بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمد للّه ربّ العالمین الصّلاة والسّلام علی سیّد الأنبیاء والمرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبیالقاسم محمّد صلّی اللّه علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطّاهرین المعصومین المُکرّمین.
همهٔ انسانها از زمان آدم تا امروز، دریافتهاند که دنیا ظرفِ انواع گرفتاریها و مشکلات است؛ مشکلاتی که یا خود انسان برای خودش بهوجود میآورد، یا به سبب ظلم دیگران، برای انسان به وجود میآید.
کلید حل این مشکلات، گاهی اموری مادی است، گاه هزینهشدن قدرت دُرستِ قدرتمندی، یا خرجشدن آبروی آبرومندی.
قرآن مجید و روایات در این زمینه بهشدت مردم را تشویق میکنند که مشکلات و گرفتاریهای مردم را اگر امکان دارد با پولتان حل کنید، یا با توانمندی و قدرتتان، یا آبرو هزینه کنید و مشکل را حل کنید!
برای این حل مشکل هم پاداش عظیمی قرار داده شده است که گاهی آیات قرآن بهطور کلی به تعلّق پاداش اشاره دارد و گاهی در روایات، عین پاداش بیان میشود؛ مثلاً روایاتی هست که میفرماید: کسی که مشکل مردم را حل کند، خداوند متعال در قیامت مشکل او را حل میکند. بالاخره قیامت است و پروندهٔ اعمال آدمی و گرفتاریهای آن. گناهی است که انسان خطاکار نتوانسته است در دنیا جبران کند تا مغفرت الهی شامل او شود و در قیامت موجب گرفتاری وی میشود.
در مجموعهٔ اخباری که خودم از جوامع روایی شیعه دیدهام و از مهمترین کتابهای حدیثی، مانند کتاب شریف «کافی»، «تحف العقول»، «خصال»، «علل الشرایع»، «بحارالأنوار» (در ده جلد باب ایمان و کفر؛ تمام کتاب، صد و ده هزار صفحه است که حدود پنج هزار صفحهاش روایات اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی است که نمیتوان آنها را ردّ کرد و جزء روایات برساختهٔ دشمنان هم نیست. البته دشمنان شیعه خیلی روایتسازی کردهاند، اما در باب فضایل و ارزشهای نداشتهٔ خلفاء، ولی در امور مثبت، روایت سازی نکردهاند) روایات متعددی است که وقتی پروردگار عالم انسان مؤمنی (لفظ مؤمن به این جهت است که انسان کافر، ابداً مشکلش حل نمیشود. مشکل شخص مشرک و منافق، حل شدنی نیست؛ زیرا رابطهای و معاملهای با پروردگار نداشته که حالا در موقع نیاز، پاسخش را بدهد و او را از گرفتاری رهایی بخشد) را که مشکل دارد و گرفتار است، روز قیامت در محضر مبارکش میبیند در حالی که پروندهاش نشان میدهد که او مشکلات و گرفتاریهای مردم را چه با آبرویش، یا ثروتش و یا قدرتش حل میکرد، وی را معطّل نگذاشته و فوراً مشکل او را حل مینماید.
یکی از سیصد جلد کتابی که مرحوم فیض کاشانی ـ أعلی اللّه مقامه الشریف ـ نوشتهاند، کتاب «محجّة البیضاء» میباشد که در حدود چهار هزار صفحه بهچاپ رسیده است. در جلد هشتم از هشت جلد، در باب مسائل قیامت از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) روایتی را به این مضمون نقل میکند:
در قیامت کسی را میآورند که پروندهاش لنگ است و به قول ما ضعیف است و قدرت نجاتش را ندارد. ممکن است کار خوبی هم در پروندهاش باشد، ولی چندان نیست که بتواند او را از عذاب نجات دهد.
بعضی از خوبیها بهقدری ضعیف هستند که از سوی پروردگار متعال در قرآن مردود دانسته است؛ مثلاً عبادت آمیخته با ریا مقبول نیست:
«الّذِینَ هُم یُراؤُونَ»[1] هرچند ظاهرش عبادت است و زیبا، اما آنقدر ضعیف است که ردّ میشود.
