فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تفسیر قرآن ـ جلسه هفتاد و ششم


تفسیر سوره بقره - جلسه 76 0 - -  

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
در بخش ]مما رزقناهم ينفقون‌ [ مباحث پرمعنایی را مي‌شود مطرح کرد علاوه بر بحث‌های ادبی و لغوی. آیه شریفه سایه اش گسترده به همه امور مادی و معنوی در مسئله انفاق است. البته این كلام موید از روایات دارد که مویدات روایتی اش را برای شما نقل مي‌کنم.
اما بحث لغوی و ادبیش خیلی مفید است برای فهم گستردگی معنای آیه شریفه ]مما[ عنایت دارید که مرکب است از من و مای موصوله، که نظر اکثر مفسرین و اهل تحقیق با تکیه بر آیات شریفه و روایات این است که من در آیه شریفه من تبعیضیه است. یعنی بخشی از اموالشان را و امکانات خدادادی شان را انفاق مي‌کنند نه همه اش را. ]ولا تبسطها کلَّ البسط[‌  در سوره مبارکه اسراء است که مجموع امکانات را من لازم نکردم و ضروری نکردم که انفاق بکنید. ]ولاتنس نصيبک من الدنيا[‌   خودت، همسرت، بچه هایت از این امکانات حقی دارند پس باید این «من» به اضافه های اموال انسان که حالا به طور واجب و مستحب هم مورد خمس و زکات قرار مي‌گیرند و هم انفاقات مستحب است. این مسئله ]مما[ است. ما هم که مای موصوله است و شامل همه امکانات مي‌شود.
کلمه رزق هم به معنای دارایی‌ها و امکانات مادی و معنوی است که از باب رحمت و لطف به انسان عنایت شده و عجیب است که پیش از آنکه انسان در دایره استحقاق این رزق قرار بگیرد خداوند متعال برایش فراهم کرده است. قبل از استحقاق. که حالا نمونه قبل از استحقاق را عرض مي‌کنم در دعاهای اهل بیت هم هست. این بخش را مرحوم محدث قمی در حاشیه مفاتیح دارد. «يا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها»  مثل اینکه هنوز طفل به دنیا نیامده سینه مادر کم کم ظرف شیر برای او مي‌شود. شیری که تمام انرژی‌ها و ویتامین های لازم را برای طفل دارد.
یادم هم نیست در چه کتابی دیدم که نزدیک ولادت دو کار مهم در رحم مادر انجام مي‌گیرد. یکی اینکه خداوند مهربان انگشت بچه را مي‌برد در دهانش و بچه با آن غریزه ای که در او قرار داده شده انگشت را شروع مي‌کند به مکیدن که لب و دهان و ماهیچه‌ها، این مکیدن را یاد بگیرند. در آنها زنده بشود که آماده خوردن شیر بشود، به دنیا مي‌آید دیگر زحمت یاد دادن مکیدن به عهده خانواده اش نباشد. این یک لطف خداست و لطف دیگر اینکه بچه در رحم مادر وقتی آفریده مي‌شود سرش به جانب قلب مادر است. و بدن به طرف پایین بدن مادر است ولی نزدیک ولادت خداوند متعال کاملا او را بر مي‌گرداند و سر به طرف دهانه رحم قرار مي‌گیرد که راحت به دنیا بیاید و الا اگر بخواهد با پا و دست به دنیا بیاید. شاید به مرگ او و به مرگ مادر منتهی بشود. یک تذکر طبی هم اینجا بدهم که خیلی مهم است. در روایات ماست که حضرت حسین(ع) حالا برای ائمه دیگر هم همینطور است ولی برای آنها ذکر نشده است ولی برای ایشان ذکر شده است. از «فَخِذْها الأيسر»  به دنیا آمده است. طرف چپ. که آن زمان چون این رشته خیلی رشد نکرده بود روایت را اینطور معنی مي‌کردند که پهلو شکافته شد و از طرف چپ بیرون آمد. اما الان در علم این معنا ثابت شده که جنین گاهی طرف راست رحم است و گاهی طرف چپ رحم است و گاهی وسط رحم و بعد که کم هم اتفاق مي‌افتد اما اگر وسط رحم باشد خطر دارد برای بچه، اگر طرف چپ باشد، طرف چپ وقتی که جنین قرار داشته باشد از رشته های عصبی مغزی مادر که در طرف راست مغز است استفاده مي‌کند و این باعث یک هوش سرشار و یک عقل فعال و یک ذهن فوق العاده در بچه مي‌شود. حالا شما این جمله را در نظر داشته باشید. «يا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها»
ما هنوز مثلا به نعمت نیاز پیدا نکردیم خدا دارد نعمت برای 5 میلیارد نفر آماده مي‌کند. یا با جمله اسمیه ]وفی السماء رزقکم و ما توعدون[‌  تا به حال ما نیاز پیدا بکنیم مثلا به پرتقال و لیمو و نارنگی ولی قبل ازاینکه نیازمند بشود بدنمان، او رزق ما را فراهم کرده است. کلمه رزق هم که عربی است به معنای آن ماده و شیء و عنصری است که قوام وجود به آن بستگی دارد یعنی اگر به آدم نرسد انسان از دنیا خواهد رفت.
