فارسی
چهارشنبه 29 فروردين 1403 - الاربعاء 7 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

معنایی جامع برای عبادت


نماز و طاعت الهی - جلسه هفتم چهار شنبه (1-10-1400) - جمادی الاول 1443 - مسجد رسول اکرم (ص) - 17.77 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

عبادت به معنای جامع و کاملش؛ یعنی هر کاری را برای خدا انجام دادن، مثل همه کارهای خیر و مثل همه واجبات و مستحبات، از نظر قرآن مجید تجارت است. یعنی همراه با سود ابدی است، این سود ابدی در کتاب خدا بیان شده است صریحاً هم بیان شده است، از سوره مبارکه بقره آیه بیست و پنجم تا جزء آخر قرآن، یک قطعه آیه بیست و پنجم این است که اهل ایمان و اهل عمل صالح در بهشت‌های پروردگار قرار می‌گیرند “كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا”، هر گاه میوه‌ای به عنوان رزق الهی به آنها عطا شود یک نگاه به این میوه می‌کنند نگاهی به این محصول می‌کنند که همان سود تجارت دنیایی‌شان است “قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ” ، خیلی آیه فوق العاده‌ای است. من دقیق یادم نیست این آیه را در این تفسیری که نوشتم که چهل جلد است، شاید نزدیک بیست صفحه درباره آن بحث کردم و از قانون تبدیل مادّه به انرژی و انرژی به مادّه استفاده کردم، قانونی که در عالم در دانش، الان یک قانون اثبات شده‌ای است، که هر مادّه‌ای در این دنیا استعداد تبدیل شدن به انرژی را دارد، مثلاً بدن ما یک عنصر مادّی است و کل خوراک‌هایی هم که پروردگار روزی ما کرده است و ما را مهمان خودش در این دنیا کرده است اینها استعداد تبدیل شدن به انرژی را دارند، یا به عبارت ساده‌تر استعداد تبدیل شدن به عمل را دارند. 

خب ما این خوراکی که خوردیم اگر تبدیل نمی‌شد در وجود ما می‌ماند؛ یعنی مدتی که ما در دنیا زندگی می‌کنیم دائما مواد در وجود ما تغییر به انرژی پیدا می‌کند، ما حرکت می‌کنیم عمل می‌کنیم، نماز می‌خوانیم، دعا می‌خوانیم، کار خیر می‌کنیم، عیادت بیمار می‌رویم، دیدن دوستان می‌رویم که بیمار هم نیستند سالم هستند. اینها در حقیقت هزینه شدن بدن ما و آن موادّی است که وارد بدن ما شده است، خب این انرژی که تولید می‌شود ما دیگر نمی‌بینیم این انرژی تولید شده را، هیچکدام از ما نمازهای سی چهل سال پیشمان را نمی‌بینیم، خواندیم و تبدیل به انرژی شد و رفت، کارهای خیرمان را نمی‌بینیم تبدیل به انرژی شد و رفت، این مجموعه انرژی‌های آزاد شده از وجود ما قیامت دوباره تبدیل به مادّه می‌شود این مادّه بهشت است و محصولات بهشتی، لذا “كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا” هر گاه در بهشت ثمری میوه‌ای محصولی، به آنها عطا شود نگاه که می‌کنند می‌گویند: “هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ”. این محصولات این میوه‌ها، این گوشت‌های پاک، این حورالعین پیش ازاین هم- یعنی در دنیا- به ما داده شده بود، خب ما الان محصولات بهشتی را در این مدت عمرمان سر چه سفره‌ای دیدیم؟ محصولات بهشتی صورت دنیایی‌اش همین عبادات است، همین کارهای خیر است، همین خوبی‌هاست، همین اخلاق است، همین کمک‌هاست، این‌ها الان به صورت عمل است ولی قیامت به صورت بهشت است، “وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً”، شبیه همه این میوه‌ها هم بهشان عطا می‌شود، اینهایی که حالا می‌بینند و در اختیارشان قرار گرفته است.

این منفعت تا کی است؟ پروردگار عالم گاهی در قرآن می‌فرماید: “خَالِدِينَ‌ فِيهَا”[1]، این دائمی است، گاهی هم می‌فرماید: “خالِدِينَ فِيها أَبَداً”[2] ، یعنی تأکید می‌کند و احدی هم از بهشت پروردگار بیرونش نمی‌کند، چرا؟ “أُولَٰئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ”[3]، این بهشت ملکشان است، خودشان در دنیا فراهم کردند، حالا درآخرت به آن رسیدند، هر کار خیری عبادت است، وقتی برای خدا انجام بگیرد.

