فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قال اميرالمؤمنين(عليه السلام) : حُسْن الخُلقِ رَأسُ كُلّ برّ

هداية العلم : 182

بخش پانزدهم

آراستگى به خوشخويى

اين كه گفته مى شود حسنات اخلاقى و خصايل مثبت نفسانى سبب نجات انسان در دنيا و آخرت است ، سخنى به حق و كلامى بر اساس صدق و راستى است .

بسيار اتفاق افتاده كه برخى از حسنات اخلاقى در برخى از كافران و مشركان عامل نجات آنان از اعدام و روى آوردنشان به اسلام و سبب نجاتشان در آخرت شده است .

مگر نه اين كه تعدادى از بت پرستان ، و عقيده مندان به معبودهاى باطل به دعوت پيامبران پاسخ گفتند و از آلودگى بت پرستى و بى دينى درآمدند و به طهارت و پاكى معنوى آراسته شدند ، آيا روى آوردنشان به دعوت پيامبران عاملى جز تواضع و فروتنى در برابر حق بوده است ؟

مگر تواضع وفروتنى رشته اى از حسنات اخلاقى وزيبايى هاى معنوى نيست؟

وقتى حسنات اخلاقى در دنيا عامل نجات باشد ، يقيناً نجات بخشى اش در آخرت كه زمان جلوه ى كامل رحمت خداست بيشتر است .

اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه به فرموده ى قرآن مجيد در آخرين آيه ى سوره ى رعد همه ى دانش كتاب نزد او بوده(1) ، و در يك كلمه ، علم او متصل به علم حضرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللهَ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ ) رعد (13) 43 .

در مصادر روايى خاصه در روايات مختلف بيان شده است كه ( وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَاب ) حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است .

كافى : 1/229 ، باب أنه لم يجمع القرآن . . . ، حديث 6 ; أمالى صدوق : 564 ، المجلس الثالث والثمانون ، حديث 3 ; بشارة المصطفى : 193 ; بصائر الدرجات : 212 ، باب 1 ; روضة الواعظين : 1 / 105 ; مناقب : 2 / 29 ، فصل فى المسابقة بالعلم ; وسائل الشيعه : 27 / 181 ، باب 13 ، حديث 33546 ، 33564 ، 33589 ; بحار الانوار : 23 / 191 ، باب 10 ، حديث 11 و . . .


صفحه 346


حق است ، و پس از پيامبر هيچ انسانى هم چون او قواعد و مايه هاى تربيتى و معارف الهى و انسانى را بيان نكرده است و بايد انصاف داد كه نمونه ى راهنمايى هايش در هيچ يك از فرهنگ هاى بشرى هرچند از مايه هاى معنوى برخوردار باشد يافت نمى شود ، درباره ى حسنات اخلاقى مى فرمايد :

رَأسُ الإيمانِ حُسنُ الخُلقِ وَالتَحلّى بالصِدق(1) .

سر ايمان حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق و راستى است .

راستى عجيب است انسان با نماز و روزه و حج و زكات و خمس و صدقه كه وظيفه ى بندگى اوست خداگونه نمى شود ، ولى با آراسته شدن به حسنات اخلاقى در حقيقت جلوه گاه صفات حضرت رب و به تعبير ديگر خداگونه مى شود .

تعبير از حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق به سر ايمان تعبير عجيبى است . بدن داراى اسكلتى منظم و دست و پا و شكم و شهوت و خون و گوشت و رگ و پى و عصب و پوست است ، ولى حيات او مرهون سر اوست ، اگر سر را از بدن جدا كنند حياتى باقى نمى ماند ، همين گونه اگر جاى حسنات اخلاقى و صدق و راستى در وجود انسان خالى باشد از ايمان هم خبرى نخواهد بود ، و در نتيجه انسان از انسانيت كه هويت و تشخّص او به آن است محروم مى ماند و به قول قرآن ( كَالأَنْعَام ) مى شود و به قول اميرالمؤمنين(عليه السلام) :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ غرر الحكم : 254 ، فضيلة حسن الخلق ، حديث 5361 ; هداية العلم : 183 .


صفحه 347


فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنسان وَالقَلْبُ قَلبُ حَيَوان(1) .

صورتش صورت انسان ولى از نظر باطن و سيرت حيوان است .

اميرالمؤمنين(عليه السلام) صبر در امور را هم تشبيه به سر فرموده ، چنان كه در روايت آمده است :

والصَّبرُ فِى الأمورِ بِمَنزِلَةِ الرَأسِ مِن الجَسَدِ ، فَإذَا فَارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ ، وَإذا فَارَق الصَّبرُ الأمورَ فَسَدَتِ الأُمُورُ(2) .

استقامت و پايدارى در امور و نگاه داشتن خويش در مرزهاى معنوى و مقررات دينى به منزله ى سر نسبت به بدن است ، هنگامى كه سر از بدن جدا شود ، بدن فاسد مى گردد ، و زمانى كه صبر از خيمه ى امور رخت بربندد امور با رنگ گرفتن از هواى نفس و شيطان فاسد مى شود .

حضرت سجاد (عليه السلام) نيز صبر را نسبت به ايمان به منزله ى سر براى بدن دانسته اند :

الصَّبرُ مِن الإيمانِ بِمنزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَلاَ إيمانَ لِمَنْ لاَ صَبْرَ لَه(3) .

صبر نسبت به ايمان هم چون سر نسبت به بدن است و براى كسى را كه در برابر حوادث تلخ و شيرين و اقبال و ادبار دنيا صبر و پايدارى نيست ، ايمان نيست .

ارزش تحصيل ادب

چه مطلب شگفت آورى است كه از امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : 174 ، خطبه ى 86 .

2 ـ كافى : 2 / 90 ، باب الصبر ، حديث 9 ; بحار الانوار : 68 / 73 ، باب 62 ، حديث 6 .

