فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تفسیر قرآن ـ جلسه پنجاه و سوم


تفسیر سوره حمد - تفسير سوره حمد - جلسه پنجاه و سوم 0 - -  

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمه المعصومین علیهم السلام 

بحثی که در کنار صراط مستقیم بسیار مهم و با ارزش است. و یک بحث قطعا کاربردی و هدایت گر است، بحث موانع حرکت انسان در صراط مستقیم خداست. یکی از موانع بنابه فرموده قرآن در آیات متعدد که در آن آیات هم صراط مستقیم به کار گرفته شده، شیطان است که دارای معنای عامی است. هر کسی اعم از مرد، زن، دوست، رحم مانع انسان از حرکت در صراط مستقیم بشود او شیطان است.

نکته‌ای که در بحث شیطان در قرآن هست این است که خداوند هم خودش خطاب به شیطان دارد و هم گفتار خود شیطان است که تو هیچ سلطه ای بر بندگان من نداری. بندگان من مغلوب و مقهور تو نیستند، در سیطره حاکمیت و ربوبیت تو نیستند. آنها را من مختار آفریدم، انبیاء را برایشان مبعوث به رسالت کردم. امامان هدایت را قرار دادم، کتاب نازل کردم. قدرت و تمکن به‌آنها دادم، عقل دادم، فطرت دادم تو یک نفر در مقابل این همه سرمایه های عظیم جاذبه دار قرار گرفتی و با آزادی و اختیاری که به آنها دادم این سرمایه ها، کاملا از تو نفی سلطه می‌کند. چگونه مطیع فرهنگ تو می‌شوند؟ خودشان به اختیار خودشان، خودشان را در اختیار تو قرار می‌دهند. این ربطی به سلطه ندارد. اما از زبان خودش هم در سوره ابراهیم آیه 22 بیان شده است. یک گزارش بسیار روشنی از کار خودش می‌دهد و وضع مردم را در آن گزارش نسبت به خودش بیان می‌کند که نهایتا گناهی که به گردن اوست، گناه دعوت است، و گناهی که به گردن مردم است گناه عمل کردن به فرهنگ اوست. در بسیاری از آیات هم که بعضی هایش را خودتان حفظید، ملاحظه کردید، پروردگار عالم او را در هرلباسی که هست دشمن آشکار می‌داند. نه دشمنی که شناخته نشود. همین که انسان را به فحشا و منکرات دعوت می‌کند عقل خود انسان هم ابای از قبول فحشا و منکرات دارد، این میزان شناخت دشمن است. این معیار شناخت دشمن است.

اما مانع دیگر که این مانع با توجه به دقایق آیات و روایاتی که در این باب هست از شیطان، قوی تر و پر جاذبه تر است. ولی باز هم همان حرفهایی که قرآن درباره شیطان دارد درباره این دشمن هم هست که سلطه ندارد، نمی تواند ما را مجبور بکند و سلب اختیار بکند. ولی جولان زیادی دارد و جایگاهش هم در باطن خود انسان است که ظهورش از طریق بخشی از دانستنی های مادی انسان است و از طریق چشم در دیدنی‌هایش و از طریق گوش در شنیدنی هایش و از طریق قوه لامسه در لمس کردن‌هایش ظهور می‌کند. به صورت خواستن، به صورت طلب، ولی خواستنی که مقید به قید مسائل الهی نیست. یک خواستن بی قید و شرط، خواستنی که میدان گسترده ای را در اختیار دارد و فقط می‌خواهد ارضا بشود این خواسته.

حالا با چه مالی، با چه شهوتی، با چه مقامی، با چه برخوردی و با چه حرکتی برایش مطرح نیست. فقط رسیدن به‌مطلوبش و موضوعش را می‌خواهد که خداوند متعال در قرآن مجید از مجموعه این خواسته های غیرمعقول و بی قید و بی شرط تعبیر به هوی کرده. این مجموعه طبعش مانند طبع شیطان است که می‌خواهد در خیمه حیاط انسان خودش را به جای خدا حاکم کند کارگردانی کند و همه امور زندگی را در دست خودش بگیرد. این هم مطلبی است که پروردگار در قرآن مجید بیان کرده در اواسط سوره مبارکه شوری که طبع هوی، طبع معبودیت است. یعنی می‌خواهد خدا را از زندگی شما کنار بزند و خودش کرسی حکومت را اشغال بکند و فرمان بدهد به شما به هر جایی که می‌خواهد ﴿لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾ (1).

سوره مبارکه جاثیه آیه 23. آیه همان طبع هوی را می‌گوید. مجموعه امیال و خواسته های بی مهار را که می‌خواهد کرسی الهیت خدا و معبودیت خدا را از خدا خالی بکند خودش جای خدا را بگیرد. سوره جاثیه آیه 23 ﴿أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾  آیا ندانستی چون خطاب‌به پیامبر است استفهام انکاری است، یعنی چرا می‌دانی. اله به معنای معبود است. به معنای آن حقیقتی است که تسلیمش می‌شوند و فرمانش را اطاعت می‌کنند. آیا ندانستی، کسی را نشناختی، استفهام می‌گوید. با چنگ و دندان هوای خودش را به عنوان معبود انتخاب کرد و شد تسلیم هوی و تسلیم خواسته های خودش.

سوره مبارک ص، نقش هوی را بیان می‌کند که اگر کسی دچار هوی بشود هوی او را چکار می‌کند. چه نقشی هوی در زندگی دارد. این را هم عنایت بفرمایید کلمه هوی در اصطلاح قرآن به معنی این جو نیست، به معنی سقوط است. به همین خاطر مجموعه خواسته های بی محاسبه و بی مهار را هوی می‌گویند یعنی چاهی که شما در آن چاه اگر گرفتارش بشوید سقوط می‌کنید که امیرالمومنین (ع) می‌فرماید:

«هیهات فالخوض فی الدنیا سهل» افتادن در این امور موونه ای ندارد. سختی ای ندارد چون لذت گرایی است خیلی راحت آدم دچارش می‌شود. «ولکن الخروج منها مع السلامه شدید»» (2) این قیدش خیلی مهم است. اما اگر یک روزی از این چاه بخواهید بیرون بیایید با حفظ سلامت که عقلت سالم مانده باشد فطرتت، وجدانت، ایمانت، این به نظر مشکل می‌رسد.

حالا آیه 26 سوره ص، به نقش هوی در زندگی انسان اشاره می‌کند. «فاحکم بین الناس بالحق»  اینجا یا به معنی قضاوت است فاحکم یعنی آیه مربوط به دادگستری و دادگاه و قاضی است یا به معنای دولت و حکومت است. ما می‌دانیم که آیات قرآن تحمل معانی مختلفی را دارد. ﴿فَاحْکمْ بَینَ النَّاسِ﴾  یا دولتی باش حکومتی باش که بین مردم به حق حکومت بکنی. حق در اینجا به معنای عدالت است. به معنای این است که حالا که صندلی در اختیارت آمده، اسلحه در اختیارت آمده، بیت المال در اختیارت آمده، حق هر کسی را در این حکومت رعایت بکن، یا به معنای قضاوت در دادگاه است و رسیدگی به‌پرونده است که آنجا هم نباید قاضی چیزی غیر از حکم به حق را لحاظ بکند. این جنبه اثباتی مسئله.

و اما جنبه سلبی‌اش ﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی﴾  در حکومت کردن تکیه به خواسته خودت نکن. خواسته نامعقول. یک وقت خواسته انسان هماهنگ با خواسته پروردگار است آنجا می‌شود عبادت و بندگی. یک وقت ضد خواسته حق است آنجا می‌شود هوی. ﴿وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی﴾  چرا؟ علت می‌آورد و این دلیلش است. دلیل عدم متابعت ﴿فَیضِلَّک عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾  تو را از صراط مستقیم و راه خدا منحرفت می‌کند.

