فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عوامل تحريف عاشورا

 عوامل تحريف عاشورا

چکیده

 

 

در اين مقاله براي شناخت عوامل تحريف ابتدا از شناخت تحريف نگاران و اهداف آن‌ها شروع شده است و با طرح شبهه اي پيرامون خلط مباني تاريخي و فقهي بحث دنبال شده است. در خلال كلام صحبت از مطالبي به ميان آمده كه غالب مخاطبين در بدو امر تصور می‌کنند كه مقاله يا دنبال اثبات يا نفي اشك و عزا، حماسه و شور در عاشورا است كه البته مخاطب در انتهاي مقاله قدرت وجه جمع ميان داده هاي شوري در روايات و مطالب معرفتي و شناختي را پيدا می‌کند كه آن را از رهگذر عناويني مثل هدف فقط گريستن است يا نه؟ تسامح و آسان گيري در مطالب تاريخي يا فقهي؟ تخيّل گرائي و امثال ذلك پي گرفته‌ایم.
كليد واژه‌ها: تحريف، عاشورا، امام حسين، اسلام خلافتي، اسلام اهلبيتي، ضوابط، ملاك، تاريخ

 

 

مقدمه

 

در حوزه‌ی عاشورا پژوهي پرسش‌های فراواني را پيش رو داريم كه برخي از آن‌ها را می‌توان پرسش‌های كليدي و اساسي دانست. يكي از اين پرسش‌های كارآمد اين است كه «چرا و چگونه با چه ابزاري و با چه انگيزه هائي اين همه تحريف در تاريخ عاشورا پيدا شده است؟ »اين نوشتار در پي آن است به اين پرسش مهم پاسخ گويد به اين اميد كه راه هاي نفوذ تحریف‌ها، شناسایي حوزه‌هاي آسيب‌پذير نمايانده شود. اين كار افزون بر نشان دادن عمق تحريف‌شناسي عاشورا، براي تحريف‌زدائي و ستيز با آن از پيرامون عاشوراي با قداست و سيماي مظلوم امام حسين و نيز براي پيشگيري از پا گرفتن تحریف‌های تازه و احتمالي ضروري و لازم است. البته بايد حتماً توجه داشت كه همه‌ی عواملي كه به عنوان علت‌های تحريف مطالب عاشورا و خود اصل عاشورا در اين سطور نگاشته می‌شود به منزله‌ي تأييد و حكم به صحت دادن همه‌ی آن‌ها نيست، بنابراين همه اين علل ذكر می‌شود و نسبت به برخي از آن‌ها نيز نقدهائي نگاشته خواهد شد تا خواندن اين مطالب و در نتيجه اطلاع حاصل كردن از نظريات افراد پنجره‌ی ورودي باشد براي تحقيق و واكاوي مفصّل علل تحريف و دقت و تعمق در مطالب عاشورائي. عوامل بسيار در به وجود آمدن تحریف‌ها همچنين در توسعه‌ی آن‌ها دخيل بوده است كه اين در روزگار ما نيز همچنان دخيل و فعال است و مهم‌تر از همه، عواملي است كه به ترتيب، توضيح داده می‌شود.

 

1 راويان اموي و مورخان حكومتي
 

بني اميه براي شهید ساختن امام حسين - آن هم شكل تكان دهنده‌اش - بي گمان به پوشش تبليغي وسيع و بسيار دامنه داري نياز داشتند و اين كار جز با تحريف حقائق و امواج اخبار و احاديث ساختگي امكان پذير نبود. در اين ميان راويان وابسته و مورخان حكومتي تنها كساني بودند كه می‌توانستند با جعل و تحريف اخبار و گزارش‌ها و وارونه كردن وقايع، خواسته‌ی خلافت و خلیفه‌ها را برآورده سازند. اصولاً در مذهب آناني كه در مكتب اسلام خلافتي پرورش يافته بودند، حمايت از يزيد يك وظیفه‌ی مذهبي بود كه تخلّف از آن را هرگز جايز نمی‌شمردند و حاضر بودند براي ترويج يزيد و پاك كردن هر جنايتي كه مرتكب می‌شد دست به هر كاري بزنند اگر چه آن كار وارونه كردن حقايق و ساختن احاديث و اخبار دروغين باشد. آن‌ها يزيد بن معاويه را «اميرالمؤمنين» می‌خواندند و او را اولوالامر می‌دانستند يعني كه اطاعت او را از هر واجبي، واجب‌تر می‌دیدند و با اين چنين اعتقادي بود كه ديگر كمترين حرمتي براي امام حسين و خون او قائل نبودند. پس از يزيد نيز اين اعتقاد همه‌ی خلفاي بني‌اميه و بني عباس و همانند آنان را در بر می‌گرفت، زيرا اصل در اسلام خلافتي كه نقطه مقابل و عكس اسلام امامتي و اهلبيتي است، همانا فقط خلافت بوده، حال اينكه خليفه مشروع يا نامشروع باشد، با ايمان يا بي ايمان باشد، ملتزم به ضوابط و احكام اسلامي باشد يا نباشد ارزشی نداشت پس در اين انديشه هر چيزي با خلافت خليفه كه ركن و شالوده جامعه بود سنجيده می‌شد. براساس همين اعتقاد غلط و بنيان‌برانداز است كه می‌بینیم قرن‌هاست كه تحريف عاشورا تداوم يافته است، راويان و حاميان اسلام خلافتي پيوسته و نسل به نسل از پيشينيان خود پيروي می‌کنند و در طول تاريخ و حتي امروزه سلفي مسلكان و وهابيان با اينكه خود می‌دانند حقايق تحريف شده است باز بر همان تحريفات تأكيد می‌ورزند و به پيروي از گذشتگان خويش همچنان در اين بي راهه و كج راهه پيش رفته و تا می‌توانند آن اخبار و احاديثي را كه دشمنان اهل‌بيت و قاتلين امام حسين ساخته و پرداخته كردند، در کتاب‌های منتشره‌ی خود در تيراژهاي بسيار زياد و بالائي در بسياري از كشورهاي جهان و به زبان‌هاي گوناگون منتشر می‌سازند. امام باقر (ع) در طي حديث شريفي كه نشان دهنده‌ی عمق فاجعه می‌باشد، اوضاع و شرايط آن زمان را چنين بيان می‌فرمایند: ما اهل‌بيت را هميشه خوار می‌خواستند، حقوق ما پايمال می‌شد، همواره از اجتماع رانده می‌شدیم و مورد بي‌اعتنائي قرار می‌گرفتیم. بيمناك بوديم و بر جان خود و دوستان خود امنيتي نداشتيم كه در اين ميان دروغ پردازان و مزدوران حاكمان ستمگر احاديث دروغيني را آوردند و در آن‌ها چيزهائي را از ما مبغوض و منفور مردم می‌ساختند (تحريف وقايع كردند) از طرفي سخت‌گیری‌های حكام از قتل و غارت، حبس و شكنجه به جائي رسيد كه مردم دوست داشتند به آن‌ها كافر و بي‌دين گفته شود امّا به جانبداري از علي بن ابيطالب متهّم نشوند.
لذا در چنين دوره‌اي بازار ساختن اخبار دروغين رونق يافت و مردم نيز چون اين راويان را مورد اعتماد می‌دانستند حرف ايشان را می‌پذیرفتند (1) آري، سردمداران اسلام خلافتي با استخدام زور و تزوير چنان عرصه را بر اسلام امامتي تنگ گرفته بودند كه كسي جرأت نمی‌کرد حتي نامي از علي و آل علي ببرد و با نام‌های رمزي مثل «ابوزينب» از امام علي (ع) ياد می‌کردند (2). اين وضع اسفناك حتي در زمان عباسيان گاهي بدتر می‌شد، تا آنجا كه فقط به دستور متوكل عباسي هفده بار قبر امام حسين تخريب و با خاك يكسان شد (3).پس انكار پليد امويان و عباسيان و در راستاي اين اهداف استخدام مورخين دروغ پرداز و تحريف نگار از اولين عوامل تحريف عاشورا، به حساب می‌آید.