3 ـ كافى : 2 / 89 ، باب الصبر ، حديث 4 ; تحف العقول : 281 ; بحار الانوار : 68 / 91 ، باب 62 ، حديث 46 .


صفحه 348


روايت شده است كه ارزش آداب انسانى و حسنات اخلاقى به اندازه اى است كه اگر دو روز عمرت را به تأخير انداختند ، يك روزش را براى تحصيل حسنات و آداب بگذار ، نه براى نماز و روزه و حج و روز ديگرش را براى كمك گرفتن از حسنات براى مرگى آبرومند و معنوى :

إن أُجِّلَتْ فِى عُمُرِكَ يَوْمَينِ فَاجْعَل أحَدَهُما لاَِدَبِك لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَومِ مَوتِكَ(1) .

اگر دو روز عمرت را به تأخير انداختند ، يكى از آن دو روز را براى به دست آوردن ادب كه حسنات اخلاقى و حقايق معنوى است قرار داده تا به وسيله ى آن براى روز مرگت يارى بجويى .

ادب و آراستگى و حسنات اخلاقى وقتى بر صفحه ى باعظمت وجود انسان نقش مى بندد ، انسان احساس شرافت و بزرگوارى و ارزش و كرامت مى كند و چون دريايى از خصلت هاى مثبت و ملكات معنوى را با خود دارد ، دنيا و عناصرش در ديده ى او كوچك مى نمايد و به همين سبب خود را به امور مادى هرچه باشد و هرچند باشد نمى فروشد ، بلكه دنيا و عناصرش را نيز مطابق با مقررات قرآن و آثار اهل بيت (عليهم السلام) براى بيشتر كردن كرامت و شرافتش به كار مى گيرد .

از حضرت سجاد (عليه السلام) روايت شده است :

مَن كَرُمَتْ عَلَيهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيهِ الدُّنيا(2) .

كسى كه احساس شرافت و بزرگوارى مى نمايد ، دنيا نزد او خوار و بى مقدار است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 8 / 150 ، حديث من ولد فى الإسلام ، حديث 132 ; وسائل الشيعه : 19 / 266 ، باب 6 ، حديث 24559 .

2 ـ تحف العقول : 278 ; بحار الانوار : 75 / 135 ، باب 21 ، حديث 3 .


صفحه 349


آرى ، كسى كه دريايى بى ساحل از شرافت و كرامت و زيبايى هاى اخلاقى را با خود دار حكومت دنيايى و امارت بردم اگر در دست او همراه با عدالت ورزى نباشد در نظرش از كفش كهنه و پاره اى كه جز خودش حوصله ى وصله بر آن را ندارد خوارتر و حقيرتر است و اين ارزيابى از شخصيتى الهى و ملكوتى كه همه ى هستى گنجايش عظمتش را نداشت چون اميرالمؤمنين(عليه السلام) است ، همان انسان والايى كه وقتى اهل تقوا و اولياى الهى را براى صحابى بزرگوارش معرفى مى كند ، در بخشى از گفتارش مى فرمايد :

عَظُمَ الخَالِقُ فِى أنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أعيُنِهِم(1) .

آفريننده ى هستى در باطنشان عظيم و غير او در ديدگانشان كوچك و حقير است .

زيبايى هاى اخلاقى از ديدگاه لقمان حكيم

حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) در ضمن توضيح و تفسير عقل و بيان جنود و لشكر اين نعمت بى نظير و اشاره به منافع اين گوهر و درّ گرانمايه عرصه ى هستى براى شاگرد كم نظير مكتب اسلام ، آگاه خبير و داناى بصير ، هشام بن حكم از قول لقمان حكيم آن يگانه ى فرزانه ، كه پروردگار مهربان او را به خاطر آراسته بودنش به حسنات اخلاقى به مقام حكمت برگزيد در نصيحت به فرزندش روايت مى كند كه به فرزندش فرمود :

تَواضَعْ لِلحَقِّ تَكُنْ أعقَلَ النّاسِ وَإنَّ الكَيِّسَ لَدَى الحَقِّ يَسيرٌ . يَا بُنَىَّ ! إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَمِيقٌ قَد غَرِقَ فِيها عالَمٌ كَثِير ، فَلْتَكُن سَفِينَتُكَ فِيهَا تَقوَى اللهِ ، وَحَشْوُهَا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نهج البلاغه : 425 ، خطبه ى 184 ( معروف به متقين ) .


صفحه 350


الإيمانَ ، وشِراعُهَا التَوَكُّلَ ، وَقَيِّمُها العَقلَ ، وَدَليلُهَا العِلمَ ، وَسُكَّانُهَا الصَّبرَ(1) .

در برابر حق تواضع و فروتنى كن تا عاقل ترين مردم به حساب آيى و بى ترديد انسان زرنگ و زيرك نزد حق بى مقدار و اندك است ; زيرا ارزش انسان در تواضع به حق است نه زيركى و زرنگى . پسرم ! دنيا دريايى ژرف و عميق است ، خلق بسيارى در آن غرق شده اند ، پس بايد كشتى تو در اين دريا براى رسيدن به ساحل نجات تقواى الهى و پرهيزكارى باشد ، و بارش ايمان ، و بادبانش توكل ، و ملاحش عقل ، و قطب نمايش علم ، و سكانش استقامت و صبر .

در اين قطعه ى ناب به حقايقى سعادت بخش و واقعياتى باارزش چون تواضع و تقوا ، ايمان ، توكل ، عقل ، علم و صبر اشاره شده است كه هر يك از آنها به تناسب اين نوشتار نياز به توضيح دارد .

تواضع

تواضع و فروتنى كه از زيباترين خصلت هاى اخلاقى است حالتى در باطن است كه انسان را وادار مى كند در برابر خدا و پيامبران و امامان و اوليا و مردمى كه شايسته هستند به آنان تواضع شود نرمى نشان دهد و به خواسته هاى ثمربخش آنان گردن نهد و حق را در همه ى شؤونش بپذيرد .

