تهران/ حسینیهٔ حضرت قاسم/ دههٔ اوّل جمادیالاوّل/ زمستان1396ه.ش./ سخنرانی نهم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
قرآن مجید دربارهٔ هدف خودش و اینکه چهکاری را در جامعهٔ انسانی برعهده دارد، در یک آیه از سورهٔ اسراء(جزء چهارده و پانزده قرآن) میفرماید: «إِنَّ هٰذَا اَلْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ وَ یبَشِّرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ یعْمَلُونَ اَلصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کبِیراً»﴿الإسراء، 9﴾، این یکی از زیباترین آیات قرآن است. «اِنّ» در ادبیات عرب از ادات تأکید است و حرف است، اسم و فعل نیست؛ چون تمام زبانهای جهان از حرف و اسم و فعل مرکب است. «اِنّ» در این آیهٔ شریفه که من سعی کردم تمام ادات تأکیدیه را در ترجمهٔ قرآنم ترجمه کنم و رد نشوم، چرا؟ چون پروردگار مهربان عالم، «اِنّ»، «لما»، «اَنّ» را بیعلت در آیات نیاورده است و اینها همه فلسفه دارد. قرآن یک حرف اضافه ندارد و تمام حروفش پایگاه و معنا دارد. «اِنّ» در این آیه به زبان فارسی، یعنی یقیناً، بیتردید، قطعاً و مسلماً. این قرآن، همین قرآنی که در اختیار شماست، الآن در خانههای شماست، در مساجد و حسینیههاست، در زمان خود پیغمبر به این شکل تدوین شده است. سورهٔ اقرأ اوّلین سوره بوده، ولی در جزء سیام است و دومین و سومین سوره هم سورهٔ مزمل و مدثر بوده که در جزء بیستونهم است. چه کسی قرآن را تدوین کرده که سورهٔ حمد اوّل باشد، بقره دوم، آلعمران سوم، نساء چهارم، مائده پنجم، انعام ششم، اعراف هفتم، انفال هشتم، توبه نهم، یونس دهم و تا آخرین سوره؟ شما اگر در خود قرآن کریم دقت کنید، یک آیه دارد که پروردگار میفرماید: «ان علینا جمعه و قرآنه»، ببینید چقدر صریح است! پروردگار میفرماید نظامدادن و شکلِ خواندن قرآن برعهدهٔ من است.
«ان علینا جمعه و قرآنه»، نظمدادن بهقرآن و قرائت آن برعهدهٔ من است. قرآن یعنی خواندن، بنابراین برای ما یقینی است که قرآن مجید را به این صورت نه بعد از مرگ پیغمبر جمع کردهاند و نه قرائتش را بعد از مرگ پیغمبر تعلیم دادهاند و نه در زمان عثمان تدوین شده است. در بین مردم معروف است که قرآن زمان عثمان تدوین شده که مطلب دروغی است. آنچه در زمان عثمان انجام گرفته، این نیست که مردم میگویند. نظامدهی قرآن به همین شکلی که الآن میبینید، 114 سوره بهدنبال همدیگر، این به دستور خدا صورت گرفته است؛ اینکه چگونه قرائت بشود، مثلاً «مالک یوم الدین» یا «ملک یوم الدین» کدامش است؟ هر دو هم درست است: «مالک یوم الدین»، یعنی صاحب روز پاداش، «ملک یوم الدین»، آنهم یعنی صاحب روز پاداش؛ اما اینکه آیا با «الف» باید خواند، یعنی «مالک» و یا بدون «الف»، یعنی «ملک یوم الدین». همان یک «الف» کاربرد دارد، یعنی انرژی دیگری بهمعنا میدهد. حالا مالک باید خواند یا ملک، خواندن آن را خدا به پیغمبر یاد داده است که «مالک یوم الدین» خوانده شود و تمام شد.
