حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
محبّت خدا هنگامى كه بر باطن عبد بتابد ، او را از هر مشغول كنندهاى و هر ذكرى جز خدا خالى مىكند ، عاشق و محب از نظر باطن نسبت به خدا خالصترين مردم است ، از نظر گفتار راستگوترين آنان است ، از نظر پيمان وفادارترين مخلوق است و از نظر عمل پاكترين ايشان است و از نظر ذكر و ياد حق صافترين و از نظر وجود ، عابدترين انسانهاست ، فرشتگان هنگام مناجات به او مباهات مىكنند و به ديدنش افتخار مىنمايند ، خدا به وسيله عاشقش سرزمينها را آباد مىكند و خدا به سبب كرامتش بندگانش را اكرام مىكند ، هنگامى كه با سوگند به حق او از خدا درخواست حاجت كنند ، عطايشان مىنمايد و بلا را به رحمتش از آنان دفع مىكند ، اگر مردم منزلت و قدر او را نزد خدا بدانند به چيزى جز خاك قدم او به خدا تقرب نمىجويند 1 .
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد :
محبّت خدا و عشق به او آتشى است كه بر چيزى عبور نمىكند مگر اين كه آن را آتش مىزند و نور خدا مشرف بر چيزى نمىشود مگر آن كه آن را برمىافروزد و از زير آسمان خدا چيزى آشكار نمىگردد مگر آن كه آسمان آن را مىپوشاند و نسيم خدا بر چيزى نمىوزد مگر آن كه آن را به حركت و جنبش مىآورد و هر چيزى از آب خدا زنده مىشود و هر چيزى از زمين خدا مىرويد ، پس هر كسى را خدا دوست بدارد از مِلك و مُلك به او عطا مىكند 2 .
ارزش عشقورزى به حضرت حق
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :
« إِذَا أَحَبَّ اللّهُ عَبداً مِن أُمَّتِى قَذَفَ فِى قُلُوبِ أصفِيَائِهِ وَأروَاحِ مَلائِكَتِهِ وَسُكَّانِ عَرشِهِ مَحَبَّتَهُ لِيُحِبُّوهُ فَذلِكَ المُحِبُّ حَقَّاً طُوبَى لَهُ ثُمَّ طُوبَى لَهُ وَلَهُ عِندَاللّهِ شَفَاعَةٌ يَومَ القِيَامَةِ » 3 .
هنگامى كه خدا عبدى از امتم را مورد محبّت خود قرار دهد ، محبتش را در قلوب اصفيا و فرشتگان و ساكنان عرشش مىاندازد تا او را دوست بدارند و محب حقيقى اين است ، خوشا به حالش ، باز خوشا به حالش ، براى او در قيامت نزد خدا مقام شفاعت است .
عشق ورزى به حق و محبّت به حضرت رب العزه كه محصول معرفت و شناخت عاشق از معشوق است تا جايى ارزش و قيمت دارد كه حضرت حق در حديثى قدسى به موسى بن عمران فرموده كه مرا نزد عاشق و محبم مىتوانى يافت آنجا كه مىفرمايد :
« يا مُوسى ! مَرِضتُ فَلَمْ تَعُدْنِى فَقالَ : يا رَبِّ وَكَيْفَ ذَلِكَ ؟ قال : مَرِضَ فُلانٌ فَلَمْ تَعُدْهُ وَلَوْعُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِى عِنْدَهُ » 4 .
اى موسى ! بيمار شدم و تو از من عيادت نكردى ، گفت : پروردگارا ! مگر مىشود تو بيمار شوى ؟ خطاب رسيد : فلانى بيمار شد و تو از او عيادت نكردى ، اگر از او عبادت مىكردى مرا نزد او مىيافتى .
حضرت محبوب آن چه جز او نمىداند براى محب خود آماده كرده است : « أعدَدْتُ لِعبَادِىَ الصَّالِحينَ مَا لا عَينٌ رَأتْ وَلاَ أذُنٌ سَمِعَتْ وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلبِ بَشَرٍ » 5 .
براى بندگان شايستهام چيزى آماده كردم كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بر قلب بشرى خطور نكرده است .
ارزش شوق وصال محبوب
از نظر حال ، خوشبختترين مردم در قيامت نيرومندترين آنان در محبّت به خداست زيرا آخرت به معناى حقيقىاش ، ورود بر خدا و يافتن سعادت لقاى اوست و چه بزرگ و عظيم است نعمت عاشق هنگامى كه پس از طولانى شدن شوقش وارد بر محبوبش مىشود و ابد الآباد از تداوم مشاهده محبوبش متمكن مىگردد و در اين لقاى وصال از تلخى و كدورت و رقيب و مزاحم و ترس از انقطاع چيزى نمىبيند .
