فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حقیقت دین


اهل بیت 1 - جلسه دوم پنج شنبه (25-9-1400) - جمادی الاول 1443 - حسینیه اهل بیت (گلپور) - 16.41 MB -

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمّد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین

 

امروز که در رابطه با دین مطالعه می‌کردم که سخن جلسه قبل را کامل کنم، سخنی که این حقیقت را نشان می‌‌داد که کلمه دین در قرآن مفرد آمده است، مفرد در برابر دو تا، سه تا، چهار تا به بالا است، این مفرد بودن دین در قرآن نشان‌‌دهنده این است که دین خدا از زمان آفرینش انسان تا روز بعثت پیغمبر یک دین بود، البته با اسم‌‌های گوناگون؛ اسلام، صراط مستقیم، هدایت، شرع. ولی واحد بود، یک حقیقت بود، الاّ اینکه در زمان آدم قوانین حلال و حرام دین خدا به تناسب جمعیت و نیاز جمعیت بود، جمعیت هم ابتدای کار یک خانواده بود، پدر و مادر و فرزندانی و نوه‌‌هایی، بعد که جمعیت زیاد شد و به زمان وجود مبارک حضرت نوح رسید نیاز به قوانین، به حلال و حرام، به مسائل باطنی و ظاهری زیادتر شد، سفره دین پهن‌‌تر شد، همینطور زمان به زمان این سفره پهن‌‌تر شد تا وقتی که خداوند مهربان پیغمبر اسلام را مبعوث به رسالت کرد، سفره با موادش را به شکلی تکمیل کرد که تا قیامت نیاز به پیغمبر دیگر نباشد، نیاز به وحی جدید نباشد، اسلام به صورت زمان پیغمبر دین انسان باشد تا روز قیامت. اما این سفره را چگونه کامل کرد؟ که هشت نه تا کتاب را برایتان اسم بردم، مطالب این هشت نه تا کتاب- که بعضی‌‌هایش شصت جلد است، بعضی‌‌هایش هجده جلد است، بعضی‌‌هایش سه جلد است، دو جلد است، که کل اینها- روایات  اهل سنت است، البته شیعه نوشته، که مجموع این روایات می‌گویند: آیه غدیر روز معرفی شدن علی ابن ابیطالب(ع) نازل شد، که حالا بحث آن مفصل است.

 (الیوم) الف و لام الیوم، چون گاهی در قرآن (یوم) الف و لام ندارد، ولی گاهی الف و لام دارد، وقتی که یک کلمه در عربی الف و لام پیدا می‌کند اشاره به یک وضع خاص یا شخص خاص، یا روز خاص است، اینجا معنی‌ (الیوم) این است که امروز که همه حاجی‌‌ها جمع شدند در این بیابان و سه روز هم ماندیم که عقب‌مانده‌‌ها برگردند و جلورفته‌‌ها را هم مأمور رفته برگرداند و خواسته من به این که؛ علی (علیه السلام) به عنوان ولی، امام، خلیفه معرفی بشود همه ببینند، همه بدانند. و عجیب این است، وقتی سخنرانی پیغمبر - که طولانی‌‌ترین سخنرانی دوره عمرش است- تمام شد فرمود: خدا رحمت کند هر کسی را که به هر زبانی سخنرانی امروز من را در دنیا پخش کند به هر زبانی. و بعد هم در سخنرانی‌اش یک مطلب الهی را از مردم پرسید، که در قرآن آمده: «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[1] ؛ پیغمبر من از خودتان به خودتان شایسته‌‌تر است، که راهنمایی‌‌تان بکند، حلال و حرام بگوید، مسائلی را مطرح بکند، او از خودتان به شما شایسته‌‌تر است. یعنی عقل شما فراگیر به تمام حقایق نیست، ولی عقل پیغمبر فراگیر به تمام حقایق است، شما را در همه زمینه‌‌های دنیا و آخرت راهنمایی می‌‌کند.

