بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
در کتابهای مهم علمای بزرگ اهل سنت گفتگوی بسیار باارزشی بین عبدالله ابن عباس و معاویه درباره امیر المومنین اتفاق افتاده شنیدنی است، قبل از آنکه به این روایت پرداخته شود یک مقدمه حکیمانه به محضرتان عرض میکنم که این مقدمه بیارتباط به این گفتگوی مهم نیست، ما اگر تمام جهان خلقت را به منزله یک درخت فرض بکنیم، درختی که پروردگار مهربان عالم به دست قدرت و رحمت خودش کاشته است، و پرورش داده تا به این صورت درآمده، یقینا البته به صورت استعداد و قوه به قول فلاسفه، پرارزشترین شاخه این درخت که همه چیزش را از همین درخت هم میگیرد، انسان است.
بقیه موجودات عالم هم شاخه همین درخت هستند، پروردگار عالم پرارزشترین و مفیدترین میوه را در بین همه شاخههای درخت طبیعت در شاخه وجود انسان قرار داده و آن عقل است، وقتی که عقل را آفرید امام صادق میفرماید بنا به نقل کلینی در جلد اول اصول کافی به عقل فرمود من در بین همه آفریدگانم محبوبتر از تو را نیافریدم، از این روایت معلوم میشود که پرارزشترین میوه شجره هستی عقل است و این عقل را در پرارزشترین شاخه درخت هستی قرار داده است.
اینقدر عقل باارزش است که موسی ابن جعفر علیه السلام از عقل در کنار همه پیغمبران و فرستادگان، و دوازده امام، به عنوان حجت الله یاد میکند، یعنی حقیقتی که روز قیامت در هر عذری را به روی بندگان میبندد، و با نعمت عقل کسی در قیامت نمیتواند انحرافاتش را، معاصیاش را، گناهانش را، در پیشگاه خداوند متعال عذر قابل قبولی بیاورد، این معنی حجت است، متن فرمایش امام هفتم این است.
ان لله علی الناس نه علی المومنین، برای اینکه بدانید تمام غیرمسلمانها هم در درونشان حجت خدا موجود است، و به تناسب این حجت در قیامت معذور نخواهند بود حالا یا صدای انبیا بهشان برسد یا نرسد، اگر برسد که معذور نبودنشان شدیدتر است اگر نرسد شما ننشینید بگویید آنهایی که دین بهشان نرسیده قیامت عاقبتشان چه خواهد شد عاقبتشان با این حجت الله باطن رقم میخورد.
ان لله علی الناس حجة ظاهرة و حجة باطنه ام الظاهرة فالرسل و الانبیا و الائمه و اما الباطنة فالعقول، خدا بر مردم دو حجت دارد چه در دنیا و چه در آخرت یک حجت ظاهری دارد پیامبران و رسولان و امامان هستند، و یک حجت باطنی دارد عقل است، عقل در وجود ما چه کاره است؟ این پرارزشترین میوه درخت طبیعت که در شاخه وجود انسان نهاده شده است، خیلی کارها دارد عقل، یک کارش تشخیص خوب از بد است، بهتر و به، درست و درستتر، حق باطل، نور، ظلمت، راه راست و راه انحرافی، البته قبل از اینکه عقل وارد میدان شود پروردگار عالم همه راهها را بیان کرده، قَدْ تَبَيَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَيِّ ﴿البقرة، 256﴾، من راه هدایت و راه انحرافی را کاملا برای بندگانم روشن کردم او کارش تمام است نوبت ما که میشود به ما عقل داده راه مستقیم را از انحرافی میتوانیم تشخیص بدهیم وقتی تشخیص دادیم باید انتخاب کنیم، اگر در تشخیصمان معطل بمانیم و انتخاب نکنیم، اهل نجات نیستیم این عقل است که امام صادق میفرماید ما عبد به الرحمان، مردم با همین عقل تشخیص دادند که پروردگار باید عبادت شود، چون خالق است، رازق است، کلیددار است، محیی است، ممیت است، شفادهنده است، دنیا و آخرت در اختیار اوست میگویند از همه امکاناتش خدا برای ما هزینه میکند عقل ما به ما میگوید شکر منعم واجب است حالا میخواهم شکر بکنم کل نعمتهایش را نمیدانم چگونه شکر بکنم، آیا با زبان بگویم متشکر هستم؟ یا باید یک کاری انجام بدهم؟ که آن کار بشود شکر، اینجاست که پروردگار انبیا و کتابهای آسمانی را فرستاده که شکر من نفی تمام معبودهای باطل و عبادت معبود حق است، این شکر من است. ولی این را عقل درک میکند. اگر ما عقل نداشتیم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر هم یک جا جمع میشدند به ما میگفتند شکر منعم واجب است و شکرش هم عملی است زبانی نیست ما نمیفهمیدیم. عقل است که درک میکند تشخیص میدهد.
