فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نسیم رحمت الهی بر توبه‌کنندگان حقیقی


جایگاه روزه دار - روز هفدهم جمعه (10-2-1400) - رمضان 1442 - حسینیه هدایت - 15.63 MB -

تعابیر گوناگون قرآن از گناه-نَجَس‌بودن مشرکین-قمار و شراب، کار بریدگان از خدا-آتش، نام دیگر گناهحقیقت گناه در معارف الهیقابل‌جبران بودن گناه با پشیمانی و بازگشت-یاری خداوند با بندگان در جبران گناهان-دلسردی از بخشش پروردگار به‌منزلهٔ کفرحکایتی شنیدنی از قاتل حمزه(ع) و بازگشت او-رعایت قانون الهی برای همه-نام‌گذاری پروردگار به آمرزنده و محبت‌کنندهبهترین فرار، فرار به‌سوی خداوندنسیم رحمت الهی بر توبه‌کنندگان -مهلت توبه تا لحظهٔ مرگ-رحمت خداوند در روز قیامت بر بندگان-رحمت پروردگار شامل حال توابینکلام آخر؛ بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

تعابیر گوناگون قرآن از گناه

قرآن مجید تعبیرات بسیار قابل‌توجهی دربارهٔ گناه دارد که بنا به تفاوت گناهان، این تعبیرات هم متفاوت است: 

 

-نَجَس‌بودن مشرکین

یک‌جا می‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 28) شرک و آنهایی که به شرک آلوده هستند؛ یعنی معبود دیگری هم مثل هوای نفس، طاغوت، زورداران و پولداران (پولدارانی که دین ندارند) را در کنار خدا انتخاب کرده است و از آنها اطاعت می‌کند، «نَجَس» هستند، نه «نجِس». 

 

-قمار و شراب، کار بریدگان از خدا

دربارهٔ قمار و شراب هم می‌گوید: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 90) اینها آلودگی و ناپاکی است و هر دو هم کار بریدگان از خداست. شیطان یعنی هر بریدهٔ از خدا و گمراه‌کننده.

 

-آتش، نام دیگر گناه

در بعضی از تعبیرات قرآن آمده که گناه آتش است؛ مثل مال یتیم اگر به ناحق خورده شود، مال مردم اگر به ناحق خورده شود، ارث برادر و خواهر و مادر اگر به ناحق ربوده شود. 

 

حقیقت گناه در معارف الهی

در معارف الهی هم تعابیر مهمی آمده است. من در یکی از کتاب‌های مهم یکی از دانشمندان فرانسه دیدم؛ حالا از کجا به‌دست آورده بود، نمی‌دانم. در معارف ما هست که گناه یعنی مخالفت با مجموعهٔ نظام آفرینش و کوس جدایی‌زدن از کل خلقت. سعدی هم در یک رباعی دارد: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند»؛ کار آنها چیست؟ قرآن در آیات زیادی می‌گوید: «وَ سَخَّرَ لَكُمْ» شب و روز، آسمان‌ها، زمین، دریاها و کشتی‌ها را برای شما به‌کار گرفتم، «تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری». 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ××××××××× تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار ×××××××× شرط انصاف نباشد که تو فرمان نَبَری

 

