فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

3 ـ استعمار

اگر چه اسلام تاكنون جوامع اسلامی را با دستورهای خود حفظ كرده است ; ولی ضربه های ناجوانمردانه ای اوضاع و احوال زمامداری دولت های به ظاهر اسلامی ، در طول 14 قرن ، اسلاميان را برای افتادن به كام اژدهای استعمار به تدريج آماده كرد ، آن چنان كه ورود استعمارگران به كشورهای اسلامی ، زحمت چندانی نداشت ; بلكه گويی پس از آمدن ، بر سر سفره آماده شده ای با تعارفات لازمه ، از طرف دولت ها و ملت های خراب آلود اسلامی ، قرار گرفتند ! !

استعمار ، اين آتش خطرناك و ديو مهيب ، برای ربودن تمام سرمايه های مادی و معنوی كشورهای اسلامی ، قدم به سرزمين های اسلامی گذاشت ، و هر روز به صورتی درآمد .

اين دشمن خانه زاد خارجی ، علاوه بر مواد اوليه و معادن سرشار سرزمين های اسلامی ، با مليت ، اخلاق و رفتار جوامع اسلامی نيز بازی كرده و همچون مواد مادی ، آنها را چپاول و غارت نمود ; چنانكه اوضاع اكثر افراد ملل اسلامی ، از نظر احوالات روحی و اخلاقی ، شاهد گويا و زنده ای بر اين مدعا هستند .

استعمار در تمام ممالك ضعيف ، بويژه ممالك اسلامی ، برای پيش برد اهداف كثيف و پليد خود ، از هيچ جنايتی فروگذار نكرد . اين عامل بدبختی و حيوان وحشی و درنده ، تا می توانست برای تضعيف قوای مادی ، سياسی و معنوی جوامع اسلامی كوشيد ; اين همه به خاطر آن بود كه بتواند هر گونه بهره برداری را به نفع خود بنمايد .

استعمار از تغيير خط ، ايجاد تفرقه بين جوامع اسلامی ، ضربه زدن به اسلام ، به حبس و شكنجه كشيدن بيداران و مجاهدان اسلامی ، دريغی نداشته و ندارد و هم اكنون نيز در ميان ملت های اسلامی ، با قيافه جديد منحوسش ، يعنی « استعمار فكری » با شدت هر چه بيشتر و با عجله و سرعت ، مشغول فعاليت و كوشش است .

چهره های گوناگون استعمار

استعمار گاهی در لباس مذهب ، وقتی به صورت سوداگر و تاجر ، زمانی به صورت مستشار و مدتی به صورت وام بلا عوض يا دراز مدت در جوامع اسلامی ، در سايه قدرت دولت ها ، قدم می گذارد و هر چه می خواهد انجام می دهد .

ملت اسلام كه بر اثر حكومت های 14 قرن حكام جور عليل شده بود ، با اين ميكرب خطرناك تر از هر بلايی كه مزيد بر علت شده است روبه رو است . اين قدرت مرموز از درون و برون مشغول انهدام اساس اسلام و جوامع اسلامی است .

وظيفه ملت های اسلامی

ملت های اسلامی اگر در سايه قرآن مجيد و تعاليم اسلامی ، و انديشه و فكر رهبران بيدار دينی ، قوای خود را بسيج كرده و تشكيل ملت واحد دهند ، و اساس دولت های خود را بر پايه های قوانين الهی قرار دهند ، می توانند در مدت كمی از دست ديو استعمار نجات يابند .

ملت های اسلامی اگر از منجلاب شهوت و از لانه های فسادی چون: كاباره ها، شب نشينی ها ، ميخانه ها و مراكز ديگر فحشا ، و عزلت گزينانشان از گوشه انزوا و گوشه گيری بيرون آيند ، و پرده جهل را از وجود خود به يكسو زنند ، و اوضاع ناموسی خود را طبق فرهنگ اسلامی برگردانند ، می توانند با قوه ايمان به خدای متعال ، و عمل به مسائل عالی جهاد اسلامی و امر به معروف و نهی از منكر ، اين طفل حرامزاده را از ممالك و جوامع خود بيرون كنند ، تا بيش از اين به پيكر جامعه و روحيات و اخلاق و فرهنگشان ضربه وارد نشود .

ملت های اسلامی اگر جوانان و نسل حاضر خود را ، وادار به مطالعه در احوال استعمار و استعمارگران كنند ،  ،خانه خراب فرهنگ را روی قواعد اسلامی آباد نمايند ،از گريز جوانان از مذهب و دين ، جلوگيری كنند ، روش های تبليغ را از اين صورت به صورت آبرومندتری بازگردانند ، و ضربه های ناجوانمردانه و ضررهای استعمار را به ملت ها گوشزد كنند ، با فاصله كمی می توانند اين سگ درنده و منبع آلودگی و رذالت را از آشيانه خود برانند ، و نسل خود را از سقوط نجات دهند .

