فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

فرهنگ جاهلیت در گذر زمان


مسئولیت پیامبر - روز دهم جمعه (7-2-1397) - شعبان 1439 - حسینیه هدایت - 11.62 MB -

مقدمهٔ بحثلغت جاهلیت در قرآن کریمحقیقت معنایی جاهلیتانسان گرفتار در جاهلیتجاهلیت زمان رسول خداجاهلیت یعنی حذف پروردگار و دستورات دینتبعیت از فرهنگ جاهلیتتمدن، نامی مدرن برای فرهنگ جاهلیتاسارت انسان در بند طمع و اعتماد نابجاروایتی از ابوذرتفاوت حکم الهی و حکم جاهلیتشرایط امام زمان برای ظهورالف) اطمینان خاطر از سوی خداوندب) تکمیل 313 یار خالص و پاک ایشانبزرگ‌ترین سرمایه برای انسانکلام آخر

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مقدمهٔ بحث

به قول سعدی: «مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر، ما هنوز اندر اوّل وصف تو مانده‌ایم». امروز بیستمین روزی است که چهار آیه از آیات سورهٔ مبارکهٔ جاثیه مورد بحث است و ملاحظه کردید گستردگی قرآن مجید، هنوز ما را از جملهٔ اوّل آیهّ اوّل از این چهار آیه بیرون نبرده است. مطالب بسیار مهمی بعد از این جملهٔ اوّلِ اوّلین آیه از چهار آیه قرار دارد که به‌ناچار باید وعده بدهم اگر خداوند توفیق عنایت فرمود و عمر و فرصت اجازه داد، بقیهٔ مطالب را در جلسهٔ دیگری دنبال بکنم.

 

جملهٔ اوّلِ آیهٔ اوّل از چهار آیهٔ انتخاب‌شده این بود: «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ»(سورهٔ جاثیه، آیهٔ 20)، «هذا» به کل قرآن اشاره دارد؛ یعنی کار این سی جزء و این شش‌هزار و ششصدوچند آیه برای مردم، روشنگری است؛ یعنی مردمی که در تاریکی جهل، تاریکی ندانم‌کاری و تاریکی بی‌علمی قرار دارند و مردم سرگردانی نسبت به اهداف مثبت و حقایق و در امواجی از شک و تردید و وسوسه و سفسطه سرگردان هستند و مُطلقاً خودشان قدرتی ندارند تا خودشان را از این سرگردانی و شک و تردید و وسوسه و ندانم‌کاری نجات بدهند. در چنین طوفان بلایی که تاریکی‌های جهل در اعماق آن است، باسرعت به‌طرف دوزخ و به‌هم پاشیدن زندگی‌اش در این دنیا می‌رود، قرآن مجید را فرستادم که برای آنها روشنگری بکند و از حیرت و سرگردانی و شک و تردید و بلد نبودن راه نجات بدهد.

 

لغت جاهلیت در قرآن کریم

البته شما فرصت مطالعه ندارید، بیشتر شما هم وقت آن را ندارید و کارتان به‌گونه‌ای است که فرصتی برایتان نیست. رشتهٔ اقتصاد هم در این زمان، شما را به جایی رسانده که برای یک ناهار و شام و صبحانه باید 24 ساعت جان بکَنید و خودتان و زن و فرزندتان را اداره کنید. بین شما کم هستند که فرصت مطالعه داشته باشند، درحالی‌که عاشق مطالعه هستند؛ اگر فرصت بود، یک یا دو کتاب و بیشتر هم نه، اوضاع جاهلیت پیش از بعثت پیغمبر را مطالعه می‌کردید. این جاهلیتی که خود قرآن می‌گوید و اصلاً لغت جاهلیت در قرآن است.

