بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین
قرآن مجید گاهی در ابتدای سورهها بعد از بسم الله، گاهی در بین سورهها، به طور فراوان کلمهی تسبیح و مشتقات ادبی این کلمه را ذکر کرده. و جالب این است که در رکوع هر رکعتی از نماز و در دو سجدهی هر رکعتی از نماز و در رکعت سوم نماز مغرب و دو رکعت ظهر و عصر و عشاء، این حقیقت را (خواندنش را) واجب کرده، ولی پروردگار به خواندن تنها قناعت نکرده. این خواندنها، به قول علمایی که در مسائل عقلی خیلی کار کردهاند، لفظ خودشان برای صیرورت با (صاد) است. صیرورت، معنیاش این است که این خواندن را پروردگار به صورت نماز و این خواندن را به صورت قرائت قرآن واجب و مستحب مؤکّد کرده، برای اینکه از طریق خواندن فهمیده بشود و انسان بعد از فهمیدن، معنای این حقیقت بشود. خواندن، فهمیدن برای شدن. اما اگر آدم بخواند و نشود، خب دنیا به آخرت دستش به فیوضات پروردگار عالم، به پاداش، به اجر، به کرامت الهی نخواهد رسید.
این روایت خیلی روایت سنگینی است که پیغمبر اکرم (ص) میفرمایند: «رُبَّ تالِ القُرآنِ وَ القُرآنُ يَلْعَنُهُ»[1]؛ چه بسا خوانندهی قرآن که قرآن لعنتش میکند. یعنی از پروردگار میخواهد که این خواننده را از رحمت خودت دور کن. لعنت یعنی طرد، و یعنی دور کردن. اینهایی که به زبان قرآن ملعون هستند، چون قرآن مجید یک کتاب زندهای است، این الفاظ چاپی، اینها نشاندهندهی آن قرآن در علم پروردگار است. آنجا قرآن عین شعور و علم است و عین نطق است، که در جلد دوم عربی اصول کافی پیغمبر، امیرالمؤمنین، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) میفرمایند: قرآن قیامت وارد میشود و با پروردگار حرف میزند، از یک عدهای شفاعت میکند و یک عدهای را به پروردگار میگوید که این مؤمن و این آدم من را در دنیا خواند و حقّم را رعایت کرد، این آدم من را خواند حقّم را رعایت نکرد، فقط خواند، اما به من عمل نکرد، از من شکل نگرفت، زندگیاش را با من شکل نداد.
تمام اهل محشر قیامت قرآن را زنده میبینند، که در روایت دارد؛ هم نزد انبیاء الهی و هم نزد اولیاء الهی و هم نزد ائمهی طاهرین و با هرکدامشان ملاقات و حرف دارد و پرسش و پاسخ دارد. این هویت قرآن مجید است، خواندن قرآن، فهمیدن قرآن و شدن.
برای نمونه که مطلب آسانتر و روانتر به محضر مبارکتان برسد؛ من یک آیه میخوانم برایتان، آیهی فوق العادهای است که در نوشتههای یک دانشمند فرانسوی دیدم. اگر مسلمانها قرآنشان غیر از این آیه نبود، به جای ششصد و شصت و شش و چند آیه، فقط همین یک دانه آیه بود و عمل میکردند، از زمان پیغمبر، همان زمانها تا الان، شرق و غرب عالم شده بود خانهی اسلام و مسلمانان. و از ادیان دیگر جهان هیچ خبری نبود، هیچ خبری. ولی خوب به این آیه عمل نشده. آیه دو طرف دارد؛ یک طرف مثبت دارد، یک طرف منفی دارد. طرف مثبتش باید عملا انتخاب شود، طرف منفیاش باید عملا حذف شود. اگر این انتخاب در فرد و در خانواده و جامعه صورت نگیرد مسلمانان از قرآن بهرهی کامل نخواهند برد. مثل اینکه در دنیا در یک باغ میلیون هکتاری هستند با میوهی کامل و تمام، ولی در این باغ یک دو تا گیاه شیرین را میکنند و میخورند و یک میوه را میگیرند یا نصفه و یا کامل میخورند، و کل منافع این باغ میماند.