استعمار و ممالك اسلامی

اگر چه نمی توان تاريخ دقيق ورود استعمار به ممالك اسلامی را تعيين كرد ولی می توان گفت : از چند قرن قبل ، پيشاهنگان و پيشتازان غرب ، به بهانه نشر تمدن ، به طرف جهان اسلام سرازير شدند .

در نخستين موج تماس ، استعمارگران به عنوان بازرگانان و تبليغ كنندگان معرفی شدند ; ولی در مراحل بعد ، اسلحه در دست گرفته و با عنوان سفيران تمدن برتر ، سرزمين ها را تسخير كردند .

مردم كشورهای اسلامی ، بر اثر عللی كه قبلاً ذكر شد ، در غل و زنجير بندگی و بردگی آنان گرفتار شدند ، و امپرياليزم يا استعمار غربی به طور ثابت و به عنوان خانه زاد ، در اين سرزمين ها پايه گذار شد .

ملت های اسلامی در طول اين چند قرن ، زير فشار استعمار غربی بيش از همه ملت ها درد كشيده و رنج بردند .

استعمار كثيف، با چهره های گوناگون از قبيل: نشر تمدن ، گرفتن امتيازات ، ايجاد مدارس و آموزشگاه ها با اداره استادان خارجی ، و تشكيل مؤسسات زبان ، وارد شرق شد و تمام زمينه های جوامع اسلامی را زير نظر گرفت .

جوامع اسلامی ، عموماً مورد استثمار اقتصادی غرب قرار گرفت ، و از هر جهت ناتوان و محروم شد ، چرا كه مسلمانان هدف حمله و هجوم قرار گرفته و دچار شكنجه و فشار استعمار شدند ، و چون قدرت های سياسی در اكثر كشورهای اسلامی از مسلمانان سلب شده بود، غرب كوشيد آنها را تا حد نازلترين طبقات اجتماع تنزل دهد .

سخنی از يك غربی

« هنتر » كه خود غربی است درباره مسلمان دوره گذشته « هند » می گويد : « مسلمانان پايين تر و عقب افتاده تر از هندوها نبودند ; بلكه اين حكومت انگليس بود كه آنها را چنين سركوب كرد »(1) .

قدرت حاكم و سلطه نيرومند غرب می كوشيد كه حتی رابطه مردم را با سنن و نظامات ، و آداب و فرهنگشان قطع كند و مردم را به اقتباس فرهنگ تازه غرب وادار نمايد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسلام و غرب : 13 .

مسلمانان خود دارای ايدئولوژی ; يعنی: طرز تفكر و تاريخ و فرهنگ اختصاصی می باشند ، ولی كوشش و تلاش استعمار برای اين كه فرهنگ غرب را در مغز مردم مسلمان فرو كند ، شكافی در جامعه اسلامی ايجاد كرد ، اين شكاف از طرف قدرت حاكمه ، به صورت تصادم و اختلاف دامنه داری درآمد ، به اين ترتيب كه : آنهايی كه بر ضدّ سنت ها و نظامات عالی خود قيام كردند ، متجدد و مترقی ناميده شدند ، و كسانی كه از تسليم شدن در برابر يورش فرهنگی پليد غرب امتناع ورزيدند ، محافظه كار ، مرتجع ، كهنه پرست و عقب افتاده لقب گرفتند(1) .

آری ! وقتی گهنكاران حرفه ای ، لا ابالی های هرزه ، قماربازان و شرابخواران ، جوجه فكلی های خود باخته ، شب نشين های مست ، آنان كه از هر گونه برنامه غير انسانی نسبت به خود و ناموس خود روی گردان نيستند ، و آنان كه وقتی مصدر برنامه مهمی شدند ، از دزديدن مليون ها تومان مال مردم ضعيف و ناتون دريغ ندارند ; متجدد و متمدن ناميده شدند ، اما كسانی از وضع پريشان و نابسامان امت اسلامی رنج می برند ، و تا آخرين لحظه عمر دستشان به هيچ خيانتی آلوده نمی شود ، و در پنج وقت با كمال خشوع و تواضع در پيشگاه الهی صورت به خاك می سايند و امانات مردم را به مردم بازمی گردانند ، و در تمام برنامه های عام المنفعه شركت می جويند ، و از جانبازی و فداكاری در راه حق مضايقه نمی كنند ، و برای عظمت و سربلندی ملت اسلام از تمام دارايی خود می گذرند ، محافظه كار و عقب افتاده لقب بگيرند ، معلوم می شود كه استعمار تا چه اندازه در نقشه های خود موفق بوده كه همچون خون در تمام برنامه های عقلی و فرهنگی بيشتر ملت های اسلامی جريان دارد ! !

زنگ های خطر

استعمارگران پليد، برای جدا كردن ملت های اسلامی از حقيقت اسلام ، از هر راهی توانستند وارد شدند و متأسفانه غفلت مسلمين هم به برنامه های ننگين آنان كمك های شايانی كرد .

