فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اتمام حجت حضرت شعیب(ع)


نماز - شب ششم سه شنبه (18-12-1394) - جمادی الثانی 1437 - مسجد رسول اکرم (ص) -  

مدین، جامعه‌ای فاسدعلت میل به حرام‌خواریرباخواری عباس عموی پیامبر(ص)نماز، مانع از فساد و گناهتأثیر لقمه حرامبازپرسی از عقلدعوت همراه عملنیت حضرت شعیب(ع)انذار حضرت شعیب(ع)انذار از عذاب قوم صالحانذار از عذاب قوم لوطتوبه و خدای مهربانروضه دفن حضرت زهرا(س)

بسم الله الرحمن الرحیم

 الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

 

مدین، جامعه‌ای فاسد

جامعه مدین که دچار انواع مفاسد اقتصادی، اخلاقی و عملی بود، بعد از مدت‌ها که حضرت شعیب(ع) آن‌ها را به مسائل الهی دعوت کرد، به شعیب(ع) گفتند: این دعوت، حرف‌ها و تبلیغ تو از نمازت ریشه می‌گیرد. آن‌ها می‌دیدند که شعیب(ع) اهل نماز است، این انسان نمازگزار پاک‌ترین لقمه را برای خود و خانواده‌اش فراهم می‌کند، به‌شدت اخلاق پاکی دارد و اعمال باوقار و باادبی دارد. به نظرشان می‌رسید که همه شکل زندگی شعیب(ع) محصول نمازش است. [1] نظرشان هم درست بود. 

در آیه‌ای که در جلسه گذشته شنیدید: حاضر نشدند از درآمد مالی که از هر طریقی باشد، دست بردارند. به شعیب(ع) گفتند: نماز تو باعث شده که ما را دعوت کنی از پول و درآمد دل‌خواهمان دست برداریم و دست برنداشتند. 

 

علت میل به حرام‌خواری

ممکن است بپرسید: مردم حرام‌خوار با اینکه حق برایشان روشن و آشکار است، چرا باز به حرام‌خواری ادامه می‌دهند؟ قرآن مجید در دو آیه جواب داده که یک آیه‌اش در سوره مبارکه فجر است: «تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا»[2] عشق به پول سراسر ظرف دلتان را پرکرده و در قلبتان پای این عشق به پول بُتُن‌آرمه شده است. توان شما در دست‌برداشتن از مال حرام زیر صفر رفته است. مال معشوق شما شده و همه چیز را هم با مال ارزیابی می‌کنید. آن‌هایی که عاشق مال هستند، همه چیز را با مال ارزیابی می‌کنند؛ مثلاً می‌خواهند دختر شوهر بدهند، هیچ‌وقت به پسر من و شما نمی‌دهند، بلکه منتظرند خواستگاری بیاید که پدرش از ثروتمندانِ حرفه‌ای باشد، خودش هم خیلی پول داشته باشد، یک خانه چندمیلیاردی هم داشته باشد، عروسی‌اش هم در هتل اوین بیندازد و کمتر از هفتصدهشتصد میلیون تومان در آن دو ساعت خرج نشود؛ یعنی ازدواج بر مبنای پول سنجیده می‌شود. می‌خواهد با شخصی شریک یا رفیق بشود، با پول ارزیابی می‌کند. زمانی که یک‌لاقبا بوده، از خانواده فقیر زن گرفته، حالا که میلیاردر شده، می‌گوید: این زن در شأن من نیست و طلاق می‌دهد. این معنای «تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» است. «جَمّ» یعنی پر؛ عشق به پول، سراسر قلب شما را گرفته است.

 

رباخواری عباس عموی پیامبر(ص)

شخص رباخواری در مکه بود که همه شما هم می‌شناسید؛ یک نفر مرد و زن در این جلسه نیست که آن رباخوار را نشناسد. او عباس عموی پیغمبر(ص) بود. رسول خدا(ص) سیزده سال تبلیغ کردند، حرمت ربا را بیان کردند، عمویشان دست از رباخواری برنداشت.[3]

بعد از جنگ بدر عمویشان با هفتاد نفر دیگر که بیشترشان هم از سران کفر بودند، اسیر شدند.[4] همه را در یک چادر آوردند؛ زیرا در مدینه زندان نداشتند. پاهای همه را زنجیر گذاشته بودند که فرار نکنند و دومرتبه توطئه جدید بکنند. پیغمبر(ص) علاقه به اسیر و زندانی کردن نداشتند. دل ایشان می‌خواست امتی درست بشود که زندان نداشته باشد، ولی آن امت نشد. اگر همۀ امت آدم‌های سالمی بودند، زندان لازم نبود. اصلاً اسلام زندان ندارد، مجرمان برایش زندان درست کردند. 

