بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
از چند تا آیهٔ قرآن در میآید که فردای قیامت؛ دختران و جوانها و کاسبها و امرا و حکما را با خوبان عالم مقایسه میکنند، حاکمان را با خوبان عالم مقایسه میکنند. امام صادق(ع) میفرماید: هرچه دختر عوضی و بیدین و بدحجاب و بیحجاب، متبرج است.[1] این لغت مال قرآن است «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ»[2] به زنان این امت میگوید: امت مسیح تا وقتی که مسیحی هستند گوش به قرآن نمیدهند، یهودیها تا وقتی یهودی هستند گوش به قرآن نمیدهند، زرتشتیها تا وقتی اوستایی هستند گوش به قرآن نمیدهند، بوداییها تا وقتی که گاوی (گاو پرست) هستند گوش به قرآن نمیدهند.
خطاب قرآن به امت است که پیغمبر هم میفرماید: من قیامت کاری به مسیحیان ندارم، آنها پیغمبر دارند و کنار پیغمبر خودشان محاکمه میشوند. یهودیها هم کنار پیغمبر خودشان محاکمه میشوند. امت من هم کنار من محاکمه میشوند. خیلی از آنها هم محکوم میشوند خیلیهایشان. من یک روایتی در تفسیر روح البیان دیدم اگر راست باشد، حالا این حرف را که میشود زد، اگر راست باشد این روایت، پیغمبر اکرم میفرمایند: نصف بیشتر از زنان امت من دوزخی هستند، از نصف بیشتر.[3] اگر راست باشد؛ حالا یا عفت و پاکدامنی را مراعات نمیکنند، یا خیلی داخل خانه بدخلق هستند، آزاردهندهٔ به شوهران هستند، یا مال شوهر را بیاجازه هرکاری میخواهند میکنند، یا نگاهی به تربیت بچهها ندارند. که پیغمبر(ص) میفرماید: زنان و مردان آخر الزمان مار و عقرب بزایند بهتر از این است که آدمیزاد بزایند.[4] چرا مقایسه نکنم مریم را؟ امام صادق(ع) میفرماید: در محشر نگه میدارند در امت، هرچی زن عوضی و دختر عوضی و بدحجاب و بیحجاب و بیدین و بیعفت است روبروی مریم نگه میدارند. چرا روبروی مریم؟ برای اینکه ممکن است خدا به آنها بگوید چرا عفت را رعایت نکردید؟ چرا اخلاق را رعایت نکردید؟ چرا حلال و حرام را رعایت نکردید؟ چرا حجاب را رعایت نکردید؟ اگر بگویند روزگار ما و شهر ما اینگونه اقتضا میکرد، خدا بگوید شهر شما بدتر از شهر ناصریه که نبود؛ پر از یهود عنود، پلید و بیدین، رباخور، مرد و زنشان ضد حقیقت بودند. چطور مریم در این شهر مریم شد؟ این عذر است، این دلیل قابل قبول است که شهرمان شلوغ بود، حکومتان کار به کار ما نداشت که هرکاری بکنیم؟ همسایهامان اینطور بود، همشاگردی دانشگاهیمان شش تا دوست پسر داشت، ما رو هم تشویق کرد دو تا برای خودمان انتخاب کردیم. این اصلاً حرف است؟ حرف قابل قبول است؟ یعنی عذر است؟
حالا جالب این است که پروردگار عالم در قرآن میفرماید: وقتی محشر به پا میشود به همهٔ مردان و زنانی که میخواهند برای گناهانشان، برای بدکاریهایشان، برای بدعملیهایشان، برای بداخلاقیهایشان، برای معصیتهایشان، عذر بیاورند، قبل از اینکه آنها حرف بزنند- که اصلاً اجازهٔ حرف زدن هم نمیدهند- شما در سورهٔ مبارکهٔ هود آیهٔ 103 و 104 به بعد را بخوانید و در بعضی از سورههای دیگر؛ محشر که به پا شد، میلیاردها انسان مرد و زن که وارد محشر میشوند، شما فکر میکنید اینقدر شلوغ و فریاد و ناله و دادو بیداد است که آدم همان پنج دقیقهٔ اول سرگیجه میگیرد.