برخی عبادات هم مثل نماز، توانش کم است که ائمّهٔ معصومین(علیهمالسّلام) میفرمایند: با سجده بر تربت ابیعبداللّه(ع) این کمبود، جبران میگردد.
در مقابل، بعضی عبادات هم چنان توانی دارند که در قیامت، راهِ حرکت انسان را به رحمت و لطف و مغفرت و جنّت ابدی آسان مینمایند.
حالا این شخصی که پروندهاش مشکل دارد و توان نجاتش را ندارد، باید چهکار کند؟!
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند:
اگر آدم با ادبی باشد، باید سرش را پایین بیندازد و به سوی جهنّم برود و توقّف نکند که او را بهزور ببرند.
نایستد تا پروردگار امر کند: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الجَحِیمَ صَلُّوهُ»[2] او را بگیرید و در غُل و زنجیر کشید تا بازش به دوزخ درافکنید!
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: وقتی فهمید جهنّمی است، سرش را به زیر بیندازد و با رعایت ادب، به سمت دوزخ برود.
همین رعایت ادب، خود حالتی نجاتبخش است که در اینباره روایاتی هم وارد شده است.
حرّبنیزید ریاحی در روز دوم محرم، دو جا از خود ادب نشان دارد که شاید اثر همین امر بود که باعث نجات وی در روز عاشورا شد!
یک بار ادبش این بود که امام(ع) طیّ گفتوگویی که با وی داشتند، وقت اذان ظهر که شد، فرمودند: برو با لشکرت نماز بخوان، من هم با لشکرم نماز میخوانم.
هزار نفر تحت امر حُرّ بودند، یکی از فرماندهان برجستهٔ حکومت بنیامیّه بود و علیالقاعده نباید این پیشنهاد را میپذیرفت که اگر گزارش آن به یزید میرسید، برای او گران تمام میشد، اما ادب بهخرج داد و گفت:
یابن رسولاللّه! شما نماز بخوانید و من آن طرفتر، جلو بایستم تا ارتش من به من اقتدا بکنند؟! آن نماز که دیگر نماز نیست؛ من به شما اقتدا میکنم.
این یک نمونه از ادب که در جای خودش اثر گذاشت.
از خدا جوییم توفیق ادب***بیادب محروم گشت از فیض رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد***بلکه آتش در همه آفاق زد
امروزه میبینید که دو تا بیادب در آمریکا سرکار هستند، یکی رئیسجمهورشان است و دیگری وزیر امورخارجهشان، در همهٔ دنیا آتش بهپا کردهاند.
بیادب تنها نه خود را داشت بد***بلکه آتش در همه آفاق زد
دومین ادبش هم در جایی بود که زیر بار پیشنهادات مثبت ابی عبداللّه(ع) نرفت. امام(ع) چند پیشنهاد داد که حرّ همه را ردّ کرد و نپذیرفت.
معقول چنین است که از چند پیشنهادی که عُقلا مطرح میکنند، آدمی یکیدو تا را قبول بکند. ردّ کردن کلّ پیشنهادات عقلا، نشان بیادبی است و انسان را گرفتار میکند.
در این هنگام، حضرت به او فرمودند: «ثَکَلَتکَ أُمُّک»! یعنی مرده بودی و مادرت به عزایت مینشست، بهتر از این بود که حالا زنده بمانی و اینجور تلخ با من برخورد کنی!
به قول قدیمیهای ما: جوانمرگ شده!
حرّ سرش را بهزیر انداخت و عباراتی در حد دو خطّ در شأن صدیقهٔ کبری(س) گفت که بسیار زیباست و نشان از معرفت قابل قبول او نسبت به حضرت زهرا(س) دارد.
گفت: یا حسین! اگر کسی از عرب اسم مادر من را میآورد، با همین شمشیر جوابش را میدادم، امّا مادر شما منبع همهٔ ارزشهاست و من غیر از احترام به مادرتان، هیچ کاری نمیتوانم بکنم.
