فارسی
سه شنبه 28 فروردين 1403 - الثلاثاء 6 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عمل صالح، تجارتی پرمنفعت


نماز و طاعت الهی - جلسه ششم سه شنبه (30-9-1400) - جمادی الاول 1443 - مسجد رسول اکرم (ص) - 11.04 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

در بعضی از آیات قرآن از ایمان و عمل صالح (یعنی عبادت جامع) تعبیر به تجارت شده است، یکی از این آیات، آیه سوره مبارکه صفّ است “يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‌ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ”[1]، به مردم بگو شما را به تجارتی راهنمایی کنم که سود این تجارت نجات‌بخشی شما از عذاب دردناک و دائمی روز قیامت است؟ “تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ”[2]، این ایمان، باور داشتن خدا و فرستاده او، البته این باور کسبی است. یا آدم به قول قرآن مجید باید برود پیش اساتیدِ علم، درس بخواند که آن درس‌های ریشه‌دار و همراه با دلیل، چراغ ایمان را به خدا و به روز قیامت در چراغدان قلب روشن می‌کند، و اگر نشد برود درس بخواند، امیرالمؤمنین درباره خوبان عالم می‌فرماید: “وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ”[3] ، یک کار اینها وقف کردن گوش برای دانشی است که به حال آنها مفید است، “وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ”. این که اگر نشد خودشان درس بخوانند بیایند و بشنوند از آنهایی که درس خوانده‌‌اند، آن‌هایی که تخصص دارند، آن‌هایی که نهایتاً عالم ربّانی هستند، یعنی یک عالمی هستند که نظرشان و قصدشان راهنمایی مردم است، دلالت مردم است، برای دنیای خودشان کار ندارند برای آخرت مردم کار دارند.

از این طریق می‌توانند باور به خدا و قیامت را به دست بیاورند که ما هم از همین طریق به دست آوردیم، از زمانی که کودک بودیم اول با مادرهایمان بعد با پدرانمان، در هر شهری که زندگی می‌کردیم آمدیم در این مجالس و نتیجه این جلسات نورانی پربار خداباوری شد و پیغمبرباوری شد، گاهی که از من می‌پرسیدند فلانی چطور آدمی است؟ سوادی هم نداشت سواد مکتبی داشت، یا اگر سواد امروزی داشت قدیم شش کلاس درس خوانده بود، من در پاسخ آنها می‌گفتم این آدمی که من می‌شناسم و اعمالش رامی‌بینم خداباور است، قیامت باور است، خود این باور در وجود انسان کار آخرتی می‌کند؛ یعنی وقتی آدم پروردگار مهربان عالم را و قیامت را که حتماً برپا می‌شود، صد و چهارده کتاب آسمانی از قیامت خبر داده‌‌اند، قرآن بیش ازهزار آیه درباره قیامت دارد، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام درباره قیامت مطالب مهمی را مطرح کرده‌‌اند. این باور خدا و باور قیامت دراخلاق و در اعمال انسان اثرگذار است، شاید شما علما به این موضوع توجهی نفرموده باشید. حالا من مثل می‌زنم که خداباوری و قیامت‌باوری در روحیات ودر اخلاق، و در عمل چه آثاری دارد، خود ماها که در حدّی خداباور هستیم و قیامت باور هستیم اگر الان از درِ مجلس یکی بیاید داخل و بگوید که من به هر کدام شما نقد یک میلیارد تومان پرداخت می‌کنم، از امروز به بعد نماز نخوان ما نمی‌توانیم، یعنی ترک نماز از دست ما برنمی‌آید، بگوید یکی یک میلیارد تومان به شما می‌دهم یک سال در جلسه ما شرکت کنید، مشروب بخورید از دست ما برنمی‌آید، نه اینکه برنمی‌آید یعنی جلوگیر ما همین باور داشتن پروردگار و روز قیامت است.

گناهان دیگر را به ما پیشنهاد کند؛ گناه مالی، گناه بدنی، نه ما نمی‌توانیم، یا یک حقیقت باطنی دیگر؛ بیاید بگوید یکی ده میلیارد به شما می‌دهم قلبا و واقعاً از حضرت ابی عبدالله الحسین دست بکشید، نمی‌توانیم. این خداباوری است و آثارش است و قیامت‌باوری است و آثارش، این تجارت است.

“يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِه” ، این تجارت باطنی است، “وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ” ، پول دادن در راه خدا تجاهدون باموالکم، خب پول دادن برای ساختن مسجد، ساختن مدرسه، ساختن حوزه شیعه، پول دادن برای رفع درد یتیم، مشکل فقیر، مشکل مسکین، این نوع پول دادن تجارت است. یک تجارت بسیار سودمند است دو طرف هم دارد، سود این تجارت، چون در دو سه آیه بعد طرف دیگر این تجارت را می‌گوید یک طرفش رهایی از عذاب الیم است، یک طرفش هم بهشت است. یعنی یک تجارتی با دو نوع سود با دو سر سود، وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ، و این که با بدنتان در راه خدا زحمت بکشید خب بالاخره کار زحمت دارد، تجاهدون جهد یعنی مشقت، جهد یعنی سختی، این که رویارویی با دشمن را در میدان جنگ خدا می‌فرماید جهاد یعنی زحمت، یعنی مشقت، یعنی رنج، وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ، با وجودتان با هستی‌تان در راه خدا زحمت بکشید، پس یادمان بماند یادمان هم می‌ماند چون مطلب مشکل و پیچیده‌ای که نیست، عبادت تجارت است حالا این عبادت می‌خواهد بدنی باشد، می‌خواهد مالی باشد، تجارت است. خب بدنی؛ زبان برای خودش عبادت دارد، دست برای خودش عبادتی دارد، اعضای دیگر بدن هر کدام برای خودشان یک نوع عبادت دارند.

 نمونه برایتان بگویم؛ عبادت زبان، شما به یک قوم و خویش‌تان برمی‌خورید دینش ضعیف است نماز نمی‌خواند کار خیر نمی‌کند، وضعش هم خوب است، گمراه است، یا به یک فردی در جامعه، که گمراه است، شما با این حرف‌های خوبِ ریشه‌دارِ نورانی که در این مجالس یاد گرفتید همراه با نرمی، نه داد، نه فریاد، نه چماق، نه تازیانه، همراه بانرمی، این دستور پروردگار است؛ با گمراه که روبرو شدید نرم با او حرف بزنید، داد که فایده‌ای ندارد. وقتی سر طرف داد بکشید از تو بدش می‌آید ناراحت می‌شود، موسی ابن عمران کلیم الله است، یعنی در بین همه انبیا این مقام به او اختصاص داده شد” كَلَّمَ اللهُ‌ مُوسى تَكْليماً”[4] ، مستقیم صدای پروردگار را می‌شنید، بی‌واسطه فرشته، در کوه طور است اولین روزی است که به مقام با عظمت نبوت انتخاب شده است.

 یک روایت خیلی جالبی هم در این زمینه در کتاب‌های مهم ما هست، من هم از ایّام جوانی این روایت را دیدم، که یک روزی پروردگار به موسی بن عمران فرمود: می‌دانی چرا من تو را به این مقام انتخاب کردم؟ آخه یک علتی باید باشد که تو کلیم الله شدی، یک علتی باید باشد که تو یک انسان والایی شدی، یک علتی باید باشد که تو وصل به فیوضات الهیه شدی، اصلاً بی‌علت از طرف پروردگار مقام معنوی به انسان عنایت نمی‌شود، گفت: نمی‌دانم، همیشه انبیا در برابر پروردگار این ادب را داشتند، نمی‌دانم، خطاب رسید: به دو علت؛ یکی سجده‌های طولانی داشتی اینقدر در برابر من فروتنی وتواضع آن هم سجده بر خاک، این یک علتش، علت دوم؛ موج این خیلی مهم است خیلی، موج محبتی بود که در وجود تو قرار داشت. بعد پروردگار یک گوشه از این موج محبت را برایش گفت. موسی جوان بودی، در شهر مدین گوسفندچرانی می‌کردی، کار برای انبیا عار نبود، کار عار نبود، بیا این کار مثبت را انجام بده درآمد هم دارد، منِ لیسانس منِ فوق لیسانس بیایم بیل دست بگیرم! من بیایم در زمین کار بکنم، من بیایم ده تا گوسفند پرورش بدهم، کار که در اخلاق انبیاء عار نبوده، کار که خیلی خوب است. ملک الشعرای بهار که از شعرای همین قرن بود یک شعر خیلی خوبی درباره کار دارد، یک خط آن این است می‌گوید:

 برو کار می‌کن مگو چیست کار، نگو این کار؟ نگو این حرف را، برو کار می‌کن مگو چیست کار، که سرمایه جاودانی است کار، مردم! هزار و پانصد سال است این شیعه‌ها رفتند کار کردند بعد دیدند که پول اضافه آوردند، شما همه شهرها دیده‌‌اید دیگر؛ با این پول اضافه‌شان که از دل کار به دست آورده‌‌اند مسجد ساختند، حوزه ساختند، دارالایتام ساختند، کمک‌های فراوانی زمان خودشان به اقوامشان دادند به مردم محل دادند، چاه کندند درخت کاشتند قدیم، پل زدند، حمام درست کردند، در جاده‌های ایران که هنوز هم هست. یعنی اگر شما یک منطقه که استان فارس است از شیراز برو بیرون، هفتصد کیلومتر برو به طرف جنوب شیراز، گله به گله در بیابان‌ها منبع آب است گله به گله، آن زمان‌ها که لوله‌کشی نبود، آن منطقه هم گرما شدید بود، جوی نبود چشمه نبود، این‌ها آمده بودند یک جاهایی را درست کرده بودند آب انبار، گنبد هم زده بودند و یک راه‌های فرعی داده بودند. در بیابان سه ماه بهار سه ماه پاییز، سه ماه زمستان باران که می‌آمد، برف که می‌آمد، از همان مسیرهایی که کشیده بودند به آن آب انبار آب می‌آمد آب پر می‌شد. یک سال کاروان‌ها دراین جاده‌ها بی‌آب نبودند، سرمایه جاودانی است کار، یعنی تو با پولت یک بهشت ابد برای خودت درست می‌کنی، پول خیلی مرکب مهمی است. پول آدم را به بهشت می‌رساند.

اگر انسان نفهمد و این پول رامنحرف کند، این پول ربا می‌شود دزدی می‌شود رشوه می‌شود، غصب می‌شود، یک ماشین‌سواری می‌شود که آدم را در جهنم پیاده می‌کند. پول که به خودی خود رنگی ندارد پول خوب است یا بد است؟ تا دست انسان نیامده نه خوب است نه بد است هیچی نیست، اصلش یک فلز است طلا و نقره، فرعش هم یک کاغذهای چاپ شده قشنگی است به نام اسکناس که کل آن حواله است حواله بانکی است در دست مردم. حالا اگر این طلاو نقره در معدن باشد، خوب است یا بد است؟ فلز است، اما وقتی دست انسان می‌آید یا آدم را بهشت می‌برد اگر آدم خداباور و قیامت باور باشد، یا آدم را جهنم می‌برد اگر آدم در کنار پول کاری به کار خدا و قیامت نداشته باشد. آهن خوب است یا بد است؟ آهن تا دست انسان نیامده رنگ خوبی وبدی به این معنا ندارد، اما حالا این آهن را یک مهندس می‌رود از معدن درمی‌آورد، یک آهنگر می‌آید آهن را می‌خرد، بعد این آهن را تبدیل به شمشیر می‌کند، این شمشیر می‌آید در دست امیرالمؤمنین برای دفاع از خدا و اسلام و قرآن و قیامت و مردم مؤمن. یک دانه ضربت به عمرو بن عبدودّ می‌زند می‌شود “ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَین”[5]. همان یک بار ضربت زدن امیرالمؤمنین را پیغمبر می‌فرماید از عبادت کلّ جنّ و انس برتر است. آهن که خودش به خودی خود رنگی ندارد، صبر کن بگذار ببین این آهن دست چه کسی می‌افتد، اگر این آهن دست یک خداباور قیامت‌باوری مثل امیرالمؤمنین بیفتد یک بار این آهن را ببرد بالا و بیاورد پایین افضل من عبادة الثقلین. حالا اگر این آهن دست ابن ملجم بیفتد، همان شمشیر همان آهن معدن، آهنی که آهنگر شمشیر کرده وقتی دست ابن ملجم می‌افتد می‌شود أشقی الأشقیا، ما باید ببینیم ما چگونه هستیم، ما که پول پیش ما خانه می‌آید، متاع و کارخانه می‌آید تجارت می‌کنیم، ما رنگ به اینها می‌دهیم وگرنه خود اینها که رنگی ندارد، دارد؟ الان که گرانی خیلی سنگین است به همه شما هم فشار دارد می‌آید، ما هم که جزو شما هستیم، نیستیم؟ ما درِ مغازه سنگکی می‌رویم هیچکس به ما نان ارزان نمی‌دهد، درِ مغازه قصابی می‌رویم کسی گوشت ارزان به ما نمی‌دهد، ما هم مثل شما زیر فشار گرانی هستیم. اما حالا، پنج تا نان تافتون در مغازه نانوایی که هنوز دست کسی نیامده در اصطلاح معنوی چه رنگی دارد؟ رنگ بد دارد یا رنگ خوب دارد؟ نه رنگ بد دارد نه رنگ خوب دارد.

