فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چه نیازی به شناخت اهل‌بیت(ع) داریم؟


اهل بیت 2 - جلسه اول پنجشنبه (25-9-1400) - جمادی الاول 1443 - حسینیه محبان الزهرا (س) - 9.86 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

شناخت اهل بیت با دلائل متعدد؛ دلائل قرآنی، روایتی، دعایی، عقلی، بر هر کسی که خواهان خیر دنیا و آخرت است لازم است، واجب است. کسی که خیر دنیا و آخرتش را نمی‌خواهد این شناخت را دنبال نمی‌کند. به قول قرآن کریم طبل بی‌نیازی می‌زند، یعنی می‌گوید: من کسبی دارم، درآمدی دارم، زن و بچه‌ای دارم، زندگی‌ای دارم، چه نیازی به اینها دارم؟! بعضی‌ها یک مقدار سنگین‌تر می‌گویند چه نیازی به نبوت انبیاء دارم؟ بعضی‌ها سنگین‌تر می‌گویند چه نیازی به پروردگار دارم؟ حالا اینکه می‌گویی نیازی به پروردگار ندارم کی هستی؟ یک انسان به تمام معنا آزاد هستی و این میلیاردها چرخی که در عالم می‌چرخد به اراده تو می‌چرخد؟ خورشید و ماه به اراده تو طلوع و غروب می‌کنند؟ به اراده خودت به دنیا آمدی؟ به اراده خودت در مسیر زمان در حرکت هستی؟ اگر با بیداری بخواهد جواب بدهد همه را جواب منفی می‌دهد، چون هر کدام را جواب مثبت بدهد دروغ است، دروغ سنگینی است.

ما چه هستیم، که هستیم، اگر قرآن مجید هم نمی‌فرمود ما همانی هستیم که قرآن می‌گوید: «أَيُّهَا النَّاسُ» نه أیُّها المُؤمِنون. مردم مؤمن در حد ظرفیت خودشان از طریق مطالعه، شنیدن، یک سلسله حقایق را بلد هستند، می‌دانند، نمی‌دانستند که مؤمن نبودند. «یا أَيُّهَا النَّاسُ» الان خطاب آیه به این هشت میلیارد جمعیت زنده روی زمین است، حالا بفهمند یا نفهمند، به این حقیقت آگاهی داشته باشند یا نداشته باشند حق این است، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»[1] ، شما کل ظاهر و باطنتان نیازمندی است، احتیاج است، فقر است، اگر خودت را آزاد می‌دانی یک چشم به هم زدن آزاد از هوا نیستی، گدا هستی. اجازه ندهند هوا وارد ریه شود یا اجازه ندهند از ریه بیاید بیرون، باید تو را ببرند بهشت زهرا بخوابانند. تو نیازمند به نور هستی، اگر یک مدت خیلی کم- مثلاً یک ماه- خورشید بر زمین نتابد تمام اقیانوس‌ها و دریاها منجمد می‌شوند، همه گیاهان هم می‌سوزند، یخ می‌کنند. اگر یک مدتی شب نیاید فقط روز باشد، تمام موجودات زمین می‌سوزند، آبها هم تا کف دریا بخار می‌شوند. تو گدای نور هستی، گدای آب و نون هستی، گدای سلامت هستی، نمی‌خواهم یعنی چه؟ این نمی‌خواهم که خیلی حرف بی‌پایه‌ای است، من خدا را نمی‌خواهم. خب خدا را نمی‌خواهی چه کسی را می‌خواهی به جای خدا بگذاری؟ هیچکس هم که پیدا نکنی می‌خواهی خودت را بگذاری جای خدا، بگویی من خودم بدون او همه کارهایم را می‌کنم که نمی‌شود. چطوری تولید آب و غذا و نور می‌کنی؟ این بدترین حال انسان است، که خدا را نمی‌خواهم یا قبول ندارم یا باور ندارم یا نمی‌خواهم. یک چشم به هم زدن کمتر از مجموع موجودات جهان هستی جدا نیست، اگر نگاه لطفش را، احسانش را، عنایتش را از هر جا بردارد پوچ و پوک می‌شود، آنجا از بین می‌رود.

