بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
ميدانيم که ظرفيتها در تمام موجودات عالم مختلف است آن اختلاف هم ميوة حکمت پروردگار است، آن کار درستي نبود که جهان يک موجود باشد، کار درستي هم نبود که تمام موجودات ظرفيت مساوي داشته باشند، حتي در قرآن مجيد ميبينيد که انبياء الهي با همة عظمتشان، اخلاص شان و با مقام عصمتي که دارند تفاوت شأن دارند، تفاوت منزلت و ظرفيت دارند، ]تلک الرسل فضّلنا بعضهم علي بعض [ البته سورة مبارکة کهف آن عالم مقيم در مجمع البحرين را اسم نميبرد در خارج از قرآن ميگويند خضر، ولي خيلي قوي نيست، صريحاً ملاحظه ميکنيد که ظرفيت قبول اسرارش و اين که کنار اسرار چه قدمهايي بردارد از وجود مبارک موسي بن عمران بيشتر بوده است، البته مقام علمي او دليل بر اين نميشود که او برتر از موسي باشد که چرا در آن روزگار او سومين پيغمبر اولوالعزم خدا و کلام الله نشد، آري، در يک مرتبه ايشان از موسي بن عمران ظرفيت گستردهتري داشت، در مراتب ديگر امتياز بر اين مرد عالم داشت، حالا بحث به عنوان مثال که به اين جا رسيد مرحوم آقا شيخ محمد بهائي که جزء رشتة مرحوم آخوند ملاحسين قلي درجزيني است که ايشان از ردههاي اول مرحوم شيخ انصاري بوده است، سلوک آقا شيخ محمد برگرفته از آن منبع و منشأ است که خود آخوند ملا حسين قلي فقه و اصولش را از شيخ گرفت، مقام اخلاق و سلوک را از آقا سيد علي شوشتري، آقا سيد علي شوشتري هم زماني که در شوشتر بود با پيش آمدن يک حادثه مسيرش به وسيلة شخص ناشناسي به نام ملا قلي جولا عوض شد که به اين درجات عظيم رسيد.
ظرفيتهاي موجودات مختلف است، عوام يک مطلب خوبي را در اين زمينه ميگويند، ميگويند که دو انگشت يک طور نيست خوب نبايد يک طور باشد خوب اگر پنج انگشت يک طول و يک عرض و يک حجم داشتند واقعاً انسان مشکل پيدا ميکرد اگر کل درختان عالم فقط درخت گردو بود، اگر کل بوتهها فقط بوتههاي خيار بود، اگر کل زراعت فقط ارزن بود، اگر کل اين عالم يک ماه و خورشيد و زمين بود، بعد همين نظام مطلق نبود، حتي پروردگار اختلاف در رنگ و زبان را از نشانههاي ارادة خود و حکمت خود و علم خود ميداند که در قرآن مجيد هم ذکر ميکند ]و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم [ «من آياته» اين خيلي مهم است و اگر کسي واقعاً تسليم قرآن مجيد باشد به تمام هويت وجودي خود رضايت کامل خواهد داشت راجع به شکل خود، رنگ خود، زبان خود، قلب خود، نقش خود، واقعاً ديگر حرفي نخواهد زد اشکالات در ذهن و باطن مردم و حتي خود ما برای فاصله داشتن با معارف الهيه است، اگر آن نگاه وجود مبارک حضرت اباعبد الله الحسين را در حد ظرفيت مان و سعة وجودي مان ما هم پيدا کنيم ما هم در سخت ترين شدائد و کورانها با لبخند ميگوييم «الهی رضاً بقضائک» شمر وقتي تيزي خنجر را به گلوي مبارک نزديک کرد که ديگر ميخواهد بکشد و سر جدا شود امام با همة وجودشان لبخند زدند و با خنده از دنيا رفتند، خوب نگاهشان به مرگ، نگاه شان به حادثة کربلا، نگاه شان به آن همه سختيها، يک نگاه صحيح و درستي بوده، نگاه رضايت بوده، نگاه رغبت و نگاه شوق بوده است حالا که ما هم لباس ايشان هستيم يک حداقلي از آن نگاهي را بايد به زندگي مان داشته باشيم «الدنيا دار بالبلاء محفوفة» اين طور نيست که حالا ما آمده ايم طلبه شده ايم اهل خدا شده ايم و پروردگار عالم به صورت ظاهر ناز ما را بکشد و ما را در پر قو بخواهد، نه واقعاً هر کسي در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش ميدهند، حادثه هست تا آخر عمر هم هست اما اگر آدم نگاه درستي به حادثه داشته باشد، تمام سلولهاي وجودش فرياد «الهی رضاً بقضائک» خواهند داشت.