شوق به لقا و وصال محبوب آن چنان قيمت و ارزش دارد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در يكى از دعاهايش به پيشگاه محبوب عرضه داشت :
« اللَّهمَّ إنّى أَسْأَلُكَ الرِّضَى بَعدَ القَضَاءِ وَبَرْدَ الْعَيْشِ بَعدَ الْمَوتِ وَلَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجْهِكَ الْكَرِيْم وَشَوْقاً إلى لِقائِكَ » 6 .
خدايا ! رضا و خشنودى پس از قضا و زندگى خوب و نيك پس از مرگ و لذت نگاه به ذات بزرگوارت و شوق به ديدارت را از تو مىخواهم .
محبت سبب جذب فيوضات الهى
در رابطه با محبّت و عشق الهى در اخبار حضرت داود عليه السلام آمده است :
اى داود ! به زمينيان برسان من دوستدار كسى هستم كه دوستدار من است و همنشين كسى هستم كه همنشين من است و مونس كسى هستم كه به ذكر من انس دارد و يار كسى هستم كه يار من است و انتخاب كننده كسى هستم كه انتخاب كننده من است و فرمانبر كسى هستم كه فرمانبر من است ، كسى مرا به صدق و حقيقت دوست ندارد مگر اين كه او را براى خود مىپذيرم و چنان به او محبّت مىورزم كه احدى از خلق خود را بر آن پيشى نمىدهم ، كسى مرا به حق بخواهد ، مىيابد و كسى كه غير مرا بخواهد مرا نمىيابد ، اى اهل زمين آنچه بر آن از غرور دنيايى هستيد ، دور اندازيد و به سوى كرامت و مصاحبت و همنشينى من آييد ، با من انس بگيريد تا با شما انس بگيرم و به سوى محبّت و دوستى شما بشتابم كه من طينت عاشقانم را از طينت ابراهيم خليلم و موساى كليمم و محمد برگزيده خود آفريدم ، من دلهاى مشتاقان را از نور خود آفريدم و به وسيله جلالتم آنها را نعمت بخشيدم 7 .
در اخبار داود عليه السلام آمده است :
« قُل لِعَبادِى المُتَوجّهينَ إلىَّ : ما ضَرَّكُمْ إذا احْتَجَبْتُمْ عَنْ خَلْقِى إذا رَفَعْتُ الحِجابَ فيما بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ حَتّى تَنْظُرُوا إلىَّ بعُيُونِ قُلُوبِكُمْ وَما ضَرَّكُمْ ما زَوَيْتُ عَنْكُمْ مِنَ الدُّنْيا إذْ بَسَطْتُ دِيْنِى لَكُمْ وَما ضَرَّكُمْ مَسْخَطَةُ الْخَلْقِ إذا الْتَمَسْتُمْ رِضاىَ » 8 .
اى داود ! به بندگانم كه متوجه به محبتم هستند بگو : هنگامى كه خود را از مردم مستور مىداريد به شما زيانى نمىرساند زيرا حجاب ميان خود و شما را برمىدارم تا با ديده دلهايتان به من بنگريد و آن چه از دنيا از شما كناره مىگيرد به شما زيانى وارد نمىكند زيرا سفره دينم را براى شما مىگشايم و خشم و غضب مردم شما را زيان نمىزند هنگامى كه رضا و خشنودى مرا بخواهيد .
محبّت سبب جذب فيوضات الهيه به سوى انسان است و در رأس همه فيوضات ايمان است كه انسان را به خير دنيا و آخرت مىرساند و از خزى و خوارى و كيفر و عذاب در دنيا و آخرت حفظ مىكند .
رسول خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« إنَّ اللّهَ يُعْطِى الدُّنْيا مَنْ يُحِبُّ وَمَنْ لاَ يُحِبُّ وَلا يُعْطِىِ الأيمانَ إلاّ مَنْ يُحِبُّ » 9 .
يقيناً خدا دنيا را به كسى كه دوستش دارد و دوستش ندارد عطا مىكند و ايمان را جز به كسى كه محبوب اوست عطا نمىكند .
و نيز مىفرمايد :
« إذا أحَبَّ اللّهُ عَبدَاً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن نَفسِه وَزَاجراً مِن قلبهِ يَأمُرُهُ وَيَنهَاهُ » 10 .
هنگامى كه خدا بندهاى را دوست بدارد پند دهنده و نهى كنندهاى را از درون خودش براى او قرار مىدهد تا او را به كارهاى پسنديده وادار كند و از كارهاى زشت باز دارد .