 

جاهلیت معنای بسیار گسترده‌ای دارد و چندبار هم در قرآن آمده است:

الف) یکی در این آیه است: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون»(سورهٔ مائده، آیهٔ 50)، ای مردم! شما داوری‌ها، حکومت‌ها و حاکمیت‌های جاهلیت را به چه دلیل انتخاب می‌کنید؟ حالا آیه را بخوانیم تا به معنی جاهلیت برسیم که ببینیم این «بصائر» می‌خواهد دربارهٔ انسان چه‌کار بکند؟

 

ب) در آیهٔ 33 سورهٔ احزاب هم این لغت آمده است: «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ»، من که از ذهن مردم یا اینهایی که مترجم قرآن بودند و هستند، خبر ندارم؛ شاید فکر بکنند جاهلیت چون «ج»، «ه‍» و «ل» در این ترکیب است، معنی‌اش این باشد که مردمی گرفتار بی‌سوادی هستند، یعنی بلد نیستند بخوانند و بنویسند؛ ولی ابداً قرآن مجید این معنا را از جاهلیت منظور ندارد. چرا این معنا را منظور ندارد؟ به‌دلیل همان اوّلین آیه‌ای که کلمهٔ جاهلیت در آن هست و خواندم، یعنی«أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون»، بندگان من! شما داوری و حکومت جاهلیت را انتخاب می‌کنید؟ دلیل انتخاب‌ شما چیست؟

 

حقیقت معنایی جاهلیت

جاهلیت یعنی فرهنگی که در این فرهنگ، پروردگار عالم و حلال و حرام پروردگار، خواسته‌های پروردگار، احکام پروردگار و راهنمایی‌های پروردگار هیچ جایی ندارد. شما وقتی معنی واقعی جاهلیت را عنایت بکنید، کاملاً متوجه می‌شوید که جاهلیت بر کل فرهنگ‌ها و حکومت‌های فعلی کرهٔ زمین که بر 99 درصد مردمش حاکم کامل است و خدا و خواسته‌هایش هیچ نقشی در این فرهنگ ندارد.معنی جاهلیت این نیست که بلد نیستید ساختمان‌سازی کنید؛ چراکه جاهلیت ایران در زمان ساسانیان طاق کسری را زد، جاهلیت ایران قبل از اسلام روی رودخانه‌های پرآب سد زد، جاهلیت ایران در اهواز دانشگاه جندی‌شاپور را به‌وجود آورد؛ حتی جاهلیت یونان که مادرِ جاهلیت روزگار ماست، رشته‌های متعدد علوم زمینی را در یونان به‌وجود و سقراط در آن جاهلیت تربیت شد ارسطو تربیت شد، افلاطون تربیت شد، ارشمیدس تربیت شد و دانشمندی مثل فلوتین در جاهلیت اسکندریه تربیت شد. از سیصد‌سال پیش هم دانشمندان معروفی در همهٔ زمینه‌ها در جاهلیت اروپا به‌وجود آمدند؛ شکسپیر، ویکتور هوگو، نویسندهٔ امیل، پاستور، کُخ، دکارت، کانت و نیچه به‌وجود آمدند. خدا و مسائل الهی در زندگی و علم کل اینها صد درصد حذف بود و این معنی جاهلیت است.

 

انسان گرفتار در جاهلیت

از یک کشور پهناور مثل آمریکا یا کشورهای اروپایی روی همدیگر و کشورهای شرقی بگذرید؛ اگر خدا و احکام الهی و راهنمایی‌های حق در زندگی‌ فقط یک‌نفر(زن و بچه هم ندارد) نقش ندارد، او گرفتار جاهلیت است؛ اگر خدا و احکام الهی، داوری او و قرآن او در زندگی یک خانواده نقش ندارد، دچار جاهلیت است. یکی از بهترین کتاب‌هایی که دراین‌زمینه نوشته شده و من هنوز نتوانسته‌ام همهٔ صفحاتش را بخوانم، اما شاید بالای 150 صفحه را توانستم مطالعه کنم که صاحب آن هم در مصر به جرم نوشتن این‌گونه کتاب‌ها اعدام شد؛ یعنی در جاهلیت نوین که از جاهلیت یونان و در جاهلیت قبل از یونان تا زمان بعثت و در جاهلیت پیش از بعثت ریشه می‌گیرد، مطلقاً تحمل این‌گونه دانشمندان و کتاب‌ها را نداشتند.