اصل كلام اين است که ظرفيتها کاملاً مختلف است و سعة وجودي افراد با هم يکي نيست يقيناً آن درکي که از عظمت قرآن، امين وحي دارد، آن درکي که پيامبر عظيم الشأن، اميرالمؤمنين و ائمة طاهرين(ع) از منزلت قرآن دارند، ما به آن نخواهيم رسيد، بله اگر آن ظرفيت را به ما هم بدهند و ما هم در مسير باشيم به آن درک خواهيم رسيد اما بنا نيست آن ظرفيتها را به ما بدهند چون اگر ظرفيت اميرالمؤمنين(ع) را به ما بدهند ما ميشويم اميرالمؤمنين ولي جهان يک علي نياز دارد، جهان يک امام حسين ميخواهد، جهان يک پيامبر آخر الزمان ميخواهد، لذا كل ولايت تشريعي و ولايت تكويني را به او و ائمة طاهرين ختم کرد، اگر بنا بود ظرفيت ابراهيم را به همة انسانها ميداد، ديگر همه ابراهيم بودند، مسئلة بعثت انبياء ديگر در کار نبود و مسئلة بهشت و جهنم در کار نبود، خيلي کارها ديگر در کار نبود زيبايي کار و نقش عالي کار به همين اختلافات است و گاهي که بعضيها مصر بودند پردهاي را ببينند يک بار ديدند و ديگر طاقت نياوردند و برگشتند. يک وقتي قبل از انقلاب ماه مبارک رمضان شب يک مسجدي منبر ميرفتم، يک آدم نجف درس خواندة اخلاقي و الهي، امام جماعت آن مسجد بود اصالتاً هم اهل اصفهان بود و در نجف هم مجذوب مبارک آيت الله العظمي آقا سيد جمال الدين گلپايگاني بود و تا نجف بوده است خدمت ايشان بود، غير از اين که حالا آقا زاده شان مسائلي را براي شخص خود من از سيد نقل ميکردند ايشان هم غير مسائلي که آقازاده شان نقل کرده است نقل کرده اند، يکي را من برايتان ميگويم که نسبت به ورودمان به قرآن خيلي به درد ميخورد چون شما در سورة مبارکة واقعه ملاحظه کرديد فرمودند ]لا يمسّه الا المطهّرون[ مفهوم المطهرون يعني کساني که خودشان با لياقت با شايستگي با رعايت تقوا در آغوش من انداختند و من آنها را به آن طهارت همه جانبة لازم رساندنم، چون باب تفعيل است دلالت بر طهارت نوعي ميکند يعني همة جوانب طهارت را ميگيرد، اين ابوابي که در جامع المقدمات خوانديم اينها بايد واقعاً کاربردشان را بدانیم که حالا باب تفعيل به چند معنا دلالت دارد، مفعول اصلاً چه کاره است در ادبيات عرب، تفعل و استفعال چه کاره است، اينها به خصوص در ارتباط با روايات و قرآن فوق العاده به درد ما ميخورد، هر (س ، ت) كه به فعل اضافه شود و به باب استفعال برود همه جا به معناي طلب نيست «يستبشرون بنعمة من الله» يعني خوشحال يعني طلب خوشحالي معني آن نيست، اين ظرائف به خصوص در مسائل الهي و معارف فوق العاده براي فهم آيات و روايات خيلي کاربرد دارد، آدم را به اشتباه نمياندازد چون اگر آدم نخوانده باشد يا يادش برود، ]يستبشرون[ را که لازم معني ميشود، طلب مژده ميکند حالا ما که نميتوانيم مانند امين وحي يا مانند رسول خدا(ص) يا ائمة طاهرين(ع) عظمت تمام قرآن مجيد را نگاه کنيم، اين چشم و