سوره مبارکه نازعات، آیه 37 و 38 ﴿فَأَمَّا مَنْ طَغی وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾  که این انتخاب زندگی دنیا در مقابل زندگی آخرت که عاملش هم طغیان همین خواسته هاست. چون آیه بعد از آیه ﴿أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی﴾  آمده بنابراین طغیان در اینجا یعنی طغیان در خواسته‌ها که نتیجه اش ﴿آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾  خدا را رها بکنم، معاد را رها بکنم، نبوت‌را رها بکنم، فقط این کارخانه و این پول و این شکم و شهوت را انتخاب کنم. ﴿فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِی الْمَأْوی﴾ 

جمله زیبایی از سعدی دیدم که راهنمای خیلی خوبی است در ذیل این روایت «اعْدی عدوّک»  که اول بحث هم عرض کردم که هوی قوی تر از شیطان است چون با خودمان است در خودمان است، مال خودمان است. اعضاء و جوارح را هم به کار می‌گیرد. جنود خودش می‌کند، و به چشم می‌گوید نگاه کن، کاری نداشته باش که این نگاه حلال است یا حرام است. لذت ببر. یا به گوش می‌گوید بشنو. دیگر مقید نباش که چه چیزی را بشنوی. لذا قدرت این از شیطان‌ها بیشتر است. ولی به ما تسلط ندارد و توان سلب اختیار ندارد. تسلط ندارد. سعدی می‌گوید من در معنای این روایت مانده بودم، «أعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک»  یعنی خواسته های شکمی و شهوتی. این کنایه است. چون بین جنبیک می‌گوید یعنی اعضاء پایین بدن. و معنیش این است که خواسته هایی که تو را به لذت گرایی می‌کشاند در ارتباط با شکم و شهوت است، اینها اعدی عدوک هستند.

می‌گوید من معنی أعدی عدوّک را نمی فهمیدم که چطوری دشمن ترین دشمنان است تا یک شب در شیراز در خانه ای میهمان بودم. یک عده ای آدم حسابی و آدم فهمیده در این میهمانی جمع بودند و یک اهل دل. سخن از این روایت به میان آورد. «اعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک» (3) این نکته را او گفت که من خوب معنی روایت را درک کردم. ما به هر دشمنی البته دشمن غیرمعاند احسان بکنیم، خوبی بکنیم شعله دشمنی اش را با این احسان کردن کم می‌کنیم تا بالاخره مرید و دوست ما می‌شود. غیر از هوای نفس که هر چه در دهانش بریزی و در کامش بریزی و سفره پهن بکنی دشمنی اش نسبت به ما قوی تر می‌شود، از طریق قدرت گرفتن خواسته اش. می‌گوید دیدی چه لذتی داشت پول، حالا برو سراغ بیشتر. این شهوت، حالا برو سراغ بیشترش. خود تزاید گناه، با هل دادن هوای نفس، دشمنی است. گفت‌من آن شب فهمیدم پیامبر عظیم الشأن اسلام چرا درباره نفس فرمودند: «اعدی عدوّک»  دهان هوای نفس عین دهان جهنم می‌ماند. معده اش عین معده جهنم می‌ماند. هفت طبقه را خدا از معاندین و منکرین پر می‌کند و به او هم می‌گوید ﴿هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ﴾ (4) یعنی شکم هوای نفس واقعا سیری ندارد. آنی که گرفتار گناهان می‌شود توبه کردنش خیلی سخت می‌شود امیرالمومنین می‌فرماید. چون وقتی گناه بر انسان سیطره پیدا کرد و هوای نفس زلفش به انواع لذت‌ها گره خورد، باز کردن این گره خیلی کار مشکلی است. این است که حضرت می‌فرماید گناه سخت است ولی توبه از آن سخت تر است.

یکی از دوستانم گفت شوهرخواهرم را می‌خواهم بیاورم پای منبر که به عمرش اهل منبر نبوده و اهل هر گناهی هم هست. بالاخره آوردش. البته من که نمی شناختمش ولی به من گفت بنا دارد فرداشب بیاید. من در آن منبر مسائلی را راجع به گناه و به توبه و برزخ داشتم و محلش هم مسجد مرحوم آمیرزا کریم حق شناس بود که در تهران از چهره های معتبر علم و عمل و تقوا بود. بنا هم بود من ده شب آنجا باشم، ایشان مصر شد که ادامه پیدا بکند، 20 (ع) 25 شب شد. و بعد از دو سه روز این بزرگوار دوستم، گفت شوهرخواهرم توبه کرده. گفتم توبه کرده ولی می‌ترسم توبه اش توبه موقتی باشد. چون امیرالمومنین می‌فرماید توبه آنهایی که سال هاست دچار گناه هستند خیلی کار مشکلی است. ولی بعد از یک ماه، گفت دوباره به همه آن کارهایش برگشت.