خب این معنای حجت بودن عقل است، که تشخیص میدهد و به ما میگوید این طلای بیست و چهار عیارش بغلش هم که خیلی اول کار روشن نیست ولی فکر بکنی میفهمی حلبی زرد است کدامش را انتخاب میکنی؟ خب ما درجا میگوییم طلای بیست و چهار عیار این ما نبودیم که گفتیم این عقل ما بود که بین طلای بیست و چهار عیار و حلبی زرد بین الماس و سنگ بیارزش همشکل خودش را که ده کیلویش ریخته در مثلا جلوی پای ما، بین عقیق یمن که گرانترین عقیق است و عقیق ساخت کارخانههای آلمان که شکل عقیق یمن است، بین آدم خوب و آدم بد، بین عالم و جاهل، بین روز و شب، بین نور و ظلمت، بین حق و باطل تشخیص میدهد روشن شد حالا انتخاب کن.
حق انتخاب را هم کنار عقل به خودم بده، ولی ا نتخاب عاقلانه کن، بیا بین علی ابن ابیطالب که طلای بیست و چهار عیار خداست و روز روشن خداست و حق واقعی علی مع الحق، و در علم و زهد و تقوا و فهم و ذکاوت بر تمام امت تا قیامت و بر گذشتگانش مقدم است، میلیونها نفر دیگر هم هستند آنها هم عاقل هستند، علم هم دارند آدمهای خوبی هستند مومن هستند، بین علی و دیگران عقلت چه تشخیصی میدهد؟ عقل بدون به کار گرفتن زمان میگوید علی با این اوصافی که دارد با این زندگی که نشان داده با این نهج البلاغهای که نشان داده، با این دعاهایی که نشان داده طلای بیست و چهار عیار است، بقیه هم طلای بین هجده و هفده و ده و پنج و تا برسد به حلبی زرد، این تشخیص داده شد. حالا حق انتخاب بهت داده علی را انتخاب میکنی به عنوان اولو الامر و امام واجب الاطاعه یا از بین مردم مدینه یک آدم معمولی را، یک آدم عادی را، کدامش را انتخاب میکنی. بزنگاه بهشت و جهنم همین انتخاب است، که اگر مادون علی را انتخاب کردید به عنوان پیشوا و به عنوان امام و به عنوان اولی الامر فردای قیامت عقل که حجت الله است و باعث شد تو بین علی و دیگران تشخیص بدهی علی در همه چیز از همه مقدم است و به این تشخیص درست عقلت عمل نکردی و انتخاب درست نکردی با اینکه برایت روشن بود.
خیلی محترمانه باید سرت را بیندازی پایین خودت بروی جهنم نروی میبرند خیلی محترمانه، یا میگویند ادخلوها دسته جمعی بروید جهنم که سرشان را باید بیندازند پایین بروند اگر نرفتند آنوقت خطاب دیگر میشود خذوه بگیریدشان، فغلوه سراپا به زنجیر بپیچید ثم الجحیم صلو، و به طرف جهنم بکشید و بیندازید در جهنم. این مجموعه مربوط به عقل است.