تواضع حالتى ضد كبر است ; كبر يعنى : آن مايه ى آلوده اى كه از آن ابليس به وجود مى آيد و شياطين جنى و انسى از آن شكل مى گيرند ، و چون در زمامدارى قرار گيرد او را تبديل به فرعون مى كند ، و چون سراغ ثروتمندى رود وى را به صورت قارون نمايان مى كند ، و هنگامى كه در مردم قرار گيرد از آنان فاسد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 1 / 15 ، كتاب العقل و الجهل ، حديث 12 ; وسائل الشيعه : 15 / 206 ، باب 8 ، حديث 20291 .


صفحه 351


و مفسد و ياغى و طاغى و مجرم و منافق و مشرك و كافر مى سازد .

به راستى تواضع و فروتنى سر رفعت انسان را به عرش محبوبيت نزد خدا و خلق خدا مى رساند ، مردم از متكبر فخرفروش طبيعتاً نفرت دارند و از متواضع خاكسار با جان و دل استقبال مى كنند .

داستانى از تواضع اميرالمؤمنين (عليه السلام)

حضرت امام عسكرى (عليه السلام) مى فرمايد : آگاه ترين مردم به حقوق برادران دينى و سخت كوش ترينشان در برآوردن حاجات آنان ، برترينشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هركس در دنيا به برادران دينى اش تواضع و فروتنى كند نزد خدا از صديقين به شمار مى آيد و شيعه ى به حق على بن ابى طالب (عليه السلام) است .

سپس حضرت عسكرى (عليه السلام) مى فرمايد : دو برادر دينى على (عليه السلام) ـ پدر و فرزندى ـ مهمان آن حضرت شدند . امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست ، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند . آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله اى آورد و خواست دست پدر را بشويد ، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بريزد . مرد دستش را به خاك ماليد و گفت : يا اميرالمؤمنين ! خدا مرا ببيند كه تو بر دست من با اين مقام و عظمتت آب مى ريزى ؟! حضرت فرمود : بنشين و دستت را بشوى ; زيرا خدا تو را و برادر دينى ات را مى بيند كه در اين زمينه ها امتيازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضيلتى براى او نيست ، برادر دينى ات مى خواهد با شستن دست تو در بهشت زمينه ى خدمت به نفع خودش فراهم سازد ، آن هم خدمتى ده ها برابر عدد اهل دنيا و بر شمار خدمتكارانى كه در دنيا هستند !


صفحه 352


پس مرد نشست و على (عليه السلام) به او گفت : تو را به حقى كه از من مى شناسى و آن را عظيم و بزرگ مى شمارى و تواضعى كه براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مى دهم كه مرا به آنچه كه از خدمتم به تو افتخارت داده اند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسيله ى من بشويى كه گويا قنبر آب روى دستت مى ريزد !

آن مرد تسليم تواضع على (عليه السلام) شد و دستش را با آب ريختن اميرالمؤمنين (عليه السلام)شست . وقتى كار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفيه داد و فرمود : پسرم اگر فقط فرزند اين مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مى ريختم ولى خداى عزّ و جلّ نمى پسندد كه بين پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم ، پدر به روى دست پدر آب ريخت و بايد در اين موقعيت پسر روى دست پسر آب بريزد . پس محمد حنفيه به روى دست پسر آب ريخت و پسر دستش را شست . آن گاه حضرت عسكرى (عليه السلام) فرمود : كسى كه على (عليه السلام) را در تواضع و فروتنى پيروى كند شيعه ى واقعى او است(1) .

حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت مى كند :

إنّ مِن التَّواضُعِ أن يَرضَى الرَّجُلُ بِالمَجلسِ دُونَ المَجلسِ ، وأن يُسلِّمَ عَلى مَن يَلقى ، وَأن يَترُكَ المِراءَ وإن كانَ مُحِقّاً ، وَلاَ يُحِبُّ أن يُحمَدَ عَلَى التَّقْوَى(2) .

بخشى از تواضع به اين است كه انسان در هر مجلسى وارد شد هرجا كه جا هست بنشيند و براى خود جاى نشستن خاصى را در نظر نداشته باشد ، و هركه را ملاقات مى كند به او سلام دهد ، و جدال و ستيز در سخن را واگذارد ، گرچه حق با او باشد ، و دوست نداشته باشد كه او را بر تقوايى كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تفسير امام عسكرى : 325 ، التواضع وفضل خدمة الضعيف ، حديث 173 ; بحار الانوار : 72 / 117 ، باب 51 ، حديث 1 .

2 ـ معانى الاخبار : 381 ، باب النوادر المعانى ، حديث 9 ; بحار الانوار : 72 / 465 ، باب 95 ، حديث 4 .


صفحه 353


دارد ستايش كنند .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

التَّواضُعُ أصلُ كُلِّ خَير نَفيس وَمَرتَبة رَفِيعَة ، وَلو كَانَ لِلتَّواضُعِ لُغَةٌ يَفْهَمُهَا الخَلْقُ لَنَطَق عَن حَقايِقِ مَا فِى مَخفيّاتِ العَوَاقِبِ ، وَالتَّوَاضُعُ مَا يكونُ للهِِ وفِى اللهِ وَمَا سَواهُ مَكرٌ ، وَمَن تَواضَعَ للهِِ شَرَّفَهُ اللهُ عَلى كَثير مِن عبادِهِ(1) .

فروتنى ريشه ى هر خير باارزشى است و مرتبه و مقام بلندى است ، اگر براى تواضع لغتى وجود داشت كه مردمان آن را مى فهميدند ، هر آينه از حقايق آنچه در پنهان سرانجام ها بود سخن مى گفت و تواضع آن است كه در راه خدا و براى خداست و جز آن مكر و حيله است و كسى كه براى خدا تواضع كند ، خدا او را بر بسيارى از بندگانش شرافت مى دهد .

