فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

نافع بن هلال جَمَلى مرادى‏

نافع بن هلال جَمَلى مرادى‏

وى از اصحاب امير مؤمنان على و امام حسين عليهما السلام و از شهيدان كربلا است.
   
نام پدرش هلال بن نافع است و به مذْحجى، جملى و مرادى مشهور مى باشد. نقل كرده اند كه وى مردى بزرگ راز نگهدار، شجاع، قارى قرآن، حافظ و كاتب حديث بود و در جنگ هاى جمل، صفّين و نهروان شركت داشت.
  
او در منزلگاه «عذيب الهجانات» همراه چند تن ديگر به امام حسين عليه السلام پيوست.
  
پس از اين كه سپاه پسر سعد آب را بر اردوگاه امام حسين عليه السلام بست، امام عليه السلام برادرش عباس عليه السلام را به همراه شمارى از اصحاب از جمله نافع بن هلال، براى آوردن آب مأمور كرد. آنان در تاريكى شب به فرات رفتند و پس از درگيرى شديد با نگهبانان، موفّق شدند مقدارى آب به خيمه ها برسانند.
   
از ابو مخنف نقل شده است كه نافع بن هلال در روز عاشورا به ميدان رفت و چنين رجز خواند:
  
          انَا الْجَمَلى             انَا عَلى دينِ عَلى
     
من از طايفه جملى و بر دين على [بن ابى طالب عليه السلام ] هستم.
 
مردى به نام مزاحم بن حريث به جنگ او آمد و گفت: من بر دين عثمانم. نافع گفت:
  
تو بر دين شيطان هستى؛ و آن گاه حمله كرد و او را از پاى در آورد. در اين هنگام عمرو بن حجاج فرمانده نيروهاى دشمن به سربازان خود گفت: آيا مى دانيد با چه كسانى مى جنگيد؟ اينان دلاوران شهر و مردمى آگاه و شهادت طلب هستند. از اين پس با آنان جنگ تن به تن نكنيد.
  
برخى هم نقل كرده اند كه او و مسلم بن عوسجه با هم به ميدان رفتند و نافع اين رجز را خواند:
  
          انَا عَلى دينِ عَلى              ابْنُ هِلالِ الجَمَلى
 
             اضْرِبُكُمْ بِمُنْصَلى              تَحْتَ عَجاجِ القسْطَلِ
 
من پيرو دين على عليه السلام و فرزند هلال جملى هستم.
 
با شمشير خود، در ميان گرد و غبار، شما را مى زنم.
 
نوشته اند كه وى تير انداز بود و نام خود را روى تيرها مى نوشت و به سوى دشمن پرتاب مى كرد.
  
او بنابر نقلى دوازده نفر و به نقلى ديگر هفتاد تن از نيروهاى دشمن را از پاى در آورد. و شمارى را هم مجروح كرد.
     
سرانجام دستگير شد؛ و او را نزد پسر سعد بردند. ابن سعد خطاب به او گفت: اى نافع چه چيز سبب شد كه اين گونه با خود رفتار كنى؟ نافع، در حالى كه خون بر محاسن اش جارى بود، گفت: به خدا سوگند دوازده تن از ياران تو را كشتم و شمارى را زخمى كردم و خود را بر اين كار سرزنش نمى كنم و اگر در بازوانم توانى مانده بود، نمى توانستيد مرا اسير كنيد. پسر سعد به شمر گفت: سر از بدن او جدا كن! چون شمر شمشير كشيد، نافع گفت: اگر مسلمان بودى برايت دشوار بود كه خداى را در حالى ديدار كنى كه خون من بر گردنت باشد. خدا را سپاس مى گويم كه پايان كار ما را به دست بدترين آفريدگان خود سپرد. آن گاه به دست شمر شهيد شد.
  
در زيارت ناحيه، درباره وى مى خوانيم:
 
 «السّلامُ عَلى نافِعِ بْنِ هِلالِ بْنِ نافِعِ البَجَلى الْمِرادى »
  
در زيارت رجبيّه نيز بر او درود فرستاده شده است.


منبع : منبع: پژوهشی پیرامون شهدای کربلا، پژوهشکده تحقیقات اسلامی.
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


 
نظرات کاربر




گزارش خطا  

^