فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

قرآن و حقایق دین


حقایق دین از دیدگاه قرآن - شب پنجم جمعه (17-10-1400) - جمادی الثانی 1443 - حسینیه سیدالشهداء - 14.84 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

سخن در این مسئله بود که؛ دو حقیقت در قرآن مجید ذکر شده که دانستن مصادیق این دو حقیقت و مفاهیمش برای کسی که دل به قرآن بدهد آثار اخلاقی و فکری و تربیتی دارد. یک حقیقت (کلمه) است، کلمه در قرآن مجید هم مفرد آمده و هم جمع. کلمه در قرآن مجید با لغت کلمه در کتابهای لغت و ادبیات کاملاً فرق می‌کند. کلمه در قرآن هم مصداق کامل انسانی دارد هم مصداق کامل غیبی و شهودی دارد، مصداق باطنی و ظاهری. یکی از مصادیق مهم انسانی‌اش که این حقیقت با او تطبیق کامل دارد وجود مبارک حضرت مسیح است که آیاتش را در جلسات گذشته شنیدید. برای یادآوری یک آیه‌اش را قرائت می‌کنم: «إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ»[1]. منه، یعنی از سوی خدا. این کلمه‌ای که مریم را به خاطرش مژده دادند چیست؟ خود پروردگار معنی کرده: «اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» دو تا اسم دارد؛ یکی مسیح و یکی هم عیسی. عیسی که مصداق کلمه است، پروردگار می‌فرماید: «وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ»؛ هم در دنیا صاحب عظمت و ارزش و آبرو است و هم در عالم آخرت. «وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» این انسان با عظمت مقامش مقام قرب است، که ما اگر در آیات قرآن مجید کاوش بکنیم برای انسان مقامی بالاتر از مقام قرب نداریم. فارسی قرب این است که بین مقربین و بین پروردگار عالم هیچ حجاب مادی، حجاب ظلمانی، حجاب پرده‌های خطرناک رذائل وجود ندارد. این معنی مقرب است که هم در این سوره از مقربین یاد فرموده و هم در اواخر سورهٔ مبارکهٔ واقعه: «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ»[2] یعنی سعادتمندان «فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ». شما ببینید مقربین با اصحاب یمین که واقعاً از سعادتمندان قطعی و حقیقی عالم هستند چه تفاوتی دارند؟! وَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ فَسَلَامٌ لَكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ»؛ حبیب من! درود تمام اصحاب یمین (یعنی سعاتمندان) بر تو باد. اما «فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ» این‌ها امتیازشان چه هست؟ «فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ»؛ این گروه مقربین هستند و پروردگار بشارت می‌دهد به مریم به وسیلهٔ فرشتگان که: فرزند تو من المقربین است.

 در آیات دیگر قرآن (کلمه) به صورت جمع آمده است کلمات. که شامل کل موجودات غیبی و شهودی عالم هست. فرشتگان کلمات الله هستند، جن کلمات الله است، تمام موجودات جهان هستی کلمات الله هستند.

 این یک مسئله در قرآن است که تقریباً در دو شب کاملاً توضیح داشت. و اما یک لغتی که در قرآن زیاد آمده لغت (کتاب) است، کتاب. ما یک جا در قرآن می‌خوانیم «وَوُضِعَ الْكِتَابُ»[3]؛ کتاب نهاده شد. این کتاب در آیهٔ شریفه یعنی چه؟ یعنی پروندهٔ همهٔ انسانها. وقتی که کتاب نهاده می‌شود «فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ»؛ تمام گناهکاران اولین و آخرین را می‌بینی که با قرار داده شدن کتاب غرق در وحشت می‌شوند، غرق در ترس می‌شوند. آنجا دیگر خود آدم عالِم است، می‌داند پرونده‌اش چه هست؟ خب وحشت می‌کند. چون محصول این پرونده دوزخ است، این ترس و وحشت هم تمام شدنی نیست. این یکی از آیاتی است که کلمهٔ کتاب را ذکر کرده.