تواضع محمد بن مسلم

محمد بن مسلم چنان كه در كتاب هاى رجال آمده از اعاظم اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق (عليهما السلام) و از راويان حديث و بسيار مورد اطمينان و انسانى عادل است كه روايات اهل بيت او را جزء مقربان و صدّيقان دانسته اند .

ابونصر مى گويد : از عبدالله بن محمد بن خالد درباره ى محمد بن مسلم پرسيدم ؟ گفت : مردى بسيار بزرگوار ولى از نظر مال دنيايى تنگدست بود ، امام باقر (عليه السلام) به او فرمود : اى محمد ! فروتنى پيشه كن . زمانى كه به كوفه بازگشت ظرفى بافته شده از نى كه معمولا در آن خرما مى ريختند پر از خرما با ترازويى برداشت و كنار در مسجد جامع نشست و صدايش را به خرمافروشى بلند كرد .

عشيره ى او نزدش آمدند و گفتند : با اين كارى كه پيشه كرده اى ما را رسوا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مصباح الشريعه : 72 ، باب الثانى و الثلاثون فى التواضع ; بحار الانوار : 72 / 121 ، باب 51 ، حديث 12 .


صفحه 354


ساختى اين كار در شأن تو و قبيله ى ما نيست . گفت مولايم حضرت باقر (عليه السلام) مرا به يكى از خصلت هاى اخلاقى و حسنات نفسى كه تواضع است فرمان داده و من هرگز با پيشوا و رهبر الهى ام مخالفت نمىورزم و اينجا را ترك نمى كنم تا از فروش همه ى خرما آسوده شوم . قبيله اش به او گفتند : اكنون كه براى خود از شغل و كسب چاره اى نمى بينى ، پس در ميان بازار آسياب داران برو و آسياب و شترى براى آسيا كردن گندم و جو آماده كن .

تواضع شگفت آور پيامبر

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : مردى بيابانى نزد پيامبر اسلام آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! با اين ناقه ات با من مسابقه مى دهى ؟ حضرت با او مسابقه داد و مرد بيابانى مسابقه را برد . پيامبر به او فرمود : شما شتر مرا بالا برديد ، خدا دوست داشت كه آن را پايين بياورد ، كوه ها در برابر كشتى نوح گردنكشى كردند و كوه جودى نهايت تواضع را از خود نشان داد ، خدا هم كشتى نوح را بر آن فرود آورد(1) .

و نيز امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

رسول خدا شب پنج شنبه اى در مسجد قبا افطار كرد ، پس از افطار فرمود آيا آبى براى خوردن يافت مى شود ؟ اوس بن خولى انصارى قدحى بزرگ از آب مخلوط با عسل براى حضرت آورد ، هنگامى كه لب به آن قدح زد قدح را از لب مبارك دور كرد و فرمود : دو آشاميدنى است كه به يكى اكتفا مى شود ، من

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال : قدم أعرابي على النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) فقال : يا رسول الله ! تسابقني بناقتك هذه ، قال : فسابقه فسبقه الأعرابي ، فقال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : إنكم رفعتموها فأحب الله أن يضعها ، إن الجبال تطاولت لسفينة نوح وكان الجودي أشد تواضعا ، فحط الله بها على الجودي .

الزهد : 61 ، باب التواضع والكبر ; بحار الانوار : 72 / 123 ، باب 51 ، حديث 18 .


صفحه 355


اين مخلوط را نمى خورم و بر مردم هم حرام نمى كنم ولى براى خدا فروتنى مى نمايم ; زيرا هركس براى خدا فروتنى كند خدا او را رفعت مى دهد و هركس تكبر ورزد خدا او را پست مى نمايد ، و كسى كه در معيشتش ميانه روى پيشه كند خدا به او روزى مى بخشد و كسى كه ولخرجى كند خدا او را محروم مى نمايد ، و كسى كه بسيار ياد مرگ كند خدا به او محبت مىورزد(1) .

امام صادق (عليه السلام) فرمود : خدا به داود وحى كرد :

يَا دَاوُدَ كَما أنّ أقرَبَ النَّاسِ مِنَ اللهِ المُتَواضِعوُنَ ، كَذلِكَ أبعَدُ النّاسِ مِنَ اللهِ المُتَكبِّرُونَ(2) .

اى داود ! چنان كه نزديك ترين مردم به خدا فروتنانند ، دورترين مردم از خدا متكبرانند .

علامه ى مجلسى در رابطه با تواضع مى فرمايد :

تواضع ترك تكبّر و ذلت و خاكسارى در برابر پيامبر و امامان و مردم مؤمن است ، تواضع نفرت از رفعت و چيره گى است و همه ى اين امور موجب قرب انسان به حق و ضدش موجب دورى انسان از خداست(3) .

در هر صورت تواضع و فروتنى در برابر حق و شؤون حق كه از جلوه هايش

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عن عبد الرحمن بن الحجاج ، عن أبى عبد الله (عليه السلام) قال : أفطر رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) عشية خميس فى مسجد قبا ، فقال : هل من شراب ، فاتاه أوس بن خولى الأنصارى بعس مخيض بعسل ، فلما وضعه على فيه نحاه ، ثم قال : شرابان يكتفى بأحدهما من صاحبه لا أشربه ولا أحرمه ، ولكن أتواضع للهِ ، فان من تواضع للهِ رفعه الله ، ومن تكبر خفضه الله ، ومن اقتصد في معيشته رزقه الله ، ومن بذر حرمه الله ، ومن أكثر ذكر الموت أحبه الله .

كافى : 2 / 122 ، باب التواضع ، حديث 3 ; وسائل الشيعه : 15 / 277 ، باب 31 ، حديث 20505 .

2 ـ كافى : 2 / 123 ، باب التواضع ، حديث 11 ; بحار الانوار : 72 / 132 ، باب 51 ، حديث 34 .

