بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
در بحث مسئولیت پیغمبر اسلام سخن به اینجا رسید که عمدهٔ وظیفهٔ حضرت، رساندن دین به مردم بود؛ دینی که نازلشدهٔ پروردگار و کاملترین و جامعترین دین بود. خود این دین که باید حضرت تبلیغ میکردند، یک مبارزهٔ همهجانبه با شرک و کفر بود و درگیریهای شدیدی ایجاد میکرد؛ چون کفر و شرک در مردم پابرجا شده بود و حدود ششصدسال بود که مردم بعد از حضرت مسیح دچار کفر و شرک بودند و این دین نسل به نسل به آنها به ارث رسیده بود.
آنها باورشان نمیشد که روزی دینی بیاید و با همهٔ مسائل دینشان مخالفت کند؛ باید هم مخالفت میکرد، چون هم شرک و هم کفر، هم شرک مشرکین بتپرست و هم شرک مسیحیت باطل بود و هیچگاه به عقل و علم و فطرت متکی نبود. فرهنگ مَندرآوردی بود که البته داستان این فرهنگها داستان عجیب و غریبی است که بهنظر من این جمله را هیچ کتابی ندارد. کلاهبرداری سنگینی بود که شیادان خائنان و دزدان راه انسانیت علیه تودهٔ مردم بهکار گرفته بودند و کارشان هم گرفته بود.
تقریباً یهودیت هم که بخشی از آنها در مدینه زندگی میکردند و کم هم نبودند، آنها هم پدرانشان و اجدادشان بعد از موسیبنعمران دچار تحریف در دین شده بودند. قرآن مجید میگوید: دین را از جایگاه خودش منحرف کرده بودند، «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 46). تمام اینها به ضرر عباد خدا بود و خداوند هم دوست نداشت، راضی نبود که بندگانش در دام باشند، در فرهنگ باطل باشند، در مدرسهٔ ناروایی باشند و همهٔ سرمایههای وجودشان تباه بشود.
حتماً از زمان نوجوانی تا حالا خیلی شنیدهاید که مردم در روزگار بعثت از نظر فکر، عمل و اخلاق در جزیرةالعرب، ایران، رم، یونان، مصر، هند و در مراکزی که آن زمان مطرح بوده، چه وضعی داشتند. وضع آنها زاییدهٔ همان ادیان قلّابی و ساختگی بود که در وجودشان بتونآرمه شده بود و طبق آیات قرآن کریم نیز اصلاً دین دیگری را باور نمیکردند. یکی از حرفهایشان به پیغمبر اکرم طبق نقل قرآن این بود: ما بهدنبال همان هستیم که پدرانمان بودند و به حرف تو گوش نمیدهیم. پروردگار در این نوع آیات میگوید: اگرچه پدرانتان نفهم و جاهل و ابله و احمق بودند، باز هم دنبالهشان را میگیرید و پیرو آنها هستید؟ همین را هم نمیفهمیدند و میگفتند خدا به پدران ما توهین کرده است.
برای آبا و اجدادشان خیلی موقعیت قائل بودند و اینقدر موقعیت قائل بودند که قرآن میگوید: «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»(سورهٔ تکاثر، آیهٔ 2)، قبیلهها مینشستند و افتخارات اجدادیشان را عَلَم میکردند و زندههایشان را میشمردند. یک قبیله میگفت که الآن قبیلهٔ ما این تعداد جمعیت دارد و آن یکی میگفت این تعداد؛ هر کدامشان هم از تعداد کم میآوردند، میگفتند به سر قبرستان برویم و قبر پدرهایمان را بشماریم تا ببینیم ما زیادتر هستیم یا شما. این فکرشان بود و هر گناهی هم بین آنها رواج داشت، چون دینی که به آنها تحمیل کرده بودند یا شیادان به دامشان انداخته بودند، هیچ گناهی را گناه نمیدانستند و با گناه هم پول درمیآوردند.