یک روز پیغمبر(ص) تصمیم گرفتند بیایند و این اسرا را ببینند؛ عمویشان هم جزو همین‌ها بود. وقتی وارد چادر شدند، لبخند زدند. عمویشان گفت: برادرزاده، حق داری بخندی. هر پیروز و فاتحی به‌خاطر پیروزی و فتحش می‌خندد، جشن می‌گیرد و طاق‌نصرت می‌زند. پیغمبر(ص) فرمودند: عمو جان، من برای پیروزی و غلبه بر شما نمی‌خندم. من از این خنده‌ام گرفته که با زنجیر می‌خواهم شما را بکشانم و به بهشت ببرم، نمی‌آیید. اصلاً از این بدبختی شما خنده‌ام گرفته است.

پیغمبر(ص) در همه جنگ‌ها برای آزادی اسرا چند تا شرط گذاشته بودند: هر کدامتان سواد دارید، ده تا از بی‌سوادهای ما را سواد یاد بدهید، آزادتان می‌کنیم؛ یا مسلمان بشوید، آزاد بشوید؛ یا غرامت جنگی به ما بدهید؛ ما که با شما جنگ نداشتیم، شما جنگ را به ما تحمیل کردید و خرج روی دست ما گذاشتید. خیلی از اسرا قبول می‌کردند به فرزندان مسلمانان نوشتن و خواندن یاد بدهند. خیلی‌ها هم مسلمان می‌شدند و خیلی‌ها هم مسلمان نمی‌شدند؛ حالا یا آزاد می‌شدند یا محکوم به جریمه دیگر می‌شدند.[5] بالاخره عباس جزو آن‌هایی بود که مسلمان شد. چه زمانی؟ سال دوم هجرت. 

در آخرین سفر حج رسول خدا(ص) که دوسه ماه به رحلتشان باقی‌مانده بود، پنج بار (دو بار در مسجدالحرام، دو بار منا و یک بار در عرفات) سخنرانی کرده‌اند. من همه آن سخنرانی‌ها را خوانده‌ام و اسم آن را «قانون اساسی اسلام» گذاشته‌ام. حضرت(ص) مقرراتی ارائه کرده‌اند که نمونه‌اش در کل کشورها و و فرهنگ‌های دنیا نیست. 

در ضمن آن پنج بار سخنرانی، فرمودند: من ربا را هدر دادم. ربا کاملاً سفره‌اش برچیده بشود و کسی دیگر پول ربا به کسی ندهد. هر کسی هم ربا گرفته (حالا قبلش بی‌دین بوده و گرفته)، از این به بعد حقّ گرفتن ربا ندارد. من ربا را، حتی رباگرفتن عمویم عباس را نابود کردم؛[6] یعنی ۲۳ سال ربا می‌خورد، آن وقت هم که مسلمان شده بود، ربا می‌خورد. چرا؟ عاشق پول بود و نمی‌توانست دست بردارد. واقعاً حافظ مسئله خیلی مهم و روانی را می‌فرماید:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

واقعاً غلام شخصی هستم که به هیچ‌چیزی، حتی به زن و بچه‌اش دل‌بستگی افراطی و غلط ندارد؛ زن و بچه‌اش را دوست دارد، اما تا جایی که دوستی آن‌ها لطمه به دین، توحید و برنامه‌های الهی‌اش نزند. می‌گوید: غلام همت چنین کسی هستم.

 

نماز، مانع از فساد و گناه

قوم شعیب که آن‌همه ارزش را در نماز دیدند، چرا به نماز روی نیاوردند؟ چون نماز در مقابل فساد، جلسات شبانه، رقص زن و مرد و پول درآوردن از هر راهی، مانع و ترمز بود و حاضر نبودند دست بردارند.