عارف آگاه ، دلداده معبود
حضرت زين العابدين عليه السلام كه در صف اول عاشقان خداست و مايه عشق به خدا در آن حضرت تا جايى بود كه از كثرت عبادات ظاهرى و باطنى عاشقانهاش به زينت عبادت كنندگان اولين و آخرين لقب يافت در يكى از مناجاتش كه معروف به مناجات محبين است مىگويد :
« إلهى مَنْ ذا الَّذى ذاقَ حَلاَوَةَ مُحَبَّتِكَ فَرامَ مِنْكَ بَدَلاً » 11 ؟ خدايا ! آن كيست كه شيرينى محبتت را چشيده و به جاى تو ديگرى را قصد كند ؟
مگر ممكن است چشم دل با كمك چراغ معرفت ، جمال بىمثال محبوب ازلى و ابدى را ببيند و طبيعتاً دل داده و عاشق او شود و ديگرى را به جاى او به عنوان معشوق و محبوب قصد كند ؟ غير او جز مخلوق ضعيف و موجود ناتوان كه همه امورش و به ويژه جمال ظاهرش عارضى و از دست رفتنى است چيز ديگر هست ؟
كدام عاقل و خردمند است كه پس از رسيدن به قيمتىترين شىء كه آثار و بركاتش در حيات و زندگى او درياوار و ابدى است را رها كند و دنبال موجودى برود كه خواص و آثارش بسيار اندك و عمرش تمام شدنى و نهايتاً وجودش از دست رفتنى است .
خردمند و انسان عارف و دلآگاه ، طلا را با مطّلا ، فيروزه را با خرمهره ، عقيق يمن را با شيشه رنگى ، گلستان و بستان را با كوير ، ثروت را با فقر ، سلامت را با بيمارى ، آخرت را با دنيا ، خوشبختى را با تيرهبختى ، حقيقت دائم را با موّقت ، درستى را با نادرستى ، خزانه پر از گنج را با خرابه ، دانش را با جهل و بصيرت را با كوردلى عوض نمىكند و جابجا نمىنمايد .
عاقل ، حضرت حق را منبع همه كمالات بىنهايت و چشمه همه فيوضات و گنجينه همه خيرات و مالك ارض و سماوات و دارنده خزائن بركات مىبيند و هرگز با معرفت و عشقى كه به او دارد كسى را به جاى او و به عوض او قصد نخواهد كرد ، عاقل به محضر حضرتش عرضه مىدارد :
« وَ مَنْ ذَا الذَّى أنسَ بِقُربِكَ فابْتَغى عَنكَ حِوَلاَ »
12 .
و خدايا! آن كيست كه به مقام قرب تو انس گرفت ، پس به جاى تو
موجودى ناپايدار را طلبيد ؟
چنين چيزى براى عارف آگاه و عاشق بينا غير ممكن است كه به مقام
قرب حضرت محبوب راه يابد و دل به لذت انس او بسپارد و شيرينى
اتصال به معنويت دوست را دريابد و بداند و ببيند و لمس كند كه وجود
مقدسش قائم به ذات و هميشگى و پايدار است و عشق عاشقش را
پاداشى جاويد و ابدى مىدهد و در عنايات و الطافش تغيير و تبديلى راه
ندارد و در اين حال دل از او بردارد و ديده جانان از تماشاى جمالش
ببندد و دست به دامان موجودى ناپايدار و عنصرى از دست رفتنى كه
همه وجود و امور در تغيير و تحول است بزند و بر اين پايه فضاى
زندگىاش را غرق اضطراب و ناامنى كند و محكوم ترس و وحشت
و دلهره و حيرت نمايد .
عارف آگاه ، فى المثل چگونه دست از محبوب پايدار و معشوق
دائم و خزانه كرامات و گنجينه فيوضات بردارد و دل به دنيا ببندد كه
بصيرى و دانايى چون اميرالمؤمنين عليه السلام درباره آن مىفرمايد :
« مَا أصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُها عَنَاءٌ وَآخِرُهَا فَنَاءٌ فِى حَلالِهَا حِسابٌ وَفِى حَرامِهَا
عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَمَن افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَمَن سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَمَن
قَعَدَ عَنَها وَاتَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَمَنْ أَبْصَرَ إِلَيها أعمَتْهُ »
13 .
چه بگويم از خانهاى كه ابتدايش براى انسان از هر جهت مشقت و رنج
و زحمت و سختى بود و پايانش نيستى و نابودى و هلاكت است ! در
حلالش با آن همه كوشش و زحمتى كه براى به دست آوردنش مىكشند
حساب و در حرامش كيفر و عذاب است . كسى كه در آن كوس استغنا
و طبل بىنيازى بزند و در فضاى استغناء از ياد حق به ياد امور مادى از
دست رفتنى مشغول گردد ، دچار فتنه و بلا شود و كسى به طلبش بر آيد
و به دست نياورد و نيازمند و محتاج بماند اندوهگين و غصهدار گردد .
كوشش كننده در راه آن ، عاقبت كوشش بر باد رود و زحمات و رنجش
بىنتيجه مطلوب از دست رود . روى گردان از آن او را به بند كشد و از
شرش راحت شود . آن كه با چشم بصيرت بر آن و حوادث و نقل
و انتقالاتش بنگرد ، پند و عبرت گيرد و هر كه با چشم سر به اين سراى
دلفريب و از دست رفتنى نظر كند به كوردلى و شقاوت دچار شود .
