فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

4 . ترك گناه و يارى حضرت حقّ

بزرگ ترين شخصيت عالم امكان حضرت ختمى مرتبت به طور مكرر با تضرع و زارى به حضرت حق متوسل مى شد و در بخشى از دعايش به پيشگاه محبوبش ناله مى زد كه :

« اللّهُمَّ لاَ تَكِلْنِى إلى نَفسِى طَرْفَةَ عَيْن أبَداً... » .

معبودا ! يك چشم به هم زدن مرا به خود وا مگذار .

آرى ; اگر انسان ، با ايمان و اخلاق و عمل صالح ، توجه و عنايت حضرت حق را به خود جلب نكند و پيوسته در سيطره لطف او نباشد ، در برخورد به حادثه و فتنه و مصيبت شكست مى خورد و به زيان و خسارت مبتلا مى شود ، ولى اگر عنايت و لطف او را دنبال خود داشته باشد سختى و مشكل را نهايتاً پشت سر مى گذارد و وارد ميدان سهولت و راحتى مى شود چنانكه در قرآن مجيد از اين حقيقت خبر داده است :

 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً .

پس بى ترديد با دشوارى آسانى است . *  آرى  بى ترديد با دشوارى آسانى است .

حضرت حق به داود پيامبر (عليه السلام) وحى كرد : به بنده ام دانيال ـ كه از عابدان بنى اسرائيل است ـ بگو : يك بار خطا كردى و تو را مورد عفو قرار دادم ، بار دوم گناه كردى باز تو را آمرزيدم ، بار سوم خود را به معصيت آلودى باز تو را مورد بخشش قرار دادم ، اگر براى بار چهارم گناه كنى از آمرزشم محروم خواهى شد !

داود پيام حق را به دانيال رسانيد ، دانيال گفت : اى داود ! تو مأموريت خود را انجام دادى و پيام حق را به من ابلاغ نمودى .

آنگاه در نيمه شب به راز و نياز با خدا پرداخت و در مناجاتش به محبوب گفت : پروردگارا ! حضرت داود پيامبر بزرگوارت پيامت را به من ابلاغ كرد كه اگر بار چهارم به گناه آلوده شوم مرا مورد بخشش قرار نخواهى داد !

« فَوَ عِزَّتِكَ لَئِنْ لَمْ تَعْصِمنِى لاَعصِيَنَّكَ ثُمَّ لاَعصِيَنَّكَ ثُمَّ لاَعصِيَنَّكَ » .

پروردگارا ! به عزتت سوگند اگر تو مرا حفظ نكنى و در سپر حمايتت قرار ندهى و تنهايم گذارى و به خودم واگذارى دوباره به گناه آلوده مى شوم ، باز به گناه آلوده مى شوم ، باز به گناه آلوده مى شوم .

يوسف صديق با همه عظمت روحى و پاكى باطن در برابر فتنه ها از الطاف و عنايات حق استمداد مى كرد و به پيشگاه حضرتش عرضه مى داشت :

 . . . وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَ وَأَكُن مِنَ الْجَاهِلِينَ .

 . . . و اگر نيرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مى كنم و از نادانان مى شوم .

و از آيه ديگر روشن مى شود كه حضرت حق او را يارى و كمك داد و او را با ارائه برهان از فتنه زليخا حفظ كرد :

 وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ . . . .

بانوى كاخ  چون خود را در برابر يوسفِ پاكدامن ، شكست خورده ديد با حالتى خشم آلود  به يوسف حمله كرد و يوسف هم اگر برهان پروردگارش را  كه جلوه ربوبيت و نور عصمت و بصيرت است  نديده بود  به قصد دفاع از شرف و پاكى اش  به او حمله مى كرد .

 

آرى ; يوسف با قرار داشتن در كنف حمايت حق بدون اين كه اجبارى از ناحيه ملكوت در كار باشد در اوج فشار غريزه جنسى و فراهم بودن زمينه شهوت رانى مقام عصمت و پاكى اش حفظ شد و حتى دامن فكر و خيال و خطورات قلبى اش به گناه آلوده نشد .

بر اساس روايتى در آن كاخ بتى بود كه زليخا همسر عزيز مصر آن را مى پرستيد ، ناگهان چشم زليخا به آن بت افتاد و احساس شرمسارى كرد ، از اين رو پارچه اى به روى بت افكند تا آن اتفاق سوء در محضر بت انجام نگيرد .

با مشاهده اين صحنه حال يوسف دگرگون و درياى احساسات معنوى اش متلاطم شد و گفت : تو از يك بت بى عقل و شعور شرم مى كنى و خجالت مى كشى چگونه من از پروردگار دانا و بينا حيا نكنم ؟!

 

5 . سالم انديشى

انجام عبادت صحيح و بندگى خالصانه و به ويژه توجه به معناى عبادات و اذكار به انسان نسبت به خدا و هستى و نعمت ها و همه مخلوقات ، انديشه و تفكر صحيح و سالم مى دهد به گونه اى كه انسان مى تواند بسيار راحت و شاداب و اميدوار زندگى كند و هر حقيقت و هر نعمتى را درست و بجا بكار بگيرد .

محور بسيارى از امور در قرآن مجيد « سبيل الله » مقرر شده است ، بديهى است خدا كه نياز به حركات مثبت كسى ندارد ، پس منظور از سبيل الله ، پس از پرستش خالصانه خدمت به خلق خداست ، همين ديدگاه ، انسان را از خودپرستى و خودمحورى و انانيّت باز مى دارد .

 وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ . . . .

شما را چه شده كه در راه خدا و  رهايى  مردان و زنان و كودكان مستضعف ى كه ستمكاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند  نمى جنگيد ؟ . . .

در اين آيه از مصاديق سبيل الله كمك به خلق خدا براى نجاتشان از دست ستمگران و مشكلات اجتماعى و سياسى مشخص شده است و نشان داده شده كه انسانى كه به خلق كمك مى كند در حقيقت با خدا طرف حساب است و حتى اين ديدگاه احساس مسؤوليت انسان را نيز تقويت مى كند .

در آيه ديگر مى فرمايد :

 مَن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ .

كيست آنكه به خدا وام نيكو دهد ، تا آن را برايش چندين برابر بيفزايد ؟ و خداست كه  روزى را  تنگ مى گيرد و وسعت مى دهد ; و  همه شما براى دريافت پاداش  به سوى او بازگردانده مى شويد .

با اين كه خدا نيازى به بندگان ندارد اين تعبير شگفت كه : كيست كه به خدا قرض الحسنه دهد ارج نهادن به اين عمل خير و ارزش دادن به انفاق و خلوص و پاكى نيت است .

 وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّة بِرَبْوَة أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ . . . .

ومثل كسانى كه اموالشان را براى طلب خشنودى خدا و استوار كردن نفوسشان  بر حقايق ايمانى و فضايل اخلاقى  انفاق مى كنند ، مانند بوستانى است در جايى بلند كه بارانى تند به آن برسد ، در نتيجه ميوه اش را دو چندان بدهد . . .

در آيه شريفه هدف انفاق كننده را جلب رضاى خدا عنوان كرده است ، بديهى است با چنين ديدگاهى ديگر نه زمينه دغل و تقلب مى ماند و نه جايى براى ريا و خودنمايى و نه ميدانى براى منت گذارى و تحقير مردم .

بلكه عبادت و خدمت به قصد تقرب به حق و به هدف جلب خوشنودى محبوب ، انديشه و تفكر را چنان در مدار سلامت و صحت قرار مى دهد كه انسان را از كمترين شائبه و ناخالصى باز مى دارد و عمل را به مايه اى براى بهشت سازى قيامت تبديل مى كند .

كسى كه روزى ده بار در نمازهاى واجب و بارها در مستحبات و گفتن اذكار زمزمه خالصانه و عاشقانه نام خدا را به عنوان رحمان و رحيم بر زبان دارد و با توجه قلب او را مالك همه هستى مى داند ، از سوءظن به بندگان و بخل و حسادت و حرص و طمع و كبر و غرور و خود محورى و منيت رها شده و يا رها مى شود زيرا هر نعمتى را به خود يا به ديگران مى بيند ، آن را جلوه اى از رحمانيت و رحيميت و رزاقيت حق به حساب مى آورد و خوشحال و شادمان است كه به او و به ديگران عنايت شده است نه ناراحت و دل تنگ .

با اين تفكر سالم جايى براى حسادت و بدبينى و بخل و طمع و حرص و آز و خودبينى و غرور نمى ماند ، حتى اگر روزى تهيدست باشد و يا پس از ثروت به فقر دچار آيد فقط چشم اميد به خدا مى دوزد و با خداى خود مناجات مى كند : تو كه اين همه نعمت به بندگانت عنايت كرده اى به من نيز عنايت فرما . و به اصطلاح علم اخلاق همه عنايات حق را به ديگران با چشم غبطه مى نگرد نه با حسادت و بخل و اصولا خوشحال است كه بندگان حق داراى نان و نوا و ثروت و مال هستند يا به نان و نوا مى رسند .

اينان با چنين تفكرى و انديشه صحيحى اگر تهيدست باشند صبر و استقامت به ميدان مى آورند تا براى جبران تهيدستى به گناه و معصيت دچار نشوند و اگر ثروت و مال داشته باشند پس از اداره امر معاش خود براى قرض الحسنه دادن و انفاق كردن و خدمت به خلق اقدام مى كنند و دست خود را چنانكه در روايات توصيه شده است پايين تر از دست سائل مى گيرند زيرا به اين معنا توجه دارند كه دست گيرنده دست خداست ، همانطور كه در قرآن مجيد آمده است .

 أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ . . . .

آيا نداسته اند كه فقط خداست كه از بندگانش توبه را مى پذيرد و صدقات را دريافت مى كند ؟ . . .

برخى از معصومين پس از انفاق دست خود را كه به دست سائل برخورده بود مى بوسيدند و در روايت است كه حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) فرموده :

« المِسكينُ رَسُولُ اللهِ » .

تهيدست فرستاده خداست .

تا ما را بيازمايد كه چگونه برخورد مى كنيم .

6 . معرفت نفس

خدا فراموشى ، بدون ترديد ملازم و همراه با خود فراموشى و نهايتاً خود باختگى است .