 یک روز موسی بن عمران به پروردگار عالم عرض کرد: همنشین من در بهشت کیست؟ آن کسی که می‌آورند در آن قصر کنار قصر من قرار می‌دهند، آن کسی که روی تخت من می‌آورند می‌نشانند، آن کسی که با من در بهشت هم سفره است، کیست؟ خب سؤال است، پروردگار عالم فرمود: این آدرسش است، موسی بن عمران حرکت کرد، آمد در یک محلی طبق آدرس، دید یک مغازه قصابی است و یک نفر هم مشغول کار قصابی است، چاقو دستش است ساطور دستش است گوشت‌‌ها را تکّه تکّه می‌کند، این همسایه تو، خب ممکن است آدم در دنیا چاقو به دست و ساطور به دست باشد و این لاشه‌های گوسفند و گوساله را قطعه قطعه کند، قیامت هم همسایه موسی باشد، یک مقدار در مغازه‌اش نشست ببیند این زبانش به ذکری می‌گردد، چون خودِ ذکر عبادت است، رسول خدا داشتند ردّ می‌شدند، یک بزرگواری داشت نهال می‌کاشت، فرمودند: دلت می‌خواهد نهال بهشتی هم بکاری از همین جا؟ عرض کرد بله، فرمود: ذکر بگو، وقتی می‌گویی الله اکبر یک درخت برایت در بهشت می‌کارند، سبحان الله یک درخت برایت می‌کارند، چرا اینقدر تسبیحات حضرت زهرا با ارزش معرفی شده است؟ چون شما بعد از هر نمازی سی و چهار بار که می‌گویید الله اکبر، سی وسه بار الحمدلله، سی وسه بار سبحان الله، صد تا درخت بهشتی برایتان کاشته می‌شود.[4] حالا جالبتر ازاین، این است که امام صادق می‌فرماید: تسبیحات صدّیقه کبری ثوابش برابر با دو هزار رکعت نماز است[5]، که آدم این تسبیحات را با دل پاک بگوید و به معنی‌اش هم توجه کند. الله اکبر، توجه کند که خداوند بزرگتر از آن است که به زبان ما وصف شود. الحمدلله، تمام ستایش‌ها ویژه خداست، چرا؟ چون زیبای بی‌نهایت است و کارش هم زیباست، کارش همین آفرینش است زیباست، همه جای آفرینش زیباست، چون زیبای بی‌نهایت است کارش هم که زیباست شایسته ستایش است. سبحان الله یعنی از هر عیبی از هر نقصی، از هر کمبودی پاک است، ما بعد از هر نمازی صد بار به این کیفیت باید یاد خدا کنیم، همین یاد خدا کردن همین گفتن، این عبادت است و هر کدامش هم تبدیل به یک درخت در بهشت می‌شود، کل بهشت مصالحش همین عبادت شماهاست، خوبی‌های شماهاست، اخلاق خوب شماهاست.

حضرت فرمود: ذکر بگو، این عرب خیلی خوشحال شد، گفت: خب ما که قبلاً خیلی ذکر می‌گفتیم حتماً تا حالا صد هزار درخت دادیم برایمان دربهشت کاشته‌‌اند، پیغمبر فرمود: به شرط اینکه دنبال این کاشتن آتش نفرستاده باشی بسوزانند، تو وقتی ذکر می‌گویی بعداز خانه‌ات می‌آیی بیرون به یک کسی ظلم می‌کنی، به ناحق مال کسی را می‌بری، غیبت می‌کنی، تهمت می‌زنی، این آتش است می‌رود درخت‌های کاشته تو را می‌سوزاند[6].

