مرگ و فرصت ها، ص: 272
سودهاى آن، رهايى از عذاب دردناك قيامت است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ* تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» «1»
اين نتيجه غنيمت دانستن فرصتها است. چند مورد از اين فرصتها را بيان كنيم كه اين دو آيه فوق بيشتر روشن شود.
از عطارى تا چهرهاى جهانى
در قرن هفتم-/ هشتم، در منطقه شهر رى، روستايى به نام «حُمّص» بوده، كه جمعيت آن نيز زياد بوده است. مرد بزرگوارى كه عمرش از چهل سال گذشته بود، در اين روستا مغازه عطارى داشت و اصلًا سواد نداشت.
عالمى براى خريد نزد او آمد و گفت: من اين چند قلم جنس را مىخواهم. گفت:
الان براى شما مهيّا مىكنم. در اين گير و دار، شخصى ديگر رسيد و او نيز چند قلم جنس خواست و چشمش به اين عالم افتاد، سؤالى كرد. خود همين كار، غنيمت دانستن فرصت است كه در كنار عالم ربانى و واجد شرايط، مقدارى از جهل خود را كم كند.
چه بسا كه آن عالم در گفتگو، راهنمايى به انسان كند كه آن راهنمايى به صورت شعله سر كبريت باشد كه به انبار بنزين باطن كسى شعله بزند و باطن را شعله ور كند و با شعله ور شدن باطن، انسان به عالىترين مقامات علمى و تربيتى برسد.
اين عطار، محو بحث اين دو نفر شد. ديد كه عالم جواب داد، بعد او سؤال ديگرى كرد و نيم ساعتى اينها در بحث علمى بودند، عطار نيز خيلى از حرفها را
______________________________ (1)- صف (61): 10- 12؛ «اى اهل ايمان! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مىدهد؟* به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين [ايمان و جهاد] اگر [به منافع فراگير و هميشگى آن] معرفت و آگاهى داشتيد، براى شما [از هر چيزى] بهتر است؛* تا گناهتان را بيامرزد، و شما را در بهشتهايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است و خانههاى پاكيزه در بهشتهاى جاويدان، درآورد؛ اين است كاميابى بزرگ.»