 این هم بدترین گروه هستند «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ»[2] ، بدترین جنبنده عالم آن کسی است که از شنیدن صدای من که از گلوی انبیاء بلند می‌شود خودش را کَر کرده است، از پرسیدن و گفتن حق، خودش را لال کرده است، «شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» و آن کسی است که نسبت به هیچ حقیقتی در این عالم فکر نمی‌کند، خواب است. خانه و مغازه و کارخانه و پول و خوردن و پوشیدن و لذت بردن و مردن. خب، این کار کردن را که همه حیوانات هم دارند بی‌کارخانه و بی‌مغازه، ولی می‌دوند، دنبال طعمه فعالیت می‌کنند، می‌خورند، لذت می‌برند، بچه‌دار می‌شوند، چاق می‌شوند، می‌میرند. خب، این خط سیر را که کل حیوانات دارند، این انسان کر و لالِ نفهم را هم که دارد، پس چه امتیازی دارد به آن‌ها، چه قیمتی دارد چه ارزشی دارد؟

بعضی از آن‌ها روی شکم راه می‌روند، بعضی‌ها هم روی چهاردست و پا راه می‌روند، این روی دو تا پا راه می‌رود. آن‌ها نپخته می‌خورند، این در آشپزخانه برایش می‌پزند و می‌خورد، آن‌ها از اولی که آفریده می‌شوند لباسشان تناسب با چهار فصل دارد، اما نه اینها لباسشان تناسب ندارد، بهار یک طوری می‌پوشند، تابستان یک طور، زمستان یک طور، پاییز یک طور.

 حالا واقعاً کل آفرینش معطل این شده که من به دست بیاورم، بپزم، بخورم، بپوشم، لذت ببرم، بچه‌دار بشوم، یک مغازه را ده تا بکنم، یک کارخانه را شش تا بکنم، بعد هم بمیرم، خب آخرش که چه؟ من وقتی در مدار خواسته‌های پروردگار و پیغمبران و ائمه طاهرین و قرآن نباشم، خب آخرش که چه؟ این‌ها به نظرشان آخر کار خاموشی است، چنان که در قرآن از قولشان نقل می‌کند: «مَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ»[3]؛ ما یک مدتی زندگی کردیم، بعد هم چراغ زندگی خاموش می‌شود تمام می‌شود، مَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ ، خب پس حساب و کتاب زندگی‌هایتان چه می‌شود؟ گناهانتان، ظلم‌هایتان، تجاوزاتتان، اختلاس‌هایتان، دزدی‌هایتان، ظلم‌هایتان، این‌ها چه می‌شود با مردن‌تان هیچ؟ یعنی هزاران دل را سوزاندید هیچ جا حساب نمی‌شود؟ هزاران حق را بردید هیچ جا حساب نمی‌شود هیچ؟ بی‌فکری خیلی بد است. من دیروز به یکی گفتم: اینکه می‌گویند بعضی حقوق‌ها سر برج صد وبیست میلیون صدو هشتاد میلیون، دویست میلیون، یعنی اینها فکر نمی‌کنند که حق هشتاد میلیون نفر را به ناحق دارند می‌گیرند؟! نه صبح می‌آیند سرکار، بهترین میوه روی میزشان است و بهترین چایی و بهترین شربت، یک و نیم هم می‌روند. این پول را برای چه می‌گیرند به چه دلیل؟ بی‌خبری کل زندگی را آلوده می‌کند، نجس می‌کند.

آن وقت شما برای حق بودن خدا، حق بودن دین، حق بودن قرآن، حق بودن اهل بیت، بین تربیت‌شدگان این مدرسه را با تربیت‌شدگان نفهمی و غفلت و هوای نفس و فرهنگ‌های ابلیسی را مقایسه کنید، یک خرمافروش می‌شود میثم تمّار، و یک آدمی هم می‌شود ابن ملجم. شما بین این دو تا را مقایسه کنید ببینید به عقل خودتان- نه اینکه این دو تا را با قرآن میزان‌گیری بکنید یا با روایات یا با دعاها، فقط با اندیشه خودتان- جواب بدهید این بهتر است یا آن؟ این خوب است یا آن؟ این درست است یا آن؟ این حق است یا آن؟

