فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ارزش‌دهی پروردگار به خوبان عالم


اهل بیت 2 - جلسه چهارم یکشنبه (28-9-1400) - جمادی الاول 1443 - حسینیه محبان الزهرا (س) - 11.13 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

بخشی از تاریخ امت‌ها در کتاب خدا (قرآن مجید) بیان شده است، خیلی از زیبایی‌های عملی و اخلاقی و فکری گذشتگان در کتاب خدا توضیح داده شده است، خیلی از زشتی‌ها و بدی‌های امت‌ها هم بیان شده است. چرا در قرآن مجید این تاریخ گسترده گذشتگان - چه آنهایی که خوبی داشتند، چه آنهایی که بدی داشتند- توضیح داده شد؟ خود پروردگار عالم علتش را، سببش را در آیات گوناگونی بیان می‌کند، ولی کلی همه آیات این آیه است که در سوره مبارکه یوسف در پایان سوره آمده است: «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»[1]. تمام این داستان‌هایی که در قرآن بیان شده است - چه داستان‌هایی که خوبی‌های جامعه‌های گذشته را بیان کرده است، چه داستان‌هایی که بدی‌های اقوام گذشته را بیان کرده است - درس است، پند است، آموزش است. خب پند و آموزش و درس برای چه کسانی؟ «لِأُولِی الْأَلْبَابِ»؛ برای آنهایی که مغزشان کار می‌کند، عقلشان کار می‌کند و آدم‌هایی هستند که با این مغز و با این عقل به طور جدّی درس می‌گیرند. خب، چگونه درس می‌گیرند؟ این هم خیلی مهم است. این چگونه درس می‌گیرند را امیرالمؤمنین (ع) یک روز برای حضرت مجتبی (ع) بیان کرده است. می‌آیند خوبی‌های بیان شده امت‌ها را - اگر ببینند در خودشان نیست - تحقق می‌دهند، این‌ها هم می‌شوند خوب، زیبای معنوی. وقتی خوب شدند، وقتی زیبای معنوی شدند، در پیشگاه مقدس حضرت حق ارزش پیدا می‌کنند، برای پاداش گرفتن. چون آدم اگر ارزش پیش خدا پیدا نکند پاداشی ندارد، خدا به چه پاداش بدهد؟ خدا از زمان آدم با این جنس بشر قرارداد کرده است و قراردادش هم آزاد است که اگر خوبی‌ها در شما تحقق پیدا کرد؛ هم ارزش دارید هم پاداش، شما در آیات قرآن ببینید به خوبان عالم چقدر ارزش داده! من یک آیه را برای نمونه برایتان می‌خوانم، آیه در این زمینه زیاد است، هم در سوره بقره، هم نساء، هم اعراف، هم توبه، شاید الان نزدیک بیست تا آیه در ذهن من باشد از ارزش‌دهی پروردگار به خوبان عالم، البته پروردگار یک شرط گذاشته، که خوبان عالم به قید اینکه اعتقاد به خدا و قیامت داشته باشند و به تعبیر خود قرآن مجید مؤمن باشند، یعنی درونشان خالی از ایمان به خدا و ایمان به آخرت نباشد، اگر درون لخت باشد خوبی‌های بیرون ارزش ندارد، ولی خوب است، اما خب بی‌ارزش است، این قرار خدا در کنار همه انبیاء برای امت‌ها بود.

