فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تجارت معنوی - جلسه اول

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی جمیع الأنبیاء والمرسلین وصلّ علی محمّد وآله الطاهرین، ولعن علی اعدائهم اجمعین.
باب حلال و حرام کسبی یکی از مفصل ترین ابواب دین ماست که به خاطر فراوانی آیات قرآن در این زمینه و کثرت روایات بعضی از علمای بزرگ در این زمینه کتاب مستقل تألیف کرده اند. و به بررسی آیات کتاب خدا و روایات پرداخته اند. از جمله عالم کم نظیر چهار صد سال قبل مرحوم فیض کاشانی. به چند آیه از آیات قرآن کریم در این زمینه یعنی حلال و حرام کسبی عنایت کنید. در سورۀ مبارکۀ مؤمنون این آیه است و از آیات بسیار مهم کتاب خداست و خطاب آن هم فقط به صد و بیست و چهار هزار پیغمبر است. که در حقیقت آیۀ شریفه می خواهد بگوید که خداوند این مطالب را به تک تک انبیاء اش وحی کرده و این نشان دهنده ی اهمیت و عظمت مطلبی است که به انبیاء خدا وحی شده است. (یا ایها الرُّسُل) همین یا أیها الرُّسُل نشان دهنده ی این است که خطاب به کل انبیاء خداست. که حالا پروردگار عالم یکجا در قرآن کریم نقل می کند. از حضرت آدم تا خاتم انبیاء جدا جدا مورد خطاب این مسئله بوده اند. ( یا أیُّها الرُّسُل کُلُوا مِنَ الطَیِّبات وَ عَمِلوا صالحاً) ببینید زلف عمل صالح را پروردگار در قرآن مجید به مال حلال گره زده است. می گوید به تک تک پیغمبرانم خطاب کردم اول لقمه ی حلال بعد عبادت. یعنی بدنی که می خواهید وارد عبادت کنید. قلبی که می خواهید وارد عبادت کنید. خونی که می خواهید وارد عبادت کنید. پوست و گوشت و استخوانی که می خواهید وارد عبادت و عمل صالح کنید باید پاک باشد. پیغمبر اکرم می فرماید کسی که حرام می خورد، خب این حرام در تمام بدن او اثر می گذارد. یعنی لقمه ای که آدم می خورد مقداری از آن خون می شود. مقداری از آن گوشت و پوست و استخوان و رگ و مو و پی و عصب می شود. چون مصرف شده های بدن جای خالیش با همین مواد غذائی تأمین می شود. جای خالیش پر می شود. اگر لقمه حلال باشد خب مجموعه ی بدن پاک است. چون ما فقط نجاسات ظاهریه نداریم. یک سلسله نجاسات هم هست که اینها باطنی است. یکی از همین نجاسات لقمه ی حرام است. لقمه ی حرام ظاهرش با لقمه ی حلال فرق نمی کند. یه پرس غذای چلو خورشت حرام با چلو خورشت حلال یکی است. هردو برنج است. هردو گوشت و لپه و روغن است. ولی یکی از کانال مشروع بدست آمده ولی یکی از طریق شیطانی بدست آمده. آن که از طریق شیطانی بدست آمده باطنا آلوده و نجس است. ظاهرش پاک است. حرف قرآن مجید این است که همین لقمه های حرام، گوشت و پوست و خون و استخوان را نجس می کند. و شی نجس هم نباید وارد نماز شود. اگر وارد نماز شود به نماز لطمه می زند. حالا یک لطمه، لطمه ی ظاهری است و یک لطمه هم لطمه ی باطنی است. در نجاسات ظاهری مثلا خون به لباس است. یا یکی از نجاسات به لباس است که نماز با آن باطل است یا عبادت با آن باطل است. در نجاسات باطنی معنویت نماز باطل می شود. هیکل نماز باطل نمی شود. یعنی مکلف نماز خوانده، از گردنش هم ساقط شده حالا در میزان پروردگار در قیامت سخن از رد شدن یا پذیرفتن نماز است. پیغمبر می فرماید