حالا در مدینه هفتصدنفر که در رأس آنها امیرالمؤمنین و خود پیغمبر بودند، اینها حافظ قرآن بودند و همهٔ آیاتی که نازل شده بود، در ذهنشان بود. ذهن خیلی قوی و خیلی هوش پرقدرتی داشتند. اینها در همان زمان پیغمبر سی سوره را براساس نظامبندی خدا نوشتند و قرآن تدوین شد، قرائتش هم خدا به پیغمبر یاد داد که به مردم یاد داد. عربها بلد بودند که آیات را بدون زیر و زبر بخوانند و دیگر انشای خودشان را بدون غلط میخواندند، ولی وقتی اسلام گسترش پیدا کرد و از بین اعراب بهطرف غیرعرب رفت، حالا غیرعرب میخواهد قرآن را بخواند، نمیداند «اِن» بخواند یا «اَن» بخواند. این را نمیفهمد! نمیداند «ان الله بریء من المشرکین و رسولُه» بخواند یا «و رسولَه» بخواند! اگر در اعراب قرآن اشتباه بشود، گاهی معنای آیه کفرآمیز میشود؛ مثلاً در اوّل سورهٔ توبه، «ان الله بریء من المشرکین و رسولُه» درست است، یعنی خدا و پیغمبر از تمام بتپرستان بیزارند و تعهدات بتپرستان را با مسلمانها لغو اعلام میکنند، چون آنها به تعهدشان عمل نکردند؛ اما یکبار یک غیرعرب خواند: «ان الله بریء من المشرکین و رسولَه» که معنی آیه این شد: خدا از مشرکین و از پیغمبر بیزار است. ببینید چقدر یک زیر و زبر ایجاد تفاوت در آیهٔ شریفه کرد! اینجا بود که یک جلسه در زمان عثمان به سرپرستی امیرالمؤمنین تشکیل شده است و آیات قرآن را زیر و زبر گذاشتند که کجا «رسولُه» بخوانند، کجا «رسولَه» بخوانند، کجا «رسولِه» بخوانند؛ کجا «الله» بخوانند، کجا «اللهِ» بخوانند، مثل «جاهدوا فی اللهِ»، یعنی «ه» زیر دارد، کجا «اللهَ» بخوانند، مثل «ان اللهَ و ملائکته و یصلون علی النبی» که اینجا «ه» زبر دارد، کجا «اللهُ» بخوانند، مثل ما که در نماز الله اکبر میگوییم. امیرالمؤمنین با نظرشان تمام قرآن را دادند تا زیر و زبر نوشتند و قرآنهای غیر زیر و زبردار را جمع کردند که دست غیرعرب نیفتد و اشتباه نخواند، قرآن زیر و زبردار را از رو شروع به نوشتن کردند. کتابت قرآن یک شغل بسیار مقدس شد که تا همین الآن هم این کتابت قرآن جریان دارد. الآن کامپیوتر آمده و حروف دارد، ولی باز هم بیشتر مردم بهدنبال قرآنی هستند که هنرمندان خطنویس نوشته و آن را چاپ کردهاند. این داستان آیات قرآن، ترتیب و زیر و زبر قرآن بود.
حرف «ان» در آیهٔ سورهٔ اسراء، یعنی بیتردید، بدون شک و مسلماً، «ان هذا القرآن»، «هذا» اسم اشاره در عربی است. ما میگوییم «این» و عرب میگوید «هذا»، «ان هذا القرآن»، مسلماً این قرآن که در اختیارتان است، همین که در دستتان و در خانهها و مساجد و حسینیههاست، «یهدی للتی هی اقوم»، شما را به جانبی هدایت میکند که این هدایتْ هدایت اَقْوَم، یعنی بالاترین، درستترین و استوارترین نوع راهنمایی است. ما را به چهچیزی راهنمایی میکند؟ به پروردگار که خدا را همانگونه بشناسیم که هست، نه خدایی که بودایی، مسیحی، یهودی و زرتشتی معرفی میکند. خدایی که برادران زرتشتی معرفی میکنند و میگویند خدا دوتاست: یکی خدای خیر و یکی هم خدای شر. اسم خدای خیر اهورمزداست که مجسمهٔ اهورمزدا قبلاً در همین تهران بالای درِ خانهها گچکاری بود و حتی در مسلمانها هم دیده بودم که مجسمهٔ اهورمزدا را روی گچبری درمیآوردند. این خدای خیر است، یعنی میگویند هرچه خوبی در این عالم است، کار اهورمزداست؛ ساخت خورشید، ماه، رودخانه، دریا. یک خدای دیگر هم در عالم بهنام اهریمن هست که کار او ضد کار