قابل‌جبران بودن گناه با پشیمانی و بازگشت

-یاری خداوند با بندگان در جبران گناهان

حالا اگر اینها در زندگی اتفاق افتاد که اتفاق می‌افتند و افتاده است، «نَجَس»، «رِجْس» و «اِثم» به‌معنای تخریب بنیان شخصیت، آتش و مخالفت با کل نظام هستی، آیا این قابل‌جبران است؟ به‌نظر خیلی سنگین می‌آید، ولی آیا قابل‌جبران است؟ قرآن مجید شاید در بیش از صد آیه می‌گوید تا وقتی نمرده‌ای، قابل‌جبران است. با چه‌چیزی قابل‌جبران است؟ همهٔ اینها با یک حال الهیِ ملکوتیِ نورانیِ درونی به‌نام پشیمانی از گذشته و بازگشت از این امور به‌سوی پروردگار برطرف می‌شود. نظام هستی و خدا با آدم آشتی می‌کنند، خدا گناهان بین خود و خودش را می‌بخشد و به انسان یاری هم می‌دهد که به جبران گناهان مربوط به مردم برخیزد. واقعاً یاری می‌دهد! اگر آدم غصب و دزدی کرده، رشوه گرفته یا ربا خورده، همه را یاری می‌دهد که آدم تا وقتی نمرده است، حساب‌هایش را با بندگان خدا تصفیه کند. 

این یاری در قرآن کریم هم ذکر شده است. من اگر بخواهم لطایف قرآن را دربارهٔ توبه برایتان بگویم، بیشتر از دوسه‌تا ماه رمضان طول می‌کشد؛ فقط یک جملهٔ قرآنی را می‌گویم. خداوند در صریح قرآن می‌گوید: کسی که هنوز توبه نکرده است، کسانی که هنوز توبه نکرده‌اند و در باطنشان گذشته که توبه کنند، «تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا»(سورهٔ توبه، آیهٔ 118) من اول نسبت به آنها توبه می‌کنم که با آنها قهر نباشم و رابطه‌ام بریده نباشد. بعد از توبهٔ من، آنها توبه می‌کنند. 

انبیا چیزی بالاتر از این به ما یاد داده‌اند که عمق وجود آدم تکان می‌خورد و می‌خواهد متلاشی شود. انبیا به پروردگار گفتند: «تُبْتُ إِلَيْكَ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 143) به‌سوی تو توبه کردیم. انبیا با اینکه معصوم بودند و گناهی هم نداشتند، می‌گویند به‌سوی تو بازگشتیم. از این بالاتر، بعضی از انبیا به خدا گفتند: همین بازگشت به‌سوی تو هم کار ما نیست، «تُبْ عَلَیْه» بلکه تو به ما برگرد، اول برای ما توبه کن و به ما بازگرد. 

 

-دلسردی از بخشش پروردگار به‌منزلهٔ کفر

در این نقطه که تمام گناهان قبل از مرگ قابل‌جبران و بخشیده‌شدن است، هر گناهی که باشد، پروردگار هم اعلام قطعی کرده که گناهان قابل‌بخشش است، گناهان را می‌بخشم و توبه را قبول می‌کنم؛ خدایی که «غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ» است، می‌گوید: اگر کسی از من دلسرد و ناامید باشد، کافر است. این صریح قرآن است. من دلم نمی‌خواهد چیزی خارج از قرآن و روایات برایتان بگویم؛ چون هیچ‌چیزی ندارم که بگویم. در حقیقت، اگر پروردگار عالم به من توفیق ندهد که از قرآن و روایات بگویم، دو دقیقه هم نمی‌توانم به منبر بروم. اگر خدا، پیغمبران و ائمه حرف نزده بودند، به خودشان قسم، ما حرفی برای زدن نداشتیم. متن مطلب هم این است: «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ»(سورهٔ یوسف، آیهٔ 87) به‌طور یقین، کسی از رحمت من ناامید نمی‌شود، «إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ». 