در پایان این برخوردی که شعیب(ع) با مردم مدین داشت، گفتار بسیار مهم و شنیدنی، تهدید بسیار سنگین و راهنمایی برای نجات مردم در دنیا و آخرت داشت (در رده‌بندی آیاتی که می‌خوانم، این راهنمایی پایان آیات است. البته آیات داستان حضرت شعیب(ع) ادامه دارد؛ ولی این آیه، آخرین آیه سخنرانی من است که برایتان می‌خوانم. از آیات و پیشنهادهای اعجاب‌انگیز حضرت شعیب(ع) است و با این سه آیه حجت را تا قیامت بر همه تمام کرد).

 

تأثیر لقمه حرام

مردم مدین مثل عباس که گوش نداد، به حرام‌خواری و فسادشان ادامه دادند. روایت معجزه‌آمیزی را مرحوم فیض کاشانی از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ»[7] لقمه نجس در نسل انسان آثارش را آشکار می‌کند. امیرالمؤمنین(ع) حلال‌خور نسلش ائمه طاهرین(علیهم‌السلام) شده‌اند و عباس عموی امیرالمؤمنین(ع) و پیغمبر(ص) که حرام‌خوار بود، نسلش بنی‌عباس شد. امام صادق، امام کاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهم‌السلام) را همین فرزندان عباس کشتند؛ این نتیجه حرام‌خواری است. فردای قیامت هم فرزندان حرام‌خوارها جهنم می‌روند، ولی به خدا می‌گویند: عذاب پدر ما را دوبرابر کن؛ چون این لامذهب، رباخوار، بی‌دین، مشروب‌فروش، قمارباز و عوضی، ما را خراب کرد و لقمه حرام به ما داد. 

 

بازپرسی از عقل

حضرت شعیب(ع) به مردم گفت: «قٰالَ يٰا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ»[8] مردم، من از شما می‌خواهم خبر بگیرم؛ به من خبر بدهید. «أَ رَأَيْتُمْ» یعنی به من خبر بدهید. مطالبم را می‌گویم، بعد از شنیدن این مطالب، شما به من خبر بدهید که چه‌کار باید بکنم. در حقیقت حضرت شعیب(ع) از عقل مردم مدین بازپرسی می‌کند؛ به زبانشان که نمی‌گوید. می‌گوید: شما عقل و درک دارید و خوبی، بدی، زشتی و زیبایی را می‌فهمید. نمی‌شود گفت بی‌دین‌ها نمی‌فهمند؛ چطور قیافۀ زیبا از نازیبا را خوب می‌فهمند، تشخیص می‌دهند پنیر تبریز از پنیر کارخانه‌ای بهتر است، فرش دست‌بافت از فرش ماشینی و ماشین سمند از پیکان خیلی بهتر است، اما نوبت حق و باطل که می‌رسد، تشخیص نمی‌دهند؟ باید بگوییم نمی‌فهمند؟ قرآن می‌گوید می‌فهمند: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛[9] اگر نمی‌فهمیدند که تکلیفی نداشتند و مثل الاغ بودند؛ الاغ هم نمی‌فهمد! لذا خدا اوامر و نواهی‌اش را به الاغ، گاو و شتر ارائه نکرده و به انسان ارائه کرده که می‌فهمد.

شعیب(ع) عقل مردم را در معرض قرار داد و گفت: به من خبر بدهید؛ یعنی عقل و فکر دارید و با این عقلتان به من خبر بدهید. چه‌چیزی را خبر بدهند؟ «إِنْ كُنْتُ عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي» اگر من متکی به دلایل قوی و براهین استواری از جانب پروردگارم باشم و خدا به من دلایل ارائه کرده که این مورد حق یا باطل و درست یا نادرست است. از اول تاریخ، «دلیل» برای اثبات حق بوده است. «إِنْ كُنْتُ عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي» اگر من متکی به دلایلی از جانب پروردگارم باشم که خدا حق را با پشتوانه آن برای من آشکار کرده باشد.

«وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» این را خوب می‌فهمم که خداوند از جانب خودش به من رزق عقل داده که علم است، رزق قلب داده که ایمان است، رزق اخلاق داده که پاکی نفس است، رزق در حرکت داده که حرکات عبادتی است و رزق خوراکی داده که صددرصد حلال است. به من بگویید با این خدا، مثل شما باید مخالفت بکنم و هم‌کیش، هم‌ردیف و همراه شما بشوم؟ من هم حرام بخورم؟ من هم از پیمانه و ترازو کم بگذارم؟ یا همان‌طور که در آیات قبل گفت: «وَ لاٰ تَعْثَوْا فِي اَلْأَرْضِ مُفْسِدِينَ»،[10] من هم مفسد بشوم؟ خدا نسبت به هر حقی دلیلی همراهم کرده و برای عقل، قلب، بدن و اعمال من روزی نیکو قرار داده است؛ به من خبر بدهید با این خدا چه‌کار باید بکنم؟ باید مثل شما علیه خدا چُماق بکشم یا باید در برابر خدا تواضع و فروتنی کنم؟

 

دعوت همراه عمل

حضرت شعیب(ع) ادامه داد: «وَ مٰا أُرِيدُ أَنْ أُخٰالِفَكُمْ إِلىٰ مٰا أَنْهٰاكُمْ عَنْهُ» به شما می‌گویم این کار از نظر اقتصادی حرام است، از نظر اخلاقی زشت است و از نظر عملی جهنم دنبالش است، آن‌وقت با آنچه شما را از آن نهی می‌کنم، مخالفت بکنم؟

زمانی که نوجوان بودم، در کشورهای اروپایی برای زیان‌های سیگار از دکترهای مهم دنیا در کنفرانس بسیار مهم طبی دعوت کرده بودند. یکی از دکترها از همه بهتر و عالی‌تر سخنرانی کرد که سیگار با گلو، ریه، زبان، دندان، بدن، اعصاب و معده چه‌کار می‌کند. وقتی از سِن پایین آمد، در اتاق کنار سالن رفت و به همراهش گفت: یک سیگار روشن کن و بده که خسته شدم! سیگار را گرفت و کشید.

شعیب(ع) گفت: من با آنچه شما را از آن نهی می‌کنم (که نهی خودم، نهی از جانب خداست)، مخالفت بکنم؟ به من بگویید و حرف بزنید که چه‌کار باید بکنم؟ به چه دلیل با پروردگار مخالفت بکنم، نماز نخوانم، حرف خدا را گوش ندهم و این رزق حَسَن عقلی، قلبی، روحی و عملی را که نمک خداست بخورم و بعد نمکدان بشکنم؟ به من بگویید به چه دلیل؟ عقل که دارید. 

 

نیت حضرت شعیب(ع)

حضرت شعیب(ع) بعد به مردم گفت: دلتان می‌خواهد از قصد و نیت من آگاه بشوید؟ من شب و روز دارم برای شما جان می‌کنم، حرف می‌زنم، تبلیغ می‌کنم، دعوتتان می‌کنم، استراحت ندارم، دائم بین شما می‌آیم و نمی‌ترسم، شما هم هر نوع اذیتی دلتان می‌خواهد می‌کنید، می‌دانید قصد من چیست؟ «إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ اَلْإِصْلاٰحَ مَا اِسْتَطَعْتُ» همه نیت من این است که دامن زندگی شما را از همۀ فسادها پاک بکنم و مردم آراسته بشوید؛ مردمی که حق مالی کسی را نبرید و به کسی ظلم و بداخلاقی نکنید.

کمکی هم از شما نمی‌خواهم، «وَ مٰا تَوْفِيقِي إِلاّٰ بِاللّٰهِ» هدایت، کمک و توفیق را جز از خدای خودم نمی‌دانم. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» با این جمعیت مفسد شما، من فقط به خدا تکیه کرده‌ام. حرکت من در همه کارهایم (نگاه، زبان، گوش، دست، پا و تبلیغم) به‌سوی خداست. 

این‌ها شش مطلب در این آیه درباره خودش بود. به مردم هم گفت: حالا به من خبر بدهید با این مسائل الهی که نصیب من شده، چه‌کار باید بکنم؟ دست بردارم؟ شما چه می‌گویید؟ شعیب(ع) چقدر زیبا تا روز قیامت درِ هر عذری را به روی مجرمان قفل کرد.

 

انذار حضرت شعیب(ع)

شعیب(ع) بعد ملت را تهدید کرد و گفت: «وَ يٰا قَوْمِ لاٰ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقٰاقِي»[11] این دشمنی شدیدی که با من می‌کنید (البته دشمنی باخدا بوده، حالا خود خدا را مستقیم نمی‌دیده‌اند که با او درگیر بشوند، آمده‌اند با بنده خدا درگیر شده‌اند)، مخالفت‌هایی که با من می‌کنید، یاوه‌هایی که می‌گویید، مطالبی که به زبان می‌آورید و آزارهایی که به من می‌دهید، یقین بدانید شما را از کیفر خدا در امان نخواهد گذاشت و درِ کیفر به رویتان باز است. 

به شما هم بگویم: «أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ مٰا أَصٰابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صٰالِحٍ وَ مٰا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ» با این وضعی که دارید، دچار آسیب، کیفر و عذابی مانند قوم نوح (که همه در آب غرق شدند) و قوم هود می‌شوید. قوم هود بسیار نیرومند بودند؛ کوه‌ها را تراشیده و ساختمان مثل کاخ ساخته بودند؛ زیرا تمدنشان سابقه زیاد داشت. ساختمان‌های پای کوه از ساختمان‌های زمان ما خیلی قوی‌تر بود. به هود گوش ندادند، اذیت، تکبر و خلاف کردند. قرآن می‌فرماید: «أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ»،[12] در قوم هود باد عقیم وزاندم. هشت روز و هفت شب باد وزاندم، بند نیامد و زیاد شد.[13] بعد از هشت روز و هفت شب که به باد گفتم خاموش شو، تمام ملت هود به‌صورت استخوان پوسیده شده بودند.[14] خدا چه‌چیزی قاتی این باد کرد که این بدن‌های قوی و اسکلت‌های پرقدرت را عین استخوان پوسیده کرد؟

از این بادها که گاهی در آمریکا و اروپا می‌وزد، در تلویزیون دیده‌اید. چند سال پیش اخبار را می‌دیدم، در یک منطقه پر فساد آمریکا باد وزید، ماشین‌های سواری را عین پر کاه بلند کرد و از ده‌کیلومتری زمین، به زمین زد و ماشین مچاله شد. آن طوفانی که در ژاپن آمد، یک‌سوم کشور ژاپن را نابود کرد. طوفانی که در اندونزی روی آب آمد، آب را بلند کرد، دویست هزار نفر را نیم‌ساعته خفه کرد و در آب کشید. ساختمان‌های سی‌طبقه را ریزریز وارد آب کرد و آب برد. هیچ هتلی نماند؛ هتل‌هایی که در اندونزی مشغول رقص، عرق و جنایت بودند. در نیم ساعت دویست هزار نفر خفه شدند و هرچه هتل لب دریا بود، عین خاکشیر در آب ریخت. وقتی عذاب بخواهد بیاید، چه کسی می‌تواند جلوی آن را بگیرد؟ کدام قدرت، ارتش، نیرو یا اسلحه؟ چه کسی می‌تواند جلوی کیفر خدا را بگیرد؟

 

انذار از عذاب قوم صالح

شعیب(ع) گفت: من به شما بگویم: این فسادها شما را دچار عذابی مانند قوم نوح، قوم هود یا قوم صالح می‌کند. خدا عذاب قوم صالح را در قرآن این‌گونه می‌گوید: وقتی ثمودیان ناقه را پِی کردند، ابر سیاهی در منطقه صالح آمد؛ البته خدا به صالح و مؤمنین گفته بود شهر را ترک بکنید.[15] قرآن می‌گوید: این ابر فقط یک صاعقه زد؛[16] همین صاعقه‌ای که بهار در کشور ما می‌زند، ولی خدا اجازه نمی‌دهد پایین برسد و در هوا خاموش می‌کند. می‌دانید برق صاعقه چند میلیارد بار الکتریکی دارد؟ به ابر دستور داد یک صاعقه بزند. صاعقه زد و از خانه‌های شهر، مردم و جانداران نشانی در منطقه باقی نماند و همه خاکستر شدند. یک نفر نماند که برای صالح تعریف بکند چه بلایی به سر ما آمد.