3 ـ بحار الانوار : 72 / 132 ، باب 51 ، ذيل حديث 34 .


صفحه 356


قبول فرمان هاى خدا و اوامر و نواهى پيامبر و خواسته هاى امامان و نرمى داشتن در برابر زن و فرزند و پدر و مادر و عموم مردم است از باارزش ترين زيبايى هاى اخلاق و از حسنات ملكوتيه و خصال عرشيه است .

لقمان حكيم پس از اين كه فرزندش را به تواضع توجه مى دهد مى فرمايد : آنان كه خود را زرنگ و تيز مى دانند و تصور مى كنند اين زرنگى و تيزى آنان را از حق بى نياز مى نمايد سخت در اشتباهند ; زيرا زرنگ و تيز با همه ى زرنگى و تيزيش نزد حق بى مقدار و ناچيز است و بدون حق ارزش قابل توجهى ندارد .

تقوا و پرهيزكارى

لقمان در سخنان حكيمانه اش به فرزندش مى گويد : در اين دنيايى كه دريايى عميق است و خلق بسيارى در آن غرق شده اند كشتى خود را تقوا قرار داده تا اين كشتى تو را از ميان امواج خطر و طوفان هاى خانمان برانداز هوا و هوس سالم به ساحل نجات برساند .

تقوا از ماده ى « وقى » است . وقى يعنى حصار ، قلعه ى حمايت ، حافظ ، نگهدار و سپر كه اين حصار محكم الهى با تمرين ترك گناه به وجود مى آيد و انسان را در پناه و حمايت و حفظ خود قرار مى دهد و در نتيجه در دنيا از شرور و فتن و فساد و معصيت و گناه و تجاوز در امان قرار مى گيرد و در آخرت از عذاب دوزخ و آتش ابد مصونيت مى يابد .

از امام صادق (عليه السلام) از تفسير تقوا پرسيدند : حضرت جوابى معنوى و پاسخى ملكوتى دادند :

أن لاَ يَفْقِدَك اللهُ حَيثُ أمرَك وَلاَ يَراك حَيثُ نَهاك(1) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ عدة الداعى : 303 ; بحار الانوار : 67 / 285 ، باب 56 ، حديث 8 .


صفحه 357


در آنجا و در موقعيت و مكانتى كه فرمانت داده قرار داشته باشى (مانند بودن در همه ى عبادات و بودن در عرصه ى خدمت به خلق و انجام كار خير جايت را خالى نبيند ) و در آنجا كه تو را نهى فرموده نباشى مشاهده ات نكند .

و اين توضيح حضرت در حقيقت بيان عمق تقواست .

قرآن و آثار تقوا

آنان كه علاقه دارند خود را تا آنجا كه قدرت دارند و مى توانند از دچار شدن به فتنه و فساد و گناه و معصيت و خلاصه گرفتار شدن به عذاب قيامت حفظ كنند و در اين زمينه ها تقوا به خرج دهند هدايت قرآن نسبت به آنان مؤثر است .

( ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ )(1) .

اين است كتابى كه در ( حقانيت ) آن هيچ ترديدى نيست ، ( و ) مايه ى هدايت تقوا پيشگان است .

آنان كه مى خواهند برّ و نيكى از افق وجودشان طلوع كند و به هر خير و خوبى آراسته شوند همه ى برّ و خير و خوبى و نيكى در تقواست .

( وَلَكِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى )(2) .

بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند .

آنان كه مى خواهند فرداى قيامت علم بى جهل ، عزت بى ذلّت ، ثروت بى فقر ، حيات بى مرگ به دست آورند(3) راهى جز پيشه كردن تقوا و پرهيز از همه ى معاصى و روى آوردن به همه ى واجباتى كه به آنان تعلّق مى گيرد ندارند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره ( 2 ) : 2 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 189 .

3 ـ المفردات راغب .


صفحه 358


( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(1) .

و از خدا بترسيد ، باشد كه رستگار گرديد .

آنان كه مشتاق معيت با حق هستند و علاقه دارند هميشه و در همه جا با خدا باشند و از انس با او لذت ببرند و از سرمايه ى همراهى با او و همراهى او با خود بهره مند شوند بايد تقوا پيشه كنند .

( . . . وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ )(2) .

و از خدا پروا بداريد و بدانيد كه خدا با تقوا پيشگان است .

آنان كه از سختى عقاب و جريمه ى خدا بيم دارند و نمى خواهند چشم به هم زدنى دچار عذاب قيامت شوند ، چاره اى جز تقوا ورزيدن ندارند .

( . . . وَاتَّقُوْا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ )(3) .

و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است .

آنان كه دوست دارند براى آخرت خود بهترين زاد و توشه را تهيه كنند و كنار آن زاد و توشه تا ابد با آسودگى خاطر بهره مند گردند و از هر شر و رنج و مشكلى در امان باشند بايد به تهيه ى تقوا برخيزند كه به فرموده ى قرآن ، تقوا بهترين زاد و توشه براى انسان است .

( . . . وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى . . . )(4) .

و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت ، بهترين توشه ، پرهيزگارى است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره ( 2 ) : 189 .

2 ـ بقره ( 2 ) : 194 .

3 ـ بقره ( 2 ) : 196 .

4 ـ بقره ( 2 ) : 197 .


صفحه 359


آنان كه مى خواهند در همه ى شؤون حيات و براى هميشه مورد محبت خدا قرار گيرند و در عرصه ى محبوبيت حضرت دوست راه يابند ، تنها كارى كه اين محبوبيت را تحقق مى دهد ، تقوا است .

( . . . فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ )(1) .

بى ترديد خداوند ، پرهيزگاران را دوست دارد .

آنان كه علاقه دارند از كيد و مكر دشمنان در امان بمانند و دوست دارند هيچ كيدى از سوى دشمن به آنان زيان نزند بايد در حصار تقوا منزل گزينند و در پناه تقوا بيارامند .