یک داستانی را نقل می‌کنند: فکر کنم در همین منبرهای دوره عمرتان شنیده باشید که؛ هارون الرشید در بغداد یک مسجد ساخت. خب، مسجد کار خوبی است، کار زیبایی است، کار درستی است، البته حالا ما اگر بخواهیم کار هارون را تحقیق و تحلیل بکنیم مسجدسازی او هم کار بدی بوده، کار نادرستی بوده، چون پول آن مسجد برای خودش که نبوده، برای بیت المال بوده، ملت اگر راضی نبودند ساختن آن مسجد حرام بوده. حالا فرض بکنید کار درست بوده، مسجد ساختن زیباکاری است، بالای سر در مسجد هم یک سنگ پهن نوشتند که این مسجد مسجد هارونی است، یعنی ایشان ساخته است. بهلول هم نصف شب یک خرده رنگ برداشت آورد، از نردبان رفت بالا، اسم هارون را پاک کرد و اسم خودش را نوشت. نوشت سازنده مسجد بهلول است، مأمورها صبح دیدند که بهلول، مسجد اعلی حضرت را به نام خودش کرده است، این اعلی حضرت‌ها هم پلیدترین آدم‌های روزگار بودند، غیر از اعلی حضرت‌ها خیلی از صندلی‌داران عالم از مقام بالا تا پایین واقعاً آدم‌های بدی بودند، آدم‌های فاسدی بودند، آدم‌های زشتی بودند، آدم‌های طغیانگری بودند. مأمورهای اینطور آدم‌ها هم بدتر از خودشان هستند، همه مأموران دوره تاریخ همین الان هم همینطور است، که این ضرب المثل در بین شما رایج است؛ به مأمور می‌گویند برو لباس بیاور، می‌رود سر مردم را می‌آورد. برو پول بیاور، می‌رود مردم را می‌کشد. کلاً اینطور بودند، حالا فرض کنید مأمون، هارون ارثی از پدرش رسیده بود و ارث هم حلال بوده، این مسجد را ساخت که اینها هم نبود. مأمورها وقتی دیدند به جای اسم اعلی حضرت اسم یک دیوانه بالای تابلو است، این دیوانه از عاقل‌ترین شیعیان دوره ائمه بود، انسان دانشمندی بود، قرآن‌شناس بود، حدیث‌شناس بود، شخصیت والایی بود، به شدت مورد محبت امام صادق و موسی بن جعفر (علیهماالسلام) بود، اما امامش به او نوشت: جانت در خطر است، تو را می‌کشند، این‌ها که رحم ندارند، خودت را به دیوانگی بزن، صبح از خانه که آمد بیرون، یک چوب بزرگی را برداشت و بین دو تا پایش قرار داد به صورت جهیدن جهیدن می‌آمد و می‌گفت: بروید کنار مرکب من لگدتان نزند، همه مردم هم ماتشان برده بود، بنده خدا که تا دیشب خیلی خوب بود، چه شد اینطوری شد؟! بالاخره با لباس پاره و سوار بر چوب، و می‌آمد در مردم آن وقت در دیوانگی چه امر به معروف‌ها و نهی از منکرهایی کرد! کارش نداشتند دیگر، می‌گفتند دیوانه است. یک بار آمد وارد کاخ هارون شد، هارون رفته بود دفتر کارش، آمد روی تخت هارون گرفت خوابید، خب تختی که رواندازش، زیراندازش زربافت بود، خیلی گران بود. مأمورهای دربار ریختند و ده بیست تا تازیانه و مشت و لگد به او زدند و پرتش کردند پایین. هارون رسید، چه خبر است؟ آدم دیوانه به هارون گفت که: ببین من سه چهار دقیقه روی تخت تو خوابیدم چقدر کتک خوردم، تو یک عمری روی این تخت می‌خوابی قیامت چقدر کتک بخوری! ما که در دنیا بود و پنج شش دقیقه.

 مأمورها آمدند، رنگ آوردند و اسم بهلول را پاک کردند و دوباره اسم هارون را نوشتند، هارون دید، گفت برای چه اسم من را پاک کردی، اسم خودت را گذاشتی؟ گفت: اگر این مسجد را برای خدا ساختی چه کار به اسمت داری؟ مردم بدانند تو ساختی یا ندانند، معلوم می‌شود که ذات این مسجد هارون که به نیت خودنمایی ساخته شده خراب است. حالا گاهی ظاهر عمل زیباست، ولی دل از ایمان به خدا و قیامت عریان است. این ظاهر خوب است، ولی ارزش ندارد. یعنی پروردگار عالم برای اعمال خوب بی‌دینان اصلاً ارزش قرار نداده، علتش هم روشن است، وقتی یک کسی خدا را قبول ندارد، قیامت را قبول ندارد، قرآن را قبول ندارد، می‌آید یک میلیارد برای یتیم‌ها می‌دهد، می‌آید صد تا جهازیه می‌دهد، خب برای خدا که نبوده، برای چه خدا ارزش‌گذاری کند وقتی که برای خدا نبوده؟ خب چه ربطی به خدا دارد که هم ارزش‌گذاری کند و هم پاداش بدهد؟