2 تحريف براي تبرئه‌ی خلفاء
 

به عنوان مثال روايتي كه ابن خلدون در تاريخش از عاشورا به دست می‌دهد سراسر تحريف است كه قائل است امام قصد بيعت با يزيد را داشت و قضيه اصلاً نزديك بود مسالمت آميز حل شود و اين عبيدالله بن زياد بود كه مانع آشتي شد و روي همين جهت بارها يزيد لعنت بر ابن زياد می‌کرد و می‌گفت هرگز راضي به كشته شدن حسين نبودم. بله چنين تاريخ نوشتني چيزي جز تبرئه كردن و مبرّا كردن يزيد از كشتن امام براي مخاطب تداعي نمی‌کند. ابن خلدون حتي معاويه را هم در زمره‌ی اولياي دين و خلفاي راشدين مي شمارد و در دفاع از او قلم فرسائي می‌کند (4).حتّي وي در دفاع از معاويه چنين مي گويدكه مبادا فكر كني معاويه كه رضوان خدا بر او باد با علم به اينكه پسرش يزيد فاسق و فاجر است او را خليفه كرد، نه هرگز چنين نيست. چون معاويه عادل‌تر و برتر از اين كارها بود. يزيد در مقابل پدر حتي موسيقي كه کوچک‌ترین فسق! و گناه است را نيز انجام نمی‌داد؛ و پس از معاويه گناهش را علني كرد (5). البته در چند صفحه بعد ابن خلدون دچار تناقض گوئي شده و شهيد كردن امام حسين توسط يزيد را جايز نمی‌داند و اين را از موارد فسق و جنايت يزيد مي شمارد. هر چند وي خود استاد تحريف و جعل وقايع است و می‌داند چطور اين سطر حقيقت نوشتن را بپوشاند و رسالت تحريف سازي خود را به اوج برساند؛ لذا وي حضور اصحاب رسول خدا را كه در ميان ياران امام بودند و در ركاب ايشان شهيد شدند را ناديده می‌گیرد و حتّي به دروغ می‌خواهد اصحاب رسول خدا را همراه و موافق فكري يزيد نشان دهد (6)؟ گفتني است كه اين حق‌کشی‌های تاريخي در نوشته‌هاي ابن‌خلدون، خلاصه نمی‌شود و تاريخ‌نگاراني چون طبري، ابن اثير و ابن كثير نيز كمتر از ابن خلدون در حق عاشورا ستم روا نداشته‌اند. امّا آن‌ها ماهرانه‌تر عمل كرده و مانند ابن‌خلدون با جسارت و صراحت سخن نگفته‌اند و تا آنجا كه توانسته‌اند غالب مردم را مجذوب نوشته‌هاي خود کرده‌اند، و هر كسي كه می‌خواهد درباره عاشورا تحقيقي يا مطالعه‌اي بكند بيشترين عنايت را به کتاب‌های طبري و كامل ابن اثير دارد و اين نگاه فقط به صرف اين است كه اين کتاب‌ها تقريباً منابع دست اول وقايع عاشورا و نزدیک‌تر از منابع ديگر به زمان 61 هجري هستند و كتب ديگري كه درباره عاشورا است خيلي از مطالب‌شان را از اين دو كتاب آورده‌اند امّا غافل از اينكه شناخت جز به جزء مطالب اين دو كتاب و پژوهشگري و كاوش در آنچه در اين دو كتاب نگاشته شده از عهده هر پژوهشگري بر نمی‌آید و استاد حاذق تاريخ‌داني را می‌طلبد كه همه مطالب را بارها و بارها مطالعه كرده و با مباني شيعي و جريانات تاريخي مرور كند تا بتوانند صحيح و غلط يا مغرضانه نوشتن برخي از مطالب آن‌ها را تشخيص دهد. كه اين كار فصلي نو در پژوهش عاشورائي است و جاي آن در مطالعات عاشورائي لازم به نظر می‌رسد.


نكته در خور توجّه:
 