آقای « شاتاليه » كه يكی از كثيف ترين ، پليدترين و بی آبروترين بنيان گذاران استعمار است ، در ضميمه مجله تبليغاتی خصوصی فرانسه به نام « لوموندموزولمان » يعنی عالم اسلام ، مطالبی می نويسد كه به چند مورد آن توجه كنيد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسلام و غرب : 16 .

1ـ «اما بدون ترديد مبلغان ما تاكنون به طور مستقيم موفق نشده اند كيش مسلمانان را تحت الشعاع قرار دهند ، وصول به اين هدف ، از طريق نشر زبان های اروپايی ممكن است ( تغيير خط ملی اسلامی ) چه آن كه ممكن است بدين وسيله ، افكار اروپايی ترويج و تبليغ شود ! به وسيله نشر و ترويج اين زبان ها ، جهان اسلام با مطبوعات اروپا تماس می گيرد ; آنگاه راه هايی برای پيشرفت مادی مسلمانان تسطيح خواهد شد ! بدين ترتيب سازمان های تبليغاتی ( كودكستان ـ دبستان ، دبيرستان ، مؤسسات زبان . مؤسسات اقتصادی ، مؤسسات پخش نشريه و . . ) هدفشان را برای تخريب مفاهيم دين اسلام كه تاكنون شخصيت و حيثيت خود را ، از لحاظ كناره گيری و جدايی حفظ كرده ، پيدا خواهند كرد .»

2 ـ «شكست سياسی جهان اسلام ، راه را برای نشر رسالت تمدن اروپايی خواهد گشود . انحطاط سياسی مسلمانان امری غير قابل اجتناب است ، و طولی نخواهد كشيد كه جهان اسلام به صورت شهری درخواهد آمد ، كه به وسيله سيم های خاردار در محدوده ای محاصره شده باشد ! !.»

3 ـ «پس از آنكه وضع مسلمانان درهم شكسته شد ، و صفات فعلی را از دست دادند ، نبايد انتظار داشت كه مسلمانان عموماً بتوانند ، اوضاع مثبت تازه ای در پيش گيرند ، و امتيازات اجتماعی جديدی را كسب كنند . با سست شدن عقايدشان نسبت به اسلام ، الزاماً پراكندگی و انحطاط فرا می رسد و همين كه اين ضعف و انحطاط و پراكندگی در سراسر جهان اسلام روی داد ، روح مذهبی مسلمانان به كلی شكسته و ريشه كن خواهد شد ، و ديگر به هيچ وجه نخواهند توانست به شكل تازه ای عرض وجود كنند»(1) .

ترويج خط و زبان

خوانندگان عزيز ! يك بار ديگر مقاله اين استعمارگر را بخوانيد و سپس به اوضاع جوامع اسلامی ، نظری بيندازيد و ببينيد استعمارگران به وسيله سلب مذهب و بدبين كردن مردم به آيين الهی و پيروانش ، چگونه به تمام اهداف پليد و ناپاك خود رسيده اند .

آيا هنوز زمان بازگشت به اسلام فرا نرسيده است ؟ آيا هنوز بايد زير سلطه افكار و برنامه های پليدی چون شاتاليه و حاميانش قرار گرفت ؟.

يكی از نكات برجسته مقاله شاتاليه ترويج زبان و خط غربی بود ، كه در سايه آن موضوع عظيم ، تغيير خط و زبان های ملت اسلامی مورد هدف است .

آری ! با پذيرفتن زبان و خط اجانب و استعمارگران ، ديگر جايی برای منابع غنی و سرشار برنامه های اسلامی نخواهد ماند . بدون شك مسئله تغيير خط ، يكی از نقشه های نابودی ملت اسلام ، و آثار عظمت آنهاست و استعمارگران جانی تا جايی كه بتوانند آن را تعقيب می كنند ، تا به هدف های استعماری خود برسند .

كلامی از سيد جمال

نابغه شرق و قهرمان قهرمانان ضد استعمار مرحوم « سيد جمال الدين اسدآبادی » می گويد :

«هر ملتی كه زبان خود را فراموش كند، تاريخ خود را گم كرده و عظمت خويش را نيز از دست داده است ، و برای هميشه در بندگی و اسارت خواهد ماند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسلام و غرب : 20 .

اشغال بازارهای مسلمين ، قبضه كردن صنايع و به دست گرفتن معادن ، تأثير گذاشتن در اوضاع فرهنگی ، فكری و اخلاقی ، از نقشه های مهم و مختلفی برای نابودی جامعه ها و ملت هاست .

قرض های كمرشكن ، با سودهای كلان و به دنبال آن فرستادن مستشار و قبضه كردن ، گمرگ ، دارايی ، تلفن و تلگراف ، طرح ديگری از نقشه های خطرناك استعمارگران است . تصرف حمل و نقل ، ايجاد فروشگاه های بزرگ و مختلف ، و عرضه كردن اجناسی كه فرآورده استعمارگران است ، راه ديگری برای از بين بردن ملت هاست »(1) .