در قطعهاى ديگر مىفرمايد :
« الدُّنْيَا تَغُرُّ وتَضُرُّ وَتَمُرُّ إِنَّ اللّهَ تَعَالى لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لاِءولِيَائِهِ وَلاَ عِقَاباً
لاِءعْدَائِهِ وَإنَّ أهلَ الدُّنيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُم حَلُّوا إذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ
فَارتَحَلُوا »
14 .
دنيا مىفريبد و زيان مىزند و مىگذرد ، يقيناً خداى پاك آن را به عنوان
پاداش براى عاشقانش رضايت نداد و به اين حدّ كه براى دشمنانش كيفر
باشد خشنود نشد ، اهل دنيا چون قافلهاى هستند كه براى استراحت فرود
آمدهاند و هنوز استراحت ننموده قافله سالار فرياد مىزند بار كنيد كه
زمان كوچ است .
آرى ؛ خردمند ، به دنيا و شؤونش كه ناپايدار است دل نمىبندد
و انس نمىگيرد ، بلكه از دنيا به عنوان ابزار و عناصر ساخت آخرت بهره
مىگيرد و انسش فقط و فقط به مقام قرب حق است .
خدايا ! ما را از آنان قرار ده كه براى مقام قرب خود و دوستى خويش
برگزيدهاى و براى عشق و محبتت خالص نمودهاى و به لقايت مشتاق
و راغب كردهاى و به حكم و قضايت راضى و خشنود نمودهاى و نعمت
نظر به وجه خود را با چشم دل به او عطا فرمودهاى و براى مقام رضاى
خود برگزيدهاى و در جايگاه صدق در جوارت جاى دادهاى و براى
شناختت و معرفتت مخصوص گردانيدهاى و سزاوار بندگى و پرستش
خويش كردهاى و قلبش را عاشق خود ساختهاى و او را براى مشاهده
خويش برگزيدهاى و سراسر وجودش را به سوى خود توجه دادهاى
و قلبش را از هرچه جز دوستى توست خالى ساختهاى و به آنچه نزد
توست راغب نمودهاى و ياد ذكرت را به او الهام كردهاى و شكر
و سپاست را به او آموختهاى و به طاعتت سرگرمش نمودهاى و از
شايستگان خلق خويش قرارش دادهاى و براى مناجاتت انتخابش
كردهاى و علاقهاش را از هرچه او را از تو جدا كند بريدهاى .
خدايا ! ما را از آنان قرار ده كه فطرتاً به تو شادمانند و از دل ناله شوق
برآورند و همه عمر با آه و زارى عاشقانهاند و پيشانى آنان در پيشگاه
عظمتت به سجده است و ديدگانشان در خدمتت بيدار است و اشكشان
از خشيت ريزان است و دلهايشان گرفتار عشق و محبّت توست
و قلوبشان از مهابتت از همه هستى بركنده است .
اى خدايى كه انوار قدسش به ديدگان عاشقانش در كمال روشنى
است و تجليات ذاتش بر قلوب عارفانش نشاطانگيز است ! اى آرزوى
دل مشتاقان ! اى نهايت مقصود محبان ! دوستىات و دوستى
دوستدارانت و دوستى هر عملى را كه مرا به مقام قربت مىرساند ، از تو
درخواست مىكنم و اين كه خود را از هرچه غير توست بر من محبوبتر
گردانى و محبتم را نسبت به خود راهنمايى به سوى خشنوديت قرار
دهى و شوقم را به حضرتت بيش از عصيانت مقرر دارى و بر من به يك
نگاه به سويت منت نهى و به من به چشم محبّت و عاطفه بنگرى و روى از
من نگردانى و مرا اهل سعادت و خوشبختى قرار دهى و از سالكان
پيشگاهت نمايى . اى اجابتكننده دعا ! اى مهربانترين مهربانان ! .
آدم و همسرش را ـ چنان كه در آيات قرآن و روايات مطرح است ـ
به خاطر نزديك شدن به شجره ممنوعه از بهشت بيرون راندند و از
همنشينى با فرشتگان محروم كردند و از مقام و منزلتى كه داشتند به
سقوط نشاندند و كويرى خشك را به جاى بهشت سرسبز و خرم در
اختيارشان گذاردند .
آن دو كه بر اساس معرفت دينى و آگاهى عقلى خدا را مىشناختند
و به حضرت او عشق مىورزيدند ، درد فراق از محبوب را حس كردند
و بدون اين كه به خاطر از دست دادن مقامات ذرهاى در قلب خويش
نسبت به محبوب نگران باشند با يك دنيا ادب و تواضع و فروتنى متوسل
به توبه و درخواست آمرزش شدند تا درد فراق را به وسيله توبه
و مغفرت علاج نموده ، به محبوب ازلى و ابدى در كمال خاكسارى
و فروتنى گفتند :
رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ
الْخَاسِرِينَ
15 .
گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزيديم ، و اگر ما را نيامرزى و به ما
رحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود .
پروردگار مهربان هم بازگشت آنان را پذيرفت و هر دو را به پيشگاه
مباركش قبول كرد و علت پذيرش و قبولى را در قرآن ، مهربان بودن
خود نسبت به بندگان بويژه تائبان اعلام كرد .
. . . فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
16 .
. . . و [ پروردگار ] توبهاش را پذيرفت ؛ زيرا او بسيار توبهپذير و مهربان
است .
اگر يك بار ديگر در دو آيهاى كه ذكر شد دقت كنيم ، مىبينيم كه
محبّت آدم و حوا به خدا در عين محروميت بسيار تلخى كه چشيدند ،
كمترين ضربهاى نديد بلكه آگاهى و فروتنى ، هر دو را به مغفرت
و رحمت حق وصل كرد .
آرى ؛ مهر و محبّت و خصلتهايى كه ريشه معنوى و الهى و ايمانى
دارد ، ضربهپذير نيست و چراغى است كه هيچ طوفانى آن را خاموش
نمىكند .
مؤمن هميشه و همه جا و نسبت به همه كس دريايى مواج از مهر
و محبّت و عشق و صفاست .
زبانش كه به قلب پر محبتش وصل است ؛ زبانى مشوّق ، سازنده ،
هدايتگر ، تعليمدهنده و ادبكننده است .
آثار عشق و مهرورزى به اهل بيت قدس سرهما چه در دنيا و چه در آخرت به
اندازهاى است كه در اين نوشتار نمىگنجد ، براى نمونه به روايتى بسيار
مهم در « تفسير الكشاف الزمخشرى » كه از تفاسير مهم اهل سنت است و در
سه روايت از كتب شيعه اكتفا مىكنيم .
« عن النّبى أنَّهُ قالَ : مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهِيْدَاً ألا وَمَنْ ماتَ
عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغْفُوراً لَهُ ألا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ مات
تائِباً ألا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ ماتَ مُؤمِنَاً مُسْتَكْمِلَ الإيمانِ ألا وَمَنْ
ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ المَوتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنكَرٌ وَنَكِيرٌ ألا وَمَنْ
ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ يُزَفُّ الى الجنَّةِ كَما تُزَفُّ الْعَرُوسَ إلى بَيْتِ زَوْجِها
ألا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِى قَبْرِهِ بابانِ إلى الْجَنَّةِ ألا وَمَنْ
ماتَ عَلى حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّهُ قَبْرَهُ مَزارَ ملائِكَةِ الرَّحْمَةِ ألا وماتَ عَلى
حُبِّ آلَ محمَّدٍ ماتَ على السُّنَةِ وَالجَمَاعَةِ . . »
17 .
از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود :
هر كس بر محبّت آل محمد بميرد شهيد مرده است ، آگاه باشيد ! هر كس
بر محبّت آل محمد بميرد آمرزيده مرده است ، آگاه باشيد ! هر كس بر
محبّت آل محمد بميرد در حال توبه مرده است ، آگاه باشيد ! هر كس بر
محبّت آل محمد بميرد مؤمنى مرده است كه ايمانش را كامل كرده ، آگاه
باشيد ! هر كس بر محبّت آل محمد بميرد ملك الموت و سپس نكير
و منكر او را به بهشت مژده مىدهند ، آگاه باشيد ! هر كس بر محبّت آل
محمد بميرد چون عروسى كه به خانه داماد برده مىشود ، به بهشت
مىبرند ، آگاه باشيد ! هر كس بر محبّت آل محمد بميرد ، در قبرش دو در
به سوى بهشت باز مىشود ، آگاه باشيد ! هر كس بر محبّت آل محمد
بميرد ، خدا قبرش را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىدهد ، آگاه باشيد !
هر كس بر محبّت آل محمد بميرد ، بر روش پيامبر و گروه مؤمنان
مىميرد . . .
اعمش18 مىگويد : براى حج خانه خدا از ديارم به سوى مكه بيرون
رفتم ، هنگامى كه مسافتى طولانى پيمودم زن كورى را در كنار جاده
ديدم كه مىگفت : به حق محمد و آلش ديده را به من برگردان ، از
گفتارش به شگفت آمده ، به او گفتم : چه حقى محمد و آلش بر خدا
دارند ؟ ! در حالى كه خدا بر آنان حق دارد نه آنان بر خدا ، به من گفت : اى
احمق ! خاموش باش ، به خدا سوگند او از انسان خشنود نمىشود مگر
انسان به حق آنان قسم ياد كند ، اگر آنان را بر خدا حقى نبود به آن قسم
ياد نمىكرد ، گفتم : خدا در كجا سوگند ياد كرده است ؟ گفت در سوره
حجر آيه هفتاد و دو :
لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ
19 .