با مقایسه معلوم می‌شود در این عالم از حقایق، از توحید، از نبوت، از اهل بیت، از قرآن، عالی‌ترین خبرها و اثرها و سودها است، به این خاطر- یعنی برای اینکه کر نمانیم، لال نمانیم، بی‌فکر نمانیم، اشتباه نکنیم، از سفره جهان به باطل هزینه نکنیم، و در سیر عمر، عمر را باطل نکنیم، عمر را نابود نکنیم، عمر را بدون اینکه سودی به ما برگرداند تمام نکنیم- بعد از خدا و قرآن و پیغمبر، شناخت اهل بیت واجب است. حالا شما عزیزان هم بفرمایید خب من حالا خدا را خوب شناختم که وجود مقدس او جمال بی‌نهایت است، کمال بی‌نهایت است، جلال بی‌نهایت است، شناسنامه‌اش در دعای جوشن کبیر است، دو هزار آیه در قرآن او را معرفی می‌کند. شناختم، به این هم یقین پیدا کردم که قرآن مجید وحی است، یقین هم پیدا کردم پیغمبر فرستاده خداست، اهل بیت برای چه؟ آن‌ها را برای چه بشناسم؟

اینجا هم باید خودتان بزرگواری کنید، یک مقایسه کنید آن زمان را تا الان را، که بعد از مرگ پیغمبر کار وقتی افتاد دست غیر از اهل بیت چه بلاهایی سر احکام آمد! چه بلاهایی سر قرآن و تفسیر قرآن آمد! چه بلاهایی. چه بلاهایی سر حلال و حرام الهی آمد! و چه بلاهایی سر مردم مؤمن آمد! یعنی بعد از مرگ پیغمبر با حذف کردن اهل بیت چقدر مؤمن کشته شد، بی‌گناه چقدر؟ آمارش هست، به تنهایی یک فرماندار - به تنهایی نه خود اعلی حضرت همایونی، به تنهایی یک فرماندار- که یک منطقه بیشتر دستش نبود، به نام حجاج بن یوسف، صد هزار مرد و زن و بچه شیعه را سر برید، به تنهایی فرماندار یک شهر، که حالا در اینهایی که سر برید یکی از آنها سعید بن جبیر است، یک انسان حافظ قرآن، عاشق اهل بیت، معلم قرآن، مفسر قرآن، تربیت شده زین العابدین. که از بس این آدم پیش خدا ارزش داشت وقتی سرش جدا شد حجاج به شدت گرفتار عذاب روانی شد و چیزی طول نکشید که رفت جهنم، دیگر مهلتش نداد خدا کسی دیگر را بکشد، اینور را هم با اینور مقایسه کنید که یک فرماندار صد هزار نفر شیعه را می‌کشد، یک اعلی حضرت یک شب. این در کتاب (عیون اخبار الرضا) است که در عصر غیبت صغری نوشته شده است، یعنی نزدیک به عصر امام زمان است، هنوز غیبت کبری شروع نشده بود. صاحب این کتاب که سیصد جلد کتاب دیگر دارد، دسترسی‌اش به مسائل خیلی راحت‌تر از ما بود، ما هزار و پانصد سال فاصله داریم، باید جان بکنیم در کتابها مطالب را دربیاوریم، بعد هم ببینیم با قرآن هماهنگ است که بیاوریم برای مردم بگوییم؟ آنها مثل ما جان کندن نداشتند، لب چشمه بودند.

