فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

کاوشی در حقایق دینی قرآن


حقایق دین از دیدگاه قرآن - شب چهارم پنج شنبه (16-10-1400) - جمادی الثانی 1443 - حسینیه سیدالشهداء - 13.48 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

دو مسئلهٔ  بسیار مهم با معنای گسترده در قرآن کریم مطرح است؛ از یک مسئله تعبیر شده به (کلمه) و منظور قرآن از کلمه چند کلمهٔ اصطلاحی نیست که کنار همدیگر بر اساس قواعد ادبی چیده می‌شود و یک جمله درست می‌شود. این معنا مربوط به متخصصان ادبیات است، در همهٔ زبانها که می‌گویند ما می‌خواهیم یک جمله بسازیم، چند تا کلمه را باید استخدام بکنیم و کنار هم بچینیم و یک جملهٔ درستی ساخته شود. فرض بکنید اول گلستان سعدی این جمله را می‌خوانیم، ولی جملهٔ جالب و معنوی است: منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. ببینید سعدی نزدیک ده تا کلمه را صحیح کنار هم چیده، یک جملهٔ معنوی، یک جملهٔ قلبی حالی، کلمهٔ منّت و خدا و عزّ و جلّ و طاعت و قربت و اینها وقتی درست کنار هم چیده شده یک جملهٔ درست، جملات درست هم معمولاً ماندگار است. حالا مردم از این جملات خبر بشوند یا خبر نشوند. بالاخره کتابهای ادبی پر از جملات زیبای با معناست، ولی در اصطلاح قرآن (کلمه) به تشکیل یک حقیقت از چند حرف گفته نمی‌شود، کلمه در زبان قرآن گاهی به معنای یک انسان است، یک انسانی که کامل است، جامع است، مشعل هدایت الهی دستش است، دارای یک مقام معنوی در عبادت است، در خدمت به مردم است، در انسان دوستی است، در هدایتگری است؛ که پروردگار عالم در متن قرآن از او با این همهٔ ارزشها تعبیر به کلمه کرده، که آیه‌ای را شب گذشته شنیدید، در سورهٔ آل عمران «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»[1] این کلمه چیست که خدا به تو مژده می‌دهد؟ که ‌ای مریم «اسْمُهُ الْمَسِيحُ» اسم این کلمه مسیح است، یک اسم دیگرش هم عیسی است. و این کلمه، ابن مریم پسر توست کان وجیها «وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» این مسیح، آبرومند دنیا و آخرت است. «وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» و از بندگان مقرب من است.

 این در سورهٔ آل عمران، اما در سورهٔ لقمان که آیهٔ خیلی فوق العاده‌ای است و اعماق این آیه قابل نظر و درک نیست، حالا من برایتان می‌خوانم تا عنایت بفرمایید که گستردگی این آیه در یک حدی است که تا روز قیامت برای هیچ کسی از دانشمندان داخلی و خارجی و شرقی و غربی قابل درک نیست. آیه این است که؛ پروردگار عالم از تمام موجوداتش (غیبی و شهودی و ظاهری باطنی، از مجموعه) تعبیر فرموده به کلمات. یعنی می‌گوید همهٔ موجودات کلمة الله هستند، یا کلمات رب تو هستند. به پیغمبر می‌فرماید حالا اگر کسی بخواهد کلمات آفریده شدهٔ خدا را بشمارد، پروردگار می‌فرماید: هرچه درخت در عالم است، نه در کرهٔ زمین، درخت. جایش را نمی‌گوید، هرچه درخت در جهان است اگر قلم بشود برای نوشتن، هرچه درخت. حالا شما فکر کنید، یک درخت جنگلی دویست ساله را به کارخانه بدهند بتراشد و قلمش کنند، چند تا قلم می‌شود؟ و اگر دریاها هم دریاهای کرهٔ زمین (و احتمالاً جاهای دیگر، چون نفرموده فی الارض، چون در کرات دیگر آب و دریا هست) اگر این دریاها مرکب بشود و بعد از مرکب شدنش هفت برابر بشود، سَبعَةُ أبحُرٍ، هرچه نویسنده در این عالم هستی است، این قلمها را بگذارند در این مرکب‌هایی که هفت برابر شده، یعنی همهٔ این دریاها و اقیانوس‌ها هفت برابر شده ومرکّب بخواهند ، شمارهٔ کلمة الله را بنویسند، «لَنَفِدَ الْبَحْرُ» مرکّب‌ها تمام می‌شود و شمارهٔ کلمات خدا به حساب در نمی‌آید[2].

