فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تفسیر قرآن ـ جلسه هفتاد و یک


تفسیر سوره بقره - جلسه 71 0 - -  

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
تا حدی مسئله ایمان و راه تحصیل ایمان بیان شد. نوبت به کلمه غیب مي‌رسد. این غیب بر دو بخش تقسیم مي‌شود. یک غیب مطلق است که الی الابد در ارتباط با چشم قرار نخواهد گرفت. چرا که متعلق این غیب از تمام جهات محسوس و مادی خارج است که این غیب مطلق وجود مقدس حضرت حق است و یک غیب هم، غیب نسبی است.
خیلی خوب است برادران به بخش اول خطبه اول نهج البلاغه مراجعه بفرمایند. در زمینه مجموعه اشیاء و ازمان و حدود و مخلوقات و کمیت‌ها و حتی کیفیت‌ها که امیرالمومنین(ع) یک نگاه جامع و کاملی دارند در رابطه با پروردگار عالم که این مجموعه آفریده شده است، آفریده شده غیر از آفریدگار است در همه چیز، که حالا جمله بسیار مختصرش در قرآن مجید ]ليس کمثله شیء‌ [ است که همین قسمت اول خطبه اول، خیلی خوب توضیح مي‌دهد که وجود مقدس حضرت حق ابدا در صفات شباهتی با آفریده هایش ندارد. فوق همه چیز است ولیس کمثله شیء است و چون خالی از امور محسوس و مادی است معنی ندارد که دیده بشود. این یک غیب است.
اما غیب نسبی، یک حقایقی هستند که تا قیامت به چشم ما نخواهند آمد. اما در قیامت چشم سر آن‌ها را خواهد دید. حالا تا زمانی که به چشم سر نیایند غیب است. یک اموری در گذشته عالم بوده که آنها در زمان خودشان به چشم اهل زمان مي‌آمدند و بعد از اینکه زمانشان تمام شده در پنهان فرو رفتند. در غیب فرو رفتند که آنها هم الان به چشم سر نمی آیند چون زمانشان متفاوت است که ممکن است در قیامت به چشم سر بیایند. این معنی غیب است. که خود غیب در آیه مصدر است و مصدر وصفی هم هست. یعنی «ماغاب عن ابصار الناس»
حالا این دو غیب یعنی غیب نسبی و غیب مطلق را چگونه باید باور بکنیم. چیزی را که ما ندیدیم یا الان نمی بینیم یا فعلا تا آینده نمی بینیم و غیبی که ابدا نمی بینیم این را چگونه به آن مومن بشویم.
ما دو راه داریم برای ایمان به غیب، که این دو راه را حتی کفار هم نمی توانند انکار بکنند. چرا؟ چون خود کفار اموری غیبیه را در کتابهایشان نوشتند و ندیدند اما از دو طریق توانستند ثابت بکنند گرچه حالا عنوان رویش نگذاشتند یعنی به این شکل بحث نکردند که اين گفته‌ها مربوط به گذشته بوده يا در عالم وجود دارد اینها از مصادیق غیب است. غیب مطلق است. غیب نسبی است و ما قبول هم داریم. از کجا قبول کردند؟ آنها و تمام مردم تاریخ که بالاخره در حدودی غیب را قبول داشتند گرچه اظهار نمی کردند و اسم از حقیقت بعضی از غیب‌ها نمی آوردند. و اسم دیگری برايش انتخاب مي‌كردند.