برخي از عاشورا پژوهان در رابطه موارد ذكر شده در كتب تاريخي چنين مبنائي دارند كه علماي ما در باب استنباط احكام عملي و براي شناخت روایت‌های فقهي به روايت «خُذ ما خالف العّامه» استناد می‌کنند يعني هر چه اهل تسنّن روايت کرده‌اند بر عكس آن صحيح و طبق مباني ناب شيعي است. يعني از روي عناد مطالب فقهي و احكام حلال و حرام الهي را بر عكس و وارونه انجام می‌دهند. حال بايستي همين ملاك و ضابطه را پيرامون مطالب تاريخي كه اهل سنت در كتبشان ذكر نموده‌اند، اجرا كنند از جمله‌ی آن‌ها تاريخ زندگاني و سپس مقتل امام حسين (ع)؛ لذا چون غالب بزرگاني كه در سده هاي گذشته مقتل نگاري کرده‌اند در كتب مقتل خود قضايا و رواياتي كه اهل سنّت پيرامون امام حسين نقل كرده ا ند را آورده‌اند، پس اين تطابق ندادن ملاک‌ها را برخي عاشورا پژوهان به عنوان ايراد و اشكال نقل كرده و می‌گویند علماء به تاريخ زندگاني امام حسين و حماسه عاشورا كه می‌رسند اين ملاك مخالفت با عامه را فراموش می‌کنند، گويا اهميت امامشناسي و امامت كه از اصول دين است را كمتر از اهميت فروع دين و احكام فقهي دانسته‌اند؛ و نهايتاً چيزي كه مورد قبول این‌ها است اينست كه ما مطالبي را كه در حقانيت ولايت اهلبيت و به نفع شيعه است و اهل تسنن در كتب خود نقل کرده‌اند را می‌توانیم از باب اقرار و اعتراف آنها به حقانيت مذهب ما نقل كنيم و بس (7). امّا جواب برخي از تاريخ نگاران (8) چنين است كه ما نبايد ملاك و نگاهي كه به مباحث فقهي داريم را با ملاك و نگاه به مسائل تاريخي يكسان بدانيم؛ لذا ريشه كلام اشكال كنندگان را يك خلط مبحث و متحد ديدن ملاكات ايندو می‌دانند و بدين بيان جواب می‌دهند كه:غالب مطالبي كه از وقايع و حوادث عاشورا به دست ما رسيده از راويان اهل تسنّن و كساني است كه در لشكر عمرسعد بوده‌اند مثل حميد بن مسلم كه يا گزارش گر جنگ بوده يا خودش به جنگ امام آمده بوده و مقدار كمتري از وقايع توسط حضرت زين العابدين و امام باقر و گاهاً در روايات حضرت رضا (ع) و امثال زيارت ناحيه مقدسه حضرت بقيه الله الاعظم در دسترس ما قرار گرفته است. بالاخره غالب مطالب شيخ مفيد در ارشاد، سيد بن طاووس در لهوف، ابن شهر آشوب در مناقب و ... نقل كلمات راويان سنّي مذهب و يا كتب اهل تسنّن است كه نزديك به زمان واقعه‌ی كربلا نگاشته شده‌اند. پس بر اين مبنا هستند كه ملاك در نقل وقايع تاريخي خيلي به سختي نقل روايات فقهي و حلال و حرام نيست و برخي از بزرگان قائل به پذيرفتن و نقل اخبار كه صرفاً مشهور هستند می‌باشند (9).مرحوم علامه ميرزا ابوالحسن شعراني نيز در ترجمه‌ی نفس المهموم مرحوم حاج شيخ عباس قمي (ره) در فصلي شرايط و احكام نقل مطالب تاريخي را با ذكر مباني خاص آن نوشته‌اند كه حداقل بعنون نظر يك عالمي كه هم به مسائل فقهي و هم به مسائل تاريخي اشراف داشته است مطالعه‌ی آن با ارزش خواهد بود (10).


3 افسانه سازي در برابر عاشورا
 

تابعين بني اميه به پيروي از معاويه - آن تحريف گر بزرگ تاريخ - در برابر جزئيات عاشورا هم دست به تحريف زده‌اند. روش معاويه چنين بود كه بخشنامه اي به همه‌ی شهرهاي اسلامي فرستاد و از كارگزاران و مزدورانش خواست كه در برابر هر فضيلتي كه براي امام علي از پيامبر نقل شده است، فضيلتي بهتر از آن را براي خود معاويه و ديگر دشمنان علي (ع) بسازند و منتشر كنند تا بدين وسيله از پرتو نورانيت حضرت علي بكاهد. وي براي اين كار از ابزار پول كه بهترين و قوی‌ترین ابزار بود استفاده كرد و در بيت‌المال را به روي جعل‌كنندگان وقايع باز گذاشت.
در راستاي همين تفكر پيروان معاويه هم در برابر مصائب عاشورا به فضيلت سازي پرداختند و شروع به افسانه سرائي كردند، در برابر مصيبتي كه می‌گوید آب را بر روي حسين و فرزندانش بستند و آنان با لب تشنه به شهادت رسيدند و مظلومانه به خاك و خون كشيده شدند، افسانه پيراهن خوني عثمان را علم می‌کنند كه وي نيز مظلومانه كشته شد و خانه‌اش در محاصره بود و آب به داخل اش نرسيد و عطشان جان داد. يعني همانطور كه حسين حقيقتاً ذبيح العطشان است، يك ذبيح العطشان ديگري هم بنام عثمان داشتيم كه حتّي او بالاتر از حسين هم بود، خليفه مسلمين بود و حسين فقط يك آدم مؤمن معمولي جامعه بود و بس. يا در مقابل فضيلتي كه می‌گوید سر مقدس امام بر روي نيزه آيه 9 سوره كهف را قرائت فرمود: ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم كانوا من آياتنا عجبا (آيا گمان كردي كه فقط اصحاب كهف و رقيم داستانشان تعجبي و حيرت آنگيز بود). يعني سر بريده فرزند زهراي اطهر مصيبتش بالاتر و سخت‌تر است. آمدند و افسانه اي شنيدني ساختند كه می‌گویند: در تاريخ بغداد و برخي ديگر كتب آمده كه وقتي سر احمد بن حنبل رئيس فرقه‌ی حنبلي از فرق اهل سنت بر روي پل نصب شد، كسي را شبانگاه مراقب سر گماردند كه وي اظهار می‌داشت كه سر شبانگاه بسوي قبله می‌چرخید و با زبان شيوا و رسا سوره‌ی «يس» را قرائت می‌کرده است (11).افسانه‌ی فوق بي ترديد از جانب حنبلی‌ها در مقابل احاديث شيعيان جعل شده است و به سر احمد بن حنبل مثل سر امام معصوم بوسيله ساختن افسانه اي قداست بخشیده‌اند.