 باز در آیهٔ دیگر می‌خوانیم که وقتی کتاب بدکاران عالم را می‌دهند دستشان، فریادشان بلند می‌شود: «مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ»؛ این کتاب مال چه کسی هست؟ اول متوجه نمی‌شوند که این کتاب که دفتر اعمال دوران عمرشان است مال خودشان است، می‌بینند این کتاب و این پرونده را، بعد می‌گویند: مال چه کسی هست؟ «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»؛ هیچ گناه کوچک و بزرگی نبوده مگر در این پرونده شماره شده. البته از این آیه ترس نداشته باشید، آیه مربوط به گناهکاران حرفه‌ای است، خداوند برای اهل ایمان (اهل ایمان قبل از پیغمبر و تا زمان آدم، مؤمنان همهٔ امت‌ها و برای مؤمنان امت پیغمبر) یک گشایش‌هایی قرار داده. از جمله اینکه در دنیا اینها توفیق پیدا می‌کنند که پرونده را پاک ‌کنند، در دنیا گرفتار یک سلسله مشکلاتی می‌شوند که این مشکلات برایشان می‌شود کفّاره. در نهج البلاغه هست، این خیلی مطلب خوشحال کننده‌ای است، امیرالمؤمنین (ع) عالم به علوم ملکی و ملکوتی است. هم نهج البلاغه‌اشان نشان می‌دهد، هم روایاتشان، که ایشان هم عالم به معلومات ملکی و هم معلومات ملکوتی است. این جملات در باب حکمت‌های نهج البلاغه است، خیلی مطلب جالبی است، امام آمدند دیدن یکی از شیعیان که بیمار بود، در بستر افتاده بود و ناله می‌کرد، رنج داشت، درد داشت، کنار بستر این مؤمن فرمودند: «فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ»[4]. تو الان دلت درد می‌کند، سرت درد می‌کند، پهلویت درد می‌کند، تب و مشکل بدنی داری، این را یقین بدان که به خاطر این دردها و مشکلات بدنت پاداشی به تو نمی‌دهند؛ که حالا چون سردرد شدیدی گرفتی خدا یک بخشی از بهشت را برایت مقرر کند. «فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ» یقینی است. و جملهٔ بعدش را ببینید چقدر زیباست و دلخوش کننده است: «وَلَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاْوْرَاقِ»؛ اما این گشایش را بخدا به شما مردم مؤمن داده که هر وقت مریض شوید و هر مرضی بگیرید، یک دندان درد و یک سردرد و یک دل درد، یک پهلو درد، این بیماری گناهان شما را می‌ریزد، مثل درختی که در پاییز همهٔ برگهایش می‌ریزد.