حالا موسی بن عمران در مغازه این قصاب هر چی نگاه می‌کند که این کدام ذکری را می‌گوید، می‌بیند ذکری نمی‌گوید، این قصاب هم خیلی آدم با حوصله‌ای بود، این حوصله خیلی چیز خوبی است، آدم هیجان نداشته باشد، از کوره در نرود، به قول خارجی‌ها استرس نداشته باشد، که پیغمبر می‌فرماید: این هیجان و از کوره در رفتن و زود عصبانی شدن و داد و بیداد کردن کلید همه امراض است[7]، من از یک دکتر درس‌خوانده پرسیدم گفتم: این‌که پیغمبر هزار و پانصد سال پیش فرمودند هیجان وخشم، از کوره در رفتن، استرس، کلید همه بیماریهاست، دکتر امروزی هم بود گفت: پیغمبر که همه چیز را در این یک کلمه گفته چون امراض مردم در دنیا چند درصد بالایی مربوط به این خوراکی‌ها نیست، خب خدا این غذاها را به عنوان رزق بندگانش قرار داده، رزق خدا که از دلش بیماری درنمی‌آید، انرژی درمی‌آید، بله یک وقتی بیماری درمی‌آید که آدم صبحانه و نهار و شام را بیش از اندازه بخورد، افراط بکند اسراف بکند، اما اگر طبیعی غذا بخورد ولی بردبار نباشد با حوصله نباشد، صبور نباشد، دچار هیجان و استرس باشد این هیجان به کلیه حمله می‌کند، به معده حمله می‌کند به روده حمله می‌کند، به مغز حمله می‌کند، به قلب حمله می‌کند.

یک کسی از دوستان ما بود، در این خیابان بازار مغازه داشت، یکی هم روبرویش مغازه داشت، این رفیق من می‌گفت: این مغازه‌دار روبرویی ما آدم متدیّنی است، حلال و حرام هم حسابی سرش می‌شود، اما هیجانی است، از کوره در می‌رود داد می‌زند بالا و پایین می‌پرد شلوغ می‌کند، بعد مشکل قلبی پیدا کرد، بردند دکتر، دکتر گفت که من یکی دو تا دوای معمولی بهت می‌دهم، هنوز خیلی قلبت خراب نشده، اما اگر هیجان پیدا کنی و از کوره در بروی، داد و بیداد بکنی خطر بغل گوشت است، گفت: نسخه را گرفت و بچه‌هایش رفتند دواخانه دوا را خریدند و شب بردند خانه و فردا صبح آمد در مغازه. باز با یک مشتری درگیر شد و هیجان بالا و پایین پریدن و بعد هم کف مغازه خوابید و مرد، این است حرف پیغمبر اکرم.

این آدم این قصاب خیلی با حوصله با بردباری، هر کسی می‌آمد گوشت از او می‌خرید، موسی دقت می‌کرد می‌دید که گوشت خوب می‌دهد، پولدار محل می‌آید متوسط می‌آید، آدم ضعیف می‌آید از نظر مالی، همه را یک جور گوشت می‌دهد، پیرزن قد خمیده می‌آید گوشت خوب می‌دهد تاجر محل می‌آید گوشت خوب می‌دهد. غروب شد، به موسی گفت: که اهل کجا هستی؟ گفت: همین زمین خدا. گفت: امشب کجا می‌خواهی بروی؟ گفت: جا ندارم. گفت: می‌آیی خانه ما؟ گفت بله، موسی در باطنش به خودش گفت: برو شب این را ببین روزش که چیزی نبود، فقط یک خرید و فروش گوشت بود. حالا برو شب او را ببین.

شب مردان خدا روز جهان‌افروز است

روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست

این یک ساعت مانده به صبح نیم ساعت مانده به صبح، این نور است برای انسان، که آدم حوصله کند، این یازده رکعت نماز شب را بخواند، این می‌شود شب مردان خدا روز جهان افروز است، مغازه را بست وگفت بیا برویم، با روی باز. آخه در روایات دارد که؛ به اینهایی که مهمان می‌آید خانه‌شان فرمودند که تو مهمانِ مهمان هستی، چون قبل از اینکه این مهمان باشد روزی‌اش را خدا کف دست تو گذاشته، ناراحت مهمان نباش خوشحال باش.

 نقل شده است که؛ یک مردی در مدینه به پیغمبر گفت: زن من مهمان راه نمی‌دهد، پدر و مادرم می‌خواهند بیایند می‌گوید نمی‌شود، خواهر و برادرم می‌خواهند بیایند می‌گوید نمی‌شود، عمّه و خاله‌ام می‌خواهند بیایند می‌گوید نمی‌شود، پدر و مادر خودش را هم راه نمی‌دهد، دیگر این خیلی بد است، خانه برای یکی دیگر سفره برای یکی دیگر، جان کندن و پول درآوردن برای یکی دیگر. خانم بزرگوار برای چی جلوی رحمت خدا را در این خانه گرفتی به چه دلیل؟ این تلخی چیست؟ رزق پروردگار است، خدا که نگفته خودت تنها بشین بخور. پیغمبر فرمود: لعن الله من اکل وحده[8]، خدا لعنت کند کسی را که تنها تنها می‌خورد، و نمی‌گذارد مهمان بیاید خانه.