رد می کنم. این مشکل را ما در مال حرام داریم. به خصوص در نماز و در اعمال حج که همه ی فقها به ما می گویند کسی که با احرام حرام در مسجد شجره محرم شود، محرم می شود ولی با این دو حوله ی حرام که فرض کنیم مال غصبی است. مال دزدی است. مال رشوه حرام است. مال اختلاس است. یا مال حرام های دیگر است. محرم شدنش محرم می شود. محرم شدن انسان هم به آن دو تا حوله نیست. خیلی ها این اشتباه را دارند. خیال می کنند لباسهایشان را که درآوردند، دو تا حوله را هم روی دوششان انداختند و       را گفتند با این حوله ها محرم می شود. نه آدم به قصد حج واجب در میقات برود        بگوید محرم می شود. حالا این لباس تنش است باید این لباسها را در بیاورد و این دو پارچه ی سفید را به خودش ببندد. محرم شدن محرم می شود ولی وقتی که با این حوله ها طواف می کند طواف باطل است. نماز طواف باطل است. سعی صفا و مروه باطل است. مشعر و منا باطل است. عرفات باطل است. دوباره طواف بعدی و نماز و سعی و صفا و مروه بعدی هم باطل است. حوله ها را هم در می آورد لباس معمولیش را می پوشد به ایران هم برمی گردد ولی باز هم محرم است. حالا برای بیرون آمدن از احرام دوباره باید به مکه برود. دوباره کل این اعمال را با لباس حلال انجام دهد تا از احرام بیرون بیاید. این مشکل حرام است که قدم حرام هر کجا که وارد شود تخریب معنویت می کند. ممکن است تخریب ظاهری نکند. ممکن است آدم نمازش را کاملا مطابق رساله بخواند. ولی اگر با حرام باشد ظاهر نماز درست است ولی ساختمان معنویت نماز خراب می شود. و در مرحله ی قبولی گیر می کند. پروردگار عالم نمی پذیرد. این است که پیغمبر می فرماید امت من باید بدانند تا زمانی که آثار لقمه ی حرام در وجودشان است عمل از آنها پذیرفته نخواهد شد. اسلام چه دغدغه ای برای مال مردم دارد. فرقی هم نمی کند که این مال، مال کی باشد. دین به مردم اجازه نداده به ناحق مال کسی را ببرند. فرقی هم نمی کند طرفشان چه کسی باشد. مؤمن باشد، سنی باشد، شیعه باشد، یهودی باشد، مسیحی باشد. مشرک باشد، کافرباشد. اصلا در آیات و روایات طرف مقابل را کاری ندارند. فقط مال را کار دارند که به حرام برده شده است. ولی از هر کسی می خواهد برده شده باشد. بعد از پایان جنگ خیبر رسول خدا یک سخنرانی داشتند. بخشی از این سخنرانی در باره حلال و حرام بود. و مسئله را هم در جبهه ی جنگ مطرح کردند. یعنی اینقدر حلال و حرام مهم است که رسول خدا در جبهه ی جنگ سخنانشان را مطرح کردند. وقتی که تمام شد، هم روایات شیعه هم سنی نقل می کند که یکی از رزمندگان بعد از پایان سخنرانی آمد پیش پیغمبر و گفت یا رسول الله من سخنرانی شما را شنیدم. راجع به حلال و حرام است. حالا آمده ام یک مسئله از شما بپرسم. فرمودند بپرس. دست در جیبش کرد و یک جفت بند کفش درآورد. (بند کفش در زمان خودمان هم دیگر خیلی پول بابتش نمی دهند تا برسد به  هزار و پانصد سال پیش) این یک جفت بند کفش را به پیغمبر نشان داد و گفت این بندها را به کفش می بندند که کفش به پا بایستد. من این دو بند را از فلان مال برداشته ام. تکلیفم چیست؟ این جفت بند کفش حرام است. باید سرجایش برگردانی. بعد فرمودند اگر این یک جفت بند کفش را به سر جایش که مال مردم است برنگردد بدان قیامت معادل این یه جفت بند، یک جفت بند آتشین به پایت خواهند بست. این جا بند را می شود درآورد و به صاحبش پس داد. اما اگر پس ندهی قیامت آن بند را ببندند از پا دیگر در نمی آورند. امیرالمؤمنین راجع به دوزخیان یک جمله دارند که می فرمایند: کسانی که دچار دوزخ می شوند اسیری هستند که آزادی برای آنان نخواهد بود. (لایَفُکُ أسیرُها) و بیماری هستند که درمان نخواهند شد. (وَ لا یَبرَؤا ذَلیلُها) خب این یک آیه درباره ی حلال و حرام بود که در سورۀ مبارکۀ مؤمنون است. دوباره تکرار می کنم برای کسانی که نشنیدند آیه کجای قرآن است. جزء هیجدهم سورۀ مؤمنون. آیه هم می گوید من به حضرت آدم تا به حضرت خاتم به تک تکشان گفتم قبل از اینکه وارد عبادت بشوید از مال حلال استفاده کنید. (یا ایها الرُسُل کُلُوا مِنَّ الطَیِّباتِ وَ اعَمَلوا صالِحاً) این (واو) اسمش (واو) عاطفه است. (واو) عاطفه به فارسی یعنی پیوند زن که متخصصین ادبیات عرب می گویند حرف عاطفه که یکی از آن هم (واو) است که پل بین جمله ی قبل و جمله ی بعد است معطوف را به معطوف الیه وصل می کند و می چسباند. و در حکم واعد قرارشان می دهد. اول انبیاء من لقمه ی حلال بعد عبادت. با بدن و شکم و خون و گوشت و پوست و استخوان نجس وارد عبادت نشوید. این نجاست باطنی ساختمان معنویت عبادت را خراب می کند و قبولیش را نزد پروردگار مشکل می کند. شما برادران متدین که پایبند به دین هستید تشریف می برید به یک مغازه. به مغازه دار می گویید من سرکه می خواهم. آبغوره می خواهم یا شربت یا روغن می خواهم. مغازه دار با انصاف، متدین، آدم خوبیه. اگر به شما بگوید این آبغوره دستی است که خانمی نماز شب خوان انگورش را پاک کرده و با دست گرفته و هر بار هم که غوره را فشار می داده ذکر خدا می گفته. ولی این باک صد لیتری یک بچه موش در آن افتاده بود و خفه شده بود. ما هم بیرونش آوردیم و دور انداختیم. شما که پایبند به دین هستید این آبغوره ی نجس را می خرید. نه. می خواهم یک مسئله ی عقلی بگویم. شما آن شربت نجس را می خرید. آن روغن روان نجس را می خرید. شما شیری را که از تاریخ مصرفش گذشته و یا پنیری که از تاریخ مصرفش گذشته می خرید؟ ما که یک مخلوق ضعیف هستیم و از نظر دینی هم در حد اعلا نیستیم، حاضر نیستیم شئ نجس را بخریم. چطور پروردگار عالم که بینای ظاهر و باطن اعمال است عمل بخسی را به او ارائه بدهیم و بخرد. برای چه بخرد. یک کسی نماز خوانده ولی با لباس غصبی، قبل از نماز رفته به مردم زور گفته، ظلم کرده، دل مردم را سوزانده، یک توپ پارچه برداشته و برده، یا میلیون ها تومان خرید کرده، بعد هم همه را پول نقد کرده و برداشته فرار کرده حالا فرض کنند نماز هم می خواند، روزه هم می گیرد. در حالی که مقدمۀ این عبادت سوزاندن دل مردم است. به خاک نشاندن مردم است. پایمال کردن حق بوده. این عبادت با چه ملاکی باید قبول باشد. گاهی بعضی از مستمعان که این جور مطالب را می شنوند می آیند و با یه حالی با یک گردن کجی می گویند آقا این مطالب را شنیدیم درست است. اما پس کرم خدا کجاست؟ به آنها می گویم مگر کرم خدا مجوز ظلم، مجوز بردن حق مردم، مجوز پایمال کردن حق مردم است؟ کرم پروردگار که مجوز نیست. رحمت پروردگار که مجوز نیست. بعد به آنها می گویم یک نفر مثل شما همین حرف را در یک سخنرانی به ابوذر گفت: ابوذر، این حرفهایی که زدی پس أین کرم الله؟ حالا نشستی کنار کعبه می گویی مال مردم خور نجات ندارد . غاصب نجات ندارد. ربا خوار نجات ندارد. پایمال کننده ی حق مردم نجات ندارد. البته اگر توبه کنند نجات دارند. توبه هر گناهی هم به تناسب خودش است. اگر من صد میلیون تومان مال مردم را بردم، توبه صد میلیون، نه گریه است و نه استغفار است. نه کربلاست نه مشهد. نه سینه زدن است و نه زنجیر زدن. طبق صریح قرآن توبه اش این است که من کل مال را بردارم و به صاحبش پس بدهم. این توبه است. گفت ابوذر این طور که می گویی خیلی سخت است. فأینَ کرمُ الله؟ آقایی خدا، کرم خدا، لطف خدا، محبت خدا کجا رفت؟ ببینید چقدر زیبا جواب داد ابوذر. برگشت به او گفت شما قرآن نخوانده ای؟ شما این آیه را در قرآن ندیده ای؟ (إنّ رحمتَ الله قریبٌ مِنَ المحسنین) رحمت خدا ویژۀ نیکوکاران است. پس چطور مال مردم را برده اند، حق مردم را پایمال کرده اند، گناه کبیره مرتکب شده اند، توبه هم نکردند و مردند و بعد هم توقع کرم و رحمت خدا را دارند. مگر می شود. امّا آیۀ دوم که باز هم دربارۀ حلال و حرام حق است و در سورۀ مبارکۀ نساء است. این آیه هم از عجایب آیات قرآن است. من هم خیلی به موردش برخورده ام. هم در تهران و هم در شهرستانها. این آیه را برایشان خواندم و به یک موردی برخورد کردم خیلی هم برایم تعجب آور بود. این آیه را خواندم ولی ظاهرا آن بندۀ خدا دیگر مهلتی هم پیدا نکرد و پنج روز بعد از آن جلسه از دنیا رفت و مسئله هم متوقف ماند و الآن بیست و سه سال هم است گذشته و پراکندگی شدیدی هم در زندگی ورثه ی او پیش آمده و کار دیگر انجام نگرفت و دیگر هم انجام نمی گیرد. آن کسی که آلوده به این عمل شده بود چهار یا پنج روز مانده به مرگش البته خودش هم نمی دانست که می میرد ولی مرد. من را به منزلش خواست. مشکل قلبی پیدا کرده بود و علاجش تقریبا نا ممکن بود و دکترش هم به من گفت خارج هم ببرند فایده ندارد. نهایتا تا یک ماه دیگر سر پا نیست و یک هفته هم بیشتر نشد. گفت من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم. خانمم و بچه هایم نمی دانند. هیچ کس نمی داند. فقط خودم می دانم. چه کار کنم. راهنمایی می خواهم. این آیه در همین زمینه است زیاد هم اتفاق می افتد. عاملش هم طمع است. وقتی با این جریانات برخورد می کنم ارزش آیات و روایات بیشتر برایم روشن می شود و اصرار خدا و انبیاء به این که نگذارید دچار زشتی های باطن شوید و یا اگر دچار زشتی های باطن هستید علاج کنید تا به خطر برنخورید. گفتم بگو. لا اله الّا الله. جایی که این نباشد چه خبر می شود. گفت چهل سال پیش ما در فلان شهر زندگی می کردیم. اسم شهر را نگفت. پدرم مریض شد و علاج نشد و مرد. از پدرم من ماندم و یک برادر و یک خواهر و مادرم. برادر و خواهرم یکی سه سال و یکی چهار ساله بودند. مادرم زنی قدیمی و بی سواد بود. نسبتا ارث خوبی از پدرم ماند. که حالا باید این ارث سه قسمت شود. یک قسمت که ثلث. بیست قسمت هم حق ورثه است. ورثه ی پدرم هم ما دو برادر و خواهر و مادرم