 این آیه را از مردم پرسید: «ألَسْتُ أوْلَى بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ»؟ مردم من با انتخاب خدا، از خودتان به خودتان شایسته‌‌تر نیستم، که خیلی از تصمیم‌‌ها را الهی و ملکوتی من برایتان بگیرم؟ «قالوا بَلَى» همه اقرار کردند، گفت: پس من اولی به خودتان هستم؟ گفتند بله، فرمود: من به دستور خدا علی را اولای به شما معرفی می‌کنم که از خودتان به خودتان شایسته‌‌تر است. و بعد فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» هر کسی من به او اولی هستم که قرآن فرموده، «فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ».

 اینجا برخلاف بیست و سه سال گذشته عمرش دو تا دعا کرد، دو تا نفرین. با اینکه در جنگ‌‌ها، در سختی‌‌ها، در مشکلات، هر وقت پیشنهاد نفرین به او دادند فرمود: من پیغمبر نفرین‌‌کننده  نیستم. در جنگ احد، هفتاد نفر انسان‌‌های واقعا ارزشی شهید شدند، یکی از آنها حمزه، یکی مصعب ابن عمیر که بیست و هشت سالش بود شهید شد. در اصول کافی است- در جلد دوم عربی- که پیغمبر یک روز مصعب را دید از کنار مسجد رد می‌شد فرمود: هذا رجل، نگفت جوان، نگفت هذا شابٌّ، فرمود هذا رَجُلٌ؛ این مردی است، شما جوان می‌بینید، این مردی است که نَوَّرَ اللهُ قَلبَهُ لِلإیمان[2]، خدا دلش را برای ایمان به خودش و قیامت روشن کرده است. این هم شهید شد. 

خب، اوضاع خیلی سخت شد، غارت کردند، زخمی کردند، امیرالمؤمنین نود زخم با نوک نیزه، با نوک شمشیر، به بدن مبارکشان خورده بود، ریختند دور پیغمبر، آقا وقت نفرین است، از خدا بخواه زمین دهان باز کند اینها را ببرد، یک صاعقه بیاید آنها را بسوزاند. فرمود: عیبی ندارد، دستش را بلند کرد، چه بود پیغمبر! عرض کرد: اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لَا يَعْلَمُون[3]؛ خدایا اینها را هدایت کن دانای به حقایق نیستند، اگر دانا بودند که با من نمی‌جنگیدند، همین. اصلا در دوره عمرش وارد نفرین نشد، تا کی؟ تا کنار مسئله امیرالمؤمنین، یعنی شما از نفرین پیغمبر درک کنید که داستان از چه عظمتی برخوردار است، اَللَّهُمَ والِ مَنْ والاهُ؛ خدایا عاشق کسی باش که عاشق علی است وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ؛ یاری کن کسی که علی را یاری کند، واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ رها کن کسی که علی را رها کند. یعنی از تمام رحمت و لطف و احسان خودت ببر، خذلان یعنی رها کردن، رها کن. وَ عادِ مَنْ عاداهُ؛ و خدایا دشمن کسی باش که دشمن علی است. خب، این آیه در غدیر را بالای صدها نفر اهل سنت نقل کرده‌اند که این آیه برای غدیر است و مربوط به علی ابن ابیطالب است. 

علی که معرفی شد این سفره‌ای بود که از زمان آدم تا زمان پیغمبر خدا پهن کرده بود برای هدایت بندگانش، ولی همان سفره را تا روز غدیر کم داشت، و خدا با امیرالمؤمنین کامل کرد، این نعمت ناقص بود خدا با امیرالمؤمنین تمام کرد، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ اینجا هم دین مفرد است، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً، باز هم دین مفرد است.

 دو تا آیه دیگر بخوانم بدون توضیح و بدون تفسیر که دین در این دو تا آیه هم آمده «إِنَّ الدّينَ عِندَ اللَّهِ الإِسلامُ»[4]؛ دین نزد خدا فقط اسلام است، کدام اسلام؟ اسلامی که به همه انبیاء ارائه کردم، یعنی دین صد و بیست و چهار هزار پیغمبر اسلام بوده و دینِ دیگر نبوده، این آیه.