 

حکایتی شنیدنی از قاتل حمزه(ع) و بازگشت او

این حرفی که می‌زدند و شاید الآن هم بزنند، صددرصد غلط است. «آب از سر من گذشت؛ چه یک نی، چه صد نی» واقعاً غلط است! به‌نظر شما غلط نیست؟! شما از جنگ احد خبر دارید که چه بلایی سر پیغمبر(ص) و مسلمان‌ها آمد؛ آن‌هم به‌خاطر طمع‌کاری چندنفر به غنائم جنگی! پیغمبر(ص) به اینها فرموده بودند این روزنه‌ را از دست ندهید و پایین نیایید؛ چه شکست بخوریم و چه شکست نخوریم! اما وقتی دیدند که مسلمان‌ها به پیروزی نزدیک هستند، به امید و طَمَع غنائم جنگی، (35 نفر از پنجاه نفر) از دره‌ای که دشمن پشت آن کمین داشت، پایین ریختند و دشمنان هم آمدند، آن پانزده نفر را قطعه‌قطعه کردند، از پشت به مسلمان‌ها حمله کردند و هفتاد نفر را کشتند. 

یکی از این شهدا، مصعب‌بن‌عمیر 28 ساله بود. در «اصول کافی» است که پیغمبر(ص) دربارهٔ مصعب فرموده‌اند: «نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ» خدا دل این آدم را نورانی کرد. یکی هم عمویشان حمزه(ع) بود که سفیانی‌ها به وحشی مأموریت دادند و گفتند: به جنازهٔ حمزه(ع) هم که روی زمین افتاده است، رحم نکند و دو گوش، انگشت‌ها، دماغ و لب او را بِبُرد، دندان‌هایش را خُرد و شکمش را پاره کند، جگرش را دربیاورد و قطعه‌قطعه کن، بعد در آن نخ کند تا آنها به گردنشان بیندازند. آیا این را شنیده‌اید؟ 

 

-رعایت قانون الهی برای همه

وقتی پیغمبر(ص) بالای سر عمویشان آمدند، دو دستور دادند: اول این جنازه را بپوشانید که خواهرش او را در این وضع نبیند؛ دومی هم دستور نبود، بلکه تصمیم بود و درحالی‌که به‌شدت گریه می‌کردند، گفتند: عموجان! من اگر به این مشرکین مکه دست پیدا کنم، به جای تو هفتاد نفرشان را می‌کشم. جبرئیل سریع نازل شد و گفت: خدا می‌فرماید که یکی از شما را کشتند، یکی را بکُش؛ 69 نفر دیگر را برای چه می‌کشی؟ امیرالمؤمنین(ع) هم همین وصیت را در شب بیست‌ویکم به حسن و حسین(علیهما‌السلام) فرمودند: حسن جان، حسین جان! وقتی مرا دفن کردید، نگویید امیرالمؤمنین کشته شده، در بین مردم بریزیم و آنها را درو کنید. من اگر زنده ماندم، خودم می‌دانم و قاتل؛ اما اگر از دنیا رفتم، یک نفر در تاریکی مسجد به من حمله کرد و دوتا نبودند. مواظب باشید! همه باید قانون الهی را رعایت کنند و مردم و حکومت ندارد؛ باید دید انبیا و ائمه چگونه زندگی کردند و با گنهکار برخورد کردند، همان کار را باید کرد.

مدتی گذشت؛ آن‌کسی که این بلاها را سر بدن حمزه درآورده بود، نامه‌ای از مکه به پیغمبر(ص) نوشت و گفت: من می‌خواهم به مدینه بیایم و مسلمان شوم؛ با من چه‌کار می‌کنی؟ من قاتل حمزه بودم و بدن عمویت را مُثله کردم. پیغمبر عبدالله است، ما هم باید عبدالله باشیم! وقتی پیغمبر(ص) نامه را خواندند، فرمودند: برای او بنویسید که بیاید، اسلامت را قبول می‌کنم. 

 

-نام‌گذاری پروردگار به آمرزنده و محبت‌کننده

این حرف‌ها را هضم می‌کنید؟ من که هضم نمی‌کنم! خیلی سنگین است که بگویی به مدینه بیا، هم توبه‌ات و هم اسلامت را قبول می‌کنم. آیا جا دارد که گنهکار از خدا ناامید شود؟! جا دارد که فردا شب (شب اول احیا) کسی در خانه‌اش بگوید من برای احیا به کجا بروم؛ بار من از کوه‌ها سنگین‌تر است! مگر مرا راه می‌دهد؟! آیا جا دارد که با این خدا کسی این حرف‌های بیهوده را بگوید؟ وقتی به مشهد می‌روید، حتماً این کار را بکنید. در حرم مطهر، وقتی زیارت حضرت رضا(ع) را در «مفاتیح‌الجنان» خواندید (نه در این جزوه‌هایی که پخش است. اینها زیارت‌های مستندی ندارد)، دوتا ورق بزنید، بالای صفحه نوشته است: «دعای بعد از زیارت حضرت رضا(ع)». این دعا کم از دعای کمیل، ابوحمزه و عرفه نیست؛ فقط مختصرتر است. یک‌جا امام سه بار با اشک می‌گوید: «یَا مَنْ یُسَمَّی بِالْغَفُورِ الرَّحِیم» ای که به آمرزنده و محبت‌کننده نام‌گذاری شده‌ای. ای انسان گنهکار، آیا باید از این خدا فاصله بگیری و بگویی «آب از سر من گذشت؛ چه یک نی، چه صد نی»؟ آیا باید بگویی حالا که مرا نمی‌بخشد، بگذار ادامه بدهم؟ آیا این رفتار درستی با پروردگار است؟

 

بهترین فرار، فرار به‌سوی خداوند

من الآن یادم نیست؛ شخصی به حضرت صادق(ع) یا پیغمبر(ص) گفت: خانمی مرا پیش شما فرستاده که بچه‌اش را کشته است. بچه به‌دنیا آمده بوده و او نمی‌خواسته، کشته است. حالا مرا فرستاده که بپرسم گناه او قابل‌بخشش است؟ حضرت فرمودند: به او بگو که گناهت بخشیده می‌شود؛ حتی اگر هفتاد پیغمبر را هم کشته بودی، من همین جواب را می‌دادم و می‌گفتم خدا تو را می‌بخشد. آیا از این خدا باید فرار کرد و روی برگرداند؟ آیا نباید دست در دست رحمت این خدا گذاشت؟ مگر در قرآن خطاب نمی‌کند و نمی‌گوید اگر می‌خواهید فرار کنید و در بروید، «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 50) به‌سوی خودم فرار کنید؛ چرا به این‌طرف و آن‌طرف فرار می‌کنید؟

در دل شب خیز و ريز قطرهٔ اشكى ز چشم ×××××××× كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

دل شب یعنی فردا شب، با دو شب دیگر و شب‌های دیگر در دل شب برخیز و قطرهٔ اشکی ز چشم بریز که «دوست دارم کند گریه گنهکار من». این متن یک روایت است! 

توبه شكستى بيا، هر آنچه هستى، بيا ×××××××× اميدوارى بجوى ز نام غفّار ما

بندهٔ شرمنده، تو؛ خالق بخشنده، من ××××××××× بيا بهشتت دَهَم، مرو تو در نار ما

 

نسیم رحمت الهی بر توبه‌کنندگان 

یک آیه هم برایتان بخوانم؛ عجب آیه‌ای است! این آیه، هم برای زمان حیات پیغمبر(ص) و هم برای زمان بعد از حیات پیغمبر(ص)، یعنی حیات برزخی‌شان است. خدا در این آیه می‌فرماید: «وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا»(سورهٔ انعام، آیهٔ 54) حبیب من! آنهایی که خوب مؤمن شدند و من و تو، قیامت و قرآن را باور کردند، به قول ما، گوش به زنگ باش که وقتی پیش تو آمدند، «فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ» مثل اینکه عده‌ای بنا داشتند پیش پیغمبر(ص) بروند و از گناه درددل کنند، خدا زودتر از اینکه آنها بیایند و درددل کنند، به پیغمبر(ص) می‌فرماید: وقتی آنهایی که به آیات من ایمان دارند، پیش تو آمدند، نگذار آنها به تو سلام کنند و تو به آنها سلام کن. سلام یعنی چه؟ یعنی قبل از اینکه آنها حرف بزنند، به آنها بگو که در امنیت هستید. «كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» خدا هزینه‌کردن رحمتش را بر خودش واجب کرده است. خدا بخل ندارد و دریغ نمی‌کند، رحمتش را حبس نکرده و مهربان و لطیف است. 