كسانى كه مى خواهند زحماتشان و كار و كوششان چه در مرحله ى عبادت و چه در زمينه ى خدمت به خلق خدا و چه در اعمال خير مورد قبول حضرت حق قرار گيرد و به اين خاطر به بهشت ابد راه يابند واجب است تقوا پيشه كنند ، يعنى درب همه ى گناهان را به روى خود ببندند ; زيرا باطن گناه آتش است و اين آتش خوبى ها را مى سوزاند و نمى گذارد باقى بماند تا به نقطه ى قبول حق برسد !

( . . . إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ )(2) .

خدا فقط از تقوا پيشگان مى پذيرد .

كسانى كه عاشق رحمت خدايند و اشتياق رسيدن به آن را دارند و مى خواهند هم چون ماهى در دريا غرق رحمت دوست شوند بايد از راه تقوا خود را به آن حقيقت الهيه برسانند و با بال تقوا به آن آسمان بى نهايت پرواز كنند .

( . . . وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ )(3) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران ( 3 ) : 76 .

2 ـ مائده ( 5 ) : 27 .

3 ـ انعام ( 6 ) : 155 .


صفحه 360


و پرهيزگارى نماييد ، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد .

جامعه و ملّتى كه دنبال برف و باران به موقع و از پى ارزاق فراوان هستند و علاقه دارند از هر درى بركات الهى به آنان ببارد و همه ى مشكلاتشان از بركت آن بركات حل شود بايد به ايمان و تقوا روى آرند و در اين دو زمينه قدم ثابت داشته باشند .

( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ . . . )(1) .

و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم .

آنان كه مى خواهند قدرت تشخيص حق را از باطل در همه ى امور پيدا كنند و زشتى هايشان محو شود و مورد آمرزش حضرت حق قرار گيرند و ازفضل و احسان عظيم پروردگار بهره مند شوند واجب است در همه ى امور زندگى خويش تقوا را رعايت نمايند .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ )(2) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد ، اگر از خدا پروا داريد ، براى شما ] نيروى  [تشخيص ] حق از باطل [ قرار مى دهد ; و گناهانتان را از شما مى زدايد ; و شما را مى آمرزد ; و خدا داراى بخشش بزرگ است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف ( 7 ) : 96 .

2 ـ انفال ( 8 ) : 29 .


صفحه 361


روايات و تقوا

يعقوب بن شعيب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم مى فرمود :

مَا نَقَلَ اللهُ عَزّ وَجلّ عَبداً مِن ذُلِّ المَعَاصِى إلَى عِزِّ التَّقوَى إلاّ أغنَاهُ مِن غَيرِ مَال وَأعَزَّهُ مِن غَيرِ عَشِيرَة وَآنَسَهُ مِن غَيرِ بَشَر(1) .

خداى عز و جل بنده اى را از ذلّت گناهان به عزت تقوا منتقل نكرد مگر اين كه او را بدون مال بى نياز كرد و بدون قوم و قبيله عزت بخشيد و بدون يك بشر انس داد .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : اميرالمؤمنين (عليه السلام) همواره مى فرمود : براى اهل تقوا نشانه هايى است كه به آنها شناخته مى شوند : راستى در سخن ، اداى امانت ، وفاى به پيمان ، كمى عجز و بخل ، صله ى ارحام ، مهرورزى به ناتوانان ، كمى موافقت با زنان ، بذل نيكى ، حسن خلق ، گستردگى بردبارى و پيروى دانش در آنچه كه انسان را به خدا نزديك مى كند ، خوشا به حال اهل تقوا ، و بر آنان باد خوبى عاقبت(2) .

مردى به محضر حضرت سجاد (عليه السلام) آمد و گفت : من گرفتار زنانم ، روزى زنا مى كنم و روزى روزه مى گيرم ، آيا روزه ام كفاره ى زنايم مى شود ؟ حضرت به او فرمود : چيزى نزد خدا محبوب تر از اين نيست كه اطاعت شود و از معصيت او بپرهيزند ، بنابراين نه زنا كن و نه روزه بگير ، سپس او را نزديك خود خواند و دستش را گرفت و به او خطاب كرد ، عمل اهل دوزخ را انجام مى دهى و اميد به ورود به بهشت را دارى ؟(3)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 2 / 76 ، باب الطاعة و التقوى ، حديث 8 ; بحار الانوار : 67 / 282 ، باب 56 ، حديث 1 .

2 ـ خصال : 2 / 483 ، حديث 56 ; تفسير عياشى : 2 / 213 .

3 ـ كافى : 5 / 541 ، باب الزانى ، حديث 5 ; عدة الداعى : 313 ; بحار الانوار : 67 / 286 ، باب 56 .


صفحه 362


در وصيت پيامبر به ابوذر است :

عَلَيكَ بِتَقوىَ الله فإنّهُ رأسُ الأمرِ كُلّه(1) .

بر تو باد به تقوا و خداترسى ، زيرا تقوا رأس همه ى كارهاست .

ايمان

ايمان كه ظرف پاك و باارزشش قلب است به معناى باور واقعى و تصديق حقيقى است .

باور داشتن خدا و قيامت و فرشتگان و پيامبران و وحى بودن قرآن ايمان است كه محصولش عمل صالح و اخلاق حسنه است و از بركت آن اعمال را مى پذيرند و گناه را مى بخشند .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى بسيار مهم درباره ى ارزش ايمان مى فرمايد :

مَا مِن شىء أحبّ إلى الله مِن الإيمان والعملِ الصالِحِ وَتَركُ مَا أُمِرَ أن يُترَك(2) .

چيزى نزد خدا محبوب تر از ايمان و عمل شايسته و ترك محرماتى كه به ترك آن فرمان داده اند نيست .

امام صادق (عليه السلام) درباره ى ارزش مؤمن فرموده :

المُؤمنُ أعظمُ حُرمَةً مِن الكَعْبَة(3) .

