حضرت امام عسكرى عليه السلام در تفسير اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ مىفرمايد :
پروردگارا ! آن توفيقى كه به وسيله آن در گذشته روزگارمان تو را اطاعت كرديم بر ما تداوم بخش تا به همان صورت تو را در آينده از عمرمان اطاعت نماييم .
صراط مستقيم دو صراط است صراطى در دنيا و صراطى در آخرت ، اما صراطى مستقيم در دنيا صراطى پاك و دور از افراط و تفريط است و در آن كمترين انحرافى به سوى باطل وجود ندارد و در آخرت راه اهل ايمان به سوى بهشت است كه از آن به سوى دوزخ انحرافى ندارد و جز به بهشت منتهى نمىشود1 .و از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت شده است :
صراط مستقيم ، دين خداست كه جبرئيل آن را به محمد صلي الله عليه و آله نازل كرده است 2 .
آرى ؛ كسيكه بر اساس اين روايات از توفيق خدا و شناخت اميرالمؤمنين عليه السلام و اقتداى به آن حضرت و متدين بودن به دين پروردگار برخوردار باشد ، در همه امتحانات چه مالى ، چه بدنى ، چه معنوى از عهده بيرون خواهد آمد و حسنه دنيا و آخرت او تأمين خواهد شد ،
. . . رَبَّنَا آتِنَا فِى الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِى الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ 3 .
. . . پروردگارا ! به ما در دنيا نيكى و در آخرت هم نيكى عطا كن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار .
مهرورزى و محبّت در نگاه روحشناسان غرب
« وقتى علنى بودن همه شؤون زندگى در جهان ارواح قانون نخست و اساسى حيات اجتماعى آنجا باشد ، توافق روحى هم طبعاً قانون دوم آن جهان محسوب مىشود و محبّت و دوست داشتن قانون سوم ، حتى ارواح ، محبّت را از حيث اثر و عمل ، بزرگترين و والاترين قانون حيات اجتماعى معرفى كردهاند .
محبتى كه ارواح پيشرفته از آن سخن مىگويند ، رشددهنده و مثبت مىباشد كه از قلب انسان برانگيخته مىشود نه از زبانش .
محبتى است كه وجدان آدمى به خوبى درك مىكند و مىبيند كه نور و حرارت آن مانند خورشيد به همه انسانها و همه مكانها مىتابد و با نيكى و راستى و دل سوزى عمل مىكند .
همين محبّت است كه انسان را مىسازد و براى حيات آدمى هدف و غرض نشان مىدهد و به همت او كرامت و ارزش مىبخشد ، زيرا محبّت مثبت ، رشددهنده همه سعادتها و اساس اعتماد و زيربناى تواضع و امانت و حكمت و عدالت است و به همه ، تهذيب اخلاق و از خودگذشتگى هديه مىكند .
بنابراين محبّت ، اصل همه تمدنها و پيشرفتهاست و بدون وجود محبّت ، اضطراب و پريشانى جاى آرامش و سعادت را مىگيرد ، درنتيجه ، برخوردها جاى ايثار و حماقتها جاى حكمت را اشغال مىكند و تعدّى و زورگويى ، جانشين عدالت ، و شهوت ، جايگزين عاطفه مىگردد ، همان طورى كه بدون وجود محبّت ، در عوض الهام ، شك و وسواس به آدمى غلبه مىكند .
محبّت ، يگانه راه شناخت حقايق است كه آدمى را به كشف عجايب و زيبايىهاى آسمانى از راه قلب كمك مىكند ، زيرا وقتى كه انسان در سايه محبّت متوجه شد كه چگونه با رأفت و دل سوزى از آتش غرور و خشم نجات يابد و هنگامى كه پرتو احسان را شناخت ، آن وقت مىتواند آن را بدون توجه به حاجت و يا شهوت و يا ريا انجام دهد .
همين محبّت به موقعِ خود ، يگانه منبع هوش و ذكاوت انسان است چون بدون محبّت ، روح آدمى و فكرش به سوى تاريكى ، خودخواهى و غرور كشانده مىشود ، چه بسا مردان بزرگى هستند كه حسد ، آنان را داخل آتش هلاككننده مىاندازد و چه بسا انسانهاى عادى ولى شريفى هستند كه محبّت ، آنان را به سوى نور مىكشاند و براى آنان قدرتى به وجود مىآورد كه دانش دانشمندان از كسب آن مقام عاجز است .