رزق هر مخلوق عنصر و ماده ای است که قوام وجود مخلوق به آن است و خداوند متعال رزق هر موجودی را به تناسب وجود خودش در این عالم قرار داده است. مثلا خود ما که ترکیبی از چند ناحیه هستیم. یکی بدن، رزق بدن ما همین نعمت های مادی است. رزق 5 حس ما آن قدرت ادراک است که محسوسات را مي‌توانیم درک بکنیم. 5 حسی که داریم آنها هم برای خودشان هر کدام رزق دارند که این رزقشان ادراک همان محسوساتی است که روزی شان است. رزق قوه خیال ادراک صور و اشباه است. رزق قوه وهم معانی جزئیه است و رزق عقل علوم و معارف حق است از مسائل مبدء تا مسائل معاد که اگر نصیب ما بشود.
در دانش هم ثابت شده که اگر یک مدت معلومی چشم آدم را ببندند که هیچی را نبیند، آن مدت که سپری بشود بازش بکنند چشم کور است یا گوش کر است ولی زنده بودنش و حیاتش و قوامش به این است که ببیند و بشنود. شما یک بچه ای که تازه زبانش باز شده این را از شنیدن‌ها جدایش بکنید و بگذارید یک جا اصلا صدا و گفتگو نشنود حرف زدنش یادش مي‌رود بالکلی یعنی از بین مي‌رود. ببینید نور واسطه در دیدن است. هرجا نور به ما برسد تمام اشیاء در حیطه تصرف دیدن مان را مي‌بینیم ولی اگر ببندند آن را و هیچ چیزی به آن نرسد نه نور برسد و نه چیزهای دیگر، مي‌گویند از کار مي‌افتد.
ضمیر جمع نا، یک نکته دارد. «رزقناهم» نکته اش این است که پروردگار عالم مي‌خواهد بگوید تمام امکاناتی که در اختیار شماست مالک اصلیش پروردگار مهربان عالم است. شما چه کاره اید در کنار این همه امکانات. حالا هر کسی در حد خودش، چقدر زیبا مي‌گوید سوره حدید، آیه 7 که شما جانشین خدا در این امکانات هستید چون مالک اصلی نیستید حق هر نوع تصرفی به شما داده نشده. دلم مي‌خواهد اینجا معنی ندارد یعنی اگر آدم همین را بفهمد از هزینه های تبذیری، اسرافی، هزینه در گناه پرهیز خواهد کرد چون ملک غیر است و من در ملک غیر مالکیتم اعتباری است. ذاتی نیست من جانشین مالک اصلی هستم. «انفقوا مما جعلکم مستخلفين فيه»  ببینید چقدر زیبا مي‌گوید. شما جانشین من در این اموال هستید. اینکه دلم مي‌خواهد پولم را بدهم مشروب بخرم. دلم مي‌خواهد با پولم قمار بکنم. دلم مي‌خواهد با پولم زنا بکنم. دلم مي‌خواهد پول را به دشمن بدهم، دلم مي‌خواهد کمک به معصیت بکنم، نه چنین چیزی برای شما قرار داده نشده. «رزقنا» نا دارد به ما مي‌گوید مال من است، ملک من است، شما مالک اصلی نیستید و فقط یک جانشین هستید در این امکانات، در بدن تان جانشین من هستید. در چشم تان جانشین من هستید. در گوشتان تمام این امکانات به اجازه من باید هزینه بشود.