[ اى پيامبر ! ] به جان تو سوگند ، آنان در مستى خود فرو رفته و سرگردان
بودند .
من نسبت به دليلى كه برايم آورد قانع نشدم ، هنگامى كه از حج
برگشتم در همان محل او را بينا ديدم كه مىگفت :
أَيُّها النَّاسُ أحِبُّوا عَلِيّاً فَحُبُّهُ يُنْجِيْكُمْ مِنَ النّارِ .
اى مردم ! على را دوست بداريد و به او عشق بورزيد كه محبّت او شما را
از آتش رهايى مىبخشد .
به او سلام كرده ، از شأن و وضع او پرسيدم ، به من گفت : محمد
و على نزدش آمدند و محمد صلي الله عليه و آله با دست مباركش بر ديده او كشيد و او
بينا شد و به او گفت : در همين جا بنشين تا مردم از حج برگردند و آنان را
آگاه كن كه محبّت على از آتش نجاتشان مىدهد20 . بُرَيْد عِجْلِى مىگويد : نزد حضرت امام باقر عليه السلام بودم كه مسافرى از
خراسان در حالى كه پياده طى طريق كرده بود ، به محضر آن بزرگوار آمد
و دو پايش را كه قسمت قسمت شكافته بود نشان داد و گفت :
به خدا سوگند ! مرا چيزى جز محبّت شما اهل بيت از جايى كه
آمدهام نزد شما نياورد ، حضرت امام باقر عليه السلام فرمود :
« وَاللّهِ لَوْ أَحَبَّنا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنَا وَهَلِ الدّينُ إلاّ الحُبُّ »
21 .
به خدا سوگند اگر سنگى ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور
مىكند و آيا دين جز عشق و محبّت است ؟
به اين نكته بسيار مهم بايد توجه داشت كه براى نجات نبايد فقط به
محبّت تنها اكتفا كرد ، لازم است زلف محبّت را به زلف عمل صالح
و اجراى احكام حق و فرهنگ اهل بيت قدس سرهما گره زد تا باب نجات به روى
انسان بازگردد ، اين حقيقتى است كه از روايات هم استفاده مىشود ، از
حضرت امام رضا عليه السلام در اين زمينه روايت شده است :
« لا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَالإجْتِهادَ فى الْعِبادَةِ إِتِّكالاً عَلى حُبِّ آل مُحَمَّدٍ لا
تَدَعُوا حُبَّ آلَ مُحَمَّدٍ والتَّسْلِيمَ لأمْرِهِمْ إِتِّكالاً عَلى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا يُقْبَلُ
أَحَدُهُما دُوْنَ الآخَرِ »
22 .
كار شايسته و كوشش در عبادت را با تكيه بر محبّت آل محمد رها نكنيد
و محبّت آل محمد و تسليم نسبت به امر آنان را با تكيه بر عبادت
وامگذاريد زيرا يكى از آن دو بدون ديگرى پذيرفته نخواهد شد .
مودت به گونهاى كه در كتابهاى علمى و تفسيرى آمده ، به معناى
محبّت همراه با اطاعت و پيروى است .
مودت از چه ارزش بالايى برخوردار است كه حضرت حق بر اساس
آيات قرآن مجيد مودت اهل بيت قدس سرهما را پاداش عظيمترين كار يعنى
رسالت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله قرار داده است كه نتيجه و آثار آن مودت هم به
اهل مودت برمىگردد ،
. . . قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى . . .
23 .
. . . بگو : از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان
[ يعنى اهل بيتم ]را نمىخواهم . . .
از كتابهاى بسيار پر ارزش ، كتاب « ينابيع المودة » نوشته عالم بزرگ
اهل سنت شيخ سليمان بلخى حنفى است .
در اين كتاب روايتى است به نقل حضرت امام رضا عليه السلام از پدرانش از
على عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله كه آن حضرت فرمود :
« يا عَلىُّ طُوْبى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَصَدَّقَكَ والوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَكَذَّبَكَ ، مُحِبُّوكَ
مَعْرُوفُونَ بَيْنَ أَهْلِ السَّماواتِ وَهُمْ أهْلُ الدِّيْنِ وَالْوَرَعِ والْسَّمْتِ الحَسَنِ
وَالْتَواضُعِ ، خاشِعَةٌ أَبْصارُهُمْ وَجِلَةٌ قُلوبُهُمْ وَقَدْ عَرِفُوا حَقَّ وِلايَتِكَ
وَألْسِنَتُهُمْ ناطِقَةٌ بِفَضْلِكَ وَأعْيُنُهُمْ ساكِبَةٌ دُمُوعُها تَحَنُّناً عَلَيْكَ وَعَلى
الاْءئِمَةِ مِنْ وُلْدِكَ عامِلُونَ بِما أمَرَهُمْ اللّهَ فِى كِتابِهِ وَبِما أَمَرْتُهُمْ أَنا وَبما
تَأمُرُهُمْ أَنْتَ وَبِما يَأَمُرُهُمْ أُوْلُوالاْءمرِ مِنْ وُلْدِكَ بِالْقُرآنِ وَسُنَّتِى وَهُمْ
مُتَواصِلُونَ مُتَحابُّونَ وأنَّ الْمَلائِكَةَ لَتُصَلِّىَ عَلَيْهِمْ وَتُؤمِّنَ عَلى دُعائِهِمْ
وَتَسْتَغْفِرَ لِلْمُذْنِبِ مِنْهُمْ »
24 .