 ایشان نوشته: یک شب فقط، یک شب به دستور هارون شصت نفر از اولاد صدیقه کبری را از شانزده هفده ساله تا هشتاد ساله را سر بریدند ته چاه انداختند، قبر هم ندارند. این‌ها برای بعد از مرگ پیغمبر است که اهل بیت حذف شدند، یعنی مفسران قرآن، حافظان قرآن، هدایت‌کنندگان بعد از پیغمبر و آگاهان به حقایق. حالا این طرف را هم یک نگاه بکنید، آن صد هزار تا کشته را در ذهن‌تان باشد، یک شب شصت تا را در ذهن‌تان باشد. حالا معاویه چقدر کشته عدد نداریم، یزید چقدر کشته عدد نداریم، که در تمام جهان هستی کشته‌های یزید از نظر ارزش- نه در ملک عالم نه در ملکوت- بی‌نظیر بوده، اینور هم نگاه بکنید که امیرالمؤمنین (ع) قسم والله می‌خورد: «وَاللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً وَ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحُطَامِ»[4]؛ و الله اگر علی را شب روی تیغ نشکن سعدان در بیابان‌های عرب، تیغ بی‌آب، خشن، فرو رونده در بدن علی را سر شب تا صبح بخوابانند، نگذارند تکان بخورم روی این تیغ‌ها، «أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً» صبح هم بیایند دست و پای علی را به زنجیر ببندند و روی این تیغ‌ها تا غروب بکشند، برای من شیرین‌تر است از این که قیامت خدا و پیغمبر به من بگویند؛ علی در شصت و سه سال عمرت به یک نفر ستم کردی، علی در شصت و سه سال عمرت یک عدد نخود یا عدس یا گندم کسی را غصب کردی. برای چه باید برویم دنبال خدا (من خودم را می‌گویم، شما پیش من خیلی محترم هستید، خیلی ارزش دارید، همه جای ایران مستمع برای من نور الهی است، نعمت پروردگار است، من خودم را می‌گویم) برای چه برویم دنبال خدا و قرآن و نبوت و اهل بیت؟ برای اینکه این پنجاه شصت ساله زودگذر را سالم زندگی کنیم، سالم هم بمیریم، سالم هم قیامت از قبر بیرون بیاییم، بعد آنجا هم دم در بهشت به ما بگویند «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ»[5] سالم و با امنیت برو در بهشت، برای این.

آن‌هایی که در همین مملکت، اصلاً اهل این حرف‌هایی که شما هستید، نیستند. هر کار زشتی در خلوت و آشکار دلشان می‌خواهد می‌کنند، هر کاری. یعنی به تدریج دائما خودشان را تهیدست تهیدست تهیدست‌تر می‌کنند تا روز قیامت، که هیچ چیز ندارند، هیچ. تنها خواسته‌ای که اینها در قیامت دارند؛ پروردگار در سوره فاطر بیان کرده است، و همین یک خواسته، نه شفاعت می‌خواهند، نه ملاقات با پیغمبر را می‌خواهند، نه ملاقات با قرآن را می‌خواهند، فقط یک خواسته دارند «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها»[6] ، در درون دوزخ (یصطرخون) عربده می‌کشند، «رَبَّنا أَخْرِجْنا». رَبَّنا؛ یعنی ای قدرتمند، ای مالک، ای مدبّر، ای همه کاره، ای پرورش‌دهنده، ما را از این دوزخ بیرون بیاور، «نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ»؛ ما را ببر در دنیا بگذار اول جاده تکلیف، هر کار شایسته‌ای که گفتی تا آخر عمرمان برایت انجام بدهیم. همین یک خواسته را در قیامت دارند، خدا هم خودش جواب می‌دهد: نه، موکّلین دوزخ «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ»؛ ما تذکر به اندازه یک عمر به شما ندادیم که اگر می‌خواستید پاک و صالح و شایسته بشوید بشوید، ندادم آن مقدار عمر را؟ یعنی شصت سال بس نبود، هفتاد سال بس نبود؟ ما که خیلی‌هایمان عمرمان از شصت هم گذشته است.

 دختر پیغمبر در این دنیا نُه سال تکلیف بیشتر زنده نبود، نُه سال. خب ببین چه شد، در یک برهه زمانی نُه ساله؟ بعد هم که اینقدر مصیبت سر او ریختند که زنده نماند، یعنی نشد زنده بماند. اما در این برهه زمانی نُه ساله به (فرموده پدرش) شد سیدة نساء الاولین و الاخرین در ارزش‌ها؛ در ارزش‌های ایمانی، عملی، اخلاقی، نه در فیزیک وبدنی. سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین، نُه سال بیشتر که عمر نداشت، در مردهایشان هم آنهایی که امام نبودند- اگر بگویم امام، می‌گویید خب او امام بود، ما کجا و امام؟! در مردهایشان آن‌هایی که دارای مقام امامت نبودند - مردهایی بودند که کل برهه زمانی عمری‌شان تکلیفا نُه سال بوده. وجود مقدس علی اکبر، ُنه سال که مکلف نبود، در آن نُه سالی که تکلیف بود، نُه سال تکلیفش را، قبل از تکلیفش هجده سال، امام صادق(ع) می‌فرماید: علی اکبر ما، « لَم یُشرِک بِاللّهِ طَرفَةَ عَینٍ أبَداً»* ، از مادر که به دنیا آمد تا روز عاشورا یک چشم به هم زدن از توحید الهی جدا زندگی نکرد، ما نباید قدر این عمر را بدانیم؟ نباید قدر خدا را بدانیم که در قرآن گلایه می‌کند «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[7].

