فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نشانه‌گذاری‌های پروردگار در جادهٔ توحید


شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) - جلسه دوم یکشنبه (30-09-1399) - جمادی الاول 1442 - منزل استاد - 15.82 MB -

رسیدن به توحید، با تدبر در نشانه‌های الهی-تشویق قرآن و روایات به تدبر در نشانه‌های خداوند-جهت‌گیری جهان هستی به‌سوی پروردگارشکرگزاری در حوادث و مصائب، اوج بندگی-شکرگزاری ابی‌عبدالله(ع) در روز عاشورا -شکر عملی، بهترین شکرگزاری -حکایتی کوتاه از سعدی درخصوص شکرگزارینشانه‌گذاری‌ها، نشان‌دهندۀ راه توحید-توقف در نعمت‌ها، مانع رسیدن به پروردگار-حکایت لقمان و مرد در راه‌ماندهعوارض توقف و ایستایی در انسانطلوع عالی‌ترین صفات در وجود اهل توحید-مغر خالص و بی‌شائبه، حقیقت و ریشۀ انسان-سخنان بیهودۀ کم‌خردان در حق پیامبر خدا(ص)-اولوالألباب، دارندگان مغز خالصآیات کبرای خداوند در قرآن -صدیقهٔ کبری(س) کُفو و هم‌وزن امیرالمؤمنین(ع) -امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س)، از نشانه‌های اعظم خداوند -وجود امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س)، روشن‌ترین دلیل بر وجود خداوند-زینب(س)، محصول دو آیت‌ عظمای الهیکلام آخر؛ ای وارث سریر امامت ز جای خیز

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

رسیدن به توحید، با تدبر در نشانه‌های الهی

تمام جهان هستی، حقایق انفس و قرآن مجید، آیات خداست؛ یعنی همهٔ اینها نشانه‌گذاری‌های پروردگار در جادهٔ توحید است که هر انسان عاقل، منصف و خردمندی، حتی با یک نشانه، اندیشه‌ و فکرش و روحش این شایستگی را پیدا می‌کند که به توحید برسد. 

برگ درختان سبز در نظر هوشیار ××××××× هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

 

-تشویق قرآن و روایات به تدبر در نشانه‌های خداوند

قرآن مجید و روایات تشویق می‌کنند که مردم در این نشانه‌های پروردگار تدبر و تعمق کنند تا توحید در وجودشان تحقق پیدا کند. علمِ توحید و معرفت به پروردگار، جز از راه تفکر و اندیشه در نشانه‌های او حاصل نمی‌شود. کار این نشانه‌ها فقط نشان دادن اوست؛ یعنی اگر می‌خواهی او را با چشمِ دل ببینی و با دل دریافت کنی، از طریق این نشانه‌ها که در راه توحید قرار داده شده، امکان دارد. امیرالمؤمنین(ع) در جملهٔ کوتاهی می‌فرمایند: درس، پند و راهنمایی چقدر زیاد است و تعداد ندارد. خداوند هم در قرآن می‌فرماید: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»(سورهٔ نحل، آیهٔ 18) یعنی درس‌گیرنده چقدر کم است، ولی بیشتر مردم عمرشان را به غفلت می‌گذرانند و کمتر در نشانه‌های توحید دقت می‌کنند. اینها اهل دقت، فکر و اندیشه نیستند.

 

-جهت‌گیری جهان هستی به‌سوی پروردگار

جهان و هرچه در آن است، جهت‌گیری آن به‌طرف پروردگار مهربان عالم است. 