يا على ! خوشا به حال كسى كه تو را دوست دارد و امامتت را تصديق
مىكند و واى بر كسى كه تو را دشمن دارد و امامتت را انكار مىنمايد .
عاشقان تو ميان اهل آسمانها معروف و شناخته شدهاند ، آنان اهل دين
هستند ، پارسا و پاكدامنند ، خوبى از چهره آنان نمايان است ، فروتن
و خاكسارند ، ديدگانشان فرو افتاده و دلهايشان مالامال ترس از عظمت
خدا و عقاب اوست ، بىترديد حق ولايت و امامتت را مىشناسند
و زبانشان به فضل تو گوياست ، ديدگانشان از راه مهر و محبّت بر تو
و امامان از فرزندانت گريان است ، به آنچه خدا در كتابش آنان را فرمان
داده و به آنچه من با آنان فرمان دادهام و آنچه تو به آنان فرمان دادهاى
و به آنچه اولواالامر از امامان بر پايه قرآن و سنت به آنان فرمان دادهاند
عمل مىكنند ، آنان اهل رابطه با يكديگرند و به يكديگر محبّت
مىورزند ، ملائكه بر آنان درود مىفرستند و بر دعايشان آمين مىگويند
و براى گناهكارشان درخواست آمرزش مىنمايند .
آخرين لحاظات عمر حضرت امام حسين عليه السلام ، همراه با تشنگى
و گرسنگى و هفتاد و يك داغ سنگين و شنيدن صداى ناله زنان و دختران
حرم و زخم فراوان بر پيكر مباركش بود .
اهل فن مىگويند : انسان داغدار و گرسنه و تشنه تعادلى در جهت
روحيه و اعصاب ندارد ، در حالى كه آن حضرت در آن لحظات بسيار
سخت از گرسنگى شديد و تشنگى فراوان و داغهاى كمرشكن رنج
مىكشيد اما از نظر روحيه و اعصاب در كمال تعادل و آرامش روحى
قرار داشت ، دليلش مهرورزى ويژه او به دشمن بود .
آن حضرت روى اسب بر نيزه خويش كه نوك آن را بر زمين فرو كرده
بود تكيه داشت تا لحظهاى بياسايد ، عمر سعد روى به لشكر كرد
و گفت : كدام يك از شما حاضر است به او حمله كند و وى را از پاى
درآورده ، به قتل برساند ؟ فرد شجاعى از ميان لشكر با اذن فرمانده
تيرهروزگار خود به حضرت حمله كرد ، حضرت براى دفع حمله او با
شمشير بران به او حمله آورد ، شدت حمله حضرت يك پاى دشمن را
قطع كرد ، دشمن از روى زين به زمين افتاد و ضجه و ناله زد ، حضرت
امام حسين عليه السلام از اسب پياده شده و بالاى سر او آمد و با لحنى آميخته به
محبّت و مهر فرمود : مىخواهى تو را به بستن زخمت و دارو نهادن روى
آن به خيمههايم ببرم يا اگر مطلب ديگرى دارى بگو تا برايت انجام
دهم ؟ ! !
دشمن زخمى عرضه داشت : افرادى از قبيله من در لشكر كوفه
هستند آنان را صدا بزنيد تا بيايند و مرا از اين معركه بيرون ببرند ، امام
نزديك دشمن آمد و افراد قبيله او را از زخمى شدن وى خبر داد و از
آنان خواست در حالى كه از حمله آن حضرت در اماناند بيايند و ا و را از
معركه نجات دهند ! !25 .
1 ـ « قال الصادق عليه السلام : حب اللّه إذا أضاع على سر عبده أخلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوى اللّه و المحب
أخلص الناس سر اللّه و أصدقهم قولا و أوفاهم عهدا و أذكاهم عملا و أصفاهم ذكرا و أعبدهم نفسا
تتباهى الملائكة عند مناجاته و تفتخر بروءيته و به يعمر اللّه تعالى بلاده و بكرامته يكرم اللّه عباده
يعطيهم إذا سألوه بحقه و يدفع عنهم البلايا برحمته و لو علم الخلق ما محله عند اللّه و منزلته لديه ما
تقربوا إلى اللّه إلا بتراب قدميه » . مصباح الشريعة : 192 ، باب 92 .