آیه این است «إِنَّ اللَّهَ» إنَّ در قرآن زیاد است، این را عرب به آن حرف تاکید میگوید؛ یعنی حرفی که پایهی مطلب را بتون آرمه میکند. در قرآن هم زیاد داریم، إنَّ أنَّ لَمّا و از این قبیل ادات تأکیدیه و زمانیه. «إِنَّ اللَّهَ» یعنی مسلما، یعنی قطعا، یعنی حقیقتا. خدا، الله یعنی وجود مقدسی که جامع کمالات بینهایت است «يَأْمُرُ» به شما امر میکند و فرمان میدهد. این امر هم امر واجب است، چون آیهی شریفه فقط برای اصلاح امور جامعه، امور خانواده و سرو سامان دادن به وضع کل مردم نازل شده. این که میگوید یقینا، مسلما خداوند به شما امر میکند، اینجا امر امر واجب است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَی»[2] شما سه تا کار را باید انتخاب کنید و انجام بدهید، یعنی مطابق این سه تا کار بشوید و بار بیایید و حرکت بکنید؛ یک: عدالت است، انصاف است. یعنی هرکسی هر حقی دارد، حق را به جانبش بدهد، حبسش نکند، جلوی حقش را نگیرد وجلوی حقش نایستد و کنار حقش این حرف و آن حرف نکند. این حق دارد، مسلمان است و شیعه است، زرتشتی و مسیحی ویهودی و لائیک است، یک حقی دارد. حالا حقش حق مالی است یا حق اخلاقی و عاطفی است، حقی دارد. انصاف را دربارهی او رعایت کن، حقش را بهش بده، هرکه میخواهد باشد.
خب، این معنا الان در جامعهی اروپا و امریکا و بسیاری از جوامع افریقایی و آسیایی عملی نمیشود. یعنی از این هشت میلیارد جمعیت زمین، حدود کامل شدن هشت میلیارد پشت به عدالت دارد، خب تا وقتی مردم جهان پشت به عدالت دارند رو به چه دارند؟ به ستمکاری، به ظلم دارند. در کشور خود ما، در جوامع و مراکز و در اجتماعات، عدالتی که خدا میفرماید چه اندازه رعایت میشود؟ یعنی من خودم را بار آوردم که حق هر کسی را که من باید ادا بکنم ادا میکنم؟ یعنی من نسبت به همسرم عادل و با انصافم؟ نسبت به بچههایم عادل و با انصافم؟ نسبت به رفقا و همکارانم و مردم محل و جلسه من اهل پرداخت حقم و اهل عدل و انصافم؟
خب، اگر همین کلمه اول آیه در این جامعهی هشتاد میلیون نفری انجام بگیرد، ما فردا به بعد در چند وقت کوتاه دیگر هیچ زندانی نخواهیم داشت. شما این آیه و امر خدا را فکر کنید؛ «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» ما دیگر زندانی نخواهیم داشت و دادگاههای به این عریض و طویلی نخواهیم داشت، نهایتا برای تهران باید یک ساختمان دویست متری بگیرند، یک دو تا قاضی عالم و متدین و خدا ترس، که قیامت و خدا را باور دارد، بنشانند در این خانهی دویست متری، اگر کسی در تهران مُرد و وارث نداشت، به این دو تا قاضی خبر بدهند پول کسی را که وارث ندارد ببرد و هزینهی خدا کند، یک ثوابی به صاحب پول برسد. اصلا دیگر مراجعه کسی لازم نیست به آن ساختمان دویست متری. شاید هم یک عدهای سخنرانی امشب را بشنوند خندهاشان بگیرد. یا شاید بگویند این حرفها افسانهبافی است. بله آدمی که نور ندارد در کنار قرآن، خندهاش میگیرد، خندهی مسخره. آن آدمی که نور ندارد، قرآن مجید را با این برنامهدهیاش میگوید افسانه. اما کسی که اهل ایمان است و خداباور و آدم درستکاری است؛ اولا به قرآن مجید شدیدا احترام میکند، ثانیا هم در حد ظرفیت خودش به همین عدل عمل میکند. یعنی نسبت به همسرش و به بچههایش با انصاف است. اگر این یک کلمه عملی بشود همان دو تا قاضی هم تا بازنشسته بشوند باید بیکار بشینند و روزها دو نفری یک قوری چایی درست بکنند و تا دو بعدازظهر دو تا سه چایی بخورند، تا بعد هم در را ببندند و بروند، چون مراجعه کننده نداریم.