حالا گستردگی عالم را ببینید، عظمت خدا را ببینید، قدرت پروردگار مهربان عالم را ببینید که کل موجودات را می‌گوید «کلمه». و می‌گوید تمام درختها قلم بشوند و دریاها و هفت برابر دیگرش مرکب بشوند و کل نویسندگان بشینند و بنویسند شمارهٔ کلمات خدا تمام نمی‌شود. از این کلمات پروردگار یک بخشی از آن در اختیار ماست. حالا من کاری به کلمات مادی پروردگار ندارم، هرچه سر سفرهٔ ما می‌آید به اسم نعمت، طبق آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ لقمان کلمة الله است، یا کلمات پروردگار است، هرچه سر سفرهٔ ما می‌آید .آیا خود همین صبحانهٔ ما که ذرّه ذرّه‌اش کلمة الله است (یعنی نعمت الله به تعبیر دیگر) قابل شمردن است؟ مثلاً این کلمهٔ نان چند جزء دارد؟ یعنی یک نان تافتون و یا یک نان سنگک که تشکیلات وجودیش از ریزترین عنصر- که دانشمندان اسمش را گذاشته‌اند اتم، یعنی ریزترین عنصر موجود، که اگر یک دانه‌اش کنند با میکروسکوب هم دیده نمی‌شود، اگر همین یک لقمه نان- را بخواهند اجزای تشکیل‌دهنده‌اش را بشمارند شمرده نمی‌شود. یک لیوان آب که اجزای تشکیل‌دهنده‌اش، یک لیوان که خیلی است، من در کتابی دیدم که یک استکان، اجزاء آب یک استکان، یعنی هر یک دانه‌ اتم، مترون، پروتون، که سه تایی یک دانه ‌اتم است، چند تا اتم در این استکان است. شما در کتابهای علمی می‌بینید یک دانه 5 نوشته‌اند و تا جا داشته خط که نقطه گذاشتته‌اند که خوانده هم نمی‌شد، چون من می‌خواستم آن عدد را بخوانم خوانده نمی‌شد. مثلاً ما اعداد را می‌گوییم یک میلیون 6 تا صفر دارد، 10 میلیون 7 تا صفر دارد، یک میلیارد مثلاً دوازده تا صفر دارد یا بیشتر. اما حالا یک استکان آب چقدر عنصر درش ترکیب شده؟ از اکسیژن و هیدروزن و شده آب. چه عددی؟ پنج با صفرهایی که عددش را نمی‌شود خواند، همین یک دانه جزء این کلمة الله است. البته دانشمندان بزرگ می‌گویند این کلمات، کلمات تکوین الهی است. یعنی کلماتی که اینها را خلق کرده و اینها اختیاری از خودشان ندارند، باید در این نظام عالم باشند ولی اختیارشان دست خود پروردگار است. اما کلمهٔ وجود انسان منهای کلمات تکوینی‌اش- یعنی سلولهایش و پوست و استخوانش، اسکلتش و اجزای کل این‌ها- این‌ها هیچ کدام اختیاری ندارند، ولی یک کلمه هم دارد پروردگار، کلمهٔ تشریعیه. یعنی این کلمه‌ای که پروردگار عالم نظام داده که انسان با اختیار خودش با انتخاب خودش این کلمات تشریعیه را به کار بگیرد و با به کار گرفتنش راه بهشت و مغفرت و رضایت و رحمت پروردگار عالم را باز کند، آیه‌اش را هم بخوانم.