خود فراموش در اصطلاح دين به انسانى گفته مى شود كه مملوك بودن خود را نسبت به مالك هستى از ياد برده و كوس استقلال و استغنا و آزادى از هر قيد عملى و اخلاقى مثبتى مى زند و حقوق مالك اصلى خود ـ حضرت حق ـ را از ياد برده و خود را به جاى خدا تصميم گيرنده و تدبير كننده حيات خويش به حساب آورده است و در نتيجه از فضاى نبوت و امامت و حقايق انسان ساز وحى محروم مانده و با دست خود شقاوت ابدى را رقم مى زند .

خود فراموش ، در برابر فتنه و فساد و هجوم هاى مختلف فرهنگى مصونيت ندارد و بلكه وجود خود او عامل فساد و فتنه و منبع گناه و معصيت است .

خود فراموش ، از اين كه غلام حلقه بگوش مستكبران و استعمارگران شود و پلى براى فروش ذخاير معنوى و مادى مملكتش و ملتش گردد امتناع ندارد .

خودفراموش ، فردى از لشگر شيطان و نيرويى براى پيشبرد اهداف قابيليان زمان است .

عبادات و طاعات و اذكار موجب زنده شدن ياد خدا در قلب و آرامش دل و تداوم ايمان به حق و يقين به قيامت است .

عبادات و طاعات از انسان موجودى با انديشه صحيح و عقلى پخته و روحى استوار و مقاوم و كوهى ثابت در برابر حوادث و فتنه ها مى سازد و به طور دائم او را متوجه حضور در محضر خدا مى كند و يكى از آثارش غفلت زدايى است ، چنانكه در قرآن مجيد به اين حقيقت اشاره شده است :

 . . . وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِى .

 . . . و نماز را براى ياد من برپا دار .

همان ذكر و يادى كه دل را غرق آرامش مى كند و اضطراب و هيجان زيانبارش را از بين مى برد .

 . . . أَلاَ بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ .

 . . . آگاه باشيد ! دل ها فقط به ياد خدا آرام مى گيرد .

و نهايتاً اين آرامش و آثار ثمربخش آن است كه انسان را هنگام مرگ شايسته و لايق خطاب حق مى كند كه به او گفته شود :

 يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَادْخُلِى جَنَّتِى .

اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته ! * به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است ، باز گرد . * پس در ميان بندگانم درآى * و در بهشتم وارد شو .

 

7 . درمان بيمارى هاى روحى

عبادت ، به كار گرفتن نسخه شفابخش و داروى درمان بيمارى هاى روحى و معنوى و فكرى و نفسانى است .

عبادت خالصانه و عاشقانه ، اضطراب درون را تبديل به امنيت و گاهى بيمارى جسمى را به صحت و سلامت تغيير مى دهد .

عبادت ، بنا به گفته برخى از دانشمندان نيروى دفاعى بدن را تقويت مى كند و انسان را در برابر خوادث و بلاها مصونيت مى دهد .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در « نهج البلاغة » درباره فلسفه احكام و نتايج و محصول عبادات مى فرمايد :

خدا ايمان را براى پاك شدن از آلودگى شرك واجب نموده و نماز را براى دور ماندن از كبر و خودخواهى و زكات را براى افزايش رزق و روزى و روزه را براى آزمايش اخلاص مردم و حج را براى تقويت دين ، جهاد را براى سربلندى و عزت اسلام و امر به معروف را براى اصلاح نادانان به حقايق و نهى از منكر را براى جلوگيرى از فساد جاهلان و صله رحم را براى تكثير فرد و قصاص را براى حفظ خون جامعه و اقامه حدود را براى اثبات عظمت محرمات و ترك شراب خوارى را براى حفظ عقل و اجتناب از سرقت را براى پابرجا كردن پاك دامنى و عفت و ترك زنا را براى حفظ نسب و ترك لواط را براى افزايش نسل و اقامه شهادت را براى برطرف كردن انكارها و ترك دروغ را براى احترام راست گويى و سلام كردن را براى اعلام امنيت از ترس ها و حفظ امانت را براى رعايت نظام زندگى ملت و اطاعت از رهبرى صحيح را براى احترام امامت.

 

8 . سلامت روحى روانى

عبادات باعث آرامش روح و رفع حزن و اندوه است زيرا تنها با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد و مؤمنان هستند كه :

 . . . لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ .

 . . . نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين شوند .

به قول يكى از بزرگان : راه رسيدن به حكمت عبادت آن است كه عابد جز معبود چيزى را نبيند و ركن اساسى اين است كه انسان چيزى را جز حق دوست نداشته باشد ، در اين صورت نگران نيست ، چون چيزى كه از دست رفتنى است مورد علاقه او نبوده و چيزى هم كه مورد علاقه اوست از دست رفتنى نيست از اين رو نه غمى به سراغ عارف مى آيد و نه اندوهى او را فرا مى گيرد .

گاهى انسان از گذشته غمگين يا از آينده هراسناك است ، اگر كسى خود از گذشته و آينده نجات پيدا كند ديگر در زندگى و انديشه اش سخن از ماضى و مستقبل و گذشته و آينده نيست ، چنين فردى از زمان بالاتر آمده و بر روى گذشته و آينده پا گذاشته است .

