فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قداست و تحريف‏ناپذيرى قيام عاشورا

قداست و تحريف‏ناپذيرى قيام عاشورا

شما اگر هر زمان درباره شخصيت انبيا و اولياى خدا مطالعه بفرماييد، مى بينيد حتى در زمان خودشان ابهام هايى درباره شخصيت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندين برابر بر اين ابهام ها افزوده شده است.
    
خود پيامبر (ص) مثل ساير انبيا، به زشت ترين تهمت ها متهم شدند؛ گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهيد! گفتند او سحر مى كند و جادوگر است! به جوان ها سفارش مى كردند كه وقتى مى بينيد آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هايتان بگذاريد يا در گوش خود پنبه فرو كنيد تا صداى او را نشنويد، چون ساحر است و سخن او شما را سحر مى كند. همه اين تهمت ها را به پيغمبر اكرم (ص) مى زدند و خود پيغمبر اكرم (ص) پيش بينى فرمودند كه بعد از وفات من دروغ هاى زيادى به من خواهند بست، نه دشمنانى كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پيروان خود حضرت و از ميان كسانى كه مى گفتند ما به او ايمان داريم؛ و چنين هم شد. فرمود: «قَدْ كَثُرَتْ عَلَىَّ الْكِذابَةُ و سَتَكْثُرُ» «1»
   
، دروغ بستن بر من زياد شده و به زودى بعد از من كسان زيادى به دروغ احاديثى را از قول من نقل مى كنند. بعد معيارى تعيين فرمود براى اين كه با آن تشخيص دهيد كدام حديث راست و كدام دروغ است، و آن اين كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كنيد، اگر مخالف قرآن بود بدانيد من نگفته ام. به علاوه، ائمه اطهار (ع) به عنوان كارشناسان علوم الهى بارها حديث هاى دروغين نقل شده را پالايش كردند. يك مرتبه در زمان امام رضا (ع) بود كه عيون الاخبار الرضا (ع) نوشته شد؛ و آن رواياتى است كه حضرت رضا (ع) تصحيح يا نقل فرمودند و اصحاب ايشان يادداشت كردند. در زمان امام صادق (ع) نيز چنين شرايطى پيش آمد. ابوالخطاب و ديگران دروغ هايى جعل كرده بودند و امام (ع) آن ها را تصفيه نموده و احاديث صحيح را معرفى كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهيد احاديثى را كه قطعاً پيامبر اكرم (ص) فرموده اند و همه مسلمانان به عنوان كلام پيامبر (ص) قبول دارند شناسايى كنيد، تعداد اين احاديث خيلى زياد نيست. بعضى در صدد برآمده اند كه آن ها را بشمارند، ولى به هر حال تعداد روايات كه قطعاً از خود پيامبر (ص) روايت شده باشد خيلى زياد نيست؛ اما روايات جعلى الى ماشاء اللَّه است. درباره رواياتى كه به دروغ به پيامبر (ص) نسبت داده شده است كتاب هاى بسيارى از شيعه و سنى نوشته شده است.
    
مسأله اى كه در زندگى پيامبر (ص) مثل آفتاب روشن بود- گرچه ممكن است بعضى حمل بر تعصب كنند، ولى از اين روشن تر چيست- اين حقيقت بود كه از روزى كه پيغمبر اكرم (ص) دعوت خود را علنى كرد، على (ع) را به عنوان جانشين خود معرفى فرمود. روزى كه گوسفندى ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأَقْرَبين» «1»
   
 همه عموها، عموزاده ها و اقوام و خويشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او جانشين من خواهد بود. هيچ كس ايمان نياورد به جز طفلى ده يا سيزده ساله، يعنى همان اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع). ابولهب كه عموى پيامبر بود و بعضى از ديگران كه حضور داشتند به ابى طالب نگاه كردند و خنديدند، و گفتند طولى نمى كشد كه تو بايد تابع بچه ات شوى. يعنى با تمسخر گفتند چون او جانشين پيغمبر (ص) شد، او رئيس مى شود و تو هم بايد تابع او بشوى.
   
اين جريان بارها در طول حيات پيغمبر (ص) به صورت هاى مختلف مورد تأكيد قرار گرفت. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: «أَنْتَ مِنى بِمَنْزَلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى الّا أَنَّهُ لانَبىَّ بَعْدى»؛ «2»  و روايات ديگرى كه مسلمانان شيعه و سنى نقل كرده اند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدير و در آن جريانى كه همه مى دانيد، مسلمان ها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، على (ع) را بلند كردند و فرمودند اين است جانشين من: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلىٌ مَولاه». «1»
  
 بيست سال به صورت هاى مختلف و در آخرين روزهاى زندگيشان هم به اين صورت كه جنبه تاريخى داشت على (ع) را معرفى كردند. مردم تعجب مى كردند كه در گرماى ظهر، پيغمبر اكرم (ص) براى چه آن ها را اين جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدير خم گذشت. پيغمبر اكرم (ص) از دنيا رفتند و همين مسلمان هاى اصحاب بدر و حنين جمع شدند تا براى پيغمبر (ص) جانشين تعيين كنند. بعضى گفتند بايد جانشين حضرت (ص) از مهاجرين باشد؛ بعضى گفتند بايد از انصار باشد؛ بعضى گفتند دو تا امير برگزينيم: «مِنَّا أَميرٌ وَ مِنْكُمْ أَميرٌ». «2»
  
 آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند اين بود كه هفتاد روز قبل، پيغمبر (ص) خودشان چه فرمودند؟ براى چه ما را در غدير جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بيست سال بارها على (ع) را معرفى كرده بودند؟ هم سخنان پيغمبر (ص) و هم رفتار آن حضرت تحريف شد؛ حتى بعضى از همسرانش به او تهمت ها زدند. سوره تحريم را بخوانيد و ببينيد كه قرآن درباره بعضى از همسران پيامبر (ص) با چه لحنى سخن مى گويد.
  
شب گذشته درباره اميرالمؤمنين (ع) اشاره كردم و شما بارها شنيده ايد كه على (ع) در تمام عالم با دو چيز شناخته مى شود. هر جا از على (ع) سخنى گفته مى شود، عدالت و عبادت او به ذهن مى آيد. على (ع) از عابدترين و نيز از عادل ترين انسان ها شناخته شده بود. على (ع) در حال بيل زدن در مزرعه هم نماز نافله مى خواند. در هر شبانه روز پانصد يا هزار ركعت نماز مى خواند و همه او را مى شناختند. اما وقتى خبر رسيد كه على (ع) در كوفه، در مسجد به شهادت رسيده است مردم شام گفتند مگر على (ع) هم نماز مى خواند؟ و همين طور ساير

ائمه اطهار (ع) و بزرگان دين، هر كدام به صورتى مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترين حجت بر تمام انسان ها قرآن كريم است. از روزى كه حضرت آدم (ع) خلق شده است تا پايان زندگى انسان بر روى كره زمين حجتى رساتر، روشن تر و هدايتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همين قرآن را مورد تفسيرهاى غلط قرار داده بودند و حالا هم چنين مى كنند. همه طوايف مسلمين با همه اختلافاتى كه در مذاهبشان دارند به نحوى به آيات قرآن تمسك مى جويند. در مورد يك مسأله، هم آن كه آن را اثبات مى كند و هم آن كه آن را نفى مى كند، به آيه قرآن تمسك مى كنند. چه آن ها كه قائل به جبرند و چه آن ها كه قائل به تفويض، هر دو گروه به آيات قرآن تمسك مى كنند. يعنى قرآن مورد ابهام قرار مى گيرد. اين كه چرا قرآن به گونه اى است كه مى توان براى آن تفسيرهاى مختلفى كرد، مسأله است و به بحث مفصّلى احتياج دارد. ولى قطعاً عامل عمدى هم در اين جريانات وجود دارد. يعنى كسانى عمداً مى خواهند قرآن را طبق رأى خودشان تفسير كنند. همه اين كارها از جهل نيست.
     