آیه دوم را نخوانده یک آیه دیگر بخوانم، «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا»[5]؛ ابراهیم نه یهودی بود به خودتان نچسبانید، دروغ می‌گویید و نه  نصرانی بود، به خودتان نچسبانید ابراهیم را دروغ می‌گویید، ابراهیم پس دینش چه بود؟ دین حنیف، دین اسلام، آن آیه را که دیشب خواندم یک بار دیگر برای نورانیت بیشتر مجلس برایتان بخوانم، چه آیه عجیبی است! «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا»[6] این آیه را دقت بفرمایید، خیلی آیه فوق العاده‌‌ای است «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ»؛ من دینی که برای شما تدوین کردم «مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا» این دین را که دین خودم است به نوح سفارش کردم «وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»؛ حبیب من! همان دین را به تو وحی کردم، «وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ»؛ همین دین خودم را به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردم، و به پنج تای شما هم سفارشم این بوده «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ»؛ فقط دین من را برپا بدارید. چرا؟ چون اگر کسی متدیّن به این دین من نباشد تمام درهای نجات در دنیا و آخرت به روی او بسته است، چون اگر متدین به دین من نباشد یا منافق است یا کافر است یا مشرک است، یا لائیک است، یا گاوپرست است یا آتش‌پرست است. هیچکدام از اینها هم عامل نجات نیست؛ یا بت‌‌پرست است. گاو در هندوستان- نه در دنیا نه در آخرت - نجات‌‌دهنده هندوها نیست، یک حیوان است، چیز دیگری نیست. آتش در دنیا و آخرت نجات‌‌دهنده زرتشتی‌‌ها نیست، آتش با یک کاسه آب خاموش می‌‌شود، قدرتی ندارد، آتش با بستن پیچ گاز و نفت خاموش می‌شود، آتش با رها کردن کوره ذوب آهن و تغذیه نکردن کوره خاموش می‌شود، این اهل نجات دادن کسی در دنیا و آخرت نیست، آتش کاری که برای بشر می‌‌کند همین در ذوب آهن کار می‌‌کند و در ساخت میلگرد و در آشپزخانه که غذا را بپزد که مردم خام خواری نکنند، مشکل پیدا بکنند، اما اینکه زرتشتی‌‌ها تصور می‌کنند آتش مقدس است و عامل نجات است نه، اهورمزدای‌شان هم عامل نجات نیست چون یک خدای خیالی است، بت‌‌ها هم عامل نجات نیستند، دین الله که تجلی علم الله و حکمت الله و تجلی رحمت الله است، تجلی است نه اینکه یک مکتبی باشد در زمین وصل به او. نه، این جلوه علم الله است، جلوه رحمت الله است، جلوه احسان الله است. اگر کسی متدیّن به این دین بشود وصل به رحمت، به احسان، به لطف، به غفوریّت، به ربوبیّت، و به رزاقیّت خدا می‌شود، همه درها برای نجات به رویش باز است. 

خب، آیه دوم را بخوانم: دومین آیه‌‌ای که کلمه دین در آن مفرد است «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‏»[7] و اما آن آیه «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا»[8]؛ اگر کسی دنبال غیر از اسلام من باشد، اگر کسی خواستار دینی غیر از اسلام من باشد، «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا» برود، آزاد است من جلویش را نمی‌‌گیرم، اما بداند از اول اعلام کرده، هزار و پانصد سال پیش اعلام کرده است به کل بشر، ولی انسان بداند که هر دینی را انتخاب بکند «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»؛ من از او قبول نمی‌کنم. این یعنی چه؟ قرآن خیلی لطیف است، یک مقدار آدم در آیاتش دقت کند خیلی چیز گیرش می‌‌آید. یعنی اگر کسی اسلام را قبول نکند متدیّن به هر فرهنگ دیگر شود بی‌‌دین است، و بی‌‌دین هم پیش من ارزش ندارد، نمره ندارد، نجات هم ندارد. 

و اما مطلب جدیدی که برایتان عرض می‌کنم و بسیار مهم است، و سعی هم می‌کنم نکاتی است درباره سه آیه امشب که می‌خواهم قرائت بکنم، اینها را من باید بگویم تا بعد به فرمایشات صدیقه کبری برسم، وعده داده بودم امشب چند جمله از فرمایشات ملکوتی ایشان را بگویم، اما حیفم آمد که من با یک سلسله مقدمات، ارزش اهل بیت را بیش از پیش به شما ارائه نکنم و فرمایشات صدیقه کبری را بگویم، من این آیات را که امروز یادداشت کردم- نه اینکه حفظم نبود نه، روی کاغذ نوشتم کلمه به کلمه را- دقت کردم ببینم از عمق این آیات چه درمی‌‌آید؟! بعد گفتم آنی که درآمد حالا می‌‌روم سراغ روایات اهل بیت. در مهمترین کتاب‌ها ببینم اینی که من از قرآن- خداوند لطف کرد- دریافت کردم، این فرمایشات اهل بیت هم هست، دیدم برای هر سه آیه چه روایاتی آمده است! روایات با سند، روایات محکم، روایات استوار. 