مؤمن از نظر حرمت و احترام از كعبه عظيم تر است .

و در روايتى آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به كعبه نظر انداخت و فرمود :

مَرحباً بالبيتِ مَا أعظَمَك وأعظمَ حُرمَتك عَلى الله ، والله للمؤمِن أعظَمُ حُرمَةً مِنك ;

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 2 / 523 ، حديث 13 ; بحار الانوار : 67 / 289 ، باب 56 ، حديث 21 .

2 ـ بحار الانوار : 64 / 71 ، الأخبار ، حديث 37 .

3 ـ خصال : 1 / 27 ، حديث 95 ; بحار الانوار : 65 / 16 ، باب 15 ، حديث 20 .


صفحه 363


لأنّ اللهَ حَرَّمَ مِنْكَ وَاحِدَةً وَمِنَ الْمُؤْمِنِ ثَلاثَة : مَالَه وَدَمَه وَأن يظن بِه الظن السوء(1) .

خوشا به بيت ، چه باعظمتى و چه بزرگ است حرمتت بر خدا ، به خدا سوگندن مؤمن حرمتش از حرمت تو بزرگ تر است ، زيرا خدا يك حرمت براى تو قرار داده و براى مؤمن سه حرمت ، حرمت مال ، حرمت خون و حرمت اين كه به او گمان بد برده شود .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى ايمان فرموده :

الإيمان شجرةٌ أصلُها اليَقين ، و فرعُها التُقى ، وَنورُها الحياء ، وثَمرُها السّخا(2) .

ايمان درختى است كه ريشه اش باور استوار قلبى و تنه اش تقوا و نورش حيا و ميوه اش سخاست .

و نيز از آن حضرت روايت شده است :

أصلُ الإيمانِ حُسنُ التَّسليمِ لاِمرِ الله(3) .

ريشه ى ايمان نيكو تسليم بودن نسبت به فرمان خداست .

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود :

الإيمان عقدٌ بِالقلبِ ولَفظٌ باللسانِ وعَملٌ بِالجَوارِح(4) .

ايمان اعتقاد به قلب و گفتن به زبان و عمل بوسيله ى اعضا است .

ايمان بار بسيار سنگين معنوى است كه كشتى زندگى انسان را از ميان امواج

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ روضة الواعظين : 2 / 293 ، مجلس فى ذكر مناقب أصحاب الأئمة ; بحار الانوار : 64 / 71 ، الأخبار ، حديث 39 .

2 ـ غرر الحكم : 87 ، حقيقة الايمان ، حديث 1441 .

3 ـ غرر الحكم : 87 ، حقيقة الايمان ، حديث 1444 ; هداية العلم : 62 .

4 ـ معانى الاخبار : 186 ، حديث 2 ; بحار الانوار : 66 / 65 ، باب 30 ، حديث 13 .


صفحه 364


و طوفان هاى درياى دنياى مادى و از ميان خطرات و فتنه ها با آرامى و استوارى به ساحل نجات مى رساند .

توكل

بادبان كشتى نجات بخش انسان توكل است ، حقيقتى كه قرآن و روايات انسان را براى حل مشكلات و تقويت روح و آسان شدن زندگى و ادامه ى حيات دينى به آن دعوت مى كنند .

توكل تسليم بودن به خواسته هاى حق و اعتماد صد در صد به قدرت و كارگشاى او و او را در همه ى امور زندگى وكيل و كارگذار گرفتن است .

انسان هنگامى كه به طور جدى به خدا اعتماد كند و حضرت او را وكيل خود بگيرد ، يقيناً آن محبوب مهربان و آن قادر مشكل گشا همه ى زمينه هاى مادى و معنوى و انسانى را به گونه اى به نفع انسان هماهنگ مى كند كه امور در جريان اصلى خود قرار مى گيرد و هر كارى در جهت منافع مشروع انسان پيش مى رود .

( . . . فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ )(1) .

هنگامى كه بر انجام كارى پس از طى مقدمات آن و مشورت با صالحان تصميم گرفتى بر خدا اعتماد و توكل نما ، زيرا خدا متوكّلان را دوست دارد .

( . . . فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً )(2) .

از منافقان و دورويان و سست دينان و ياوه گويان روى گردان و بر خدا توكل كن و خدا از نظر كارسازى و قيام به امور بندگان كافى است .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : ابليس گفت : پنج كس است كه مرا بر آنها تسلطى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران ( 3 ) : 159 .

2 ـ نساء ( 4 ) : 81 .


صفحه 365


نيست و ديگر مردمان در قبضه ى قدرت من هستند :

مَنِ اعتَصَمَ بِاللهِ عَن نيّة صَادِقَة وَاتَّكَلَ عَلَيهِ فِى جَميعِ أُمورِهِ ، وَمَن كَثُر تَسبيحَه فى لَيلِه وَنَهارِهِ ، وَمَن رَضِىَ لاِخيهِ المُؤمِنِ مَا يَرضاهُ لِنَفسِهِ ، ومَن لَم يَجْزَعْ عَلَى المُصيبَةِ حِينَ تُصيبُه ، ومَن رَضِىَ بِما قَسَّم اللهُ لَه وَلَم يَهْتَمَّ لِرِزْقِه(1) .