این ارزش عظیم را دارد که به ما میفهماند در همه امور علی ابن ابیطالب امتیاز دارد و دیگران اگر امتیازی داشته باشند که خیلیها دارند قابل مقایسه با امتیازات امیر المومنین نیست، مالک اشتر هم خیلی امتیاز دارد، اما کدام امتیازاتش با امتیازات امیر المومنین همسنگ است؟ هیچکدام، مالک هم آدم عابدی بوده، آدم با اخلاقی بوده، آدم مخلص و جهادگری بوده آدم از جان گذشتهای بوده ولی کل این امتیازات مالک را در ترازو بگذارند در مقابل امتیازات امیر المومنین وزنی نشان نمیدهد اما بدون علی امتیازات مالک بسیار وزنش بالاست، اگر مقایسهاش نکنیم با امیر المومنین. واقعا وزنش بالاست.
اینقدر بالاست که از زمان امیر المومنین تا قیامت چقدر عالم، عابد، زاهد، فقیه، مرجع تقلید، حکیم، نویسنده، مفسر قرآن به وجود آمده و به وجود میآید از زمان علی تا قیامت علی وقتی خبر شهادتش را شنید آمد روی منبر مسجد کوفه به مردم گفت مادری را سراغ ندارم که مانند مالک را بزاید، بله او را با علی مقایسه نکن، خیلی وزنش سنگین است، اما اگر بخواهی امتیازاتش را با امیر المومنین مقایسه کنی نه، هیچ امتیازی برنده نیست، حالا من که تشخیص دادم مطالعه هم کردم از زبان آگاهان هم شنیدم علی ابن ابیطالب جامع تمام ارزشهای الهی است و میدانم مالک هم ارزشهای الهی را دارد مقداد هم دارد، فلان صحابی پیغمبر هم دارد، عقل من به من چی میگوید؟ کدام را باید انتخاب کنم؟ خب عقل من میگوید آنی که جامع امتیازات است و هر امتیازش با نمونه آن امتیاز در دیگران برابر نیست او اولوالامر است، امام است، واجب الاطاعه است، اگر مالک سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، اینها بیایند به ما امر بکنند یا نهی بکنند خیلی هم آدمهای بزرگواری هستند ما باید بگوییم قربانتان بروم بروم ببینم امر و نهی شما با امر و نهی امیر المومنین یکی است یا مخالفت دارد، اگر مخالفت دارد امر و نهی شما هیچ ارزشی ندارد چون علی میزان شناخت حق از باطل است، ولو سلمان به من امر بکند، یا دیگران امر بکنند.
این مقدمه مطلب، حالا این گفتگوی واقعا بسیار پرقیمت را بشنوید. این گفتگو را یکی از مهمترین کتب اهل سنت به نام مجمع الزوائد کتاب بسیار مفصلی است، جلد نه یعنی ببینید این کتاب چقدر پرحجم است، صفحه صد و پنجاه و هشت، نقل میکند عبدالله ابن عباس آمد شام به آن دربان گفت که من میخواهم معاویه را ببینم، رفت و آمد گفت مانعی ندارد بیا، زمانی که آمد پیش معاویه دید عدهای از سران قریش که قوم و خویش معاویه هم بودند و سعید ابن عاص از رفیقهای خیلی نزدیک معاویه دور معاویه نشستند، وقتی معاویه دید عبدالله ابن عباس از در وارد شد برگشت به سعید ابن عاص گفت والله لالقین علی ابن عباس مسائل یحیی بجوابها، به والله قسم من مطالبی را میخواهم از عبدالله ابن عباس بپرسم که نتواند جواب بدهد، بماند، فقال له سعید لیس مثل ابن عباس یحیی بمسائلک، شخصیت علمی و عقلی مثل ابن عباس که شاگرد امیر المومنین بود عاجز از سوالات تو نخواهد شد. هر چی را بپرسی جوابت را میدهد فلما جلست، وقتی عبدالله ابن عباس نشست قال له معاویه، معاویه بهش گفت که من درباره رجال مملکت سوالاتی از تو دارم سوالاتش را کرد و جوابهایش را شنید، بعد از آنها گفت فما تقول فی علی ابن ابیطالب، حالا نظرت را راجع به علی ابن ابیطالب بگو، نظر دادن راجع به امیر المومنین آن هم پیش دشمن خونی امیر المومنین معاویه که در شام سلطنت ایجاد کرده بود، بسیار شجاعت میخواست.