این روایت را سنّی‌ها هم نقل کرده‌‌اند نه فقط ما، لعن الله من اکل وحده، خدا لعنت کند کسی که همه چیز را برای خودش می‌خواهد و برای دیگران نمی‌خواهد، گفت مهمان نمی‌گذارد بیاید. فرمود: برو به زنت بگو فردا پیغمبر با دو سه تا می‌خواهند بیایند خانه، یک آبگوشتی یک نان و دوغ و نان ماستی درست کن ما نهار بیاییم. و بعد هم به او بگو که لب پنجره اتاق بایستد ورود مارا در این خانه ببیند، گفت باشد، ایستاد و ورود پیغمبر و یاران را که دید مثل این‌که هر چه نور در این عالم است دارد وارد این خانه می‌شود، غذا را که خوردند پیغمبر به شوهر زن فرمود: بگو ماداریم می‌رویم بیرون، پشت سر ما را هم ببیند. خانم لب پنجره دید پیغمبر با یاران دارد می‌رود بیرون، سی چهل تا مار و عقرب و رتیل و همه چسبیدند به لباس‌های این مهمان‌ها واینها دارند می‌برند بیرون. بعد فرمود: به او بگو مهمان که می‌آید رحمت خدا را در خانه می‌‌آورد، از خانه که می‌خواهد بیرون برود بلاهای خانه را همه را جمع می‌کند و می‌برد، که پیغمبر بلاها را- آن به اصطلاح تجسمش را - به این زن نشان داد، تجسم بلا را.

 یک آبگوشتی آورد و با موسی خوردند، ولی موسی دید تا وقتی که وقت خواب نشده این قصاب هی می‌رود در یک اتاق دیگر مثلاً چند دقیقه می‌ماند درمی‌آید، دیگر رختخواب انداختند که بخوابند، موسی ذکر خدا را گفت و خوابید و سحر هم که کار انبیاء بود بلند شد و خب در حال بود و در مناجات بود و در نماز بود، انبیا نماز داشتند، ولی دید این قصاب خواب خواب است، بعد هم مثلاً اگر نماز صبح در قانون موسی بود دید بلند شد یک نماز صبحی خواند و دوباره گرفت خوابید، موسی بن عمران هم در فکر بود که خدایا این که روز او معمولی بود شب او هم که شام را خورد و گرفت خوابید، فقط چند بار رفت در آن اتاق و آمد، صبح سر صبحانه به او گفت که: جناب! تو دیشب می‌رفتی در اتاق دیگر و می‌آمدی، چه خبر بود؟ گفت که: آقا - نمی‌شناخت موسی را- مادرم در آن اتاق است، مادرم بدنش خشک شده است، من یک گهواره خیلی نرم برای مادرم درست کرده‌ام، صبح‌ها که می‌خواهم بروم در مغازه که آمدی نشستی، خوب مادرم را تمیز می‌کنم و آب می‌کشم. یعنی قشنگ با نشاط، دستشویی مادرم را در لباسش پاک می‌کنم، لباس را درمی‌آورم، می‌اندازم در آب، خیلی تمیز مادر را می‌شویم، بعد می‌گذارم در گهواره. این دیگر تا نهار کاری ندارد، من نهار یک سری می‌آیم خانه، دوباره عوض می‌کنم می‌شویم، غذا را خوردم قاشق قاشق در دهانش می‌گذارم، شب هم همینطور، ما کارمان مغازه و گرداندن مادر است، موسی به او گفت: که این خدمت بسیار بزرگی که به مادرت می‌کنی مادرت چیزی هم می‌گوید؟ گفت بله آقا. من هر وقت این را عوض می‌کنم می‌شویم تمیز می‌کنم، غذا به او می‌دهم می‌خوابانم در این گهواره نرم می‌گوید: پسرم برو که خدا قیامت تو را همنشین موسی بن عمران کند، گفت: جوان! دعایت مستجاب است، من موسی بن عمران هستم، من از خدا خواستم که همنشین من را در بهشت به من بنمایاند، آدرس تو را داد[9].