این دو ادب وی در روز عاشورا تبدیل به نور شد، عاقبت را دید، خیر و شر را حس کرد، سعادت و شقاوت را حس کرد و نور همین دو ادب، به او قدرت انتخاب داد تا بنیامیّه را کنار زده و به ابی عبداللّه(ع) بپیوندد.
حالا شما فکر کنید وقتی یک عمر، مردی یا زنی در برابر خدا ادب کند، چه از جهت مال، یا عبادات و اخلاق، این ادب تبدیل به چه نوری میشود و چه کارها که برای شخص باادب نمیکند!
از آن طرف هم بیندیشید که اگر کسی تمام عمر نسبت به پروردگار بیادبی ـ مالی، عبادی و اخلاقی ـ کند، این بیادبی در دوزخ تبدیل به چه آتش و گرفتاری میشود!
نظام خلقت بر این است که عمل بد تبدیل به کیفر و عذاب میشود و کار خوب به پاداش و ثواب، و این نظام هم در دنیا و آخرت قابل تغییر نیست.
گنهکار که میبیند پروندهاش خراب است و باید به جهنم برود، سرش را پایین میاندازد و به طرف جهنم حرکت میکند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
خدا به ملائکه امر میکند: برگردانیدش!
این آدم در دنیا نسیهفروش بود، تمام مردم محلّهاش از او جنس نسیه میبردند و او هم خیلی راحت به مردم نسیه میداد.
دوسه تا شاگرد هم داشت که عصر پنجشنبهها چند تا صورت حساب مشتریان را به هریک میداد و به اینها میگفت: بروید دربِ خانهٔ بدهکارانی که قرار است پنجشنبهها اقساط جنس را بپردازند. هرکدام دادند، بگیرید؛ اما اگر گفتند نداریم، با او چون و چرا نکنید و برگردید.
آنها مسلمان هستند و راست میگویند، شاید این هفته کسب و کارش خوب نبوده، هفتهٔ بعد بروید و مطالبه کنید. هفتهٔ بعد هم به همین شکل سفارش میکرد. اگر هم شخص بدهکاری طیّ چند هفته نمیتوانست بدهیاش را بپردازد، به شاگردانش میگفت دیگر به دربِ این خانه نروید که من از طلبم گذشتم.
خداوند متعال میفرماید این شخص در دنیا از کسی که توان پرداخت بدهیاش را نداشت، میگذشت. حالا هم خودش آمده و چیزی ندارد، اگر من از او نگذرم که پایینتر از او هستم؛ از او گذشتم.
مشکلات و گرفتاری برای همگان پیش میآید و استثنا هم ندارد. برای اولیای خدا بیش از دیگران مشکل پیش میآید. برای انبیای الهی و ائمهٔ معصومین(علیهمالسّلام) نیز گرفتاریهای زیادی پیش آمده است.
مگر در کشورهای غربی مشکلی نیست؟ مشکل دارند که پنج ـ شش هفته است در فرانسه کتک میخورند، زخمی میشوند، زندان میروند و کشته میدهند. حرفشان هم این است که مشکل ما را حل کنید!
اینگونه نیست که تنها مردم مؤمن دچار مشکل بشوند. برخی فکر میکنند که غربیها، کفّار، مشرکین و منافقین دچار مشکل نمیشوند و نیستند، در حالی که چنین نیست و دنیا دارِ مشکل است. کلام امیرالمؤمنین(ع) است که میفرماید:
«دارٌ بِالبَلاءِ مَحفُوفَةٌ»[3]؛ اصلاً بافتِ دنیا بر مشکلات است.
تمام انسانها به مشکل برمیخورند، و دین آمده و در ضمن آیات و روایات بیان داشته است که حلّ مشکلات مردم، تکلیف است. مردم یقیناً به مشکل برمیخورند، چون در دنیا هستند و بر بقیه واجب اخلاقی است، و گاهی هم واجب شرعی است که مشکل دیگران را حل کنند.
در اینجا به روایت بسیار عجیبی که از کتاب شریف کافی است، میپردازیم.
حدود سه سال طول کشید تا کافی را ترجمه کنم. کار بسیار طاقتفرسایی بود. قرآن کریم سی جزء است، ولی کتاب کافی حدود هزار صفحه است با چهار هزار روایت، با عبارات و مضامینی بس پیچیده و سنگین، ولی به لطف الهی این ترجمه حدود دو هفته است که چاپ و منتشر شده است.