به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم ××××××× به دریا بنگرم، دریا تو بینم

به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت ×××××× نشان از قامت رعنا تو بینم 

اندیشه در نشانه‌های خدا این‌قدر باارزش است؛ چون کمک می‌دهد که انسان به توحید وصل شود. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةً». شاید کلمهٔ ساعت در اینجا به‌معنای قراردادهای زمان معمولی نباشد؛ ساعت در لغت هم به «لحظه» معنا شده است. یک لحظه اندیشه در کار درست و حقایق از یک سال عبادت بهتر است. هر کسی که توان دارد، باید چنین اندیشه‌ای را در خانواده‌اش، مردم و دوستانش زنده کند. یک رشته از دعوتش را دعوت به اندیشه و تفکر قرار بدهد. انسان براساس این اندیشهٔ پاک، درست و به‌کارگیری نعمت عقل به جایی می‌رسد که می‌تواند ادعا کند؛ آن‌هم ادعای درست و حقیقی، نه ادعای شاعرانه.

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار ××××××× چه کنم، حرف دگر یاد نداد استادم

 

شکرگزاری در حوادث و مصائب، اوج بندگی

-شکرگزاری ابی‌عبدالله(ع) در روز عاشورا 

انسان به جایی می‌رسد که وقتی خیلی از حادثه‌ها، مصائب و بلاهایی که سر او می‌آید، شکر کند؛ یعنی از خدا سپاسگزاری کند و به قول عوام، به پروردگار بگوید دستت درد نکند که مرا دچار حادثه، مصیبت و بلا کردی. ابی‌عبدالله(ع) این حقیقت را در شب عاشورا نشان دادند؛ درحالی‌که علم دارند که فردا همه به شهادت می‌رسند، باقی‌ماندگان هم اسیر می‌شوند و سنگین‌ترین داغ‌ها به قلب‌ها می‌نشیند. بااین‌حال، در جلسه‌ای که تشکیل دادند، اصحاب و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را در خیمه جمع کرده و سخنرانی کردند، در پایان سخنرانی، کنار علم خودشان به فردا و حوادث آن، ملتمسانه به پروردگار گفتند: «وَ اجعَلنا مِنَ الشَّاکِرین». این سخنرانی‌ها خیلی قابل‌دقت است! حضرت به پروردگار عرضه نداشتند: «وَاجْعَلْنَا مِنَ الصّائِمِينَ، مِنَ الصّالِحین، مِنَ الْقٰائِمین، مِنْ أهْلِ الْجَنّة»؛ از همه بهتر بلد بودند که اینها را بگویند، ولی گفتند: همهٔ ما -کوچک و بزرگ، زن و مرد، جوان و مُسن- را یاری بده تا از سپاسگزاران قرار بگیریم. 

 

-شکر عملی، بهترین شکرگزاری 

این یعنی کل حادثهٔ کربلا که رقم ازلیِ توست، برای ما نعمت عظیم قابل‌شکری است؛ چون شکر برای نعمت است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «کلُوا مِنْ طَیبٰاتِ مٰا رَزَقْنٰاکمْ وَ اُشْکرُوا لِلّٰهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 172) یا در این آیه می‌فرماید: «وَ جَعَلَ لَکمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 78) نعمت چشم، گوش و درک برای این است که شما شاکر و سپاسگزار باشید؛ البته نه اینکه چشم، گوش و قدرت درکت را ببینی و بگویی الحمدلله. شکر در این آیات، شکر عملی است؛ چنان‌که در خود قرآن هم آمده است: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ»(سورهٔ سبأ، آیهٔ 13) ای خاندان داود، عمل کنید؛ برای چه عمل کنید؟ «اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکراً» برای اینکه شکر خدا را با عمل تحقق بدهید. عمل، شکر است. شکر در آیهٔ مربوط به خاندان داود، «مفعولٌ لِاَجله» است. از پنج مفعول عربی در ادبیات، این مفعول لاجله است؛ یعنی عمل کنید برای تحقق شکر. بعد پروردگار می‌گوید: «وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ» مشتری شکر به این معنا که عمل را شکر بداند، خیلی کم هست.