وقتی همه در حقدهی انصاف را رعایت بکنند، ما در کتابهایمان داریم که یک اهل دلی و یک اهل قرآنی از شام (حالا آن وقتها نمیگفتند سوریه، میگفتند شام) میخواست حرکت کند برود- فکر کنم –حبشه، دعوتش کرده بودند برود آنجا، مسائل الهی و مسائل ملکوتی را بگوید و مردم را تربیت کند، حلال و حرام خدا را بگوید. یک کسی آمد به او مراجعه کرد و گفت: آقا من درد و مشکلی دارم، اگر شما به فلان آدم بنویسید که مشکل من را حل کند او به حرف شما گوش میدهد، مشکل من را حل میکند و حق هم با من است. ایشان سوار اسب بود، در سفر به حبشه بود، گفت: من خودم که قلم ندارم، یک کسی در جمعیت بدرقهکنندگان گفت: آقا من قلم و دوات هم دارم، آن وقت که خودکار و خودنویس نبود. و قلم را گرفت و آن صاحب قلم هم دوات در دستش بود. معمولا پَرِ شال مردم هم کیف پول بود و هم قلمدان بود، که این قلمدانها درب داشت و یک مرکّب داخلش بود. و زد داخل مرکب و نامه را نوشت و گفت: خدا کمک کند و لطف بکند که این نامهی من اثر بدهد، که این آقا مشکل تو را حل کند و خداحافظ. رسید حبشه، خب جادهها خاکی بود و پر از گرد و خاک و این هم منطقهی افریقا، از او استقبالی شد و بردنش در یک خانهای و گفتند: اول آقا، کل لباسهایت را عوض کن، پر از گرد و خاک است، یک حمامی برو و بیا، لباسهایت را که پوشیدی کار را شروع میکنیم. معمولا آدم لباسش را که عوض میکند، محتویات جیبش را در میآورد. محتویات جیبش را که درآورد جا خورد، دید قلمی که در دمشق از یک نفر که میشناختش گرفته و نوشته از ذهنش پریده بود که قلم مال من نبود و گرفته و گذاشته در جیبش. صاحب قلم هم حرفی نزد، گفت حالا یک قلم که قابلی ندارد، لباسهای گرد و غباریش را درآورد و جیبهایش را خالی کرد و لباسهای تمیزش را پوشید و گفت: اگر اسب من کاه و یونجه خورده زینش کنید، گفتند: برای چه؟ گفت: میخواهم برگردم سوریه قلمش را بدهم. حالا اگر مردم این طور زندگی کنند دادگستری لازم نیست، زندانی دیگر پیدا نمیشود.
من از قرآن مجید یک مطلب خیلی مهم دیگر برایتان بگویم تا آیه را تمامش کنم. روزی که پروردگار عالم این (خیلی دقت کنید) دین را ارائه کرد و علتش را بیان کرد، چرا من دین ارائه میکنم؟ چرا خودتان را رها نمیکنم که هرکاری که دلتان میخواهد بکنید؟ چرا به شما نمیگویم که عقلتان را روی هم بریزید و یک مطلب بگویید؟ چرا. من برای چه باید به شما دین را ارائه کنم و چرا باید رشتهی هدایت را برایتان قرار بدهم؟ دو تا علت دارد: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً»[3]؛ به طور یقین دین از جانب من برای کل شما میآید. «يَأْتِيَنَّكُمْ» نه یک جمعیت معین، برای کل مردم دنیا.
این نسخهی من، حالا نوبت شما میشود «فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ» اگر شما پیرو هدایت من بشوید «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» نه در زندگی مزهی تلخ ترس را میکشید «وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» نه مزهی بدتر از زهرمار غصه و اندوه و حزن (که براثر ترس و حزن همه جور بیماری) سراغتان بیاید. مردم خیال میکنند بیماریها مال غذاست، غذا که نعمت الله است، همه دانشمندان امروزی ثابت کردهاند که عذاها ویتامینهای مختلف دارد و غذاهایی که خدا ساخته تناسب با بدن دارد، غذا نباید این همه بیماری ایجاد کند. پیغمبر (ص) میفرماید: بیشتر بیماریها مربوط به (قول خارجیها) استرس است، آرامش نداشتن. ناآرامی، ترسهای شدید، غصههای کمرشکن.