من نکردم خَلق تا سودی کنم ××××××××× بلکه تا بر بندگان جودی کنم

 

-مهلت توبه تا لحظهٔ مرگ

حضرت می‌فرمایند: بعد از اینکه توبهٔ آدم(ع) قبول شد، گفت: خدایا! ما یک لغزشی پیدا کردیم و توبه هم کردیم، تو هم قبول کردی؛ اما تکلیف نسل من و بچه‌های من چه می‌شود؟ آیا آنها هم اگر دچار لغزش و خطا شدند، توبه‌شان را قبول می‌کنی؟ خطاب رسید: حتماً قبول می‌کنم. آدم(ع) گفت: تا چه موقع قبول می‌کنی؟ چقدر مهلت دارند؟ خطاب رسید: برای بچه‌هایت غصه نخور؛ تا وقتی جان آنها به گلویشان نرسیده است، مهلت توبه دارند. 

 

-رحمت خداوند در روز قیامت بر بندگان

خدایا! ما نمی‌توانیم از تو تعریف کنیم؛ صفات، ویژگی‌ها و خصلت‌های تو دیوانه‌کننده است. خدایا! اگر از بندگانت کسی به مردم بدهکار بود و نشد که بدهد، نه اینکه نمی‌خواست بدهد؛ کاسبی او نگشت، پول گیر او نیامد و مُرد، بچه‌هایش هم نتوانستند بدهی‌اش را بدهند. بعدی‌ها هم که دیگر از بابابزرگ و بابابزرگ‌ها خبری نداشتند. با اینها چه‌کار می‌کنی؟ 

حضرت می‌فرمایند: خدا در روز قیامت طلبکارهایش را می‌آورد، خود بدهکار را هم می‌آورد. اول به طلبکارها می‌گوید: بین خودتان و من گناهی دارید؟ زنا کردید، به نامحرم نگاه کردید، حرف زشتی زدید، گناهی دارید یا ندارید؟! طلبکارها می‌گویند: گناه داریم. خدا هم می‌فرماید: همهٔ شما را می‌بخشم، به شرطی که این بندهٔ طلبکار مرا ببخشید. آیا بن‌بستی وجود دارد؟ نه، خدا همهٔ جاده‌ها را باز کرده است. چه خدایی داریم! «وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ». 

پیغمبر(ص) در کوچه‌ای می‌رفتند، خانمی در را باز کردند و صدایش کردند و گفتند: آقا چندلحظه‌ای داخل بیا. تنور در حیاط شعله می‌کشید و دوسه‌تا بچهٔ کوچک هم در حیاط بودند. به حضرت گفت: آقا من مادر هستم، آیا من دلم می‌آید یکی از این بچه‌هایم را در تنور بیندازم؟ حضرت گفتند: نه! آن زن گفت: پس چرا این‌قدر روی منبرهایت از جهنم، آتش و عذاب می‌گویی؟! تکلیف ما با خدایی که معرفی کرده‌ای، چیست؟! پیغمبر(ص) زارزار گریه کردند. زن گفت: چرا مرتب جهنم جهنم می‌کنی؛ یعنی مهر خدا نسبت به بندگانش از مهر من به این بچه‌ها کمتر است؟ حضرت فرمودند: نه! 

 

-رحمت پروردگار شامل حال توابین

سپس در ادامهٔ آیه می‌فرماید: «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» اگر از روی نادانی و هیجانات غرایز که آن‌وقت عقلتان کار نمی‌کرد، گناهی کردید؛ بعد توبه کرده و بین خودتان و مردم را اصلاح کردید، من شما را می‌بخشم و رحمتم را هم نصیب شما می‌کنم. 