دو سه تا آیه دیگر را من برای شما قرائت بکنم که همین معنا را صریحا مي‌گوید. همه آیه را نمی خوانم فقط آن بخشی اش را که مورد شاهد است قرائت مي‌کنم. سوره مبارکه مائده آیه هشتاد و هشت. ]کلوا مما رزقکم الله حلالا طيبا[‌  کلوا در اینجا به معنی تصرف است. اولا رزقکم الله، ملک مال الله است و این را نصیب شما کرده. آن چیزی هم که نصیب شما مي‌کند فقط حلال طیب است. حرام نصیب شما نمی کند. حرام به دست آوردنش کار خودتان است. حالا اگر کسی از ربا صدمیلیارد درآمد پیدا کرد آن درآمد رزق الله نیست. مال سفره شیطان است صاحبش انحراف رفته با این پول و به دست آورده. شما ببینید به کلمه رزق، کلمه الله را فاعل قرار داده.
اتفاقا ما یک آیه در سوره بقره داریم ]کلوا مما فی الارض حلالا طيبا[‌  اگر به آنجا رسیدیم چند جلسه‌اي حلال و حرام را با همه شئون و آثارش را برای شما مي‌گویم.
]فآواکم وايّدکم بنصره و رزقکم من الطيبات[‌  شما را پناه داد خدا. در آیه شریفه قبل از فاواکم خودش مطرح است. امکانات مال من است نه مال شما. روم آیه 40، ]الله الذی خلقکم ثم رزقکم[ آفرینش وقف من است، من شما را خلق کردم، دیگری در خلقت شما دخالت نداشته، ببینید فاعل رزق باز هم پروردگار است یعنی همه امکانات ملک من است]صوّرکم واحسن صورکم[ شما را صورتگری کرد و خوب هم صورتگری کرد ]و رزقکم من الطيبات[‌ .
این ]رزقکم[ با آن هیچ تنافی ندارد. یعنی ما آماده کردیم تا شما استحقاق مصرفش را پیدا بکنید. آیه بعد، سوال مي‌کند این سوال از عقل انسان است. ]قل من يرزقکم من السماء[ به این مردم بگو چه کسی روزی شما را از عالم بالا تامین مي‌کند ]والارض[ و از زمین. ]أمَّن يملک السمع والابصار[ چه کسی خالق و مالک گوش و چشم شماست که حالا در این آیه شریفه سمع و ابصار را مي‌گوید.
در همان کتابی که یک روز اسم بردم «فیزیولوژی انسان»، خلقت گوش و چشم را ببینید واقعا آدم را متحیر مي‌کند خیلی اعجاب انگیز است که همین چشم تنها چه صنعتی در آن به کار برده، چه ظرافت هایی و چه پرده‌ها و مرتبه هایی، چه قسمت هایی، چه آب های متعددی. آخر آیه مي‌گوید اینها جوابشان این است مي‌گویند ]فسيقولون الله[‌  خدا. چاره ای جز این جواب ندارند. چه بگویند؟ بگویند این بت های بیجان رزق ما را مي‌دهد. بگویند مالک گوش و چشم ما بت های بیجان است که خودشان هم قبول ندارند. بگویند بت های جان دار است که قبول ندارند. الان بت های جاندار زمان ما همین زورگویان و قلدران هستند. اینها روزی مي‌دهند؟ اینها مالک سمع و ابصارند. چاره ای ندارند مردم که بگویند کار، کار خداست.