چيزى را قبلا از دست نداده تا اندوهگين باشد و چيزى را بعداً از دست نمى دهد تا از هم اكنون ترسناك باشد ، تعلقش در گذشته به حق بوده و در آينده هم قلبش به حق تعلق دارد ، پس جايى براى ترس و اندوه نيست ، به تعبير بوعلى سينا عارف فرحان است :

« العارِفُ هَشٌّ بَشٌّ ، يُبَجِّلُ الصَّغيرَ مِن تَواضُعِهِ ، كَما يُبَجِّلُ الكَبيرَ . . . وَكَيْفَ لايَهَشُّ وَهُوَ فَرحانٌ بِالحَقِّ وَبِكُلِّ شَىء فَإنَّهُ يَرى فيهِ الحَقَّ » .

عارف گشاده رو ، بشّاشو متبسم است ، كوچك و بزرگ از فروتنى اش بهره مى برند . . . و چگونه گشاده رو و متبسم نباشد در حالى كه او به حق و به همه چيز خوشحال است زيرا حق را در همه چيز مى بيند .

« عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست » اين نشانه پى بردن به حكمت عبادت است .

سوره 72 قرآن مجيد شرح حال آن دسته از جن است كه به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آمدند و ايمان آوردند و شرحى از جامعه خود بيان داشتند از جمله :

 وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الاِْنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَال مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقاً .

و اينكه مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى بردند ، پس  مردان جن  بر طغيان و تباهى شان افزودند .

ولى مؤمنان جن مى گويند :

 وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلاَ يَخَافُ بَخْساً وَلاَ رَهَقاً .

و اينكه چون هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم ; زيرا كسى كه به پروردگارش ايمان آورد نه از كاسته شدن ثواب مى ترسد و نه از اينكه سختى و رنجى او را احاطه كند .

 

علت نگرانى و اضطراب

علت نگرانى ها يكى از امور ذيل است :

الف . اضطراب از آينده تاريك و مجهول ، كه آينده عابدان و آنانكه خالصانه و عاشقانه به بندگى برمى خيزند ، اولا روشن است ، ثانياً با توكل و عدم يأس از فضل و رحمت الهى اين اضطراب رفع مى شود .

ب . نگرانى به خاطر گناهان گذشته ، چاره اين نيز توبه و ياد خدا و تدارك و جبران كمبودهاى معنوى است .

ج . گاهى اضطراب و ناراحتى به دليل احساس پوچى و بى هدفى است ، بديهى است مسلمان سالك و عارف عاشق هم هدف دار است و هم معتقد است كه جهان هستى خالق حكيمى دارد كه آن را بيهوده نيافريده است و مى داند و يقين دارد كه خالق حكيمش او را براى معرفت و بندگى و عبادت و خدمت آفريده و نتيجه اين عبادت و خدمت حيات طيبه در دنيا و رضا و خوشنودى حق و بهشت عنبر سرشت ابدى و سرمدى در آخرت است .

مؤمن با همه وجودش يافته و درك كرده كه همه اجزاء هستى ، حق است ، لذا به پيشگاه مقدس حضرت محبوب اعلام مى كند :

 . . . رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ .

 . . .  و از عمق قلب همراه با زبان مى گويند :  پروردگارا ! اين  جهان با عظمت  را بيهوده نيافريدى ، تو از هر عيب و نقصى منزّه و پاكى ; پس ما را از عذاب آتش نگاهدار .

د . ممكن است اضطراب و نگرانى از اين باشد كه كار و كوشش و زحمات مثبتش قدرشناسى نخواهد شد ، اين نيز نسبت به عبد متعهد و مؤمن منتفى است زيرا او از طريق قرآن مجيد و روايات به اين حقيقت يقين پيدا كرده است كه كمترين عمل خوب او بى پاداش نخواهد ماند و بهشت با همه نعمت هايش جزاى اعمال مؤمنان است .

 وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّات تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن وَرِضْوَانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ .

خدا به مردان و زنان با ايمان بهشت هايى را وعده داده كه از زيرِ  درختانِ  آن نهرها جارى است در آن جاودانه اند و نيز سراهاى پاكيزه اى را در بهشت هاى ابدى  وعده فرموده  و همچنين خشنودى و رضايتى از سوى خدا  كه از همه آن نعمت ها  بزرگ تر است ; اين همان كاميابى بزرگ است .

 وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّات تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً وَعْدَ اللهِ حَقّاً وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ قِيلاً .

و كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند ، به زودى آنان را در بهشت هايى كه از زيرِ  درختانِ  آن نهرها جارى است ، درآوريم ، در آن جاودانه اند . وعده خدا حق است و راستگوتر از خدا در وعده كيست ؟

از حضرت امام حسين (عليه السلام) روايت است كه : اگر يكى از شما كار خيرى انجام دهد و از او سپاسگزارى نشود و مزدى به او ندهند نگران نباشد ، زيرا خدا براى او مكافات و جبران مى كند ، بى ترديد اجر و پاداش الهى بزرگ تر و باارزش تر است .

و در دعاى عرفه اش درباره اين كه خدا در هر زمينه اى تكيه گاه و يار انسان است مى خوانيم :

« يَا مُونِسَ كُلِّ وَحِيد، يَا قُوَّةَ كُلِّ ضَعِيف، يَا ناصِرَ كُلِّ مَظْلُوم » .

اى انيس و همدم هر تنهايى ، اى توان و قدرت هر ضعيف ، اى يار و ياور هر ستمديده .