اهورمزداست، یعنی هرچه او کار خیر دارد، این در برابرش کار شر دارد؛ ولی قرآن گفت: عالم دو خدا ندارد. قرآن دوبار در سورههایش این «لا اله الا الله» را آورده، ولی در بیشتر قرآن مجید «لا اله الا هو» داریم؛ مثل آیتالکرسی که میخوانیم: «الله لا اله الا هو الحی القیوم»، اما «لا اله الا الله» دوبار در همهٔ قرآن است. «اله» در لغت عرب یعنی معبود و آن که شایستهٔ پرستش و عبادت است. «لا اله»، غیر از الله هیچ موجودی شایستهٔ عبادت و پرستش نیست و دلیل هم دارد؛ چون الله وجودی است که مستجمع جمیع صفات کمال است، حد و شر هم ندارد و وجود مقدسش، نورش و حقیقتش به همهٔ آفرینش اشراف و احاطه دارد و جایی برای خدای دوم وجود ندارد. یک خدای واقعی در عالم است، نه دوتا یعنی یک خدای خیر یک خدای شر، نه خدایی که ترکیبی از «اَب و ابن و روحالقدس» است. شما در هر کلیسایی بروی و بگویی خدا را به من معرفی کن، میگوید خدا «اَب یعنی پدر»، «ابن یعنی پسر» و «روحالقدس»، این سه با همدیگر ترکیب و یک خدا شدهاند. من به یک کشیش خیلی باسوادی در کلیسای مهم اوکراین گفتم: این حساب ریاضی را برای من حل کنید. گفت: بفرمایید! آدم باسوادی بود، گفتم: شما میگویید سه دقیقاً مساوی با یک و یک دقیقاً مساوی با سه است. گفت: ما کجا میگوییم؟ گفتم: شما میگویید خدا یکی است، اما این خدا «ابن، اَب، و روحالقدس» است؛ یعنی شما میگویید سه مساوی با یک و یک مساوی با سه است، این معما را برای من حل کن. حالا من میخواهم مسیحی بشوم، اول این ایرادی که به تثلیث دارم، این را برای من حل کن. یک فکری کرد و گفت: قبول، این مسئلهٔ تعبدی است و شما باید قبول کنی که یک مساوی با سه و سه مساوی با یک است. گفتم: من نمیتوانم قبول بکنم! شما چطوری میخواهی عقل من را تسلیم بکنی؟ من که میدانم یک مساوی با سه نیست و سه سهتاست، یک هم یکی است. شما چه فشاری به عقل مردم میآوری که چشمت کور، حرف نزن! میگویم سه مساوی با یک و یک مساوی با سه، بگو چشم و برو! این را هیچ حکیم و دانشمندی نمیگوید و تعبدی هم نیست، عیسی هم خدا نیست؛ چنانکه حضرت رضا مهمترین پاپ کلیسای زمان خودش را خیلی ساده محکوم کرد. مأمون دستور داد که علمای صابئی(بخشی از مسیحیت است)، نصرانی، ارمنی، کاتولیک، زرتشتی و یهودی را در سالن بزرگی دعوت کردند و دعوت هم برای مأمون بود. همهٔ اینها هم در مرو بودند و باید دعوت اعلیحضرت را قبول میکردند. امام هشتم را هم دعوت کردند که با اینها مباحثه کند. به مأمون گفتند امام هشتم را برای چه دعوت کردی؟ گفت: میخواهم آبروی او را ببرم، چون امام هشتم اینقدر علم ندارد که بتواند مقابل اینهمه عالم قویِ مسیحیت و یهودیت و زرتشتیت مقاومت بکند. او هدفش این بود که حضرت را خرد کند. امام هشتم وارد جلسه شدند. نوبت اوّل به مسیحیان داده شد، حضرت رضا به آن کشیش یا پاپ فرمودند: شما صحبت کن. گفت: نه شما صحبت کن. امام هشتم قبول نکردند و به پاپ فرمودند: صحبت را شما شروع کن. پاپ مثل همین پاپی که الآن در ایتالیاست، قبول کرد؛ چون آنها مسیح را خدا میدانند، یکسوم خدا، با پدر دوسوم و روحالقدس کامل، سهتا با هم قاتی شده و یکی شدند؛ درحالیکه از نظر علمی(من الآن نمیخواهم بحثش را باز بکنم، چون یک بحث پیچیدهای است) این سهتایی که اینها میگویند، یک مابهالاشتراک دارند و هر کدام یک مابهالامتیاز دارند؛ مابهالامتیاز سهتا را از همدیگر جدا میکند و مابهالاشتراک همه را در کنار