می گویند یک خانی با نوکرش داشتند مي‌رفتند. از آنهایی بود که در منطقه خودش یک خانه شاهانه و رختخواب شاهانه و لباس شاهانه داشت. خیلی ثروتمند بود. که اتفاقا از محلشان به محل دیگر که مي‌رفتند در همین ایام پاییز به یک سرمای ناگهانی خوردند. یک وقت خود من داشتم می‌رفتم مازندران هوا هم آفتابی بود، جاده خیلی هم خشک بود، واقعا هم هوای بهاری لطیفی بود، نزدیک 75 کیلومتر که از کرج رد شدیم، یک مرتبه دیدیم آن منطقه ابر است و پنج دقیقه بعد در ساعت 4 بعد از ظهر برف سنگینی ریخت و جاده هم یخ زد یعنی تمام ماشین‌ها را زمین‌گیر کرد. یعنی ماشین‌ها حتی با دنده یک اگر هم نیش ترمز می‌کردند می‌چرخیدند. این جناب خان هم یک مرتبه به هوای سرد، حالا خان نه لحافی نه رواندازی نه عبای کلفتی نه پتویی، خیلی در خودش مي‌جوشید که پيش این نوکر اسم نبرد ولی آن جسم را بخواهد و خودش را گرم بکند. مي‌لرزید و نوکر را نگاه کرد و نوکر دید خان با این زندگی ظریفی که داشته ممکن است در سرما تلف بشود. بالاخره گفت: جناب خان پالان الاغ خودم را بیاورم زیرش بروی گرمت بشود. گفت: اسمش را نیاور و خودش را بیاور.
حالا کفار و مشرکین و کمونیست‌ها تمامشان حرفها و نوشته هایی دارند که اشاره به غیب نسبی دارد، حالا نصف راه را آمدند تا نصف دیگرش را درباره غیب مطلق اگر به تور ما آخوندها بخورند آن نصفه را هم آدم حرکتشان مي‌دهد. البته پرهیز دارند با ملاقات با باسوادهای شما. چون مریدان بعضی از ادیان پیش من آمدند و در تهران و اشکالاتشان را گفتند و من هم از طریق عقل، چون آنها اول قرآن را قبول ندارند. چون اگر بگوییم قال الله، مي‌گویند الان اول کلام است و ما اصل کار را قبول نداریم. اول باید از طریق عقلی وارد شد و بعد زمینه که آماده شد آن وقت از قرآن و فرمایش‌هاي اهل خدا آدم کمک مي‌گیرد. من به ایشان مي‌گفتم که شما سلام را به استادتان برسانید و بگویید هفته دیگر مثلا یک شنبه دوشنبه هر وقت دلت مي‌خواهد از 8 تا 10 صبح، 10 صبح تا 12 ظهر، با انواعشان هم برخورد کردم. اصلا یک جلسه ای در تهران دهه اربعین بود مرا دعوت کردند حدود هشت روز که در یک خیابانی بود که آن خیابان سه چهارجور کاسب داشت. زرتشتی بود، یهودی بود، مسیحی بود، شیعه هم بود. البته صاحب جلسه هم به من گفت. هنوز هم آن جلسه هست. خیلی جلسه شیرینی بود چون من روزها را تقسیم کرده بودم بین شیعه و مسیحی و یهودی و زرتشتی. عجیب هم موثر بود. برای یهودی‌ها خود تورات را مي‌بردم بالای منبر. اصلا خود تورات و انجيل را به سه چهار زبان داشتم، انگلیسی و عربی و فارسی، چاپ لیدن هم بود در یکی از شهرهای اروپا و خیلی هم خوش چاپ بود. یکی دو روز آیات تحریف شده انجیل را مي‌خواندم که با عقل هم موافقت نداشت واقعا. همه آیات هم تحریف شده نیست. بعضی‌هایش هم درست است با قرآن میزان است ]مصدقا لما بين يديه[‌  هنوز هم درکار است نسبت به بخش اندکیش. بعد روی منبر می‌گفتم اینها را من از یهودیانی که پای منبر هستند. چون یک مشت شان هم مغازه‌شان در همان پاساژ بود که سیاه پوش کرده بودند، البته اجازه گرفته بودند نه اینکه زوری در مغازه‌ها را ببندند. خود آنها هم خوشحال بودند که اصلا روضه را ببینند. بعد می‌گفتم: اینها را یادداشت بکنید آیه مال این سفر است مال این باب است مال این بخش است آیه چند است. و از قول من به خاخام هایتان بگویید ما این ایرادها را در این آیات داریم به شما جواب بدهند. مسیحی‌ها هم همینطور. مطالب اوستا همین طور. زند و پازندها و این هایی که ما از کتاب های زرتشتیان هند و یزد و کرمان بالاخره منبر بسیار پردردسری بود یعنی پیدا کردن این خرافات و مسائل عوضی در این کتاب‌ها خیلی وقت مي‌برد. به زرتشتی‌ها و به مسیحی هم همینطور. جالب است حالا در کمونیست‌ها همینطور. چون خداوند متعال یک لطفی که به ما کرده در هر نوع مخلوق انسانیش ما را چرخانده. لات و عرق خور و بی دین و با دین و اولیای خدا و مسیحی و یهودی و زرتشتی.