4 مظلوميت بيش از حدّ شيعه و شيعيان
 

پيروان ائمه‌ی اطهار عليهم السلام در بسياري از دوره‌ها و قرون دستشان براي بازگوئي حقائق ديني و من جمله عاشورائي بسته شد. شرايط زماني و مكاني جامعه آن‌ها اصلاً اجازه طرح چنين مطالبي را نمی‌داد لذا آن‌ها چاره اي نداشتند جز اينكه صداي عدالت و مظلوميت علي و آل علي عليهم الاسلام را با گريه و فغان به گوش مردم برسانند چنانكه در آخر دعاي شريف كميل نيز «بكاء و گريه» اسلحه‌ی مؤمن نام برده شده‌اند؛ و اين ابزار عاليقدر در عين حاكي از مظلوميت بودنش كه خيلي اوقات ظالم شكن و بت شكن بوده و موجب اطلاع رساني قيام و هدف امام حسين به مردم بود سلاحي بود كه شيعه، هميشه و همه جا با سهولت می‌توانست آن را بكار گيرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا كند؛ لذا برخي معتقدند دليل اينكه در گذشته علماي شيعه درباره تحريفات عاشورا حسّاسيت نشان نداده‌اند و مردم را از نقل اخبار بي اعتبار و حتّي بعضاً جعلي (نه اخبار ضعيف كه خود قابل نقل هستند چون همانگونه كه علامه شعراني و بسياري ديگر از علماء ‌قائل به اين مبنا هستند كه ضعيف بودن خبر و حديثي دلالت بر جعلي بودن و دروغين بودن آن نمی‌کند و می‌توان آن را با مراعات شرايطي نقل كرد) باز نداشته‌اند در همين نكته نهفته است كه آن بزرگواران در آن شرايط سخت كه شيعه هميشه در حاشيه بوده و اصلاً كمترين اعتنائي به آن نمی‌شده و كمترين جايگاهي در غالب اعصار در جامعه نداشته و هميشه مظلوم بوده، لذا می‌ترسیدند اصل عاشورا فراموش شود و مانند غدير خم كه در بعضي از دوران توسط ايادي بني اميه به بوته‌ی فراموشي سپرده می‌شد عاشورا نيز كم كم به فراموشي سپرده شود. شايان ذكر است كه در بين علماي شيعه، كساني كه در مورد تحريفات عاشورا قلم زده‌اند همگي از معاصرين هستند مثل مرحوم محدث نوري در لؤلؤ و مرجان، شهيد مطهري در حماسه‌ی حسيني،‌ سيد محسن امين در الثوره التنزيه و ... امّا شايد به راحتي نتوان يكي از دلائل تحريف عاشورا را مظلوميت بيش از حد شيعه دانست چون گفته شد كه مباني و ضوابط نقل مطالب تاريخي با مطالب فقهي متفاوت است و اخبار تاريخي ضعيف السند را تحت شرايطی می‌توان نقل كرد (12). البته مطالب تاريخي كه با آيات و روايات مسلم ما و عقل ديني و اهلبيتي معارض است يقيناً تحريفي بودنش از بديهيات است مثل نقل تاريخ طبري و تاريخ دمشق كه امام حسين قصد بيعت با يزيد را نيز در ذهن داشت و حتي به عمرسعد پيشنهاد آن را نيز داده بود.


5 تسامح و تساهل در ادله‌ی امور مستحبي
 

مطالبي نيز كه برخي پژوهشگران محترم از علامه مامقاني براي ممنوع بودن نقل احاديث كم اعتبار و ضعيف السند نقل می‌کنند چنين است: نسبت دادن روايتي به امام معصوم بدون طريق معتبر صحيح نيست و اخباري از پيامبر كه فرموده اگر حديثي از من به شما رسيد ولو من آن را نگفته‌ام امّا اگر شما و رجاءاً و به اميد ثواب آن را انجام بدهيد، به شما ثواب می‌رسد نقل كردنش ممنوع است و علمائي كه فتوا به صحيح بودن اينگونه عمل در امور مستحبی داده‌اند از اين گونه روايات برداشت صحيحي نكرده اند (13) هر چند فتواي اين بزرگان فقط پيرامون روايات مستحبات است. امّا از عنوان كتاب و مطالب مندرج در آن معلوم می‌شود كه بحث مرحوم علامه مامقاني كه در فضاي مباحث فقهي تأليف شده و بنام تسامح و آسان گيري در رواياتي كه دلالت بر امور مستحبي می‌کند هست، اشاره دارد امّا پر واضح است كه بحث ما تاريخي است و ما به دنبال دادن ملاك و ضابطه هاي علم تاريخ هستيم نه ضوابط احكام فقهيه. پس اين دليل پژوهشگران هم نمی‌تواند به عنوان يك علّت از علتهاي تحريف عاشورا قلمداد شود. پس همين نكته را می‌توان از موارد ریشه‌ی اختلاف ميان پژوهشگران عاشورائي دانست. كه دسته اي از اين بزرگواران ملاكي كه مباحث فقهيه به دست فقيه می‌دهد را عيناً در جايگاه نقل و نوشتن مطالب تاريخي و مقتل نگاري مطرح فرموده‌اند؛ لذا در موردي يكي از فقهاي بزرگوار در جواب سؤالي كه پيرامون وجود داشتن حضرت رقيه سلام الله عليهما در تاريخ می‌شود ايشان تمسك به روايت شريفي می‌کنند كه: شخصي نزد امام صادق (ع) آمد و عرض كرد يابن رسول الله زميني خريداري کرده‌ام كه نزد مردم مشهور است اين زمين وقفي است و مالك مشخصي ندارد آيا بر طبق همين شهرت كه بين مردم وجود دارد هر چند ملاك و دليلي نيز بر تأييد آن در دست نيست آيا شهرت می‌تواند ملكيت مرا بر هم زده و زمين وقفي به حساب بيايد؟ و در نتيجه من صاحب شرعي ملك نبوده و فروشنده هم كار صحيحي نكرده باشد؟ حضرت جواب فرمودند: اگر مشهور است در لسان مردم كه زمين وقفي است پس تو مالك زمين نخواهي بود (14). چنان كه ملاحظه می‌شود ايشان حتّي در مباحث فقهي نيز شهرت را قبول دارند و در جواب اين سؤال تاريخي كه از مقوله و جنس ديگري است نيز استناد و تمسك به شهرت كرده و می‌گویند: از هزار و اندي سال پيش تا الان مشهور بين شيعه چه ميان علماء و چه عوام مردم اينست كه سه ساله‌ی امام حسين (ع) در اين مكان به شهادت رسيده و اينجا مدفون است يا اينكه حضرت علي اصغر روي سینه‌ی امام مدفون شده و يا مشهور است حضرت علي اكبر تحت قدّام ابا عبدالله (ع) يعني در ضريح مطهر و پائين سيدالشهداء مدفون شده و همين شهرت را ملاك صحّت می‌دانند (15).پس نقل اين مثال براي روشن شدن و آوردن يك قرينه بود كه ملاک و ميزان نقل كردن مطالب تاريخي كه از جمله‌ی آن‌ها مقتل حضرت حسين و اصحاب بزرگوارش است با معيار و مسيري كه براي تأييد و يا ردّ يك موضوع فقهي طي می‌شود متفاوت است حتّي معلوم شد كه از برخي ملاک‌ها مثل شهرت در منقولات تاريخي می‌توان در برخي مطالب فقهي هم استفاده كرد، البته طبق مبناي برخي از فقهاء‌ نه همه‌ی ايشان. به هر صورت يادآوري می‌شود كه اين مقال در پي طرح ايده و نظر بوده و قصد القا يا انواع مطالب را ندارد و چنين قصد دارد كه ذهن مخاطبين خود را تا حدّي بتواند پيرامون انوع مقاتل و نگاه به آن‌ها باز نمايد تا در صورت خواندن مطلبي از نویسنده‌ی محترمي ذهنش بسوي افراط و بي مبالاتي در نقل مطالب و كمك به تحريفات نكند و از طرفي با خواندن مطلب ديگري از نویسنده‌ی محترم ديگري راه تفريط و ردّ كردن خيلي مطالب مقتلي را بپيمايد و كلمات و جملاتي مثل «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» يا «هل من ناصر ينصرني» و برخي ديگر را كه در ادامه به نقد اين ديدگاه پرداخته می‌شود بعون الله تعالي. خلاصه اين مقاله در صدد باز كردن پنجره اي از اين گونه مباحث است كه خود مخاطبين گرامي تفضيل مطلب را در كتب مفصّل پيگيري نمايند.


6 اين اصل ويرانگر در ميان عوامل تحريف، از همه خطرناک‌تر و تأسف آورتر است.
 

برخي معتقدند: براي رسيدن به هدف، هر وسيله اي را می‌توان به كار گرفت اگر چه با تحريف حقايق و وارونه نشان دادن واقعیت‌ها باشد. همين كه هدف صحيح بود، كافي است و مهم نتیجه‌ی كار است نه راه رسيدن به نتيجه. تعداد داستان‌ها و حکایت‌های تخيّلي و حتي تعدادي از روايات و احاديث جعلي كه با همين خيال و فكر خام ساخته و پرداخته شده بيشتر از آن است كه گفته شود. با نوشتن چند اعتراف از افسانه‌پردازان اين قبيل تحريفات عمق فاجعه نشان داده می‌شود:از شمار داستان‌سرايان و كساني كه خود اعتراف به جعل احاديث نموده‌اند شخصي است به نام «قاضي ابو عصمت مروزي» كه مسلط به علوم فراواني نيز بوده است و از آنجا كه در هر علمي دست داشت و ميان تفسير و حديث و تاريخ و فقه و ... جمع كرده بود، به او «جامع» می‌گفتند لذا معروف است كه جز صدق و راستي همه چيز داشت!! از وي پرسيدند: اين همه روايت عجيب و مفصل را در فضيلت قرائت يك يك سوره‌هاي قرآن از كجا آوردي؟ جواب داد؟ من ديدم كه مردم از قرآن، اعراض كرده و به فقه ابوحنيفه و ساير گروه‌هاي اهل تسنّن سرگرم شده‌اند، خواستم با جعل احاديثي مردم را به قرائت قرآن تشويق كنم (6). لازم به ذكر است كه روايات صحيح و مستندي در فضيلت قرائت سوره‌هاي قرآن وجود دارد كه با اين روايات جعلي فرق می‌کند و محل كلام و استشهاد اين مقاله نيست. در جواب اين جعل‌كنندگان احاديث اگر حديث پيامبر اكرم گفته شود كه فرمودند: اگر كسي دروغ بر من ببندد جايگاهش در آتش است. آن‌ها چنين گويند: ما دروغ عليه پيامبر نمی‌سازیم بلكه به سود دين پيامبر دروغ می‌سازیم و اين كار خود را شرعي می‌پندارند كه مغالطة‌ آن‌ها كاملاً روشن و بدون جواب و عذر بدتر از گناه ااست 17 لذا پيرامون اين علت تحريفي يقيني است كه اگر مطالبي در تاريخيات و واقعه‌نگاری‌ها آورده شود كه تخيّلي بوده يا با آيات و يا مسلّمات روايات ما سازگاري نداشته باشد اين كار تا اين حدش صحيح نيست. البته كلامي از مرحوم محدث نوري درباره‌ی ملاك نقل مطالب تاريخي و تفاوت ديدگاه ايشان با امثال ملامهدي نراقي در محرق القلوب كه كتاب مقتلي است انتهاي مطالب آورده خواهد شد.