 یکی از کلمات تشریعیه پروردگار که انسان اختیار دارد به این کلمهٔ تشریعیه عمل بکند، می‌تواند عمل هم نکند، من امشب نماز خواندم، می‌توانستم نخوانم، فردا صبح نوبت نمازم است، می‌توانم بخوانم یا نخوانم. کلمات تشریعیه اجباری نیست، یعنی خداوند متعال گریبان من را نمی‌گیرد که وارد به عمل به کلمات تشریعیه کند، چون اگر این کار را بکند، مثلاً من را از اختیار بیندازد، خودش بالاجبار من را بی‌اختیار من وادر به نماز بکند، اختیار من را تعطیل کند، من را بی‌اختیار من وادار به زنا کند، اگر یک همچنین کاری فرض بکنید بشود، یا اگر یک همچنین کاری می‌شد، هم بهشت به کل تعطیل بود هم دوزخ. چون هیچ انسانی که مجبور به طاعت بود طلبکار پاداش نبود، هیچ انسانی که مجبور به گناه بود شایستهٔ دوزخ نبود، خیلی راحت به خدا می‌توانست بگوید در مجموع گناهانی که من در دورهٔ عمرم کردم اختیاری از خودم نداشتم، به من چه، اگر اجباری بود حرفش قبول بود.  اما حُسن کلمات تشریعیهٔ پروردگار این است که انجامش با اختیار خودم بهشت دارد، رضوان دارد و مغفرت دارد، رحمت دارد، حیات طیبه دارد، با اختیار خودم. و در کلمات تشریعیه‌اش، محرماتش یعنی هرچه که حرام است را من اگر مرتکب بشوم کیفر دارد و دوزخ دارد. 

خب، یکی از کلمات تشریعیهٔ پروردگار مهربان عالم که در همهٔ هستی نظیر ندارد قرآن مجید است. این کلمهٔ تشریعیهٔ الهیه است، کتاب زندگی است، دستور العمل. که من یک وقت در یک مقاله‌ای دیدم یک دانشمند فرانسوی این آیه را در مقاله‌اش آورده بود. آیهٔ نود سورهٔ مبارکهٔ نحل «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى»[3]‌ سه تا امر مثبت انجام دادنی؛ عدالت، نیکی و عطا کردن به اقوام مستحق. حتی در روایات اهل بیت است که لازم نیست قوم و خویشت مستحق باشند، گاهی یک هدیه‌ای بردار و با خودت ببر. مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید: اگر رد مظالمی پیشت بود، یعنی به کسی بدهکار بودی و اصلاً نمی‌شناختیش و ورثه هم ندارد و خودش هم مرده و اصلاً قبری ندارد برای آن بدهی، کسی نیست که ببرند و این بدهی را بهش بدهند، می‌گوید این رد مظالم را بده به آدمی که مستحق شرعی است، اگر به کسی هم دادی مستحق شرعی نبود مانعی ندارد، مانعی ندارد.[4] من فکر می‌کنم صاحب جواهر که اصلاً دویست سال است فقهش در تمام حوزه‌های علمیه کار می‌کند و مراجع تقلید این دو قرن از کتاب ایشان فتوی داده‌اند از روی این آیه استفاده کرده. حالا لازم نیست که قوم و خویشت فقیر باشد، خانه و ماشین دارد، عطا بخواهی بهش بکنی طبق این آیهٔ شریفه عیبی ندارد. حالا ما در قرآن در سورهٔ بقره آیه داریم، می‌گوید می‌خواهی پول بدهی؛ پول زکات است، گندم است و طلا و گاو و گوسفند و شتر است می‌خواهی بدهی، هشت نفر را معین کرده، از این هشت نفر دو سه تای اینها فقیر هستند، یعنی کسی که کار می‌کند ولی درآمد سالش کمتر از خرجش است، آدم بزرگوار و آبروداری است، در طول سال 20 میلیون خرجش است، اما درآمدش هیجده میلیون است. قرآن می‌فرماید: دو میلیون بهش بده، مال زکات واجب یک مورد مسکین است، کسی که از کار افتاده. مسکین از لغت سکن می‌آید؛ یعنی زمین‌گیر. از پول زکات واجب است به او بدهی، ثروتمندی است آمده تهران و پولش تمام شده و خرید کرده و حالا بناست که آن تاجر جنسش را بار بکند و بفرستند بیرجند، کارت هم نیست که حالا کارت بکشد، یا تلفن همراه نیست که به خانواده‌اش بگوید یک پولی حواله کنید که من با قطار و با ماشین و با هواپیما بیایم. فعلاً گرفتار شده در شهر، اسمش را پروردگار گذاشته ابن سبیل، از مال زکات واجب هم به او می‌شود داد. ولو ثروتمند است در شهرش، و اما «إيتاءِ ذِي الْقُرْبى» نه، قوم و خویش هم لازم نیست که فقیر و مسکین باشد. خیلی خوب است که من یک پولی را به عنوان هدیه برایش بفرستم، سبب محبت هم می‌شود. اصلاً این کار جلب عاطفه و دوستی و محبت می‌کند. «إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى» این سه تا کار انجام دادنی در کلمهٔ تشریعیه. «وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ»؛ خدا شما را نهی می‌کند از اینکه کار زشت انجام بدهید، از اینکه شما گناه پنهان انجام بدهید، از اینکه شما به حقوق ملکی و پولی مردم تجاوز بکنید.

