بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
از مباحث بسیار مهم قرآن کریم روایات اهلبیت و دعاها و زیارتها، بحث ترازو و معیار و میزان و شاقول است. آنقدر ترازو مهم است که پروردگار مهربان عالم حتی ترازوهای اختراعی مردم را از ابتدای به وجود آمدن این شیء قبول کرده و چنانکه در آیات قرآن میبینیم انبیای الهی امتهای خود را به رعایت ترازو و معیار سفارش میکردند و خیانت در کنار ترازو گناه بزرگی در متن قرآن شمرده شده و خائن به ترازو را تهدید به عذاب کرده است.
اختراع ترازو برای این بوده که به حق مردم تجاوز نشود، ظلم نشود، ستم نشود، مردم در برابر پولی که میدهند یا برابر با جنسی که میدهند به حق خودشان برسند و چیزی از حق آنها کاسته نشود.
اکنون با همدیگر یک سیری در قرآن مجید میکنیم؛ البته با توجه به آیات قرآن به این نتیجه میرسیم که ترازو، میزان و معیار هم در امور مادی است و هم در امور معنوی است. برای سنجش معنویات هم ترازو مقرر شده، معیار مقرر شده و خط سیر این ترازو تا قیامت تداوم دارد؛ یعنی یکی از اصولی که در قیامت برای سنجیدن مردم به کار گفته میشود ترازو و معیار است.
در سورۀ مبارکۀ انعام به هر دو ترازوی مادی و معنوی توجه شده است؛ اما مادی آن «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ»(انعام، 152) اگر جنس یا کیلی میفروشید کیلتان را برابر با عدالت قسط و پاک از افراط و تفریط قرار بدهید اگر جنستان وزنی است پر بدهید، به مردم کم نگذارید، این یک جای قرآن.
در سورۀ مبارکۀ شعرا میخوانیم که پروردگار عالم درست برخورد کردن با ترازو را واجب کرده است، کار اقتصادی است باشد، ولی رعایت میزان و رعایت معیار در ترازوی مادی هم واجب است؛ واجب شرعی و واجب اخلاقی است. خداوند میفرماید: «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ«(شعرا، 182) با ترازوی درست جنسی که میخواهید به مردم بدهید بکشید، ترازویتان خراب نباشد، ترازویتان بالا و پایین نباشد، ترازویتان زمینۀ خیانت شما نباشد، در درستی و سلامت ترازو دقت کنید «وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ»(شعرا، 182).
در مسئلۀ خیانت به ترازو پروردگار عالم یک سوره نازل کرده و نام این سوره هم خیانت به ترازو و تجاوز از حدود است. وعدۀ عذاب هم داده شده به ترازوداران خائن، بعد از ذکر بسم الله «وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ»(مطففین، 1) بزرگان دین میفرمایند «ویل» یک جنبۀ حملهای دارد و جنبۀ اعلام نفرت دارد، و بر اساس روایات میفرمایند: ویل چاهی در دوزخ است که خائنان به ترازو را خدا در آن چاه معذب میکند.
در مسئلۀ ترازوی مادی سخنم تمام، فقط نکتهای که در خیانت به ترازوی مادی قابل توجه است این است که خائن به ترازو عذاب سنگینی دارد. این یک نوع ترازو است. عذاب خائن به ترازو در ذهن مبارکتان باشد تا مسئلۀ عذاب را در خیانت به ترازوی معنوی ببینید.
آیۀ چهل و هفت 47 انبیا بار بسیار سنگینی دارد؛ بعضی از اولیای الهی این آیه را بهعنوان ذکر انتخاب کرده بودند و دائماً این آیه را به خودشان تلقین میکردند «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ»(انبیا، 47) یعنی کار ترازو فقط در دنیا نیست و در دنیا هم تمام نمیشود.