اين نقشه ها و خطرها در مكتب استعمار ، تفاوتی ندارد ، استعمار چه شرقی چه غربی ، زرد يا سرخ ، هدف همان نابودی ملت اسلام و ملت های ضعيف است .

به طور قطع اگر ملل اسلامی ، در سياست و كشورداری ، آراء و عقايد و اخلاق مطابق با برنامه های عالی اسلام رفتار می كردند ، و قرآن مجيد را دليل و راهنمای خود قرار می دادند ، هرگز مغلوب استعمار نمی شدند .

بيشتر خيره سری ها ، از روی غفلت ، از اوضاع و تبدلات شگرف و عميقی است كه در ملل فاتح به وجود می آيد ; ولی ملت های ضعيف ، از آن بی خبرند .

امپراطور عثمانی

همين امپراطوری بزرگ عثمانی كه در قرون اخير يكی از دولت های مقتدر و بزرگ اسلامی بود ، بر اثر از دست دادن موفقيت های زيادی كه نصيبش شد ، و از آن غفلت داشت ، به وسيله استعمارگران قطعه قطعه شد و هر قطعه با قطعه ديگر ، چون دشمن جانی و خانه زاد ، با يكديگر در تصادم شدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طمعكاران كينهور : 11 .

عثمانی ها نتوانستند از فرصت زيادی كه در اختيار داشتند استفاده كنند و خود را با اوضاع و احوال تازه ای كه در اروپا ، پس از پايان قرون وسطی ، هماهنگ كرده و سازش دهند .

در شهرهای صنعتی اروپا ، داد و ستد و بازرگانی رشد می يافت و توليدات به ميزان وسيعتری سازمان می گرفت ; اما آن ملت هيچ نوع جذبه و كششی با تمام اين تحولات نشان نمی دادند .

امپراطوری عثمانی ، سه قاره اروپا ،آسيا و آفريقا را به يكديگر مربوط ساخت و به تمام راه های بازرگانی و باستانی ، كه ميان شرق و غرب وجود داشت ، مسلط شد ، مسلمانان اگر می خواستند ، می توانستند از اين موقعيت ممتاز به خوبی استفاده كنند ، و از نظر بازرگانی و فعاليت های ديگر مولّد ثروت ،آنان را در تنگنا قرار دهند ; اما وقتی اعضای مختلفی كه بدنه امپراطوری را تشكيل می دادند ، ضعيف و فقير شد قلب امپراطوری هم ضعيف گشت تا سرانجام به كلی از پا در آمده و چون لقمه ای به كام استعمار افتاد و هضم شد و به وسيله يكی از بهترين خادمان استعمار يعنی « اتاترك » مليت و قوميت اسلامی و زبان و خط و اخلاق و عقايد عالی خود را از دست داد(1) .

البته اين ضعف و زبونی سرايت همه جانبه ای داشت ; يعنی: نه تنها در مسئله تجارت و بازرگانی ، غفلت اسلاميان ، باعث مرگ آنها شد ; بلكه اين غفلت تمام زمينه های حياتی را به نيستی كشاند .

بدون ترديد اگر در قرون اخير مردان بزرگ و بيداری بر ضد گرگ استعمار قيام نمی كردند ، امروز اثری از اسلام به جای نبود ; ولی انديشه آن بزرگ مردان ، در جامعه اسلامی هميشه حافظ و نگهبان جامعه از متلاشی شدن حتمی بود ، و در گوشه و كنار ممالك اسلامی ، بيداری آنان و پيروانشان ، ضربه های مهلك و كاری به استعمار می زد و می زند و اميد است كه روزی تمام جامعه های اسلامی از خواب غفلت بيدار شده ، تا دست ناپاكان و استعمارگران ضد اسلامی را از جامعه اسلامی كوتاه نمايند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نگاهی به تاريخ جهان : 1256 .

دو روی سكّه

روزگاری با بيداری ملت اسلام ، و عدم سلطه استعمار پليد و قدرت نمايی ارتش يكتاپرستی و پيشروی آنان در علوم ، صنايع ، فنون نظامی و سربازی ، كوچكترين حركتی در « روم غربی » به وجود نيامده بود ، آنها آنقدر از تحولات جهان اسلامی بی خبر بودند كه ، موقعی كه سربازان اسلام « قسطنطنيه » را محاصره كرده بودند دانشمندان آنها در يك مسئله خرافی بحث می كردند و آن اين بود كه: « آيا بر سر يك سوزن چند فرشته می تواند جای بگيرد » .