 خیلی از مردان و زنان آن‌گونه که باید حق من را بدانند و رعایت کنند نمی‌کنند، نان و نمک‌شان را می‌دهم، آب و هوا می‌دهم، خورشید و ماه می‌دهم، باران می‌دهم، روزی می‌دهم، زن می‌دهم، به آنها بچه می‌دهم اما اصلاً قدردان من نیستند، انگار نه انگار این کارها را من کردم، دائما می‌نشینند ومی‌گویند دارم. خب، این دارم را چه کسی به تو داده که می‌گویی دارم؟ تو از مادر به دنیا آمدی که عریان بودی، بعد ازمیلیاردها تومان پول هم که می‌میری، اجازه داده پیغمبر، اجازه داده، اگر اجازه نداده بود این کار را هم نمی‌کردند، هفت هشت متر پارچه سفید ارزان ابریشم که بچه‌هایمان برای کفن ما نمی‌خرند، می‌خرند؟ به پسر می‌گویند برو ده متر پارچه برای کفن پدرت بگیر، نمی‌رود ابریشم بخرد، یواشکی از ما که افتادیم بغل تابوت می‌رود به بزاز می‌گوید پارچه سفید ارزان قیمت می‌خواهیم مرده به آن بپیچیم، چه داری؟

 خب، این آخرت است، انسان آن اول است، این وسط چرا دائما مَنَم مَنَم می‌کنی؟ چرا دارم دارم می‌کنی؟ چرا می‌گویی خودم می‌دانم؟ نگو حیف است، اینجا نقطه‌ای است که انسان! خیلی باید ادب کنی اینجا، ادب نسبت به پروردگار مهربان عالم، ادب.

شما خیلی توبه آدم را شنیده‌اید، خب خدا در قرآن هم در سوره بقره، هم در سوره اعراف هر دو بیان کرده است. من متن توبه‌نامه‌اش از سوره اعراف را برایتان بخوانم، ببینید اقیانوس اقیانوس ادب از این توبه سرازیر است، نیامده به پروردگار بگوید حالا ما یک کاری کردیم تو هم کریم هستی دیگر بگذر، دائم به رخ ما نکش، ببخش ما را. نه، اینجا جای عالی‌ترین مرحله ادب است. 

توبه‌اش را ببینید. رَبَّنا؛ ای مالک من و زنم، یعنی ما مملوک هستیم، ما در دست تو هستیم، ما خاک آفریده شده تو هستیم، این‌ها همه در معنی (ربنا) است. «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[8]؛ ما به خودمان ستم کردیم، بهشت به ما دادی از دست دادیم، خودمان دادیم، همنشین فرشتگان بودیم از دست دادیم، خودمان از دست دادیم، در مقام بالایی از معنویت بودیم از دست دادیم، خودمان از دست دادیم. چقدر ادب، که اصلاً اینها ربطی به وجود مقدس تو ندارد، تو نبودی که ما را از بهشت بیرون کردی، تو نبودی که ما را از آن نعمت‌ها محروم کردی، کار تو نبود «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، ما خودمان به خودمان ستم کردیم، حالا که- ادب را ببینید- «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا»؛ اگر دلت نخواهد ما را بیامرزی آمرزیدن که زوری نیست، که من به تو بگویم نه، باید ما را بیامرزی، نه. ادب «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا»؛ محبوب ما اگر نخواهی ما را بیامرزی «وَ تَرْحَمْنا» اگر نخواهی به ما محبت بکنی «لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»، ما همه سرمایه‌های وجودیمان بر باد است، خدا جوابش را داد که؛ نه، من مهربان هستم، غفور هستم، ودود هستم، آمرزنده هستم.

