فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

راه نجات، ص: 26

پوشيد و رو به قبله، چنان نمازی خواند كه دل اين پنج تا را برد. نمازی خواند كه اين ها حسرت خوردند كه چرا ما در مدت عمر چنين نمازی نخوانديم؛ نماز با حال و با گريه. نمازش كه تمام شد، خودش آمد و درب زير زمين را باز كرد و گفت: برادرانم! عزيزانم! نماز صبحتان را خوانده ايد. آن ها گفتند: نه. او بهت زده گفت: بياييد الآن كه اول طلوع فجر است و خدا منتظر شما می باشد، وضو بگيريد و نمازتان را بخوانيد. بعد از نماز، من با شما حرف می زنم. نماز كه تمام شد، او گفت: من درآمد شكم خودم و زن و بچه ام، از چند تا ملكی است كه اجاره می دهم و حقوقی كه از آن ها می گيرم، همه آن را در راه خدا می دهم. من شيعه علی (ع) هستم. من مخصوصاً در اين مقام رفتم تا خودم را مخالف نشان دادم. من رئيس شهربانی شدم؛ چون قبلًا ديدم اين جا محبّان اميرمؤمنان (ع) گاهی گرفتار می شوند. گفتم، خدايا! اين پست را به




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^