دل را به ما نداده است، اما با اين چشم و دل در حد سعة وجودي و عقلي و علمي و معرفتيمان، عظمت قرآن کريم و منزلت و شأن کتاب خدا را توجه کنيم، اينها هم نياز به يک مقدار تدبّر و مباحثه دارد يعني اگر شما در بين خودتان چهار، پنج نفر شويد و مسير تدبر در آيات کتاب را باز کنيد پروردگار عالم هم يقيناً به شما کمک ميدهد و به دريافتههاي دست اول بسيار عالي و کاربردي نائل ميشويد حالا من در حد ظرفيت خودمان منزلت قرآن را بگويم.
خيلي سالها پيش روي قرآن مجيد در آلمان و فرانسه و مصر خيلي كار شد نه در عربستان و مراکز ديگر اين معجم المفهرس که ميبينيد کار اولش مال فلو جل آلماني بوده، او اول آمد فهرست گيري کرد از قرآن، و اين راه گشا شد براي محمد فؤاد عبد الباقي که بتواند معجم المفهرس را به وجود بياورد، الان ديگر بعد از خارجيها شيعه و سني يک مقدار نسبت به قرآن به کار افتادهاند و قم هم با کارهايي که راجع به قرآن کرده اند قطعاً از مصريها جلو افتاده اند و واقعاً اميد خيلي زيادي هست که در قم اين کارهاي کم نمونه ميشود در آينده براي خيزش دادن به تشيع در بدنة فکري جامعة اسلامي کاربرد بالايي داشته باشد، تدبّر ميخواهد.
من يک ملاقاتي با سيدحسن نصرالله داشتم در حدود يک ساعت نزديکيهاي مرز لبنان و سوريه، يک مطلب خيلي جالبي را ايشان براي من گفت من مستقيم از خود ايشان شنيدم، گفت: يکي از برادران متعصب اهل سنت که شيعه شده بود يک وقتي از من ملاقات خواست من هم به او ملاقات دادم و آمد پيش من، به او گفتم: کدام کتابهاي ما را خواندهاي و شيعه شدي چون کم اتفاق ميافتد که خرد ورزانشان «المراجعات» را بخوانند يا «الغدير» را بخوانند و شيعه نشوند يا «النصرو الاجتهاد» را ببينند و شيعه نشوند که به نظر من براي استحکام باب اعتقادات ما نسبت به فرهنگ تشيع، خواندن اين چند کتاب هم خيلي لازم است، حالا من خدا را شکر ميکنم با مرحوم علامة اميني هم ملاقاتهايي داشتم و از نزديک نشست و برخاست با ايشان داشتم صاحب «المراجعات» سيد شرف الدين ايران آمده بود و من در حدي نبوده ام که خدمت ايشان برسم كتابهاي اينها بسيار استوار و محکم است که بعد از پنجاه سال هنوز خردورزان درجه يک آنها نتوانسته اند جواب دهند به اينها، خيلي از آنها شيعه شدند مثل محمد سعيد دهري امام جمعة حلب البته فوت کرده است که از شخصيتهاي بالاي آن منطقه بود، آنها با همين کتابها شيعه شدند، سيد حسن ميفرمودند: من به اين آقا گفتم کدام کتاب ما را مطالعه کرده اي؟ گفت هيچ کدام از کتابهاي شما را من نخوانده ام، حالا در ذهنم بود يا «المراجعات» را خوانده يا «النصر و الاجتهاد» را ديده (چون خود سيد شرف الدين هم اهل لبنان بود اهل جبل آمل) يا الغدير، گفت نه من هيچ کتابي از شيعه نخوانده ام، گفتم: که خوب با کدام يک از علماي مايه دار ورزيدة ما، حضرت عالي برخورد کرده ايد، من راجع به شيعه شدن آقاي دکتر تيجاني هم که چند سفر ايران آمد منزل ما هم آمد در تهران ملاقاتهاي سه چهار ساعته داشتم، دعوتش کردم زندگي اش را از آمريکا بياورد قم، مقدماتش را هم اگر خدا بخواهد دارد فراهم ميشود، اگر بيايد اينجا مقيم بشود سودمند است براي همه سودمند است و اصلاً داستانش را از زبان خود او خيلي شنيده ام، گاهي اينها فکراً شيعه شده اند گاهي با مطالعه شيعه شده اند، گاهي با برخورد شيعه شده اند، گاهي با قرآن شيعه شده اند، يکي از آنها همين آقايي است که با سيدحسن ملاقات داشت ايشان گفتند، من به او گفتم: علت شيعه شدن شما چه بوده است؟ گفت من عادت دارم حالا شب يا بعد از نماز صبح قرآن ميخوانم، يک حزب، يک جزء، بالاخره کتاب خدا را مطالعه ميکنم ببينيد تدبر چه کار ميکند؟
گفت رسيدم به اين آيه «لتجدنّ أشدّ النّاس عداوةً للّذين آمنوا اليهود» يهود نسبت به اهل ايمان دشمني شان بسيار سرسخت است گفت: من کنار اين آيه ماندم! که اسرائيل با عربستان که دشمني سرسختي با اينها ندارند، تازه رابطة خيلي خوبي هم دارند جديداً هم يکي از وزراي اسرائيلي را عربستان دعوت نامة علني فرستاده است در يک جلسهاي که نه طوفان ميخواهد برپا شود، با صدام هم که دشمني ندارند رفيق بودند آن زمان با يمن هم که دشمني ندارند، با ترکيه هم که دشمني ندارند، جديداً هم اسرائيل اعلام کرد که بين ما و بين ترکيه استراتژيکي است، يعني با هم برادريم، برابريم، يکي هستيم، در اين کشورهاي مسلمان نشين سخت ترين دشمني را با ايران دارد پس ايران اهل ايمان است، من هم آن جا شيعه شدم، يک مقدار تدبر و اين کار را امروز ديگر به تنهايي نميتوان انجام داد، در خودتان يارگيري کنيد، دو نفره، سه نفره، چهار نفره، در قرآن مجيد به تدبر برخيزيد، تا به عظمت قرآن پي ببريد. ما لغت عظيم را در آيات قرآن در بعدهاي مثبت نگاه میکنيم چون در بعد منفي هم هست، در سورة مبارکة يوسف است که عزيز مصر به همسرش ميگويد:
]انّ کيدکنّ عظيم[ بعد منفي را کنار بگذاريد، در بعدهاي مثبت ما ميببينيد پروردگار عزيز عالم که گفته است عظيم اين بزرگ نمودن هم ذاتي آن عظیم است، نه اين که چون خدا گفته است عظيم، عظيم شده است نه ما حسن و قبح ذاتي قائليم، چون اگر حسن و قبح ذاتي و عقلي قائل نباشيم، هزار جور دچار انحراف ميشويم حتي در اوصاف پروردگار، اين هم از امتيازات فرهنگ أهلبيت(ع) است که حالا نميدانم چرا در نوشتههاي ما و گاهي هم در سخنراني اين حسن و قبح را به معتزله نسبت ميدهند، ما در روايات خودمان تمام ريشههاي ارزشها را ميتوانيم ببينيم، يك مورد استعمال عظيم در قرآن» راجع به اخلاق پيامبر(ص) است در سورة قلم اوایل سوره «انک» با حرف«ان» با حرف مشبهه بالفعل «لعلی» علي در اين جا به نظرم معني استعلا دارد، حالا خودتان دقت کنيد ميبينيد در معاني