داستان هایی که من دارم که حالا در این خاطراتم که جدید تنظیم شده البته گردنم گذاشتند آن خاطرات سیصد صفحه ای را هم که بیشتر مربوط به انقلاب بود، خیلی یک سال به من می‌گفتند که فراموش مي‌شود و از بین مي‌رود به خاطر حفظ آثار انقلاب. این بخش بعدی که دو هزار صفحه است این را بالاخره اینطور مرا قانع کردند که برای آیندگان درس است، پند است و عبرت است و راهگشاست که من تمام برخوردهایم را با انواع این جنس دوپای عجیب و غریب در این کتاب آوردم. حالا جالب این است که وقتی به اینها پیغام مي‌دادم جواب بیاورید و حتما هم دعوت کنید بیایند نمی‌آیند، به آنها بگویید وقت بگذارید من بیایم که یکی از درس‌های بسیار ریشه‌ای حوزه‌ها، در گذشته‌ها همین کلام بود که بسیار هم قوی خوانده مي‌شده که شما حتی فقهای گذشته‌مان را می‌بینید که یک بخشی از کتاب‌هایشان کتاب کلامی است، شخصیت‌هایی مثل خواجه نصیر طوسی و مثل علامه حلی که خیلی روی این مسائل پافشاری داشتند چون ما تا امام زمان نیاید با ادیان مخالف روبه رو هستیم، با مکتب های گوناگون روبه رو هستیم الان هم بیشتر از ما مچ‌گیری می‌کنند چون بالاخره جوان‌ها با ماهواره‌ها، با سایت‌ها و با مقاله‌ها، با وسوسه‌ها بیش از گذشته درگیرند و ما واقعا نیاز داریم در مرحله اول، واجب تر از فقه و اصول، که مسلط به پاسخ شبهات بشویم و تقریبا ادیان معروف را به کتاب هایشان و مكتب‌هايشان آگاهی پیدا بکنیم.
در هر صورت، دو تا جواب برای من مي‌آوردند. یک مي‌گفتند این مطالبی که شما گفتید به آخوندمان گفتیم جوابی نداد و سفارش کرد با این آخوندها نشست و برخاست نکنید شما را گمراه مي‌کنند. یعنی مي‌ترسند با شما باسوادها روبه رو بشوند. اما چه قندی در دلشان آب می‌کند اگر یک آخوند بی سوادی را گیر بیاورند و یا منبرش را ببینند وعلم بکنند و بزنند در سر همه مان. قبل از انقلاب یک آخوندی بود در تهران سواد هم نداشت. من آن وقت واقعا نمی دیدم یک نهادی را که بگویم جلویش را بگیرید. بعد یکی از علمای تهران برایم گفت که این وقتی آمد قم طلبه شد یکسالی نگذشت که مرحوم آقای بروجردی فرمودند این را از حوزه بیرون بکنید. و همین هایی که مقدمه بهائیت در ایران شد و مقدمه قادیانی در هند شد و مقدمه وهابیت در عربستان، هر کدام در رشته مختلف، سر همه اینها هم از زمان فتحعلی شاه در وزارت خارجه انگلستان بود. محمد بن عبدالوهاب جدش یهودی بوده. من یک عکسی از خود محمد بن عبدالوهاببه دست آوردم با کلاهی که الان در تلویزیون، هیئت دولت اسرائیل را مي‌بینید، یک عرقچین کوچک نوک کله شان است محمدبن عبدالوهاب این عرقچین را روی کله داشت. خود آل سعود هم در جد هفتمشان به یک یوسف نامی مي‌رسند که جزء یهودیان عربستان بود. اینکه با اسرائیل خیلی میانه عربستان خوب است چون مي‌گویند ما از اولاد اسحاق هستیم و با اسرائیلی‌ها عموزاده ایم و ما نمی توانیم با رحم مان جنگ بکنیم. ما باید نفت به آنها بدهیم پول بدهیم، تشویقشان بکنیم، حزب الله لبنان را نابود بکنند که صله رحم را به جا بیاوریم. ببینید دنیا و حرم خدا و حرم پیامبر دست چه کسانی افتاده است.