بودیم. گفت آن زمان من با یک محضری قرار بستم و آن دو بچه که امضاء نداشتند و مادرم را هم بردم و پای سندها را انگشت زد و دار و ندار پدرم را به خودم نام گذاری کردم. هم ثلثش، هم ارث برادر و خواهرم و هم ارث مادرم را. بعد از مدتی مادرم هم از دنیا رفت. این برادرم هم الآن زن و دو بچه دارد و خواهرم شوهر کرده و سه بچه دارد. اطلاعی هم از آن ارث ندارند. الآن هم چهل سال گذشته است. من باید چکار کنم. به او گفتم برای پاکسازی زندگی ات باید اصل ارث و نماعات ارث را یعنی مثلا ارث برادرت پنجاه هزار تومان، ارث خواهرت بیست و پنج هزار تومان و مادرت هم که یک هشتم ارث می برده و الان هم مرده که ارث او هم به تو و برادر و خواهرت می رسیده که همش پیش تو بوده. باید این چهل سال را بنشینی دقیق حساب کنی که ارث مادر که بعدا شده ارث برادر و خواهرت چقدر به آن اضافه شده و هم رضایت آنها را جلب کنی و هم آنچه که اضافه بر اصل ارث شده به آنان برگردانی. گفت این رابنویسم بعد از مرگم خانمم انجام دهد. گفتم نه خودت انجام بده. برادر و خواهرت را بخواه آنچه نقد است نقد بهشان بده. نقد نیست چک بده یا سفته بده یا ضمانت بده که مالشان به آنها بر می گردد. و بعد این آیه، ببینید این آیه مال همین جاست (إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً) همین کاری که این آقا کرده بود. (ظُلماً) کلمۀ ظلم محور این آیه است. (إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً إنَّما یَأکُلُونَ فی بُطُونِهِم ناراً) کسانی که از روی ستم مال یتیم را می خورند در همان حال خوردن آتش دارند می خورند. این داستان لقمۀ حرام بود. این هم سند قرآن. با توجه به اینکه پروردگار چقدر نسبت به مال یتیم در قرآن کریم سفارش کرده به اولیاء ایتام . خودش که انجام نداد. یه کاغذ دستی برداشته و نوشته بود و همسرش را وصی قرار داده بود و بعد هم همسرش وقتی شوهر مرد کاغذ را درآورده بودند و پاره کردند و دور ریختند. و اصلا خبر به برادر و خواهر که ارثشان در ایام کودکی به غارت رفته بود نرسید. بچه هایش هم بچه های دینداری نبودند و در هر صورت او الان در عالم برزخ و تا قیامت و روز قیامت در محاسبه اموال یتیمان به ظلم و ستم است و اینها در قیامت چه دادگاه سختی دارند. خدا می داند. این هم یک آیه بود (إنَّ الذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتمی ظُلماً إنَّما یَاکلونَ فی بُطُونِهِم ناراً) در پایان آیه هم می فرمایند (وَ سَیَصلُونَ سَعیراً) من کم دیدم در قرآن کریم چون با قرآن مجید زیاد سر و کار دارم. شاید بیش از چهل بار از اول تا آخر قرآن را نگاه کردم. چهار سال هم طول کشید. خیلی وقتها از شش صبح تا یازده شب قرآن کریم را ترجمه می کردم. در زمان چهار سال. که دارد چاپ می شود و ارزیابی که روی این ترجمه شده است از بهترین ترجمه های ایران و مراکز فارسی زبان شناخته شده. ندیدم خداوند متعال عذاب را در قرآن مجید جزء دو سه جا با (سین) که روی فعل مضارع می آید ذکر نکند. هرکجا روی فعل مضارع (سین) آمده دلیل بر سرعت و شتاب است. می گوید آنهایی که اموال ایتام را می خورند به زودی وارد آتش جهنم می شوند. یعنی قبل از همۀ جهنمی ها می روند جهنم. این