این کتاب شریف، بعد از قرآن کریم، نهج البلاغه و صحیفهٔ سجادیّه، اولین کتاب باارزش ماست که علامه حلی با 520 جلد تألیفات، وقتی به کتاب کافی میرسد، با خط مبارک خودشان چنین مینگارد: در اسلام ـ نه در شیعه ـ کتابی مانند کافی نوشته نشده است.
روایت مورد نظر این است:
«مَن أصبَحَ لا یَهتَمَّ بِأمورِ المُسلِمینَ فَلَیس مِنهُم»[4].
کسی که دارد با خیال راحت زندگی میکند، و نگران مشکلات مردم نیست، و گاهی توانایی حل مشکل دیگران را هم دارد، ولی میگوید دولت باید حل بکند، ولی میگویند: به من چه؟!
چه کسی تضمین میکند که کل این سه ـ چهار میلیون کارمند دولتی، مؤمن واقعی باشند و دلسوز مردم و رفع مشکلات آنها؟ در بین آنها نیز کسانی هستند که مانند خیلی از مردم، نسبت به گرفتاریهای مردم بیتفاوت هستند و مروّج فرهنگ «به من چه» و «به تو چه».
پس هم در مردم کسانی هستند که میگویند «به من چه»، و هم در دولتیها.
این روایت بسیار وحشتناک است، آن هم در این کتاب؛ پیغمبر گرامی میفرمایند کسی که متکی به فرهنگ «به من چه» است و «لا یهتمّ بأُمُورِ المُسلِمِینَ فَلَیسَ مِنهُم»، اصلاً مسلمان نیست.
خودش خیال میکند مسلمان است، ولی پیغمبر، اسلامیّت او را نفی میکند و میفرماید چنین کسی مسلمان نیست. اگر مسلمان بود که رحم داشت، دلش میسوخت و در مقابل مشکلات آبروداران بیتفاوت نبود!
دنیا جای انواع مشکلات است و این مشکلات هم اختصاص به مؤمنین ندارد، هر کسی که به دنیا میآید، با مشکلات مواجه میشود.
آیهٔ شریفه به همین مطلب اشاره دارد:
«لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فِی کَبَدٍ».[5]
ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم (و به بلا و محنتش آزمودیم).
راستی خداوند متعال چرا این کار را کرده است؟! آیا نمیشد طوری انسان را خلق کند که تا لحظهٔ مردن به مشکلی برنخورَد؟!
باید گفت که اگر ما را اینگونه میآفرید، نه چیزی گیر خودمان میآمد و نه دیگران. خود این عبادات یک سنگینی و تکلیف است؛ یعنی امر مشقّتدار.
از آن سو، من دلم نمیخواهد از رختخواب گرم و نرم، ساعت 5 و نیم صبح بلند شوم، بروم شیر آب را باز کنم، وضو بگیرم و نماز بخوانم، اما به خودم زحمت میدهم و این کار را میکنم.
یک ماه به من امر میکند که ناهار نخور! آب و شربتی هم نخور، سرت را هم زیر آب نکن!
رعایت همهٔ اینها سخت است و مشکلاتی هم دارد، ولی با تحمّل همین مشکلات است که چیزی گیر آدمی میآید و اگر نبود، چیزی گیر خودمان که نمیآمد هیچ، چیزی هم نصیب آبروداران و قدرتمندان هم نمیشد. در این صورت، دنیا برای ما میشد محل خوردن و خوابیدن و مردن، اما در قرآن کریم میگوید «من شما را در مشکلات آفریدم»، و نمیگوید «قرار دادم»؛ یعنی بافت خلقتتان بر اتصال به مشکلات است.
شخصی به امیرالمؤمنین(ع) گفت:
دعا کن خدا من را دچار مشکلات نکند!
حضرت فرمود: چنین دعایی مستجاب نیست. میتوانم دعا کنم که خداوند تو را با حفظ ایمانت از مشکلات دربیاورد. من که امیرالمؤمنین هستم، این همه مشکلات و گرفتاری دارم!