محبّت ، يگانه نيرويى است كه جباران قدرتمند را مىترساند و همين محبّت است كه اثبات مىكند جهان هستى غير از جهان مادى است كه تا حدى محكوم قدرت و خواست ما انسانهاست ، در حالى كه جهان هستى واقعى محكوم يك قدرت بالاتر از اراده مىباشد كه خير و نيكى و حيات را مجسم مىكند و مانع از اين مىشود كه ماده با همه استحكامى كه دارد به وى حكومت كند .
به همين جهت است كه پاسكال مىگويد :
محبّت ، برتر از ماده و عقل است ، نه از اين جهت كه آدمى را از قيد و بند اين جهان مادى نجات مىدهد بلكه از اين حيث كه شخص را از قيد نفس خود هم آزاد مىنمايد و او را با ساير آدميان مربوط مىسازد . محبّت ، از عقل و ماده بالاتر است زيرا آدمى را از جهان وجودش نجات داده ، به سوى خدا مىبرد تا متحد شدن با اقيانوس هستى را تحقق بخشد .
هنگامى كه ما اين حقايق را فهميديم آنوقت مىفهميم كه محبّت مبدأ و اساس همه چيز در جهان است و اساس معرفت و شناخت خدا و خود انسان نيز مىباشد .
فيلسوف نعيمه درباره محبّت چنين گفته است :
اگر محبّت در ميان انسانها نبود ، آدمى لذت هستى را درك نمىكرد و از ساغر حيات بهرهمند نمىشد ، پس ما به محبّت بدهكاريم نه تنها به خاطر اين كه براى روح ما افقهاى آرامبخش كشف مىكند و ما را آنقدر بالا مىبرد كه از جاذبه زمان و مكان رها مىسازد كه در آنجا نه غم هست و نه فنا شدن ، نه شك و گمان وجود دارد و نه ترس و خوف بلكه به اين جهت به محبّت مديونيم كه حيات را با جاودانگى همراه مىسازد .
محبّت است كه به تو مىفهماند كه تو نسبت به اين حيات زمينى به منزله روح در جسد مىباشى ، آن هم روح كامل و جسد كامل ، اين است جهانى كه محبّت درِ آن را به روى ما باز مىكند و ما را به درون آن مىبرد . حيات نمىتواند مزه محبّت را به بچشاند مگر اين كه ما را به داخل جهان آرامبخش وحدت راهنمايى كند چون وجود ، وحدتىاست كه شامل همه موجودات مىشود و بالاتر از همه نفرتها و تناقضات و اختلافات است و در آنجا حيات به ما مىگويد : اين همان بهشت « معنوى » است كه از ابتداى تأسيس جهان هستى براى شما آماده شده است ، اين بهشتى است كه كليد آن محبّت مىباشد .
روشنايى روح ، منبع همه گذشتهاى جوانمردانه و كريمانه است ، بنابراين محبّت به معناى واقعى خود به قلب يك انسان خيرخواه نزديكتر است تا به عقل يك فيلسوف ، حتى محبّت از هر دوى اينها به قلب مادر نزديكتر است ، به همين جهت است كه دين اسلام بهشت را زير پاى مادران معرفى كرده4 ، نه زير قدمهاى علما ، مكتشفين و رهبران ظاهرى .
براى نابود كردن محبّت عاملى مؤثرتر از كينه و حسد نداريم به همين جهت است كه بالاترين قدرت در انسان ، قدرت گذشت و عفو مىباشد . فراموش كردن دشمنىها نسبت به ديگران كوتاهترين راه به سوى آسمانهاست .
براى آگاهى به اهميت محبّت در تنظيم زندگانى اجتماعى و انفرادى لازم است ما پيامهاى بعضى از ارواح مترقى را درباره محبّت بيان كنيم ، مثلاً مىبينيم كه روح ژوليا در پيام خود براى ويليام سيتد محقق رومى چنين مىگويد :
جهان ما رحمت ، حيات ، زيبايى و بالاتر از همه آنها محبّت است ، در همه جاى جهان ما زيبايى و پاكيزگى و محبّت حكمفرماست ، چون خدا مصدر مهر و محبّت است ، هنگامى كه شما خود را در فضاى محبّت گم مىكنى و به ديگران مهرورزى مىنمايى ، وجود خود را در اقيانوس وجود خدا پيدا مىكنى .