این چیزهایی که خود من دربارهٔ عرب جاهلی میدانم و خوانده بودم و دربارهٔ شرک که در تفسیر خودم در آیهٔ شرک مربوط به سورهٔ مائده مفصّلترین بحث تفسیری را دربارهٔ شرک دارم. هیچ تفسیری در شیعه و سنی اینقدر دربارهٔ شرک سرمایهگذاری نکرده که من سرمایهگذاری کردهام. من کل اینها را در 23-24 کشوری که در اروپا و شرق آسیا رفتهام، با چشمم دیدهام که فرهنگ شرک و کفر چه میکند و از همهٔ گناهان هم که حتی در مجالس قانونگذاری خودشان قانونی کردهاند، پول درمیآورند؛ مثل جاهلیت که 360 بت در خانهٔ توحید آویخته بودند و هر بتی برای قبیلهای بود. اینها هر کدام که به نوبت برای زیارت کعبه میآمدند، گاو و گوساله و گوسفند و بز، خرما، پارچه، طلا و نقره برای نذر بتها با خودشان میآوردند و مسجدالحرام پر از جنس میشد. مسافرها نذرها را میگذاشتند و میرفتند، سردمداران شرک که به ریش همه میخندیدند، این نذورات را تقسیم میکردند و میخوردند. اصلاً درآمدشان از شرک بود و اینکه شدیداً با پیغمبر مخالفت کردند، یک ریشهٔ اقتصادی داشته است. حالا شعارشان در آن زمان، البته نه اینکه به زبان بیاورند، این بود: «لا اله الا الدینار و الدرهم»، الآن هم دنیا میگوید: «لا اله الا الدلار». الآن دلار یک بت است و تمام جهات اقتصادی جهان با این بت که دستساز خود انسان است، تغیر و تحول پیدا میکند.
قلدرها میخواهند کشوری را کمرشکن بکنند، به سراغ دلار میروند؛ کشوری را میخواهند ورشکسته بکنند، به سراغ دلار میروند؛ برای خریدهای عمدهٔ نفت و گاز و معادن به سراغ دلار میروند. یکجا هم که ببینند دلار انباشته شده است، بیرودربایستی و بدون اینکه فکر بکنند اگر ما اینجوری بگوییم، دلاردار جلوی ما میایستد و میگوید دلار نمیدهم؛ آنها میدانند که دلاردار را کَرَخ کردهاند و نمیفهمد، علنی فریاد میزنند که آلسعود گاو هستند، پرشیر هم هستند و باید بدوشیم؛ هم رئیسجمهور آمریکا آنها را دوشید، کم هم ندوشید! پانصدمیلیارد دلار آنها را به ایران بیاورند و بچینند، از سطح زمین ایران اضافه میآید؛ اگر دلارهایی که آمریکا از این جوانکِ جلفِ پستِ خبیث گرفت، روی زمین ایران بچینند، اضافه میآید؛ یعنی کل مملکت ما را فرش میکند و اضافه هم میآید. هجدهمیلیارد هم چندروز پیش رئیسجمهور دزد فرانسه از آنها دوشید که ارباب ما گفته شما گاو پرشیر هستید، بدهید ببینم! تکان هم بخوری، تو را برمیداریم و صندلی را از زیر پای تو میکشیم.
آدم از دیدگاه پیغمبر و آیندهنگری رسول خدا تعجب میکند که 1500سال پیش در مدینه فرمودند: «یَأتی عَلَی النّاس زَمان»، نه علی المؤمنین. این کلماتی که قرآن یا پیغمبر یا ائمه استخدام کردهاند، معجزه است! «یَأتی عَلَی النّاس زَمان»، «الف» و «لام» الناس یعنی «کل الناس» که مؤمنین در این «کل الناس» نیستند، مثل «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 2) که «الف» و «لام» آن در ادبیات عرب «الف» و «لام» استغراق است. خدا قسم میخورد که تمام انسانها غرق در خسارت هستند و واقعاً همینجور است؛ یعنی همهٔ ما هم غرق در خسارت هستیم؟ نه، استثنا میکند: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 3).
اینجا هم همینطور است: «یَأتی عَلَی النّاس زَمان»، اما در روایات دیگر استثنا کرده است. زمانی بر مردم خواهد آمد؛ بر مردم، یعنی عام مردم پنج قاره که «دَنَانِیرُهُمْ دِینُهُمْ»، دینشان دلار است. شما الآن میتوانی با این بت مخالفت بکنی؟ نه! اگر شما مخالفت بکنی، مسخرهات میکنند. آنوقت هم پیغمبر میخواست با بتها مخالفت بکند، اما فرهنگ شرک هم بتونآرمه شده بود و مسخره میکردند، به پیغمبر میخندیدند. سه تهمت سنگین هم به او میزدند:
الف) «وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ»(سورهٔ قلم، آیهٔ 51)، حرفی است که قرآن میزند.