كسى كه از روى نيت صادقه به خدا تمسك جويد و در همه ى امورش بر خدا توكل نمايد و تسبيحش در شب و روز زياد باشد و براى برادر مؤمنش آنچه را براى خود مى پسندد بپسندد و بر مصيبت چون به او رسد بى تابى ننمايد و به آنچه خدا از روزى ، نصيب او نموده ، راضى باشد و براى روزى خود تن به زحمت و رنج غيرمتعارف ندهد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از امين وحى جبرئيل پرسيد توكّل بر خدا چيست ؟ جبرئيل گفت :

العِلمُ بِأنَّ المَخلُوقَ لاَ يَضُرُّ وَلاَ يَنْفَعُ ، وَلاَ يُعطِى وَلاَ يَمنَعُ ، وَإستِعمَالُ اليَأْس مِنَ الخَلقِ . فَإذَا كانَ العَبدُ كَذلك لَم يَعمَل لاِحد سِوَى اللهِ ، وَلَم يَرْجُ وَلَم يَخفْ سِوَى اللهِ ، وَلَم يَطمَعْ فِى أحَدِ سِوَى اللهِ فَهذا هُوَ التَّوكُّلُ(2) .

آگاهى به اين كه مخلوق زيان و سود نمى زند و عطا و منع به دست او نيست و نااميد بودن از همه ى خلق . چون عبد اين چنين باشد براى احدى جز خدا نمى كوشد ، و به احدى اميد نمى بندد ، و از كسى نمى ترسد جز خدا ، و طمع در كسى نمى كند جز خدا ، اين است توكل .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ خصال : 1 / 285 ، حديث 37 ; بحار الانوار : 90 / 177 ، باب 3 ، حديث 4 .

2 ـ معانى الاخبار : 260 ، حديث 1 ; بحار الانوار : 68 / 138 ، باب 63 ، حديث 23 .


صفحه 366


داستانى از توكل يك انسان باايمان

عبدالله هبيرى كه از شخصيت هاى ايمانى و انسانى خدمتگذار و دلسوز بود ساليانى چند فقط به خاطر خدمت به مردم و پيش گيرى از ظلم در ادارات بنى اميه كارگزار بود . پس از سقوط بنى اميه بيكار شد و از خدمت رسانى به مردم باز ماند و پس از هزينه كردن آخرين حقوق مالى اش در مضيقه و تنگدستى افتاد .

روزى از شدت تنگدستى و بيكارى به در خانه ى احمد بن خالد وزير مأمون كه مردى بداخلاق و تندخو بود آمد . احمد كه او را مى شناخت از ديدن او بسيار ناراحت شد و به او اعتنايى نكرد ، عبدالله به طور مكرر به خانه ى وزير مراجعه كرد ولى پاسخى نشنيد و محبتى نديد . احمد كه از پى در پى آمدن عبدالله به ستوه آمده بود به غلامش گفت او را به هر صورتى كه مى دانى از در خانه ى من بران و به او اعلام كن كه من هيچ گونه كمكى به تو نخواهم كرد !

غلام كه عبدالله را آدم باشخصيت و انسان باوقار و بزرگوارى مى ديد از دادن آن پيام تلخ خوددارى كرد و خود از نزد خود سه هزار دينار طلا به خانه ى عبدالله برد و گفت : وزير سلام رساندند و گفتند اين مقدار پول را مصرف كنيد كه براى آينده هم فكرى خواهيم كرد .

عبدالله گفت : من به گدايى در آن خانه نيامدم ، نيازى به پول وزير ندارم ، من اعتماد و توكلم به خداست ، خدا كليد حلّ مشكلات مشكل داران را به دست اهل قدرت و مكنت و ثروت و مال و منال قرار داده است ، امروز كه احمد بن خالد وزير مملكت است ، كليد حل مشكل من از جانب خدا در دست اوست . من اگر در خانه ى او مى آيم به شخص خودش كار ندارم ، مرتب مى آيم كه اگر كليد حل مشكل من در دست اوست از آن دست بيرون آورم و اگر نيست پس از ثابت شدنش رفت و آمدم را قطع مى كنم ، پول را به صاحبش برگردان كه من فردا هم به


صفحه 367


محل نخستوزيرى خواهم آمد .

احمد بن خالد روز ديگر چون چشمش به عبدالله افتاد ، بسيار ناراحت شد و به نديمش گفت : مگر پيام مرا به او نرساندى ؟ غلام داستان برخوردش را با عبدالله گفت . وزير به خشم آمد و گفت : با قدرتى كه در اختيار دارم به حسابش خواهم رسيد !

احمد بن خالد هنگامى كه پس از گفتگويش با غلام وارد بر مأمون شد ، مأمون گفت : يكى دو روز است تصميم دارم براى استان مصر كه استانى ثروتمند است استاندارى بفرستم . به نظر تو چه شخصى براى آن منطقه لياقت دارد ؟

نخستوزير كه تصميم داشت يكى از دوستان نزديكش را معرفى كند و به قول معروف رابطه را بر ضابطه ترجيح دهد خواست بگويد عبدالله زبيرى ، زبانش بى اختيار پيچانده شد و گفت : عبدالله هبيرى . مأمون گفت : مگر عبدالله هبيرى زنده است ؟ او مردى است عاقل و كاردان و براى اين پست بسيار مناسب است . وزير گفت : او دشمن خاندان بنى عباس است . مأمون گفت : آنقدر به او محبت مى كنيم تا دوست ما شود . وزير گفت : او به سن كهولت رسيده و براى اين پست شايسته نيست . مأمون گفت : او عقل فعال و دنيايى از تجربه است ، فعلا سيصد هزار درهم جهت خرج سفر در اختيارش بگذار تا به مصر رود و به كارگردانى آن منطقه ى حاصل خيز مشغول شود .

لقمان حكيم در پايان موعظه اش به فرزندش فرمود : بايد عقل ملاح كشتى زندگى و قطب نمايش دانش و علم و سكّانش صبر باشد(1) ، بى ترديد اين گونه زندگى كه كشتى اش تقوا و بارش ايمان و بادبانش توكل و ملاحش عقل و قطب نمايش دانش و سكّانش صبر باشد زندگى معقول و پربار و مفيدى است و ساحل نجاتش بهشت الهى است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافى : 1 / 16 ، كتاب العقل و الجهل ، حديث 12 ; تحف العقول : 383 ; وسائل الشيعه : 15 / 206 ، باب 8 ، حديث 20291 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^