 

در جاهلیت قاجاریه، میرزا آقاخان نوری -عضو برجستهٔ جاسوسی انگلیس- هفت‌سال نخست‌وزیر این مملکت می‌شود و امیرکبیر را جلوی پای او قربانی می‌کنند. در جاهلیت قاجاریه، میرزا آغاسی چهارده‌سال نخست‌وزیر می‌شود و قائم‌مقام فراهانی را جلوی پای او قربانی می‌کنند. در جاهلیت ایران، میرزا ابراهیم‌خان کلانترِ عاقلِ باسواد مدت اندکی وزیر فتحعلی‌شاه می‌شود، بعد میرزا شفیع مازندرانی وابستهٔ به انگلیس و روس یک مدت طولانی نخست‌وزیر می‌شود و میرزا ابراهیم کلانتر را جلوی پای او قربانی می‌کنند. سید جمال‌الدین اسدآبادی، این عالم درس‌خواندهٔ نجف، روشن، بینا و وارد به اوضاع جهان، به ایران می‌آید و دوبار با ناصرالدین‌شاه ملاقات می‌کند، او را به ترکیه تبعید می‌کنند و آمپولی را با همکاری یک دندان‌ساز در لثه‌اش می‌زنند که دندانش را بکِشند، اما دو-سه ساعت بعد لثه و دهان ورم می‌کند و خفه می‌شود و می‌میرد.

 

شما و ما در این جاهلیت‌ها اصلاً جایی نداریم؛ بتوانند، ما را می‌کُشند و اگر نتوانند، ما را از شخصیت و آبرو می‌اندازند؛ یعنی الآن اگر بتوانند در داخل و خارج، مرا با بهانه‌ها، تهمت‌ها و غیبت‌هایی از این منبر پایین بکشند و وضعم را به‌گونه‌ای جلو بیاورند که اصلاً نتوانم بین مردم بیام و اگر بیایم، انگشت‌نما می‌شوم و تف در صورتم می‌اندازند؛ این‌گونه خیال جاهلیت راحت بشود که نیرویی در مقابلش نایستاده است. دلسوزان، نیکان، خوبان و امیرکبیرها اصلاً جایی در فرهنگ جاهلیت ندارند.

 

جاهلیت زمان رسول خدا

جاهلیتِ زمان پیغمبر هم 23سال، حتی با رهبری دوتا از عموهایش، یعنی عباس و ابولهب زدند که حضرت را کامل بی‌آبرو کنند که دیگر کسی به حرف او گوش ندهد یا بکشند. اصلاً عباس مأمور بود که تنور جنگ بدر را تا جایی گرم نگه دارد که پیغمبر کشته شود و همهٔ هم‌پالکی‌هایشان هم در مکه منتظر بودند تا ارتش بدر برگردد و اوّلِ اوّل خبر نابودی پیغمبر را بدهد که چراغانی بکنند. این جاهلیت است.

 

جاهلیت یعنی حذف پروردگار و دستورات دین

معنی جاهلیت این نیست که در این جاهلیت هیچ‌کس نمی‌تواند بنّایی کند و بلد نیست، هیچ‌کس نمی‌تواند دوخت‌ودوز کند، هیچ‌کس نمی‌تواند طاق کسری را بزند، هیچ‌کس نمی‌تواند آپارتمان 110 طبقه بسازد، هیچ‌کس نمی‌تواند هواپیما بسازد؛ همه نفهم و گیج هستند که علف و آبی می‌خورند، بعد هم می‌میرند و حالا آن‌طرف هر کاری با آنها بکنند. این معنی جاهلیت نیست!

 

در همین جاهلیت اروپاست که هواپیمای هزارنفره می‌سازند، قطار با سرعت ساعتی ششصد کیلومتر می‌سازند. در این جاهلیت که نشانه‌اش، حذف خدا و خواسته‌های اوست و راه هم نمی‌دهند. من در این سفرهای اروپایی که برای تبلیغ رفتم، در خیلی از کشورها(کشورهایی که حالا من یادم است؛ هلند، سوئیس، آلمان، اتریش، انگلستان، ایتالیا، بلژیک، سوئد، نروژ، فنلاند) صبح که از خانه بیرون می‌آیی، زیباترین کلیسا را که حالا طبق نظر خودشان به مسیح و مریم وابسته است و محل عبادت است، بالای سردر آن بنری می‌بینید که نوشته‌اند این کلیسا به فروش می‌رسد. یکی هم می‌خرد و ساختمانسازی جالبی می‌کند و به کاباره و رقاص‌خانه تبدیل می‌کند؛ چون خود مسیحیت می‌خواهد رابطهٔ جامعه را با آسمان، ملکوت، پروردگار و احکام الهی قطع بکند و این جاهلیت است.