 این آیه را عنایت کنید، در سوره نحل است. نحل یعنی زنبور عسل، چقدر این حشره ارزش دارد که خدا برایش یک سوره نازل کرده است، یک سوره به نام او زده. ارزش است دیگر، هیچ حشره‌ای ماده غذایی عسل را تولید نمی‌کند، که خدا درباره این ماده می‌گوید: «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»[2]، این حشره با این کارش ارزش دارد، کارش تولید عسل است، کارش هم لله است، می‌دانستید این را؟ کار زنبور برای تولید عسل لله است، این هم آیه‌اش است: «وَأَوْحَیٰ رَبُّک إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یعْرِشُونَ ثُمَّ کلِی مِنْ کلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک»[3]، در تمام کارهایت وصل به ربوبیت من باش، این آیه قرآن است، البته این آیه را شما در قرآن می‌بینید، شرح این آیه را اگر بخواهید بدانید تا الان چند هزار کتاب در شرق و غرب درباره زنبور نوشته شده است، همه هم شرح همین آیه است همه.

«فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک»، هر قدمی که برمی‌داری قدم اتصال به ربوبیت من داشته باشد، آیه روشن است «فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّک». خب، خودش دارد برای خدا کار می‌کند، لذا این حشره‌ای که برای خدا دارد کار می‌کند کارش هم ارزش دارد، عسل. ارزشش هم این است «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ».

 ببینید برادران! ما، هم خودمان باید ارزش داشته باشیم هم کارمان، اگر خودمان ارزش نداشته باشیم کارمان خوب باشد این ارزش الهی ندارد، این خیلی مهم است. حالا آیه را ببینید در سوره نحل است، «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا»[4] این کار با ارزش است، «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا». حالا این عمل صالح را، یعنی این عمل با ارزش را چه کسی انجام بدهد؟ «مِن ذَکَرٍ أَو أُنثیٰ»، می‌خواهد این عمل با ارزش را مرد انجام بدهد می‌خواهد زن انجام بدهد، در عمل با ارزش بین مرد و زن هیچ تفاوتی نیست. نماز را مرد بخواند یا زن، روزه را مرد بگیرد یا زن، مرد مطابق قرآن و روایات زن‌داری بکند یا زن مطابق قرآن و روایات شوهرداری بکند، «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثیٰ»، اما «وَهُوَ مُؤمِنٌ». این که دارد عمل ارزشی انجام می‌دهد باید مؤمن باشد، این قرار از زمان آدم گذاشته شده است، اعلام هم شده است. یعنی مردم عذری ندارند، همه انبیاء به امت‌ها اعلام کردند. عمل خوب وقتی ارزش دارد که خودت خوب باشی و خوبی تو به این است که مؤمن واقعی باشی. پس دو تا ارزش در آیه مطرح است؛ یکی ارزش خود عمل‌کننده است که ارزشش به ایمان است، یکی ارزش عملش است که عمل صالح است. «مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَکَرٍ أَو أُنثیٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ»، خب این تاریخ در قرآن درس است، پند است، موعظه است، «لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»[5]، حالا چطوری من پند بگیرم؟ مثلاً از فرعون می‌خواهم پند بگیرم، خدا داستان فرعون را مفصل بیان کرده است، در سوره بقره است، در سوره هود، در سوره قصص، خیلی هم مفصل است، چند صفحه قرآن داستان فرعون است. بعد خود خدا می‌فرماید: در این داستان، عبرت و درس و پند و موعظه است. خب من از فرعون چه درسی بگیرم؟ فرعون مگر معلم تربیتی است؟ ولی خدا که می‌گوید درس بگیر، چگونه درس بگیرم؟ امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: در قرآن بنشین بدی‌هایش را ببین، خدا شمرده است، بدی‌هایش را. این کارها را کرد، این کارها را کرد، اگر تو این بدی‌ها را داری، حذف کن و وجودت را از این بدی‌ها خالی کن، نداری خوب هستی، مواظب باش اینطور بدی‌های فرعون که یکی از آنها تکبر در مقابل حق است در تو نباشد.* حذف کن و خودت را نگهدار که این بدی که یکی از آنها تکبر در فرعون بود در وجود تو جا نگیرد، جا خوش نکند، به جایی برسی که انبیاء همه- حالا من بخواهم برایتان بگویم باید ده تا آیه قرآن بخوانم و چند تا روایت، تمام انبیا- می‌گویند نماز، تمام انبیا.