علی اين جا جاي معاني استعلا است «انّک لعلی خلق عظيم» اگر معني استعلاء بگيريم که خود من هم در ترجمة قرآن معني استعلاء گرفتم، اين ترجمه بيش از سه سال طول کشيد و من سعيام در اين ترجمه اين بود که هم ادبيات عرب که در آيات فراوان است رعايت شود، حتي يک حرفش مثل (لام) (لآتينّهم) (لنسئلنّ) تأکيد داشتم اين (لام) هم حتماً معني شود، چون حرف اضافه در قرآن ابداً وجود ندارد و سعي ام اين بود که براي مراجعة به چهل منبعي که انتخاب کرده بودم منابع عرب نويس باشد و اين منابع هم به عصر صدر اول هر چه نزديک تر بود برايم مهم تر بود غير از اين که بعضي کلمات آن معاني روزگار قديم شان را از دست داده اند در ادبيات عرب يک معني ديگر جديدي پيدا کرده اند که آنها را من بايد با قديم فکر ميکردم تا يك معني صحيحي برداشت كنم. اين ترجمه برايم خيلي مشقت داشت قبل از اين که چاپ شود به متخصصين فن دادم چهار ماه بررسي کردند و آنها در پنج صفحه نظرشان را اعلام کردند روي هم رفته از کل ترجمه سه ايراد گرفتند، يکي اين که يک پرانتز در باب توحيد گفتند مفصل است کوتاه تر شود، در قسمت توضيح يکي اصحاب سبت را من فارسي کرده بودم گفته بود به اصطلاح خود باقي بماند، يکي هم ظاهراً يک صفت با قيد فعل در معنا اشتباه شده است و اين کار را هم که قبل از چاپ داده ام نگاه کردند.
من در مسافرتهاي انگلستان از دانشمندان لندن ياد گرفته ام کل اروپا و امريکا اين طور است يعني چوب انداز کتاب نمينويسند، يک دانشمند محقق در رشتة خودش کتابي را که مينويسد 500، 400، 300 صفحه، هيچ عجله ندارد که چاپ کند چون نميخواهد چهرة خود را معروف کند ميخواهد به علم خدمت کند از اين کتاب بيست تا سي تا ابتدائاً درست ميکند بدون اين که چاپ شود عکس برداري ميکند، نسخه را ميدهد به سي دانشمند متخصص اين رشته، حالا دوسال هم طول بکشد نظر همة آنها را که مينويسند، در همان کتاب فتوکپي شده ميآورد جمع ميکند، وارد ميکند، همين دوستان متخصص من به من ميگفتند: ترجمة قرآني داريم كه بالاي 2000 غلط دارد نه غلط چاپي، غلط های ادبي مانند فاعل مفعول معني شده است، صفت قيد معني شده است که حالا نميخواهم بگويم که هست؟ يا در ترجمة مفاتيح اين دعاي با عظمت «سبحان مَنْ لا يعتدي علي أهل مملکته» اين دعا با سبحان شروع شده و معلوم است براي اهل بيت است. مترجم معروف هم هست نوشته است منزه است خدايي که هيچ اعتنايي به اهل مملکتش نميکند، عجب خداي بي مزهاي که همه چيز را خلق کرده است بعد پشت کرده است.
«انک لعلی» من علي را در ترجمه استعلاء گرفتهام، قطعاً تو بر بلنداي اخلاق عظيمي يعني ديگر کسي نيست مسابقه را از تو ببرد يک چند تا عظيم مثبت در قرآن است، كه در جلسات بعد اشاره خواهم كرد.
منبع : روابط عمومی و امور بین الملل مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی