فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بر سر نعش ابوالفضل از صابر همدانی

چون ز زین افتاد آن میر سپاه 

بود شاه دین کنار خیمه گاه  

 

دید آهنگ برادر شد خموش 

بانگ تکبیرش نمیآید به گوش  

 

بلکه تکبیر برادر، بر ملا 

شد بدل بر بانگ: ادرکنی اخا 

 

آن صدا آمد چو بر گوش حسین 

پر زد از سر طایر هوش حسین  

 

باد پای تیزتک را شد سوار 

رو نهاد از خیمه گه در کارزار 

 

ذوالفقار لا برون کرد از نیام 

روز را در چشم روشن کرد شام  

 

دشمنان را از دم تیغ دو دم 

ریخت چون برگ خزان بر رویهم  

 

با مخالف چون که شد گرم ستیز 

دید دشمن فتح خود را در گریز 

 

آنکه کندی می نمود اندر فرار 

زیر پای دیگران بودش مزار 

 

این سخن دانند ارباب تمیز 

کشته، افزون تر شود وقت گریز 

 

خاصه زان لشکر که خصمش در قفاست 

گر بماند زنده یکتن، با خداست  

 

شد فراری چون که آن جیش نفاق 

شه بگفت: ای فتنه جویان عراق  

 

کشته اید از کینه میر لشکرم 

در کجا پس می گریزند از برم؟ 

 

در پی لشکر عزیز فاطمه 

تیغ میزد تا کنار علقمه  

 

تا رسید آن مظهر حق مجید

بر سر نعش ابوالفضل رشید 

 

دید اعدا اینقدر کوشیده اند 

تا که سروش را به گل پوشیده اند 

 

غنچه های نوک پیکان عدو 

سر بسر بشکفته گل از زخم او 

 

هر دو دستش چون دو شاخ ارغوان 

بر زمین افتاده از باد خزان  

 

بند هر عضوش ز هم بگسیخته 

بر زمین چون توده ی گل ریخته  

 

باغ عمرش موسم حسن عمل 

رفته بر تاراچ گلچین اجل  

 

از زمینش دید بردارد اگر 

همچو گل ریزد به روی یکدگر 

 

خواست بگذارد سر زانو سرش 

تا دهد تسکین دل غم پرورش  

 

گشت بی طاقت، به بالینش نشست 

گفت: از بار غمت پشتم شکست  

 

رفتی و بردی ز دل صبر و شکیب 

خوب بنهادی برادر را غریب  

 

از حسینت کی جدائی داشتی 

چون چنین تنها مرا بگذاشتی؟ 

 

بی تو یکساعت دلم با خویش نیست 

گر چه یکساعت جدائی بیش نیست  

 

زان نمی گویم که کی بینم تو را 

چون که منهم میرسم از پی تو را 

 

تا ز پا افتادی و رفتی ز دست 

تیر هجرانت مرا در دل نشست  

 

پیش از این از بیم تیغت صبح و شام 

خواب راحت بود بر دشمن حرام  

 

دیگر امشب خواب راحت میکنند 

شادمانی زین جسارت میکنند 

 

لیک، چشم هر یک از اطفال زار 

هست زین پس کوکبی شب زنده دار 

 

اهل بیتم دیده بر راه تواند 

بی خبر از قتل ناگاه تواند 

 

قد برافراز علی را یادگار 

کودکانم را برآر از انتظار 

 

بی تو ای میر سپاه تشنه کام

با چه روئی رو کنم اندر خیام؟ 

 

گر بگویم شد علمدارم شهید 

محشری دیگر شود از نو پدید 

 

کر بدین حالت سکینه پی برد 

در حرم چون گل گریبان میدرد 


منبع : راسخون
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^