خب مطلب چیست؟ این است که از اول قرآن، از سوره بقره شروع می‌‌شود، تا جزء آخر قرآن چهل و پنج بار- امروز شمردم خودم هم نمی‌‌دانستم، امروز به دست آوردم، چهل و پنج بار- خدا در این سی جزء کلمه نور را به کار گرفته است، کلمه نور را در موارد متعدد به کار گرفته است ولی این را بدانید که کلمه نور یک حقیقت دارای تجلیات، فروغ‌‌ها و شعاع‌‌های سنگین فوق‌العاده است، حالا سه تا آیه‌‌اش را  انتخاب کردم ببینم وقت اقتضا می‌‌کند هر سه آیه را بخوانم، غیر از روایات. من آیه را با خود آیه برایتان معنی می‌کنم که وقتی با خود آیه، آیه را معنی کردم به دریافت‌‌هایی رسیدم که دیدم روایت دارد. 

آیه اول؛ آخرهای سوره بقره است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا»[9]

اولا، در قرآن دو تا ولایت مطرح است، ولایت الله و ولایت الکفر و ولایت الطاغوت. یک ولایت ولایتی است که پروردگار عالم سایه‌‌اش را روی سر بندگان مؤمنش انداخته؛ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا» یعنی بندگانی که قبول دارند خدا را، بندگانی که دوست دارند خدا را، بندگانی که یادشان است که ما را خدا ساخته، ما را خدا دارد روزی می‌دهد، ما را خدا دارد کمک می‌‌کند، ما را خدا دارد شفا می‌‌دهد، ما را خدا دارد درمان می‌‌کند، خدا به ما بچه داده، خدا به ما نوه داده، خدا به ما آسمان‌‌ها و زمین و آب و ماه و خورشید و فلک را عنایت کرده است. همین مقدار به داوود فرمود[10]، همین مقدار که من را اینگونه بدانی مؤمن هستی، همین مقدار که بدانی مملوک هستی، مالک نیستی، مربوب هستی، ربّ نیستی، مرزوق هستی، رازق نیستی، عبد هستی، مولا نیستی، همین مقدار را بدانی تو می‌شوی مؤمن، من ولایتم را- یعنی کارگردانی‌‌ام را- در زندگی‌ات وصل می‌کنم به تو. اگر کارگردانی‌‌اش به ما وصل نبود، اگر ولایت الله به ما وصل نبود، یقین بدانید ما اینجا نبودیم، یعنی در خانه اهل بیت نبودیم. یقین بدانید ما این شصت هفتاد ساله و جوان‌ها در این بیست ساله و هجده نوزده ساله یک رکعت نماز نمی‌‌خواندند، یک روزه نمی‌‌گرفتیم، یک محبت به کسی نمی‌‌کردیم، دست به جیب برای کار خیر نمی‌‌شدیم، خشک بودیم، بدبخت بودیم، شقی بودیم، ولایت او برای ما کار کرده؛ یعنی دائما ما را زیر نظر لطف خودش دارد اداره می‌‌کند، رهایمان هم نکرده، دوستمان دارد که رهایمان نمی‌‌کند به هیچ عنوان، ما هم دوستش داریم «وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ»[11]، بندگان مؤمن من به شدت عاشق من هستند، من را می‌‌خواهند، هیچ کسی را در زندگیشان جایگزین من نمی‌‌کنند، آنهایی که جایگزین کردند جایگزین خدا در زندگی‌شان یا شیطان است، یا ابلیس است، یا دولت‌‌های استعمارگر است، یا طاغوت است یا هوای نفس است، یعنی خواسته‌‌ای بی‌در و پیکر، نامعقول، نامشروع. 