شما واقعا باید یک سلسله مطالعات جنبی را جدی بگیرید. هم وهابیت را خوب بشناسید و هم قادیانی را در هند که بالای 100 میلیون نفرند و قدرتی اند که فتواهای عجیبی دارند و ساخته شدند که این فتوا را بدهند. از جمله فتواهایش این است که جنگ با انگلستان جزء محرمات واقعی شرعی است. حالا صد میلیون از بدنه مبارزه با فساد کنده شدند. یکی هم بهائیت در ایران که با انقلاب امام چراغشان خاموش شد و متاسفانه الان دوباره دارند پا مي‌گیرند. در شهرهایی که بودند دوباره برگشتند و دوباره مغازه زدند و دوباره جلسه مي‌گیرند و تبلیغ بهائیت مي‌کنند. پول هم دارند و برای آنهایی که دنبالشان مي‌روند بستر هر نوع شهوتی را هم دارند. این قدر که یک مکتب فتوای اباحه به یک جوان در همه چیز بدهد، جوان هم که به وسیله ما دينش بتون آرمه نشده. بیشتر منبرهای ایران بتون آرمه کننده عقاید و اخلاق نیست. چون درصد بالایی دست آنهایی است که یا بی سوادند یا باسوادی اند که خیلی هنرمند نشدند در این کار.
در هر صورت مي‌گویند اسمش را نمی آوریم مثل همان خان، که اسمش را نیاور و خودش را بیاور. اما غیب نسبی را قبول دارند. یعنی شما به هر منکری بگویی چه عالمان کتاب نویسشان و چه توده مردمشان که آقا شما دارید تاریخ 200 سال گذشته آمریکا را مي‌گویی و این حوادثی را که داری نقل مي‌کنی با چشم خودت که ندیدی ولی باور کردی. از کجا باور کردی؟ مي‌گوید از خبر و از آثار. ببینید حرف خیلی محکمی است. یعنی دویست سال پیش اوضاع دیده را یکی نوشته و بعد آمدند تکمیلش کردند و یکی از ساختمان‌ها، هم آثار انسانی است. معلوم است که این کاخ را در لبنان قاطر نساخته، این را دو هزار سال پیش نرون ساخته. حالا ما ندیدیمش نسبت به ما غیب است ولی قبولش داریم. قطعی هم قبول داریم. این را همه کفار و مشرکین قبول دارند که خیلی از غیب‌ها با خبر به انسان مي‌رسد. خیلی از غیب‌ها با آثار به انسان مي‌رسد. ما الان یک نفر از طایفه هخامنشی را با چشم خودمان ندیدیم. ولی هرودت، که تاریخ نویس یونانی است و در عصر هخامنشیان بوده و حکومت کوروش و خشایارشاه که تا تنگه بسفورد را که بعد از ترکیه و بعدش هم یونان است را رفته، این‌ها را نوشته. یا سنگ نوشته ها. در عباس آباد همدان، در کوه بیستون کرمانشاه در سنگ نوشته هایی که در موزه‌ها هست. در این سنگ نوشته بسیار با ارزش از نظر مالی که حقوق بشر کوروش رویش نوشته شده و الان در موزه لندن است و غیر از آن چیزهای دیگر ما را انگلیسی‌ها دزديدند و بردند و من خیلی هایش را در آن موزه دیدم. اینها خبر است. مي‌توانیم بگوییم که مردود است؟ اگر بگوییم خبر کلش مردود است که این عقلی نیست. ولی وقتی ما امضاء را مي‌بینیم و سنگ نوشته را مي‌بینیم اثر را مي‌بینیم، تخت جمشید را مي‌بینیم، منطقه قبر کوروش را مي‌بینیم، تنگه بسفورد را در همه تاریخ‌ها مي‌بینیم و در کشور مصر، این راه آبی که به نام کانال سوئز است دریا به دریا و آسیا به اروپا را وصل کرده که اولین کسی که این تنگه را باز کرده، کوروش است، چطوری منکر غیب نسبی بشویم. هم خبر داریم و هم آثار.
