نام پدرزن موسى «شعیب» بوده است. و نام پیامبر معاصرِ عیسی یحیی و نام یكى از حواریان عیسى یوحنا است؛ اما این دو نام در واقع یک نام هستند ــ جالب آنکه همین نام در انگلیسى «جان» و در فرانسه «ژان» تلفظ و کتابت مىشود. اما از آنجا كه این نام از دو طریق به زبانهاى عربى و فارسى وارد شده است به این دو صورت تلفظ و نوشته مىشود که البته هیچكدام شباهتى با «جان» انگلیسى یا «ژان» فرانسوى ندارند. یوشع، یشوع، یهوشوع، یسوع، عیسى و جیزِس همه یك ناماند، پُل همان نام یونانىِ پولس است كه در عربى «بولس» تلفظ مىشود، جیكوب و جیمز همان یعقوب هستند، جوب همان ایوب است، الكساندر همان اسكندر است، پیتر و پِطْر همان پطرس هستند و ... .
به هر حال سخن این است كه اگر در هر دو كتاب به پدر زن موسی اشاره نشده بود، هرگز كسى «رعوئیل» و «یترون» را با «شعیب» مطابقت نمیداد و اگر داستان حكومت «شائول» یا «طالوت» در هر دو كتاب نیامده بود هرگز كسى آنها را بر هم تطبیق نمىكرد؛ كما اینكه فارسى زبانان و عربىزبانانى كه در این زمینه مطالعه ندارند هرگز نمىتوانند حدس بزنند كه یحیى و یوحنا یك نام است و یا «ژان» و «جان» همان نام است و ...
حال كه اینگونه است، پىگیرى نام خاص كار چندان درستى نیست و چه بسا به نتیجه هم نمىرسد و اصولاً تطبیق دو اسمى كه لفظاً مشابهاند چندان كار صحیحى نیست. نمونة آن، نام «سامرى» است كه در قرآن مجید در ماجراى گوسالهپرستى بنىاسرائیل آمده است. در روایتِ توراتی این ماجرا نه تنها نامى از شخصیتى به نام «سامرى» نیامده، بلکه جایى نیز براى چنین فردى باز نیست؛ چراكه در این كتاب، هارون است که گوساله را ساخته و مردم را دعوت به گوساله پرستی کرده است.[17] اما در قرآن مجید غیر از موسى و هارون سخن از فرد دیگرى به نام «سامرى» است؛ او گوساله زرین را ساخته است و هارون نه تنها در این امر شرکت نداشته که با سامری مبارزه کرده است وحتى نزدیك بوده كه در این راه جان خود را از دست بدهد.[18] حال گاهى این پرسش مطرح مىشود كه «سامرى» كیست؟ و چرا نام او در تورات نیامده است؟ گاهى گفته مىشود «سامرى» به معناى اهل سامره است. سامره شهرى بوده كه (قرنها پس از حضرت موسى) پس از حضرت سلیمان هنگامى كه كشور بنىاسرائیل به دو كشور شمالى و جنوبى تقسیم گردید، پایتخت كشور شمالى بود. پس از مدتی كشور شمالى، كه اسرائیل نام داشت، به دست آشوریان ویران شد و ده سبط از بنىاسرائیل كه ساكن در آن بودند از بین رفتند یا در اقوام دیگر حل شدند. بازماندگان آنان را سامریان مىگفتند. اینان چون عقاید خاصى داشتند، گاهى یك فرقة یهودى به حساب مىآیند. گفته مىشود سامرى كه در قرآن آمده یعنى اهل سامره یا از گروه سامریان؛ اما مشكل این است كه چنانکه گفته شد این شهر و این فرقه مربوط به چند قرن پس از حضرت موسى است.[19]
باروخ اسپینوزا براى اثبات اینکه تورات به دست موسى نوشته نشده بلکه قرنها پس از او نوشته شده است، شواهد و دلایلی را از خود تورات نقل میکند. یکی از این شواهد، استدلال به تغییر نامها در خود عهد قدیم است. این دلیل اسپینوزا به روشنتر شدن بحث ما کمک میکند. او میگوید که در سفر پیدایش، باب 14، شماره 14 آمده است: «ابراهیم دشمنان خود را تا \"دان\" تعقیب كرد». اما در كتاب دیگرى كه در عهد قدیم بعد از اسفار پنجگانه آمده و سفر داوران نام دارد و حوادث مربوط به دهها سال پس از موسى را نقل مىكند، آمده است كه سبط دان (از اسباط بنىاسرائیل) به شهرى حمله كرده، آن را فتح كردند، و نام آن را كه «لایش» بود تغییر دادند و نام «دان» را كه جد خودشان و پسر یعقوب بود بر آن گذاشتند.[20] سخن اسپینوزا این است كه در زمان موسى شهرى به نام «دان» در آن منطقه نبوده و نام آن شهر در آن زمان «لایش» بوده است؛ بنابراین تورات پس از تغییر یافتن نام شهر، یعنی مدتها پس از مرگ موسی، نوشته شده است.[21]
