بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرّمین.
خداوند مهربان در آیات پایانی سورۀ مبارکۀ نحل، ارزشهای وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع)، پدر تمام پیامبران بعد از خود را بیان میکند. ابیعبدالله(ع) تمام آن ارزشها را به ارث برد. فکر نکنیم که ارث بردن آن ارزشها فقط ویژۀ ایشان بوده، بلکه به فرمود، خودشان که در راه مکه به کربلا فرمودند و برای ما سرمشق است، ما هم در حد ظرفیت خود میتوانیم آن ارزشها را به خودمان انتقال بدهیم و برای حضرت ابراهیم(ع) یک وارث و یا به فرمودۀ قرآن مجید، یک مأموم نیکو شویم. قرآن در سورۀ مبارکۀ بقره از حضرت ابراهیم(ع) به امام تعبیر کرده، میفرماید: ((وَ إِذِ اِبْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً))[1] امام؛ یعنی انسانی که مردم قدرت و استطاعت دارند به او اقتدا کنند و مأموم او بشوند. در این زمینه یقیناً کسی نزد پروردگار عذری نخواهد داشت.
در قرآن گنهکارانی را میشناسیم که اگر عاقبت آنان را از همین قرآن خبر نداشته باشیم، باور نمیکنیم که با اقتدای به امام هدایت، به عالیترین مقامات الهی و انسانی رسیدند. برای نمونه از خانمی خبر میدهد که پروردگار با این خبر دادن درِ هر عذری را به روی ما تمام مردان و زنان میببندد. وضع این خانم خیلی عجیب است. پروردگار در صریح قرآن او را به عنوان سرمشق تمام مردان و زنان مؤمن تا قیامت معرفی میکند. این در تاریخ گذشته سابقه نداشته است. ممکن است بگویند: این خانم سرمشق زنان عالم است یا این مرد سرمشق مردان جهان، ولی از عجایب است که پروردگار میفرماید: این زن سرمشق تمام مردان و زنان باایمان است؛ یعنی سرمشق هرچه مرد باارزش و هرچه زن باارزش. پس مردان مؤمن و زنان مؤمنه این ظرفیت و توانمندی را دارند که خود را در حد ظرفیت خویش به آخرین درجات ارزشها برسانند و در حد معمولی قناعت نکنند.
این خانم قبل از اتصال به ارزشها، همسر یک مرد ظالم، خائن، قاتل، متکبر، خونریز، پست، کافر، مشرک و بیدین بود. برای اینکه وضع شوهرش را بدانید، نمیگویم نزدیک به 20 آیۀ قرآن مجید را بخوانید، ولی فقط یک آیه در ابتدای سورۀ مبارکۀ قصص را بخوانید: ((إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِينَ))[2] خداوند در یک آیه فرعون را منبع تمام بدیهای فکری، اخلاقی و عملی معرفی میکند.
((إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي اَلْأَرْضِ)) فرعون یک فکر انحرافی داشت. فکرش این بود که میگفت: من از همه برتر هستم، در حالی که دروغ بود؛ چون کافر و مشرک از همه پستتر است. این یک فکر انحرافی او بود. مؤمن از همه برتر است، ولی هیچ وقت برتریاش را به رخ کسی نمیکشد. مؤمن متواضع، فروتن و خاکسار است. این برتری نیز برای خودش نیست، بلکه پروردگار عالم به خاطر تقوایی که مؤمن دارد، این درجه را به او عنایت کرده است: ((إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاكُمْ))[3] هیچ وقت به رخ کسی نمیکشد. به مؤمن دیگر نمیگوید: من از تو بالاتر هستم. اگر این حرف را بزند، گناه کرده. میداند گناه کرده و این حرف را نمیزند، ولی فرعونی که به خاطر مشرک و کافر بودن، پستترین پستها بود، قرآن میفرماید: ((ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ))[4] پستترین پستها.
در عالم چه چیزها و موجوداتی پست هستند؟ این آدم از پستهای عالم نیز پستتر بود. به خاطر انحراف در فکر میگفت: من از همه بالاتر هستم. این انحراف فکری است. آنهایی که فکر مستقیم دارند، ببینید.