 

تبعیت از فرهنگ جاهلیت

حالا خدا به مردم می‌گوید و فرض بکنید به ما می‌گوید: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون»، شما چرا در خانه‌سازی‌، سیاست‌، اقتصاد، بانکداری‌، سلمانی‌رفتن بچه‌هایتان، لباس‌های عجق‌وجق پوشیدن‌هایتان و ر شکل زن‌ها و دخترهایتان تابع فرهنگ جاهلیت هستید؟ این فرهنگ را برای چه پذیرفته‌اید؟ یعنی اگر خدا الآن پیغمبر خدا را برگرداند و به تهران بفرستد، این ساختمان‌سازی‌ها را که آفتاب و هوای مردم را می‌گیرد، یک‌مشت تریلیاردر را روی کرسی می‌نشاند و حقوق و پول بخشی از جمعیت زیر بار این ساختمان‌های سی-چهل طبقه له می‌شود، اینها را قبول می‌کند؟ مثلاً از پیغمبر بپرسیم که نظر شما راجع‌به این شهر، زن‌ها و دخترهایش، پاساژها، کافه‌ و قهوه‌خانه‌هایش چیست؟ به‌نظر شما شهر ما الآن شهر مثبتی است؟ پیغمبر چه می‌گوید؟ پیغمبر هم نهایتاً خیلی نرم به ما می‌گوید: «أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُون»، شما داوری و حکومت جاهلیت را به چه دلیل پذیرفتید؟ دلیل شما چیست؟ یعنی خوبیِ جاهلیت خوب است یا اینکه لعابی روی آن کشیده‌اند که شما وقتی مزمزه می‌کنید، بگویید چقدر شیرین و خوب است!

 

حالا خوب است از شاه راحت شدید که بنا داشت زبان و خط فارسی را هم نابود بکند، یعنی بنا داشت زبان ایران زبان انگلیسی بشود؛ پرونده‌اش را برای من تعریف کرده‌اند. بنا داشت تمام مسجدها و حسینیه‌ها به آتشکدهٔ پارسیانی تبدیل بشود، می‌گوید به چه دلیل؟

 

یعنی واقعاً به‌نظر شما شکل و قیافه و برخورد و حجاب مادران و زنان انبیا و اولیا، بد است، ولی کار جاهلیت نوین خوب است که زن و دختر را نیمه‌عریان در همهٔ کشورها بیرون بریزد و میدان را برای زنای محصّنه و غیرمحصّنه کاملاً باز کند و جاده‌اش را صاف و آسفالت بکند؛ بعد هم در مجالس قانون‌گذاری ببرد و بگوید نه‌تنها ازدواج زن با زن، بلکه ازدواج جوان با جوان و مرد با مرد هم قانونی است و کسی حق ندارد جلوی آن را بگیرد. همین‌ها هم ساختمان‌های عجیب و غریب می‌سازند، همین‌ها هم هواپیما می‌سازند، همین‌ها هم قطار می‌سازند؛ اگر به سراغ قرآن بیایم، به همین مقداری که امروز جاهلیت را معنی کردم، مرا روشن می‌کند که سرگردان هستی و نمی‌فهمی! بهترین را حذف کرده‌ای و زشت‌ترین و بدترین را به‌جای آن گذاشته‌ای؛ یعنی «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 19) را در کرهٔ زمین حذف کردید و حاکمیت را در همه‌چیز، حتی در اقتصاد به فرهنگ جاهلیت دادید.