اين تحريف هاى معنوى، مسخ شخصيت ها، تهمت و افتراها درباره هر گونه حجت الهى وجود دارد. روشن ترين حجت ها قرآن است و اين ابهام ها در آن وجود دارد. بالاترين انبيا و راهنمايان انسان ها پيامبر اسلام (ص) و پس از ايشان امير المؤمنين (ع) بود. اين ابهام ها درباره هر دو بزرگوار وجود داشت. مى دانيد بعد از آن كه بيست و پنج سال از وفات پيامبر (ص) گذشته بود، اولين كسانى كه با امير المؤمنين (ع) بيعت كردند، همان اصحاب نزديك و بعضى از اقوام و خويشان امير المؤمنين (ع) بودند، مثل زبير كه پسر عمه پيغمبر (ص) و على (ع) بود.
    
اين ها از اولين كسانى بودند كه با على (ع) بيعت كردند و بعد از چند روز گفتند على (ع) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهى عثمان، با على (ع) جنگ كردند. بسيارى از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست على (ع) كشته شده است، پس بايد با او جنگيد. همان كسانى كه با او بيعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم ساير جنگ ها را به راه انداختند.
   
امروز وقتى مى خواهيم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، يا درباره شخصيت پيامبر (ص) و رفتار و گفتار ايشان صحبت كنيم، ابهام وجود دارد. مثال ساده اى بزنم تا ببينيد چه قدر ابهام مى تواند وجود داشته باشد. پيغمبر اكرم (ص) در طول بيست و سه سال رسالت الهى خود، با مردم محشور بود، مردمى ترين پيغمبر و مردمى ترين رهبر بود. هميشه درميان اصحاب خود به گونه اى بود كه وقتى كسى وارد مسجد مى شد معلوم نمى شد كدام پيغمبر (ص) است. تا به اين اندازه مردمى و به قول معروف خاكى بود. هميشه رفتار و كردارش جلوى چشم مردم بود. آيا مردم در طول بيست و سه سال نمى ديدند پيامبر (ص) چگونه وضو مى گيرد؟ اين مسأله اى بود كه براى مردم مخفى بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدينه ديده بودند كه پيامبر (ص) چگونه وضو مى گيرد، بسيارى از اوقات آب وضوى پيغمبر (ص) را براى تبرك مى بردند. اما بعد از چندى اين مسأله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بايد بريزيم؟ مگر مردم وضو گرفتن پيامبر (ص) را نديده بودند؟ اين كه يك امر سرى نبود، ساده تر از اين امر ديگر چيست؟ كسانى مى خواستند به رفتار پيامبر (ص) اقتدا كنند و به ايشان تأسى داشته باشند، اما عواملى در كار بود كه مى خواست ابهام ايجاد كند و در رأس اين عوامل، شيطان بود. شياطين انس هم كمك مى كردند.
  
در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايى كه از انبيا و اولياء سر زده است، چيزى كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين (ع) براى ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتى طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسى نتوانسته است تحريف كند.
البته در بعضى از جزئيات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتى كه از كوفه آمدند سى هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كم تر بودند يا بيش تر؟ طبيعى هم است كه به آسانى نمى شود آمار گرفت. در ساير قضايا هم اين گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين (ع) در ميان همه انبيا و اوليا براى دين خود قيام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه مى توان گفت اين كار انجام نپذيرفته است و نه مى توان گفت كه اين كار براى دنياپرستى بوده است. مگر براى رسيدن به مقام راهى بهتر از اين نبود؟ كسى كه اهل مقام است، وقتى ببيند جانش در خطر است راهى براى صلح پيدا مى كند. شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بمانى. قبول نكرد و فرمود: «هَيْهات مِنّى الذِّلَّة»؛ «1»
    
 جريان حر و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را ما معتقديم و با سندهاى متظافر ثابت شده است و قرائن فراوانى وجود دارد كه امام حسين (ع) مى دانست كشته مى شود. اگر كسى بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايى نبود، بنابر حديث هايى كه از خود پيغمبر (ص) رسيده بود مى دانست كه كشته مى شود. در آن بيانى كه خودش فرمود:
 «كَأَنّى بِأَوْصالى يَتَقَطَّعُها عَسْلانُ الْفَلَواتَ بَيْنَ النَّواويسَ وَ كَرْبَلا»، «1»
  