هم قرار میدهد، ما بهخاطر مابهالامتیازِ هر کدام نمیتوانیم قبول بکنیم که این سهتا یکی هستند. علماً مابهالامتیاز و چون مابهالامتیاز دارند، سهتا میشوند و یکی نمیشوند؛ اما اگر فقط مابهالاشتراک داشته باشند، یکی میشوند. ما صد تا لیوان آب در این جلسه بیاوریم، تمام این آبها یکی هستند؛ چون آب هر لیوانی مرکب از اکسیژن و هیدروژن است و مابهالامتیاز ندارند، همه مابهالاشتراک دارند و در اکسیژن و هیدروژن مشترک هستند؛ اما اگر یک لیوان روان شیر بیاوریم، شیر با آب مابهالامتیاز دارد و یک مابهالاشتراک دارد که آنهم روانبودن است؛ ولی یک مابهالامتیاز دارد که ترکیبات شیر با ترکیبات آب فرق میکند. درست است؟ آنها میگویند عیسی خداست، خب امام هشتم بزرگ مسیحیان را وادار کرد که اول او حرف را شروع کند. هنر امام این است دیگر، امام یعنی امام و کاری که امام میکند، ما نمیتوانیم بکنیم؛ کاری که باید امام بکند، اگر نتواند بکند، امام نیست و مثل ماست. امام نسبت به ما مابهالامتیاز زیادی دارد، ولی مابهالاشتراکش با ما در این است که انسان آفریدهشدهای مثل ماست: «قل انا بشر مثلکم»، خدا به پیغمبر میگوید که به مردم بگو: من هم در جنبهٔ بشریت، یعنی داشتن بدن، سر، چشم، بینی، روده، معده، پا و دست مثل شما هستم و مابهالاشتراک داریم؛ اما مابهالامتیاز من که یکی از شما ندارید، این است: «یوحی الی»، به من وحی میشود؛ پس این بهخاطر مابهالامتیازش مقام برتر میشود.
کشیش که اسمش جاثَلیق بود و به فرمان امام هشتم بنا شد او صحبت را شروع کند، به حضرت گفت: شما اوّل نظرتان را راجعبه مسیح بگویید. چه دیدگاهی نسبت به عیسی داری؟ حضرت رضا فرمودند: من دو عیب بزرگ در عیسی خبر دارم. گردن همهٔ مسیحیها بلند شد و چشمها خیره شد؛ همهٔ عالَم میگویند عیسی بیعیب است، چطور عالِم مسلمانها(آنها که نمیدانستند ایشان امام مسلمانهاست) میگوید که مسیح دو عیب بزرگ داشت که تا آخر عمرش هم رد نشد. گفت: ما چنین چیزی تا حالا نشنیدهایم، مسیح چه عیبی داشت؟ حضرت فرمودند: یک عیبش این بود که یک رکعت نماز در دورهٔ عمرش نخواند و یک روزه هم نگرفت. مسیح آدم صددرصد بینماز و روزهای بود. گفت: ما خیال میکردیم که شما عالم و دانشمند هستید! اگر کسی بیشترین نماز را در دنیا خوانده و بیشترین روزه را گرفته باشد، مسیح است. حضرت رضا در اینجا مچگیری دقیق نقضی کردند و فرمودند: شما که میگویید عیسی خداست، این خدا برای چه کسی نماز میخواند و سجده میکرد و روزه میگرفت؟ مگر نمیگویید خداست، خدا برای چه کسی نماز میخواند؟ یعنی این خدا جلوی چه کسی رکوع و سجده میکرد؟ جلسه با مسیحیها ختم شد، چون حضرت رضا همان اول کار همهٔ بنا را فرو ریخت و چیزی دیگر نبود که بگویند. «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»، مردم! این قرآنی که من نازل کردم، بیتردید شما را به استوارترین راه هدایت میکند که یکی توحید است. توحید یعنی خدا سهتا و دوتا نیست، اَب نیست، ابن نیست، روحالقدس نیست، اهریمن نیست، اهورمزدا نیست؛ اینها همه ساختگی، حرفهای قلابی و زمینی است. خدایی که قرآن معرفی میکند، این «الله لا اله الا الله»، عالَم یک ذات مستجمع جمیع صفات کمال دارد که معبود واقعی است. نام و اسما و صفاتش هم در دوهزار آیهٔ قرآن، هزار بخش جوشنکبیر، دعای کمیل و دعای عرفه آمده که خدای قرآن این خداست، یعنی منبع کل خیر و وجود مقدسی است که هیچ عیب و نقصی ندارد.