 

تمدن، نامی مدرن برای فرهنگ جاهلیت

الآن هر پنج قارهٔ کرهٔ زمین با ربا اداره می‌شود و تمام بانک‌های بزرگ جهان و جوجه‌ بانک‌های جهان و بانک‌های همهٔ کشورها برمبنای ربا در حرکت است و این جاهلیت است. ربا جزء مُحرّمات است و مخترع آن یهودیان بعد از موسی‌بن‌عمران هستند. تورات ربا را حرام کرد، انجیل ربا را حرام می‌داند، انبیا ربا را حرام می‌دانند، اما ببینید چقدر خزنده 124هزار پیغمبر را در دنیا حذف کرده‌اند، وحی را حذف کرده‌اند، خدا و داوری‌ها و احکامش را حذف کرده‌اند و چنین جهان پر از فساد و گناه و معصیتی را به‌وجود آورده‌اند و اسم آن را هم تمدن گذاشته‌اند. این ته میدان هم نیست که شما می‌گویید تمدن، کجای این تمدن است؟ تمدنی که مرد و زن در فضای این تمدن به فساد کشیده شدند، از عبادت خدا قطع شدند، از حسنات اخلاقی گریزان شدند، تمدن نیست! کجای آن تمدن است؟ این جاهلیت است.

 

اسارت انسان در بند طمع و اعتماد نابجا

ابوذر می‌گوید و این خیلی روایت عجیب تکان‌دهنده‌ای است! من خیلی وقت است که این روایت را دیده‌ام. الآن 72-73 ساله‌ام و کل سعی من این بوده که شب به خانه می‌روم و سرم را روی متکا می‌گذارم، یک پرِ کاه یا یک عدس یا یک ارزن به کسی بدهکار نباشم، چرا؟ چون هیچ اعتمادی به من نداده‌اند که چه‌وقت به سراغت می‌آییم و تو را می‌بریم. قرآن می‌گوید: همهٔ شما در شب که می‌خوابید، اگر بیدارتان نکنم، باید به بهشت زهرا ببرند. خودم شما را بیدار می‌کنم، فکر می‌کنید ساعت بیدارتان می‌کند؟ این متن قرآن است! وقتی در خواب هستید، اگر بیدارتان نکنم، مرده‌اید؛ چون وقتی خوابتان می‌برد، من روحتان را می‌گیرم و کنار من است، اگر خواستم بیدارتان کنم، برمی‌گردانم و اگر اجازهٔ برگشتن به روح ندهم، باید تابوت را در خانه بیاورند و بیرون بکِشند. من براساس این روایت هم امور اقتصادی را تنظیم کرده‌ام؛ آقا داری، بخور و اگر نداری، قناعت کن! همه هم می‌گویند گرفتاری مالی داریم، به خدا هیچ‌کدام‌ از شما گرفتاری مالی ندارید، بلکه گرفتار طمع هستید و نه گرفتار مال. مال کیست؟ مال چیست؟ یعنی اسکناس چیست که من را به اسارت بکشد؟ این طمع هست که مرا به اسارت می‌کشد، اعتماد نابجا به دیگران است که مرا به اسارت می‌کشد.

 

روایتی از ابوذر

ابوذر می‌گوید: نماز مغرب و عشا بود و ما هم که جان می‌دادیم که پشت سر پیغمبر اقتدا بکنیم. آمدم و پشت سر حضرت اقتدا کردم، سلام نمازش را که داده، چون بیشتر منبرهای پیغمبر در صبح بود و شب‌ها صحبت نمی‌کرد. شب‌ها مردم را خیلی زیبا عادت داده بود که نماز مغرب و عشا در اول وقت بخوانند و اجازه هم نمی‌داد کسی گرسنه بخوابد. این رژیم‌ها را قبول نداشت و الآن هم دارند به این نتیجه می‌رسند، می‌گفت شب را چهار-پنج لقمه بخورید و بعد بخوابید، اما گرسنه نخوابید که ضرر دارد. من از دکتری پرسیدم، گفت: اینهایی که گرسنه می‌خوابند، اصلاً برای بدنشان مناسبت ندارد. پیغمبر و قرآن، هر دو می‌گویند همه‌چیز بخورید، اما کم و به اندازه بخورید؛ چون خدا هیچ نعمتی را ضرردار خلق نکرده است و شما سیستم بدنتان را به‌هم ریخته‌اید که دکتر می‌گوید گوشت ضرر دارد، انگور ضرر دارد، خربزه ضرر دارد. اینها کجا ضرر دارد؟ تو ضرر ایجاد کرده‌ای!