این ضمیر نا، تمام امکانات مالکش من هستم و شما یک جانشین هستید که من قرار دادم، شما حق تصرف در ملک غیر را به هر شکلی که دلتان مي‌خواهد دارید؟ ندارید. اگر تصرفی بکنید که مجاز نباشید و مالک مال رضایت نداشته باشد، دارید در دنیا خود را به هلاکت انداخته و در قیامت راهتان را به سوی دوزخ باز مي‌کنید.
ـ ما وقتی تبدیل به هیزمش بکنیم ببرد بهشت چکارش بکند؟ حرفتان خوب است ما را باید وارد مباحث اسفار و منظومه و حرفهای بوعلی سینا بکند که ما هم داریم قرآن مي‌گوییم. حالا همین است مالک ما باشد و ما را مي‌سوزاند. وقتی چشم من به خاطر گناه مداوم و گوش من و شکم من و شهوت من لیاقت استفاده از نعمت های بهشت را از دست داده باشد حالا مرا ببرد بهشت وقتی نتوانم استفاده بکنم آنجا برای من بدتر از جهنم است.
کلمه نفق. نفق به معنای کم آوردن هست به معنای شکاف و خلاء هم هست. خیلی این لغت جالب است که در قرآن کریم استعمال شده. انفاق از باب افعال است که معنیش پرکردن خلاء است. جبران کمبود است. ]مما رزقناهم ينفقون[ که اخلاق اهل تقواست خدا در حقیقت دو چیز ازاینها را دارد بیان مي‌کند برای ما. حالا اینها که در آیه نیست و ما از متن آیه مي‌توانیم دربیاوریم. یک مسئله اش این است که اینها حبس در خودشان نیستند. دیگردوستی دارند. یک اخلاق بسیار عالی است که در ائمه طاهرین و انبیاء خدا بسیار شدید بوده. دیگر دوستی آنها. اینکه دیگران را هم دوست داشتند به عنوان بنده خدا مي‌دیدند و گاهی هم کاری به آنها نداشتند که متدین چه دینی هستند. در مدینه یهودی و مسیحی هم بوده. ادیان دیگر هم كم بودند. ولی مي‌بینید که دیگردوستی این بزرگواران اقتضا مي‌کرد عاشقانه، شب در تنهایی خرما و کفش و پول و لباس به دوش بکشند و ببرند در خانه‌ها بگذارند و خودشان را هم نشان ندهند و نفهمند مردم، چه کسی بوده که این جور به اینها کمک مي‌کرده و بعد از شهادتشان آگاه بشوند که این کار، کار امام صادق یا کار امیرالمومنین یا کار حضرت مجتبی بوده که حالا من نمی دانم دنباله اش را نوشتند یا نه. بالاخره اینها وقتی مي‌فهمیدند يك عده‌اي‌شان مسلمان مي‌شدند و شیعه مي‌شدند. خود این نتیجه دیگردوستی و محبت گسترده و عدم خودخواهی است که فقط خودم را نمی‌خواهم و همه را دوست دارم.
]تعاونوا علی البر والتقوی[‌  خود این ورود به تعاون است. مسئله دیگری که از آیه مي‌فهمیم این است که اینها گرفتار این صفت رذیله خطرناک و عامل جهنم بردن بخل نبودند.
حالا روایات بخل را شما در بخش ایمان و کفر بحار و جامع السعادات ببینید مي‌توانید ملاحظه بکنید. که پیامبر در طواف رسیدند به در کعبه. دیدند یک کسی مي‌گوید: خدایا به حرمت کعبه مشکل مرا حل کن. پیامبر دست زدند روی شانه اش و فرمودند: خدا را به قسم بالاتر قسم بده. گفت: قسم بالاتر چیست؟ فرمود: اگر مومنی، خدا را به حق خودت قسم بده. بگو خدایا به حق خودم که حالا این مشکل مرا حل کن. بعد این جمله را فرمودند. «المومن اعظم حرمة منْك (من الكعبة)»   که حضرت رضا با سند از پدرشان از موسی بن جعفر تا پیغمبر نقل مي‌کنند به لفظ دیگر که «اِنّه (مؤمن) اكرم علي الله من ملک مقرب»  این حرمت مومن است.