 این گشایش برای شما مردم مؤمن است، حالا چرا فقط برای ما؟ چون مردم بی‌دین که به خدا اعتقاد ندارند که خدا در امور معنوی با آنها سروکار داشته باشد. خداوند یک وصفش رحمان است، با شعاع رحمانیتش تمام موجودات زنده را روزی می‌دهد، با شعاع رحمانیتش کاری ندارد که این حیوان است این میکرب و این ویروس و این نهنگ است. این یهودی، بودایی، زرتشتی است. این سنی است، این سلمان و مقداد است. در امر روزی دادن، مشروط نکرده روزی دادن را به مؤمن بودن و به شیعه بودن و به دیندار بودن. این مال شعاع رحمانیت حق است، که البته مفسرین بزرگ در این پانزده و چهارده قرن (به خصوص شیعه با تکیه بر روایات بسیار مهم) این مسئله را بیان کرده‌اند، اما یک شعاع مربوط به رحیمیت است که هم در دنیا شامل حال می‌شود و هم در وقت مرگ، هم در برزخ، و هم در قیامت. از اول خودش قرار داده که این رحیمیت ویژهٔ مردم مؤمن است، چون مردم مؤمن با خدا معاملهٔ قلبی و اخلاقی و بدنی و مالی دارند، واقعاً اینها مستحق رحیمیت پروردگار هستند. و این را به شما عرض بکنم؛ از همهٔ آیات و روایات این باب استفاده می‌شود که خداوند یک مؤمن را محال است به بیگاری بگیرد، به او بگوید کار کن و خدمت کن و عبادت کن، پول بده، اما از پاداش خبری نیست. این اخلاق پروردگار نیست، حتی ما در روایاتمان داریم: آدمهای مجرم، آدمهای خلافکار، یک وقت یک کار خوبی کردند و پروردگار عالم تا نمردند پاداش آن خوبی را داد. این روایت را امام باقر(ع) فکر می‌کنم نقل می‌کند و ناقلش هم صدوق در کتاب علل الشرایع است که: دو تا فرشته داشتند نازل می‌شدند، هر دو از آن جایشان همسفر بودند بیایند کرهٔ زمین، با هم دیگر صحبت کردند. امام باقر(ع) می‌فرماید: یکی‌ از آنها به دیگری گفت: تو داری می‌روی مأموریت، مأموریتت چیست؟ گفت: من مأموریتم این است که خدا یک بندهٔ مؤمنی دارد کم نظیر است، خیلی آدم مؤمنی است، این آدم روزه است، این یک آبگوشتی بار کرده روی اجاق گلی، که افطار که این آبگوشت را بیاورد و افطار کند، من مأمورم بروم این دیگچه را از روی این اجاق برش گردانم، گوشت و نخود و لوبیا و آب همه بریزد در این ذغال‌ها و خاکسترها و آتش‌ها و هیچ چیز از آن نماند. تو مأموریتت چیست؟ گفت: والله، من مأمورم این منطقه‌ای که می‌بینی، یک کشوری دارد و خیلی بی‌دین و عوضی است، این مریض شده، دکترهای متخصص گفتند دوای بیماری این اعلیحضرت یک نوع ماهی خاصی است که در دنیاست، که این ماهی الان کنار ساحل نمی‌آید صیدش کنند، وسط آب است، من مأمورم یک دانه از این ماهی‌ها را هُل بدهم بیاید کنار ساحل، این را سیدش کنند، به عنوان دارود ببرند بدهند تا خوب شود. آن فرشته‌ای که مأمور بود قابلمهٔ آبگوشت این ولی خدا را در این خاکسترها و ذغال‌ها چپه کند، به این دوستش که مأمور بود یک ماهی را برای این کافر هُل بدهد، صید بشود و ببرند به او بدهند گفت: بیا از خدا بپرسیم سرّ این مأموریت ما چیست؟ اگر پروردگار خواست جواب ما را بدهد.

 اولی پرسید: گفت خدایا! در این شهر که حالا ما نزدیکش هستیم، یک دانه فقط بندهٔ مؤمن قابل قبول داری که خیلی آدم خوبی است، هم تو را باور دارد، هم قیامت را باور دارد، هم حقایق را باور دارد. بگو مأموریتی که به من دادی که بروم قابلمهٔ آبگوشتش را (آن هم روزه است، الان هم نزدیک افطار است) چپه‌اش کنم و مجبور بشود با نان خالی افطار کند؟ فرمودند: بله، این بندهٔ من خیلی آدم پاکی است و پرونده‌اش هم پاک است، فقط یک ایراد دارد، نمی‌خواهم این ایرادش را به آخرت منتقل کنم. اگر ایراد بندهٔ مؤمن من انتقال به آخرت پیدا بکند، آنجا بخواهم برایش جریمه ببُرم جریمه‌اش سنگین می‌شود. قابلمه را برو برگردان، این بشود جریمهٔ یک خطایی که از او سر زده، که پرونده‌اش پاک پاک بشود، این مال تو. و اما آن فرشته، خطاب رسید: این شاه آدم کافری است، آدم مشرکی است، ولی یکبار یکی از بندگان مؤمن من مشکلی داشت، خودش را رساند به این شاه و مشکلش را گفت، شاه هم مشکلش را راحت حل کرد، این بندهٔ من از من پاداش طلبکار است، چون به بندهٔ مؤمن من خدمت کرده، من این ماهی که الان وقت صیدش نیست را به تو گفتم بروی و هُل بدهی بیاید دم ساحل که پاداش این کافر را همین دنیا بدهم، چون قیامت کافر پاداش ندارد.

 امیرالمؤمنین (ع) به این بیمار گفت: بیمار شیعه! «فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ». درد زانو و درد کمر و مشکل چشم و گوش و معده و روده و مشکل کمردرد پاداش ندارد. اما این محبت را خدا به مؤمن دارد: «وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ». (حَطَّ ) با طین دسته دار؛ یعنی فرو ریختن. «يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ»؛ گناهان را از پرونده می‌ریزد «وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ»؛ چنان که درخت، برگهای درختش را می‌ریزد. این گشایش مال انسان مؤمن است.