 

-حکایتی کوتاه از سعدی درخصوص شکرگزاری

سعدی داستان کوتاهی را در گلستان نقل می‌کند و می‌گوید: شخصی کنار دریا بود، دید پلنگی به یک‌نفر حمله کرده، یک پای او را قطع کرده و خون می‌ریزد. به او گفت: در چه حالی هستی؟ آن مرد گفت: خدا را شکر می‌کنم که به مصیبتی گرفتارم، نه به معصیتی. حادثه هم شکر دارد؛ بچه از دستت می‌رود، شکر دارد؛ مال از دستت می‌رود، شکر دارد؛ به‌سختی بیمار می‌شوی، شکر دارد؛ ضربه‌ای به تو وارد می‌شود، شکر دارد؛ بدون ‌علت و ‌دلیل، چهارتا آدم‌ بی‌تقوایِ پَست آبرویت را می‌برند، شکر دارد، نه ناله. شکر مربوط به نعمت است؛ حضرت سیدالشهدا(ع) نیز کل حادثه کربلا را نعمت ویژه و خاص حساب کردند و اعتقادشان این بود: «وَ اجعَلنا مِنَ الشَّاکِرین» این نعمت این‌قدر عظیم است که برای شکر آن، تو باید ما را کمک کنی. این خیلی حرف است و دقت می‌خواهد.

 

نشانه‌گذاری‌ها، نشان‌دهندۀ راه توحید

-توقف در نعمت‌ها، مانع رسیدن به پروردگار

اهل توحید، یعنی آنهایی که نشانه‌گذاری‌های خدا را در جادهٔ توحید می‌بینند، به اینجا می‌رسند؛ چون همهٔ این نشانه‌گذاری‌ها به‌خاطر این است که مردم به توحید برسند، نه به خود آن نشانه. به خود آن نشانه‌ها که خیلی از انسان‌ها میلیون‌ها سال پیش رسیده‌اند. هر کس دفتر علم را مطالعه کند، می‌بیند که کتاب‌های دانشمندان گذشته و فعلی از این نشانه‌های عالم آفرینش و انفس پر است. کتابی به نام «فیزیولوژی انسان» هست که چند دانشمند با هم نوشته‌اند، کتاب خیلی خواندنی‌ای است و من شاید بخش مهمی از این کتاب را که لازمم بود، خوانده‌ام. این چند دانشمند خیلی زحمت کشیده‌اند و دریافت‌های خودشان را از عالم انفس، یعنی وجود انسان در این کتاب نوشته‌اند. آدم از مطالب این کتاب ماتش می‌برد و شگفت‌زده می‌شود؛ ولی اینهایی که چنین مطالب بسیار مهمی را از کتاب انفس نوشته‌اند، همه مسیحی بودند و مسیحی هم مردند. اینها یک‌بار هم به پروردگار توجه نکردند که به پروردگار بگویند: تو با این آفرینشی که داری، بزرگ، قادر، رحیم و محسن هستی. وقتی به نعمت‌ها رسیدند، به پروردگار نگاه نکردند و ماندند، متوقف و اسیر شدند، رد نشدند تا نعمت و نشانه را نردبان رسیدن به او قرار بدهند. اینها فقط نشانه را دیدند، اما جاده و صاحب جاده و نشانه را ندیدند. شاعر عرب می‌گوید: 

وَ فِی کُلّ شَیْئی لَهُ آیة ××××××××× تَدُلّ عَلَی أنّه واحد 

 

-حکایت لقمان و مرد در راه‌مانده

در هر چیزی نشانه‌ای برای پروردگار است و نظام این کل شیء نشان می‌دهد که کار یک نفر است. این توحید است، در این جاده کنار نشانه نمان، ببین و بفهم، بعد برو که برسی. کسی در بیابان از لقمان پرسید که از اینجا تا شهر چقدر راه است؟ به او گفت: راه برو! مرد گفت: من شهر را از چه کسی می‌پرسم؟! چقدر به شهر مانده است؟ لقمان گفت: راه برو! آن مرد فکر کرد که او آدم بی‌عقل و نفهمی است، حرکت کرد و رفت. وقتی چند قدمی رفت، لقمان از پشت سرش صدا زد و گفت: تا شهر دو ساعت مانده است. مرد گفت: چرا این را از اول نگفتی؟ لقمان گفت: من راه رفتنت را ندیده بودم. وقتی کیفیت راه رفتنت را دیدم، با جاده نسبت‌گیری و ارزیابی کردم، دیدم با این قدم‌هایی که تو برمی‌داری، دو ساعت به شهر مانده است؛ اگر کندتر بروی، سه ساعت مانده و اگر تندتر بروی، یک ساعت مانده است. 