خط ترازو تا قیامت کشیده شده و روز قیامت خود پروردگار میفرماید: ترازوهایمان را بر اساس عدالت برپا میکنیم. «فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» نکره در سیاق نفی است، «لا تظلم» نکره است، نفس نفی است، نفس نکره است، «فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» ما در قیامت کمترین ستمی در سنجیدن به کسی نخواهیم داشت؛ سنجش ما درست است، سنجش ما صحیح است.
ما چطور میسنجیم؟ «وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ» اگر در قیامت عمل شما به وزن یک دانۀ ارزن باشد، فکر نکنید که این عمل به وزن دانۀ ارزن در دنیا در این پهنای جهان هستی گم شده یا از دست رفته یا فراموش شده؛ اگر عمل به اندازۀ وزن دانۀ ارزن باشد و از شما سر زده باشد، موجود است، بقا دارد، گم نمیشود. فکر نکنید هفت آسمان با میلیاردها کهکشان و ستاره و زمین با این وسعت و فضا که غیر قابل اندازهگیری است، آن دانۀ عمل شما در آن گم میشود، نه گم نمیشود، موجود است و کم هم نمیشود.
گاهی زمان که به یک عنصر میخورد کاسته میشود ولی زمان در عمل شما هیچ اثری ندارد، همان چیزی که به اندازۀ دانۀ ارزن است و به وزن ارزن است میماند، کوچک هم نمیشود، کم هم نمیشود، گم هم نمیشود، کاسته هم نمیشود.
«أَتَيْنَا بِهَا»(انبیا، 47) در آیۀ شریفه فاعل همۀ جملات خود پروردگار است، فاعل «نضع» پروردگار است، فاعل واقعی «فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ» خود پروردگار است، «أَتَيْنَا» خود پروردگار است، آن عملی که به وزن دانۀ ارزن است که گم نشده کم هم نشده ـ «أَتَيْنَا بِهَا» ـ خودم وارد قیامتش میکنم و آن را میآورم جلوی چشمتان میگذارم.
خداوند در آیات دیگر این معنا را میگوید: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ»(زلزله، 7) آن را جلوی چشمتان میآورم «وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»(زلزله، 8) آن را جلوی چشمتان میآورم، آن را میبینید. وقتی که من آن عمل را وارد قیامت کردم «وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(انبیا، 47) بس است که حسابگر آن عمل با ترازوهایی که برپا کردم خودم باشم. این یک آیه است.
حال این ترازوهای قیامت چیست؟ چون «موازین» جمع است یعنی قیامت یک دانه ترازو نیست، دوتا ترازو نیست. یک ترازو ولی الله الاعظم است، در هر عصری و در هر مکانی ولی اللۀ که حجت الهی بر مردم بوده و مردم در دنیا اگر عاشق خوشبختی و سعادتشان باشند باید حالات قلب، مسائل اخلاقی و مسائل عملی خود را با ولی الله الاعظم بسنجند و ببینند فعالیت قلب الهی است یا ابلیسی است، بسنجند ببینند خلقیات الهی است یا ابلیسی است، بسنجند ببینند حرکات و رفتار و اعمال الهی است یا ابلیسی است؛ حالا اگر نسنجیدند یا منکر ترازوی معنوی الهی بودند یا بیتفاوت بودند و خودشان را میزانگیری و معیارگیری نکردند، قیامت دیگر آنها را پای ترازو نمیآورند، در فرمایش ملکوتی پیغمبر عظیم الشأن اسلام است «وزنوا» همینجا خودتان را وزن کنید، همینجا قلب و عمل و اخلاقتان را با ترازوهای الهی که ولی الله الاعظمها هستند بسنجید، «قبل ان توزنوا» پیش از اینکه کار از کار بگذرد و خدا شما را پای سنجیدن، پای وزن کردن بیاورد.
یک ترازوی الهی ولی الله الاعظم است «السلام علیک یا میزان الاعمال» این در زیارت امیرالمؤمنین(ع) است سلام خدا بر تو ای ولی الله الاعظم که قیامت ترازوی خدا در بین مردم هستی.