بنابراین کافران هم در حدی به غیب ایمان دارند اما به عنوان ایمان، حرفش را نمی زنند اما حقیقتی است در قلبشان که به غیب ایمان دارند، غیب نسبی.
یک غیب نسبی هم مربوط به آینده است مثل قیامت. الان که قیامت جلوی ما نیست. ولی یک روزی ما قیامت را مي‌بینیم. از غیب در مي‌آید. و حالا این قیامت را چطوری باور بکنیم که ندیدیم. خبر. چه کسی خبرش را داده. آن کسی که مي‌خواهد قیامت را برپا بکند. کجا خبرش را داده؟ قرآن. چندبار خبرش را داده. در بیش از 1000 آیه.
این مخبر باید تصدیق بشود یا نباید تصدیق بشود؟ بعد هم خبرش پیچیده به چندجور دلیل است. یک دلیلش دلیل طبیعی است که درباره بهار وقتی در قرآن بحث مي‌کند کلمه میته را مي‌آورد و بعد کلمه حیات را درباره زمین ]آية لهم و الارض الميتة احييناها[‌  یا در آیات مفصل تر که زمین را دیدید خشک است و بعد ما چگونه سرسبزش کردیم. ]کذلک نخرج الموتی[‌  این دلیل طبیعی اش. اما دلیل عقلی در قرآن فراوان است. و دلیل انسانی که ]وضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من يحی العظام و هی رميم * قل يحييها الّذی انشأها اولّ مرة[‌  این استخوانی که پودر نرم شد، صدسال پیش هم همین پودر نرم بود، خاک بود. ما این را تبدیل به یک انسان کامل کردیم. آن قدرت ما هنوز سرجایش است دوباره همین خاک را مثل بار اول تبدیل به یک انسان زنده مي‌کنیم. چطوری خدا مرده را زنده مي‌کند؟ مثل این است که ما برویم سر کوره پز خانه، خشت زن، خشت بزند و قالب را بلند بکند و تا بعد از ظهر خشت چهارگوش صاف و تر و تمیز خشک بشود و ما هم یک تیشه را برداریم و جلوی خشت زن، خشت را دو مرتبه خاک نرم بکنیم و به او بگوییم چه کسی مي‌تواند دوباره این را خشک بکند. می‌گوید: بنده خدا ما ده صبح که این خاک نرم بود خشتش کردیم، حالا هم دوباره خشتش می‌کنیم. این برای پروردگار عالم سخت نیست. اصلا مرده زنده کردن برای خدا سخت نیست. هیچ کاری برای پروردگار سخت نیست.