حرفم تمام؛ البته خیلی هم ناتمام! مگر می‌شود خدا را به این راحتی تعریف کرد و گفت چه خدایی، چه آمرزنده‌ای و چه قبول‌کننده‌ای است!

 

کلام آخر؛ بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد

«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَاللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» یابن‌رسول‌الله، ای عدل جهانی، ای مُشرف به همهٔ امور، صدای ما را می‌شنوی و می‌بینی که کجا نشسته‌ایم. «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ» زیارت را می‌خوانید تا به اینجا می‌رسید؛ مردم، این خیلی عجیب است! «وَ اَنْتَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ» یابن‌رسول‌الله! از جانب خدا بر شما واجب است که ما را مهمان کنی و پناه بدهی. ما را به یک دعا مهمان کن، با آن زبان پرقدرت الهی‌تان به این میکروب بگو از این مملکت برود تا شیعیان آرام شوند و نجات پیدا کنند. همهٔ مریض‌هایشان هم سالم به منازلشان برگردند. تو در مهمان‌کردن و پناه‌دادن ما امر واجب داری. این سلام‌ها برای تو بود؛ اما به نیابت از تو می‌گوییم: 

«السَّلَامُ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ یَا بَابَ الْنِجٰاةِ الْأمة، السَّلَامُ عَلَيْكَ یا رَحْمَة اللّهِ الْواسِعَة».

گرسنه، تشنه، با ضعف بدن، با دیدن 72 داغ، در آخرین لحظات روی اسب رو به لشکر نشسته‌اند و از شدت تشنگی، خستگی و گرسنگی کاری هم نمی‌کنند. مقداری نیزه‌شان را در زمین فرو کرده، سرشان را به نیزه گذاشته‌اند تا رفع خستگی کنند. وای حسین جان! من در منبع معتبری ندیدم که به پیشانی‌شان سنگ زده‌اند. منبع معتبر ما کتاب «ارشاد» شیخ مفید است که این فقیه بزرگ و مرجع تقلید ایام غیبت صغری می‌گوید: همین‌جوری که رو به لشکر بود، پیشانی‌شان را با تیر هدف گرفتند.

 

خون فوران زد، با دست نشد که از فوران خون جلوگیری کنند، کمربندشان را باز کردند و پیراهن عربی‌شان را بالا آوردند؛ ناگهان با تیر سه‌شعبه به قلب حضرت حمله کردند. تیر این‌قدر شدید آمد که از پشت‌سر مقداری از تیر بیرون آمد. تیر را چند بار تکان دادند تا از جلو درآورد، درنیامد! روی اسب خم شد، از پشت‌سر با چه زحمتی تیر را بیرون کشید. ذوالجناح حس کرد که می‌خواهد بیفتد، سریع به میان گودال آمد. ذوالجناح دو دستش را جلو کشید و دو پایش را عقب کشید. 

بلندمرتبه شاهی ز صدر زین افتاد ×××××××××× اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد

نمی‌خواهم روضه مفصّل بخوانم، قلبتان را بسوزانم و مزاحم‌ شما بشوم؛ امام باقر(ع) خودشان در کربلا بودند. همین‌جوری که در گودال بودند، از یک‌طرف پنجاه تا صد نفر با اسب به گودال می‌آمدند، بالا می‌رفتند و دوباره برمی‌گشتند. امام زمان(عج) می‌فرمایند: هنوز زنده بودی و در گودال نفس می‌کشیدی که اسب بر بدنت تاختند.

 

تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه‍.ش./ سخنرانی هفدهم


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
شیطان رحمت الهی شرک توبه‌کنندگان حقیقی تعابیر قرآن حقیقت گناه

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^