ب) «يَقُولُوا سِحْر مُسْتَمِر»(سورهٔ قمر، آیهٔ 2)، کار او را جادو و سحر مستمر میگفتند، یعنی هر روز جادو و دائماً سحر میکند.
ج) «قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 24)، همهٔ این کتابش هم که اسم آن را قرآن گذاشته، دروغهایی است که بههم بافته شده است. این خاصیت شرک و کفر است.
یک خاصیت شرک و کفر، مخالفت با انبیا و حق و عقل است و خاصیت دیگر آن نیز این است که وکلای درسخواندهٔ دانشگاهدیده -حتی در این قرن بیستویکم- تمام گناهان را برای پول درآوردن در مجالس قانونگذاری قانونی میکنند. الآن زنا در اروپا و آمریکا معصیت حساب نمیشود و یک کسب است، قانونی هم هست؛ حتی وزارت بهداشت آنها کارت بهداشتی میدهد، بیمهشان هم میکند و زنان را در خیلی از کشورهایشان نیمهعریان در پشت ویترین میگذارند که هر مسافری یا هر کسی از خودشان میآید، هر کدام را که بپسندد، زیر نظر حفاظت پلیس زنا کند؛ یا ازدواج مرد با مرد، چون پول در آن است و یا آزادبودن هر نوع مشروب الکلی که ساخت، ایجاد کارخانه و فروش آن کاملاً قانونی است. این خاصیت شرک است.
حالا ما روی منبرها مرتب اسلام اسلام میگوییم و شما را به اسلام دلگرم میکنیم، آن اسلامی که نازلشدهٔ از جانب پروردگار است و در آیات قرآن و روایات اهلبیت تجلی دارد. ایکاش! در کنار آن از شرک و کفر و عوارضش هم برای شما توضیح بدهیم که یقین و اعتقاد شما به این دین بیشتر بشود و بدانید که پروردگار عالم چه نعمت عظیمی در کنار کفر و شرکِ تاریخ به شما داده است.
من دو-سهبار دههٔ آخر صفر در انگلستان به منبر میرفتم و دکتری هر روز پای منبر میآمد. گاهی میگفت بیا تا من شما را با ماشین خودم به آن خانهای برسانم که برای تو گرفتهاند و گاهی هم ما را برای ناهار به خانهشان میبرد. یک دکتر خیلی امروزی، متجدد، کراواتی و ریشتراشیده که دکترای حقوق داشت و وکیل حقوقی خیلی از شرکتهای کشورهای نزدیک به انگلستان بود. آدم خیلی واردی بود و تنها هم زندگی میکرد. ما ناهار به خانهاش میرفتیم، خودش همهجور غذا بلد بود که بپزد. یکبار به او گفتم: شما از اول مجرد بودی؟ گفت: نه من زن داشتم و یک بچه هم بیشتر ندارم، بچهام هم در ایران است، اما لمس است و یک خانه برای او گرفتهام. اینجا را دوست ندارد و نمیآید. خانمت چه؟ گفت: خانمم یک خانم آراسته، بسیار وجیه و زیبا، نمازخوان و باحجاب بود و من عاشق او بودم؛ روزها که بیرون میرفتم، تا وقتی به خانه برگردم، دلم برای او تنگ میشد. یکروز که به خانه آمدم، به من گفت: من این اسلام را دیگر نمیخواهم و میخواهم مثل دخترهای انگلیسی بیرون بروم و روسری و مانتو و چادر را میخواهم دور بریزم. خیلی با او صحبت کردم، اما زیربار نرفت. به او گفتم: در عین اینکه با همهٔ وجود عاشقت هستم، ولی پذیرفتنت را نیمهعریان بهصورت این زنان غربی تحمل ندارم؛ البته نه تحمل از نظر هوای نفس، بلکه تحمل ندارم که جواب پیغمبر را در قیامت با آن زحماتش برای کشاندن زنان به عفت و عصمت بدهم.