دعایی که بخواهی بهراحتی در این دنیا زندگی کنی و بعد هم بمیری و چیزی نصیبت نشود، مستجاب نمیشود و خداوند چنین مقدّر نکرده است.
شخص عربی خدمت پیامبر(ص) رسید و از ایشان دعوت کرد که برای صرف ناهار به منزلش بروند.
حضرت هم پذیرفت و فرمود: چه وقت بیایم؟
مرد عرب گفت: فردا.
پیامبر(ص) فرمود: میتوانم کسی را هم همراه خود بیاورم؟
عرض کرد: هر چند نفر که خواستید، بیاورید!
میهمانان آمدند و نشستند. هنوز سفره پهن نشده بود که مرغی بالای دیوار تخمی گذاشت.
اصحاب هم به همراه پیامبر نگاه میکردند. تخم مرغ از بالای دیوار حرکت کرد که بیفتد، و اصحاب خیال کردند که الآن از آن بالا میافتد و میشکند و از بین میرود.
در این حال، صاحبخانه با خیالی راحت گفت: ناراحت نباشید! خانهٔ من تا کنون دچار بلا و مشکل نشده است.
آن تخم مرغ هم به آرامی حرکت کرد و به مقداری علف و خاشاک روی دیوار گیر کرد و نیفتاد و سالم ماند.
پیغمبر(ص) که این صحنه را دید و آن کلام میزبان را شنید، فرمود سفرهٔ ناهار را نیندازید و به همراهان نیز فرمود که بلند شوید که این خانه، فعلاً مورد رحمت خدا نیست!
کسی که مشکلی ندارد، چیزی نصیبش نمیشود. کسانی هم که میتوانند مشکلی را حل کنند و نمیکنند، چیزی بهدست نمیآورند.
پس از این جهت، مشکلات خیلی خوب است؛ یعنی زمینهٔ بهدست آوردن رحمت و مغفرت الهی است و برای حلکنندگان مشکل هم زمینهٔ رحمت و مغفرت الهی است.
در اینجا آیهای را میآوریم که عمل به آن خیلی سخت است و شاید قلیلی از مردم بدان عمل میکنند و بسیار مشقّتبار است، آیه دارای مضامین عالی است که در سورهٔ نور واقع است.
از مردم سؤال میکند که: «ألا تُحِبُّونَ أن یَغفِرَ اللّهُ لَکُم».[6]
آیا دوست ندارید خدا گناهان شما را ببخشاید؟
پرواضح است که همهٔ مردم متدیّن و مسلمان دوست دارند پروردگار عالم، گناهانشان را ببخشد؛ لذا هیچکسی نیست که بگوید: نه، نمیخواهم.
میفرماید: اگر دوست دارید گناهانتان را ببخشم، «وَلیَعفُوا وَلیَصفَحُوا».[7]
از آنهایی که به شما بد کردهاند، گذشت کنید!
گذشت حقیقی و برآمده از دل، نه اینکه به زبان بگویید بخشیدم، ولی دل پر از کینه و درد باشد.
خداوند میفرماید من واقعاً میخواهم گناهانتان را ببخشم، شما هم واقعاً بندگان من را که به دلیل ضعف و اشتباه موجب آزار و اذیت شما شدهاند، ببخشید!
این معاملهٔ پروردگار با بندگان است. نمیخواهد هزاران رکعت نماز بخوانی و یا میلیونها تومان خرج کنی برای زیارت کربلا و مشهد که آنجا از خدا طلب عفو و مغفرت گناهانت را داشته باشی، بلکه از آن بندگان من که موجب آزار و ظلم به تو شدهاند گذشت کن، حال ممکن است فامیلت باشد، یا رفیقت و یا فردی ناشناس.
من هم بدون آن خرجهای سنگین و بدون گریه و زاریهای بسیار و رنج و زحمتهای فراوان، گناهت را میبخشم.
این است که میگوییم مشکلات خیلی خوب است که اگر نبود، چیزی گیرمان نمیآمد. حلّکردن مشکل دیگری هم خیلی خوب است که اگر نبود، باز هم چیزی بهدست نمیآمد.