براى ما ارواح ، ممكن نيست كه در محبّت و عنايت خدا شك كنيم ، چون ما اكنون در داخل آن اقيانوس محبّت خداوندى هستيم ، پس محبّت خدا نسبت به همه موجودات ، بزرگترين حقيقت و بلكه يگانه شىء واقعى در جهان هستى مىباشد ، رنجها و مشقتها منحصر به زمين شما نيست بلكه در جهان ما هم رنج گناه ، حسد ، كبر ، ستم و زورگويى هست كه براى هر كدام اينها جهنم و عذاب در كنار جهان ما هست همان طور كه بهشت و نعمتها هم در طرف ديگر جهان ما وجود دارد .
اگر براى من بازگشت دوباره نزد شما زمينىها ممكن مىشد هيچ آرزويى در آنجا نداشتم جز اين كه به شما بگويم به يكديگر محبّت كنيد چون محبّت به ناموس هستى كمال مىبخشد ، اگر مىخواهيد به خدا نزديك شويد ، محبّت كنيد ؛ محبّت شما را قادر به نزديك شدن به خدا مىكند ، محبّت بزرگترين صفت خداست و خدا در محبّت تجلى مىكند ، اگر مىخواهيد در جوار خدا باشيد ، محبّت كنيد ؛ اگر مىخواهيد در آسمان باشيد ، محبّت كنيد زيرا اختلاف زياد آسمان با زمين و دوزخ در اين است كه همه موجودات آسمانى به هم محبّت دارند و از اعماق وجودشان به يكديگر محبّت مىكنند ، پس دوست بداريد و محبّت كنيد ، اين اولين و آخرين سخن من است .
محبّت نيرويى است كه سعادت و كمال حيات به سوى آن جلب مىشود ، بر انسانهاى روى زمين لازم است كه ياد بگيرند ، چگونه از ايننيروى ابداعكننده و سازنده استفاده كنند ، متأسفانه آدمى به واسطه نادانى ، اين نيروى داخلى و درونى را در ميان شهوتها و خواستههاى بىموردش نابود مىكند ، كم كم شهوت و خشم و حسد و نفرت جاى آن نيروى الهامى را مىگيرد و آن آتش مقدس را خاموش مىكند »5 .
مهرورزى به جانوران
در دنياى امروز حقوق حيوانات از موارد در خور توجه و اهتمام مردم سراسر جهان است . عنايتى كه امروز مردم جهان به حيوانات دارند شايد در هيچ دورهاى از تاريخ انسان سابقه نداشته .
گاه مىبينيم كه شخصى بجاى انسانها ، تعدادى حيوان را برگزيده ، با آنها زندگى مىكند ، اين برخورد در برخى مناطق جهان مبدل به يك رفتار عمومى شده است و به همين سبب براى حيوانات غذاهاى مخصوص فراهم مىآورند و براى نظافت و شستشوى آنها امكانات ويژهاى تهيه مىكنند و جهت خواب و استراحت آنها مكانى آن چنانى اختصاص مىدهند كه برخى انسانها حسرت آن را مىخورند . گاه هم خبر مىرسد كه يك ميلياردر ثروت خود را براى يك حيوان به ارث گذاشته است ! !
بايد گفت كه افراط و تفريط از مختصات دوران كنونى بشر است . يكى از پيامدهاى ناهنجار عنايت افراطى به حيوانات ، ضعف روابط انسانى است به گونهاى كه در بعضى از جوامع ، ممكن است مهرورزى به حيوانات جانشين مهرورزى به انسانها شود كه اين خود يك آسيب اجتماعى است ، آسيبى كه امروزه دامنگير بعضى از مردم به ظاهر مسلمان هم شده است .
اسلام ، كه همواره به واقع گرايى و توازن تكيه دارد ، در اينجا نيز راه ميانه را در پيش گرفته ، بر اساس قاعده عقلايى و طبيعى « هر چيزى به جاى خويش نيكوست » ؛ مهرورزى به جانوران را به دور از افراط و تفريط و متناسب با جايگاه حيوان در كارگاه هستى توصيه مىكند كه يكى از شگفتىهاى اين دين بزرگ و آسمانى است .