 

نماز را که سلام می‌دادند، به خانه می‌رفتند و چند لقمه غذای مختصر می‌خوردند و مردم را هم عادت داده بودند. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: هنوز بلال اذان نگفته بود، ما یک‌ساعت‌ونیم زودتر از خانه بیرون می‌آمدیم، از بیشتر خانه‌های در مسیرمان صدای ناله و گریهٔ نماز شب تا کوچه می‌آمد. الآن شب‌ ما شبی است که نماز صبح‌ خودمان را حال نداریم که از رختخواب بلند شویم، صد دفعه هم گفته‌ایم خدایا این یک نماز را نمی‌گذاشتی، بهتر بود؛ نماز صبح دیگر چیست؟

 

ابوذر گفت: سلام نمازش را داد، عادت ایشان بود که از محراب برمی‌گشت و دو-سه دقیقه مردم را نگاه می‌کرد. با یک نگاه با محبتی مردم را نگاه می‌کرد و اگر کسی حرفی نداشت، از جا بلند می‌شد و می‌رفت؛ اما آن شب دیدم که قیافه به‌شدت در هم است. عظمت پیامبر اجازه نداد که بپرسم چه شده و چه پیش آمده است، گفتم برای فردا باشد.

 

نماز صبح از محراب که برگشت، دیدم این‌قدر قیافه شاداب و بانشاط است که راحت به من میدان داد تا با او حرف بزنم. گفتم: یارسول‌الله(خیلی هم ابوذر را دوست داشت)! دیشب چه شده بود و امروز چه شده است؟ چون الآن و دیشب شما خیلی با هم فرق دارد! دیشب خیلی قیافه‌تان در هم بود و امروز قیافه‌تان خیلی شاد است. بین این مغرب و عشا و نماز صبح چه گذشته که شما دو حالت دارید؟

 

رسول خدا فرمودند: ابوذر! دیشب از این اموالی که قرآن می‌گوید زکات، خمس، دو درهم پیش من بود و کسی را پیدا نکردم که مستحق باشد تا بپردازم. دیشب به خانه رفتم و تا اذان بلال بیدار نشستم، از خدا خواستم مرگ مرا نرساند تا این دو درهم را پس بدهم. صبح بیرون آمدم، مستحقی را در کوچه دیدم و دادم؛ این‌قدر خوشحال هستم!

 

تفاوت حکم الهی و حکم جاهلیت

این حکم الهی بود، اما حکم جاهلیت این است: در روز روشن می‌توانی سه‌هزار میلیارد از بیت‌المال بدزدی و بروی، ده‌هزار میلیارد بدزدی و بروی؛ این حکم جاهلیت است. خود اینها در تلویزیون اعلام کردند که وانت مزدایی گوشت داشته و به تهران می‌آمده، اتفاقی دیده‌اند و گرفته‌اند! دو تُن گوشت گربهٔ مرده با خود می‌آوردند که درست کنند و به ما بدهند تا بخوریم. این جاهلیت است؛ اما پیغمبر در نورانیت اسلام می‌گوید: «اخوک دینک، فاحتط لدینک»، لقمه‌ای گیر تو آمده است، اما هیچ‌جوری نمی‌توانی به این نتیجه برسی که حلال است یا حرام؛ نه می‌توانی حکم حلیّت روی نآ بگذاری و نه حکم حُرمت، اسم آن شبهه‌ناک است؛ یعنی نمی‌دانم حلال یا حرام است؟ می‌گوید بپرهیز! الآن زندگی زندگی جاهلیت است و در ایران هم زندگی زندگی جاهلیت است. حالا چهارتا مثل خودتان در مقابل هفت‌میلیارد غرق در جاهلیت مگر چقدر حساب می‌شود؟ شما چه تعداد هستید؟ چرا به ما گفته‌اند و چرا به ما می‌گویند؟

 

شرایط امام زمان برای ظهور

من به‌دنبال روایاتش نبودم، البته منبرهای خیلی مهمی دربارهٔ وجود مبارک امام عصر داشته‌ام که در نهصد صفحه با عنوان «مهدی، طاووس اهل جنت» چاپ می‌شود. شش‌هزار روایت دربارهٔ امام زمان است. من یک‌نفر چقدر آن را می‌توانم ببینم و تحلیل کنم؟ هر شش‌هزار‌تا را هم یک‌جا در «منتخب‌الأثر» جمع کرده‌اند که طرح آن برای مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی بوده است. چرا در این روایات به ما فشار می‌آورند که روز ظهورش چه موقع است؟ ایشان با دو شرط ظهور می‌کند:

 

الف) اطمینان خاطر از سوی خداوند

خدا تأمین جانی به او بدهد و بگوید اگر بروی، تو را مثل یازده پدر گذشته‌ات قطعه‌قطعه نمی‌کنند و نمی‌کشند؛ در محراب نمی‌آیند که فرق تو را بزنند، نمی‌آیند که سه دفعه مثل عمویت امام مجتبی به تو زهر بدهند، نمی‌آیند که مثل ابی‌عبدالله تکه‌تکه‌ات بکنند. اول خدا باید امنیت جانی به او بدهد که زمینه فراهم است و تو را نمی‌کشند.

 

ب) تکمیل 313 یار خالص و پاک ایشان

باید به ایشان بگویند که الآن 313 نفر نیروی خالص، بی‌چون‌وچرا و پاک در کل کرهٔ زمین به‌وجود آمده است و آنها می‌توانند به تو کمک بدهند تا صلح جهانی را برقرار بکنی. چطور در این پنج قاره هنوز 313 یار درست نشده است؟ هنوز ایشان تأمین جانی ندارد؟ چرا؟ به‌خاطر جاهلیت قرن بیست‌ویکم و جاهلیت اروپا و آمریکا.

 

بزرگ‌ترین سرمایه برای انسان

«هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»، چقدر این آیه زیباست! این آیات کتاب من همه روشنگر است. باز آن شعر اول منبر را بخوانم:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما هنوز اندر اوّل وصف تو مانده‌ایم

 

ما که در این چهار آیه‌ای که بیست‌روز پیش انتخاب کردم، در بصائر خالی مانده‌ایم و نشد بیرون بیاییم. خدایا! قرآنت چقدر گسترده و این دریا چه دریای عظیمی است؛ دیگر باید حرفم را به‌ناچار تمام بکنم و نمی‌شود با این تمام‌شدن وقت ادامه بدهم. من خیلی به شما علاقه دارم و روی منبر که می‌نشینم، در دلم خدا را شکر می‌کنم و می‌گویم پیغمبرت گفته دیدن مؤمن عبادت است، پانصدتا هشتصدتا یا هزارتا ده‌هزار تا از اینها را می‌بینم، چقدر خدا عبادت در پرونده‌ام می‌نویسد، خوشحالم و دعایتان هم می‌کنم؛ حالا دعای من که به جایی نمی‌رسد، ولی حالا دستور داده‌اند دعا کن و همین که در نورانیت حق، نورانیت انبیا و نورانیت اهل‌بیت بمانیم، برای ما بزرگ‌ترین سرمایه است.

 

کلام آخر

دو-سه کلمه در آخرین جلسه‌مان را با پروردگار حرف بزنیم. او خوشش می‌آید، چون پیغام داده که من صدای بندگانم را دوست دارم، گریه‌شان را هم دوست دارم و پیغام هم داده گاهی هم دعایتان را مستجاب نمی‌کنم، دلم هم نمی‌خواهد مستجاب کنم؛ چون شما را می‌شناسم و اگر مستجاب کنم، می‌روید و دیگر با من حرف نمی‌زنید، می‌گویید کارمان درست شد و دیگر کاری نداریم. دعایتان را در قیامت مستجاب می‌کنم و آنجا می‌گویم: بندهٔ من! در دنیا نمی‌خواستم مستجاب کنم که با من حرف بزنی، اما الآن در اینجا کل دعاهایت را مستجاب می‌کنم و جوری هم مستجاب می‌کنم که بندهٔ من به من می‌گوید ای‌کاش، دعاهای دیگرم را هم مستجاب نمی‌کردی و برای همین جا می‌گذاشتی. خیلی خدای زیبایی است! خیلی خدای بامحبتی است! آدم را می‌کُشد...

 

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
جاهلیت فرهنگ جاهلیت تمدن بشری نورانیت اسلام اسارت انسان

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^