البته کیفر خدا فقط آسمانی نیست، زمینی هم هست. خدا می‌گوید: گناه بکنید، دچار خشک‌سالی می‌کنم؛ ابرها می‌آیند، همه‌جا را می‌گیرند و همه هم خوشحال می‌شوند، ولی برف‌وباران نمی‌آید. مردم با خوشحالی می‌گویند الآن یک متر برف و صد میلی‌متر باران می‌آید، ولی خدا به ابرها می‌گوید: خودتان را نشان بدهید، بعد بروید در کویر برای موش‌ها، سوسک‌ها و مارمولک‌ها باران بریزید؛ این مردم مستحق رحمت من نیستند.[17] دچار گرانی‌تان می‌کنم که جنس یک‌تومانی را صد تومان بخرید، کاری هم نتوانید بکنید و کسی هم نتواند برایتان کاری بکند.[18] این‌ها هم جزو کیفرهای پروردگار برای گناهان است. ممکن است بگویید در مردم آدم خوب هست، ما که آدم خوبی هستیم، پس چرا خدا همه را کیفر می‌کند؟ فرق دنیا و آخرت این است که بلای دنیا همه‌گیر است و بلای آخرت فقط مجرم‌گیر است؛ خداوند می‌فرماید: «وَ اِمْتٰازُوا اَلْيَوْمَ أَيُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ».[19]

 

انذار از عذاب قوم لوط

شعیب(ع) بعد گفت: «وَ مٰا قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ»[20] مردم، زمان حضرت لوط(ع) با زمان شما خیلی فاصله ندارد و هنوز خرابی‌های شهر لوط هست. قوم لوط دچار گناهی بودند که الان انگلیسی‌ها، اروپایی‌ها و امریکایی‌ها دچارش هستند؛ دچار ازدواج مرد با مرد بودند. حضرت لوط(ع) به آن‌ها گفت: «مٰا سَبَقَكُمْ بِهٰا مِنْ أَحَدٍ مِنَ اَلْعٰالَمِينَ»[21] قبل از شما چنین گناهی را یک نفر تا زمان آدم(ع) مرتکب نشده است؛ این اختراع قوم لوط بود. پروردگار عالم در قرآن می‌گوید: نیمه‌شب بارانی از سنگ گل آمد؛ ما لغت را نگاه می‌کنیم، این سنگ گل از بُتُن سخت‌تر بود. مثل سیل از آسمان باران سنگ روی قوم لوط آمد. درضمن کف شهر را بلند کردم و برگرداندم، بالای شهر را زیر بردم و زیر را بالا آوردم.[22] شعیب(ع) گفت: مردم، عذاب قوم لوط از شما دور نیست؛ همین چند سال پیش گرفتارش شدند. چرا به حرف ما انبیا گوش نمی‌دهید؟ ما دل‌سوز شما هستیم.

 

توبه و خدای مهربان

اما آخرین مطلبی که شعیب(ع) گفت: با همه حرام‌هایی که خوردید، فسادهایی که داشتید و ظلم‌هایی که کردید، من دو پیغام از جانب خدا به شما بدهم: «وَ اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ»[23] از خدا درخواست آمرزش کنید، خدا بنا دارد شما را بیامرزد. «ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ» بعد از کارهای گذشتتان توبه کنید. «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» این خدایی که با او مخالفت می‌کنید، مهربان، رحیم و ودود است. ودود یعنی چه؟ (در ترجمه قرآنم این لغات را دقیق آورده‌ام؛ یعنی با مراجعه به قوی‌ترین کتب علمی لغت، این کلمات را ترجمه کرده‌ام.) گفت: مردم، خدا مهربان است و بسیاربسیار توبه‌کنندگان را دوست دارد. بیایید با خدا آشتی کنید، با خدا بسازید و دست از مفاسد بردارید.

خدا خیلی مهربان است! آن‌قدر مهربان است که در جلسه‌ای در محضر امام رضا(ع)، یکی از شیعیان یک‌مرتبه داد کشید: ای کسانی که به جنگ با امیرالمؤمنین(ع) رفتید، خدا از اول تا آخرتان را لعنت کند و به عذاب گرفتار شوید. امام رضا(ع) فرمودند: چرا کلی گفتی؟ گفت: آقا، چه بگویم؟ فرمودند: بگو غیر از آن‌هایی که توبه کردند. گفت: آقا، مگر جنگ با علی(ع) توبه دارد؟ فرمودند: بله.[24] خدا آن‌قدر مهربان است.