تا اینجا بخش اول مطالب ما بود، اما بخش دوم که خیلی مهم است و میخواهم برای این بخش دوم حدود ده آیه برایتان بخوانم، بهخاطر اینکه بخش اول مقداری بحثش گسترده شد و فرصت خواندن این آیات نیست، تنها عنوان بحث را عرض میکنم و با خواست پروردگار، در جلسهٔ بعدی، آن آیات را قرائت میکنم.
بخش دوم دربارهٔ آن دسته از مشکلات است که حتی با خرج پول و یا صرف قدرت و آبرو هم حلشدنی نیستند؛ لذا خداوند متعال حلّ این نوع مشکلات را برعهدهٔ کسانی که به حلّ مشکلات مردم میپردازند، نگذاشته است و خود حضرت حق باید زمینهٔ حلّ آن را فراهم سازد.
این زمینهسازی خیلی مهم است که اگر نباشد، مطلقاً مشکل حل نمیشود.
کلید حلّ چنین مشکلاتی که یا خود آدم برای خودش بهوجود آورده است، یا مردم بر او تحمیل کردهاند، دعا است؛ یعنی گدایی کردن از پروردگار، یعنی درخواست و تقاضای دردمند از پیشگاه مقدّس او که قدرت بینهایت است، و میتواند دردمندی بندگان را حلّ کند.
این هم یک نوع مشکل است که کلیدش فقط دعاست.
شب جمعه است، اینجا هم خانهٔ خداست.
شبِ دو نفر است: شبِ پروردگار است و شب وجود مقدس أبی عبداللّه الحسین(ع).
در این شب، گریه به پیشگاه پروردگار خیلی مطلوب است که در قرآن کریم آمده است:
«تَرَی أعیُنُهم تَفیِضُ مِنَ الدّمع[8]»؛
میبینی چشمهایشان را که از اشک لبریز است.
آیهٔ شریفه زمانی نازل شده که هنوز داستان کربلا اتفاق نیفتاده بود و شاید أبی عبداللّه(ع) دو ـ سه ساله بودند.
این گریه، گریه برای خداست.
گریه برای أبی عبداللّه(ع) هم که بسیار پُرارزش و پُرقیمت است.
اللّهمَّ وَأسألُکَ سُؤالَ مَن اشتَدَّت فاقَتُهُ وَأنزَلَ بِکَ عِندَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ وَعَظُمَ فِیما عِندَکَ رَغبَتُه!
اللّهُمَّ عَظُمَ سُلطانُکَ وَعَلَا مَکانُکَ، وَخَفِیَ مَکرُکَ وَظَهَرَ أمرُکَ، وَغَلَبَ قَهرُکَ وَجَرَت قُدرَتُکَ، وَلا یُمکِنُ الفِرارُ مِن حُکُومَتِکَ!
اللّهُمَّ لا أجِدُ لِذُنُوبِی غافِراً، وَلا لِقَبائِحِی ساتِراً، وَلا لِشَیءٍ مِن عَمَلِیَ القَبِیحِ بِالحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیرُک. لَا إلهَ إلّا أنتَ سُبحَانَکَ وَ بِحَمدِکَ، ظَلَمتُ نَفسِی!
کسی گل را به چشم تر نبوسید***کسی گل را ز من بهتر نبوسید
کسی چون من گلش نشکفت در خون***کسی چون من گل پرپر نبوسید
کسی غیر از من و زینب در آن دشت***به تنهایی تن بیسر نبوسید
به عزم بوسه لعل لب نهادم***به آنجایی که پیغمبر نبوسید
[کلمات کلیدی: حلّ مشکلات مردم، قرآن کریم، روایات، پیغمبر، ائمّه، امام، ادب، گرفتاریها، دنیا، قیامت، امیر المؤمنین]
[1] ـ ماعون: 6.
[2] ـ حاقه: 30 و 31.
[3] ـ نهج البلاغه (صبحی صالح): خطبه 226.
[4] ـ کافی: 2/164/5/1.
[5] ـ بلد: 4.
[6] ـ نور: 22.
[7] ـ نور: 22.
[8] ـ مائده: 83.