تاريخ تكرار می شود ، همين ركورد فرهنگی و خمود عقلی ، درباره مسلمانان ، پس از آن همه ترقی رخ داد ، رهبران كشورهای اسلامی از تحولات عميق و ريشه داری كه در تمام زندگی مردم غرب ، رخ می داد به كلی غافل بودند ، آنها موقعی بيدار شدند كه اروپا ، علوم و صنايع را تسخير كرده بود . شكست های پياپی دولت عثمانی از ملل اروپا ، آنی دولت عثمانی و ملت های اسلامی را بيدار نكرد ، سران حكومت در حال غفلت به سر می بردند ، وقتی چشم آنها به هواپيماهای دشمن كه فضا را می شكافت افتاد ، گروهی خيره خيره می نگريستند و گمان نمی كردند اين كار بشر باشد ; بلكه تصور می نمودند كه اين عمليات مربوط به فرشته و پری هاست .

غفلت های شوم

كشورهای ديگر اسلامی نيز ، در چنان غفلت سنگين و خواب شيطانی به سر می بردند كه دولت و ملت عثمانی از مصاديق بارز آن بود . قرن نوزده ميلادی قرن طلايی صنايع و اختراعات بود ; ولی ايران كه يكی از كشورهای بزرگ مسلمان نشين بود ، در آن دوران گرفتار كشمكش های داخلی و زد و خوردهای ملوك الطوايفی بود .

زمامداران چنان در خواب خرگوشی فرو رفته بودند كه از حوادث اطراف خود بی خبر بودند و حتی لحظه ای به فكر ترقی و رشد جامعه اسلامی نبودند . در همين ايران مسلمان نشين ، در دوران حكومت فتحعليشاه قاجار ، ناپلئون كه در صدد تسخير « هند » بود و می خواست آن كشور زرخيز را از چنگال كمپانی انگليس بيرون بكشد ، نامه ای برای جلب قلوب دولت و ملت ايران به زمامدار قاجار نوشت ، در تمام دربار شاه يك نفر پيدا نشد تا نامه ناپلئون را ترجمه كند و از دادن نامه به كنسولگری و اعضاء بيگانه ، روی مصالحی خودداری كردند ; ناچار نامه را به بغداد به كنسولگری ايران فرستادند تا برخی از اعضاء آن كه به زبان فرانسه آشنايی داشتند ترجمه كنند(1).

آيا اين دولت و ملتش در هنگام خواب سنگين و قانع بودن به برنامه های اوليه و شهوت پرستی ، و بيداری كامل اروپا می توانست با ادامه بی خبری و سستی استقلال سياسی ، فرهنگی ، اقتصادی و فكری خود را حفظ كند ؟ !

قهرمانان بزرگ ضد استعماری

در قرن نوزدهم ميلادی از ميان توده بی خبر ايرانی ، نابغه ای بزرگ چون « اميركبير » برخاست و احساس كرد كه تمام بدبختی و تيره روزی مردم مشرق و ملت های اسلامی ، بر اثر تحولاتی است كه در غرب به وجود آمده و شكاف عميقی ميان دو ملت شرق و غرب پديد آورده است ، و تا اين شكاف پر نشود سيادت ملت غرب بر ملت اسلام مسلم و ابدی خواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ رمز پيروزی مردان بزرگ : 183 .

تأسيس دارالفنون

او شرايط زمان را درك كرده و فهميده بود كه ديگر دوران جنگ با شمشير و تير و كمان ، سپری شده و ماشين و صنايع و كارخانه های عظيم ، چگونگی توليد را دگرگون ساخته ، و گاز و بخار تمام ذخاير سركش طبيعت را مهار كرده است .

امير ، با لياقت و كاردانی مخصوصی كه داشت در اوايل سال 1266 هجری اولين سنگ بنای « دارالفنون » را نهاد و ساختمان قسمت شرقی آن را بعد از يكسال به پايان رسانيد .

افراد مورد اطمينان خود را به « وين » فرستاد تا معلمان و متخصصان پياده نظام ، توپخانه ، سواره نظام ، هندسه ، معدن شناسی ، طب و جراحی و داروساز را از كشور « اتريش » با حقوق سالی چهار هزار تومان ، برای مدت پنج يا شش سال استخدام نمايند .

ولی زمامداران خيانتكار قاجاريه ، با گرفتن امضا از شاه و با كمك استعمارگران ، اين مشعل فروزان را خاموش و ملت ايران و اسلام را دچار تيره بختی و سيه روزی نمودند !

امير ، با احاطه به وضع جهان و بررسی دقيق ، دريافته بود كه يكی از علل بدبختی ايران ، و كشورهای اسلامی ، كمبود برنامه های علمی و عملی جهان روز است .

اقتصاد وابسته به غرب ، ايران را به صورت بازار كالاهای غرب درآورده به طوری كه اروپا توليدكننده و ايران مصرف كننده كالاهای آنان بود .

اين وابستگی يا روشن ترين بيچارگی و دريوزگی ، سبب شد كه صنايع و استعداد ايرانی ، به كلی از بين برود و ايرانيان هوشمند به صورت توليد كننده مواد اوليه كالاهای صنايع ، خارج شوند و مانند كارگر روزمزد كار كرده و زندگی كنند .