حیف است من اینجا نزدیک ماه ذی الحجه است یک روایت بسیار نابی را از کتب اهل سنت نقل بکنم که این متن در احقاق الحق هم هست که حدود سی جلد است و زحمتش را مرحوم آیت الله مرعشی کشیده که یک روز امیرالمومنین که دیگر باید این روایت نشان بدهد که حضرت در سن 25-26 سالگی بودند در آن ایام وارد مسجد شدند پیامبر تنها نشسته بود، امیرالمومنین به قول ما فرصت را غنیمت دانستند و آمدند زانو زدند خدمت پیامبر عظیم الشأن اسلام و عرض کرد: یا رسول الله! من یک درخواست از شما دارم. پیامبر فرمود: بگو علی جان. گفت: با زبان خودت از پروردگار بخواهید خدا مرا مورد مغفرت، رحمت قرار بدهد. فرمود باشد. حالا امیرالمومنین دارد نگاه مي‌کند که چگونه دعا مي‌کند. حضرت بلند شدند دو رکعت نماز خواندند و در سجده آخر نماز این جور دعا کردند. «اللهم بحق علی اغفر عندک لعلی»  و بعد هم بلند شدند و تشهد خواندند و نماز تمام شد. امیرالمومنین گفت: چطور خدا را به حق خود من قسم دادی. فرمود: من همه چیز را نگاه کردم حالا با چشم سر یا با چشم بصیرت. دیدم بنده ای در این عالم البته بعد از خود ایشان، محبوبتر از تو پیش خدا وجود ندارد. انسان اگر خدا را به یک عنصر با ارزشی مثل تو قسم بدهد قطعا دعایش مستجاب است.
این آقا که پیامبر فرمود: اگر مومنی، خدا را به حق خودت قسم بده، برگشت به پیامبر گفت: یا رسول الله من یک مقدار دچار بخل هستم. پیامبر جدا شدند و شتاب در حرکت کردند و این جمله را گفتند. «البخل شجرة فی النار»  که بخیل در آتش هست هم در سوره آل عمران خدا فرموده ]سيطوقّون مابخلوا به[‌  و در سوره مبارکه توبه فرموده ]و الذين يکنزون الذّهب والفضّة ولاينفقونها فی سبيل الله فبشّرهم بعذاب اليم[‌  بخل قطعا آدم را جهنمی مي‌کند.
یک جمله را هم صاحبان اخلاق دارند مي‌گویند اگر کسی واقعا حس مي‌کند بخیل است برای درمان بخل وارد انفاق بشود. حالا هزار تومان نمی تواند بدهد و زورش مي‌آید و بخل نمی گذارد. 50 تومان بدهد. همینکه 50 تومان داد بخل زخم مي‌خورد. 100 تومان بعدی، 100 تومان بعدی، 1000 تومان بعدی، صفحه ننگین بخل را پاک مي‌کند و با این انفاق تکراری جود و کرم و سخا در وجود انسان جلوه مي‌کند. یعنی علاج بخل به این است که با انفاق با این دیو درونی مبارزه بشود تا کشته بشود. پس آيه ]مما رزقناهم ينفقون[ مي‌گوید اینها دیگردوست بوده و بخیل نبودند. بخل آتش است علاجش هم انفاق است.