در کتاب «تحف العقول» که کتاب بسیار خوبی است، حدود 500 صفحه، از اول این کتاب تا آخرش فقط روایات پیغمبر(ص) و ائمۀ طاهرین(علیهم السلام) است، نه هیچ چیز دیگری؛ یعنی شرح و تفصیل ندارد. فقط «قال رسول الله، قال امیرالمؤمنین، قال الحسن، قال الحسین» تا آخرین ائمه(علیهم السلام). تاریخ نوشتن این کتاب بیش از هزار سال قبل است. در این کتاب روایتی خیلی زیبایی نقل شده که 4-5 خط است. من آخر روایت را میگویم. روایت از سیدالشهدا(ع) راستگوترین راستگویان عالم است. هر امامی، امام هدایت میباشد و پیغمبر(ص) و امامان معصوم(علیهم السلام) راستگوترین راستگویان هستند.
شخصی در کوچه به امام حسین(ع) رسید، گفت: «یابن رسولالله! کَیفَ اَصبَحتَ» این یک اصطلاح عربی است؛ یعنی حال شما چطور است؟ امام در جواب 8ـ9 مطلب را بیان فرمودهاند که در آخر حرفها این جمله است. باز تذکر بدهم که امام راستگوترین راستگویان عالم است. شما در باطن خود، جواب ابیعبدالله(ع) را چگونه برداشت میکنید؟ وجود مقدسی که شخصیتش در تمام جهان خلقت شناخته شدهای است. قبل از اینکه به دنیا بیاید، خدا به تمام انبیا(علیهم السلام) او را شناسانده بود. قبل از اینکه به دنیا بیاید، فرشتگان ایشان را میشناختند. بعد از اینکه به دنیا آمد، تمام جهان او را شناختند. روز عاشورا، تمام عالم برایش گریه کردند. در جواب سؤال حالت چطور است، فرمود: «اَنا اَفقرُ الفُقرَاءِ الیه»؛ گداتر از من در پیشگاه خدا کسی نیست. من نفهمیدم یعنی چه؟ شما فهمیدید؟ این حرف راستگوترین راستگویان است که به تعارف نگفته، بلکه راست گفته. این یک فکر مستقیم است.
اما فکر انحرافی مانند فکر فرعون، میگوید: من از همه بالاترم و بر اساس این فکر میگوید: ((فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى))[5] من مالک برتر شما هستم و شما ملت مصر بردۀ من هستید و در برابر من هیچ استقلالی ندارید. این فکر انحرافی است.
برادران و خواهران! خیلی مواظب خودمان باشیم که فکر انحرافی پیدا نکنیم. اگر عالم، ثروتمند، مدیر، صندلیدار و یا صاحب مقام هستیم، شبانهروز بیدار باشیم که فکر انحرافی پیدا نکنیم. خود را از کسی در این عالم بالاتر ندانیم. نمازهای واجب یومیه، 17 رکعت است، هر دو رکعت یک تشهد واجب دارد، در نماز صبح یک تشهد واجب، نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا هر کدام دو تشهد واجب، خدا در این نمازهای یومیه به پیغمبرش در هر دو رکعت، واجب شرعی کرده است که دربارۀ خودش بگوید: من شهادت میدهم «عبده و رسوله»؛ اول بندۀ او، بعد پیغمبر او هستم. بنده هستم؛ یعنی از خودم چیزی ندارم. چقدر این جمله زیباست. اگر من خوب متوجه شوم: «العبد و ما فی یده کان لمولاه» بدن، عقل، پوست، گوشت، استخوان، شکل، چشم، گوش و تمام اعضای درون و برونم، خانه، محل کسب، صندلی، مغازه، تجارت، مال، اسم، زبان و علمم، ملک مولایم پروردگار است. من هیچگونه مالکیتی بر چیزی ندارم، حتی بر چیزهایی که دارم. دلیلش هم این است که ملک الموت با یک اشاره تمام امضاهای مرا باطل میکند. 200 سند در صندوقم باشد، ملک الموت با یک اشاره تمام 200 سند مرا باطل میکند، سپس به دیگران انتقال پیدا میکند.