 خدمت به مادر، عیادت مریض، سلام کردن، جواب سلام دادن، تبسم به روی آن کسی که با ما برخورد می‌کند، حرف خوب زدن، قول معروف و همینطور هر کار مثبتی که یکی هم نماز است. همه عبادت نماز نیست، مسجد رفتن، نماز جماعت خواندن، هر چی در ذهن مبارکتان می‌آید که مثبت است عبادت است. این عبادت تجارت است، سود این تجارت “جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ”[10] است. آن وقت شما ببینید در قرآن مجید بعضی از پیغمبران را که پروردگار عالم اسم می‌برد و می‌خواهد تعریفشان را بکند که اینها کی بودند چی بودند، با کلمه عبد تعریف‌شان رامی‌کند، “نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ”[11] ، ایّوب بنده خوب ما بود، ایوب که به انواع بلاهای مالی، به انواع بلاهای خانوادگی، به انواع بلاهای بدنی دچار شد، تمام اموالش از بین رفت، و به قول ما ایرانی‌ها به خاک سیاه نشست، دار و ندارش رفت. هر چی باغ داشت، هر چی پول داشت، هر چی زمین داشت، خانه داشت، کل از بین رفت. حالا چرا اینجوری شد ایوب که پیغمبر بود، علتش این است که شیطان یک روز به پروردگار گفت: این ایوبی که از او تعریف می‌کنی و این همه دارد عبادت می‌کند خب حقش است عبادت بکند. خانه آباد دارد، حدود دوازده تا فرزند دختر و پسر دارد، باغ دارد، درآمد دارد، بدن سالمی دارد، خب این آدم در مقابل تو شاخ و شونه بکشد برای چه؟ خداوند به او فرمود: ایوب عبد من است می‌خواهد داشته باشد می‌خواهد نداشته باشد، من مالش را از او می‌گیرم، مال ازاو گرفته شد. گفت: خدایا! باز هم تکیه دارد به دارایی‌اش، زن و بچه. خطاب رسید: عمر بچه‌هایش را هم تمام می‌کنم. داغ چند تا اولاد دید، گفت بدن سالمی دارد، عبادت نکند چه کار کند؟ خطاب رسید بدن سالمش را هم می‌گیرم. بیمار شد، هفت سال بیماری‌اش طول کشید، بچه‌ها رفتند، اموال رفت، سلامت بدن رفت، و ایوب نسبت به پروردگار عوض نشد، همان ایوب زمان داشتن مال و بچه و داشتن بدن سالم بود، شیطان شکست خورد، مات‌زده شد، بهت‌زده شد، دیگر تمام شد دیگر جریان بلاها سر آمد، یک چشمه آبی بود خیلی آب خوبی داشت و آب آن هم خنک بود، به ایوب خطاب رسید که ایوب بلند شو برو در این چشمه آب “فَاغتَسِل فِی الماءِ البارِدِ”[12] آب این چشمه خنک است، تو هم تمام بدنت مجروح و زخم و مشکل‌دارد و بلند شو لباسهایت را درآور برو در این چشمه. ایوب رفت درچشمه، اراده خداست قدرت خداست، اذن خداست، همان خدایی که قبلاً آتش را به پدر ایوب برداً و سلاماً کرد. همان خدا هم این آب را برای ایوب به گونه‌ای قرار داد. رفت یک شنا کرد، یک شیرجه رفت به قول ما، به قول قدیمی‌ها در آب غوطه خورد. با بدن صددرصد سالم و انرژی و قدرت و حالت جوانی از آب بیرون آمد، لباس‌هایش را پوشید، در بیابان بود. دیگر خانه‌ها که رفته بود، بچه‌ها رفته بودند، خانمش می‌رفت شهر یک نان و پنیری نان و ماستی و نان و گوشتی فراهم می‌کرد به قناعت، پول دیگر نمانده بود می‌آورد. خانمش برگشت که نهار این بیمار را بدهد دید که نیست، ولی یک جوان زیباچهره بسیار سالم کنار چشمه نشسته. گفت: آقا من اینجا یک مریضی داشتم افتاده بود، خیلی بدنش مشکل داشت، شما ندیدی؟ گفت: من خودم هستم، خانم! پروردگار عالم به من محبت کرد به من لطف کرد به من احسان کرد، “هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي” من بنده شاکر پروردگار هستم، که در قرآن می‌گوید: بچه را به او برگرداندم، مال را برگرداندم و دو برابر هم برگرداندم و بدن سالم را هم که به او برگرداندم[13].