 

عوارض توقف و ایستایی در انسان

متأسفانه نود درصد مردم عالم اصلاً در جادهٔ توحید راه نرفته‌اند که به آنها بگویند چقدر مانده تا به خدا برسی؛ اینها متوقف هستند. در غذا، شکم، غریزهٔ جنسی، بدن، مغازه و کارخانه، کشاورزی، دامداری و صنعت متوقف هستند و کمتر در این عرصه‌ها از خدا یاد می‌کنند یا آنچه در اختیار دارند، به‌عنوان نشانه خدا می‌بینند. اینها ایستایی دارند و متوقف هستند؛ حکما می‌فرمایند: هرچه که متوقف است، نهایتاً دچار عفونت و فساد می‌شود. اگر آب استخر را حرکت ندهند، با آن موتور رفت‌وآمد نکند و دارو و کلر به آن نزنند، رنگ و بوی آن بعد از مدتی برمی‌گردد، خاکشیر و کرم ریز می‌گیرد. اگر درخت متوقف شود، خشک می‌شود؛ یعنی اگر ریشه کاری نکند و بایستد، برای گرفتن آب و املاح از زمین حرکت نکند، خشک می‌شود. انسان هم همین‌طور است و اگر با این نشانه‌گذاری‌های پروردگار در جادهٔ توحید به‌طرف خدا حرکت نکند، خشک و چوب می‌شود؛ نهایتاً طبق آیهٔ پانزدهم سورهٔ جن، «فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» هیزم دوزخ می‌شود. 

 

طلوع عالی‌ترین صفات در وجود اهل توحید

-مغر خالص و بی‌شائبه، حقیقت و ریشۀ انسان

اما انسانی که سرسبز است و ریشهٔ وجودش طبق فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، «أصلُ الإنسانِ لُبُّهُ و عَقلُهُ دِينُهُ» خرد اوست؛ حقیقت و ریشهٔ انسان، آن مغز خالص اوست. اولوالألباب یعنی چه؟ یعنی آنهایی که دارای مغز خالص و بی‌شائبه هستند. مغز آنها با این فرهنگ یا آن فرهنگ، با این ایسم یا آن ایسم قاتی ندارد. مغزشان خالص است و خالص هم کار می‌کند. این ریشه که لبّ است، در وجود اولوالألباب دائماً در حرکت است. شما اگر به آیات اوایل سورهٔ رعد دقت کنید، بعد از اینکه می‌گوید: «إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الألْبَابِ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 19)، خصلت‌هایی را بیان می‌کند. نزدیک ده خصلت که برکت لبّ است؛ یعنی آن مغز خالص که خدا را با بُت قاتی نکرده است تا مشرک بشود؛ خدا را با دنیا قاتی نکرده است تا مادی‌گر بشود؛ خدا را با شهوات قاتی نکرده است تا بندهٔ شهوات بشود. 

 

-سخنان بیهودۀ کم‌خردان در حق پیامبر خدا(ص)