 خب، برگردیم به آیه، یکی از آیاتی که کتاب را مطرح کرده این آیه است که؛ وقتی مجرمان حرفه‌ای کتاب اعمال دورهٔ عمرشان را می‌بینند فریاد می‌کشند: «ما لِهذَا الْكِتابِ»؛ پرونده مال چه کسی هست؟ «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»؛ گناه بزرگ و کوچکی نیست مگر اینکه در این پرونده شمرده شود. این هم یک آیه.

 یک آیهٔ دیگر که کتاب را مطرح کرده: (إنَّ) چقدر این آیه زیباست «إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ» «یَشهَدُه‌ُ المُقَرَّبُون»؛‌َ پروندهٔ نیکان عالم، این ابرار. فقط نیکی مالی نیست، فقط خدمت به مردم نیست، ابرار یعنی آنهایی که ایمان قلبی دارند، اخلاق حسنه دارند، عمل صاحل دارند، اینها ابرار هستند. دلیل من هم اوائل سورهٔ انسان است؛ «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا»[5].

هم اهل سنت دارند و هم روایات ما؛ که ابرار در این آیهٔ سورهٔ انسان (که یک اسم دیگرش سورهٔ دهر است) پیغمبر اکرم و امامان معصوم هستند.[6] اینها معدن ایمان به خدا و قیامت بودند، معدن اخلاق حسنه بودند، معدن عمل صالح بودند. پروندهٔ ایمان اینها، عمل صالح اینها، اخلاق حسنهٔ اینها «لَفِي عِلِّيِّينَ»[7] در عالی‌ترین درجات ارزشی است. «وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ»؛ حبیب من چه می‌دانی علیین چیست؟ یعنی می‌دانی «يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»؛ شاهد این پروندهٔ نورانی با ارزش، بندگان مقرب من هستند.

 این هم یک جا که کلمهٔ (کتاب) ذکر شده است. خیلی در قرآن لغت کتاب آمده، گوناگون با آیات متعدد. و مسئلهٔ کتاب با معانی گوناگون و با حیثیت‌های مختلف «إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ»[8]؛ کتاب بدکاران. «إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ»؛ کتاب نیکان. «مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ»[9] کتاب مجرمان حرفه‌ای.

 خب، یک آیهٔ دیگر که کلمهٔ کتاب در آن ذکر شده است؛ دومین آیهٔ سورهٔ مبارکهٔ بقره «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ». این (ذلک) در ادبیات عرب اسم اشاره است، اشارهٔ به دور هم هست، عرب اشارهٔ به نزدیکش (هذه) است (هذا) است. اشارهٔ به دورش ذلک و تلک است؛ «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ».

 حالا اینکه دارد به ما می‌گوید که دربارهٔ قرآن دارد با ما حرف می‌زند، چرا اشارهٔ به دور می‌کند؟ دو تا مطلب دانشمندان گفته‌اند: گفته‌اند ریشهٔ (ذلک) هذا است، این را بزرگترین مفسر اهل سنت (فخر رازی) گفته. گفته: ذلک ریشهٔ اصلی‌اش هذا بوده. آن (هـ) را برداشته‌اند و شده (ذا)، این (لک) را به جای آن (هـ) گذاشته‌اند، ادیبان عرب، شده ذلک. این یک حرف، این یک مطلب.