امير ، به منظور بسط صنايع ، سرمايه های كافی در اختيار اهل فن گذاشت و كارخانجات شكرريزی در ساری ، ريسمان ريسی و چلواربافی در تهران ، حرير بافی در كاشان و سماورسازی و كالسكه سازی در اصفهان و تهران تأسيس كرد ; و كمك های شايانی به نساجان اصفهان و كاشان داد و درباره استادكاران ، در ايجاد مصنوعات و منسوجات جديد ، اختراع در زمينه های مختلف تشويق لازمی به عمل آورد ، و نمايشگاهی جالب از محصولات صنعتی ملی ايران در اراك و تهران ترتيب داد(1) .

خوشبختی ملت ايران ، بلكه تمام ملل اسلامی در آسيا ، آن موقع بود كه شخصی مانند امير در رأس امور ايران قرار گرفته بود .

اين شخص با عزم ، با يك متانت مخصوص كه در نهاد او ذاتی بود ، با بردباری تمام ، امنيت را به طور كامل در تمام ايران برقرار نمود ، سركشان و فتنه جويان را به كلی قلع و قمع كرد ، و در همان حال اوضاع اقتصادی مملكت را اصلاح و قشون را منظم و دستگاه دولت را مرتب نموده و شكل تازه ای به كارها داد ، و تمام نواحی و اطراف دور دست مملكت را با مركز حكومت مربوط كرد .

انسان وقتی تاريخ دوران حكومت اميركبير را مطالعه می كند ، روحش شاد و قلبش از خوشحالی در درون سينه می طپد ، ولی همين كه به آخر روزگار حكومت امير كبير می رسد ، به زمين و زمان نفرين می كند و از درون دل آه سوزناكی می كشد ، و به عاملان اصلی اين جنايات كه ملتی را به ماتم او نشاندند لعنت می فرستد .

بلی چنين بود سياست جاهلانه سلسله قاجار ، كه به تحريك عمّال اجنبی ، با هر مرد با عزم ايرانی مخالف بودند و هر سياستمدار ايران دوست و ملت خواه ، كه به عرصه وجود می آمد ، او را گرفتار و معدوم می كردند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان مدرك : 118 .

نبايد ياد و خاطر دو مرد بزرگوار يعنی مرحوم « قائم مقام » و « ميرزا تقی خان امير نظام » را آنی از خاطر دور كرد ، چرا كه اين دو بزرگوار تحفه ای از جانب خدای متعال برای ملت ايران بودند .

افسوس و هزار افسوس كه دست داخلی ، به تحريك دسايس خارجی ، ريشه عمر آنها را قبل از آنكه موفق شوند ، قطع كرد .

به عقيده نگارنده در تاريخ ششصد ساله اخير ، كشور ايران مردی به بزرگواری ميرزا تقی خان اميرنظام به خود نديده است(1) .

سياست های قاجاری

آری ! سياست غلط و انحرافی قاجاريه ، كه منبعی جز خودپسندی و شهوت پرستی نداشت ، لازم می ديد در درجه اول ، توده ملت ايران را از اوضاع و احوال جهان و برنامه های عالی علمی و عملی بی خبر نگاه دارد ، و بعد برای بقای قدرت خود ، مردان عاليقدری چون قائم مقام و ميرزا تقی خان را از ميان بردارد ، در حالی كه بقای دولت و ملت در سايه كاردانی انسان های جامع و كامل است ; گرگان پليد كه منافع خود را به دست اين انسان ها به خطر افتاده می ديدند ، نمی خواستند يك ملت روی خوشبختی و آسايش ببينند .

آری ! پس از شهادت اين دو سياستمدار روشنفكر مسلمان ، بر اثر مكاری های استعمار و نفوذ بی مورد درباريان كثيف ، رشوه خوار و احمق متزلزل ، ملت مسلمان ايران نيز از ملل مترقی ، عقب افتادند و به سيه روزی و تيره بختی نشستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ روابط سياسی ايران و انگليس در قرن نوزدهم : 2/594 .

بدون ترديد ضررهای از دست رفتن اين مردان بزرگ به اين زودی ها قابل جبران نيست ، چنانچه تا امروز هم جبران نشده است .

برای اين كه به واقعيت دورانديشی « امير كبير » و بی خبری و شهوت پرستی دولت قاجار بيشتر آگاه شويد ، نمونه ای از برنامه های روزگار امير و بعد از امير از نظر شما می گذرد ; تا بدانيد مشتی هوی پرست چه بلايی بر سر مردم مسلمان آوردند :

ميوه تلخ استعمار

جمعی در ايام عيد نوروز ، در باغ چهل ستون اصفهان به تفرح نشسته بودند .

در اين ميان مرد سائل و گدايی پيش آمده از آنها طلب كمك مادی نمود .