آن‌که مغزش خالص کار می‌کند، لزوماً عالی‌ترین صفات از وجود او طلوع می‌کند و نمی‌تواند طلوع نکند. این نمی‌تواند که عرض می‌کنم، در قرآن مجید هم هست. مردم کم‌ظرفیت که عقل آنها با پول قاتی داشت، در جنگی گفتند: پیغمبر بخشی از این غنیمت‌ها را برای خودش برداشت و به جیب زد که به همهٔ ما فراوان نرسد و کار درستی نکرد. آیه نازل شد: «وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ» هیچ پیغمبری نمی‌توانست خیانت بکند و اصلاً از دست او برنمی‌آمد! یعنی وجوداً به‌گونه‌ای بود که نمی‌شد خیانت بکند. چه حرف‌های بیهوده‌ای است که شما در حق پیغمبر من می‌گویید؟! مغزشان با پول قاتی بود و خیلی از آنها پیغمبر را فقط برای دنیا می‌خواستند. قرآن می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ»(سورهٔ حج، آیهٔ 11) بعضی از مردم خدا را یک‌طرفه عبادت می‌کنند؛ یعنی خدا را نه برای خدا، بلکه کار دیگری دارند. وقتی زندگی‌شان خوب است، می‌گویند عجب خدای خوبی است؛ اما وقتی زندگی‌شان به‌هم می‌ریزد، می‌گویند که این خدا هم به درد ما نمی‌خورد! این عقلِ قاتی است. 

 

-اولوالألباب، دارندگان مغز خالص

اما آنهایی که اولوالألباب هستند، مغزشان خالص است. اینها می‌بینند که پروردگار در جادهٔ توحید نشانه‌گذاری کرده است؛ وقتی هر نشانه‌ای را می‌بینند، بالاترین نشانه‌ها را به‌وسیلهٔ دقت در آن نشانه، از نشانه‌های متوسط تشخیص داده و به‌طرف توحید راهنمایی می‌شوند. 

 

آیات کبرای خداوند در قرآن 

-صدیقهٔ کبری(س) کُفو و هم‌وزن امیرالمؤمنین(ع) 

خدا به بعضی از نشانه‌هایش در قرآن، «آیات کبری» یعنی نشانه‌های اکبر، نشانه‌های بزرگ‌تر، باارزش‌تر و سنگین‌تر می‌گوید؛ مثلاً در القابی که پیغمبر اکرم(ص) برای امیرالمؤمنین(ع) بیان می‌کنند، می‌گویند: او آیت‌الله‌العظمی است. این یعنی علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) نشانهٔ بزرگ‌تر پروردگار است و چون صدیقهٔ کبری(س) کُفو و هم‌وزن امیرالمؤمنین(ع) است، در روایت داریم که این دوتا، یعنی فاطمه(س) و علی(ع) از شگفتی‌های آیات کبری و اعظم و عظمای پروردگارند. خیلی عجیب است! اگر خدا علی(ع) را خلق نمی‌کرد، فاطمه(س) تا آخر عمر بی‌همسر می‌ماند؛ چون کفوی نداشت. یکی از فرزندان امام مجتبی(ع) به خواستگاری حضرت سکینه(س) آمد، امام حسین(ع) فرمودند: اگر فاطمه دخترم را می‌خواهی، می‌توانی با او ازدواج کنی؛ اما سکینه در این عالم هم‌کفو ندارد! چون همین الآن، در همین یازده دوازده‌سالگی به مقام انسلاخ رسیده است و اگر بخواهد با تو زندگی کند، مثل چرخ‌دنده‌ای می‌مانید که یا چرخ کوچک است یا دنده بزرگ. شما به هم نمی‌خورید و به زندگی حرکت نمی‌دهد. من نمی‌توانم سکینه را به‌عنوان همسر به تو بدهم.

 

-امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س)، از نشانه‌های اعظم خداوند 

اگر خدا علی(ع) را نمی‌آفرید، فاطمه(س) کفوی نداشت و اگر فاطمه(س) را نمی‌آفرید، علی(ع) تا آخر عمر بی‌همسر می‌ماند؛ یعنی همسر هم‌کفو نداشت. براساس اینکه زهرا(س) کفو امیرالمؤمنین(ع) است و پیغمبر(ص) می‌گویند علی «آیت‌الله‌العظمی» و «حجته الکبری» است؛ پس فاطمهٔ زهرا(س) هم «آیت‌الله‌العظمی» و «حجته‌ الکبری» است و هر دو از نشانه‌های اعظم پروردگارند. بدین‌ترتیب، با دقت در وجود علی(ع) و صدیقهٔ کبری(س)، می‌توان خدا را یافت.