قیامت غوغایی است، هر چه رئیسجمهور و شاه و وزیر و وکیل و مدیر و استاندار و فرماندار و دارندۀ صندلی است و اسمش حاکم است، حالا در یک محدوده، در یک استان، در یک مملکت رفتار حکومتیش را که در پروندهاش ثبت است و پروندهاش هم خودش است، این را میآورند با امیرالمؤمنین(ع) میزانگیری میکنند، وقتی که میزان درنیاید معلوم میشود اینها در دنیا به ترازوی الهی خیانت کردند.
وقتی در قرآن میگوید آن کسی که برنج و ماست و روغن و چای و قند را کم میگذارد «وای بر او»، پس چه وایی بر کسی که به ترازوی الهی ولی الله الاعظم خیانت کرده باشد، یعنی خودش را نکشیده باشد، وزن نکرده باشد، معیارگیری نکرده باشد؛ قبول کنید یک چنین آدمی ملعون است.
«اللهم العن اول ظالم» تا «و آخر تابع له»، ظالم یعنی متجاوز، ظلم یعنی تجاوز، کسی که در دنیا از حدود ایمانی و اخلاقی و عملی ولی الله الاعظم تجاوز کرده، چه عذابی خواهد داشت؟ اگر خائن به ترازوی مغازه خائن به ترازوی کیلی چنان عذابی برایش قرار داده شده، متجاوز از حدود قلب و عمل و اخلاق ولی الله الاعظم دارای چه عذابی است؟ برای ما که قابل ارزیابی نیست، اینقدر هست که پروردگار میفرماید: «حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ»(مجادله، 8) همین دوزخ برایشان بس است.
دوزخ طبق روایات ما هفت بخش است، هر بخشی به تناسب گناهانی است که مردم مرتکب شدند، سختترین بخش جهنم برای منافقین است، مخصوصاً منافقین بعد از مرگ پیغمبر که با چهرۀ قابل قبول خودشان را زمان پیغمبر به مردم شناساندند ولی هنوز گرمی بدن پیغمبر در فوتش سرد نشده بود که آن همه خیانت روا داشتند.
یک کسی به ترازوی در مغازه خیانت میکند میمیرد و تمام میشود، اما خیانتهای به ولی الله الاعظم بعد از مرگ پیغمبر آثارش هنوز هست و روز به روز هم گستردهتر میشود، پیغمبر اکرم میخواست هدایت و دین و قرآنش «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ»(توبه، 33) شود، ولی خائنهای به ترازوهای معنوی یهودیت، نصرانیت، لائیک، بوداییسم و انواع مکتبها را تضمین کردند و فنای آنها را تبدیل به بقا کردند، این چقدر عذاب دارد!
صدیقه کبری فرمود این شتری که بار کردید زخمی دارد که تا قیامت زخمش درمان نمیشود، پاسخ هفتاد و سه فرقه شدن امت را اینها چه باید بدهند؟ پاسخ بقای عمر کافران را در دنیا چه باید بدهند؟ پاسخ عمر یهودیت و مسیحیت و زرتشتیت و بوداییسم را در قیامت چه باید بدهند؟ میشود تصور کرد که عذاب خائنان به ترازوهای معنوی حق چه اندازه است؟ چه مقدار است؟ میشود پاسخ داد؟
پاسخ جنگ جمل با چه کسی است؟ چند هزار نفر آمدند برای خیانت به ترازوی الهی و همه هم نیت داشتند که این ترازو را متلاشی کنند و بکشند، پاسخ جنگ صفین با چه کسی است؟ پاسخ نهروان با چه کسی است؟ پاسخ حادثۀ بسیار دلخراش و عظیم کربلا با چه کسی است؟ با آنهایی است که به ترازوهای الهی در دنیا خیانت کردند و از حدود ترازوی پروردگار تجاوز کردند. آنان نیامدند قلب را با حجت الله بسنجند و ببینند قلب درست کار میکند یا نه.