هـ . بسيارى از نگرانى ها و دلهره ها سببش دنياپرستى و محبت شديد به مال و ثروت و حرص و طمع ورزى است ، كه همه اين اموال از دايره حيات اهل ايمان و عاشقان حق و حقيقت و اهل عبادت و بندگى بيرون است ، سالكان مسلك معرفت و طاعت ، دلدادگان حق اند و سر و جان باخته حضرت محبوب اند و قدر و ارزش خود را برتر از آن مى دانند كه زندانى و اسير آشپزخانه و يا نوكر مال و منال شوند و دل در لجن زار طمع و حرص اندازند ، آنان خواسته هايشان بسيار مثبت و فوق خواسته هاى غلامان حلقه بگوش هوا و هوس و شهوات اند .

همه وجودشان مترنم به اين حقيقت عالى است كه :

« اللّهُمَّ إنّى أَسْأَ لُكَ حُبَّكَ وَحُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَحُبَّ كُلِّ عَمَل يُوصِلُنِى إِلَيْك وَأَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَىَّ مِمَّا سِوَاكَ، وَأَنْ تَجْعَلَ حُبِّى إِيَّاكَ قائِداً إِلَى رِضْوَانِكَ، وَشَوْقِى إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيانِكَ » .

خدايا ! از تو دوستى خودت و دوستى دوستانت را مى خواهم و نيز عشق به هر كارى كه مرا به تو مى رساند و از تو درخواست دارم كه خودت را از ماسواى خودت برايم محبوب تر قرار دهى و محبتم را به وجودت راهبر به سوى رضوان و خوشنوديت گردانى و شوقم را به حضرتت باز دارنده از نافرمانيت سازى .

و . شايد راز اضطراب و دلهره و وحشت ، يأس و نااميدى نسبت به حل مشكلات و برطرف شدن مصائب و گرفتارى هاى زندگى باشد ، بديهى است در جهان بينى الهى نه اين كه يأس و نااميدى وجود ندارد ، بلكه مأيوس و نااميد كافر قلمداد شده است .

 . . . وَلاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ .

 . . . جز مردم كافر از رحمت خدا مأيوس نمى شوند .

اتكال و اعتماد مؤمنان همواره به رحمت و لطف خداست و آنان يقين قطعى دارند كه هر مشكلى به دست اراده خدا قابل حل است و راه نجات با عنايت او از هر نوع بن بست به روى مؤمن باز است .

 . . . وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ .

 . . . و اينگونه مؤمنان را نجات مى دهيم .

گاندى بانى استقلال و رهبر هند مى گويد :

دعا و نماز زندگى مرا نجات داده است ، من بدون آنها مدت ها پيش ديوانه بودم ، من در تجارب زندگى عمومى و خصوصى خود ، تلخ كامى هاى بسيار سخت داشته ام كه مرا دست خوش نا اميدى مى ساخت ، اگر توانسته ام بر اين نااميدى ها چيره شوم به خاطر دعا و نمازهايم بوده است .

 

9 . صحت و سلامت جسم

بسيارى از عبادات تأثير فراوانى در بهداشت و صحت جسم انسان دارد ، نظير روزه ، سحرخيزى ، دورى از اسراف ، تخليه قلب از حرص و حسد و بخل و كينه ، كه اين تخليه كردن از اعظم عبادات است .

از پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) روايت شده است :

« صُومُوا تَصِحُّوا » .

روزه بگيريد تا صحيح و سالم شويد .

و از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت است كه :

« عَلَيْكُمْ بَصَلاَةِ اللَّيْلِ فَإنَّهَا سُنَّة نَبِيِّكُمْ وَدَأْبُ الصَّالِحِينَ قَبْلَكُمْ وَمَطْرَدَةُ الدَّاءِ عَن أجسَادِكُم » .

بر شما باد به نماز شب زيرا كه نماز شب هم سنت و روش پيامبر شماست و هم شيوه و ادب شايستگان پيشين و هم دور كننده درد و بيمارى از جسم شماست .

از اين گذشته حال توكل و اميدوارى به حق و دعا و مناجات سبب پيشگيرى از بروز بسيارى از بيمارى هاى ناشى از مشكلات روانى و عصبى است و از طرفى بهترين داروى روانى براى بهبود بيمار مى باشد .

دكتر كارل فرانسوى كه از دانشمندان مشهور غرب است مى نويسد :

حال دعا و مناجات اثراتى در بدن ها به جا مى گذارد كه در نوع خود بى سابقه است ، در روز اول خيلى جالب توجه نيست اما كم كم وقتى عادى شد ، هيچ لذتى در مقابل آن نمى تواند برابرى كند...

قوى ترين قدرتى كه ممكن است انسان توليد كند نيروى دعا و عبادت است ، قدرتى كه مانند جاذبه زمين ، وجودش حقيقى و قابل لمس و حس است .

من در زندگى پزشكى ام با كسانى روبرو شده ام كه هيچ يك از وسايل مداوا براى آنان مؤثر نبوده و هيچ دارويى روى بيمارى آنان اثر نمى گذاشت اما به يارى دعا و اعتقاد به فضل الهى ، نجات مى يافتند .

نيايش به آدمى نيروى تحمل غم ها و مصائب را مى بخشد ، هنگامى كه كلماتى منطقى براى اميدوارى نمى توان يافت نيايش ، انسان را اميدوار مى كند .