من الآن نمیتوانم روی منبر بشمارم و ببینم ما در نماز صبح، نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب و نماز عشا، در رکوعها، سجودها، قنوت و در رکعتهای سوم و چهارم، روی هم رفته چندبار «سبحان الله» میگوییم. حالا نماز صبح را میتوانیم بشماریم: وقتی ما در نماز صبح به رکوع میرویم، یا سهبار «سبحان الله سبحان الله سبحان الله» میگوییم و یا یکبار «سبحان ربی العظیم و بحمده» میگوییم؛ حالا سهبار آن را بگو. در سجدهٔ اول و دوم هم هرکدام سهبار «سبحان الله سبحان الله سبحان الله» میگوییم که این ذکر راحتتر است. این نهبار شد. دوباره بلند میشویم و رکعت دوم را که تا «کفوا احد» خواندیم، به رکوع میرویم. نهبار در رکعت اول گفتیم و نهبار هم در رکعت دوم میگوییم، این هجدهبار میشود؛ یعنی ما در دو رکعت نماز صبح هجدهبار «سبحان الله» میگوییم. فقهای بزرگ گذشتهٔ ما میگفتند لازم است که مردم معنی نماز را بدانند. من بحثی را قبلاً برای معنی نماز شروع کردم که معنی نماز را برای مردم بگویم، نود سخنرانی دربارهٔ «بسم الله الرحمن الرحیم» شد که آنها موجود است. «الحمدلله رب العالمین» تا «ولاالضالین» که سورهٔ حمد است، آن نودتا که دربارهٔ «بسم الله الرحمن الرحیم» بود، جدا چاپ شد؛ باز «بسم الله» تا «ولاالضالین» را توضیح دادم، البته نه روی منبر قم، بلکه در مدرسهٔ فیضیه درس دادم که تحت عنوان «نگاهی نو به سورهٔ حمد» چاپ شده و حدود هفتصد صفحه است. این معنی حمد است و حالا به «قل هو الله» نرسیدهام، به ذکر رکوع و سجود و تسبیحات اربعه، حتی به یکدانه «سبحان الله» هم نرسیدهام، ولی خود سورهٔ حمد هفتصد صفحه شده است.