اگر من قلبم را با حجت الله نسنجم نمیفهمم قلب در چه جایگاهی است؛ قلب مریض است، قلب حسود است، قلب حریص است، قلب بخیل است، قلب متکبر است، قلب بیدین است، بدون سنجیدن دل با ولی الله الاعظم که وضع دل برای من روشن نمیشود. علاوه بر اینکه روشن نمیشود به اشتباه سنگینی هم دچار میشوم.
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»(کهف، 103 و 104) خودشان را نسنجیدند دل پر از آلودگی است، اخلاق ابلیسی است، عمل شیطانی است بعد مینشینند به خودشان هم بارک الله میگویند، آفرین میگویند که خیلی کارمان قشنگ است، خیلی زیباست، خیلی خوب است.
یک بار دیگر آیه را بخوانم آیۀ خیلی سنگینی است «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ»(انبیا، 47)
(دلا تا به کی از در دوست دوری/ گرفتار دام سرای غروری/ نبرده تو را از غم دوست دردی/ نه بر چهره از خاک آن کوی گردی/ تو را خواب غفلت گرفته است در بر/ چه خواب گرانیست الله اکبر/ چرا اینچنین عاجز و بینوایی/ بزن دست و پایی بکن های و هویی/ سؤال علاج از طبیبان دین کن/ توسل به ارواح آن طیبین کن/ دو دست دعا را برآور به زاری/ همی گو به صد عجز و صد خواستاری)
میگوید از بیتالمقدس روز اول صفر وارد شام شدم؛ مردم شهر طبیعی نبودند، در گشتم تعداد کمی را دیدم با مواظبت که کسی آنها را نبیند سر به دیوار میگذارند و زار زار گریه میکنند، یک عدهای را میبینم سرحال و شادند، هر چه فکر میکنم از زمان پیغمبر تا امروز روز اول صفر چه روزی است چه اتفاقی افتاده، چرا بعضیها گریه میکنند و بعضیها شادند؟
من آرام آمدم پشت سر یک پیرمردی که صورتش به دیوار بود مثل مادر بچه مرده گریه میکرد سلام کردم و گفتم: آقا امروز چه روزی است؟ سریع اشکهایش را پاک کرد گفت: چیزی نیست. گفتم: نترس اسم من سهل ساعدی است، از اصحاب پیغمبرم، از بیتالمقدس آمدم. گفت: سهل چرا آسمان به زمین نمیآید؟ چرا زمین اهلش را فرو نمیبرد؟ گفتم: مگر چه خبر است؟ گفت: نمیدانی؟ گفتم: نه. گفت: امروز از دروازۀ ساعات زینالعابدین(ع)، دختران زهرا، سرهای بریدۀ جگرگوشههای پیغمبر را وارد این شهر میکنند.
دوان دوان آمدم دم دروازۀ ساعات، (چه دیدم که چشمم نماند) دیدم هجده سر بریدۀ خونآلود بالای نیزه است، دیدم زینالعابدین(ع) زنجیر به گردن است، دیدم خاندان پیغمبر در محملهای کهنه هستند. آمدم روبهروی زینالعابدین(ع) سلام کردم و گفتم: یابن رسولالله! غریبه نیستم، سهل ساعدی هستم. فرمود: سهل! دوتا کار برای من انجام بده؛ اول یک مقدار پارچه بیاور زیر این زنجیرها بگذار حرارت خورشید دانههای زنجیر را داغ کرده و پوست بدن من را میسوزاند، کار دوم هم اگر پول داری به این نیزهدارها بده بگو این نیزهها را از روبهروی محمل زنان ما کنار ببرند، دیگر طاقتی برای عمهها و خواهرهایم نمانده که هر وقت سرشان را بلند میکنند میبینند سرهای بریدۀ عزیزان ما بالای نیزه است.
«اللهم اغفرلنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا، اللهم اهلک اعدائنا، اللهم اشفی مرضانا، اللهم سلم دیننا و دنیانا، اللهم اید وانصر امام زماننا، اللهم اجعل عاقبت امرنا خیرا».
قم/ پاییز 1398ه.ش/ دهۀ اول صفر/ مسجد اعظم/ سخنرانی اول