خب وقتی می‌خواهد کسی را در قرآن تعریف بکند با کلمه عبد تعریف می‌کند، یعنی این آدمی بود که در مرگ بچه‌هایش از خدا جدا نشد، در نابود شدن مال از خدا جدا نشد، در بیماری بسیار سنگین بدن از خدا جدا نشد، این تحمل را به عنوان درس در قرآن مجید به ما می‌دهد که ما هم در کاروان نبوت در کاروان انبیاء در کاروان ائمه طاهرین بنده باشیم، عبد باشیم، مهار زندگی ما و بدن ما و بچه‌های ما و پول ما دست شیطان‌ها نیفتد، که خدایی نکرده هم سرمایه‌های گذشته را بر باد بدهیم چون ناشکری بر باد دادن سرمایه‌های گذشته است. “وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ”[14] ، اگر شما در نسبت به همه چیزتان ناسپاس بشوید به خدا که برنمی‌خورد، از خدا که کم نمی‌آید، خدا بی‌نیاز از همه جهانیان است. ولی از خودتان کم می‌آید جیب خودتان خالی می‌شود، خودتان ضرر می‌کنید، خودتان از رحمت و بهشت من دور می‌شوید، البته زندگی سخت است، الان بیشتر سخت است زندگی مشکل است، الان بیشتر مشکل است، به همه الاّ یک عده‌ای دارد فشار می‌آید، اما این حرف‌ها را در قرآن برای ما پروردگار نظام داده که ما از بنده بودنش بیرون نیاییم، چون مگر ما چند سال در دنیا هستیم؟ متاع دنیا هم چیست، خب یک روزی هست یک روزی نیست، یک روز ارزان است یک روز گران است، یک روز آدم تحت فشار است یک روز آدم راحت است. این همه آیات درباره بنده بودن انبیاء فقط به این خاطر است که ما از مدار بندگی بیرون نرویم.

پیغمبر اکرم| هر روز هم نماز جماعت صبح را می‌آمد هم ظهر و هم شب را، تا وقتی مدینه بود گاهی هم که یا عمره بود یا جنگ بود دیگر آن وقت نبود، نماز صبح شلوغ‌تر از همیشه بود چون خیلی به نماز صبح اهمیت می‌داد. طبق اهمیتی که قرآن- یک روز گفتم- به نماز صبح می‌دهد، ظهر بود مسجد پر بود، شبستان مسجدش هم- من در کتاب‌های گذشته تحقیق کردم- هزار و دویست متر بود، با چهار تا دیوار کوتاه، پول نداشتند دیوارها را بالا بیاورند. مدت‌ها هم سقف نداشت، مردم که ظهر می‌آمدند گاهی به پیغمبر شکایت می‌کردند که پیشانی‌مان را در سجده می‌گذاریم روی این رمل‌ها روی این خاک‌ها، خیلی داغ است. پیغمبر| فرمودند: اگر در سجده تحمل داغی ریگ‌ها و خاک‌ها را ندارید پر عبایتان را جلویتان بیاورید روی عبایتان سجده کنید ضرورت، ولی بعداً در کتاب‌های اهل سنت دیدم که پیغمبر یک قطعه حصیر چهارگوش درست کرده بودند و همیشه پیششان بود، روی آن سجده می‌کردند. اگر هوا خیلی گرم بود، اگر نه خوب بود همان روی خاک یا روی رمل سجده می‌کردند.

خب هزار و دویست متر جای مسجدش بود، ظهر است پر است بلال اذان را گفت، نیامد پیغمبر. اصلاً پیغمبر ترک نماز جماعت نمی‌کرد، یکی را فرستادند گفتند برو ببین خانه است بیرون است؟! در خانه هم در آن مسجد باز می‌شد، آمد در زد، یکی آمد در را باز کرد. این روایت عجیبی است. گفت: پیغمبر کجاست؟ گفت در اتاق است، گفت نمی‌آید نماز مردم منتظر هستند صف بسته‌‌اند؟ گفت: این تو و این پیغمبر، بیا داخل برو از خودش بپرس، وارد اتاق شد عرض کرد: آقا مردم آماده هستند چرا نمی‌آیید؟ فرمود: سه شبانه روز است گرسنه هستم هیچی گیرم نیامده پاهایم طاقت ندارد بلند شوم نماز جماعت بیایم، این انسان عزیزترین موجود عالم بوده، ولی به بلای خدا صبر می‌کرد به مشکلات صبر می‌کرد، گفت نه نمی‌توانم بیایم، آن وقت در این وضع هر وقت حالش را می‌پرسیدند جواب می‌داد: الحَمدُ لله عَلی کُلِّ حالٍ، وقتی یک نان و پنیری داشت یک نان و سرکه‌ای داشت می‌گفت الحمدلله، اما در مشکلات می‌گفت الحمدلله علی کل حال، این عبد بودن بالاترین ارزش است بالاترین ارزش و مساوی با تجارت است که سود این تجارت هم دائمی و همیشگی است.