 این دانشمند فرانسوی این آیه را در این مقاله نوشته بود، من خودم خواندم، نوشته بود: اگر ملت اسلام قرآنشان فقط همین یک دانه آیه بود و عمل می‌کردند الان کرهٔ زمین، الان در اختیار جامعهٔ اسلامی بود و نه مسیحی و نه بودایی، نه کمونیست، نه یهودی، نه زرتشتی پیدا می‌شد. این کلمهٔ تشریعیه است که خدا برای تربیت بندگانش، برای ادب بندگانش، برای درستکار شدن بندگانش، برای اصلاح بندگانش پیشنهاد داده. نه بالاجبار، با آزادی قبول بکنند، عمل هم بکنند.

 پس ما دو تا کلمه در عالم داریم؛ یک کلمهٔ تکوینیه و یک کلمهٔ تشریعیه. و برادران و خواهران! خیلی شگفتی دارد که اگر کسی مرد و زن و جوان پیر و شهری و دهاتی آراستهٔ به این کلمهٔ تشریعیه بشود، به این معنا که کاسبی‌اش و زن و بچه‌داریش و رفاقتش، حرکاتش، عباداتش، خدماتش، هماهنگ با قرآن باشد، هماهنگ با کلمهٔ تشریعیه الهیه در اصطلاح قرآن - که بیش از صدها بار ذکر شده- باشد. این آدم در نامگذاری پروردگار، اسمش مؤمن است، شما این کلمه را در قرآن مجید زیاد می‌بینید، حالا یک آیه‌اش را برای نمونه ببینید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثي‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ»[5] در خود آیه هم توضیح می‌دهد که چه کسی مؤمن است. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» کسی که همهٔ حرکاتش مثبت است، یعنی مطابق با قرآن و عقل و با فطرت است، که می‌شود اینگونه بود، سخت نیست، یک خورده مردم اگر طمعکاری و حرصشان و اگر شهواتشان را کنترل بکنند، اگر اعضاء و جوارحشان را وارد کارهای مثبت بکنند، ایمان به خدا هم داشته باشند، می‌شوند مؤمن.

 حالا این آدم مؤمن چقدر می‌ارزد به خاطر این وابستگی به قرآن و به خاطر اینکه کلمهٔ تشریعیه در وجود او طلوع کرده، این چقدر می‌ارزد؟ شیخ صدوق (اعلی الله مقامه الشریف) این محدث کم‌نظیر که در همین منطقهٔ ری زندگی می‌کرده، اصالتاً هم قمی بوده، قم به دنیا آمده. این انسان از سیصد جلد کتابش بخشی از آن را در بغل تهران که آن وقتها ده بوده، در تهران همین چهل پنجاه تا خانوار زندگی می‌کردند، آب کشاورزی، آب باران و قنات و آب کوههای تهران بود، کوههایی که الان ملاحظه می‌کنید، اینجا در قدیم الایام، همین تا 50 سال پیش، گاهی برف به برف وصل می‌شد، خیلی منطقهٔ خوش آب و هوایی بود، ولی جمعیت در ری بوده، نه در تهران. تهران قدیم از 1000 سال پیش یک دهی بوده، با یک امامزاده به نام امامزاده یحیی، ایشان بخشی از کتابهایش را اینجا نوشته.