چون ايام عيد بود هر يك از آن جمع ، مقدار قابل ملاحظه ای به سائل مزبور كمك كردند ، در اين هنگام آن مرد گدا جمعيت را مخاطب قرار داده و اظهار داشت :

قصد من تكدی نيست و شخصاً هم فقير نبوده و نيستم ، اين مبلغ هم كفاف چند روز مرا می كند ، اگر حال شنيدن داريد ، سرگذشت خود را كه تا حدی شيرين و شگفت آور است برای شما نقل كنم .

چون از طرف آنان روی خوشی به او نشان داده شد ، آن مرد شروع به سخن كرده و سرگذشت خود را بدين گونه بيان كرد :

اينك داستان من

« چندين سال قبل روزی حاكم اصفهان دواتگران را احضار كرد ، من هم يكی از آنان بودم ، آنها را مخاطب ساخت و گفت :

هر كدام از شما استادتر است به من معرفی شود !

دواتگران دو نفر ، كه يكی از آن دو، من بودم را از بين خود به سِمَت استادی انتخاب كرده و اظهار داشتند اين دو از همه استادترند .

حاكم، همه را مرخص نمود ، و از ما پرسيد:

كدام يك از شما دو نفر استادتريد ؟

دوست من ، مرا معرفی كرد و اضافه نمود كه : اين شخص در فن خود سرآمد است و يكی از صنعتگران ورزيده اين شهر است .

فرماندار ، رفيق مرا هم مرخص كرد ، آنگاه به من روی كرد و گفت :

ميرزا تقی خان اميركبير ، صدر اعظم ايران ، برای انجام كار مهمی تو را به تهران احضار كرده است .

خرج مسافرتم را داد و مرا فوراً به تهران گسيل داشت . پس از ورود به پايتخت ، خدمت امير رسيدم و خود را معرفی كردم .

اميركبير پس از استحضار كافی از حال من و پس از آنكه تشخيص داد در فن دواتگری استادم ، سماوری را كه جلويش بود به من نشان داد و از من سؤال كرد آيا می توانی مانند اين را بسازی ؟

چون اولين مرتبه ای بود كه در اوايل حكومت « ناصرالدين شاه » سماور به ايران آمده بود ، و من تاكنون چنين چيزی نديده بودم ، قدری به آن نگاه كرده از طرز ساختمان آن آگاهی حاصل كردم ، سپس پاسخ دادم : آری .

امير گفت :

اين سماور را به عنوان نمونه ببر و مانندش را بساز و بياور ، من از نزد صدر اعظم خارج شده و به بازار آمدم ، مغازه دواتگری را پيدا كرده مشغول ساختن سماور شدم .

پس از اتمام كار ، سماور را برداشته نزد امير بردم ، كار من مورد پسند امير واقع شد .

پرسيد : اين سماور با مزد و مصالح به چه قيمتی تمام شده است ؟

من در جواب گفتم : روی هم رفته پانزده ريال ، امير با چهره ای باز و متبسم به منشی خود دستور داد تا امتياز نامه ای برايم بنويسد كه صنعت سماورسازی به طوركلی برای مدت شانزده سال منحصر به من باشد ، و برای فروش هر سماور بيست و پنج ريال تعيين كرد .

پس از صدور اين فرمان ، اميركبير به من گفت :

به اصفهان برگرد ، دستور كار تو را به حكومت اصفهان داده ام تا وسايل كارت را از هر جهت فراهم كند .

من از تهران حركت كرده و وارد اصفهان شدم ، بلافاصله پس از ورود من ، حكومت اصفهان مرا احضار كرد و گفت : بايد فوراً مغازه و چند شاگرد فراهم كنی و آنچه مخارج آن می شود را نقداً از خزانه دولت دريافت نموده و مشغول سماورسازی شوی .

بنابراين دستور مهم ، فوراً چند مغازه ای كه خراب بود را از صاحبش اجاره كرده و آنها را به يكديگر متصل كردم و بنا بر موقعيت و لزوم احتياجات ، در هر يك از دكان ها تعميراتی را نموده به طوری كه در يكی از مغازه ها كوره ای جهت ريخته گری بسته و در ديگری لوازم دواتگری و در سومی سكويی قرار داده تا شاگردان بنشينند و بدينوسيله به خوبی بتوانم سماورسازی كنم .

جمعاً مبلغ دويست تومان مخارج بنا و تعمير دكان ها و فراهم كردن اسباب كار شد ، ولی بدبختانه هنوز مشغول كار نشده بودم كه يك فراش حكومتی مانند اجل معلق حاضر شده مرا مانند دزدان، پيش حاكم برد ! !