خیلی از کراواتیها و ریشتراشیدهها را در قیامت جلوی بندهٔ آخوند به بهشت میبرد و میگوید دین این خیلی قوی بود و تو یا دین نداشتی یا دین تو خیلی شل بود، پس به جهنم برو. نباید آدم اینقدر سست، لوس و ننر، پوک و پوچ باشد و هر روز خودش را در مقابل دهان خوکِ شهوت لقمه کند که آن خوک آدم را فرو ببرد. حالا از من و شما که گذشته است و خیلی از ما مُردنی هستیم، اما به جوانها میگویم: این اوضاع چیست که در همین کشور ما هم هست و هر روز خودشان را لقمهٔ یک خوک ماده میکنند که در دهان آن خوک بیفتند؟ تا حالا چهچیزی گیر شما آمده است؟ از زمان رضاخان که دخترها و زنها را بیرون ریخت تا حالا، از این بیحجابی، روابط نامشروع، زنا، ربا و گناهان دیگر چهچیزی گیر شما آمد؟ غیر از ضرر که چیزی گیر شما نیامد!
آثار شرک و کفر خیلی آثار زشت و بدی است و کافران و مشرکان از نظر افکار هم پستترین فکرها را دارند. حالا در اروپا و آمریکا از نظر فکری چه پَستیهایی دارند، اینها را میدانم، چون کتابهای زیادی را خواندهام؛ ولی یکمقدار با شرک و کفر قدیم تفاوت دارد. اینها به یک شکل دیگری افکار پوسیده دارند و آنها به شکل دیگر؛ مثلاً اگر مردی، زنی یا جوانی در مکه مریض میشد، دوا و دکتر او -چنانکه در کتابها دستبهدست و تاریخ به تاریخ نوشتهاند- این بود: به گوشهای میرفت و قبری را میکَند، استخوان مُردهای را درمیآورد، در آن نخ میانداخت و به گردن مریض میانداخت، میگفت مریض خوب میشود. این فکر مشرکان است!
یا اگر میدید مریض او خوب نمیشود، سیخی را در آتش میگذاشت، سرخ که میشد، در حیاط یا بیرون از خانه میآمد و روی شتری میگذاشت که پوست و موی حیوان را تا استخوان میسوزاند، شتر ناله میزد و بعد میگفت حالا مریضم خوب میشود!
یا یک جغدی میآمد و روی دیوارشان مینشست، شروع به ناله میکرد، میگفتند: این جغد میگوید صدسال پیش یکی از افراد قبیلهٔ ما را فلان قبیله کشته است و جنگ درمیگرفت. دویست-سیصدتا را از همدیگر میکُشتند تا یکی بیاید و آنها را آشتی بدهد، میگفتند: انتقام خون او را گرفتیم. این افکار مشرکانه و کافرانه است.
ریختن خون به این راحتی بود؟ قرآن آمد و گفت: «وَ لاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِ»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 33)، خون محترم است و احترام آن را هم خدا امضا کرده است؛ اگر بخواهید خونی را بریزید، میتوانید خون قاتل را بریزید. بچهٔ شما یا پدرتان را کشته، من اجازه میدهم که قاتل را به جای بچه یا پدرتان بکشید؛ اما قانون را به کشتن تمام نمیکند و میگوید: «وَ إنْ تَعْفوا خَیْر لَکُم»، اگر میشود، قاتل را ببخشید؛ حالا یک گناه و اشتباهی کرده است، باز هم خدا میگوید خون او را نریزید. اینقدر خون محترم است! اگر هم نمیتوانید قاتل را ببخشید، دیه بگیرید و تا جایی که ممکن است، خون نریزید. این دین خداست!
پیغمبر میفرمایند: کسی که درهمی -کمترین پول روزگار خودش- به ناحق از مال مردم را شب در خانهاش بیاورد، تا زمانی که این درهم در این خانه باشد، خدا به اهل آن خانه نظر رحمت نخواهد کرد. به چه حقی پول مردم را میبری؟
شرک میگوید برو و یقهٔ کشورهای نفتدار را بگیر، بگو غلط بیجا نکنید! من میخواهم کِشتیکشتی پر کنم و ببرم؛ طلاهایتان را میخواهم ببرم، اورانیوم را میخواهم ببرم و این خاصیت شرک است؛ اما خاصیت دین خدا نظم، تربیت، ادب، دلسوزی، رحم، جوانمردی، مروت، وقار، خیر و کمکرسانی است.