 اما آدم! این کمبودی که برایت پیش آمد- این را من نه فقط از کتاب‌های شیعه، از کتاب‌های اهل تسنن هم نقل می‌کنم، من خیلی کتاب‌های آن‌ها را خوانده‌ام و دارم. آدم!- خودت می‌گویی من و زنم به خودمان ستم کردیم، ستم یعنی کم آوردن، حالا این کمبودت را چطوری باید جبران بکنی که مغفرت و رحمت من تو را بگیرد؟ آخه درتو هم یک جاذبه‌ای باید باشد که رحمت من را جذب کند، مغفرت من را جذب کند، گاهی به پیغمبر می‌گفتند: خوب هم دعا می‌کنیم مستجاب نمی‌شود. پیغمبر فرموده «أطِب کَسبَک»[9] حرام نخور مستجاب می‌شود. تو مانع داری، تو بین خودت و مغفرت دیوار چیدی، دیوار را خراب کن، که نور بتابد.

جبرئیل! برو کمبودش را جبران کن، این ظرفی که سرخالی شده است پر کن، پر که شد جاذبه می‌شود، صددرصد مغفرت و رحمت من را جذب می‌کند، جبرئیل آمد کنارش روی خاک (بهترین حال دعا روی خاک نشستن است و بهتر از آن صورت به خاک گذاشتن است)، به عیسی (ع) فرمود: «هَبْ لي مِن عَيْنَيكَ الدُّموعَ»؛ وقتی پیش من می‌آیی اشکت بریز «و مِن قَلبِكَ الخُشوعَ»؛ با یک دل شکسته بیا پیش من، «وَ مِن بَدَنِکَ الخُضوعِ»[10]. یک کتی نیا پیش من، لات نیا پیش من، خیلی با فروتنی بیا پیش من. اینطوری که آمدی جاذبه داری که رحمت من را جذب بکنی. جبرئیل آمد، آدم! این دعایی که من می‌خوانم تو هم بخوان، «یا حامدُ» اولین باری بود که داشت می‌شنید، بحق پیغمبرت. «یا عالی بِحَقِّ عَلیٍّ»، «یا فاطِرُ» یعنی بدون فاطمه هم کارتان لنگ است، حواستان باشد، کم داشته باشید باید با توسل به صدیقه کبری کم‌تان را برطرف کنید. «یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه، یا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَن» دائم دارد شاد می‌شود، عجب اسم‌هایی! چه نورانیتی! به به، «یا قَدیمَ الإحسان». یعنی محبت ابی عبدالله از کی شروع شده؟ «یا قَدیمَ الإحسانِ بِحَقِّ الحُسَینِ»، شانه‌اش تکان می‌خورد و گریه می‌کرد، به جبرئیل گفت: اسم آن چهار تا خیلی شادکننده بود، پنجمی کیست؟ اولین کسی که روضه خوانده پروردگار است. وقتی آدم گفت: این پنجمی کیست؟ پروردگار به جبرئیل فرمود: این روضه را برایش بخوان، آدم این از نسل تو است که در یک بیابانی محاصره‌اش می‌کنند، آدم آب را به روی همشان می‌بندند، آدم «صَغیرُ هُم یُمیتُهُ العَطَش»، بعضی از بچه‌هایش از تشنگی می‌میرند، «وَ کَبیرُ هُم جِلدُهُ مُنکَمِشٌ»[11]. آدم! افراد بزرگش پوست بدنشان عین ماهی سرخ شده در ماهیتابه، که پوست جمع می‌شود. آدم تشنگی به قدری به خودش فشار می‌آورد که دیگر سوی چشمش کم می‌شود، آسمان را مثل یک دود می‌بیند.

زان تشنگان هنوز به ایوغ می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

 

 


[1] . فاطر:‌ 15.
[2] . انفال: 22.
[3] . جاثیه: 24.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 214.
[5] . حجر: 46.
[6] . فاطر: 37.
[7] . زمر: 66.
[8] . اعراف:‌ 23.
[9] . مکارم الأخلاق :‌ ص 275.
[10] . الأمالي للمفيد: ص 236، ح7 .
[11] . بحار الانوار: ج44، ص308

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^