فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

بیعت نکردن با یزید

بیعت نکردن با یزید

وقتي امام حسن (ع) مجتبي به شهادت رسيدند شيعيان عراق جنبش كردند و به امام حسين (ع) نامه نوشتند.
براي بيعت با ايشان و خلع معاويه، ولي حضرت نپذیرفتند و جواب نوشتند كه در گرو عهد و پيمان با معاويه است و نمي تواند آنرا نقض كند تا مدت سرآيد و جان معاويه در آيد ولي بعد از اينكه معاويه در نيمه رجب سال 60 هجري به درك رسيد، يزيد به حاكم مدينه وليد بن عبيد بن ابوسفيان (نوه ابوسفيان) نامه اي مي نويسد و مرگ پدرش معاويه را اطلاع مي دهد و طي نامه اي خصوصي فرمان را از اين سه نفر (امام حسين (ع) – عبدالله بن عمر – عبدلله بن زبير) بيعت بگيرد و اگر بيعت نكردند، سرشان را براي من بفرست. وليد امام را احضار نمود، امام آنموقع در مسجد پيغمبر بودند.
خبر مرگ معاويه براي وليد ناگوار و هراسناك بود، ناچاراً مروان بن حكم را خواست. علت اينكه گفته مي شود (ناچاراً ) چون قبل از وليد ، حاكم مدينه مروان بود و بخاطر همين تغيير حكومت مدينه آنها با هم قهر بودند ولي خبر مرگ معاويه او را مجبور كرد با مروان حكم راجع به نامه يزيد مشورت كند. مروان گفت: هم اكنون تا خبر مرگ معاويه اعلام نشده آنها را احضار كن و اگر بيعت نكردند گردنشان را بزن چون رگ گردنشان را نزني هر كدام از آنها به ناحيه اي مي روند و مخالفت خود را اعلام مي كنند و مدعي خلافت مي شوند. وليد شخصي به نام عبدالله كه نوه عثمان (خليفه) بود را نزد حسين فرستاد عبدالله آنها را در مسجد يافت، عبدالله از آنها دعوت كرد نزد حاكم بروند، حضرت امام فرمود: عبدالله تو برو ما بعداً مي آئيم. عبدالله بن زبير به امام گفت: شما چه حدس مي زنيد؟ امام فرمودند: (اظن ان طاغيتهم قد هلک ) گمان مي كنم فرعون اينها تلف شده و ما را براي بيعت مي خواهند. امام فرمود: من ميروم، تو، عبدالله بن زبیر چه مي كني؟ عبدالله بن زبير گفت: حالا ببينم چه مي شود! (نكته: اگر عبدالله بن زبیر مطیع ولايت امر بود همان عمل امام را انجام مي داد و مانند پدرش زبیر به امام علي (ع) خيانت نمي كرد.) عبدالله بن زبیر شبانه از بيراهه به مكه گريخت و در آنجا متحصن شد. امام رفت و عده اي از بني هاشم را هم با خود برد و فرمود شما بيرون بايستيد اگر فرياد من بلند شد به داخل بريزيد و تا صداي من بلند نشده داخل نشويد.
مروان حكم(ل) كنار وليد نشسته بود. امام به وليد فرمود: چه مي خواهيد؟ حاكم گفت: مردم با يزيد بيعت كرده اند و نظر معاويه هم چنين بوده و مصلحت اسلام است و از شما خواهش مي كنم كه شما هم بيعت نمائيد. وليد دوست نداشت دستش بخون امام آغشته شود، با اينكه او از بني اميه محسوب مي شود تا اندازه اي با ديگران فرق داشت.
امام فرمود: بيعت من با شما در اين اتاق بسته كه سه نفر بيشتر نيستيم چه سودي دارد، شما بيعت را براي مردم مي خواهيد كه آنها هم به خاطر من بيعت كنند. حاكم گفت: راست مي فرمائيد، باشد براي بعداً. سپس وليد گفت: تشريف ببريد. مروان حكم گفت: چه مي گويي؟ اگر حسين بن علي از اينجا برود معنايش اين است كه بيعت نمي كنم سپس گفت: وليد، فرمان يزيد را اجرا كن (يعني حضرت را به شهادت برسان) امام گريبان مروان را گرفت و او را بالا برد و محكم به زمين كوباند و فرمود: تو كوچكتر از آني. سپس امام بيرون رفتند و سه شب ديگر در مدينه ماندند، شبها سر قبر پيامبر (ص) مي رفتند و در آنجا دعا ميخواندند و از باري تعالي راهي را طلب مي نمودند كه رضاي خداوند در آن باشد.

 


منبع : تبیان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^