7 تخيل‌گرائي
 

قصه پردازي و تخيل گرائي نيز يكي از عوامل تحريف است. از آنجا كه حسّ كمال جوئي و قهرمان طلبي در نهاد انسان نهفته است ناخواسته با افسانه پردازي و اسطوره سازي می‌خواهد آن حس غريزي را اشباع و ارضا كند. از اين حقيقت تلخ هم نمی‌توان گذشت كه خيلي از مردم در زندگي جدّي نيستند بيشتر با رؤياها و آروزهاي طول و دراز زندگي می‌کنند. به همين دليل است كه به افسانه‌ها و اسطوره سازی‌ها رو می‌آورند و بدان علاقه مندند. فرهنگ عاشورا نيز در اين ميان از اين قاعده‌ی تخيّل گرائي در امان نبوده بلكه به دليل گستردگي و مردمي بودن آن، در معرض انواع افسانه‌ها بوده و هست. علامه مامقاني در اين باره می‌نویسد: انگيزه هائي كه بتواند به جعل حديث و تحريف حقائق بينجامد، در باب احكام عملي و فقهي جداً اندك است و بيشتر درباره‌ی اصول عقايد و بيشتر از آن در باب فضائل و مناقب و اذكار است (18). استاد مطهّري در اين باره می‌گوید: قسمتي از تحريفاتي كه در حادثه‌ی كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره‌سازي و افسانه‌گرائي است. اروپائي‌ها می‌گویند: در تاريخ مشرق زمين مبالغه‌ها و اغراق‌ها زياد است و راست هم می‌گویند: ملا آقاي دربندي در كتاب «اسرار الشهاده» نوشته‌اند: سواره نظام لشكريان عمرسعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دو كرور آدم بوده و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همگي هم اهل كوفه بوده‌اند! آخر مگر كوفه چقدر بزرگ بود؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سي و پنج سال بيشتر از عمرش نگذشته بود. چون كوفه را زمان عمر بن خطاب ساختند، براي اينكه لشكريان اسلام در نزديكي ايران يك پايگاهي داشته باشند؛ لذا در آن وقت معلوم نيست جمعيت كوفه به صد هزار نفر می‌رسیده يا نه و اينكه فاضل دربندي گفته سيصد هزار نفر از این‌ها را امام حسين كشته، هم تازه حرف ديگري است كه با عقل جور در نمی‌آید (19).
البته مرحوم فاضل دربندي مجتهد مسلّم و از شاگردان ميرزاي شيرازي در فقه و اصول بود، و مدتي هم حكمت و منظومه (يعني كتب فلسفي) می‌خوانده و معلوم نيست با وجود جلالت قدرش كه مرحوم محدث نوري در گوشه اي از كتاب لؤلؤ‌ و مرجان قبل از شروع اشكال به كتاب وي از او تجليل می‌کند و می‌گوید با هم دوست و آشنا بوديم و مجتهد بود و عاشق اهلبيت و ذوب در حضرت اباعبدالله الحسين بود، امّا براساس چه مبنا و ملاكي اين بزرگوار اين مطالب را كه باب عقل و تاريخ مسلّم و قطعي منافات دارد در كتاب خويش آورده است و الله العالم. یا مثلاً براي شجاعت حضرت ابوالفضل العباس نوشته‌اند كه او در جنگ صفين (كه شركت نمودن حضرت در آن يقيني و مسلّم هم نيست و اگر هم شركت کرده‌اند پانزده سال بيشتر نداشتند) مردي را به هوا انداخت، نفر بعدي را تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را كه انداخت هنوز نفر اول به زمين نيامده بود! بعد اولي كه آمد دو نيمش كرد، دومي نيز تا آخر! وقتي در رشادت‌ها و دلیری‌ها و در اينكه ايشان عبدصالح خدا بودند، شهيد ممتاز بودند و اينكه همه‌ی شهدا در روز قيامت غبطه‌ی جايگاه و مقام اباالفضل العباس ارواحنا فداه را كه تالي تلو امام معصوم بودند می‌خورند، اينكه ايشان پيشتاز در شهادت و اينكه خونشان را در راه اباعبدالله زودتر از همه بريزند بودند، قله‌ی بلند فداكاري و ايثار بودند، ادبشان مقابل حضرت سيدالشهداء فراتر از تصور ما از ادب است، پدر فضيلت و خوبی‌ها بوده‌اند، نزدیک‌ترین شخصيت به امام حسين بوده‌اند و ماه درخشنده‌ی بني هاشم هستند، كمترين ترديدي نداريم. يا اينكه ايشان داراي بصيرتي بالا در دين خدا بودند، حزن و اندوه را از صورت مبارك امام حسين در روز عاشورا زدودند (كاشف الكرب عن وجه الحسين بودند) كه البته متأسفانه برخي از عاشورا پژوهان معناي اين كاشف الكرب بودن حضرت قمر بني هاشم را خوب تصور نكرده و در نتيجه آن را افسانه می‌دانند. لكن تمامي اين خصوصيات و كلمه به كلمه اين اوصاف كه در بالا ذكر شده همه در متون معتبر شيعه مثل خصال صدوق، الارشاد شيخ مفيد، لهوف سيد بن طاووس، مناقب ابن شهر آشوب، بحارالانوار و قاموس الرجال و بسياري ديگر از كتب شيعه همه به حمدالله موجود می‌باشد و در نهايت وقتي بدين نتيجه می‌رسیم كه تصوّر مقام و جايگاه رفيع ايشان فراتر از عقل و انديشه ماست ديگر نيازي به اين افسانه سازی‌ها با توجه به در دست داشتن چنين احاديث معتبري نداريم (20)