 

10 . تحكيم روابط اجتماعى

برخى عبادات ابعاد گوناگون دارند ، چون بُعد فردى واجتماعى و اخلاقى و سياسى نظير نمازهاى عيد فطر و قربان و نماز جمعه و جماعت و حج و زكات و زكات فطر و ...كه درباره اسرار هر كدام كتاب ها نوشته شده است .

حج ، علاوه بر جنبه عبادى و راه و رسم بندگى بهترين كنگره مسالمت آميز و واقعاً جهانى است كه جنبه صد در صد معنوى و مادى و مردمى دارد و از صورى بودن خالى و عارى است .

ميليون ها نفر به حالت اجتماع و علاقه مند و مهربان به يكديگر در صفى واحد با مودّت و محبت و با توجه به حق و با هزينه سنگين به نفع جهان اسلام به مناسك حج مى پردازند ، گرچه نوكران مستكبران يعنى حاكمان فعلى حجاز و متوليان مكتب استعمار ساخته وهابيت مانع بهرهورى كامل و صحيح و درست اين مراسم هستند ولى همين حداقلّى كه انجام مى گيرد برترى اسلام را در توجه به امور اجتماعى بر مدعيان تمدن نشان مى دهد .

نشان مى دهد كه اين اسلام است كه از عرب و عجم سياه و سپيد ، سرخ رنگ و زرد رنگ ، پير و جوان و از هر منطقه و كشورى جمعيتى يك دل و با يك هدف بدون اين كه دولت و يا حزبى دخالت داشته باشد در يك سرزمين جمع مى كند تا عبادتى را هماهنگ انجام دهند و مشكلات كشورها و ملت هاى اسلامى را بررسى و براى حلّ آن تبادل نظر كنند .

هم اكنون در كشورهاى پيشرفته و پرمدّعا مثل آمريكا ، مدارس سياه پوستان و سپيدپوستان جداست ، محله هاى مسكونى ثروتمندان و فقيران جداست ، روح تبعيض نژادى جنايت مى آفريند ، آنانكه از نزديك اوضاع مدعيان تمدن را ديده اند مى گويند : در بعضى از پارك ها نيمكت نيست ، وقتى از علت نبودن نيمكت سؤال شود ، پاسخ مى دهند : براى جلوگيرى از درگيرى و نزاع است ، زيرا امكان دارد بر روى نيمكتى سپيدپوستى بنشيند و سياه پوستى هم بيايد بنشيند ، حتى از روى سهو و غفلت و آن زمان است كه نزاع و درگيرى شروع مى شود !!

بى ترديد باشكوه ترين اجتماعات مردمى سراسر جهان و صفوف فشرده اجتماع در مسجدالحرام و عرفات و مشعر و مِناست ، نمايش يكرنگى و يكدلى اسلامى كه هزاران سال است نمايش دارد .

نمازهاى عيد فطر و قربان نيز هم جنبه عبادى و الهى دارد و هم با دادن زكات فطره و قربانى در راه خدا باعث خوشنودى نيازمندان و تحكيم روابط اجتماعى و محبت قلبى است ، آن هم در اين عصر كه دوران خشك سالى عاطفه و احساسات انسانى است ، خطيب در خطبه هاى نمازهاى جمعه و عيد قربان و فطر مى تواند مشكلات جامعه خود و ديگر جوامع را مطرح و همراه با نمازگزاران چاره انديشى كند .

از اين رو بسيارى از عبادات در رابطه ميان انسان و خدا خلاصه نمى شوند ، بلكه برنامه چند بُعدى است ، سياسى ، اجتماعى ، مادى ، معنوى ، مردمى و . . .

 

اسلام داراى ابعاد گوناگون اجتماعى|ى

اسلام نظير مسيحيت و پاره اى از اديان هندى نيست كه عبادتش و يا همه آيينش در ارتباط عبد و مولا خلاصه شود و كارى به دنيا و سياست و اجتماع نداشته باشد ، يا پيروش را دِيْرنشين و راهب بار آورد ، بلكه برعكس حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) تأكيد فرموده اند :

« لاَ رَهبَانِيَّةَ فِى الإسلاَمِ » .

گوشه گيرى و كناره گيرى از جامعه در اسلام وجود ندارد .

عبادات اسلامى نظير رياضت كشى هاى بوداييان و هندوها نيست كه به صورت انفرادى در گوشه اى مى خزند و به شكنجه خود مى پردازند تا با آزار جسم ، روحشان قوى شود ، آن هم از هر راه زشت و زيبا و حلال و حرام . مثلا اگر از خوردن مواد متعفن و مشمئز كننده ناراحت اند براى مخالفت با خواهش نفس همان را مى خورند تا روحشان تقويت گردد و بر اثر تقويت روح به كارهايى موفق شوند .

گذشته از آنكه برنامه هاى عبادى اسلام بسيار معقول و منطقى و حساب شده است و در اجرا بسيار سهل و آسان مى باشد و به ابعاد گوناگون اجتماعى ، مردمى و ... توجه شده است .

همه مسلمانان بايد گوش جان را با اين روايت پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله)بنوازند كه فرمود :

« مَنْ أصْبَحَ لاَيَهْتَمَّ بِأَمْرِ المُسلِمِينَ فَلَيْسَ مِنَ الإسلام فِى شَىء وَمَنْ شَهِدَ رَجُلا يُنادِى يَا لَلْمُسلِمِينَ فَلَمْ يَجِبْهُ فَلَيْسَ مِنَ المُسلِمين » .