بار سنگین مال حرام است. این هم یک آیه بود. آیه دیگر: این آیه به اهل ایمان خطاب دارد که در حقیقت قرآن مجید می خواهد بگوید حالا یهودی این کار را کند، مسیحی این کار را کند، بی دین این کار را بکند، خوب بی دین است، یهودی است، مسیحی است، اما متن آیه می خواهد بگوید که از شما مردم مومن این توقع نیست (یا أیُّها الذینَ آمَنوا لا تَاکُلُوا أموالَکُم بَینَکُم بِالباطِلِ) اموال یکدیگر را بین خود به ناحق و به باطل نخورید. شما چرا؟ (لا تَاکُلُوا) این نهی، نهی تحریمی است. کسانی که اصول خوانده اند می دانند این نهی، جزء نهی تحریمی های قرآن کریم است. و حرمتش هم خیلی شدید است. گاهی به عنوان مستطیع حج به ائمه ما مراجعه کردند و ائمه ما زندگیشان را بررسی کردند معلوم شده یک پولهایی است که باید ببرند پس بدهند و ائمه ما حکم دادند که حق رفتن به بیت الله الحرام را ندارند. و حج رفتن بر شما حرام است چون بعد از برگرداندن این اموال مستطیع نیستند. با چه پولی؟ اینقدر حرام عجیب است که در نهج البلاغه آمده روزی که با امیرالمومنین بیعت کردند حضرت روی منبر رفتند در مسجد پیغمبر فرمودند این سه دورۀ قبل از من یعنی دوران عثمان و ابوبکر و عمر من دفترها را رسیدگی می کنم هر پولی که از طریق این سه دورۀ قبل از من به ناحق از بیت المال مسلمین در جیب کسی رفته گرچه مهر زنان و جهازیۀ دخترانشان شده باشد پس می گیرم. و وقتی به امیرالمومنین گفتند عجله نکن به این زودی مسائل حکومتت را اعلام نکن با این حرفها پایۀ حکومت می لرزد. فرمودند بلرزد. من باید وظیفۀ الهی خود را انجام دهم. چه حکومت پیش من بماند چه نماند. و سر همین برنامۀ حلال و حرام هم جنگ جمل برپا شد. ولی امیرالمومنین می خواستند ثروتهای نامشروع را که از حرام به دست اصحاب پیغمبر رسیده برگردانند. خب، طلحه و زبیر هم احساس خطر کردند. آمدند گفتند جنگ می کنیم و می کشیمش و راحت می شویم. که شکست خوردند. یعنی امیرالمومنین به قیمت جنگ جمل در برابر حرام مالی ایستادند و الّا جنگ جمل علتی نداشت. علتش همین حرام مالی بود. علت اصلیش حرام مالی بود. باطن این مسائل خیلی وحشتناک است. خدا رحمت کند مرحوم حاج شیخ عباس قمی صاحب این مفاتیح الجنان. البته هفتاد جلد کتاب دارد که یکی از آنها مفاتیح است. ایشان خیلی آدم محتاطی بود. فرزندش برای خود من تعریف می کرد که می گفت وقتی پدرم مریض شد و یقین پیدا کرد با این مرض می میرد به یکی دو نفر در نجف گفت من اینقدری دیگر زنده نیستم. شما از مال خالص خودتان یک مقداری به من خرجی بدهید. گفتند این همه مراجع تقلید متوجه شما هستند. شما مرد بزرگی هستید. سهم امام هم که برای مراجع می آید. ایشان فرموده بودند تا وقتی من سالم بودم، قلم دستم بود، فرهنگ اهل بیت را می نوشتم در حد بخور و نمیر اجازه ی مصرف سهم داشتم. الان که از پا درآمده ام نمی توانم خدمتی بکنم دیگر حقی به این پول ندارم. این طور اینها با مال برخورد می کردند. ایشان می فرمود یک بار من به مشهد که بیست سال آنجا زندگی کرده بودندآمدم خدمت حاج آقا حسین قمی مرجع تقلید. به آیت الله العظمی قمی گفتم من دیشب یک خواب عجیبی دیدم. من نباید این خواب را می دیدم. اما چه شده نمی دانم. مرحوم آیت الله قمی فرمودندچه خوابی دیدی؟ فرمود یک ظرف پر از نجاست جلویم است و دارم می خورم. آیت الله قمی فرموده بودند منبرهایی که می روی احتمال دارد روی منبر چیزی را گفته باشی که پیغمبر یا امیرالمومنین نگفته یا ریشۀ دینی نداشته است. این خوابی که دیدی به تو نشان دادند که روی منبر گاهی دچار نجاست خوری می شوی. از فردا به بعد می خواهی منبر بروی اصل کتابها را بالای منبر ببر. که چیزی خارج از چارچوب قرآن و روایات برای مردم پیش نیاید و بگویی. که آن روز به بعد شیخ عباس تمام منبرهایش از روی کتاب بود. وقتی آدم بره منبر حرفی را که خودش هم نمی داند که واقعا جزء دین است یا نه بزند در عالم معنا به شکل نجاست خوری نشان به آدم می دهند. مال حرام دیگر چه خواهد بود. این دو تا آیه بود چند آیه دیگر هم هست که فردا برایتان می گویم. خدایا به حقیقت قسم، به حرمت انبیاات قسم و به آبروی ائمه طاهرین قسم ما و زن و بچه های ما و نسل ما را از هر حرامی در پناهت حفظ فرما. این طور که نقل می کنند در کتابها آمده، در قدیمی ترین کتابها، من پارسال پیدا کردم که دختر کم سن و سالی در خرابۀ شام شدید بهانۀ پدر گرفت. خب دختر با عاطفه ولی در سن سه سالگی یا حالا یه مقدار بیشتر، آن هم دختری که دائم آغوش محبت پدر را دیده بود. آغوش لطف بابا را دیده بود. نوازش بابا را دیده بود. آرام کردن او از آن گریه و بهانه و ناله خیلی کار سختی بود. به نظر می آمد که در خانواده های ما هم همین طور است که یک بچه که یک مرتبه به گریۀ شدید می افتد خب همه دلشان می سوزد و هر کسی می دود و به یک شکلی می خواهد آرامش کند. آن جا هم همین طور بود. آنها هم زندگیشان یک زندگی طبیعی بود. زین العابدین آمد این بچه را بغل گرفت. در خرابه راهش برد، آرام نگرفت می گفت من بابایم را می خواهم. حق داشت. ام کلثوم بغلش گرفت. یه مقدار راهش برد بازم گریه می کرد و می گفت من بابایم را می خواهم. خواهر با محبتش سکینه آمد بغلش گرفت. گفت من بابایم را می خواهم. بالاخره عمۀ مکرمه اش زینب کبری آمد. هیچکدام نتوانستند او را آرام کنند. تا به ناچار سر بریده ی بابایش را برایش آوردند. چشمش که به سر بریدۀ بابا افتاد گفت: بابا کدام ظالمی مرا در این کم سن و سالی به یتیمی نشاند. بابا گلوی تو را کدام ظالمی برید. محاسن تو را کدام ستمگر به خون سرت خزاب کرد.
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم به هوای سر کویت بزنم بال و پری
آنقدر حلقه زنم بر در درگاه خدا تا به روی دلم از غیب گشایند دری

"بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمین"



منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقییقاتی دارالعرفان الشیعی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عشق حقيقى و مجازى
حكايتي از استاد در انگليس
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
بدهكارى و نماز ميّت‏
اداى دين با رحمت خدا
تفكر و بيدارى قلب
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ميوه باغ پاكى‏
حفظ آبرو با كنترل غضب
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
ده صفت قول احسن
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^