اسلام ، قرنها پيش راهكارهايى پيشنهاد كرده كه امروزه راهكارهاى برتر و عقلانىتر در عرصه زندگى انسانى به شمار مىآيد .
حيوانات در طبيعت
به يقين حيوانات مظهر لطف و رحمت بىپايان خداوندى در طبيعت هستند .
دانشمندى به نام ميشله مىگويد :
« بىوجود پرندگان ، زمين طعمه حشرات خواهد شد »
و ديگرى به نام « فابر » در تأييد او مىنويسد :
« بىوجود پرندگان ، قحطى ، بشر را نابود مىكند » !
. . .اگر حساب نسبتاً دقيقى از ميزان كرمها و حشراتى كه هر سال پرندگان كوچك به مصرف طعمه خود و جوجههايشان مىرسانند به دست آوريم ، اين مسأله بسيار روشن خواهد شد .
مرغ كوچكى به نام « رواتوله » وجود دارد كه هر سال « سه ميليون » از اين حشرات غارتگر را مىخورد ! يك نوع سار به نام « سار آبى رنگ » است كه ساليانه « شش ميليون و نيم » حشره را مىخورد و « بيست و چهار ميليون » را براى تغذيه جوجههاى خود كه معمولاً از دوازده ياشانزده جوجه كمتر نيستند مصرف مىكند . . .
پرستو در روز بيش از ششصد كيلومتر طى طريق مىكند و ميليونها مگس مىگيرد . مرغى به نام « تروگلوويت » وجود دارد كه از روزى كه از تخم سر در مىآورد تا روزى كه از لانه مىپرد « نه ميليون » حشره غذاى اوست !
مردم معمولاً كلاغ سياه را پرنده مضر مىدانند اما اگر يكى از آنها را بكشيد و محتواى چينهدانش را بررسى كنيد مىبينيد مملو از يك نوع كرم سفيد است .
اين گوشهاى از خدمات پرندگان به كشاورزان و محيط زيست است ، حال فرض كنيد آنها سهم مختصرى از دانههاى غذايى و ميوههاى ما را نيز ببرند ، سهمى كه يك هزارم مزد آنها نمىشود ؟ آيا اين سبب مىگردد كه ما آنها را حيوانات موذى و مزاحم بدانيم6 ؟
حيوانات در قرآن
حداقل نام شش سوره در قرآن ، نام حيوانات است و نزديك به نود آيه آن به حيوانات اشاره مىكند بنابراين حيوانات در فضاى آيات قرآن دورنمايى درخور توجه و دقت دارند ؛ براى روشن نمودن اهتمام قرآن ، نامهاى حيواناتى كه در قرآن است برمىشماريم تا مشخص شود كتاب تكوين و كتاب تدوين ناظر به يكديگرند .
قرآن مجيد گاه به نام و گاه با صفت به حيوانات اشاره مىبرد بدان گونه كه ملاحظه مىكنيد :
ابل : شتر ، ماده شتر ؛ بُدْن ( جمع بَدَنَه ) : شتر قربانى ، بعير : شتر ، جِمالَه ( جمع جمل ) شتران ، حام : شتر نر ، حمولة : شتر باركش ، سائبه : شترهاى نذرى ، العشار ( جمع عَشَرَاءَ ) : شتران آبستن ، فرش ( جمع است و مفرد ندارد ) : شتر يا شتران خرد ، الناقة : شتر ماده ، هيم : شتران تشنه ؛
الانعام : چارپايان ، بهيمة : چارپايان ، المنخنقة : چارپاى خفه شده ، الموقوذة : چارپاى به چوب مرده ، النطيحة : چارپاى مرده به زخم شاخ ، هدى : چارپايى كه براى ذبح به مكه برند ؛
بقرات ( جمع بقرة ) : ماده گاوان ، بكر : گاو جوان ، العجل : گوساله ، عوان : گاو ميان سال ، فارض ، گاو پير ؛
الغنم : گوسفندان ، الضأن : ميش ، المعز : بزان ، النعجة : ميش ، وصيلة : گوسفند ماده ؛
الجياد ( جمع جواد ) : اسب نيك ، خيل : اسبان ، الصافنات : اسبانى كه به هنگام ايستادن تك پاى خود را بر زمين مىگذارند ، العاديات : اسبان دونده ، الموريات : اسبان به سم خويش آتش فروزننده ، بغال ( جمع بغل ) : استر ، حمر ( جمع حمار ) : خران ، الحمير : خران ؛