كسى كه صبح كند در حالى كه به امر مسلمانان توجه و اهتمام نداشته باشد ، از اسلام هيچ بهره اى نبرده است و هر كه شاهد فرياد خواهى و كمك خواهى مردم باشد كه مسلمانان را به يارى مى خواند ، پس پاسخى به او ندهد از مسلمانان نيست .

 

طوافت را قطع كنى

ابان بن تغلب از ياران نزديك حضرت امام صادق (عليه السلام) مى گويد :

با آن حضرت در مكه بوديم ، همراه آن امام همام به طواف پرداختيم ، در اين وقت يكى از شيعيان از من تقاضا كرد همراه او براى برآوردن حاجتى كه داشت بيرون روم ، من به طواف ادامه دادم ، او براى بيرون رفتن به من اشاره كرد ، ولى من به او اعتنا نكردم زيرا دوست داشتم امام صادق (عليه السلام) را در طواف تنها نگذارم ، او بار ديگر اشاره كرد ، امام متوجه اشاره او شد و به من فرمود :

او با تو كارى دارد ؟ گفتم : آرى ; فرمود : كيست ؟

گفتم : از دوستان ماست و شيعه است . امام كه متوجه شده بود او كار لازمى دارد فرمود : نزد او برو ، پرسيدم طواف را قطع كنم ؟ فرمود : آرى ; عرض كردم : حتى اگر طواف واجب باشد ؟ فرمود : آرى ; برو گر چه طواف واجب باشد .

از سخنان حضرت امام صادق (عليه السلام) است :

« مَشْىُ المُسْلِمِ فِى حَاجَةِ المُسْلِمِ خَيْرٌ مِنْ سَبعِينَ طَوافاً بَالبَيتِ الحَرَامِ » .

گام برداشتن مسلمان براى برآوردن حاجت و نياز مسلمان از هفتاد بار طواف كعبه بهتر است .

 

توجه به مؤمنان

اسحاق بن عمار مى گويد : به محضر حضرت امام صادق (عليه السلام) مشرف شدم ، با چهره اى گرفته و خشم آلود به من نگريست ، عرض كردم : سبب چيست كه نسبت به من خشمگين هستيد ؟

فرمود : به خاطر آنكه نسبت به مستضعفين پيروان ما بى توجه و ترش روى هستى ، به من خبر رسيده است كه تو در خانه خود دربان هايى قرار داده اى كه مستمندان شيعه را از آنجا دور كنند .

عرض كردم : فدايت شوم از شهرت و معروف شدن خود به تشيع ترس دارم .

فرمود : آيا از عذاب ترس ندارى ؟ آيا نمى دانى كه هر گاه مؤمنان با يكديگر ملاقات مى كنند و دست به دست هم مى دهند خدا رحمتش را بر آنان نازل مى سازد و نود و نه بخش از اين رحمت شامل آن كسى است كه محبت بيشتر نسبت به آن ديگر دارد .

و هنگامى كه دو نفر مؤمن با هم متحد و متفق شوند رحمت خدا آنان را فرا گيرد و هر گاه دو نفر مؤمن با هم به گفتگو مشغول شوند ، برخى از فرشتگان مراقب اعمال به برخى ديگر مى گويند : كنار برويم شايد اين دو مؤمن با هم سخن محرمانه اى داشته باشند و خدا آن را پوشانده است ، پرسيدم : آيا خدا در قرآن نمى فرمايد :

 مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ .

هيچ سخنى را به زبان نمى گويد جز اينكه نزد آن  براى نوشتن و حفظش  نگهبانى آماده است .

حضرت فرمود : اى اسحاق ! اگر فرشتگان مراقب نشوند خداى آگاه به پنهانى ها مى شنود و مى بيند .

 

 . تكيه گاه در مشكلات

هر كسى در زندگى فراز و فرودها و سهولت ها و صعوبت هايى دارد . طبع زندگى دنيا چنين است كه نيش و نوش هر دو را دارد ، گر چه ما دوست داريم همواره دنيا به كام ما باشد ولى چنين نيست ، معمولا مشكلات و نابسامانى هاى فراوانى پيش روى انسان است و در موارد زيادى دوستان و اقوام و هم وطنان از كمك به آدمى ، ناتوان و عاجزند زيرا دشوارى ها و سختى ها در نبود امكانات مادى خلاصه نمى شود ، گرچه فراهم آوردن همان امكانات مادى نيز دشوارى هايى دارد كه گاه خارج از قدرت و يارى دوستان است .

در اين موقعيّت است كه روح انسان و قلب آدمى احساس تنهايى و غربت مى كند و فشارهاى روانى از هر طرف روى مى آورد و انسان را در تنگنايى بسيار سخت و بن بستى بسيار جانكاه قرار مى دهد كه با همه وجود دنبال چاره جويى برمى آيد و به هر قيمتى براى نجات خود دست و پا مى زند .

آنانكه از سرچشمه هاى زلال معنويت و ارتباط با خالق هستى و آن وجود مقدسى كه كليد حلّ همه مشكلات به دست رحمت و قدرت اوست محروم اند در آغاز به اين و آن مراجعه مى كنند تا شايد بتوانند شعله سركش سختى و مشكل را فرو نشانند و هنگامى كه دريافتند از اين مسير به توفيقى نمى رسند و كارى از دستشان برنمى آيد خود را به برنامه هاى سرگرم كننده اى چون فيلم ها ، ديدار از مجالس لهو و لعب ، خواندن مجلات و نهايتاً مواد مخدر سرگرم مى كنند ولى به زودى مى فهمند كه اين امور مسكّن هاى مقطعى و لحظه اى هستند نه داروى درمان درد .