 یک مطلبی دانشمندان دیگر غیر از فخر رازی می‌گویند. می‌گویند (ذلک) درست است اشاره به دور است، ولی دلیل بر عظمت قرآن مجید است، دلیل بر ارزش قرآن مجید است، خوب این کتاب چکار می‌کند؟ حالا یک کتاب بود، کتاب نیکان کتاب بود، کتاب بدکاران. این کتاب چکار می‌کند؟ «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ» اولاً در آیات این کتاب، در مطالب این کتاب، در حقایق این کتاب، درِ هر شک و تردیدی بسته است. اگر کسی راجع به قرآن شک بکند شکش به قرآن نمی‌خورد، به خودش می‌خورد. شک از قلبش متوجه قرآن مجید نمی‌شود، خودش دلش بیمار است، شک دارد این کتاب از سوی خداست، یا ساخت پیغمبر است، یا ساخت بشرهای دیگر است؟! این شک اصلاً ربطی به قرآن ندارد، این بدبخت کم ظرفیت و کم علم و کم دانش است و از دلایل و حکمت و برهان و معقولات خبری ندارد. خیلی کوچک است، شک دارد در خودش، در قرآن شکی وجود ندارد. نمی‌دانم عنایت می‌فرمایید این مطلب را؛ یک وقت شک در خود موضوع است، یک نفر می‌آید یک مطلبی را ارائه می‌دهد و بعد یک (أو) وسطش می‌گذارد در عربی، یا یک دانه (یا) در وسطش می‌گذارد، خواننده می‌گوید یا این است یا آن است، خود نویسنده یا گوینده یقین ندارد. یک وقت شک در موضوع است، الان اینجا موضوع قرآن مجید است، شک متوجه کتاب خدا نیست، شک در دل شکّاک است. این ظرفیتش خیلی کم است و در قرآن مجید دارد شک می‌کند و الاّ قرآن، این داوری پروردگار است «لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ»؛ اصلاً شکی در آن نیست، که کسی شک بکند.

 خب، این سلامت قرآن است، کار این قرآن چیست؟ «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» هادٍ نگفته، هاد اسم فاعل است، هادیا فاعل. می‌گوید هدیً، هدی مصدر است؛ یعنی این لغت شئون خیلی زیادی دارد، ماضی و مضارع دارد، فعل امر دارد، فعل جزم دارد، فعل نهی دارد. این جا هدیً یعنی چه؟ چرا پروردگار عالم در کنار قرآن لفظ هدی را گذاشته، هاد را نگذاشته؟ معنی‌اش این است؛ چون هدی مصدر است و مصدر هم فراگیر است، به انواع فعل‌هاست، فعل ماضی را می‌گیرد، از آن فعل ماضی می‌سازند، فعل آینده و امر و فعل حاضر و غائب می‌سازند، فعل مجزوم و نهی می‌سازند. این (هدیً) یک دنیایی است برای خودش، هدی. چون لغت فراگیر است، معنی‌اش این است؛ بندگان من سراسر این قرآن از به بسم الله، الحمد الله رب العالمین سورهٔ حمد تا من الجنّة و الناس. سراسر قرآن هدایت کننده است، یا شما را هدایت به یک دنیای پاکی می‌کند، یا هدایت به آبادی آخرت می‌کند، یا هدایت به ازدواج مناسب می‌کند، یا هدایت به اخلاق پاک می‌کند، یا هدایت به عقاید حقّه می‌کند، یا هدایت به توحید می‌کند، سراسر قرآن مجید هدایت‌گری است.

 خب، چه کسانی را هدایت می‌کند؟ اینجا آیهٔ شریفه با آیات هدایت دیگر قرآن یک فرقی دارد؛ می‌گوید هدی للمتقین، شما می‌دانید مقام اهل تقوی خیلی بالاست، شما می‌دانید امیرالمؤمنین در نهج البلاغه یک خطبه دارد به نام خطبهٔ متقین، صد و ده ویژگی برای اهل تقوی بیان کرده. شما می‌دانید قرآن فرموده: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»[10] به نظر مبارکتان می‌آید اهل تقوی که در اوج هدایت هستند، چطور خدا می‌گوید هدی للمتقین؟ چرا می‌گوید هدی للمتقین؟ مگر اهل تقوی هدایت ندارند که قرآن مجید هدایتشان کند؟ اینجا خود من هم این متقین را بررسی کردم؛ که تقوی در این جملهٔ متقین در ابواب عربی از چه بابی است. متقین: اتَّقی یَتَّقی مُتَّقی، معنی آیه این است؛ قرآن هدایت گر کسانی است که می‌خواهند خود را از خطرات دنیا و آخرت حفظ کنند. اینها هدایت قرآن را قبول می‌کنند، چون می‌خواهند خود را از خطرات دنیا و آخرت حفظ بکنند، کسی هم خوشش نمیآید خودش را از خطرات دنیا و آخرت حفظ بکند اصلاً کاری به قرآن ندارد. قرآن هم برایش بخوانی قبول نمی‌کند، کاری به قرآن ندارد، قرآن این را هدایت نمی‌کند، نمی‌خواهد خودش را از خطرات حفظ بکند. اما یک آدمی می‌ترسد از خطرات دنیا و خطرات معنوی، خطر برای ساختمان انسانیت، خطر برای عقل و خطر برای قلب، خطر برای وقت مرگ، خطر برای برزخ، خطر برای قیامت، می‌دود که یک سپری برای خودش قرار بدهد که خطر به او نزند، و عالی‌ترین سپر حافظ از خطر قرآن مجید است، هدایت کتاب خداست.