به محض اين كه فرمانده چشمش به من افتاد ، با تغيّر تمام گفت :

چون ميرزا تقی خان اميركبير را در تهران گرفته اند و مبلغ دويست تومان نزد تو متعلق به دولت است ، بايد بدون چون و چرا ، تمام آن را پس بدهی ! ولی چون آن پول خرج بنايی و غيره شده بود ، و من نيز از خود ثروت ديگری نداشتم كه وجه مزبور را ادا كنم ، بالاجبار تمام هستی مرا حراج كرده كه مجموعاً صد و هفتاد تومان بيشتر نشد ، برای سی تومان ديگر آن نيز مرا سر بازار برده در انظار مردم چوب زدند تا مردم ترحم كرده و آن سی تومان به مرور پرداخته شد ! !

در نتيجه آن ضرب و شتم ها و صدمات بدنی كه به من وارد شد ، امروز چشم هايم تقريباً نابينا شده و ديگر نمی توانم به كاری مشغول باشم ; از اين رو به گدايی افتادم ، در صورتی كه اگر امير را نگرفته بودند و من مشغول كار می شدم امروز يكی از بزرگترين ثروتمندان اين شهر بودم(1) .

رشوه خواری و خيانت

خوانندگان محترم ! تمام برنامه هايی را كه امير كبير در اصول عالی كشورداری و صنعت و كشاورزی و روابط با كشورهای بزرگ ، بر اساس عزت و عظمت ايران ، پياده كرده بود توسط عمال اجانب و غفلت حكام و شهوت پرستی فرمانداران و خواب سنگين ملت بی سواد و ضعيف ، به همين صورت از بين رفت .

بعد از مرگ امير به دست دژخيمان قاجاريه ، و اشاره اجانب و فتوای دو سفارتخانه انگليس و روس ، ناصرالدين شاه و ساير زورگويان و بيگانه پرستان ، همه به گدايی و ذلت افتادند ، آن هم گدايی از اجانب و ذلت در برابر بيگانگان ، به نحوی كه ناصرالدين شاه و بعضی از وزرايش با اندك رشوه ای سرشارترين معادن و مخازن كشور را با قراردادهای طولانی در اختيار بيگانگان قرار می دادند و صفحات پهناور و زرخيزی از خاك ايران را بدون مجوز ، برای هميشه به استعمارگران بخشيدند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ زندگانی ميرزا تقی خان اميركبير : 97 .

آری ! زمامداران گستاخ و بی دين ، اميرها و قائم مقام ها را می كشتند و در سايه جاهل نگاهداشتن ملت ، تمام وسيله بدبختی و سيه روزی ملت اسلام را فراهم می نمودند و برنامه های مادی و معنوی را به تاراج می دادند .

قهرمانی ديگر

سيد جمال الدين اسد آبادی

ناصرالدين شاه ، بارها در سفرهای خويش در اروپا نام « سيد جمال » را شنيده بود و از آوازه شهرت و دانش او به تعجب آمده بود ، او با اين همه نمی دانست كه او اهل كدام يك از كشورهای شرقی است ، و زادگاه او كجاست ؟

« صنيع الدوله » وزير انطباعات ناصرالدين شاه ، سرانجام با كنجكاوی فراوان كشف كرد كه اين نابغه بلند آوازه ، متولد اسدآباد همدان است و همه خانواده اش نيز در همان قريه ساكنند .

او اين كشفيات حيرت انگيز را عيناً به شاه قاجار گزارش داده ، و ضمن آن افزود كه تا زود است سعی كند دود پر لهيب آتش افكار سيّد به چشمان قبله عالم نرود ! !

اين بود كه وقتی به مركز خبر رسيد كه سيد جمال الدين اسدآبادی ، از راه خليج ، به بوشهر آمده ، بلافاصله اعتماد السلطنه كه خوب از شهرت و بزرگواری های او اطلاع داشت ، نزد ناصرالدين شاه رفت و به او خاطرنشان كرد كه شخصاً از سيّد دعوت به عمل آورده تا چند صباحی در تهران اقامت گزيند .

پذيرفتن دعوت شاه

سيد اين دعوت را پذيرفت و به طرف تهران حركت كرد . در اين سفر می بايست تكليف او با دربار ايران و مردم وطنش روشن می شد ; زيرا او می خواست از اين فرصت استفاده كرده و شاه هوس باز و عاشق پيشه قاجار را به مردم دوستی راهنمايی نمايد ; اما او در راه شيراز و در شهر اصفهان خيلی زود فهميد كه اطراف ناصرالدين شاه را ، انبوهی از افراد طمّاع و بی شخصيت احاطه كرده اند و او خود نيز به جز عشق بازی و زن دوستی ، هوايی ديگر در سر ندارد .

او در بين راه ديد و دانست كه دهقانان ايرانی چيزی جز بندگان عريان دربند كشيده نيستند ، و در شيراز آگاه شد كه شاه قاجار در چنگال پليد بعضی از خرافيان مالدار چون موم است. ( بيچاره ملت اسلام با آن زمامدار و اطرافيانش) .

همه اين ها باعث حيرت او گرديد و به فكر فرو رفت كه چگونه خواهد توانست با ناصرالدين شاه ، از در دوستی و سازش داخل شود ؟ !!




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^