 باید صبر کنی ببینی این نان دست چه کس می‌رسد؛ اگر این نان، نان ارزان نان جو، بیاید خانه امیرالمؤمنین. یک شب ایشان، صدّیقه کبری، حضرت مجتبی، امام حسین، و نوشته‌‌اند فضّه، آمدند بنشینند سر سفره با همین نان جو افطار کنند یک فقیر در زد، هر پنج تا نانشان را به فقیر دادند. فردا شب یتیم در زد، پس فردا شب اسیر در زد، مسلمان‌ها که در مدینه اسیر نبودند، اسیر کی بوده؟ آن کسی که آمده بود با پیغمبر بجنگد، پیغمبر و امیرالمؤمنین و مسلمان‌ها را بکشد، اسیر این بود. علی می‌داند این اسیر آمده بود پیغمبر و خودش را بکشد ولی هر پنج تا نان افطار شب سوم را هم آوردند به اسیر دادند.

 این نان، حالا اگر این نان دست آدم‌های بدکار بیفتد، می‌خورند خالی هم نه، با کباب برگ و با کباب کوبیده و با ده جور خورشت و مربا، انرژی می‌گیرند به جان مردم می‌افتند، به جان مردم مستضعف می‌افتند. همین نانی که ما در ایران داریم می‌خوریم، این بدبخت لب گور که در امریکا رئیس جمهور است این هم دارد می‌خورد، همین نان را، حالا ما نان سنگک می‌خوریم او نان کارخانه‌ای می‌خورد، ما دیشب نان خوردیم، انرژی گرفتیم، صبح آمدیم صورت روی خاک سیدالشهدا برای خدا گذاشتیم، دو رکعت نماز خواندیم. او نان می‌خورد، انرژی حرف زدن می‌گیرد، فرمان می‌دهد بکُشید غارت کنید، نان به خودی خود که رنگ ندارد، باید ببینیم دست چه کسی می‌افتد.

 خب آن کسی که اهل باور خدا و رسول خداست “تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ” این برای قبلش. “وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ” با پولش با وجودش در راه خدا زحمت می‌کشد، در هر کار خیری، هم دست به جیب است و هم بدنش را حرکت می‌دهد، یعنی هم مالش بی‌قرار است هم بدنش بی‌قرار است. یعنی ثروتش در بانک حبس نیست بی‌قرار است، مال مال در حرکت است، مغازه مال می‌آید پیش خودش این مال را برمی‌دارد می‌آورد خانه زندگی را اداره می‌کند، اضافه‌اش را خمس و زکات می‌دهد، به مستحق می‌دهد، برای کارخیر می‌دهد. مال اگر بی‌قرار نباشد آدم را جهنم می‌برد ، مال باید متحرک باشد، بدن اگر بی‌قرار نباشد یعنی آدم تن‌پرور کسل، ضعیف، یک گوشه نشسته، میلیاردها تومان هم دارد فقط می‌خورد و چاق می‌شود و می‌میرد. بدن بی‌قرار سودی برای انسان دارد، بدن باقرار سودی ندارد ولی بی‌قرار یک جا نشسته همش حرکت است خانه، مسجد، روضه، مغازه، گریه، عیادت مریض، دیدن پدر و مادر، تشییع جنازه، بدن قرار ندارد، این بهترین بدن است. پول قرار ندارد این بهترین پول است، “تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ”. آخر آیه را ببینید چقدر شادی‌آور است! ذلکم؛ یعنی این عبادت باطنی. ذلکم، این ذلک اشاره به همان چهار تا مطلب اول آیه است: تومنون بالله و رسوله، تجاهدون باموالکم و انفسکم فی سبیل الله. ذلکم، این‌ها این چهار تا؛ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ، این برایتان خوب است اگر بدانید.