این بازیگری هوای نفس است. پیامبر می‌فرمایند: «انّ اخوف ما اخاف علی امتی خصلتان»  ترسناک ترین عامل ترسی که مرا نسبت به امتم دچار ترس کرده. دو چیز است. «اتباع الهوی و طول الامل»  متنی که مرحوم مجلسی نقل کرده همین است که می‌خوانم. «ان اخوف ما اخاف علی امتی خصلتان اتباع الهوی وطول الامل»  یک عاملی که ترسناک ترین ترس برای من است نسبت به امتم، هواست. خواسته های بی محاسبه و طول الامل. آرزوهای دست نیافتنی. این را این جور معنی بکنیم خیلی زیباتر است. طول امل یعنی آرزوهای دست نیافتنی. مثل اینکه یک گدا فرض بکنید گوشه یکی از دهات های بندرعباس بگوید من خانه قوم و خویشم بودم در تلویزیون دختر 14 13 ساله اوباما را دیدم آرزو دارم که او را به من بدهند و ما با هم ازدواج بکنیم. یا من امید دارم ثروت قارون را پیدا بکنم.

ما یک رفیقی داشتیم خیلی آدم خوشمزه ای بود و خیلی هم امام حسینی بود. می‌گفت من هفتاد و چند سال است از پروردگار که قدرت بر همه چیز دارد آرزوی چند چیز دارم تا به حال به حرفم گوش نکرده چکار کنم با این خدا؟ گفتم چیست آرزوهایت؟ گفت یکی قیافه یوسف را به من بدهد، صدای داود را به من بدهد، شجاعت علی بن ابی طالب را به من بدهد، یکی حکومت سلیمان رابه من بدهد و یکی هم طول عمر نوح را به من بدهد. اما تا به حال گوش نداده چکارش باید کرد؟

طول امل آرزوهای دست نیافتنی است که واقعا عمر آدم را صرف دنبال کردن آن می‌کند و آدم هم به آن نمی رسد. حالا حضرت خودشان ضرر هوا و طول امل را بیان می‌کنند. «امّا الهوی فیصدّ عن الحق»  یقین بدانید اگر دچار هوی بشوید مانع رسیدن شما به حق شما می‌شود. حالا این حق را خدا معنی بکنیم درست است، قرآن معنی بکنیم درست است. مجموعه حقوق انسانی و الهی را معنی بکنیم درست است. عجالتا کسی که دچار هوی و هواپرستی است دیگر خداپرست نیست. کسی که دچار خواسته های بی محاسبه هست دیگر تقوا و عبادت نمی تواند داشته باشد. خودداری از گناه نمی تواند داشته باشد. «واما طول الأمل فینسی الاخره» (5) شما اگر باطنت گرفتار امواج آرزوهای دست نیافتنی بشود همه اش می‌خواهی دنیایت را آباد بکنی و نمی توانی به فکر آخرت باشی و آخرت را از یادت می‌برد.

کنز العمال اهل سنت، که البته نمونه این روایات را هم ما داریم. «اخاف علی امتی ثلاثاٌ» . سه چیز را بر امتم بعد از خودم می‌ترسم. که یکی اش خیلی زود اتفاق افتاد. «ضلاله الأهواء»  گمراه کنندگی همین خواسته هایشان. «واتباع الشهوات فی البطون و الفروج»  دچار شدنشان به پول حرام، لقمه حرام، سفره حرام و به شهوت حرام، زنا و گناهان جنسی. «والغفله بعد المعرفه» (6) این که راه را بدانند، حلال و حرام را بدانند، حق را بدانند، ولی براثر شلوغ شدن سرشان دچار غفلت بشوند.