 

روضه دفن حضرت زهرا(س)

در ده سال، 83 جنگ به پیغمبر(ص) تحمیل شد؛ یعنی سالی هشت جنگ. هشتاد درصد این جنگ‌ها را امیرالمؤمنین(ع) اداره کردند و پیروزی آوردند؛ یعنی در هیچ جنگی نه زانو زدند، نه گفتند خسته و بی‌طاقت شده‌ام و نه پشت به دشمن کردند. در کل عمرشان یک جا فقط زمین‌گیر شدند، آن نیمه‌شبی که می‌خواستند بدن صدیقه کبری(س) را دفن کنند، دیدند اصلاً طاقت تکان‌خوردن ندارند. چون قرآن فرموده: «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»،[25] در مشکلات از نماز کمک بگیرید، در روایت دارد: بلند شدند و دو رکعت نماز خواندند.[26] وارد قبر شدند، بدن را که دیگر وزنی از آن نمانده بود، برداشتند و در قبر خواباندند. خیلی مشکل است! حالا صورت زهرا(س) را می‌خواهند روی خاک بگذارند. چند بار مگر باید صورت آدم آزرده بشود؟ زهرا(س) که از دومی یک سیلی محکم خورده بود! حالا دوباره باید این چهره روی خاک بیاید. لحد چیدند و خاک ریختند، اما دیدند نمی‌توانند بلند شوند و بروند، کنار قبر نشستند. 

ز پیش دید تو جانان من رفت

تو پنداری که از تن، جان من رفت

اگر خود همره زهرا نرفتم

ولی روز و شب افغان من رفت

سروسامان مجو از من، تو زهرا

تو چون رفتی، سروسامان من رفت

بنالد زینب و کلثوم و گوید 

پدر جان! مادر نالان من رفت

علی جان! این دستور دین است که صورت میت روبه‌قبله و روبه‌خاک باشد. شما صورت زهرا(س) را روی خاک گذاشتید، اما زین‌العابدین(ع) در قبر بابا چه‌کار کردند! بابا که سر در بدن ندارد. گلوی بریده را روی خاک گذاشتند، خم شدند و لب‌هایشان رو روی گلو بریده گذاشتند: «أمَّا الدُّنيا فَبَعدَكَ مُظلِمَةٌ و الآخِرَةُ فَبِنُورِكَ مُشرِقَةٌ». بنی‌اسد دیدند از قبر بیرون نمی‌آیند، آمدند زیر بغلشان را گرفتند و بیرون آوردند. لحد چیدند و خاک ریختند. مقداری آب روی خاک پاشیدند و با کف دست گل را صاف کردند که رویش بشود نوشت. با انگشتشان نوشتند: «هٰذا قَبرُ حُسَينِ بنِ عَلىّ بنِ أبى طالِبٍ». برای اینکه مردم این حسین را با حسین دیگر اشتباه نکنند، نشانه دیگری هم برایش نوشتند: «‌الَّذى قَتَلُوهُ عَطشاناً» این همان حسینی است که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند.[27]

 


[1]. هود: 86.
[2]. فجر: 20.
[3]. مجمع‌البیان، ج2، ص673.
[4]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص46.
[5]. إمتاع الأسماع بما للنبی(ص)، ج1، ص119؛ شرح نهج‌البلاغۀ ابن ابی‌الحدید، ج14، ص198.
[6]. تحف‌العقول، ص31.
[7]. الوافی، ج17، ص60، ح16857.
[8]. هود: 88.
[9]. بقره: 42؛ آل‌عمران: 71.
[10]. هود: 85.
[11]. هود: 89.
[12]. ذاریات: 41.
[13]. حاقه: 7.
[14]. ذاریات: 42.
[15]. در قرآن و روایات به این ابر اشاره‌ای نشده و تنها در برخی تفاسیر دربارۀ ابر سیاه قوم حضرت هود(ع) آمده است: «كانت عاد قد حبس عنهم المطر أياما فساق الله إليهم سحابة سوداء»(مجمع‌البیان، ج9، ص136).
[16]. فصلت: 17.
[17]. الکافی، ج2، ص272، ح15.
[18]. الکافی، ج2، ص373، ح1.
[19]. یس: 59.
[20]. هود: 89.
[21]. اعراف: 80.
[22]. هود: 82.
[23]. هود: 90.
[24]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص88، ح35.
[25]. بقره: 45.
[26]. بحارالانوار، ج43، ص215.
[27]. الدمعةالساکبة، ج5، ص13.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
توبه ربا لقمه حرام حضرت شعیب حرام‌خواری روضه حضرت زهرا

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^