خب، دین آمد که زندگی جهانیان اینطوری نباشد. من که نمیفهمم چرا جهانیان، چرا این ملتی که میگویند ملت اسلامیم قبول نمیکنند، بیشترشان دین را نمیپذیرند و گوش نمیدهند. گاهی هم اینقدر چپ میکنند که میگویند این قرآن و دین مال عربهاست نه مال ایرانیهاست. خب ما خودمان دین داریم و زرتشتی است. خب آنهایی که زرتشتی هستند زندگیشان صددرصد سالم است؟ هیچ غصهای ندارند؟ هیچ ترسی ندارند؟ چقدر بر ضد خدا و بر ضد دین و بر ضد قرآن و اهل بیت میگویند، مینویسند، مقاله بیرون میدهند در داخل. بالای سرمان هم که هزار جور شیطان به زیباترین شکل دارد با دل ما و روح و عقل و قلب و دین ما و با فطرت ما بازی میکند. این شیاطینی که بالایسر ما دور کرهی زمین دائم دارند میگردند، این ماهوارهها همه دارند حمله میکنند، بعضی از این مسلمانان حملات آنها را باور میکنند و قبول میکنند. چه یاوههایی علیه دین خدا میگویند، چه یاوههایی و چه حرفهای باطلی میزنند!
خب، قرآن مجید دارد میگوید و خدا دارد میفرماید که؛ من این دین را فرستادم که شما تا زنده هستید دچار ترسهای منفی و غصه نشوید. میکشد شما را، عمرتان را کم میکند، ده جور بیماری به شما مسلط میکند. شما مؤمنین واقعی را میبینید، خودتان هم در حدی از ایمان بهره دارید، زندگیتان با دیگران فرق میکند، ترس شما کمتر است و غصهی شما کمتر است، سلامت شما بیشتر است، روحیهی شما بالاتر است. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»[4] عدالت یعنی تعطیلکنندهی دادگستریها، تعطیلکنندهی زندانها، یعنی تعطیلکنندهی ترس و غصه. ما وقتی همه با هم خوب و خوش و عاشق هم باشیم و حق را هم رعایت کنیم و به هم انصاف بدهیم و حرف هم را بپذیرم، و خب چه حُزنی و چه غصهای؟! آن وقت ببینید با عمل کردن به عدالت (یعنی دولت و ملتی اگر به عدالت عمل کنند) هشتاد درصد به نظر من بودجه دولت کم میشود و این بودجه خرج ملت میشود. الان چقدر بودجه، خرج ساختن دادگستریها و خرج گرفتن نیرو و قاضی و دادیار و گرفتن تلفن، و چقدر خرج میشود برای کاغذ خریدن و خودکار خریدن، سطل زباله خریدن؟ چقدر خرج میشود افرادی استخدام بشوند از طبقهی پنجم تا هم کف جارو بکنند و تمیز کنند و بهداشتی کنند؟ و چقدر خرج زندانیها میشود؟ چند هزار زندان شبانه روز حداقل اگر خرج صبحانه و ناهار و شام و حمام و شامپو و صابونشان سیصد تومان بشود، این سیصد تومن را ضرب چند هزار زندانی کنید، ببینید چقدر بودجه است. اما عدالت، این بودجههای اضافه را هم که خدا راضی نیست، خدا به زندان رفتن ما هم راضی نیست، که یک عدهای بروند بدزدند و قصب کنند و ربا کنند و ظلم کنند و جنایت کنند تا بعد بروند زندان. اصلا خدا به این زندانها و به این بودجهها و خرجهای سنگین راضی است؟ نه، راضی نیست که گفته «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» نه راضی نیست.