حالا یک انسان زنده ای صدسال پیش خاک بوده، گذاشتند در قبر و سی سال دیگر همه چیزش خاک شده. حالا خدا این خاک دومی را مي‌تواند مثل خاک اولی زنده بکند می‌گوید: آري یکبار این کار را کردم و یک بار دیگر مي‌کنم. ایمان به قیامت که غیب نسبی است از طریق این گونه خبرها که مخبرش پروردگار، انبیاء و ائمه طاهرین. یا ملائکه هستند كه همه صادق و مصدقند و در قرآن مطرحند رد ملائکه در قرآن یا دشمنی با ملائکه کفر شناخته شده است. و همینطور وجود مبارک امام دوازدهم که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی که در بروجرد 30 سال ماه مبارک رمضان منبر مي‌رفتند و هرسال هم یک عنوانی را انتخاب کردند برای مردم. یک سال اوج بهائی گیری در ایران بود آقای بروجردی هم آدم زمان شناس و موقعیت شناسی بود بسیار قوی. یعنی مي‌فهمید چه زمانی، چه بحثی را مطرح بکند و خیلی هوشمند بود که چه زمانی چه فتوایی بدهد و چه زمانی چه فتوایی را پنهان بکند. من آن وقت یادم است شاه زن دومش را طلاق داده بود عاشق یک دختر ایتالیایی مسیحی شده بود، مرحوم آقای بروجردی فتوای شخصی خودشان این بوده که مسلمان با زن کتابیه مي‌تواند ازدواج دائم بکند. او به این نظر رسیده بود. شاه در امورش از آقای بروجردی مي‌ترسید. یعنی قدرت معنوی ایشان کشور را پر کرده بود. مرجعیت هم تک مرجعیت بود نیرو همه جا یک جا بود. وزیر دربارش را که پیرمردی بود آدم معقولی هم بود، یک مشتی در دربار بودند اینها ترمزهای خوبی برای آن مردک بودند، خیلی کارها را نمی گذاشتند بکند. فرستاد قم که ببین فتوای آقای بروجردی چیست. فتوای ایشان این بود که صد در صد این ازدواج دائم عیبی ندارد و شرعی است و گفته بود نوشته بگیر. آقای بروجردی هم نوشته را دادند و نوشتند که نظر مشهور فقهای شیعه این است که نمی توان با کتابیه ازدواج دائم کرد. یعنی غلط و فضولی بیجا نکن و ولش بکن. یعنی یک دختر مسیحی جاسوس را به این مملکت مسلط نکن. مي‌دانستند و این قدر هوش قوی داشتند کجا فتوا لازم است و کجا پنهان کردن فتوا برای یک مصلحتی لازم است. کجا سکوت لازم است و کجا بايد حرف زد، عالم به زمان بودند.
یک مرتبه بهائیت در همه ایران و بروجرد و آن منطقه اوج گرفت ایشان بنا گذاشتند ماه رمضان یک ماه راجع به امام زمان صحبت بکنند. تمام روایات شیعه و سنی را ایشان دیدند که اگر ما قدرت دفع و نقد داشته باشیم رجوع به کتب اهل تسنن خوب است. اهل تسنن بالای 400 روایت درباره امام عصر دارند که یکی از دوستان در کتابی به نام «مهدی در کتب اهل سنت» چاپ کرده من این را در مناطق تسنن هم 400-500 تا مي‌بردم. خیلی هم موثر بود.
آقای بروجردی در مجموع کتاب‌ها به نزدیک 4000 روایت درباره حضرت رسیدند. و این را یک ماه در بروجرد بحث کردند که مباحث آن روز ایشان طرح کتاب «منتخب الاثر» آیت الله صافی شد. چند روایت راجع به ولادتشان، چند روایت راجع به غیبت صغری. چند روایت راجع به اسمشان، چند روایت در مطالب مفيد ديگر، این کتاب 600 ـ 700 صفحه یکی از بهترین کتاب‌هاست و ترجمه جلد سیزده بحار که مرحوم دوانی ترجمه کردند و بیش از 1000 صفحه است. «مهدی موعود»، ما چطوری به ایشان ایمان پیدا بکنیم الان که غایب است و غیب نسبی است. خبر اهل صدق. دیگر از پیامبر تا امام عسگری چه کسی صادق تر؟