 امام صادق (ع) می‌فرماید: آخرین وصیت صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به نماز بود، یک نفس دیگر نداشتند تا مردن، سفارش کردند نماز، بعد مردند. همه گفتند نماز[6].

پروردگار فرموده نماز، ائمه فرمودند نماز، اولیاء گفتند نماز. حالا اخلاق فرعونی یک رشته‌اش تکبر بوده، این که من در برابر خدا و انبیا و ائمه و اولیاء بگویم دوست ندارم نماز بخوانم، نمی‌خواهم بخوانم، این اخلاق فرعون است، این زشتی در فرعون بوده. قرآن می‌گوید: از فرعون درس بگیر، این زشتی را اگر داری حذف کن، اگر نداری مواظب باش در تو گُل نکند، این درس است. تمام بدی‌های بَدان برایت درس است، تمام زیبایی‌های زیباکاران برایت درس است، درست؟

 بعد از این مقدمه حالا یک جمله برایتان بگویم که اصلاً هدفم از بیان این مقدمه قرآنی این جمله است، که پروردگار می‌فرماید: تمام اقوامی که هلاک شدند- این را خیلی عنایت کنید من هم اولین بار است دارم این منبر را می‌روم، اصلاً به عمر منبرم این منبر را نرفتم، اولین بار است، تمام اقوام پیشین که هلاک شدند- با عذاب زلزله نابود شدند، با عذاب طوفان نابود شدند، با عذاب صاعقه نابود شدند، این‌هایی که در قرآن است با عذاب فریاد بلند آسمانی درجا مثل چوب خشک افتادند روی زمین؛ «إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیحَةً وَاحِدَةً»[7]؛ یک صدا فقط زدند بهشان «فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ» عین چوب خشک صد هزار نفر افتادند روی زمین، تمام شد کارشان. انواع عذاب‌هایی که به امت‌ها دادم چرا عذاب شدند؟ یعنی چرا جلوداری از این عذاب نبود؟ پیشگیری‌کننده‌ای از این عذاب نبود؟ علتش این بود که این امت‌ها به دستگیره‌هایی که متوسل شدند این دستگیره‌ها کاری که برایشان نکرد هیچ وپوک بود، پوچ بود یعنی به دیوار توخالی تکیه کردند، دیوار هوار آمد رویشان. به خیال، تکیه کردند خیال نابودشان کرد، به طاغوت‌ها تکیه کردند نابود شدند. به اسکناس تکیه کردند، این دستگیره مهمی نیست، این دستگیره وقتی چنگش را انداخت به گلوی انسان؛ انسان شل، بی‌تقوا، وقتی لذت اسکناس را برد حالا می‌نشیند فکر می‌کند چطوری اضافه کند! می‌بیند راه‌های مختلفی دارد؛ با ربا می‌شود پول را اضافه کرد، با کم فروشی می‌شود پول را اضافه کرد، با تقلب می‌شود پول را اضافه کرد، دزدی، غصب، رشوه، اختلاس. این دستگیره برایشان چه کار کرد؟ این دستگیره که آنها را برداشت و برد دوزخ، این چه دستگیره‌ای بود؟ طاغوت چه دستگیره‌ای بود که «أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»[8]، این‌ها قوم را ملت را به جهنم کشیدند. خب، این چه دستگیره‌ای است؟ علت عذاب شدن اقوام پیشین برای این بود که متوسل بودند به دستگیره‌هایی که اینها نجات‌دهنده نبودند. دستگیره‌ها انرژی نبودند، دستگیره‌ها قدرت نبودند، دستگیره‌ها با عالم بالا هیچ ارتباطی نداشتند، لذا وقتی عذاب آمد «لَیسَ لَهُ دافِعٌ»[9] این دستگیره‌ها نبودند که عذاب را برطرف کنند، نبودند.