چون نظر دادن درباره امیر المومنین مساوی با کشته شدن بود، ولی معلوم است عبدالله ابن عباس از جانش گذشت گفت من حق را پنهان نکنم، یکی از گناهان کبیره که خدا در قرآن وعده عذاب به آن داده است پنهان کردن حق است، میدانم بگویم نمیدانم، میدانم اصلا حرف نزنم، این گناه کبیره است، عبدالله گفت که رحم الله ابالحسن، معلوم میشود امام شهید شده بود، گفت که معاویه خدا علی را مورد رحمت قرار بدهد، کان والله با قسم جلاله قسم میخورم والله علی این بود که دارم برایت میگویم، علم الهدی نشانه هدایت خدا در بین بندگان بود، یعنی هر کسی با او بود و به او اقتدا میکرد معلوم بود هدایتشده است و منحرف از او معلوم بود که بیدین است و بدبخت است و کعف التقی، معاویه علی پناهگاه تقوای الهی بود، اینها خیلی جملات عجیبی است نمیگوید علی باتقوا بود میگوید علی پناهگاه حقیقت تقوا در این عالم بود یعنی هر جا تقوا بوده در علی جمع شده است. و محل الحجا، علی ابن ابیطالب مرکز و بستر تیزهوشی و درک بسیار قوی بوده وطود النهی، علی ابن ابیطالب کوه بلند عقل و شعور بوده و نور الثری فی ظلم الدجی، علی چراغ سفر در شبهای ظلمانی ا ین عالم بود که بدون علی هر کسی سفر به هر طرفی را حرکت بکند گم میشود. داعیا الی المحجة العظمی، تا زنده بود مردم را دعوت میکرد به راه خدا که عظیمترین راه بود، این جملهاش حالا خیلی مهم است، چقدر ما خوشحال میشویم که کی را به امامت انتخاب کردیم، چه کسی را به اولی الامری انتخاب کردیم، عالما بما فی الصحف الاولی، معاویه علی به تمام معنا آگاه به کتابهای گذشته آسمانی بود به صحف ابراهیم، به زبور، به انجیل، به تورات انگار میکردی این کتابها به خودش نازل شده. این چه علمی بود؟ خدا با این انسان چه کرده بود.
قائما بالتاویل و ذکری، هیچ کسی مثل علی اسرار کتب آسمانی را و معانی حقیقیاش را نمیدانست، متعلقا باسباب الهدی، به تمام دستگیرههای هدایت علی وصل بود، تارکا للجور و العزا، از تولد تا شهادتش یک نفر از او یک ذره ستم و اذیت ندید. یک نفر. به امام مجتبی فرمود اگر من از این بستر بلند شدم خودم میدانم و قاتلم، دست شما نیست، اگر بلند نشدم و خواستید قصاص بکنید در آن تاریکی شب یک ضربت به من زدید، شما هم یک ضربت بزنید دو تا حق ندارید اولیش حق است ضربت دومی ظلم است. بعد از اینکه کشته شد بلافاصله دفنش کنید جنازه در اختیار مردم قرار نگیرد از عصبانیت با خنجر با چوب بیایند گوشش را ببرند، چشمش رادربیاورند، دماغش را بکنند من خودم با دو گوش خودم از جدتان پیغمبر شنیدم حتی بدن سگ هار مرده را ضربه نزنید بهش، گفت معاویه این علی بود.