8 هدف فقط و فقط گرياندن باشد و لا غير
 

به پندار برخي عاشورا و نهضت سالار شهيدان فقط در گريه و اشك خلاصه می‌شود و هيچ چيز ديگري جز آن در عاشورا نمی‌توان يافت و تنها تکیه‌ی آن‌ها بر احاديثي است كه معصوميني عليهم السلام در آن‌ها دستور به گريه كردن يا گرياندن مردم در مقابل مصائب امام حسين داده‌اند؛ لذا این‌ها غايه القصواي عاشورائي و حسيني بودن را تنها در اشك بر حضرت دانسته و از اين رهگذر براي گرياندن از نقل هر نوع كلامي فرو گذار نمی‌کنند. حتما اگر حديثي هر قدر صحيح و معتبر هم باشد ولي نتواند موجب گریه‌ی شنوندگان شود در ديدگاه این‌ها ارزشي ندارد؛ لذا در اينجا جاي دارد گاهي به موضوع «گريه» و «بكاء» در احاديث پر اعتبار شيعي بشود و ناگفته نماند كه در مطلوب بودن و مستحب موكّد بودن گريه بر اباعبدالله الحسين (ع) جاي ترديدي نيست. روايات شريفي كه دعوت و امر به گريه می‌کنند بر دو نوع هستند. برخي به صورت طلق می‌گوید: كسي كه بر امام حسين گريه كند يا مردم را در مصائب امام بگرياند يا خود را به تباكي و حالت انسان غم زده و محزون در آورد بهشت بر او واجب است. كه روايات اينچنيني در كتاب گران سنگ كامل الزيارات ابن قولويه قمّي فراوان است ولي برخي ديگر از روايات به صورت مقيّد و مشروط می‌گوید: كسي كه گريه بر امام حسين كند و شناخت به حق امام هم داشته باشد بهشت بر او واجب است (21). پس روايات دسته‌ی اول كه مطلق هست بايستي با توجه به شرطي كه در روايات دسته‌ی دوم است معنا بشود زيرا با وجود مقيد نمی‌توان به اطلاق محل كرد و شرط و قيدي كه در مقيد است در مطلق نيز جريان پيدا می‌کند و مطلق را مقيد و مشروط می‌سازد. چهار قرينه بر استفاده كردن اين معنا می‌توان ذكر نمود:
1.اين قيد شناخت حق امام يعني «عارفاً به حقه» در غير از اين روايات نيز وجود دارد مثلاً درباره زيارت قبر امام حسين اين شرط و قيد با تأكيد در قالب ده‌ها روايت وارد شده است (22).
2.در متن برخي از روايات هدف از اشك ريختن و تشكيل مجالس حسيني، احياي ولايت و حق اهلبيت عليهم السلام نام برده شده است مانند اينكه امام صادق (ع) به فضيل بن يسار فرمود: آيا دور هم جمع می‌شوید و احاديث ما را نقل می‌کنید؟ فضيل عرض كرد: آري فدايت شوم. حضرت فرمودند: چنيني مجالسي را دوست دارم. اي فضيل حق ما اهلبيت را زنده كنيد. خدا بيامرزد كسي را كه حق ما را زنده نگهدارد پس اي فضيل! هر كس از ما يادي كند يا پيش او از ما ياد شود تا از چشمش به قدر بال مگسي اشك خارج شود خدا خطاهاي او را گر چه بيشتر از كف دريا باشد می‌بخشد (23).پس طبق اين حديث و حديثي ديگر از امام رضا به همين مضمون و معنا (24) آنچه كه هدف و جهت دهي از اشك توسط ائمه نام برده شده احياي ولايت و حق اهلبيت می‌باشد. اگر اين قيد و شرط شناخت حق امام (عارفاً به حقه) در متن احاديث هم نبود باز هم نمی‌شد كه گفته شود: هر كس در هر شرايط و احوال براي امام گريه كند هر چند ربا بخورد، ظلم به مردم بكند، تجاوز و تعدي به نواميس هم بكند، مال يتيم را بخورد، نماز و روزه را هم ترك كند. حق مادي و معنوي همسر و فرزند را هم ادا نكند و فقط گريه كند باز بهشت خواهد رفت. زيرا روايات ديگري داريم كه ائمه فرموده‌اند درست است به خاطر محبت شما نسبت به ما و اشك و عزاي شما در مصیبت‌های ما نمی‌گذاریم به جهنم برويد و آخر كار بهشتي می‌شوید لكن برزخ شما با خودتان است يا در دنيا كفّاره خيلي از گناهانتان را به واسطه‌ی كشيدن بلا، مصيبت و بيماري، سختي، فقر و ... خواهيد ديد تا پاكيزه و آماده‌ی شفاعت ما شويد (25). قيد (عارفاً به حقه) علاوه بر اينكه دليل روائي و نقلي دارد، دليل عقلي هم دارد و عاقلانه نيست كه گفته شود هر كسي كه اطاعت از فرامين و اوامر اهلبيت حضرت رسالت پناه و شرع مقدس نكرده است، با چند قطره اشك به بهشت خواهد رفت پس اصل اساسي هر كاري معرفت به آن كار است همانطور كه حضرت امير به كميل فرمودند: هر اقدامي نياز به معرفت دارد (26). اين نكته نيز شايان توجه است كه مقصود از تباكي و اينكه خود را به گريه بزنيم كه در متن برخي روايات است (27) به چه معناست؟ تباكي تظاهر به گريه و اندوه است البته نه اينكه انسان گریه‌اش نمی‌آید و بيايد از روي ريا صداي گريه در آورد. بلكه بدين معنا كه به نيت قربه الي الله و خالصاً لوجه الله خود را اندوهگين و غمگين در مصائب امام حسين نشان دهد هر چند با گذاردن دست بر پيشاني و سرش باشد يا صداي گريه دار كردن باشد. اين معنا با توجه به زمان صدور حديث كه زمان حكومت بني اميه بوده صحیح‌تر به نظر می‌رسد چون بني اميه هر سال روز عاشورا را جشن می‌گرفتند و پيروان آن‌ها در آن روز سرور و شادي خود را آشكار می‌کردند (28). بنابراين امام نيز با اين سخن شيعيان را دعوت می‌کند كه هر طور شده در روز عاشورا و دهه‌ی محرم اظهار غم و اندوه كنند تا همدلي و مواسات خود را با دوستداران اهلبيت و تنفّر خود را از آل يزيد نشان دهند. فشرده سخن اينكه: در معناي تباكي، تمايل مؤمن عزادار به اينكه بخواهد بر مصائب اهلبيت گريه كند مشهود است حال چه منتهي به اشك بشود يا اينكه فقط چهره غمگين شود و يا صداي گريه و ضجّه را از روي شدت حزن بر مصیبت‌ها در آورد. به هر شكل تباكي كه در روايت آمده مطلوب و مستحب است و می‌تواند مقدمه بكاء‌ و اشك قرار بگيرد. عوامل ديگري نيز مثل افراط و توسعه‌ی در معناي زبان حال نقل كردن، يا بدون ذكر هيچگونه منبع و مأخذ معتبري مطلبي را گفتن از دلائل تحريف وقايع مقتلي می‌تواند باشد كه نقل كلام محدث نوري در نقد مرحوم فاضل نراقي در همين راستا می‌باشد:ناقل متدين و درستكار نبايد به مجرّد ديدن خبري و حكايتي در كتابي قناعت كرده و آن را نقل كند. چه بسا اخبار موهونه و بي اصل و مأخذ و مخالف روايات مسلّم در آن‌ها يافت بشود مثل كتاب محرق القلوب تأليف عالم جليل آقا آخوند ملا مهدي نراقي كه از اعيان علماي دهر بود، علاوه بر آنكه بزرگان دين اعتراف به علو مقام علم و فضل او کرده‌اند و تأليفات قوي او در نقد و ... خود شاهدي است صادق و وافي در اثبات بزرگي مرحوم نراقي، امّا با اين حال يافت می‌شود در اين كتاب، مطالب منكره كه ناظر بصير متعجب می‌شود از نوشتن چنان عالمي چنين مطالبي را (29). آنجا كه می‌فرماید: نقل اخبار ضعيفه و غير معتبره در حكايات و وقايع پيامبر و اهلبيت جايز است لذا ما نيز در اين كتاب محرق القلوب اخبار ضعيفه را با صحيحه می‌آوریم (30)

 

 

نتیجه گیری:


برخي از عوامل تحريف مثل جعل كنندگان احاديث و جعل كنندگان تاريخ كه به خاطر اغراض سياسي مثل تبرئه‌ی خلفاء و بني اميه دست به جعل زده‌اند مورد اتفاق همه عاشورا پژوهان است امّا پاره اي از عوامل نيز اختلافي است كه اختلاف در تفاوت در ارائه‌ی ملاك و ضابطه نقل مطالب تاريخي موجب اين تناقضات و نقض و ابرام‌ها شده است. به هر روي بايد معياري كه يك تاريخ نويس براي نقل مطالبش قبول دارد را پذيرفت نه نگاهي كه در دادن معيار يك روايت و موضوع فقهي داده می‌شود چرا كه مسئله ما مسئله تاريخي است كه بايد با ضوابط خود نقل يا ردّ بشود و اتحاد معيار در فقه و تاريخ در همة ‌موارد يافت نخواهد شد. هر چند در هر دو علم مطالبي كه با آيات و روايات مسلّمه و قطعيه و مسلّمات عقل همه‌ی عقلاي بشر مغايرت داشته باشد، پذيرفتني نيست كه اشاره به كلام محدث نوري در خاتمه بهمين جهت ضروري می‌نمود.