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- جلسه 229 - جلسه 228 - جلسه 227 (5-2-1394) - جلسه 226 (1-2-1394) - جلسه 225 (29-1-1394) - جلسه 224 (25-1-1394) - جلسه 223 (24-1-1394) - جلسه 222 (23-1-1394) - جلسه 221 (22-1-1394) - جلسه 220 (18-1-1394) - جلسه 219 (17-1-1394) - جلسه 218 (16-1-1394) - جلسه 217 (20-12-1393) - جلسه 216 (19-12-1393) - جلسه 215 (18-12-1393) - جلسه 214 (17-12-1393) - جلسه 213 (16-12-1393) - جلسه 212 (10-12-1393) - جلسه 211 (9-12-1393) - جلسه 210 (5-12-1393) - جلسه 209 (4-12-1393) - جلسه 208 (3-12-1393) - جلسه 207 (2-12-1393) - جلسه 206 (29-11-1393) - جلسه 205 (28-11-1393) - جلسه 204 (27-11-1393) - جلسه 203 (26-11-1393) - جلسه 202 (25-11-1393) - جلسه 201 (21-11-1393) - جلسه 200 (20-11-1393) - جلسه 199 (19-11-1393) - جلسه 198 (18-11-1393) - جلسه 197 (14-11-1393) - جلسه 196 (13-11-1393) - جلسه 195 (12-11-1393) - جلسه 194 (7-11-1393) - جلسه 193 (6-11-1393) - جلسه 192 (5-11-1393) - جلسه 191 (4-11-1393) - جلسه 190 (1-11-1393) - جلسه 189 (29-10-1393) - جلسه 188 (28-10-1393) - جلسه 187 (27-10-1393) - جلسه 186 (24-10-1393) - جلسه 185 (23-10-1393) - جلسه 184 (22-10-1393) - جلسه 183 (21-10-1393) - جلسه 182 (21-10-1393) - جلسه 181 (20-10-1393) - جلسه 180 (17-10-1393) - جلسه 179 (16-10-1393) - جلسه 178 (15-10-1393) - جلسه 177 (14-10-1393) - جلسه 176 (13-10-1393) - جلسه 175 (27-7-1393) - جلسه 174 (26-7-1393) - جلسه 173 (23-7-1393) - جلسه 172 (22-7-1393) - جلسه 171 (20-7-1393) - جلسه 170 (19-7-1393) - جلسه 169 (15-7-1393) - جلسه 168 (14-7-1393) - جلسه 167 (9-7-1393) - جلسه 166 (8-7-1393) - جلسه 165 (7-7-1393) - جلسه 164 (6-7-1393) - جلسه 163 (5-7-1393) - جلسه 162 (2-7-1393) - جلسه 161 (1-7-1393) - جلسه 160 - جلسه 159 - جلسه 158 - جلسه 157 - جلسه 156 - جلسه 155 - جلسه 154 - جلسه 153 - جلسه 152 - جلسه 151 - جلسه 150 - جلسه 149 - جلسه 148 - جلسه 147 - جلسه 146 - جلسه 145 - جلسه 144 - جلسه 143 - جلسه 142 - جلسه 141 - جلسه 140 - جلسه 139 - جلسه 138 - جلسه 137 - جلسه 136 - جلسه 135 - جلسه 134 - جلسه 133 - جلسه 132 - جلسه 131 - جلسه 130 - جلسه 129 - جلسه 128 - جلسه 127 - جلسه 126 - جلسه 125 - جلسه 124 - جلسه 123 - جلسه 122 - جلسه 121 - جلسه 120 - جلسه 119 - جلسه 118 - جلسه 117 - جلسه 116 - جلسه 115 - جلسه 114 - جلسه 113 - جلسه 112 - جلسه 111 - جلسه 110 - جلسه 109 - جلسه 108 - جلسه 107 - جلسه 106 - جلسه 105 - جلسه 104 - جلسه 103 - جلسه 102 - جلسه 101 - جلسه 100 - جلسه 99 - جلسه 98 - جلسه 97 - جلسه 96 - جلسه 95 - جلسه 94 - جلسه 93 - جلسه 92 - جلسه 91 - جلسه 90 - جلسه 89 - جلسه 88 - جلسه 87 - جلسه 86 - جلسه 85 - جلسه 84 - جلسه 83 - جلسه 82 - جلسه 81 - جلسه 80 - جلسه 79 - جلسه 78 - جلسه 77 - جلسه 76 - جلسه 75 - جلسه 74 - جلسه 73 - جلسه 72 - جلسه 70 - جلسه 69 - جلسه 68 - جلسه 67 - جلسه 66 - جلسه 65 - جلسه 64 - جلسه 63 - جلسه 62 - جلسه 61 - جلسه 60 - جلسه 59 - جلسه 58 - جلسه 57 - جلسه 56 - جلسه 55
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^