 اتفاقاً شما به لغت عرب که مراجعه بکنید، عرب به ترمز ماشین می‌گوید وقایه، وقایه خودش یک نوع مصدر است، اصل وقایه سه حرفی است (وقی). یعنی نگهبان و نگهدار، حافظ. عرب به ترمز می‌گوید وقایه؛ یعنی این ترمز زیر پایم است، اگر ده متری یک چاله باشد ترمز می‌زنم، ماشین بایستد به خطر نمی‌خورد. اگر یک سنگ بزرگ باشد ترمز می‌کنم به سنگ نخورد، اگر در خیابان مانع سیمانی چیده باشند ترمز می‌کنم ماشین به خطر نخورد، به چتر هم می‌گوید وقایه؛ یعنی باران و برف دارد می‌آید، اگر باران بیاید به لباسم بخورد و برف بیاید و به من بخورد مریض می‌شوم، چتر را بالای سرم می‌گیرم که هم لباسم محفوظ بماند و هم خودم نگهداری می‌شوم. حالا باران هرچه می‌خواهد بیاید، من زیر چتر هستم، عرب به چتر می‌گوید وقایه. به این ستونهایی هم که طاق به این سنگینی را نگه داشته می‌گوید وقایه. یعنی اگر ستون را بکشند طاق یک طرفش پایین می‌آید.

 قرآن مجید وقایهٔ مردمی است که از خطر در دنیا و آخرت و برزخ می‌ترسند، سپر است؛ یعنی وقتی با قرآن هدایت بشوم سالم زندگی می‌کنم، سالم می‌میرم، سالم وارد برزخ می‌شوم و سالم هم وارد قیامت می‌شوم، پایان کار قیامتم هم سلامت ورود به بهشت است «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ»[11].  این است معنی (هدی للمتقین)، این معنایی که برایتان عرض کردم که از دل لغت متقین در می‌آید. دیگر این ایراد به ذهنتان نمی‌آید که متقین که در اوج هدایت قرار دارند چرا خدا می‌گوید هدی للمتقین؟ باید می‌گفت هدی للکافرین و هدی للمشرکین، هدی لللائیکها و هدی لبی‌دین‌ها، پس چرا می‌گوید هدی للمتقین؟ این متقین غیر از آن متقینی هستند که امیرالمؤمنین (ع) در خطبهٔ متقین می‌گوید. این متقین یعنی آنهایی که دلشان می‌خواهد خود را از خطرات در دنیا، خطرات معنوی، حفظ بکنند. از خطر عذاب برزخ و عذاب قیامت حفظ بکنند. می‌خواهند قرآن هدایتشان بکند، به آنان می‌گوید که شما اگر از خطر می‌خواهید محفوظ بشوید این باید بشوید «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»[12]. این باید بشوید «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ». اگر می‌خواهی از خطرات محفوظ باشی «وَ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ».

این‌ها همه سپر است، این هم یک آیه که کلمهٔ (کتاب) در آن ذکر شده است.

 خدایا! مزّهٔ هدایت قرآن را کاملتر جامع‌تر مفیدتر به ما و زن و بچه‌ها و نسل‌مان بچشان. خدایا! ما و زن و بچه و نسلمان را یک مؤمن به معنای واقعی قرآنی قرار بده. خدایا! از آثار و منافع فرهنگ اهل بیت ما را بهره‌مند فرما.

 


[1] . آل عمران: 45.
[2] . واقعه: 90.
[3] . کهف: 49.
[4] . نهج البلاغه، حکمت 42.
[5] . انسان: 5.
[6] . تفسیر نورالثقلین:‌ ج 5، ص 526.
[7] . مطففین: 18.
[8] . مطففین: 7.
[9] . کهف: 49.
[10] . حجرات: 13.
[11] . حجر: 46.
[12] . بقره: 3.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^