«سبحان الله» یعنی چه؟ یعنی خدایا در رکوعم، سجدهام و در رکعت سوم و چهارم، «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله» اقرار قلبی و عقلی میکنم که وجود تو از هر عیب و نقصی پاک است. این معنی «سبحان الله» است. در قرآن مجید هم که باید کامپیوتر یا سایت را بزنیم، کلمهٔ «سبحان الله»های قرآن را که با مشتقاتش بیاوریم، «سبحان الله، یسبح لله سبح لله»، اگر اینها را هم در قرآن بگیریم که شاید نزدیک هزار «سبحان الله» و مشتقاتش باشد. کلاً در نماز اقرار راست و اعتراف درست میکنیم که پروردگار عالم از هر عیب و نقصی منزه است؛ یعنی شر از او صادر نمیشود، چون عیب و نقصی ندارد. شرّ از کسی صادر میشود که عیب و نقص دارد. خدا از هر عیب و نقصی منزه است، پس اینهمه مصیبت و مشکلات که در زندگی ما -مادی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی- وجود دارد، خدا هم که از هر عیب و نقصی منزه است، اینها از کجا آمده است؟ مگر عالَم در پیشگاه خدا نیست؟ اینهمه عیب و نقص روی کرهٔ زمین و در زندگی مردم است، در خود طبیعت زمین که عیب و نقصی نیست، اگر خدا از عیب و نقص منزه است، پس اینهمه عیب و نقص از کجا پیدا شده است؟ این هم یک کلمهٔ قرآن که آدرس همهٔ عیبها و نقصها را داده است: «ما اصابک من سیئة فمن نفسک»، هر عیب و نقصی هست، تولیدش برای خودت است. در دو رکعت نماز هجده دفعه میگویی خدای منزه از عیب و نقص، خب خودت هم بنشین و خودت را از عیب و نقص پاک کن؛ خودت هم خودت را از بخل، حسد، حرص، تکبر، بدبینی، غیبت، دروغ، تهمت، ظلم و بداخلاقی پاک کن. عیبها برای خودت است و خدا بیعیب است.
قرآن به چنین توحیدی و به نظام جهان راهنمایی میکند؛ یعنی خلقت را با عینک قرآن تماشا کنید. خدا هفتصد آیه در قرآن راجعبه آفرینش دارد، من گاهی پنج-شش تا آیه را برای رؤسای دانشگاههای ایتالیا و هلند و چند جای دیگر هم خواندم که یادم نیست، سفرنامههایم همه چاپ شده است. اینها پروفسور بودند، مسیحی بودند، لائیک بودند. گاهی از این هفتصد آیه شش آیه را برایشان خواندم، ماتشان برده بود؛ یعنی چشمهایشان همینطوری در حدقه میگشت و متحیر بودند که یعنی چه! آن زمانی که استادهای بالا در دانشگاههای هند، یونان، اسکندریه، ایران، دانشگاه جندیشاپور مدت دوهزار سال به دانشجو درس میدادند و تا زمان گالیله در قرن هفدهم شانزدهم درس میدادند که زمین ساکن است و خورشید به دور زمین میگردد. دوهزار سال درس دادند و استاد با این اعتقاد مُرد که زمین ساکن است و خورشید به دور زمین میچرخد. شاگرد و دانشجو هم مُرد. به او گفتم: جناب پروفسور، قرآن ما 1500سال پیش در نصف آیه از مردم سؤال میکند(سؤال انکاری)، یعنی این که میگویم، همین است و غیر از این نیست. میگوید: «الم نجعل الارض کفاتا»، «کفات» اسم یک پرندهٔ خیلی قوی است که میتواند بهاندازهٔ خودش بار بردارد و بپرد. عرب به این پرنده «کفات» میگوید و با آن آشنا بودند. خدا میگوید: آیا زمین را نه مثل کفات، خود کفات قرار ندادم؟ «الم نجعل الارض کفاتا»، نمیگوید «ککفات»، اگر «ککفات» میگفت، یعنی مثل کفات، اما میگوید زمین را کفات قرار ندادم، یعنی زمین پرنده نیست؟ این پرنده، اینهمه کوه و دریا و درخت و جنگل و آدمیزاد را با خودش برنداشته و در مداری دور خودش میزند و در مداری هم سالی یکبار 365 شبانهروز دور خورشید میزند. این حرف که برخلاف علوم دانشگاههای دوهزار سالهٔ هند و ایران و یونان بوده است. آن مرد در ایتالیا بُهتش برده بود، گفتم برای چه؟ یا قرآن ما را میدانید، ولی آدمهای پنهانکاری هستید که روی حقیقت را پرده انداختهاید و نمیخواهید بگویید؛ یا اگر آدمهای پنهانکار و خائنی نیستید، چرا یکبار به سراغ قرآن ما نیامدید و گردش زمین را به گردن گالیله انداختید و میگویید اوّلین کسی که در عالم کشف کرد زمین دارای حرکت وضعی و انتقالی است، گالیلهٔ ایتالیایی است؟ قرآن که 1500سال پیش گفته است: «أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ کفٰاتاً»﴿المرسلات، 25﴾ و نیز قرآن گفته: «أَ لَمْ نَجْعَلِ اَلْأَرْضَ مِهٰاداً»﴿النبإ، 6﴾، زمین گهواره یعنی متحرک آفریده شده است. گهواره یعنی چیزی که بچه را در آن میخوابانند و به راست و چپ تکان میدهند. مهد به فارسی یعنی گهواره، یعنی زمین درحال حرکت است. شما یا دزد هستید که میدانستید اینها را ما گفتهایم، ولی به اروپا نگفتهاید و به گالیله چسباندهاید و به خورد دنیا هم دادهاید، در دانشگاهها هم درس میدهند؛ یا خبر نداشتید و حالا که خبردار شدید، اخلاقاً بیایید و در مقالات و دانشگاههایتان اقرار بکنید و بگویید قرآن قبل از گالیله گفته که زمین دارای حرکت است. این قرآن من شما را به استوارترین راه هدایت میکند. والله قسم! جوانها، دختران جوان، تا قبل از قرآن و تا چند قرن بعد از قرآن، جهان از این مسئله خبر نداشت که تمام موجودات جهان جفت آفریده شدهاند. ما موجود تک نداریم، موجود تک یکدانه است: «قل هو الله احد»، بعد از آن هرچه هست، دوتایی است؛ یا نر و ماده است یا مثبت و منفی است یا دفع و جذب است. جهان نمیدانست، اما در مکه که یکنفر بلد نبود خط بنویسد و بخواند، خدا در قرآن گفت: «خلقنا من کل شیء زوجین»، هرچه در این عالم هست، ما جفت آفریدیم.
اما حالا در کتابهای آنها ببین چه سینهای سپر کردهاند که ما کشف کردهایم! در دنیا هرچه هست، یا مثبت و منفی است یا نر و ماده است یا جذبی و دفعی هستند. ای بیانصافها! از قرآن ما هم خیلی خوب خبر دارند. من به کتابخانهٔ بریتیش در خود لندن رفتم، قفسههای این کتابخانه را درآورند و طولی بههم بچسبانند، بالای هزار کیلومتر میشود. این قفسهها از کتاب پر بود و اینقدر هم کتاب اضافه داشتند که در اتاقهای مختلف روی هم چیده بودند. میخواهید باور بکنید، میخواهید باور نکنید، بالای شصت درصد کل کتابهای موزهٔ بریتیش و کتابخانهاش کتابهای ما مسلمانها بود؛ کتابهای خطی هزار سال پیش، کتاب خطی جابربنحیان، کتاب خطی طرطوسی دو هزار صفحه بهنام «رسائل الصادق»، جزوههای علمی امام صادق. شما که داشتید، پس چرا بهنام خودتان ثبت کردید و اینقدر در سر ما زدید؟ چرا دولتهایی را تا قبل از انقلاب به ما مسلط کردید که همه غلام حلقه به گوشتان بودند و نگذاشتند ما اختراع بکنیم و ما علمی کنیم؛ البته نمیگوییم دولتهای بعد از انقلاب دولتهای صد درصد صحیحی بودند، اینها هم اشتباه و کمبود و بدمدیریتی داشتند، اما دیگر مثل آنها جلوی رشد ما را نگرفتند، ما را مثل آنها استعماری بار نیاوردند. ما نمیگوییم صد درصد، اما بالاخره اینها درصدی گذاشتند که به علم و فن راه پیدا بکنیم؛ اما شما با دولتهایی که سرِ کار میآوردید، نگذاشتید و حدود سیصد سال، بعد از صفویه، انگلیس، پرتقال، آمریکا و آنهایی که در کشور ما دخالت داشتند، به ما جنایت کردید. شما همه به ما جنایت کردید، علوم ما را بهنام خودتان ثبت