اما قرآن مجید میفرماید: کسی در محشر، نَفَس بغل دستیاش را حس نمیکند، یک سکوت عجیبی بر تمام محشر حاکم است که همس (با هـ دو چشم و سین) یعنی آهستهترین صدای نفس؛ یعنی از نفس میلیاردها نفر صدای یک خش خش هم نمیآید. این مال این آیه در سورهٔ هود میگوید «يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ»[5]؛ یک نفر اجازهٔ حرف زدن ندارد یک نفر، «إِلَّا بِإِذْنِهِ» مگر من اجازه بدهم، اما من اول کار اجازه نمیدهم. در این سکوت مطلق که نفسها در کل سینهها حبس است -در حدی که صدای نفس را بغل دستی نمیشنود -خود پروردگار خطاب به کل آنهایی که میخواهند عذرخواهی کنند؛ برای رباخوریشان، برای دزدیشان، برای اختلاسشان. خانمها برای بیحجابی و بیعفتی و برای گناهانشان، کل آنهایی که اوضاع محشر را میبینند و میخواهند عذرخواهی کنند، خطاب میرسد: «لَا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ»[6] یک نفرتان حق عذرخواهی ندارید، چون عذرتان پوچ است و پوک است و بیدلیل است و عقلی نیست.
حالا این دختران و زنان میخواهند عذرخواهی بکنند، عذرخواهی که پایهٔ عقلی و شرعی ندارد، خدا میگوید چطور مریم در شهر ناصریه فلسطین در میان این همه یهود عنود و در میان آن همه رباخوار و معصیتکار پاکدامن ماند؟ اهل عبادت فروتنانه بود، اهل سجده بود و اهل رکوع بود. کسی میتواند عذر بیاورد؟ نمیتواند. جوانان امت هم نمیتوانند عذر بیاورند، میتوانند؟ اصلاً اجازه نمیدهند کسی عذرخواهی کند، چون امام ششم میفرماید: پروردگار عالم، یوسف را مقابل کل جوانها قرار میدهد و درِ دهان جوانها بسته میشود و نمیتوانند عذرخواهی بکنند، اگر بخواهند بگویند که خدایا ما را خوشگل و خوش قامت و خوش مو آفریدی، به ما علاقمند شدند و بالاخره کشیده شدیم به زنا، نمیتوانند بگویند چون یوسف مقابلشان است، چون پرونده یوسف قیامت نشان داده میشود که هفت سال در کاخ عزیز مصر بود، تا سن 16 سالگی، فرض کنید حالا پسر در چهاردهسالگی و اواخرش بلوغ بشود و در اوج شهوت جنسی قرار بگیرد، هفت سال در کاخ عزیز مصر با یک خانم جوان زیبای شیطانصفت طنّاز عشوهگر که هر نصف روز، زیباترین لباسها را عوض میکرد و بیحجاب میآمد روبرویش در خلوت کاخ و طبق آیهٔ قرآن یوسف فکر گناه با این زن را هم نکرد. نه گناه نکرد، فکر گناه نکرد. در سوره بخوانید «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»[7] نه مخلصین، فکر گناه نکرد.
خب، برگردیم به اول مطلب که در قرآن مجید گاهی لغت «کلمه» ذکر شده، گاهی هم این کلمهٔ مفرد را خدا جمع بسته، شده کلمات. درست کلمه یعنی چه؟ در اصطلاح قرآن- نه در اصطلاح ادیبان عرب، آنها یک چیز دیگر میگویند، از نظر ترکیب زبان عرب حرفشان درست است، قرآن یک چیز دیگر میگوید، قرآن مجید حرفش دربارهٔ لغت کلمه با حرف ادیبان عرب صد درصد فرق میکند، با هم نمیخواند. قرآن کلمه را آورده در یک جو بسیار معنوی، ادیبان عرب کلمه را آوردهاند در انشاءسازی، که میگویند انشای خوب از سه حرف تشکیل میشود اسم و فعل و حرف. اینها را میگویند کلمه، کنار هم بچینی یک جملهٔ زیبایی در میآید. این کلمهها را مثلاً اینطوری یک جمله میسازند، با این کلمات انسانی است عاقل و اندیشمند و با وقار و با ادب، اینها کلماتی است که یک انشاء نگار عرب یا فارس کنار هم میچیند یک جملهٔ زیبایی از آب در میآید، اما قرآن نه- مسئلهٔ کلمه را برده در یک مرحلهٔ بسیار بالا، عرشی، ملکوتی، نورانی. این یک آیهاش است: «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ»[8] حبیب من یاد کن، توجه کن زمانی که فرشتگان من، البته نه همهٔ فرشتگان آسمان و زمین، چند تا فرشته نازل شدند کنار مریم «إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ» حالا اول آیه باید یک مقدار فکر کنند دخترخانمها، چه شد مریم، گوشش برای شنیدن صدای فرشتگان باز شد، چکار کرد؟ چکار کرد این گوش در سن چهارده و پانزده سالگی برای شنیدن صدای فرشتگان الهی باز شد؟ غیر از ایمان بالا، غیر از اخلاق بالا، غیر از عمل صالح، واقعاً در مریم چیز دیگری بود که سبب شد گوشش برای شنیدن صدای ملائکه باز بشود؟ شما تا فردا شب در سورهٔ آل عمران، در سورهٔ مریم، دو تا، در سورهٔ مجادله آیاتی که مربوط به مریم است را یک دقتی بفرمایید ببینید علت باز شدن گوشش برای شنیدن صدای فرشتگان الهی غیر از ایمان بالا، عمل صالح و اخلاق الهی چیز دیگری هم بوده؟ حالا صدا را دارد میشنود اینکه طبیعی است، صدا دارد میشنود، باور کردن این صدا خیلی مهم است که مریم یقین دارد که صدا صدای شیاطین نیست، یقین دارد صدای جن نیست، یقین دارد که صدا از طرف پروردگار است، این یقین خیلی مهم است. خیلیها هنوز در کشور ما یقین ندارند که قرآن وحی الله است، یقین ندارند این روایات سالم درست مطابق با عقل و خرد سالم حرفهای اهل بیت است. بدترینهایش را میگویند برو بابا خدا حوالهات را جای دیگر بکند قرآن مال هزار و پانصد سال پیش مال عربهاست. این روایات هم شماها نشستید و ساختید و دارید به خورد ما میدهید. این دیگر نهایت پستی در داوری است. صدا را شنید، چه شد شنید، به کجا رسید که شنید؟ بعد هم شنید، خیلی عجیب است، یقین صددرصد داشت، صدای فرشتگان است، یقین.
یک جمله هم از صدیقهٔ کبری بگویم؛ این هم از عجایب است، پنج سالش است، پنج ساله از بعثت پیغمبر گذشته، پیغمبر در این پنج سال در کوران انواع بلاها و حوادث و مشکلات و سختیها بود. رفته مسجد الحرام قرآن بخواند، مردم را هدایت کند، این خانم پنج ساله کنار مادرش نشسته، میبیند مادر غرق در فکر است، غرق در غصه است، غرق در رنج است. میداند که این رنج مادر و این غصه و اندوه مادر به خاطر شوهرش پیغمبر است که الان بیرون خانه است، چه کسی دارد به او سنگ میزند؟ چه کسی دارد با چوب به او میزند؟ چه کسی دارد عبا را به گردنش میکشد و زخم میکند؟ چه کسی دارد به او میگوید مجنون، کذّاب، ساحر. یک بچهٔ پنج ساله به مادرش گفت «لاتَحزَنی وَ لاتَرهَبی» مادر «لاتَحزَنی وَ لاتَرهَبی فَاِنَّ اللهَ مَعَ أبی»[9]؛ غصه نخور، پریشان نباش، پروردگار عالم با بابام هست. دارد مادر را دلداری میدهد، این چه علمی است و چه یقینی است! این چه باوری است که در اوج بلاها دارد به مادر در سن پنج سالگی میگوید «اِنَّ اللهَ مَعَ أبی» یقین خیلی مهم است. مریم یقین دارد صدا صدای ملائکه است، حالا این صدا چیست؟ صدا این است: «إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ»[10] مریم، پروردگار تو را دارد مژده میدهد. چه توجهی خدا به مریم دارد که یک تعداد فرشته را فرستاده مژدهٔ حق را برای مریم ببرند. مریم! إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ. ببینید اینجا لغت (کلمه) با کتابهای لغت عرب چقدر فرق میکند. کلمه در این آیه یعنی چه؟ خود ملائکه کلمه را تفسیر میکنند. ببینید معنای کلمه چقدر زیباست «إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ»؛ اسم آن کلمه «الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» این کلمهای که خدا تو را به آن مژده میدهد عیسی است، پسر مریم است که تویی آبرومند در دنیا و آخرت است و از عباد شایستهٔ پروردگار مهربان عالم است. این معنی کلمه در قرآن است.