در مرحله بعد به داروهاى اعصاب و روان پناه مى برند ولى پس از اندك مدتى اين نيز در وجودشان عادى و بى اثر مى گردد و در مرحله سوم به مشروبات الكلى و بالاخره به انواع مواد مخدرى كه فوق ترياك و هرويين است پناه مى برند و چون پاسخ قطعى نمى گيرند ، به خودكشى روى مى آورند .

از اين جهت آمار خودكشى در ميان مرفهان و به ويژه مردم غرب بسيار بالاست و راز و رمزش همين جدايى از ملجأ و مأواى معنوى است .

خودكشى هايى كه در مشرق زمين و در ممالك اسلامى رخ مى دهد گرچه بسيار كمتر از دنياى پر رفاه غرب است ولى آن هم عمدتاً مستند به خلأ معنوى در برابر مشكلات مادى و بن بست هاى ظاهرى و فشار مصائب و حوادث است .

ارتباط صميمانه و استوار و محكمى كه از راه عشق به خدا و بندگى و پرستش او ايجاد مى گردد ، سازنده بهترين و قوى ترين تكيه گاه معنوى و روحى براى انسان است كه وى را در برابر حوادث و مشكلات ، از اين كه خود را ببازد و براى نجات خويش به هر گناهى و نهايتاً خودكشى متوسل شود مصونيت مى دهد و سبب مى گردد كه حادثه ديده با وقار و سنگينى و با روشى درست  ، با حادثه برخورد كند تا زمان حادثه به خوبى پايان يابد و مشكل و سختى جايش را به آسانى و راحتى واگذارد .

مؤمن ، همه حوادث را امتحان خدا مى داند و با هدايت حضرت محبوب با حوادث برخورد مى كند و از امتحان و آزمايش سرافراز بيرون مى آيد .

مؤمن ، اگر عزيزترين فرد خود را هم از دست بدهد و اميدى به برگشت او نداشته باشد با حالى الهى و ملكوتى قلب و زبانش مترنم به :

 . . . إِنَّا للهِِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ .

 . . . ما مملوك خداييم و يقيناً به سوى او بازمى گرديم .

مى شود و با اتصال به اين حقيقت كه ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم و در محضر حضرتش به ديدار ابدى و هميشگى عزيزمان نايل مى شويم به خود آرامش مى دهد و به زندگى طبيعى اش باز مى گردد و هم چون گذشته به عبادت خدا و خدمت به خلق مشغول مى شود و پيوسته از منبع عظيمى چون عبادت و خدمت به بندگان خدا نيرو مى گيرد .

 وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ . . . .

از صبر و نماز يارى بخواهيد . . .

دانشمند بزرگ ، بوعلى سينا هنگامى كه به بن بست و مشكل علمى مى رسيد وضو مى گرفت و به مسجد جامع مى رفت و دو ركعت نماز مى خواند و حلّ مشكل را از خداى مهربان مى خواست

صدرالمتألهين بنيانگذار فلسفه عالى و حكمت متعاليه مى گويد : در مشكلات بسيار سخت از منطقه كهك پياده به قم مى آيم ، در حريم حضرت معصومه (عليها السلام) دو ركعت نماز مى خوانم و رفع مشكل را با توسل به حضرت معصومه (عليها السلام) از خدا استمداد مى جويم .

 

12 . رسيدن به قدرت معنوى و ولايت الهى

در حديث قدسى است :

« عَبدِى أطِعنِى حَتّى أجْعَلَكَ مِثلِى » .

بنده ام ! از من اطاعت كن تا تو را در قدرت و تصرف در اشياء نمونه خود قرار دهم .

عبادت و بندگى خالصانه به انسان اين قدرت معنوى و روحى را مى بخشد كه در قدرت و تصرف به توفيق حق نمونه حق گردد و به اذن پروردگار در اشياء و امور تكوينى تا جايى كه لازم باشد تصرف كند ، چنانكه قرآن از قول حضرت مسيح نقل مى كند :

 . . . وَأُبْرِئُ الاَْكْمَهَ وَالاَْبْرَصَ وَأُحْيِى الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللهِ . . . .

 . . . و كور مادرزاد و مبتلاى به پيسى را بهبود مى بخشم ; و مردگان را به اِذن خدا زنده مى كنم . . .

تجلى رحمت خاص حق كه افقش عبادت و بندگى واقعى است ، انسان را چنان مورد عنايت قرار مى دهد كه مقامى مافوق همه موجودات پيدا كند و از ملك و ملكوت برتر رود و نهايتاً متخلق به اخلاق الهى شود و رنگ الهى به خود گيرد ، رنگى كه نيكوترين رنگ است .

 صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً . . . .

 به يهود و نصارى بگوييد :  رنگ خدا را  كه اسلام است ، انتخاب كنيد  و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟ . . .

رنگ باقى صبغة الله است و بسغير آن بربسته دادن هم چون جرس

رنگ صدق و رنگ تقوا و يقين *** تا ابد باقى بود بر عابدين




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^