2 ـ « قال أميرالموءمنين عليه السلام : حب اللّه نار لا يمر على شيء إلا احترق و نور اللّه لا يطلع على شيء إلا أضاء
و سماء اللّه ما ظهر من سحاب تحته من شيء إلا غطاه و ريح اللّه ما تهب في شيء إلا حركته و ماء اللّه
يحيى به كل شيء و أرض اللّه ينبت منها كل شيء فمن أحب اللّه أعطاه كل شيء من الملك و الملك » .
مصباح الشريعة : 192 ، باب 92 .
3 ـ مصباح الشريعة : 192 ، باب 92 ، بحار الأنوار : 67/24 ، باب 43 ، حديث 23 .
4 ـ محجة البيضاء 8/26 ، كتاب المحبة والشوق . . .
5 ـ عوالى اللآلى : 4/101 ، حديث 148 ؛ بحار الأنوار : 8/92 ، باب 23 .
6 ـ مستدرك الحاكم : 1/524 ؛ محجة البيضاء : 8/57 ، كتاب المحبة والشوق . . .
7 ـ « فِى أَخْبَارِ دَاوُدَ عليه السلام يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِى أَنِّى حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِى وَ جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِى وَ مُونِسٌ
لِمَنْ أَنِسَ بِذِكْرِى وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِى وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِى وَ مُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِى مَا أَحَبَّنِى أَحَدٌ
أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلاّ قَبِلْتُهُ لِنَفْسِى وَ أَحْبَبْتُهُ حُبّاً لاَ يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِى مَنْ طَلَبَنِى بِالْحَقِّ
وَجَدَنِى وَ مَنْ طَلَبَ غَيْرِى لَمْ يَجِدْنِى فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الاْءَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَ هَلُمُّوا إِلَى
كَرَامَتِى وَ مُصَاحَبَتِى وَ مُجَالَسَتِى وَ مُؤَانَسَتِى وَ آنِسُونِى أُؤَانِسْكُمْ وَ أُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم ». مسكن
الفؤاد : 17 ؛ بحار الأنوار : 67/26 ، باب 43 ، حديث 28 ؛ محجة البيضاء : 8/58 ، كتاب
المحبة والشوق . . .
8 ـ محجة البيضاء : 8/61 ؛ كتاب المحبة والشوق . . .
9 ـ مستدرك حاكم : 1/33 ؛ محجة البيضاء : 8/63 ؛ كتاب المحبة والشوق . . .
10 ـ محجة البيضاء : 8/67 ، كتاب المحبة والشوق . . .
11 ـ صحيفه سجادية « مناجات المحبين » .
12 ـ صحيفه سجاديه : مناجات المحبين .
13 ـ نهج البلاغة : 106 ، خطبه 82 ؛ بحار الأنوار : 70/133 ، باب 122 ، حديث 137 .
14 ـ نهج البلاغة : 548 ، حكمت 415 ؛ بحار الأنوار : 70/132 ، حديث 137 .
17 ـ تفسير الكشاف : 4/225 ، حديث 992 ( ذيل آيه 23 سوره شورى ؛ جامع الأخبار : 165 ،
فصل 31 ؛ بحار الأنوار : 23/233 ، باب 13 ؛ سفينة البحار : 2/19 .
18 ـ سليمان بن اعمش كوفى از محدثان و قاريان بزرگ است ، عامه و خاصه نقل كردهاند كه وى
بيش از ده هزار روايت در فضائل امير مؤمنان عليه السلام نقل كرده است .
20 ـ تفسير الفرات : 228 ، حديث 306 ( توضيح آيه 72 سوره حجر ) ؛ بحار الأنوار : 42/44 ،
باب 116 ، حديث 17 .
21 ـ تفسير العياشى : 1/167 ، حديث 27 ؛ بحار الأنوار : 27/95 ، باب 4 ، حديث 57 .
22 ـ فقه الرضا عليه السلام : 338 ، باب 89 ؛ بحار الأنوار : 75/346 ، باب 26 ، حديث 4 .
اى به مغز خرد زده اورنگ
خويش را گنج داده در دل تنگ
حضرت عشق آفريدستى
وز دو عالمش برگزيدستى
خانه دل چو شد كمال و تمام
گستريدى در او بساط جمال
يعنى اين خلوت خدايى ماست
حرم خاص كبريايى ماست
تو نهانى و شوق ديدارت
اين چنين گرم كرده بازارات
ناله مستِ ترانه غم تو
خاطرم وجد خانه دم تو
داغ عشق تو خانه زاد دلم
نرود ياد تو زياد دلم
اى تو صهباى ساغر همه كس
نشئه توست در سر همه كس
ملك توحيد را تو پادِشَهى
خاصه توست لا شريك لهى
فضاى توبه آدم و حوا
آثار مهرورزى به اهل بيت قدس سرهما
مودت به اهل بيت قدس سرهما اجر رسالت
آثار محبّت به حضرت اميرالمؤمنين
درس بىمثال از مهرورزى