فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

«عقل‏»، نخستين مخلوق

قرآن درباره آغاز آفرينش با رهنمودى كلى فرمان به جستارى همه سويه داده و زمين پژوهان در بررسى ها به رازهاى بزرگ چون عمر زمين، پيدايش آب وحيات دست يافتند، و دانشمندان همچنان بر اين باورند كه آفرينش از مجردات آغاز گشته و بيست نام از نخستين آفريده ها به ميان آمد كه آخرين آنها «عقل » (اول ما خلق الله العقل) بود .
ديدگاه حكما درباره ى «عقل » به عنوان نخستين مخلوق
ابن سينا، معتقد است چون خداوند متعال واحد حقيقى است در او دو جهت و دو حيثيت تصور ندارد تا سرچشمه ى بيش از يك معلول باشد، از اين رو از او جز يك معلول صادر نمى شود اين معلول كه پسوند «اول » را همراه دارد (معلول اول) جوهرى است بسيط به نام «عقل محض ». (1)
شيخ اشراق، بر اين باور است كه نخستين چيزى كه از خداوند صادر گشته «نور مجرد» است اين نور نزد دانشمندان پيشين به «عنصر اول » مشهور بوده و نزد فيلسوفان مشاء به «عقل كل » موسوم است، اين گوهر مجرد بايد از جميع جهات مجرد باشد، چنين گوهرى از جميع موجودات اشرف است، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره ى اين گوهر زنده وحيات بخش فرمود: «اول ما خلق الله العقل ». (2)
صدر المتالهين، بر آن است كه خداوند در نهايت كمال، فعليت و وجوب است هيچ گونه نقص و نادارى در او نيست، بنابراين چيزى كه از او پديد مى آيد بايد اشرف موجودات بوده و هيچ گونه نقص و عدم در او راه نيابد، همچنين لازم است از جنس عقول باشد نه از جنس نفوس و نه از ساير اشيايى كه نقص و عدم در آنها راه يافته است، بنابراين بعد از ذات حضرت خداوند يكتا عقل محض مستقل بالذات وبالفعل است. (3)
حكما اين مطلب را با چند دليل اثبات مى نمايند:
اول: از راه نبوت و الهام، بر اين پايه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العلق » ايشان در حديث ديگر فرمود: «اول ما خلق الله القلم » قلم، واسطه در تصوير موجودات و ترتيب نظام است، آن سان كه قلم ظاهرى واسطه در تصوير كلام و ترتيب ارقام است. و چنان كه فرمود: «اول ما خلق الله نورى » باز فرمود: من و على از يك نور آفريده شده ايم. (4)
دوم: از راه امتناع پيدايش كثير از واحد.
علامه طباطبايى اين دليل را چنين تقرير كرد: لازم است ميان وجود علت ووجود معلول مناسبت ذاتى و ارتباط ويژه ى وجودى برقرار باشد تا بتواند وجود ذاتى معلول را به وجود ذاتى علت پيوند دهد، ارتباط ذاتى ميان علت و معلول اقتضا دارد ميان آنها سنخيت وجودى برقرار بوده و جز به شدت و ضعف از هم جدا نشوند، بنابراين اگر از واحد حقيقى دو چيز صادر شود، يا از يك جهت صادر مى شود يا از دوجهت، اگر دو چيز از يك جهت صادر گردند لازم مى آيد واحد حقيقى با فرض اين كه يك چيز است دو چيز باشد، واگر از دو جهت صادر گردند لازم مى آيد علت واحد، مركب باشد، بنابراين هر دو قسم خلاف فرض است، زيرا فرض اين است كه «واحد» بسيط حقيقى است.