من همهٔ این مقدمه را چیدم و از قرآن مطلب را به اینجا رساندم که به شما عرض بکنم: اکبر کلمة در عالم چیست؟ اکبر کلمة یعنی کلمهای که بزرگتر از او در کل هستی نیست. اکبر کلمة، این را به اصول کافی و به روایات دیگر مراجعه بکنید. اکبر کلمه در مرحلهٔ اول پیغمبر است و امیرالمؤمنین و صدیقهٔ کبری و حضرت مجتبی و ابی عبد الله الحسین. این اکبر کلمه یعنی؛ خدا از زهرا در عالم کلمهای بزرگتر در جنس زن ندارد. لذا پیغمبر دربارهٔ فاطمه فرمود: سیّدة نِساءِ العالَمینَ مِنَ الأوَّلینَ وَ الآخِرینَ. این اکبر کلمة. آن وقت یک نکتهٔ مهم دیگر اینکه ائمهٔ ما میگویند اگر خدا علی را خلق نمیکرد فاطمه تا از دنیا برود بیهمسر بود، چون مردی لیاقت همسری با او را نداشت. باید همسرش هم وزن خودش باشد، خدا علی را آفرید هم وزن فاطمه. این هم آیهٔ قرآن «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ ـ بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ يَخْرُجُ مِنْهُما اللّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ»[11] اینها اکبر کلمة فی العالم. چه شب سختی بود امشب برای امیرالمؤمنین، برای حسن وحسین، برای زینب و کلثوم.
بعد از ظهر امروز امام مجتبی و ابی عبدالله بیرون بودند و از بیرون آمدند، خانمی که در خانه کار میکرد جلویشان را گرفت، خیلی با محبت گفت: تشریف نبرید داخل اتاق مادرتان خواب است، دارد استراحت میکند. گفتند: فکر میکنی ما میدانیم که مادرمان خواب است، در را باز کردند، آمدند داخل، این چهار تا بچه از زمان ولادتشان تا امشب اولین باری بود که مادر را صدا میزدند، دیگر مادر جواب نمیداد، اولین بار. زهرا کانون محبت بود، زهرا هستیاش محبت بود. مگر امکان داشت حضرت مجتبی صدایش بزند و جواب ندهد؟ ابی عبد الله صدایش بزند و جواب ندهد؟ زینب شش ساله صدایش بزند جواب ندهد؟ کلثوم 5 ساله صدا بزند و جواب ندهد؟ هر چهار تا نشستند. اینطور که روایات ما میگویند؛ امام مجتبی بالای سر مادر صورتش را روی صورت مادر گذاشت، باز هم جواب نمیداد. ابی عبدالله پایین پای مادر صورت کف پای مادر گذاشت، دو تا دختر صورتهایشان را دو طرف سینهٔ مادر. ابی عبدالله بلند شد، برادر و خواهران! من الان میروم بابایم را خبر میکنم. آمد وارد مسجد شد، با چشم گریان صدا زد: بابا عجله کن گمان نمیکنم مادرمان را زنده ببینی. حسین جان! شما امشب غروب صورت کف پای مادر گذاشتی، چه حسی داشتی؟ چه دردی کشیدی؟ اینجا برایت سختتر بود یا وقتی کربلا صورت روی صورت علی اکبر گذاشتی؟ از عمق دل ناله میزدی ولدی علی.
اللّهُمَّ اغفِر لَنا وَ لِوالِدَینا وَ لِوالِدی والِدَینا وَ لِمَن وَجَبَ لَهُ حَقٌّ عَلَینا
[1] . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل: ج3، ص 325.
[2] . احزاب: 33.
[3] . مستدرک الوسائل: ج14، ص243.
[4] . تفسیر روح البیان.
[5] . هود: 105.
[6] . تحریم: 7.
[7] . یوسف: 24.
[8] . آل عمران: 42.
[9] . الرّوض الفائق، شیخ شعیب مصری: ص ۲۱۴؛ فاطمة الزهراء سلاماللهعلیها من المهد الی اللّحد، سید کاظم قزوینی: ص ۴۰.
[10] . آل عمران: 45.
[11] . الرحمن: 19 – 22.