جوارح : سگ ـ مرغ شكارى ، الذئب : گرگ ، قسوره : شير ، الكلب : سگ ، خنازير ( جمع خنزير ) : خوكها ، القردة ( جمع قرد ) : بوزينگان ، الفيل : پيل ؛
طائر : پرنده ، طير : مرغ پران ، ابابيل : دستههاى پرندگان ، الغراب : كلاغ ؛ هدهد : شانه به سر ؛
دواب ( جمع دابه ) : جنبنده ، بعوضه : پشه ، ثعبان : مار بزرگ ،الجان : مار خرد ، جراد : ملخ ، الحوت : ماهى ، حيّة : مار ، حيتان ( جمع حوت ) : ماهىها ، دابة الارض : موريانه ، الذباب : مگس ، الْعَرِم : موش كور ، العنكبوت : تارتَنَك ، فراش ( جمع فراشه ) : پروانهها ، النحل : زنبور عسل ، القمل : ملخ پياده ، النمل : مور ؛ نون ، ماهى ؛
بدين ترتيب خواننده مىبيند كه پرداختن به جانوران در قرآن بازتاب فراگير و در خور تأمل دارد با آن كه قرآن كتاب جانورشناسى نيست . جانداران در قرآن تحقير نشدهاند بلكه گاه به جانور قسم ياد شده چنانكه به نفس انسانى كه اشرف مخلوقات است قسم ياد مىشود و اين منتهاى مهرورزى و احترام به حيوان است .
در سوره عاديات آمده :
وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً * فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً * فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحاً * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً 7 .
سوگند به اسبان دوندهاى كه همهمه كنان [ به سوى جنگ ] مىتازند * و سوگند به اسبانى كه با كوبيدن سمشان از سنگها جرقه مىجهانند * و سوگند به سوارانى كه هنگام صبح غافلگيرانه به دشمن هجوم مىبرند * و به وسيله آن هجوم ، گرد و غبار فراوانى بر انگيزند .
در اين سوره خداى متعال سه بار به اسب قسم ياد كرده به عنوان :
عاديات ، موريات و مغيرات .
جانوران در سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و پيشوايان قدس سرهما
بسى واضح است كه بناى قرآن مجيد برگزيده گويى است و اما « گفتار مفصل » را بايد در روايات ملاحظه كرد ، از اينرو گرچه قرآن مجيد درباره حيوانات كم و بيش سخن رانده ولى احاديث به طور گسترده درباره آنها به سخن پرداخته است و ما تا آنجا كه اين فصل گنجايش دارد ، احاديث پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان قدس سرهما را آورديم تا روشن گردد كه محبت به جانوران در احاديث هم تا چه حدّ مورد عنايت بوده و جدى گرفته شده است .
از جهت تسلسل بحث نخست اخبار مربوط به چند حيوان مىآيد سپس به توصيههايى كه در اخبار درباره عموم حيوانات مذكور افتاده يادآورى مىشود :
گوسفندان
اميرمؤمنان عليه السلام از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله روايت مىكند كه فرمود :
« عَلَيْكُمْ بِالغَنَمِ وَالْحَرْثِ فَإنَّهُما يَغْدُوانِ بِخَيْرٍ وَيَرُوحانِ بِخَيْرٍ » 8 .
گوسفند و كشتزار را برگيريد كه رفتنشان به هنگام بامداد خير است و بازآمدنشان به وقت شبانگاه خير .
امام محمد باقر عليه السلام مىگويد :
« دَخَلَ رَسُوْلَ اللّهِ صلي الله عليه و آله عَلى أُمِّ سَلْمَةَ فَقالَ لَها : مالِى لا أَرَى فى بَيْتِكِ الْبَرَكَةَ ؟ قالَتْ : بَلى يا رَسُولَ اللّهِ والحمدُللّهِ إنَّ الْبَرَكَةَ لَفِى بَيْتِى فَقالَ : إِنَّ اللّهَ أَنْزَلَ ثَلاثَ بَرَكاتٍ : الماءَ والنَّارَ والشَّاةَ » 9 .