در نتيجه چون واجب تعالى از هر جهت «واحد بسيط » است و هيچ گونه كثرتى نه عقلى و نه خارجى در او تصور ندارد و واجد همه ى كمالات وجودى است وجدان تفصيلى در عين اجمالى پس جز يك وجود واحد بسيط كه داراى همه گونه كمالات وجودى است افاضه نمى كند، و از جايى كه ميان علت و معلول سنخيت لازم است قطعا بايد معلول، از هر جهت داراى فعليت تام بوده و از قوه و استعداد خالى باشد، چنين موجودى جز«عقل » نيست، اين عقل از حق تعالى متاخر و بر ساير موجودات متقدم است، بنابراين صادر نخستين «عقل » است كه اشرف موجودات ممكن به شمار مى رود. (5)
سوم: از طريق «امكان اشرف » عقل، فردى از افراد وجود و يا مرتبه اى از مراتب وجود مى باشد، و در هر دو صورت اشرف از ساير ممكنات است. (6)
چهارم: از راه مناسبت ذاتى ميان علت تامه و معلول و ميان فاعل تام و فعل، مناسبت مزبور بين حق تعالى و عقل اول كاملترين و تمامترين مناسبات است، مناسبت بين او و ساير ممكنات در رتبه پايين تر است، زيرا عقل مقدس، بسيطاترين جواهر و نورانى ترين موجودات است. (7)
پنجم: هيولا، صورت، نفوس و جهان طبيعت كه به حركت جوهرى در حركت اند به مقتضاى تجدد، حدوث، وعدم ثبات ذاتى خويش بايد به گوهر عقلى، فرشته اى و اسمى الهى تكيه داشته باشند كه او «فى حد نفسه » به فعليت تام رسيده باشد. (8)
ششم: از ناحيه ى اهداف، غايات وميل به كمال نهايى، در اين فرآيند همه ى انواع طبيعى بايد به جانب يك غايت عقلى كامل متوجه باشند. (9)

هفتم: از طريق مطابقت احكام با نفس الامر، در اين ديدگاه نفس الامر موجودى است بالفعل، داراى كثرت بى نهايت، و نام آن «عقل كل » است، در قرآن از اين عقل گاهى به «لوح محفوظ » و زمانى به «كتاب مبين » ياد مى شود. (10)
فياض لاهيجى نيز با تقرير برهان ابن سينا مى نويسد: صادر اول جز جوهر عقلى نتواند بود، بديهى است اعراض به جواهر متقوم اند، و در ميان جواهر، جسم، مركب خارجى است، نفس، نيازمند به استعداد بدن است و تنها عقل است كه مى تواند صادر نخستين باشد. (11)
محقق سبزوارى نيز ذيل عنوان «اول ما صدر هو العقل » مى سرايد:
عقلا و نقلا كان عقل اذ بدا
لا يوجد الواحد الا واحدا
وى پس از تقرير برهان با دليل عقلى مى نويسد: «اما الدليل النقلى فكقوله صلى الله عليه و آله و سلم: اول ما خلق الله العقل وكقول امير المؤمنين عليه السلام حين سئل عن العالم العلوى فقال: صور عارية عن المواد عالية( خالية خ.ل) عن القوة والاستعداد تجلى لها فاشرقت و طالعها فتلالات والقى فى هويتها مثاله فاظهر عنها افعاله وخلق الانسان ذا نفس ناطقة ان زكاها بالعلم والعمل فقد شابهت جواهر اوائل عللها واذا اعتدل مزاجها و فارقت الاضداد فقد شارك بها السبع الشداد».