 شما آخرهای سوره قصص را حتماً اگر امروز رسیدید بخوانید، آیات آخر را. موسی مؤمنین بنی اسرائیل، آدم‌های خیلی خوبی داشتند در زمان موسی، که در همین آیات قرآن از آنها یاد کرده است، به قارون با زبان نرم، سفارش می‌کردند: این ثروتی که خدا به تو داده هم خودت بخور، هم با آن آخرتت را بساز، هم درد مردم را دوا کن، «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ»[10]؛ پول اگر زلفش به ایمان انسان گره داشته باشد  آخرت‌ساز می‌شود، این هم متن قرآن، «وَ ابْتَغِ فِيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ»، این یک کارِ پول. «وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا»؛ از کنار این پول خانه درست کن، مَرکب بخر، زن و بچه‌ات را خوب اداره کن، این دو تا. سوم «وَأَحْسِنْ»؛ به مردم نیکی کن. قارون! در این جامعه یتیم هست، مسکین هست، بیوه‌زن هست، فقیر هست، آن هم غریبه نیست یا همشهری‌هایت هستند یا قوم و خویش‌هایت، این‌هایی که مستحق هستند، یا تهران دارند زندگی می‌کنند، همشهری ما هستند. یا در شهرهایی که ما به دنیا آمدیم دارند زندگی می‌کنند؛ همشهری ما هستند، یا قوم و خویش ما هستند. خاله زاده است، عمه زاده است، عموزاده است. سه تا کار با پولت بکن قارون، به ترتیب قرآن؛ اول آخرتت را آباد کن، با پولت می‌توانی آخرتت را آباد کنی.

 موسی در کوه طور مناجات می‌کرد، در ضمن مناجات خدا با موسی این بود: (موسی برای چند هزار سال پیش است نمی‌دانیم) موسی! در این دنیا هر کسی یک درهم برای حسین من هزینه کند هفتاد برابر به او برمی‌گردانم[11]. خب، با پولت تجارت آخرتی هم بکن، همه آن را فقط زمین و پاساژ و کارخانه و دستگاه اضافه نکن، اینها را که وقت مردن می‌گذاری و می‌روی. با پول، یک چیزی به خودت اضافه کن که با خودت برداری و بروی و نمانی. این همه پولها و کارخانه‌ها ماند و صاحب‌هایش هم مردند. طبق آیات قران در آل عمران و توبه الان درگیر عذاب هستند، پولهایشان هم پاک بوده، این آیات برای پول حرام نیست، این آیات برای ثروتمندان بخیل است، پیغمبر(ص) می‌فرماید: «البُخلُ شَجَرَةٌ تَنبُتُ فِي النّارِ»[12]، در آتش بودن بخیل قطعی است، حالا عمری هم نماز خوانده و روزه گرفته، فایده ندارد، بخل آتش است، اعمال خوب را می‌سوزاند. با پولت آخرت بخر، با پولت زندگی‌ات را خوب اداره کن، با پولت احسن به مردم نیکی کن. پاسخ این حرفها را برای چه می‌گویی؟ بنی اسرائیل! این دری وری‌ها چیست دارید به من می‌گویید؟ این ثروت «أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِنْدِي»[13]؛ با سواد و دانش خودم به دست آمده است، آخرت کدام است؟ مردم کی هستند؟ ثروت ملک من است، با علم من به دست آمده است، یعنی دستگیره من همه جا حضرت دُلار است، همه جا.

این‌ها را در سوره قصص می‌خوانیم، بعد خدا می‌فرماید: چون آدمِ لجباز ومتکبر و آدم بزرگی‌طلب بود و دستگیره‌اش هم این ثروت سنگین بود «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ»[14]؛ به زمین گفتم دهان باز کن خودش و کاخش را با کل ثروتی که در کاخ است ببلع، تمام شد. چرا امت‌های گذشته عذاب دیدند؟ چون متوسل به دستگیره‌هایی بودند که آن دستگیره‌ها دستگیره نجات نبود، پشمکی بود، موریانه خورده بود، پوک بود، درس بگیرید.