 در کتاب (عیون اخبار الرضا) دربارهٔ ارزش مؤمن نوشته: مؤمن هم عنایت فرمودید کیست؟ کسی که باطن و ظاهر و حرکاتش در حد خودش هماهنگ با قرآن و اهل بیت است و اعتقاد به پروردگار دارد. ایشان نقل می‌کند، می‌گوید: حضرت رضا (ع)- چون عیون اخبار الرضا نزدیک به پانصد صفحه است، تمام روایاتش قال ابو الحسن الرضا، همهٔ روایات مال امام هشتم، همه‌اش. البته امام هشتم گاهی از پدران و پیغمبر روایات خیلی نابی را نقل کرده‌اند، امام هشتم - می‌فرماید: من از پدرم موسی بن جعفر روایت می‌کنم، پدرم از پدرش امام صادق، امام صادق از پدرش امام باقر، امام باقر از زین العابدین، امام حسین از حضرت امیر، از رسول خدا. سلسلهٔ سند روایت را ببینید؛ هشت تا امام داخل سلسله سند این روایت است، خیلی روایت طلایی است، سند روایت مال اصحاب نیست، هشت تا امام برای همدیگر نقل کرده‌اند، تا رسیده به حضرت رضا، که امیرالمؤمنین می‌فرماید: پیغمبر فرمود: « إِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ‏ مَلَكٍ‏ مُقَرَّب»[6] مؤمن از فرشتهٔ مقرب الهی شأنش بالاتر و برتر است و ما اگر بخواهیم شأنمان از فرشتگان مقرب بالاتر برود کار مشکلی نیست، اصلاً پیغمبر اکرم یاد داده‌اند؛ سه تا قدم بردارید شأنتان از فرشتگان مقرب بالاتر می‌رود، به ترتیبی که پیامبر فرمودند، روایت رده‌بندی شده است، سه تا قدم: یک، محرمات الهی را ترک کنید، چه محرمات مربوط به اعضاء و جوارح چه محرمات مربوط به باطن مثل بخل و حرص و حسد و کینه و از این قبیل بیماریهای اخلاقی. این یک قدم، قدم دوم؛ واجبات الهی را عمل کنید، اسم مستحبات را هم نیاورده. و قدم سوم، آراستهٔ به حسنات اخلاقی بشوید. آدم فروتنی باشید، آدم نرمی و با محبتی باشید، آدم دست و دلواز و بخشنده‌ای باشید، با گذشت باشید و کم توقع باشید. اینها مراحل اخلاق حسنه است.

 خب، اگر این سه قدم را مردی بردارد، این سه قدم را خانمی طی کند، این سه قدم را جوان پسری و دخترخانمی طی بکند، شک ندارد افضل من ملک مقرب آسان است، خیلی سخت نیست. بیشتر مردم چون به خودشان به غلط باورانده‌اند که عمل به دین سخت است، دین را گذاشته‌اند زمین. اما عمل به دین اصلاً سخت نیست، اصلاً. انبیاء مگر عمل به دین سختشان بود؟ ائمهٔ طاهرین مگر عمل به دین سختشان بود؟

 فضل بن شاذان از راویان امام هشتم است، نیشابور دفن است، پنجاه تا کتاب در عصر امام نوشته، ایشان می‌گوید: من یک بار بغداد رفتم یکی از شیعیان را ببینم، چون یک روزگاری بغداد مرکز شیعه بود. اول صبح رفتم، دیدم صورتش روی خاک است، گفتم (حالا این سجدهٔ نماز هم نبود و چون آفتاب هم طلوع کرده بود، گفتم) حالا می‌مانم تا سجده‌اش تمام شود. سرش را بلند کرد- دیدم هزار بار در سجده ذکر گفت و اشک ریخت و بعد هم سرش را بلند کرد- معلوم شد این کار هر روزه‌اش است، مگر سخت بوده؟ اگر سخت بوده این کار را که نمی‌کرد. حالا ما که نمی‌خواهیم یک سجده با هزار بار ذکر بگوییم، همین حرف پیغمبر را، این رده‌بندیشان را عمل بکنیم؛ ترک محرمات، انجام واجبات، آراسته شدن به حسنات اخلاقی، ما می‌شویم مؤمن. مؤمن کیست؟ از نظر ارزش پیغمبر می‌فرماید: افضل من ملک مقرب. آن وقت ما می‌شویم کلمة‌الله، کلمهٔ انسانی خدا می‌شویم، مثل مسیح. قرآن کلمهٔ علمی و تشریعی خداست، آن کسی که مؤمن است و عمل کرده می‌شود کلمة الله انسانی. یعنی یک کلمهٔ پرمعنا و با ارزش و با مفهوم. بعد از نمازهایتان دعا کنید برادران و خواهران. اینکه من می‌گویم بعد از نمازهایتان، من یک روایت عجیبی دیدم، فکر کنم این روایت را من یک شب در یکی از شبهای احیاء گفتم؛ که پروردگار می‌فرماید: اگر بندهٔ من حالا نمازی هم روبرویش نیست، کار واجبی ندارد، بلند نشود وضو بگیرد که با طهارت باشد، کار خوبی نکرده.[7] من خیلی‌ها را داشتم، الان هم دو سه نفر را داشتم، اینها مگر اینکه خواب باشند و الا اگر بیدار باشند همیشه وضو می‌گیرند. و بعد خدا می‌فرماید: اگر وضو بگیرد و نماز نخواند، نه نماز واجب است، یعنی تا وضو گرفت بیاید در اتاق و یا در مغازه نشسته، پشت صندلی دو رکعت بخواند، اگر وضو نگیرد بندهٔ من به من جفا کرده، اگر وضو گرفت و نماز نخواند، برای خاطر این وضویش باز هم به من جفا کرده. اگر وضو گرفت و نماز خواند و دعا نکرد به من جفا کرده. اگر وضو گرفت و نماز خواند و دعا کرد و من مستجاب نکردم من جفا کردم. ولی من خدای جفاکاری نیستم.[8] 