 خب ما که آمدیم از قرآن فهمیدیم و دانستیم، دیگر حالا باید راه بیفتیم که راه هم افتادیم، ما را که از اولِ تکلیف راهمان انداختند، حالا آنهایی که این سخنرانی را بعداً از صدا و سیما می‌شنوند، ببینند بشنوند که پول ساکن و بدن ساکن هر دو جهنم است، بدن بی‌قرار و پول بی‌قرار هر دو بهشت است، ذلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ، نمی‌دانید که چطوری به خیر شماست؟ خودم برایتان توضیح بدهم؛ خدا می‌فرماید: يَغْفِرْ لَكُمْ، اولاً آن چهار تا که اول آیه است سبب آمرزش شماست، يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً، این‌ها به سود شماست، اینها برای شما خوب است، زندگی حیوانی سودی برای شما ندارد، خب جهاد با بدن، انفسکم با وجودتان؛ یک عضو بدن زبان است، جهاد زبان شما در قوم و خویش‌هایتان ( کم دین بی‌دین، افراد جدای از خدا، یا در خیابان یا در محل) دلتان هم می‌سوزد، می‌آیید زبان‌تان را به کار می‌گیرید، جهاد.

 “اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ “.[6] این وصیت است، نیم ساعت مانده به شهادت امیرالمؤمنین به فرزندانش است. اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ ، شما می‌روید پیش او، حالا با زبانتان می‌خواهید تجارت بکنید. به موسی دارد می‌گوید زبانت را که به کار گرفتی در برابر فرعون نرم به کار بگیر، موسی اگر می‌خواهی با دشمنت و دشمن من حرف بزنی سخنت را روی موج محبت بریز، “اِذْهَبَآ إِلَى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى‏ فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً”[7] ، در امر به معروف در هدایت کردن مردم، داد کشیدن ممنوع، بد گفتن ممنوع، تلخ گفتن ممنوع، درشت گفتن ممنوع، زشت گفتن ممنوع. 

حالا اگر این کار را کردی - یعنی با زبان نرم با موج محبت یک نفر را هدایت کردی و از گمراهی درآوردی، نسبت به پولش گمراه بود، درآوردی نسبت به عبادت گمراه بود درآوردی، نسبت به اخلاق گمراه بود درآوردی- به خاطر این حرکت زبان (که طبق آیه، تجارت است) چه به‌‌تو می‌دهند؟ همین یک گوشه نشستی نرم با محبت، یک جوانی را یک قوم و خویشی را یک غریبه‌ای را نجات دادی.

 من یک رفیق داشتم، خانه‌اش میدان خراسان بیسیم نجف آباد بود، ته خیابان بی‌سیم نجف آباد خیاط بود، خیلی هم من دوستش داشتم، زیاد هم پای منبر من می‌آمد، هم ماه رمضان هم محرم و صفر، یک مقدار خیاطی که می‌کرد یک پولی پس انداز می‌شد برای زندگی شخصی‌اش، صبح ساعت هفت از خانه‌اش می‌آمد بیرون، قبل از انقلاب زمان طاغوت، سوار اتوبوس می‌شد تا توپخانه، راننده که ماشین را راه می‌انداخت همه دیگر او را می‌شناختند، راننده‌های آن خط می‌شناختند، وقتی که اتوبوس راه می‌افتاد از روی صندلی بلند می‌شد می‌آمد پشت به راننده رو به مردم تا توپخانه حلال و حرام خدا، گناهان، اخلاقیات، خوبی‌ها را برای آنهایی که در اتوبوس بودند بیان می‌کرد. آنجا که پیاده می‌شد، خب خسته شده بود، در یک مغازه‌ای یک چایی یک نان و پنیری می‌خورد، دوباره از توپخانه سوار می‌شد می‌آمد آخر بیسیم نجف آباد. در اتوبوس با اخلاق نرم، منبر می‌رفت، من نمی‌دانم چه تعدادی را این آدم هدایت کرد، راننده‌ها هم کاری به کارش نداشتند، کلانتری هم کاری به کارش نداشت، یعنی یک آدم تو دل برویی بود با نفوذ بود، حالا چقدر بهت می‌دهند؟ اگر با زبان نرم با نفس گرم با کلمات محبت‌آمیز فقط یک نفر را هدایت کنی، دو تا هم نه.

 رسول خدا به امیرالمؤمنین  فرمود - این روایت در خیلی از کتاب‌ها هست، یک جا و دو جا نیست، اگر ما این حرف‌ها را هم بخواهیم قبول نکنیم قرآن می‌گوید چه حرف‌هایی را می‌خواهید قبول کنید، چه حرف‌هایی را؟ “فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ”[8] ، بعد از حق غیر از گمراهی که هیچی نیست. اگر این حرف‌ها را هم ما نپذیریم وباور نکنیم چه حرف‌هایی را باید باور بکنیم؟ حرف‌های شیاطین، حرف دیگر که نیست؛ یا حق است یا نه گمراهی است. به امیرالمؤمنین- فرمود: چه روایت عجیبی است “لَأن يَهدي اللّه ُ على يَدَيكَ رجُلاً” علی جان! اگر یک نفر فقط به دست تو از گمراهی نجات پیدا کند یک نفر، “خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت علَيهِ الشَّمسُ و غَرَبَت”[9]، برای تو بهره‌اش وثوابش واجر آن بیشتر است از آنچه که خورشید بر او طلوع می‌کند، خب خورشید فقط به کره زمین که طلوع نمی‌کند، به مریخ به زهره به عطارد به زحل به اورانوس به نپتون به خیلی ستاره‌ها طلوع می‌کند. فرض کنید اینها را بگذارند در ترازو و بکشند و قیمت بکنند، اصلاً کره زمین را بکشند وقیمت بکنند با همه معدن‌هایش، چقدر می‌شود؟ آنچه که در مریخ است در زهره است در زحل است در اورانوس است اینها را بکشند چقدر می‌شود؟ حالا فقط به اینها که نمی‌تابد خورشید به کل ستاره‌های بین اینها هم می‌تابد. علی جان! یک نفر به دست تو هدایت بشود برای تو بهتر است از آنچه که خورشید بر او طلوع می‌کند و غروب می‌کند. اصلاً شما تجارتی در عالم پرسودتر از این تجارتی که خدا ما را به آن هدایت کرده است خبر دارید؟ یک بار دیگر آیه را بخوانم نورانیت مجلس اضافه بشود.

“يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ” ، چقدر قرآن زیباست، چقدر قرآن نور دارد، چقدر راهنمایی‌های قرآن زنده کننده است، دنباله مطلب همین مطلب با خواست خدا در جلسه بعد.

من از قول شما مردم پاک، شیعه، اهل تجارت آخرتی، یک سؤالی بکنم که ببینید این سؤال جوابش چیست. و آن این است که از قول شما از این سی هزار نفری که آمدند کربلا سؤال می‌کنم که یک بچه شش ماهه برای سیراب شدن شیر می‌خواهد، حالا شیر مادرش کم شده است یا نیست، خشک شده است، بالاخره بچه در گرمای پنجاه درجه بیابان و خیمه‌ها تشنه شده، مردم چقدر آب به این بچه می‌دادید سیراب می‌شد؟ کلّ فرات دست شما بود که کلّ فرات، همین الان هم آدم فرات را از داخل هواپیما اگر روز از عراق بیاید ایران ببیند مثل یک دریا می‌ماند. این بچه چقدر آب می‌خواست یک ته استکان بیشتر آب می‌خواست؟

غم مخور ای آخرین سرباز من

غم مخور ای آخرین همراز من

غم مخور ای کودک مدهوش من

قتلگاهت می‌شود آغوش من 

غم مخور ای کودک دُردی‌کِشم

من خودم تیر از گلویت می‌کشم

اینقدر زاری مکن از بهر آب

چون خجالت می‌کشم من از رباب

 پسرم!

مخفی از چشم زنان دل‌پریش

می‌کَنم قبر تو را با دست خویش

می‌گذارم صورتت را روی خاک

تا ز خاک آید ندای عشق پاک

 هنوز همه لحد را نچیده بود، دید صدای رباب می‌آید، حسین جان!

مچین خشت لحد تا من بیایم

تماشای رخ اصغر نمایم

 


[1] . صف: 10.
[2] . همان: 11.
[3] . نهج البلاغه:‌ خطبه متقین (همام).
[4] . نساء: 164.
[5] . بحارالأنوار: ج 39، ص 1 - 2، ح 1.
[6] . نهج البلاغه:‌ نامه 47.
[7] . طه: 41.
[8] . یونس: 32.
[9] . الکافی: ج 5، ص 28، ح4.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^