قرآن میفرماید: ((عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ))[6] سعی کنیم فکر باطل پیدا نکنیم. خانمها! آقایان و خودم! سعی کنیم راه ما به «من» نیفتد، وگرنه به گمراهی کشیده شدهایم. همین که راه ما به من بیفتد، من را احساس کنیم، کارمان تمام است؛ یعنی رابطۀ ما با پروردگار قطع میشود. دیگر خدا کِی دوباره محبت بکند، چیزی در کتاب ببینیم، صدای پاکی بشنویم و بیدار شویم، به رفیقی بربخوریم، دوباره پیوندمان برقرار شود یا اصلاً پیوند برقرار نشود، نمیدانیم چه خواهد شد.
کسی در زد (اینها دیگر مطالب خیلی عارفانهای است)، پیغمبر اکرم(ص) پشت در آمده، فرمودند: کیست؟ گفت: من هستم. حضرت در را باز کردند، فرمودند: این بار هر جا در زدی، نگو من، بگو در را باز کنید! من یعنی چه؟ یک من در این عالم وجود دارد، آن هم پروردگار است. ما عبد هستیم، من نیستیم، من یعنی چه؟ جبرئیل(ع) هم نمیتواند بگوید من. در قرآن مجید دربارۀ تمام فرشتگان عالم این آیه را میبینید: ((بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ))[7] موجوداتی که بنده هستند، هیچ استقلالی از خود ندارند، از خودشان هیچ چیزی ندارند. زیباترین لحظات ابیعبدالله(ع) در 57 سال عمرش، آن وقتی بود که از یک طرف صدای نالۀ 84 زن و بچه به گوشش میرسید، از طرف دیگر با چشمش 71 بدن قطعهقطعه روبهرویش افتاده بود، صورت خونآلودش را روی خاک گودال گذاشت، گفت: «الهی رضاً بقضائک، صبراً علی بلائک» من از خودم چیزی ندارم، تنها عبد، بنده و مملوک هستم، استقلالی ندارم، این زن و بچه از تو هستند که به من عطا کردی. این 72 بدن قطعهقطعه از تو هستند، سرمایههایی که به من دادی و خود من هم عبد تو هستم.
آن وقتی که امیرالمؤمنین(ع) به صورت ظاهر نزدیک پنج سال حاکم مملکت پهناور اسلامی بود که محل حکومتش چند برابر جغرافیایی الآن ایران بود، نامههایی که به استانداران مینوشت، در «نهج البلاغه» و کتابهای دیگر آمده است، ببینید! هیچ جا امیرالمؤمنین(ع) به عنوان حاکم مملکت یا رئیسجمهور امضا نکردند، بلکه فقط اول نامه مینوشتند: «مِن عبدالله علی بن ابیطالب» این نامه را بندۀ خدا به شما مینویسد.
خوب است در حق خودم اشتباه فکر نکنم، وگرنه سینهام را سپر میکنم. اگر اشتباه فکر کنم، همه چیز را برای خودم میدانم، آنگاه بخیل میشوم، همه چیز دیگران را برای خودم میدانم، حرص میزنم که آنها را هم به طرف خودم بکشانم. اگر اشتباه فکر کنم، مانند ماهی در دریای شهوات حرام غرق میشوم، شهوات «من»؛ اما اگر در کنار لذتها بگویم که تمام عوامل ایجاد لذت، ساخت خداست و نزد من امانتاند، پروردگار راه هزینهاش را به من ارائه کرده است: ازدواج یا صبر و نیفتادن در گناه. این فروتنی و بندگی است؛ اما فرعون این اشتباه سنگین را در فکر داشت. من اینها را میگویم که بدانید زن جوان این شخص خبیث، با قبول هدایت پروردگار عالم و اقتدای امام هدایتی مانند موسی بن عمران(ع) به کجا رسید؟!
ما میتوانیم با اقتدا به ابیعبدالله(ع) در حد خودمان، هر کسی در هر ناحیهای که زندگی میکند، زهیر، بریر، حبیب بن مظاهر، عابس بن شبیب یا حرّ شویم. هر کدام در هر حوزهای که هستیم. کسی که آلوده به گناه است، میتواند با اقتدا به ابیعبدالله(ع) حرّ شود. در قیامت نمیتواند بگوید: آلوده بودم و نمیشد از آلودگی بیرون بیایم. دیگر آلودهتر از حرّ که در کربلا نبوده؛ نانخور بنیامیه بود. به قصد اینکه جلوی ابیعبدالله(ع) را بگیرد، آمد. قصدش هم عملی شد. ابیعبدالله(ع) را به 30 هزار گرگ تحویل داد؛ اما ساعات آخر به ابیعبدالله(ع) اقتدا کرد، دیدید که چه شد. کسی نمیتواند در قیامت در پیشگاه خدا اقامۀ عذر کند و بگوید: من به این دلیل معذور بودم، نشد آدم شوم؛ چون قبول نمیکنند.
((إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً)) چند دستگی ایجاد کرد، وحدت ملت را شکست، جامعه را چند حزبی کرد، تمام حزبها رودرروی هم قرار گرفتند. سختترین ضربه را به وحدت ملت زد: ((يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ)) عدهای را با پخش پول بالا آورد، عدهای را با جلوگیری از رشد، ضعیف و ناتوان کرد: ((يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ)) جوانهای مردم را ذبح کرد ((وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ)) مادران داغدیده را زنده نگهداشت تا شب و روز بر داغ جوانهای ذبح شده گریه کنند: ((إِنَّهُ كانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِينَ)) فسادی نبود که انجام نداده باشد. این خانم، همسر چنین کسی بود؛ اما تا صدای حضرت موسی(ع) را شنید، دید صدا، صدای حق، صدای خدا، جهان، حقیقت، عقل، وجدان، صدق و درستی است، قبول کرد. خانمی که استاد، دانشگاه و دبیرستان ندیده، درباری بود، دستش در بیت المال آزاد و جوان بود؛ چون سوگلی فرعون که 80 ساله نبود، خانمی بود که جوانی، زیبایی و توانمندی داشت، ملکۀ مملکت بود. خانمی که میدانست اگر دعوت خدا را قبول کند، باید از تمام آنچه که دارد، بگذرد. شما جوان عزیزم! از یک دوستدختر نامشروع نمیتوانی بگذری؟ شما دختر خانم بزرگوار! از یک پسر نامحرم نمیتوانی بگذری؟ فردای قیامت به خدا نمیتوانی بگویی نشد. میدانی آسیه(س) از چه چیزهایی گذشت؟ باید بنشینی چیزهایی که گذشت، روی کاغذ بیاوری. این گذشت خیلی فوقالعاده بود. گاهی اقتدا به امام هدایت، چنین گذشتهایی را میخواهد. اگر امروز ما به ابیعبدالله(ع) اقتدا کنیم، یکصدم آسیه هم نیاز به گذشت نداریم؛ چون ما نه شاه هستیم که بخواهیم از شاهی گذشت کنیم، نه دختر خانمهای ما ملکۀ مملکت هستند که بخواهند از ملکه بودن خود گذشت کنند.
اقتدای به ابیعبدالله(ع) مگر چقدر گذشت میخواهد؟ امام حسین(ع) به حضرت ابراهیم(ع) اقتدا کرد و ارزشهای او را ارث برد. مگر چقدر گذشت کرد؟ در حد ظرفیت ملکوتی خود. ما در پیشگاه خدا چه عذری داریم؟ خیلیها پایبند این فرهنگ باطل هستند، همیشه میگویند: نمیشود، نشد. پروردگار این را قبول ندارد. فرعون خبردار شد که حضرت آسیه(س) به خدا ایمان آورده و فرهنگ الهی را قبول کرده، عبدالله و اهل عبادت شده، به او گفت: (از دینت) برگرد! گفت: من برنمیگردم. گفت: تو را میدهم بخوابانند، دو کف دست و روی مچ پایت را میخ بلند بکوبند و به زمین بدوزند: ((وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ))[8] فرعون، شکنجهگر خطرناکی بود. آسیه(س) گفت: هر کار دلت میخواهد، بکن! من از خدا و امام هدایتم، حضرت موسی(ع) دست برنمیدارم. او را خواباندند، اینکه زندهزنده با چکشهای بزرگ چهار میخ به بدن کسی بکوبند و شخص را به زمین بدوزند، دردش خیلی زیاد است، مخصوصاً بدن زن که لطیفتر از مرد است. بعد هم دستور داد کارمندانش یک سنگ 300ـ400 کیلویی را بلند کرده و رها کنند تا روی بدن آسیه(س) بیفتد، بدن را با خاک یکسان کند. قرآن میفرماید: وقتی این سنگ را بلند کردند، آسیه(س) به پروردگار گفت: ((إِذْ قالَتْ رَبِّ اِبْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ)) پروردگار من! خانهای کنار رحمت خودت در بهشت برای من بنا کن: ((وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّالِمِينَ))[9] روح پرواز کرد.