از اميرالمؤمنين عليه السلام از عالم بالا پرسيدند، ايشان فرمود: آنها صورت هايى هستند كه از مواد و جسميت بيرون اند، وبالاتر از آنند كه قوه و استعداد آنها را ادراك توان كرد، نور حق در آنها تابيد پس تابان شدند و در آنها درخشيد و درخشان گرديدند، خدا مثال و صورت انوار خويش را در عالم علوى در افكند آن گاه افعال خدايى از آن صورتها هويدا گرديد و انسانى كه داراى نفس ناطقه ست بيافريد، حال اين بشر اگر به وسيله ى علم و عمل، خود را پاكيزه ساخت و خويش را از آلايش خاك پاك خواست البته گوهرش پاك گردد و معلول علل اوليه خود شود، پس همين كه مزاجش معتدل شد و از اضداد خويش (شرك و كبر و هواپرستى) دورى گزيد البته (به حق واصل شود و روح محض گردد، و) آسمان هاى هفتگانه با آن «نفس ناطقه » شريك گردد. (12)
ديدگاه عرفا
عرفا در تجزيه و تحليل حديث شريف «اول ما خلق الله العقل » معتقدند چون حق تعالى داراى وحدت حقيقيه ذاتيه است، از او بيش از يك چيز صادر نمى شود كه نام آن، وجود مطلق، تجلى سارى، رق منشور، نور مرشوش و... است . زيرا در معناى واژه ى «خلق » تقدير ترتيب و تعين ومحدوديت نهفته است از اين رو مراد حديث مزبور اين است كه نخستين موجودى كه بر پايه ى تقدير و تعين آفريده شد عقل است، اما آنچه را خداوند در آغاز آفرينش آفريد محدود نبود و تعين و تقدير نداشت، پس نخست چيزى كه پا به عرصه ى هستى گذاشت وجود مطلق، تجلى سارى ، رق منشور، نور مرشوش و... است، اين همان چيزى است كه اهل نظر (حكماء) اشتباها آن را قلم اعلى و عقل اول مى نامند. (13)
صدرالمتالهين و توجيه سخن حكما
صدرالمتالهين قدس سره وقتى مى بيند اول ما خلق الله نمى تواند عقل باشد (زيرا عرفا گفتند در واژه ى خلق، تقدير و تعين و محدوديت نهفته است و اول ما خلق الله نمى تواند تعين و تقدير و محدوديت داشته باشد) در مقام توجيه سخن حكما (اول ما خلق الله عقل است) بر آمده و نوشته است: اول بودن عقل، نسبى است يعنى نسبت به ساير صوادر، اول است، و گرنه آنچه در ابتداى آفرينش پديد آمد، «وجود مطلق منبسط » است، و با اين بيان آنچه در كتب عقلى آمده(اول ما خلق الله العقل) و آنچه در كتب عرفان به چشم مى خورد هماهنگ اند.
وى معتقد است فرمايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم «اول ما خلق الله العقل » با آنچه فرمود: روح من نخستين پديده است با روايت ديگر كه مى فرمايد: «قلم » نخست آفريده شد همچنين و با «نور من » و با «فرشته كروبى » همه ى اينها يك حقيقت اند كه به حسب اعتبارات، اختلاف يافته و به نامى خوانده شده اند، اما به حسب واقع همه يك جوهر بسيطااند به نام «روح اعظم » و حق تعالى در آيه «قل الروح من امر ربى » از اين حقيقت خبر داده است. وى او را قلم خوانده است، زيرا واسطه است بر نگارش علوم و حقايق بر لوح دلها در عالم قضا و قدر، و چون از هر نقص، عدم و ظلمت پاك و مبرا است «نور» ناميده شده چرا كه نور از طرفى ذاتا پيدا و هويدا است، و از سوى ديگر سبب پيدايش اشيا مى باشد، همچنين چون مايه ى حيات نفوس است روح ناميده شده كه همان حقيقت محمديه صلى الله عليه و آله و سلم است.
صدرالمتالهين درباره ى جمع ميان معناى آب و عقل گفته است: علم حق تعالى به عرش محيط است، آن سان كه پژوهشگران و تفسيركاوان آيه ى «وكان عرشه على الماء» را به علم تاويل كرده اند، و آن گونه كه در اين جهان حيات هر چيزى از آب است در جهان آخرت نيز حيات هر چيز با علم است، بنابراين معناى آيه اين است كه عرش حق تعالى بر عقل و علم استوار است، و آن عقلى كه نخستين مخلوق به شمار رفته است از نورى آفريده شده كه عين ذات و عين علم حق تعالى است. (14)

نظر ميرداماد و محقق سبزوارى