آیا ماجرایى كه در قرآن مجید آمده است مانند شهر «دان» و «لایش» است؟ نام فردى [سامری] در قرآن مجید آمده كه در تورات نیامده و بعدها نام شهرى شبیه این نام در عهد قدیم آمده و نیز فرقهاى شبیه این نام در تاریخ پیدا شده است. آیا مىتوان گفت كه ضرورتاً «سامرى» یعنى اهل سامره؟ از لحن قرآن مجید واضح است كه سامرى نام فرد بوده است. اینكه این نام در داستان تورات جایى ندارد و فردى به این نام یا هر نام دیگر در ساختن گوساله نقشى ندارد درست است. اما قبلاً گذشت كه به اعتقاد مسلمانان، قرآن مجید حوادث تاریخى را از تورات و كتاب دیگرى نقل نمىكند و بسیارى از ماجراهایى كه در هر دو كتاب نقل شده تفاوت بسیار جدى دارند؛ پس اینكه نام سامری در تورات نیامده یا داستان بهگونة دیگرى نقل شده است هیچ اشكالى به قرآن وارد نمىكند. حتی اینكه در سراسر تورات نام «سامرى» دیده نمىشود و اساساً این نام در زبان عبری نامأنوس است نیز ضررى نمىزند، چون گفته شد نامها در زبانهاى مختلف چنان تغییر مىكنند كه هیچ شباهتى با هم ندارند؛ البته در تورات فردى اسرائیلى به نام زمرى[22] وجود دارد كه به خاطر فساد كشته شده است.[23] برخى او را با سامرى تطبیق دادهاند.[24]
اما در همین داستانِ گوسالهسازى نكتة مهم دیگرى وجود دارد كه با بحث اصلى این نوشتار، یعنى «نگاه قرآن به خداشناسى یهود» مرتبط است. در روایت تورات از ماجراى گوسالهپرستى، بدون تردید، مقصر اصلى شخص هارون است. موسى خودْ هارون را به رهبرى قوم گماشته و به مردم سفارش كرده است كه از او اطاعت كنند و سپس به بالاى كوه رفته است. هارون به جای هدایت مردم، به درخواست آنان گوسالهای ساخته، برای پرستش آن مذبح بنا میکند. حال مقصران این گناه چه كسانى هستند؟ موسى به مردم گفته است كه از هارون اطاعت كنند و هارون گوساله را ساخته و مردم را به گناه كشانیده است. خداى عادل مهربان چه كسى را باید مجازات كند؟ غیر از این است كه بیش از هر كس دیگری هارون باید مجازات شود؟ اما خداوند ظاهراً با هارون كارى ندارد و او مقام خود را به عنوان كاهن قوم حفظ مىكند و قرار است نام او به عنوان یك شخصیت برجسته در تاریخ بنىاسرائیل بماند؛ در عوض قوم باید سختترین مجازات را متحمل شود.[25] ماجرا آنگونه كه در تورات نقل شده درونناسازگار است. اما روایت قرآنی این ماجرا اینگونه نیست. مقصرانْ قوم و شخصى به نام سامرى هستند و آنان مجازات مىشوند و پیامبرى به نام هارون كه براى جلوگیرى از بتپرستى فداكارى كرده نزد خداوند اجر و پاداش خود را دارد. پس مهمتر از نام «سامرى» ــ كه همانطور كه گذشت چندان مشكلى ایجاد نمیکند ــ سازگارى درونى داستان در دو كتاب و حفظ عدالت خدا، به عنوان اساس دین، است.
پی نوشت:
[1]. رك: بقره: 62؛ مائده: 69.
[2]. رك: آل عمران: 64.
[3]. رك: طباطبایى، المیزان، ج3، ص197ـ198 و ج5، ص342.
[4]. رك: و.م. میلر، تاریخ كلیساى قدیم، ص77؛ جان الدر، باستانشناسى كتاب مقدس، ص 116.
[5]. رشید رضا، المنار، ج1، ص 291 و 380.
[6]. رك: دان كیوپیت، دریاى ایمان، فصلهاى سوم و چهارم؛ محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتیك، كتاب و سنت، ص161ـ163.
[7]. الفغالى، بولس ، المدخل الى الكتاب المقدس، ج2، ص 16ـ39؛ Arthaz Cohen, Contemporary Jewish Religious Thought, p. 36-39.
[8]. M. Eliade, the Encyclopedia of Religion, v. 2, p. 189.
[9]. رك: انجیل متى، 27: 45؛ مرقس، 15: 33؛ لوقا، 23: 44.
[10]. رك: آرچیبالد رابرتسون، عیسى اسطوره یا تاریخ، ص44 .
[11]. رك: طباطبایى، المیزان، ج3، ص197ـ198 و ج5، ص 342.
[12]. براى مطالعه دربارة این آیه و بشارتهاى در تورات و انجیل، رك: فصلنامه هفت آسمان، شماره 16، «قرآن كریم و بشارتهاى پیامبران»، از همین نویسنده.
.[13]رک: خروج، باب 32؛ طه: 85-97.
[14]. خروج، 12: 35ـ36.
[15]. Encyclopedia Judaica, v. 6, p. 1106-7.
.[16]رک: خروج، 2:8 و 3:1.
[17]. رك: خروج، باب 32.
[18]. رك: طه: 85ـ97.
[19]. Encyclopedia Judaica, v. 14, p. 757.
[20]. رك: داوران، 18: 29.
[21]. رك: اسپینوزا، باروخ، «مصنف واقعى اسفار پنجگانه» ترجمه علیرضا آل بویه، در فصلنامه هفت آسمان، ش1، ص 106.
[22]. Zimri
[23]. رك: اعداد، 25: 14
[24]. ibid
[25]. رك: خروج، باب 32.
منبع : پایگاه باقر العلوم(ع)