 

 

نويسنده:مجيد ملكي خوزاني

 

 

پي نوشت ها :
 

1. شرح ابن ابي الحديد بر نهج البلاغه ج 11 ص 43 – اخبار ساختگي هاشم معروف الحسني ص 45
2. مستدرك الوسائل محدث نوري ج 10 ص 253
3. تتمه المنتهي محدث قمّي ص 241
4. مقدمه ابن خلدون ص 205، 216
5. همان ص 212
6. همان ص 216
7. مصاحبه با محمد صحّتي سردرودي در يكي از هفته نامه‌ها 28/1/81
8. مصاحبه با مهدي پيشوائي مورخ معاصر ديني
9. مصاحبه با مرجع عاليقدر مرحوم ميرزا جواد تبريزي در تشرف به سوريه حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
10. ترجمه‌ی نفس المهموم از علامه شعراني بنام حماسه‌ی كربلا ص 437- 435
11. اخبار و آثار ساختگي از هاشم معروف الحسني ص 381
12. ترجمه‌ی نفس المهموم از علامه شعراني ص 437- 435
13. مقباس الهدايه في علم الدرايه ج 1 ص 196
14. مصاحبه با آيت الله ميرزا جواد تبريزي رضوان الله عليه در تشرف به سوريه حرم حضرت رقيه سلام الله عليها
15. همان
16. با اندكي تصرف مقباس الهدايه في علم الدرايه علامه مامقاني ج 1 ص 400، ص 410، ص 412
17. برگرفته از مقباس الهدايه ص 415
18. مقباس الهدايه علامه مامقاني ج 6 ص 38
19. حماسه حسيني شهيد مطهري ج 1 ص 45- 44
20. خصال شيخ صدوق ص 68 – الارشاد شيخ مفيد ج 2 ص 90، 95 – لهوف سيد بن طاووس ص 151 – مناقب ابن شهر آشوب سروي مازندراني ج 4 ص 108 – بحارالانوار ج 44 ص 298 – قاموس الرجال شوشتري ج 6 ص 29
21. بحارالانوار ج 100 ص 193
22. بحارالانوار ج 100 ص 184، 306، 341، ج 101 ص 19، 42، 213 – مصباح الزائر سيد بن طاووس ص 261 – مستدرك الوسائل محدث نور ج 10 ص 233، 250 – ثواب الاعمال شيخ صدوق ص 317، 341
23. الاسناد حميري ص 36 – ثواب الاعمال شيخ صدوق ص 101
24. عيون اخبار الرضا شيخ صدوق ج 2 ص 114
25. به نقل از منبر الوسيله ميرزا ابوالقاسم دهكردي ج 2 ص 254
26. الحياه محمد رضا حكيمي ج 1 ص 25 به نقل از تحف العقول
27. بحار الانوار ج 44 ص 288
28. المواسم و المراسم سيد جعفر مرتضي عاملي ص 85- 82
29. با اندكي تصرف لؤلؤ و مرجان محدث نوري ص 156
30. مقدمه محرق القلوب ص 3- 2

منابع
1.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، محمد ابوالفضل ابر اهيم، مصر، دار احياء الكتب العربيّه، چاپ دوم، 1385 ق.
2.ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي تا.
3.ابن شهر آشوب سروي مازندراني، مناقب آل ابي طالب، قم، انتشارات علامه.
4.حكيمي، محمد رضا، الحياه، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1365 ش.
5.حميري، عبدالله بن حسين، قرب الاسناد، چاپ نجف، مكتبه الصدر، 1378 ق.
6.دهكردي، ابوالقاسم، منبر الوسيله، به تصحيح مجيد جلالي، چاپ اول، قم، بوستان كتاب، 1380 ش.
7.سيد بن طاووس، اللهوف في قتلي الطفوف، چاپ نجف، 1385 ق.
8.سيد بن طاووس، مصباح الزائر، قم، سازمان تبليغات اسلامي، 1414 ق.
9.شعراني، ابوالحسن، حماسه كربلا، ترجمه‌ی نفس المهموم، انتشارات قائم آل محمد، چاپ دوم، 1386 ش.
10.شوشتري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم، مؤسسه النشر السلامي، چاپ اول، 1424- 1409 ق.
11.شيخ صدوق، ابي جعفر، محمد بن علي، ثواب الاعمال، تهران، دارالكتب السلاميه، چاپ سوم، 1388 ق.
12.شيخ صدوق، ابي جعفر، محمد بن علي، خصال، قم، مؤسسه‌ی بعثت، چاپ اول، 1417 ق.
13.شيخ صدوق، ابي جعفر، محمد بن علي، عيون اخبار الرضا، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1980 م.
14.عاملي، سيد جعفر مرتضي، المواسم و المراسم، به تصحيح سيد نورالدين ميلاني، عراق، از منشورات مكتبه السيدالشهداء الحسين العامه، چاپ اول، 1368 ق.
15.قمّي، شيخ عباس، تتمه المنتهي، تهران، انتشارات علميّه السلاميه، 1371 ق/ 1331 ش.
16.مامقاني، عبدالله، مقباس الهدايه في علم الدرايه، به تحقيق محمد رضا مامقاني، قم، مؤسسة آل البيت، چاپ اول،1414-1411 ق.
17.مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تصحيح محمد باقر بهبودي، مكتبه السلاميه، تهران، چاپ سوم، 1398 ق.
18.محدث نوري، لؤلؤ و مرجان، تهران، فراهاني، 1364 ش.
19.محدث نوري، مستدرك الوسائل، چاپ سنگي، تهران.
20.مطهري، مرتضي، حماسه حسيني، قم، انتشارات صدرا، 1365 ش.
21.نراقي، ملا مهدي، محرق القلوب، نسخة خطّي موجود در كتابخانة ‌عمومي آيت الله مرعشي در قم، به شمارة 10069.
22.هاشم معروف الحسني، اخبار و آثار ساختگي، ترجمه حسين صابري، مشهد، آستان قدس رضوي، چاپ اول، 1372 ش.


منبع : سایت راسخون
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^