ميرداماد، ذيل روايت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم «اول ما خلق الله نورى » مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نخستين صادر و سرآغاز آفريده ها است، و اين همان عقل نخستين است لذا در حديث ديگر فرمود: «اول ما خلق الله العقل ». (15)
محقق سبزوارى رحمه الله در مقام جمع ميان معناى نور، عقل و نفس ملكوتى بر اين باور است كه مراد از نور، عقل كلى است، همان عقلى كه در فلسفه ى اشراق نور قاهر نام گرفته است، بر اين پايه علم، نور است و عقل عبارت است از علم و عالم ومعلوم(هر سه يك چيزند) و در نقل آمده است كه صورت هاى علوى از مواد، قوه و استعداد خالى اند و چون خداوند بر آنها تجلى كرد نورانى شدند، على عليه السلام به كميل فرمود: «والعقل وسط الكل » اين سخن اشاره به عقل كلى دارد، چنان كه شخصى پيرامون نفس الهى و ملكوتى از او پرسيد، فرمود: نيرويى است لاهوتى، جوهرى است بسيط، حى بالذات و ريشه ى آن عقل است، عقل گوهرى است بسيار درك كننده، محيط به همه ى اشيا و آگاه از هر چيز قبل از پيدايى آن، بنابراين «عقل » علت موجودات ونهايت آنها است. (16)
نظر علامه مجلسى درباره ى عقل
علامه مجلسى رحمه الله پس از ذكر احاديث فراوانى كه درباره ى اول ما خلق الله به نگارش آورده است مى نويسد: معناى، نور، عقل، قلم، و آب همه يكى است، بنابراين نور، گوهر مجردى است كه از نخستين جواهر عقلى به شمار رفته، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «اول ما خلق الله العقل » از اين رو، عقل، قلم و آن گوهرى كه آب شد همه يك مراد را ادا مى كنند. (17)
آغاز آفرينش ماده و جرم
درباره ى آغاز پيدايش اجرام كيهانى و اجسام عنصرى سخن بسيار به ميان آمده است، قرآن، نهج البلاغه، احاديث، دانشمندان، نظريه پردازان و فرهيختگان در اين زمينه سخن ها دارند و نظرها داده اند.
اين مساله با مسائلى همچون هندسه ى جهان اعم از اقليدسى و نااقليدسى، رياضيات، فيزيك، شيمى، تبديل عناصر و همجوشى اتم آنها و... شديدا در ارتباطى تنگاتنگ و پيوسته است و احيانا گره هاى كور ايجاد كرده و جستار، تلاش و تكاپوى دانشمندان گرچه راه كارهايى نشان داده است ليكن هنوز به نتيجه ى قطعى و نظرى واحد نينجاميده است.
ما در اين نوشته نخست مدل ها، ونظرات ارائه شده و اشكالهاى آنها را بازگو كرده، آن گاه نظر قرآن و احاديث را باز خواهيم نوشت.
انفجار بزرگ و انبساط جهان
دسته ى بزرگى از دانشمندان، انفجار بزرگ و انبساط جهان را پذيرفته و بيانهاى متفاوتى از آن ارايه داده اند از جمله ى اين كه انفجار بزرگ Big Bang آغاز آفرينش هستى محسوب مى شود، تا آن لحظه، در جهان هيچ نبود، پس ناگهان با انفجارى بزرگ آنچه نبود بود شد، تا لحظه ى قبل از انفجار بزرگ، حجم جهان برابر با صفر و چگالى (وزن مخصوص) آن برابر با بى نهايت برآورد شده است، تحول جهان از لحظه ى انفجار بزرگ آغاز گرديد، تصور اين كه قبل از آن چه بود غير ممكن است.
به گفته ى «آلبرت انيشتاين » زمان و مكان از هم جدايى ناپذيرند، در انفجار بزرگ تنها ماده نبود كه زاييده شد، مكان نيز به همراه آن آفريده شد، اما در ذهن ما تصور بى زمانى و بى مكانى غير متصور است.
جهان جديد، يك هزارم ثانيه بعد از انفجار بزرگ، توده اى آتش گوى جوشانى از ذرات و اشعه و انرژى متلاطم بود كه در آن جفت هاى ذره يا پاد ذره از«فوتون »هاى پر انرژى، به طور مستمر به وجود مى آمدند و پيوسته يكديگر را از بين مى بردند و «فوتون »هاى پر انرژى ايجاد مى گرديد.
يك دهم ثانيه بعد از انفجار بزرگ، كارها، نظم بيشترى پيدا كرد، درجه حرارت به 10 درجه «كلوين » (×) كاهش پيدا كرد، آن چه بود فقط جفت هاى الكترون، پوزيترون، نوترون، پادنوترون هاى بى جرم وفوتون هاى سبك بودند.