ولی ولایت پروردگار همینطور لحظه به لحظه دارد برای ما کار می‌‌کند، ما چرا گمراه نشده‌ایم؟ ما با این چند هزار ماهواره چرا تا حالا در ضلالت نیفتادیم، چرا؟ ما چرا از دین با این همه مشکلاتی که هست و وعده‌‌هایی که می‌دهند برای حل مشکلات و نمی‌‌توانند حل بکنند، چرا از دین فاصله نگرفتیم؟ چرا؟ ما چرا از دین خسته نشدیم، ما چرا رها نکردیم، ولایت خدا دارد کار می‌‌کند، معلوم است؟ اصلا کلمه ولایت یعنی کارگردانی، آن وقت کسی کارگردانش خدا باشد تمام درهای سعادت به رویش باز می‌‌شود. کسی کارگردانش خدا باشد دست از خدا و انبیا و اهل بیت برنمی‌دارد. شما چرا مثل بعضی‌ها نگفتید نه چیزی ندیدیم، نخواستیم، نه این دین را، نه این مجالس را، نه این ائمه را؟ چرا شما مثل بعضی‌‌ها در این مشکلات که همه ما هم داریم، چرا  نگفتید؟ ولایت خدا نگذاشت بگوییم. این ولایت را قدر بدانید خیلی مهم است، بله مشکلات است، گرانی‌‌های سختی هست، فشارهایی هست، اما ما دائم که زنده نیستیم، بالاخره می‌‌رویم و پیغمبر اکرم (ص) می‌‌فرماید: حرکت شما به طرف مرگ- این تعبیر پیغمبر است- سریع است. یعنی اصلا برای رفتن به طرف مرگ کندی ندارید، «وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَريع»[12]، سریع یعنی بسیار با سرعت، چون رابطه ما برادران و خواهران، با آفرینش، با خانواده، با زن و بچه، با کارخانه، با مغازه، با خانه، با دوستان، فقط یک نَفَس است. ما رابطه بدنی با کسی نداریم، ما رابطه‌‌مان یک نفس است، نفس بکشیم رابطه برقرار است، نفس بند بیاید یک مرتبه از همه جدا می‌شویم. از زن، از بچه، یعنی نفس که بند بیاید مجبورند ببرند ما را بهشت زهرا بخوابانند. این نفس گاهی در خواب قطع می‌شود، گاهی در بیداری قطع می‌شود. این نفس چند تا دیگر مانده تا وقت مردن؟ نمی‌‌ارزد که از زیر چتر ولایت الله خارج شود. بمانیم با خدا، مثل ابوذر، ابوذر انواع مشکلات را کشید، ماند. مثل عمّار بمانیم. و بالاتر و بالاتر و بالاتر مثل ابی عبدالله و یارانش و برادرانش و دخترانش و خواهرانش، بالاترین بلاها را کشید.

 اما این ولایت خدا با ابی عبدالله و این هفتاد و دو نفر چه کار کرد که با بدن مجروح روی زمین در گودال. هفتاد و یک بدن قطعه قطعه، روبرویش ناله زن و بچه، نزدیک بودند درِ گوشش، با کمال شوق صورتش را گذاشت روی خاک گفت: إلهِى رِضاً بِقَضائِکَ، این جلوه ولایت الله است، این است. این جلوه ولایت الهی است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا»[13] من ولی مردم مؤمن هستم، یعنی کارگردان‌شان هستم، کارگردان‌شان هستم. 

«يُخرِجُهُم» این مهم است، ولایت من دست بندگانم را می‌‌گیرد؛ یعنی کار خودم است، واسطه ندارد، «يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ» ، من کسانی که زیر سایه ولایت من هستند را از ظلمت نه، ظلمات تاریکی‌‌ها، ظلمت مفرد نیست در قرآن، ظلمت جمع است؛ از سه به بالاست ظلمت جهل، ظلمت بخل، ظلمت حسد، ظلمت کبر، ظلمت فرهنگ‌‌های مادی، ظلمت ابلیس، ظلمت شیاطین جنی و انسی. چون تاریکی فراوان است و گوناگون، همه‌اش یک طور نیست، من خودم بندگانم را از این تاریکی‌‌ها بیرون می‌‌آورم، حرکتشان می‌دهم إِلَى النّورِ.

 تا این‌جای آیه را نگه دارید «وَالَّذينَ كَفَروا»؛ آنهایی که در ظلمت کفر هستند «أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ»، آنهایی که در ظلمات کفر هستند کارگردانان‌شان طاغوت هستند، درست؟«أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ»، اولیاء جمع است، خب اولیائی که خدا ما را به سوی آنها می‌برد که از آنها تعبیر به نور کرده است در مقابل طاغوت، چه‌کسانی هستند؟ روایاتمان همه می‌گویند نور در آیه پیغمبر و اهل بیت است، آنها اولیاء دارند. خدا برای ما هم در سایه ولایتش اولیائی مثل پیغمبر، امیرالمؤمنین، صدّیقه کبری، و ائمه طاهرین قرار داده است. طاغوت با اینها چه کار می‌کند؟ می‌بینید که دارد چه کار می‌کند. اولیاء ما با ما چه می‌کنند؟ اولیاء ما دنیا و آخرت با ما هستند، آخرت هم از ما جدا نمی‌‌شوند. شاید نزدیک چهل تا روایت که خود من دیدم می‌فرمایند شما مردم مؤمن- که خدا ما را اولیاء شما قرار داده است- حتی دم مرگ هم تنهایتان نمی‌گذاریم، می‌‌آییم به ملک الموت سفارش می‌کنیم، خیلی راحت از دنیا می‌روید، راحت وارد برزخ می‌‌شوید. اگر هم گرفتاری گناه داشته باشید پروردگار می‌فرماید: من با بیماری، با ترس، با کم‌پولی، با مشکلات گناهانشان را می‌‌بخشم، لازم نیست توبه کنند. مریض می‌‌شود، ناله می‌‌کند، من به فرشتگانم می‌گویم ناله مریض مؤمن را پایش صدقه بنویس، حسنه بنویس، داد می‌کشد پایش حسنه بنویس، و وقتی که پاکتان می‌کنم با انواع این نوع بلاها خالص وارد برزخ‌تان می‌کنم، بعد به فرشتگانم می‌گویم کنار قبرش تا برپا شدن قیامت عبادت کنید، ثوابش را در پرونده بنده‌‌ام بنویسید. این ولایت خدا، می‌داند چقدر سود دارد، «وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ» اما اولیای ما کی هستند؟ نور است، نور کیست؟ ائمه طاهرین، فاطمه زهرا، اهل بیت. شما در احوالات قیامت صدیقه کبری بخوانید؛ احوالات قیامت، غوغایی است، تفسیر فرات علی‌بن ابراهیم، مجلدات مربوط به قیامت بحار، که تا صدیقه کبری بدنش را، خدا روحش را برمی‌‌گرداند وارد محشر می‌کند، خطاب می‌رسد: اُدْخُلِي اَلْجَنَّةَ؛[14] نایست، محشر جای ایستادن تو نیست، یک لحظه هم نایست، برو بهشت، پروردگار وقتی خطاب می‌‌کند برو بهشت امر حضرت حق را می‌‌پذیرد، می‌‌رود تا محل ورودی بهشت می‌‌ایستد، خطاب می‌رسد: حبیبتی لم لا تدخلین الجنه؛ برای چه نمی‌روی در بهشت؟ به پروردگار می‌گوید: من تنها نمی‌توانم بروم، خطاب می‌رسد: با چه کسی می‌خواهی بروی؟ دو تا مطلب را می‌گوید. می‌گوید: هر کسی به همسر من علی- به هر شکلی- کمک کرده است و هر کسی (یا رب) برای حسین من هر قدمی برداشته است، هر قدمی.[15]

 به ملا عباس مازندرانی، نرسیده به کربلا در خواب ابی عبدالله فرمود: من قبل از اینکه شما چند کیلومتر مانده به حرم من بیایید، خودم آمدم بازدید شما. و بعد حضرت فرمود: چرا آن کفشدار را نیاوردید که در مجلس من کفش‌‌های مردم را جفت می‌کرد؟ عرض کرد: آقا نتوانست بیاید، معذور بود. فرمود: برگشتید مازندران سلام من را به آن کفشدار برسانید و بگویید من تو را هم جزو زائرانم حساب کردم، این اولیاء ما.
 