کردید و نگفتید که اینها برای مسلمانهاست. قرآن شما را در هفتصد آیه به نظام عالم خلقت هدایت میکند. قرآن شما را به آیندهٔ عالم هدایت میکند که نظام در آیندهٔ عالم تغییر پیدا میکند و نابود نمیشود. کلمه در سورهٔ ابراهیم کلمهٔ تغییر است و این حرفی است که من بهدنبال دانشمندان اروپا و آمریکا رفته و دیدهام که عین همین که قرآن ما بیان میکند، اینها الآن به آن رسیدند. قرآن اسم تغییر را میآورد و نه عدم، اینها هم اسم تغییر را میآورند. «یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات»، زمین و همهٔ آسمانها به عالم دیگر تغییر پیدا میکند. آنها دیگر نمیگویند اسم این تغییری که پیدا میشود، عالم قیامت است، ولی قرآن کلمهٔ قیامت را میگوید؛ یعنی میگوید عدم و نابودی وجود ندارد و تغییر وجود دارد. قرآن شما را به اوضاع آینده هدایت میکند؛ به کاسبی پاک، زن و بچهداری درست، رفاقت درست، سخن درست گفتن، درستخوردن، درست کارکردن هدایت میکند؛ حتی چیزی را از زندگی شما در درون و بیرون خودتان و آسمان و زمین و ازل و ابد و گذشته و آینده را فروگذار نکرده، مگر اینکه شما را هدایت کرده است. این قرآن است، اما الآن قرآن در کجای زندگی ماست؟ یعنی همین حرفهایی که من همین امشب زدم، از این هفتادمیلیون نفر، شیعههایش را فقط میگویم(چون مسیحی، یهودی، زرتشتی، لائیک، ازدواج سفیدی و کلیسای خانگی هم در بین ما هست، آنهایی که حالا قرآن دارند و قرآن را قبول دارند)، چقدر آنها به این مقدارِ امشب با قرآن آشنا هستند؟ باور واقعی بکنند که قرآن وحی است، باور بکنند که در قیامت مسئول این قرآن هستند، باور بکنند که عملنکردن به این قرآن با دوزخ رفتن مساوی است، باور بکنند که عمل به این قرآن با نجات ابدی مساوی است. چه مقدار از جمعیت میداند؟ خود قرآن میگوید: «قلیل» یعنی کم.
مردم بدون اینکه امور را با قرآن مجید تطبیق بدهند، سرگرم امور دیگر هستند، کِی بیدار میشوند؟ همه که پای منبرها نمیآیند، میآیند؟ ماه رمضان هم همه نمیآیند، محرّم هم نمیآیند و برخی هم که مرگ بر آخوند میگویند، آنها که اصلاً نمیآیند؛ وگرنه اگر بیایند، مقداری با قرآن کریم آشنا میشوند. حالا این قرآن است، چه تعدادی کارهایشان، اخلاقشان، زن و بچهداریشان، رفتارشان و کاسبیهایشان را با قرآن مجید هماهنگ میکنند؟ خیلی کم! «قلیل من عبادی الشکور»، این «شکور» در اینجا به معنی تشکر نیست، یعنی عملکنندگان به حقایق بسیار کم هستند. خیلیها که الآن خیلی دیگر پرت هستند؛ با ما و انقلاب بد هستند. حالا ما نمیگوییم خوب باشند، خب بد هستند و دلشان میخواهد بد باشند. من در یک مقاله دیدم که معلم(از این محصلها که برای خانوادههای پولدار و خیابان بالا هستند) در کلاس به محصلی گفت: درِ خیبر را چه کسی کَند؟ گفت: آقا به سرتان قسم، من نَکَندهام و مقصر نبودهام! محصل ناراحت شده بود که الآن معلم میخواهد نمرهٔ منفی به او بدهد یا از کلاس بیرون کند؛ چون درِ خیبر را کَنده است. قسم که آقا معلم، به خدا من درِ خیبر را نکندهام؛ یعنی آگاهی عدهای به امیرالمؤمنین بهاندازهٔ این هم نیست که علی در خیبر را کَنده است، چه برسد به «نهجالبلاغه» علی(علیهالسلام). این مظلومیت قرآن است، آنهم در مملکت ما و نه بیرون؛ عربستان که اصلاً قرآن ندارد، آنها آمریکا دارند؛ اماراتیها قرآن ندارند، آنها آمریکا دارند و اصلاً نمیدانند و قرآن را نمیفهمند، بهدنبال قرآن هم نیستند.