اگر این عدالت (یعنی حق هرکسی را به او پرداخت کردم) رعایت بشود یک مسئلهای که در کشور ما به کل ریشهکن میشود طلاق است. طلاق محصول ظلم است، حرف هم ندارد. یا زن و یا مرد ظالم هستند، یا هر دو ظالم هستند، یا هر دو پرتوقع هستند، توقع بیجا، یا هر دو کم گذشتند، یا هر دو یک آرزوهای عجیب و غریبی از هم دارند، اگر رستم هم بود نمیتوانست برطرف کند. بعد تلخ میشود و بگومگو میشود و بعد آتش شعلهورتر میشود و بعد سنگین میشود و بعد زن و شوهر هیچ طوری (حتی برای یک شب را هم) تحمل ندارند، آن وقت به طلاق میکشد. طلاق، خلأ عدالت است، دزدی خلأ عدالت است. روز روشن وسط خورشید اختلاس میلیارد میلیاردی از این ملت مظلوم خلأ عدالت است، زنا خلأ عدالت است. این حق برای زن نیست که برود زناکاری بکند. این حق برای مرد نیست که برود زنا کند، هر دو دارند ستم میکنند. «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا»[5].
ائمهی ما فرمودهاند، در اصول کافی است که (هرچه دختر و زن نامحرم است به مانند محارم خودتان حساب بکنید، تو حاضری به خواهرت نظر سوء بیندازی؟ به ذهنت میآید که با مادر زنا کنی؟ ائمهی ما میفرمایند، در دهمین اصولی کافی، در باب معاشرت است، به حضرت دارد میگوید: دارم میروم مکه، یک زن متدینی نه شوهر دارد نه برادر دارد، این میگوید من را هم ببر مکه، نامحرم است، یابن رسول الله ببرمش؟میفرماید: اگر به مانند خواهر و مادرت حسابش میکنی تا بروی مکه و برگردی به ذهنت گناه نسبت به این زن نیاید، ببرش اگر نه حرام است* ببریش نامحرم را، کجا ببری نامحرم را با خودت؟
عدالت، «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» نیکی کردن. همهی شما میگویید بالاخره من هم مثل شما برای خانه خرید دارم، همهی شما میگویید من هم مثل شما خرید دارم، ماشاء الله به کاسبهای خوش انصاف که پنج دقیقه به پنج دقیقه جنس را گران میکنند، یک عدهای ساعت به ساعت و یک عدهای روز به روز. خب، در این گرانیهایی که بیشتر هم دارد میشود، آینده هم بیشتر میشود، نمیدانم خدا ما را جریمه میکند؟ گناهانمان خیلی شده در مملکت.
پیغمبر (ص) که میفرماید: هرچه گناه فراوانتر بشود گرانی بالاتر میرود.[6] این کلام پیغمبر است، پیغمبر جامعهشناس است و جامعهشناسی پیغمبر که نظیر ندارد. هرچه گناه اضافه میشود (و مخصوصا زنا و روابط نامشروع) گرانی بالا میرود، حالا شما بگو من (والاّ) نه اهل زنا هستم، نه اهل ارتباط با نامحرم و نه اهل دختربازی و زن بازی هستم. یا دختره بگوید من هم اهل رفیق بازی نیستم، ولی چرا گرانی به جان من هم خورده؟ دنیا طبعش این است که وقتی آتش روشن میشود خوب و بد باهم میسوزند، اما آخرت اینطور نیست، آخرت تمام آلودگان را خدا خطاب میکند: «وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ»[7]؛ مجرمین از تمام بندگان مؤمن من جدا بشوید و بروید آن طرف.
حالا قیامت دویست درجه حرارت است، به مؤمن نمیرسد. قیامت برای مؤمن عین بهار است، ولی همین بهار آن طرفتر برای آنها دوزخ است. «وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ». خب هرچه گناه بیشتر بشود و روابط نامشروع، گرانی میرود بالاتر. همین را هم اگر یک عدهای بشنوند در صدا و سیما، هم به من و هم به شما میخندند، هم به کسانی که این مجلس را گرفتند. نمیتوانند درک بکنند حرف پیغمبر را، نمیتوانند بفهمند حالا این گرانی روز به روز میرود بالا، قوم و خویش داریم همهی ما، قدرت خرید دارد میآید پایین، گرانی میرود بالا و قدرت خرید یک عدهای میآید پایین.
این آیه مال الان است؛ که اگر در قوم و خویشهایتان قدرت خرید آمد پایین نیکی کنید، به غریبه نیکی کنید، یهودی قدرت خریدش آمد پایین به او احسان کنید، مسیحی همینطور. این دومین حرف خدا. «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ»[8] ؛ داراییهایتان را فقط تنها تنها نخورید و نگویید من، با همهی اقوام و با همهی داداشها و عروسها و خالهها و عموها و داییهایتان بگویید ما، من قبول من نیست باطل است.