خدا از اولیای ما یک کلمه تعبیر به نور کرده است، خَلَقَکُمُ اللهُ؛ در زیارت جامعه است أنواراً، اصلا ائمه طاهرین و پیغمبر و حضرت زهرا خلقت نوری دارند. روایات زیادی داریم که می‌فرمایند: شماها که با ما در ارتباط هستید گِل بدنتان را از گِل زیادی خلقت ما خدا آفریده است و یک درجه پایین‌تر از نور ما در وجود شما آمیخته است، یک درجه پایین‌تر از ما از نور ما در شما آمیخته است.

 این یک آیه که کلمه نور در آن است، و ائمه ما می‌گویند: نور ما هستیم، گاهی هم برای یک نفرشان قسم والله خوردند، امام باقر(ع) می‌فرماید: والله النور علی ابن ابیطالب و الله قسم جلاله.

خب، یازده امام دیگرِ ما جلوه حضرت امیر و جلوه صدیقه کبری هستند؛ یعنی همان نور است که به صورت امام مجتبی تجلّی کرده است، همان نور است به صورت ابی عبدالله. شنیدید که وقتی زین العابدین بدن را دفن کرد عرض کرد به پدر که: پدر، اَبَتَا ! اَمَّا الدُّنْیَا ، فَبَعْدُکَ مُظْلِمَةٌ، دنیایی که حسین ندارد چراغ ندارد، و الآخِرَةُ فَبِنُورِک مُشرِقَةٌ، کل آخرت با نور وجود تو روشن شد، کل آخرت. نه یک جا، نه یک قطعه.

 آیه دوم، «قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبين»[16]‌ ، اینجا برادرانی که عربی خوانده‌اند در آیه واو است، یک واو، نورا و کتاب مبین، این واو نشان می‌دهد که آیه دو مطلب را دارد می‌گوید، یعنی از پیش خودتان نور را معنی به قرآن نکنید، من در آیه دو تا حقیقت را دارم می‌گویم، پیش از قرآن نور را برایتان تدارک دیدم، بعد قرآن را. خب این نوری که پیش از قرآن در علمم برایتان تدارک دیدم چیست؟ ائمه ما می‌فرمایند: این نور، اهل بیت هستند که عالم به قرآن، آگاه به قرآن، و مفسر قرآن هستند.[17] اول، معلم برایتان قرار دادم پیغمبر، بعد قرآن نازل کردم، اول او را مبعوث به رسالت کردم، بعد قرآن نازل کردم؛ «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» [18]؛ اول من تو را آماده آموختن قرآن کردم، «خَلَقَ الْإِنْسَانَ»[19]؛ بعد هم انسان را آفریدم.

خب، آیه سوم سوره حشر است «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه»[20] نه این آیه باشد، سوره جلوتر سوره انعام، « أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً»[21] کسی که مرده زنده نما بود؛ یعنی عقل مرده، قلب مرده، روح مرده، اما بدنش متحرک بود، می‌رفت، می‌‌آمد، مغازه می‌رفت، می‌خورد، ازدواج می‌کرد. ولی به نظر منِ خدا، چون دین نداشت میته بود. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» چون لیاقت داشت، لیاقت نشان داد، شایستگی نشان داد، یک گوشه وجودش پاکی نشان داد، من زنده‌‌اش کردم، چطوری؟ این آیه در سوره انعام است.