 

-وجود امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه(س)، روشن‌ترین دلیل بر وجود خداوند

یک‌وقت خدمت بزرگی رسیدم که خیلی آدم جامعی بود. من حدود ده سال کنار او بودم. دربارهٔ هر چیزی که صحبت می‌‌‌شد، ایشان هم چند آیه می‌خواند، هم چند روایت، هم چند شعر و داستان. این چهار برنامه را برای همه‌چیز در ذهنش حاضر داشت. من آن‌وقت جوان و طلبه بودم، ولی زیاد پیش او می‌رفتم؛ چون قابل‌استفاده بود. یک‌بار به من گفت: اگر کسی از تو یک دلیل بر وجود خدا بخواهد و بگوید هیچ دلیل دیگری را قبول ندارم، شما چه جوابی به او می‌دهی؟ گفتم: من نمی‌دانم! گفت: من جوابش را دارم و قانعش هم می‌کنم؛ به او می‌گویم: اول دلیل، آخر دلیل، وسط دلیل، بزرگ‌ترین دلیل، عالمانه‌ترین دلیل و عارفانه‌ترین دلیل بر وجود خدا، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است. به تناسبی که زهرا(س) هم‌کفو اوست، پس زهرا(س) هم بالاترین و روشن‌ترین دلیل است، پس زهرا(س) هم دلیل اکبر، آیت کبری و آیت عظماست. وقتی سعدی می‌گوید که یک برگ از درخت، دفتری از معرفت کردگار است، وجود علی(ع) چیست؟ وجود زهرا(س) چه دفتری است؟ در این دو دفتر چقدر آیه هست؟ لذا از هر دو در تأویل آیهٔ شریفه به «بحر» تعبیر شده است: «مَرَجَ البحرین». علی(ع) دریاست، زهرا(س) دریاست. این تعبیر خدا در تأویل اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. این دو دریا هم، نه ساحل دارد و نه عمقش پیداست.

 

-زینب(س)، محصول دو آیت‌ عظمای الهی

این معنای آیه و نشانه است؛ آن‌وقت شما این آیت عظما، یعنی امیرالمؤمنین(ع) و زهرا(س) را ببینید که محصول این دو، زینب کبری(س) می‌شود. حضرت زین‌العابدین(ع) دربارهٔ عمه‌شان می‌فرمایند: «عٰالِمَة غَیر مُعَلَّمَه، فَهِیمَة غَیْر مُفَهَّمه» عمه جان، کسی به تو یاد نداده و آنچه هست، خدا در وجود تو تجلی داده است؛ یعنی امام معصوم دانش زینب کبری(س) را دانش لدنی می‌داند، نه دانش معلمی. دنبالهٔ بحث ان‌شاءالله در جلسهٔ بعد در همین مقوله باشد.

 

کلام آخر؛ ای وارث سریر امامت ز جای خیز

زینب چو دید پیکر آن شه به روی خاک ××××××× از دل کشيد ناله به صد آه سوزناک

زینب(س) چه‌چیزی را در خاک دید؟ آیت‌الله‌العظمی و آیت کبرای حق را بی‌سر، بی‌لباس و قطعه‌قطعه، روی خاک دید. چه‌چیزی دید؟! او می‌دانست حسین کیست! می‌دانید وقتی آدم بفهمد، داغ چقدر سنگین‌تر و سخت‌تر است. 

که‌ای خفتهٔ خوش به بستر خون، دیده باز کن ××××××× احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

ای وارث سریر امامت ز جای خیز ×××××××× بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن.

طفلان خود به ورطهٔ بحر بلا نگر ××××××× دستی به دستگیری ایشان دراز کن

یا دست ما بگیر و از این دشت پُر هراس ××××××× بار دیگر روانه به‌سوی حجاز کن

 

قم/ منزل استاد انصاریان/ دهۀ اول جمادی‌الاول/ زمستان1399ه‍.ش./ سخنرانی دوم 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها




گزارش خطا  

^