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله بر ام سلمه وارد شده ، بدو گفت : چه شده كه بركت را در خانهات نمىبينم ؟ او در پاسخ گفت : چرا يا رسول اللّه صلي الله عليه و آله ـ خدا را سپاس ـ بركت در خانهام هست ! پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : خداوند سه بركت فرود آورده : آب ، آتش و گوسفند .
علامه مجلسى رضي الله عنه در توضيح سخن ام سلمه گفته : مرادش از « بركتى كه در خانهام هست » ، وجود مقدس پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله است و « القاموس » نقل مىكند كه بركت ، نمو و زيادت و سعادت است .
در حديثى پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده :
ما مِنْ نَبِىٍّ إلا وَقَدْ رَعَى الْغَنَمَ ، قِيْلَ : وَأنْتَ يا رَسُوْلَ اللّهِ ؟ قَالَ : وَأَنَا 10 .
هيچ پيامبرى نبوده مگر اين كه گوسفندان را شبانى كرده است ! به وى گفتند و شما [هم] يا رسول اللّه ؟ فرموده بود : و من [هم] .
گاوان
گاه در احاديث ما ، گاو به « مبارك بودن » و «شرم داشتن » وصف شده است و نگاه به زمين انداختن را نشانه شرم آن دانستهاند . در اينجا هم چند حديث درباره گاو كه يكى از مظاهر محبت و مهرورزى خداوند است مىآوريم .
امام محمد باقر عليه السلام مىفرمايد :
« قَالَ الْنّبِىُّ صلي الله عليه و آله لِعَمَّتِهِ : ما يَمْنَعُكِ مِنْ أَنْ تَتَّخِذِى فِى بَيْتِكِ بَرَكَةً ؟ فَقالَتْ : يا رَسُولَ اللّهِ ما الْبَرَكَةَ ؟ فَقالَ : شاةٌ تُحْلَبُ فَإنَّهُ مَنْ كانَتْ فِى دَارِهِ شَاةٌ تُحْلَبُ أَوْ نَعْجَةٌ أَوْ بَقَرَةٌ فَبَرَكاتٌ كُلَّهُنُّ » 11 .
پيامبر صلي الله عليه و آله به عمه خود فرمود : چه مانع شده است كه يك « بركت » در خانهات نگهدارى ؟ گفت : بركت چيست يا رسول اللّه ؟
پيامبر فرمود : گوسفندى كه دوشيده مىشود ، كسى كه در خانهاش گوسفند شيردهاى يا ميش يا گاو نگاه دارد ؛ اينها [براى او]همه بركت است .
امام صادق عليه السلام از پدر خود از امام على عليه السلام نقل مىكند :
« سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ أَىُّ الْمالِ خَيْرٌ ؟ . . . إلى أن قال : أَلْبَقَرُ تَغْدُو بِخَيْرٍ وَتَروُحُ بِخَيْرٍ» 12 .
از پيامبر خدا پرسيدند كه كدام دارايى خير است ؟ . . . تا اين كه فرمود : گاو ، به هنگام صبح ، رفتنش خير است و به هنگام شب ، بازآمدنش خير است . . .
امام محمد باقر عليه السلام مىفرمايد :
« قالَ أميرُالْمؤمنينِ على بنِ أبِى طالِبَ عليه السلام : إتَّقُوا اللّهَ فِيْما خَوَّلَكُمْ وَفِى الْعُجْمِ مِنْ أموالِكِمْ فَقِيْلَ لَهُ : وَما الْعُجْمُ ؟ قالَ الشاةُ والبقرُ والحمامٌ » 13 .
اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : از خداوند بيمناك باشيد در آنچه به شما عطا كرده و در زبان بستهها از دارايىهايتان ، به وى گفتند :
زبان بستهها كداماند ؟ فرمود : گوسفند و گاو و كبوتر .
شتران
شتر يكى از آيات پر رمز و راز خداوندى و يكى از مظاهر لطف و محبت اوست . در احاديث گاه از شتر به نيكى ياد نشده و گوسفند و گاو را بر آن ترجيح داده شدهاند ، با اين همه از نعمت مهرورزى بىبهره نمانده است .
امام جعفر صادق عليه السلام مىفرمايد :
« قالَ رَسولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله : الاْءبِلُ عِزٌّ لاَهْلِها » 14 .