چهارده ثانيه بعد از انفجار بزرگ، دماى جهان به سه هزار ميليون درجه كلوين كاهش پيدا كرد، بيشتر الكترون ها و پوزيترون ها با ذرات مخالف خود برخورد كردند و از بين رفتند، هنگامى كه درجه حرارت به هزار ميليون كلوين، يعنى 70 برابر دماى كنونى مركز خورشيد، كاهش پيدا كرد، بسيارى از پروتون ها ونوترون ها در يكديگر درآميختند يا گداختند و در هسته هاى هليوم پديد آمده به وحدت وجود رسيدند.

چهار دقيقه بعد از انفجار بزرگ، هيچ ذره ى نوترون آزادى برجاى نماند،هفتاد و پنج درصد جرم جهان به صورت پروتون و الكترون درآمده بود كه آنها نيز سرانجام به هم درآميختند، و اتم هاى هيدروژن H به وجود آمدند، وبيست و پنج درصد بقيه جرم جهان به صورت هليوم باقى ماند.

هفتصد هزار سال بعد از انفجار بزرگ، جهان در حال انبساط، آن قدر سرد شد كه درجه حرارت به 5000 درجه كلوين رسيد، الكترون ها به هسته هاى هليوم و هيدروژن پيوستند و اتم هاى جديدى به وجود آمدند.
از اين زمان به بعد، دوره اى از درهم آميختن اتم ها يا Atomic Fussion و تحول اتمى آغاز گرديد.
دوران تحول اتمى بسيار طولانى بود، در اين دوره اتم هاى هيدروژن، كربن، ازت، اكسيژن و آهن به وجود آمدند.
شايد چهار هزار ميليون سال قبل بود كه زمين به اندازه ى كافى آرام شده بود و به دنبال تحول اتمى، تقريبا همه ى عناصر شيميايى، فلزات،و شبه فلزات به وجود آمده بود.
از اين زمان به بعد، تغيير و تحول جديدى آغاز مى شود كه آن را تحول شيميايى ناميده اند.
، N2 ، O2 ، CO2 ، CH4 ،بالاخره از اكسيژن وهيدروژن آب به وجود آمد، هيدروژن سبك ترين اتم است، ابتدا تصور مى شد همه ى عناصر شيميايى صرفا تركيب اتم هاى هيدروژن با هم باشند، بعدا در اواخر قرن 19 با پيشرفت علم شيمى، اين نظر رد شد، اما در هر حال در دوران تحول اتمى، همه ى عناصر، فلزات و شبه فلزات، از به هم آميختگى و گدازش يا Fussion اتم هاى هيدروژن پديد آمدند.
سرانجام بدون پيدايش شرايط مناسب در روى زمين، بدون پيدايش عناصر طبيعى از فلزات و شبه فلزات و بدون پيدايش آب، حيات هرگز در روى زمين امكان پيدايش نداشت.
با پيدايش آب در روى زمين و به علت تابش نور خورشيد، تبخير آب و ايجاد ابر وحركت ابرها در مناطق مختلف زمين، بارش باران در سرتاسر زمين ممكن وميسر گرديد.
پيدايش اين شرايط مناسب، بيش از 5/3 ميليارد سال به طول انجاميد و نخستين علايم حيات در روى زمين، ميلياردها سال بعد از انفجار بزرگ پديدار شده است.
چنان كه اشاره شد بسيارى از دانشمندان متاخر و معاصر نظريه و تئورى گسترش و انبساط جهان را پذيرفته اند از جمله:
«لاپلاس » گفته است ماده ى جهان در آغاز گازى بود منتشر در وسط فضا و «سديم »ها از تكاثف و به هم رفتن آنها خلق شده اند، آن گاه در تطور ديگر «سديم »اها به حالت كنونى رسيده اند و اين امر در اثر شدت دوران رخ داده است.
«ژرژلومتر» دانشمند بلژيكى بر اين نظر است كه قبل از آغاز انبساط، همه مواد جهان به حالت سيال سنگين هسته اى بوده اند، كه هسته عظيمى شبيه هسته ى اتم البته بسيار بزرگتر تشكيل مى داده اند.
به گفته «ژرژگاموف » : جهان ما در يك حالت انبساط يكنواخت است، فضاى كامل جهان كه به وسيله كهكشان ها مسكون است در يك حالت انبساط سريع است، و انبساط سريع آن شناخته شده است، پس اگر اكنون جهان ما در حال باز شدن باشد لازم مى آمده زمانى در حال انقباض بسيار شديد بوده باشد.