احدی از او ستم ندید، آزار ندید، حائدا ان طرقات ردا، عاشقانه مردم را از جادههای گمراهی برمیگرداند عاشقانه، دغدغه داشت برای گمراهان اصلا برنمیتافت یک نفر برود جهنم میسوخت، و خیر من آمن و التقی، بهترین انسانی بوده در جهان که ایمان آورده و اهل تقوا بوده و سید من تقمص و ارتدی، آقای کسانی بوده که در دنیا لباس جهاد و عبادت پوشیدند، و افضل من حج و السعی، معاویه حج و سعی و صفا و مروه علی را کسی انجام نداد، و اخطب اهل الدنیا، خطیبترین و گویندهترین مردم دنیا بود، قدرت بیانش را هیچ کس نداشت، وقتی بهش گفتند سخن گفتن در زبان عربی بیالف امکان ندارد، هر چی ما میگوییم بالاخره الف در آن دارد بسم الله الرحمن الرحیم الف دارد و هر حرف دیگر الله الف دارد، گفتند عربی سخن گفتن بیالف ممکن نیست همانجا درجا بلند شد یک ساعت سخنرانی درباره حقایق عالم کرد بیالف، من دارم، درجا، آخه به یکی میگویند یک مقاله بیالف بنویس میگوید یک ماه مهلت بدهید اینقدر باید برود در کتابهای لغت دنبال کلمات معنادار بیالف بگردد بعد بیاید اینها را کنار هم بچیند یک مقاله درست و حسابی بشود، که نمیشود. یک روز هم یک چند تا پابرهنه نشسته بودند در خیابان دور هم گفتند سخن گفتن بینقطه امکان ندارد درجا ایستاد یک ساعت سخنرانی بینقطه کرد.
گفت معاویه هیچ کسی گویندهتر از علی نیست، فهل یبازیه احد، معاویه هم وزن علی را میتوانی به من نشان بدهی؟ کیست؟ و زوج خیر النساء، معاویه علی شوهر بهترین زنان عالم بود. هر کسی آمد خواستگاری حضرت صدیقه فرمود اجازهاش دست خودم نیست، پولدارها آمدند قدرتمندان آمدند، مشهورها آمدند، اسمهایشان هست، فرمود دست خودم نیست، تا علی آمد با یک دست لباس کهنه، خانه هم نداشت، گفت علی جان قبل از اینکه من دخترم را به تو شوهر بدهم عقدت را بخوانم خدا با شاهد بودن جبرئیل و میکائیل و اسرافیل عقدت را خوانده اختیار زهرا دست من نیست، و زوج خیر النساء و ابو سبطین معاویه یک امتیاز علی این است که پدر حسن و حسین است، لم تر عینی مثله معاویه احدی را من مثل علی ندیدم و لا تری الی یوم القیامة و لقاء تا قیامت هم چشمی مانند علی را نخواهد دید.
من لعنه معاویه کسی که علی را لعنت کند فعلیه لعنت الله و العباد الی یوم القیامة، از حالا تا قیامت لعنت خدا و کل بندگان بر او باد که به علی جسارت کند، اما نود سال بنا به نوشته اهل سنت در نماز جمعهها و منبرهای مملکت علی را لعنت میکردند با طرحی که معاویه ریخت. قیامت مردم در مقابل عقلشان به شدت مسئول هستند و محکوم. چه شعری دربارهاش برایتان بخوانم. روایت تیر خوردن به پایش را در جنگ احد بخوانم. کی نوشته؟ کتابهای قرن سوم و چهارم اهل سنت به حضرت عباس ما نقل نکردیم. آنها نوشتند. که به پایش تیر خورده بود همه زخمهایش را بستند آن تیر چون گوشت و عصب و استخوان را شکافته بود فرو رفته بود جراح تا دست میزد به تیر ناله میزد، خب شماها درد کشیدید دیگر، استخوان و گوشت و رگ و پی عصب، جراح به پیغمبر گفت نمیگذارد بیرون بکشم گفت مشکلی نیست، بگذار ظهر بشود وارد نماز بشود، برو در نماز جراحی کن، کجانوشتند این را؟ در کتابهای قرن سوم و چهارم یک مدرکش تفسیر کشف الاسرار میبدی است، که از علمای بزرگ اهل سنت است، مدرک دیگرش هم برای قرن هفتم ششم عبدالرحمان جامی است، که تابع مذهب ابوحنیفه بوده آن این روایت کتابهای خودشان را خیلی زیبا تبدیل به شعر کرده.