بلند شو برو خانهی داییات، یک چایی بخور، بگو دایی جان! به خدا من حافظ آبروی تو هستم، وضعم خوب است. و مشکلی دارد «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ» برو عطا کن و بپرداز. عمو جان و خاله جان و عمّه جان، دخترخاله و داماد، عمّه مشکلی داری؟ من و الله به کسی نمیگویم. خدا به من امر کرده که (در سورهی نحل و آیهی 90 که) اگر دستم میرسد (ایتاء) عطا کنم، بپردازم.
این نصف آیه، این سه بخش را باید انتخاب کرد و اگر احسان و «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ» به کار بیاید دیگر کسی را نداریم، کسی را دیگر نداریم که حالا به ما مراجعه زیاد میکنند و میگویند اینها تکیهگاه ما هستند. آمده میگوید: یک ماه است، یک ماه با این سه میلیون و دویست و چهار میلیون، یک ماه است برای زن و بچهام نتوانستم گوشت بخرم. یکی در یک شب، در یک مسجدی آمد و به من گفت: یک سی تومن میتوانی به من قرض بدهی؟ سی تا تک تومن؟ گفت: آره. گفتم: برای چه میخواهی؟ گفت: دو شبانه روز است که اصلا پولم نرسیده، سر برج تمام شده، میخواهم نان خالی بخرم برای زن و بچهام.
اگر احسان عملی بشود و اگر «وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَىٰ» عملی بشود هیچ آبروداری پیش زن و بچهاش آبرویش نمیرود. هیچ زن و بچهداری شب با خجالت سر رو متّکا نمیگذارد.
اما سه بخش دیگر آیه که باید حذفش کرد: «وَيَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ» خدا شما را نهی میکند از زشتیها «وَالْمُنْكَرِ» و گناهان کبیره و یا گناهان پنهان «وَالْبَغْيِ» و تجاوز به حقوق مردم «يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» به این شش تا سفارش منِ خدا به شماست.
این یک آیهی قرآن، حالا ما شبهای دیگر خدا لطف کند با آیات دیگر هم از این قبیل آیات سرو کارمان میافتد، اگر خدا بخواهد، توفیق رفیق راه باشد.
این نفس بد اندیش به فرمان شدنی نیست
این کافر بدکیش مسلمان شدنی نیست
جز خضر طریقت که در این راه دلیل است
این راه خطرناک به پایان شدنی نیست
جز پیر حقیقت که در این راه خلیل است
این آتش نمرود گلستان شدنی نیست
آبادتر از کوی تو ای یار ندیدم
آن خانهی داد است که ویران شدنی نیست[9]
کنار قبر دختر پیغمبر مگر کسی میتواند جلوی گریهاش را بگیرد، جلوی نالهاش را بگیرد؟ چقدر شعرای ایران درد دل های اهل بیت را زیبا سرودهاند:
دختر پیغمبر!
کجا رفتی که رفت از دیدهام دل
به دنبال غمت منزل به منزل
کجا رفتی که خونم خورد هجران
کجا رفتی که کارم گشت مشکل
علی ای همنشین دل کجایی
نمیپرسی چرا حال من و دل
به دریایی فکندی خویشتن را
کزان موجی نمیآید به ساحل
دید بیشتر طاقت ماندن کنار قبر را ندارد، بلند شد آمد دو قدم آن طرف تر، خودش را انداخت روی قبر پیغمبر؛ یا رسول الله! اندوه من دائمی شد، چشم من دیگر شبها خواب ندارد.
خدایا با دست قدرت رحمت و لطف و کرمت به شکلی که خودت میدانی مشکلات این مملکت را حل کن. سختیها را از این مردم بردار. ذوق عبادت را در ما قوی کن. نفرت از گناه را در ما شدید کن. امام زمان را هم اکنون دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
[1] . بحارالانوار: ج 92، ص 184.
[2] . نحل : 90.
[3] . بقره: 38.
[4] . نحل: 90.
[5] . اسراء: 32.
[6] . خصال: ج 2، ص360.
[7] . یس: 59.
[8] . نحل: 90.
[9] . میرزا حبیب الله خراسانی.