 گويا مى بينم كه درندگان بيابان، گرگ هاى بيابان بند از بند من جدا مى كنند. و نيز آن خواب هايى كه ديده شد. مانند آنچه در داستان على اكبر (ع) شنيده ايد. اگر اين ها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين (ع) مى داند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندانش را با خود برد. براى اين كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تأمين مى شود؟ به هيچ وجه نمى توان اين حادثه را به گونه اى تفسير كرد كه اين قيام براى دنياخواهى، براى رياست طلبى و براى قدرت طلبى بود. هيچ چيز جز اين نبود كه براى احياى دين جدش كشته شد.
   
البته ممكن است كسانى بگويند حسين (ع) اشتباه كرد. بعضى از متعصبين و ناصبى هاى منسوب به اسلام هستند كه مى گويند حق نبود كه حسين (ع) اين كار را بكند. اما قبول دارند كه او اين كار را براى احياى دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگى هايش يعنى ويژگى هايى كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكارى به ايشان مؤثر است، قابل خطا نيست؛ و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطى مثل شرايط زمان امام حسين (ع) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسى اين گونه شبهه نكند كه فلانى گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مى گويم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين (ع) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگى امام حسين (ع) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامى در اطراف آن به وجود نمى آمد كه براى دنياپرستى و رياست طلبى اين كار را كرده باشد. اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش مى تابد و وجدانش بيدار مى شود، عواطف مذهبى او شكوفا مى شود و احساس مسئوليت در دلش پديد مى آيد. آيا دينى كه سزاوار است شخصيتى مانند حسين (ع) با تمام بستگان و حتى با طفل شيرخواره اش براى آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسئوليت نداريم؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟
اين است كه «انَّ الْحُسَيْنَ ... مِصْباحُ الهُدى» اين چراغى است برافروخته فراروى انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا مى كند و كسى نمى تواند در آن ابهامى ايجاد كند.
  
اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاى شهادت امام حسين (ع) كه حركت توّابين شروع شد تا امروز، همه در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشته اند، در گريه كردن، در فداكارى كردن، در عشق بازى كردن با نام حسين (ع). يك ذره خاك كربلا را مى آورند و با چه قداستى احترام مى كنند. اگر روزى به بيمارى صعب العلاجى مبتلا شوند به اندازه دانه عدسى از آن تناول مى كنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوى قضيه است.
  
طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين (ع) از بين برود. آن ها چه دشمنى با حسين (ع) داشتند؟ نام حسين (ع) با زندگى آن ها چه مى كرد كه حاضر شدند انسان هايى را بكشند براى اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين (ع) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين (ع) ببندند تا آثارى از قبر حسين (ع) باقى نماند. روى قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اين گونه بوده است؟ از اين دشمنى ها چه بهره اى نصيبشان مى شد؟ راه دور نرويم؛ هنوز در بين ما پيرمردها و پيرزن هايى هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزادارى را ممنوع كرده بود.
   
وعّاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند. اجازه نمى دادند از جايى صداى مرثيه خوانى بلند شود و مجلسى به نام امام حسين (ع) تشكيل شود. بنده چهار- پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضه خوان دعوت مى كردند، كت و شلوار مى پوشيد، مى آمد داخل دالان منزل لباس خود را عوض مى كرد، عمامه مى گذاشت و مى آمد در زيرزمين خانه و آرام روضه مى خواند كه مبادا صداى روضه اش به كوچه برسد و مأموران دولتى او را تعقيب كنند. اين چيزى است كه خودم به خاطر دارم.
  