 این مقدمه را شنیدید، حالا پیغمبر دلسوز، پیغمبر عاشق، پیغمبر با محبت، پیغمبر رئوف، پیغمبر رحیم، بعضی از این اوصاف در قرآن است. برای نجات کل امت - مرد و زن - بیست و سه سال در کوچه، در خیابان، روی منبر، در مسجد، در خانه، در جمعیت، دستگیره معرفی کرد؛ که اگر می‌خواهید مثل گذشتگان دچار انواع عذاب‌ها نشوید متوسل به این دستگیره باشید، این دستگیره تمام عذاب‌ها را برطرف می‌کند، اجازه این که عذابی به شما برسد نمی‌دهد، این دستگیره چیست؟   بچسبد، بگیرد این دستگیره را، «مَنْ تَمَسَّکَ بِها نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق»[15]؛ کسی که متوسل به این دستگیره است توسل هم به این است، دوستشان داشته باشد، اقتدا هم به آنها بکند، نجات دارد «وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها» اما کسانی که از این دستگیره کنار هستند، یک جای دیگر هستند و این دستگیره را ندارند غَرِق، غرق می‌شوند؛ به طوفان، به زلزله، به بلا، به صاعقه، به گرانی‌های سنگین، به تسلط ستمگران بر سرشان، هزار طور بلا شمرده اند قرآن و پیغمبر و ائمه طاهرین (علیهم السلام). مبتلا به بلای کم بارانی می‌شوند، مبتلا به بلای قحطی می‌شوند، مبتلا به بلای گرانی غیرقابل تحمل اجناس می‌شوند. مشکلات ما هم حل شدنی نیست، با عوض شدن این و آن هم حل شدنی نیست، مردم هر چهارسالی صابون به شکمشان مالیدند که دیگر عوض شدند و همه کارهایمان درست می‌شود، این حرف پیغمبر است: اگر ملت و دولت به قرآن و به اهل بیت برنگردند محال است مشکلات حل بشود، محال است. چرا تا حالا حل نشده؟ بله؟ الان چهل سال است همیشه ما از تلویزیون و رادیو و سخنرانی‌ها می‌شنویم اقتصاد، اقتصاد. در این چهل ساله یک بار کنار کلمه اقتصاد از خدا حرف زده نشده است، از قرآن گفته نشده است، از اهل بیت گفته نشد. پیغمبر فرموده: «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبَداً»؛ اگر متوسل به قرآن و اهل بیت باشید هیچ مشکلی را اصلاً به چشم نمی‌بینید. ولی ما که همه جور مشکلات را داریم می‌بینیم، خلأ ما برای چیست؟ کمبود ما برای چیست، برای چیست؟

حتی آخوندهای باسوادمان هم که یا مجلسی بودند یا دولتی بودند در این چهل ساله، در این سخنرانی‌هایشان همیشه گفتند اقتصاد. خب، آشیخ! کنار این اقتصاد خدا کجاست؟ اهل بیت کجا هستند؟ همیشه مثل ماهی در آب که می‌گوید آب آب، هی پول پول می‌کنی، چرا درست نمی‌شود، چرا؟ بلا به ما راه دارد، راحت می‌تواند بیاید سراغ ما، اما وقتی سدّ ما قرآن و اهل بیت باشد هیچ بلایی از این سدّ رد نمی‌شود، مردم در کمال امنیت آرامش، ارزانی وخوبی و محبت زندگی می‌کنند. ما راهمان، برادران وخواهران! اهل مملکت، دولتی‌ها، ملتی‌ها، مجلسی‌ها، راهمان به طرف انواع بلاها باز است، اصلا جاده باز است، مانع نیست. مانع بلا، پیغمبر بیست و سه سال ناله زد که قرآن است و اهل بیت، «مَثَلُ أهلِ بَيتي كَسَفينَةِ نوحٍ». عجب روایتی است، این روایت را فقط ما نقل کردیم؟ نه. اگر من خودم وقت داشته باشم، شما هم وقت داشته باشید، من فردا صد تا کتاب سنی‌ها را آدرس‌هایشان را هم بیاورم، صفحه‌اش هم بیاورم، شماره روایت را هم بیاورم، این روایت را بیشتر کتاب‌های سنی‌ها هم نقل کرده‌اند: «مَثَلُ أهلِ بَيتي كَسَفينَةِ نوحٍ ، مَن تَمَسَّکَ بِها نَجی»[16]. آخرین حرف، «مَن تَمَسَّکَ بِها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ»، این حرف آخر پیغمبر است، تا قیامت هم این حرف آخر پیغمبر عظیم الشأن اسلام است.