باز در نهج الفصاحه، «ایاکم والهوی»  ایاکم یعنی احذرکم، شما را از هوی می‌ترسانم واقعا چه روانکاوی عجیبی پیامبر کرده است. تمام روانشناسان دنیا باید بیایند در مقابلش تعظیم کنند. من شما را برحذر می‌دارم از هوی، از این خواسته های بی محاسبه «فانّ الهوی یعمی و یصم» (7) هوی هم کورتان می‌کندیعنی باطنتان را کور می‌کند نه چشم ظاهرتان را. وقتی کورتان کرد دیگر از خدا بینی و از حق بینی و از قیامت بینی در می‌آیید، یک پرده ضخیم هم می‌اندازد روی گوشتان که دیگر صدای خدا را نشنوید. صدای حق را نشنوید. صدای انبیاء را نشنوید و بلکه نعوذ بالله طبق آیات قرآن از شنیدن صدای حق مشمئز بشوید. این هم یک مانع است.

البته موانع دیگر هم هست که من دیگر وارد آن موانع نمی شوم. یکی پول است که در قرآن مجید مطرح است در سوره مبارکه توبه، آیه 34 این است. «الذین یکنزون الذّهب والفضه و لا ینفقونها فی سبیل الله»  که مسئله عشق به پول و بخل نسبت به پول است. در سوره تغابن آیه 14 آمده: یکی هم زن و بچه ای که اهل خدا نیستند. ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکمْ وَ أَوْلادِکمْ عَدُوًّا لَکمْ﴾  یا در آن آیه ای که ﴿لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ﴾  اینهارا دیگر خودتان در قرآن بگیرید و روایاتش را ببینید و توضیحاتش را هم بنویسید مطالب مهمی می‌شود.

______________________________

(1) یوسف (12): 53.

(2) مجموعه ورام: 1/ 147.

(3) عوالی اللآلی: 4/ 118، حدیث 187.

(4) ق (50): 30.

(5) عوالی اللآلی: 4/ 76، حدیث 63.

(6) کنز العمال: 10/ 185، حدیث 28967.

(7) نهج الفصاحه: 355، حدیث 1001.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- تفسير سوره حمد - جلسه پنجاه و چهارم - تفسير سوره حمد - جلسه پنجاه و دوم - تفسير سوره حمد - جلسه پنجاه و یکم - تفسير سوره حمد - جلسه پنجاهم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و نهم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و هشتم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و هفتم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و ششم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و پنجم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و چهارم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و سوم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و دوم - تفسير سوره حمد - جلسه چهل و یکم - تفسير سوره حمد - جلسه چهلم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و نهم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و هشتم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و هفتم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و ششم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و پنجم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و چهارم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و سوم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و دوّم - تفسير سوره حمد - جلسه سي و يكم - تفسير سوره حمد - جلسه سي ام - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و نهم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و هشتم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و هفتم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و ششم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و پنجم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و چهارم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و سوّم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و دوم - تفسير سوره حمد - جلسه بيست و یکم - تفسير سوره حمد - جلسه بيستم - تفسير سوره حمد - جلسه نوزدهم - تفسير سوره حمد - جلسه هجدهم - تفسير سوره حمد - جلسه هفدهم - تفسير سوره حمد - جلسه شانزدهم - تفسير سوره حمد - جلسه پانزدهم - تفسير سوره حمد - جلسه چهاردهم - تفسير سوره حمد - جلسه سيزدهم - تفسير سوره حمد - جلسه دوازدهم - تفسير سوره حمد - جلسه يازدهم - تفسير سوره حمد - جلسه دهم - تفسير سوره حمد - جلسه نهم - تفسير سوره حمد - جلسه هشتم - تفسير سوره حمد - جلسه هفتم - تفسير سوره حمد - جلسه ششم - تفسير سوره حمد - جلسه پنجم - تفسير سوره حمد - جلسه چهارم - تفسير سوره حمد - جلسه سوّم - تفسير سوره حمد - جلسه دوّم - تفسير سوره حمد - جلسه اوّل
پربازدیدترین سخنرانی ها




گزارش خطا  

^