بر اين اساس شايد بتوان گفت سراسر عالم و همه ى آسمانها و زمين، كهكشانها، سحابى ها، و اين فضاى بيكران، در آغاز، داخل هم، فشرده به هم، يكپارچه و كوچك بوده اند و با مرور روزگاران، آسمان از آسمان، و كهكشان از كهكشان باز شده و جدا گرديده و اقيانوس پهناور فضا پديد آمده است. (18)
با اين همه در اين عرصه هنوز تئورى ها و سخنان ديگر وجود دارد كه در ادامه ى مقال بدانها اشاره خواهيم داشت و اشكال يا اشكالهاى تئورى انفجار بزرگ از لابلاى آنها پديدار خواهد گشت.
پى نوشت ها:
1. اشارات و تنبيهات، محقق طوسى:3/210.
2. مجموعه ى مصنفات شيخ اشراق، تلويحات:1/51، 66; مطارحات:1/435، 448; 2/264; شرح حكمة الاشراق، ص 317.
3. اسفار اربعه: 7/258، 261.
4. اسفار:7/262.
5. ر.ك: حاشيه علامه طباطبايى بر اسفار:7/237; نهاية الحكمة، مرحله 12، فصل 20.
6.سهروردى، مجموعه مصنفات:1/66، 435، 448; ميرداماد، قبسات، ص 372; صدر المتالهين، اسفار:7/267; همو، شرح اصول كافى، ص 17; لاهيجى ، گوهر مراد، ص 292.
7. ميرداماد، همان، ص 380; اسفار:7/263.
8و9. اسفار:7/264، 266.
10. ميرداماد، همانجا، ص 386; اسفار، همانجا، ص 370.
11. گوهر مراد، ص 290، نشر كنگره فياض لاهيجى.
12. شرح منظومه سبزوارى، ص 185; غرر الحكم، فصل 44، حرف الصاد، مسلسل 5885.
13. قونوى، ابن فنارى، مصباح الانس، ص 69، وحدت از ديدگاه عارف وحكيم، حسن زاده، ص 86.
14. ر.ك: اسفار:2/332; شرح اصول كافى، ص 17، 67، 68.
15. ميرداماد، تعليقه بر اصول كافى، ص 40، تحقيق سيد مهدى رجايى، 1403ه.
16.ر.ك: حاشيه سبزوارى بر اسفار:7/262.
17. بحار:55/212; 54/363.
×. كلوين Kelvin : در فيزيك عبارت است از اندازه گيرى حرارت بر حسب صفر مطلق سانتى گراد، برابر با «18/273» درجه سانتى گراد كه به نام واضع آن «بارون كلوين » نامگذارى شده است.
18. ر.ك: ژرژگاموف، ماده زمين و آسمان، ص 595، ترجمه رضا اقصى، چاپ دوم، نشر صفى على شاه 1363ش; رضوى، محمد امين، آغاز و انجام جهان، ص 77، 177،248، 63، چاپ فردوسى رضائيه 1348ش; افتخاريان، سيد جواد، علوم روز و قرآن، ص 234، چاپ حيدرى، تهران; ابراهيم يزدى، پيدايش حيات، ص 6 وبعد


منبع : پایگاه دفتر تبلیغات اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

قرّة بن أبى قرّة غفارى‏
حق پدر و مادر
زن شايسته برای شوهر
درس‌هایی از امام جواد(علیه‌السلام)
 دعاى مستجاب‏
رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
در سوگ غریب طوس
رمضان ماه خدا
دلی که سینه زن هر شب محرم شد از یوسف رحیمی
شانس و اقبال در اسلام

بیشترین بازدید این مجموعه

آداب دعا در نيايش هاي انبياء
عوامل حضور قلب در نماز
در امتداد تاریخی عظیم
یاس کبود (شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام)
 دعاى مستجاب‏
فاطمه علیهاالسلام تجلی تمام زنان مقدس قرآنی (بر ...
ذکری برای رهایی از سختی ها و بلاها
نمی خواهم در امتحانات سخت خداوند شرکت کنم!!
گناه و از دست دادن توفیق عبادت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^