 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- جلسه 229 - جلسه 228 - جلسه 227 (5-2-1394) - جلسه 226 (1-2-1394) - جلسه 225 (29-1-1394) - جلسه 224 (25-1-1394) - جلسه 223 (24-1-1394) - جلسه 222 (23-1-1394) - جلسه 221 (22-1-1394) - جلسه 220 (18-1-1394) - جلسه 219 (17-1-1394) - جلسه 218 (16-1-1394) - جلسه 217 (20-12-1393) - جلسه 216 (19-12-1393) - جلسه 215 (18-12-1393) - جلسه 214 (17-12-1393) - جلسه 213 (16-12-1393) - جلسه 212 (10-12-1393) - جلسه 211 (9-12-1393) - جلسه 210 (5-12-1393) - جلسه 209 (4-12-1393) - جلسه 208 (3-12-1393) - جلسه 207 (2-12-1393) - جلسه 206 (29-11-1393) - جلسه 205 (28-11-1393) - جلسه 204 (27-11-1393) - جلسه 203 (26-11-1393) - جلسه 202 (25-11-1393) - جلسه 201 (21-11-1393) - جلسه 200 (20-11-1393) - جلسه 199 (19-11-1393) - جلسه 198 (18-11-1393) - جلسه 197 (14-11-1393) - جلسه 196 (13-11-1393) - جلسه 195 (12-11-1393) - جلسه 194 (7-11-1393) - جلسه 193 (6-11-1393) - جلسه 192 (5-11-1393) - جلسه 191 (4-11-1393) - جلسه 190 (1-11-1393) - جلسه 189 (29-10-1393) - جلسه 188 (28-10-1393) - جلسه 187 (27-10-1393) - جلسه 186 (24-10-1393) - جلسه 185 (23-10-1393) - جلسه 184 (22-10-1393) - جلسه 183 (21-10-1393) - جلسه 182 (21-10-1393) - جلسه 181 (20-10-1393) - جلسه 180 (17-10-1393) - جلسه 179 (16-10-1393) - جلسه 178 (15-10-1393) - جلسه 177 (14-10-1393) - جلسه 176 (13-10-1393) - جلسه 175 (27-7-1393) - جلسه 174 (26-7-1393) - جلسه 173 (23-7-1393) - جلسه 172 (22-7-1393) - جلسه 171 (20-7-1393) - جلسه 170 (19-7-1393) - جلسه 169 (15-7-1393) - جلسه 168 (14-7-1393) - جلسه 167 (9-7-1393) - جلسه 166 (8-7-1393) - جلسه 165 (7-7-1393) - جلسه 164 (6-7-1393) - جلسه 163 (5-7-1393) - جلسه 162 (2-7-1393) - جلسه 161 (1-7-1393) - جلسه 160 - جلسه 159 - جلسه 158 - جلسه 157 - جلسه 156 - جلسه 155 - جلسه 154 - جلسه 153 - جلسه 152 - جلسه 151 - جلسه 150 - جلسه 149 - جلسه 148 - جلسه 147 - جلسه 146 - جلسه 145 - جلسه 144 - جلسه 143 - جلسه 142 - جلسه 141 - جلسه 140 - جلسه 139 - جلسه 138 - جلسه 137 - جلسه 136 - جلسه 135 - جلسه 134 - جلسه 133 - جلسه 132 - جلسه 131 - جلسه 130 - جلسه 129 - جلسه 128 - جلسه 127 - جلسه 126 - جلسه 125 - جلسه 124 - جلسه 123 - جلسه 122 - جلسه 121 - جلسه 120 - جلسه 119 - جلسه 118 - جلسه 117 - جلسه 116 - جلسه 115 - جلسه 114 - جلسه 113 - جلسه 112 - جلسه 111 - جلسه 110 - جلسه 109 - جلسه 108 - جلسه 107 - جلسه 106 - جلسه 105 - جلسه 104 - جلسه 103 - جلسه 102 - جلسه 101 - جلسه 100 - جلسه 99 - جلسه 98 - جلسه 97 - جلسه 96 - جلسه 95 - جلسه 94 - جلسه 93 - جلسه 92 - جلسه 91 - جلسه 90 - جلسه 89 - جلسه 88 - جلسه 87 - جلسه 86 - جلسه 85 - جلسه 84 - جلسه 83 - جلسه 82 - جلسه 81 - جلسه 80 - جلسه 79 - جلسه 78 - جلسه 77 - جلسه 75 - جلسه 74 - جلسه 73 - جلسه 72 - جلسه 71 - جلسه 70 - جلسه 69 - جلسه 68 - جلسه 67 - جلسه 66 - جلسه 65 - جلسه 64 - جلسه 63 - جلسه 62 - جلسه 61 - جلسه 60 - جلسه 59 - جلسه 58 - جلسه 57 - جلسه 56 - جلسه 55
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^