اکنون نظر خدا را دربارۀ آسیه(س) بشنوید: ((وَ ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَتَ فِرْعَوْنَ))[10] خدا میگوید: من این زن را برای تمام مردان و زنان مؤمن تا قیامت سرمشق دینداری، عبادت، بندگی و عمل صالح قرار دادم. در سه شب احیا نیز یادتان نرفته، در حالی که اشک میریختید و قرآن روی سر گذاشتد، به پروردگار گفتید: «اَللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذَا اَلْقُرْآنِ وَ بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ بِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ» فارسی آن این است: خدایا! به حق هر مؤمنی که در این قرآن او را مدح و ثنا گفتی! که یکی از آن مؤمنها، این خانم است. شب احیا گفتید: خدایا! به حق این خانم، امشب ما را قبول کن! این نتیجۀ اقتدا به امام هدایت است.
امام حسین(ع) چگونه به حضرت ابراهیم(ع) اقتدا کرد که تمام وجودش حسن فعلی و فاعلی شد؟! از نظر دین هم احسن دین و شهادتش نیز احسن شهادت شد؟ از کجا احسن شهادت میگویم؟ از آنجا که پیغمبر(ص) فرمود: آقای تمام عالم، شهیدان هستند و آقای تمام شهیدان 72 نفر کربلا و آقای 72 نفر شهدای کربلا حسین من(ع) است؛ یعنی حسین آقای تمام شهیدان اولین و آخرین است. احسن دین، احسن روح، احسن فکر، احسن عمل، احسن مرگ و احسن شهادت است: «السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ».[11]
برادران و خواهران! کدام یک از شما دختر سه ساله دارید؟ من میتوانم برای شما مصیبت این دختربچه را بخوانم؟ الحمدلله دختران 3-4 سالۀ شما امشب همه سالم و خوب هستند؛ یعنی امشب که به خانه میروید، میدوند، از شما استقبال میکنند، مینشینید دستی به سر و صورت آنها میکشید. اگر برادر این دختر که یکی دو سال بزرگتر است، وقتی شما نبودید، او را زده باشد، این بچه به برادر گفته: بگذار بابا بیاید! از کربلا تا شام هرجا به این سه ساله سیلی، تازیانه و کعب نی زدند، میگفت: بگذار پدرم را ببینم، به او میگویم؛ اما چهل منزل بابا را ندید. وقتی در خرابه به آنها منزل دادند، آنجا بود که زبان گرفت:
اگر دست پدر بودی به دستم*** چرا اندر خرابه مینشستم؟
***
اگر دردم یکی بودی چه بودی*** اگر غم اندکی بودی چه بودی
به بالینم طبیبی یا حبیبی*** از این هر دو یکی بودی چه بودی
دیگر خانمها، دخترها و خواهرها از گریۀ او نتوانستند تاب بیاورند. تمام خرابه یکپارچه گریه شد. تا سر بریدۀ پدرش را برایش آوردند، فقط مهلت پیدا کرد از پدر سه سؤال کند: «يا أبتاهُ! مَن ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي» با این سن من، مگر وقت یتیمیام بود؟ «مَن ذَا الَّذي قَطع وَرِيدَیكَ» چه کسی رگهای گلویت را بریده؟ «مَنِ ذِا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ» چه کسی محاسنت را با خون پیشانیات خضاب کرده است؟[12]
[1]. بقره: 124.
[2]. قصص: 4.
[3]. حجرات: 13.
[4]. تین: 5.
[5]. نازعات: 24.
[6]. نحل: 75.
[7]. انبیاء: 26.
[8]. فجر: 10.
[9]. تحریم: 18.
[10]. همان: 11.
[11]. بخشی از زیارت وارث.
[12]. المنتخب في جمع المراثي و الخطب، طريحي، صص 136-137.