در خانه، در بستر افتاده بود، دیگر نمی‌توانست نشست و برخاست بکند، خودش در گریه‌ای که می‌کرد و با پیغمبر حرف می‌زد (به پیغمبر بعد از درگذشت پیغمبر) می‌گفت: بابا! نیرویم تمام شده است، حالا لفظ خودش را هم بگویم: أبَتا «رُفِعَتْ قُوَّتِی»، تمام انرژی من رفت، در رختخواب می‌خواهد وضو بگیرد، این چهار تا یتیم باید بیایند زیر بغلش را بگیرند، بنشانند. از اول تا آخر نمازش را که نشسته می‌خواند، باید مواظبش بودند نیفتد. أبَتا «رُفِعَتْ قُوَّتِی»؛ نیروی من تمام شده. أبَتا بی‌تقصیر بی‌جرم، بی‌علت، بی‌سبب، «شَمَتَ بِي عَدُوِّي» بلند شو ببین چه زخم زبان‌هایی به ما می‌زنند، چه سرزنش‌هایی به ما دارند، «وَ خَانَنِی جِلْدِی». أبَتاه؛ بابا «وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی»[17]، بلند شو ببین غصه دارد من را می‌کشد، اینقدر از این ملتی که دستگیره‌شان سقیفه بنی ساعده شده بود، دستگیره‌شان یک مشت اشرار شده بود، دستگیره‌شان یک مشت آتش‌زن در خانه شده بود.

 اینقدر از این ملت منزجر و ناراحت بود که دیروز لحظات قبل از شهادتش گفت: علی جان! من را شب غسل بده، من را شب کفن کن، قبر من را شب بکَن، شب من را دفن کن، راضی نیستم یک نفر از اینهایی که بلای عالم را سر ما آوردند در امور ما حاضر باشند. خب، دختر پیغمبر! امیرالمؤمنین (ع) غسلت داد، با دو تا آب، آبی که حسن و حسین سطل سطل می‌آوردند، یک آب دیگر هم اشک چشمش بود، در بُرد کفنت کردند، قبرت را همسرت کند، یک قبر تمیز وخوب، تو را دفن کرد، آخرین لحظه هم بند کفنت را باز کرد، صورتت را روی خاک گذاشت. اما علی جان! تو برای زهرا این کارها را کردی، به ما بگو نوه‌ات زین العابدین با بدن ابی عبدالله چه کار کرد؟!

 


[1]. یوسف:‌ 111.
[2]. نحل: 69.
[3]. همان:‌ 68 و 69.
[4]. همان: 97.
[5]. یوسف: 111.
[6]. امالی،‌ شیخ مفید: ص 221.
[7]. یس:‌ 29.
[8]. ابراهیم:‌ 28.
[9]. معارج: 2.
[10] . قصص:‌ 77.
[11] . بحار الا نوار: ج 44، ص 308.
[12] . كنز العمّال : ج ۶ ص ۳۹۱، ح ۱۶۲۰۷ .
[13] . قصص: 78.
[14] . قصص:‌ 81.
[15] . امالی طوسی:‌ ص 60.
[16] . المستدرك على الصحيحين:ج 3 ،ص 163 ،ح 4720 ؛ ينابيع المودّة:ج 1 ،ص 94 ،ح 5 ؛ شرح الأخبار:ج 2 ،ص 501 ،ح 887.
[17] . بحار الانوار: ج43، ص175.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^