مگر نام سيد الشهداء (ع) چه مشكلى براى حكومت پهلوى داشت؟ چرا اين قدر دشمنى مى كنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء (ع) دشمنى مى كنند؟ اين ها كه به
اصطلاح خودشان، خود را روشنفكر دينى مى دانند و بهتر است بگوييم بى دينان تاريك فكر! چون نه از دين بهره اى دارند و نه از فكر اثرى، اين دشمنى كه اين ها با نام حسين (ع) مى كنند چه دشمنى است؟ چه اصرارى دارند بر اين كه شهادت امام حسين (ع) قضيه اى عادى و يا عكس العملى در برابر خشونت پيغمبر (ص) بوده؟! مى گويند پيغمبر (ص) در جنگ بدر با بنى اميه خشونت كرد، در اين جا هم بنى اميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر (ص) و يارانش را كشتند. اين هم نتيجه آن خشونت بود! «1» بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمى كنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند؛ ولى از كفار بيش تر كشته شدند و خدا مسلمان ها را پيروز كرد. مى گويند چون در جنگ بدر پيغمبر (ص) با بنى اميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بنى اميه هم با اولاد او همان كار را كردند. اين يك امر طبيعى و عكس العمل زندگى بوده است. پيغمبر (ص) مى بايست آنها را نمى كشت تا بچه هايشان هم بچه هاى او را نكشند! اين چيز مهمى نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كسانى كه مى خواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اين گونه درس بگيرند كه در برابر هيچ كس خشونت در پيش نگيرند تا با بچه هايشان خشونت نشود. آن ها مى گويند بايد از عاشورا اين گونه درس گرفت. در نظر اين افراد بايد جهاد، دفاع و امر به معروف و نهى از منكر تعطيل شود تا كسى به ديگرى كار نداشته باشد. يعنى خدا كه دستور داد «قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِايْديكُم وَ يُخْزِهِم وَ يَنْصُرْكُم عَلَيْهِم وَ يَشْفِ صُدُورَ قَومٍ مؤمِنين» «2»
   
 العياذ باللَّه خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آن ها را به دست شما عذاب كند! «يعذبهم اللَّه بايديكم و يخزهم» رسوايشان كند، و «ينصركم عليهم» و شما را بر آن ها پيروز كند «و يشف صدور قوم مؤمنين» تا دل هاى مؤمنان شاد شود. اين ها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستى، تئوريسين خشونت هستى.
  
آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران مى گويند قرآن بى خود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر (ص) كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر (ص) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبرئه شدند.
  
آن ها گناهى نداشتند؛ كارشان عكس العملى طبيعى بيش نبود. وقتى پدرى را مى كشند، پسر مقتول هم مى آيد پسر قاتل را مى كشد. اين مى شود اسلام مدرن و قرائت جديد از اسلام! اين مطالب در «روزنامه هاى كثير الانتشار جمهورى اسلامى ايران» چاپ مى شود و به خورد جوان هاى معصوم ما داده مى شود، تا اين جوان ها بعد از اين، حسين (ع) را اين گونه بشناسند، چرا اين ها با حسين (ع) دشمنى مى كنند؟ جوابش روشن است: حسين (ع) چراغ هدايت است. او نمى گذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهى بيفتند. او راه را روشن مى كند، وظيفه مردم را روشن مى كند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نمى گذارد مردم به بهانه تساهل و تسامح، بى غيرت شوند. او مى گويد «هيهات منا الذله» با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول مى دهيم؟ مگر حسين (ع) پول قبول كرد؟ مگر حسين (ع) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را مى كشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سياهى كه رنگى نيست. اگر كسى پيرو حسين (ع) شد، نه از آن تطميع ها اثر مى پذيرد، نه از اين تهديدها مى هراسد. حتماً به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوان ها سينه شان را باز مى كردند و به ارتشى هاى پهلوى مى گفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزى بود. اگر كسى از مرگ نترسيد پيروز است.
     
          مرگ اگر مرد است گو نزد من آى             تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
             من ز او عمرى ستانم جاودان             او ز من دلقى ستاند رنگ رنگ
  
ياران حسين (ع) شب عاشورا با مرگ عشق بازى مى كردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.
بنابراين از يك طرف چرا مسلمان ها، آن ها كه شير پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا اين اندازه به حسين (ع) علاقه دارند؟ و آن ها كه با نام حسين (ع) دشمنى مى كنند، چرا چنين مى كنند؟ علت اين دشمنى روشن است، چون حسين (ع) چراغ هدايت است و نمى گذارد مردم گمراه شوند.
و السلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته

 


منبع : نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی.
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^