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود : شتر مايه عزّت است براى صاحبانش .
امام جعفر صادق عليه السلام از امام على عليه السلام نقل كرده :
« إنَّ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله رَأَى ناقَةً مَعْقُولَةً مُحَمَّلَةً وَعَلَيْها جَهازُها فَقالَ : أَيْنَ صاحِبُها فَلَمْ يُوجَدْ فَقالَ : مُرُوْهُ أَنْ يَسْتَعِدَّ لَها غداً لِلْخُصُومَةِ » 15 .
رسول خدا صلي الله عليه و آله ناقهاى ديد كه با بار ، زانويش بسته شده و جهازش بر آن قرار دارد ، فرمود : صاحبش كجاست ؟ فردا خود را براى دادخواهى آن آماده كند .
امام محمد باقر عليه السلام مىفرمايد :
« كانَ رسولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله وأميرُالْمؤمنين عليه السلام ومَرْثَدُ بنُ أبى مَرثَدٍ الْغَنَوىُّ يَتَعَقَّبُونَ بَعِيراً بَيْنَهُمْ وَهُمْ مُنْطَلِقُونَ إلى بدرٍ » 16 .
رسول خدا صلي الله عليه و آله و اميرمؤمنان عليه السلام و مرشد بن مرشد غنوى در حالى كه به
1 ـ « الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِى عليه السلام فِىقَوْلِهِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ قَالَ : يَقُولُ : أَدِمْ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذِى بِهِ أَطَعْنَاكَ فِى مَاضِى أَيَّامِنَا حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِى مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ هُوَ صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِى الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِى الآخِرَةِ فَأَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِى الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِيرِ وَ اسْتَقَامَ فَلَمْ يَعْدِلْ إِلَى شَىءٍ مِنَ الْبَاطِلِ وَ أَمَّا الطَّرِيقُ الآخَرُ فَهُوَ طَرِيقُ الْمُوءْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ الَّذِى هُوَ مُسْتَقِيمٌ لاَ يَعْدِلُونَ عَنِ الْجَنَّةِ إِلَى النَّارِ وَ لاَ إِلَى غَيْرِ النَّارِ سِوَى الْجَنَّة » . تفسير الامام العسكرى عليه السلام : 44 ، حديث 20 ؛ بحار الأنوار : 24/9 ، باب 24 ، حديث 1 .
2 ـ « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله : اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ دِيْنَ اللّهِ الَّذِى نَزَّلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّد » . تفسير الفرات : 51 ، حديث 10 ؛ بحار الأنوار : 36/128 ، باب 39 ، حديث 71 .
3 ـ بقره ( 2 ) : 201 .
4 ـ قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله : « الجنة تحت اقدام الامهات » . كنز العمال : حديث 45439 ؛ مستدرك الوسائل 15/180 ، باب 70 ، حديث 17933 .
5 ـ گنجينههاى دانش : 866 .
6 ـ پيام قرآن 4/377 ـ 376 به نقل از : « نظرى به طبيعت و اسرار آن » .
7 ـ عاديات ( 100 ) : 1 ـ 4 .
8 ـ المحاسن : 2/643 ، باب 16 ، حديث 165 ؛ بحار الأنوار : 61/133 ، باب 2 ، حديث23 .
9 ـ الكافى : 1/545 ، باب الغنم ، حديث 8 ؛ بحار الأنوار : 22/226 ، باب 3 ، حديث 8 .
10 ـ بحار الأنوار : 61/117 ، باب 2 .
11 ـ الكافى : 6/545 ، حديث 7 ؛ بحار الأنوار : 61/131 ، باب 2 ، حديث 17 .
12 ـ الكافى : 5/260 ، حديث 6 ؛ بحار الأنوار : 100/64 ، باب 10 ، حيث 4 .
13 ـ وسائل الشيعة 11/518 ، حديث 1 ؛ بحار الأنوار : 61/119 ، باب 2 ، حديث 2 .
14 ـ وسائل الشيعة : 11/495 ، حديث 1 .
15 ـ بحار الأنوار : 61/134 ، حديث 27 .
16 ـ وسائل الشيعة : 11/495 ، باب 19 ، حديث 15358 .