یکی از عبادت‌ها- برادران و خواهران - که عبادت ویژه‌ای است، عبادت اولویت‌داری است، گریه بر وجود مقدس حضرت ابی عبدالله الحسین است، این عبادت ویژه‌ای است، خیلی هم ویژه است، که امام صادق می‌فرماید: - این کتاب کامل الزیارات بسیار کتاب درستی است، هزار و دویست سال پیش نوشته شده، قبر صاحبش هم من دو هفته پیش آنجا بودم، کاظمین قبر صاحب این کتاب با قبر حضرت جواد و موسی بن جعفر چهار قدم فاصله دارد، در حرم دفن است، کنار شیخ مفید، این کتاب را من ترجمه کردم، حدود هشتصد صفحه است، کتاب بی‌نظیری است، این کتاب از قول امام صادق نقل می‌کند- هر گاه مردم دور همدیگر بنشینند، برای حسین ما گریه کنند، خدا سه چیز به آنها می‌دهد: یکی آمرزش گناه، یکی رحمت و یکی شفاعت پیغمبر و اهل بیت پیغمبر را[15].

آخرین باری است که ابی عبدالله دارد می‌رود میدان، امر فرموده تمام زن و بچه بروند در خیمه، به خواهرش هم فرمود شما هم برو در خیمه، طبیعتاً این است که زینب کبری جلوی در خیمه داخل نشسته و دارد ابی عبدالله را نگاه می‌کند، دارد می‌رود و زینب هم می‌داند دیگر برنمی‌گردد.

کجا رفتی که رفت از دیده‌ام دل

به دنبال غمت منزل به منزل

کجا رفتی که خونم خورد هجران

کجا رفتی که کارم گشت مشکل

به دریایی فکندی خویشتن را

کزان موجی نمی‌آید به ساحل

علی‌ای همنشین من کجایی

نمی‌پرسی چرا حال من و دل

 طاقت نیاورد، معروف است بلند شد دنبال ابی عبدالله دوید، مهلاً مهلا. وای ابی عبدالله پیاده شد، زینب کبری را در آغوش گرفت.

برادر، به قربان خلق نکویت

اجازه بفرما ببوسم گلویت

برادر دعا کن که زینب بمیرد

نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد

 


[1] . مثل آیه 72 سوره زمر.
[2] . مانند آیه 23 سوره جن، و 100 توبه.
[3] . مؤمنون: 10. 
[4] . أمالی، شیخ صدوق: ص 202 و 203.
[5] . وسائل الشیعه، باب ۹.
[6] . الکافی: ج2، ص506.
[7] . ر. ک به؛ بحار الأنوار :ج 73،ص267؛ الترغيب و الترهيب :ج 3،ص445،ح2.
[8] . فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ | لِعَلِيٍّ  قَالَ: يَا عَلِيُّ، لَعَنَ اللَّهُ ثَلَاثَةً: آكِلَ زَادِهِ وَحْدَهُ وَ رَاكِبَ الْفَلَاةِ وَحْدَهُ وَ النَّائِمَ فِي بَيْتٍ وَحْدَهُ. وسائل‏ الشيعه: ج 24، ص 416، ح 30937.
[9] . پند تاريخ: ج1 ، ص 68 ؛ يكصد موضوع 500 داستان: ج 1، ص 138.
[10] . صف:‌ 12.
[11] . ص: 44.
[12] . اُرْکضْ بِرِجْلِک هَذَا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِکری لِأُولِی الْأَلْبابِ؛ ص: 42.
[13] . رجوع شود به: دانشنامه بزرگ اسلامی:‌ ج 10، ص 4227.
[14] . آل عمران: 97.
[15] . کامل الزیارات:‌ ص 101.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^