 برویم سراغ آیه سوره انفال ببینیم چطوری زنده کرده این مرده را؟ «استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ»[22] پاسخ دعوت خدا را بدهید، پاسخ دعوت پیغمبر را بدهید، «لِما یُحْیِیکُمْ» ، چون خدا و پیغمبر با قرآنش، با روایاتش، شما را می‌خواهند زنده کنند. خب زنده شدن به قرآن، به پیغمبر، «أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ». درست؛ حالا زنده شده، خب زنده برای حرکت در جاده چراغ می‌خواهد، دنیا اصلا خود ظاهرش هم تاریک است، ببینید هر وقت خورشید غروب می‌کند نیمکره تاریکِ تاریک است، راه به سوی الهی هم هزار جور راه فرعی تاریک دارد. من تو را زنده کردم، حالا می‌‌خواهی جاده را حرکت کنی تا به بهشت برسی، «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ» ، یک چراغی برایت قرار دادم که با کمک آن چراغ تا بهشت بیایی، ائمه ما می‌فرمایند: این نوری که خدا برای این مرده‌ای که زنده کرده است قرار داده است ما هستیم، «جَعَلنا لَهُ نوراً یَمشی بِه فِی النّاسِ» که بتواند بین مردم زندگی درستی داشته باشد. خب، امشب هم به این حقیقت رسیدیم که این چهارده نفر نور هستند و ما با این نور می‌توانیم به کمال، به جمال، به جلال، به صفات عالی، و به آن انسانیت مقام بالا برسیم.

خدایا! ما از تو خجالت‌‌زده هستیم، حالا خیلی‌‌هایش که عمدی نبوده ولی بعضی‌‌هایش عمدی بوده، ما کم گذاشتیم، ما دستمان یک مقدار خالی است، ولی غصه نداریم، چون زیر چتر ولایت تو هستیم. گفتی بیاییم من تمام خلأهایتان را پر می‌کنم، گناهانتان را می‌بخشم. بیایید، «نَبِّئْ عِبادِي»[23] حبیب من! از من به بندگانم خبر بده: «أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»؛ من بسیار امرزنده و مهربان هستم، بیا. مخصوصا امشب بیا که شب جمعه است، اصلا من شب جمعه منتظر هستم. مریض به من بگوید من را شفا بده، بدهکار به من بگوید دینم را ادا کن، گنهکار به من بگوید من را ببخش، من منتظرتان هستم. 

«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الْآمِلِينَ (الْآلِمِينَ) ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ» کجایی؟ «يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ». 

این جمله بعد یک بار در کمیل در دوره عمر امیرالمؤمنین آمده است. یک بار هم در گودال قتلگاه؛ «يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ».

آن دم بریدم من از حسین دل

کآمد به مقتل شمر سیه دل

 این اشعار مطابق روایت است.

او می‌دوید و من می‌دویدم

او سوی مقتل من سوی قاتل 

او می‌نشست من می‌نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می‌کشید و من می‌کشیدم

او خنجر از کین من ناله از دل

او می‌برید و من می‌بریدم

او از حسین سر من از حسین دل.

خدایا! به حقیقت زینب کبری هر چه را از ما می‌گیری ما راضی هستیم بگیر، اما گریه بر ابی عبدالله را از ما نگیر. خدایا! مرگ ما را در حال گریه بر ابی عبدالله قرار بده. شب جمعه است، ای خدا! ما از وضع گذشتگانمان خبر نداریم، نمی‌دانیم در چه حالی هستند، به حق ابی عبدالله امشب همشان را سر سفره آمرزش و لطف و احسانت قرار بده. خدایا! واقعا نشان داده شده کسی دیگر نمی‌تواند مشکلات این جامعه را حل کند، به حقیقت ابی عبدالله از آن راهی که هیچکس گمان نمی‌کند با دست لطف و کرمت این ملت بزرگوار پرقیمت را از این همه پیچیدگی‌‌ها و مشکلات نجات بده. 

 


[1] . احزاب: 6.
[2] . الكافي:ج 2 ،ص 53 ،ح 2؛ تنبيه الخواطر: ج 1 ، ص 154.
[3] . اعلام الوری، طبرسی: ص 92.
[4] . آل عمران: 19.
[5] . آل عمران: 67.
[6] . شوری: 13.
[7] . آل عمران: 19.
[8] . آل عمران:‌ 85.
[9] . بقره: 257.
[10] . ص: 18.
[11] . بقره: 165.
[12] . كنز العمّال: ح 44163.
[13] . بقره: 257.
[14] . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال: ج 2، ص 217.
[15] . تفسیر فرات کوفی: ص 114.
[16]  . مائده: 15.
[17] . بحارالأنوار: ج۹، ص۱۹۷.
[18] . الرحمن: 1و2.
[19] . همان: 3.
[20] . احزاب:‌ 70.
[21] . انعام: 122.
[22] . انفال: 24.
[23] . حجر: 49.

0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^