واقعاً بعد از نمازتان طبق این روایت به بچه‌ها و به همسران و به نوه‌ها و دوستان و به مردم مملکت، برای رفع مشکلات و برای نابود شدن این ویروسی که تا حالا بالای صد هزار نفر خانواده را داغدار کرده، برای بدهی‌ها، برای اینکه خدا آدم را بپذیرد، دعا کنید. دعا مطلوب خداست، خدا دعا را دوست دارد، یادتان نرود هم به کل مردم دعا کنید، مردم دیگر دستی پیدا نمی‌کنند مشکلاتشان را حل کند. یا باید امام عصر بیاید، یا اگر امام عصر نیامد باید خود پروردگار با دست قدرت رحمتش مشکلات را حل کند، فقط.

 شب جمعه است، چه شب با عظمتی است. من در کتابهای قرن پنجم و ششم‌مان دیدم، نمی‌دانم در بلدالامین کفعمی دیدم یا در کتاب مصباح؛ که هر دو مال قرون اولیه است. یک روایت عجیبی دیدم که شب جمعه از نظر وزن و ارزش مثل شب احیای ماه رمضان است.[9] خیلی شب جمعه نورانی است.

 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، السّلامُ عَلَیکَ یا مِصباحَ الْهُدی، السَّلامُ عَلَیکَ یا سَفینَةَ النَّجاهِ، السَّلامُ عَلَیکَ یا رَحمَةَ اللهِ الواسِعَه، السَّلامُ عَلیَکَ یا بابَ نجاة الاُمَّه.

 زینب چو دید پیکری اندر میان خاک

از دل کشید ناله به صد آه سوزناک

ک ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن

احوال ما بین و سپس خواب ناز کن

طفلان خود به ورطهٔ بحر بلا نگر

دستی به دستگیری ایشان دراز کن 

سیرم ز زندگانی دنیا یکی مرا

لب بر گلو رسان و ز جان بی‌نیاز کن

 ای وارث صریر امامت ز جای خیز

بر کشتگان بی کفن خود نماز کن

یا دست ما بگیر و از این ورطهٔ بلا

بار دگر روانه به سوی حجاز کن

برخیز صبح شام شد ای میر کاروان

ما را سوار بر شتر بی‌جحاز کن

حسین من! همهٔ ما با تو از مدینه آمدیم، همراه ما قمر بنی هاشم و علی اکبر بود، حالا بلند شو ببین همسفر ما عمر سعد و خولی است.


اللّهُمَّ اغفِر لَنا وَ لِوالِدَینا و لِوالِدی والدَینا اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمنات اللّهُمَّ اشف ِ مَرضانا.

 


[1] . آل عمران: 45.
[2] . «لَّوْ كَانَ ٱلْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّى لَنَفِدَ ٱلْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّى»؛ کهف: 109.
[3] . نحل: 90.
[4] . جواهر الکلام: ج28، ص 71.
[5] . نحل: 79.
[6] . صحیفه الرضا(ع): ص 46.
[7] . ر.ک: وسائل الشیعه، ج‌1، ص 383.
[8] . قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : قَالَ تَعَالَى مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ يَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ تَوَضَّأَ وَ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ لَمْ يَدْعُنِي فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى وَ دَعَا وَ لَمْ أُجِبْهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ.(ارشاد القلوب:‌ ج1،‌ ص 94).
[9] . المصباح (کفعمی): ص 763.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^