من نمیرسم زیاد تلویزیون ببینم و اگر فرصتی باشد یا یکوقت از کار خسته بشوم، اخبار ببینم و گاهی هم بهصورت گذرا یکربع یا دهدقیقه منبری را ببینم که بفهمم این منبر چطور منبری است؟ اساس و پایهاش، دلایل، مواد و مایههایش چیست؟ متأسفانه از خدا کم صحبت میشود، از دین کم صحبت میشود، اصلاً دین از نظر خاصیتی با کفر و شرک مقایسه نمیشود؛ لذا منبرهای ما هم دیگر بیاثر شده است، چون بیشتر این منبرها به درد مردم نمیخورد. یک کمتری هست که خوب است، اما کم است و این چند منبر کمِ مایهدار برای 75میلیون کم است و دوایی نیست که همه را معالجه بکند؛ اما بیشتر آن هم تقریباً اگر خلاصهگیری بکنیم، دین نیست، بلکه یا قصه است یا تحلیلهای شخصی یا لفاظی یا جملهسازیِ بیمحتواست.
حالا پیامبر با مردم زمان خودش که روبهرو شده و مسئول ابلاغ دین خداست، دو وسیله برای ابلاغ دین در اختیار اوست: یک وسیله قرآن مجید است که پروردگار در سورهٔ اسراء دربارهٔ قرآنش میفرماید: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 9). این قرآن شما را به جادهای راهنمایی میکند که پابرجاترین و پرقوامترین جاده است، یعنی این قرآن دینی را به شما میدهد که این دین پابرجا و حق است، دین خدا و صراط مستقیم است.
بعد میگوید: «وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ»، این قرآن به اهل ایمانی مژده میدهد که که هم قلباً مؤمن هستند و هم با اعضا و جوارح و بدن به دین عمل میکنند؛ یعنی نماز و روزه دارند، حج دارند، عیادت مریض دارند، امربهمعروف و نهیازمنکر دارند؛ همچنین به مؤمنینی بشارت میدهد که دارای عمل شایسته هستند. چهچیزی را بشارت میدهد؟ «أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا» که پیش من از پاداش بزرگ برخوردارند.
این یک ابزار کار تبلیغی پیغمبر که کل این ابزار هم علم است، عقل است، حکمت است، بصیرت است، دانش است، حقیقت است.
یک ابزار هم آن علم بیپایانی بود که پروردگار عالم به او عطا کرده بود و همهچیز را در کمال مطلوب میفهمید. علم او کم نداشت که یکجایی را به آن دانا باشد و یکجایی را نباشد، یکجایی را کم باشد و یکجایی را زیاد باشد. آن چراغ علم باطن خودش روشنگر حقایق، روشنگر آینده، روشنگر ابدیت و روشنگر واقعیات ملکوتی بود.
پیامبر با این دو ابزار وظیفه داشت که دین را برساند، ولی این وظیفه را که میخواهد ادا بکند، با آن کفر و شرک بتونآرمهشده عوارضی بهدنبال داشت: کتکخوردن، شکنجهکردن، تبعید هزار شبانهروز در درهای در دو کوه در مکه که روزها همین آفتاب به آن سنگهای خشن میتابید و حرارت را برمیگرداند. دره که دیگر سقف نداشت! روزی که پیغمبر با خدیجهٔ کبری و آنهایی که مؤمن شده بودند و هزار شبانهروز در این دره بودند، آزاد شدند، خدیجه دیگر تحمل بدنیاش زیر صفر رفته بود و از دنیا رفت. این تبلیغ چنی عوارضی را هم داشت، یعنی کشتن یارانش، ولی مأمور بود که همهٔ این عوارض را بهخاطر هدایت مردم تحمل کند.
یارسولالله! برای خاطر ما چه کشیدید و چه زجرهایی به شما دادند! اصلاً آدم باورش نمیشود. حرفم اینجا تمام شد و آیات سورهٔ جاثیه باقی ماند که دیروز شروع کردم.
کلمات کلیدی: شرک، پیامبر خدا، ابلاغ دین، قرآن، علم بیپایان، عوارض شرک، خاصیت دین.