فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تفسیر قرآن ـ جلسه شصت و هفتم


تفسیر سوره بقره - جلسه 67 0 - -  

بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الائمة المعصومین علیهم السلام.
آیه سوم سوره مبارکه بقره سه اصل بسیار مهم را با فعل مضارع که در این آیه دلالت بر دوام و استمرار دارد بیان می‌کند. یکی ایمان به غیب است آنچه که از نگاه چشم او ودسترس چشم خارج است. این معنای غیب است که ظاهراً کلمه غیب در اینجا معنای وصفی دارد یعنی «ما غاب عنهم»  که دارای دو معنای غیب مطلق و غیب نسبی است یعنی بعضی چیزها از چشم غایب است ولی ممکن است بعدا در مقابل همین دید چشم سر قرار بگیرد و ولی فعلاً از دسترس دید چشم خارج است. این غیب، غیب نسبی است که هم گذشته، ممکن است بعدا دیده شود و هم آنچه که مربوط به آینده هست بعداً دیده شود که بعداً به وقتش بحث می‌کنیم.
مسئله اصلی و اصولی دوم اقامه نماز است که ]يقيمون[ دلالت بر تداوم دارد در سوره مبارکه معارج ]دائمون[ ذکر شده که این احکام تا آخر عمر است البته این ]دائمون[ مربوط به زمان مطلق نیست همین مقدار عمر تکلیفی است که در اختیار انسان است.
 و سومین اصل هم ]مما رزقناهم ينفقون[ که بعضی‌ها از (منها) که شده (مما) استفاده گسترده کرده‌اند و باید بگوییم حق با آن‌هاست که فقط از مال انفاق نمی‌کنند از هر نعمت مادی و معنوی که خدا به آن‌ها عنایت کرده انفاق می‌کنند که این سه اصل اولی اش مربوط به قلب است ]يومنون بالغيب[ دومی مربوط به همه وجود انسان به نماز و سومی مربوط به مجموعه نعمت‌های مادی و معنوی در حقیقت در ارتباط با ثروت که انسان چه اینکه این ثروت مادی یا معنوی باشد در حقیقت آیه شریفه می‌گوید: این‌ها یعنی متقین همیشه یک قلب در کار دارند و متحرک قلب زنده‌با تمام آثار حیات نمی‌شود قلب زنده باشد از آثار مربوط به حیات محروم باشد آن کسی که ایمان به غیب ندارد، قلبش ساکن است، قلبش غیرمتحرک است به تعبیر قرآن مجید قلب او مرده است. که به تناسب مرگ قلب خود آن‌ها را هم در سوره مبارکه فاطر مرده حساب کرده ]ما انت بمسمع من فی القبور‌ [ در سوره انفال ]استجيبوا لله و الرّسول اذا دعاکم لما يُحييکم‌ [ و دلالت بر اینکه بدن آن‌ها و نفس آن‌ها برروی آن‌ها و حالات آن‌ها در گردونه عبادت است.
]يقيمون الصلوه[ خوشا آنان که دائم در نمازند، بریده از عبادت خدا نمی‌شوند چون یقیمونند، بریده هم نیستند از الان تا آخر عمر حرکت عبادی دارند همه وجودشان ]و مما رزقناهم ينفقون[ آدم‌های با اخلاقی هستند که دارای اخلاق حسنه اند. کرم دارند، جود دارند، دگر دوستی دارند، سخاوت دارند، یعنی حبس در خودشان نیستند و همه نعمت‌ها را برای خودشان تنها نمی‌خواهند. از بخل برکنارند واز دست بسته بودن آزادند. از طریق انفاق هم رابطه عاطفی با مردم دارندو هم رابطه اجتماعی با مردم دارند که تا به کلمه انفاق از باب افعال برسیم که در لغت عرب معنای لطیفی دارد.
آنچه که در آيه ]يؤمنون بالغيب[ مطرح است دو چیز است یکی ایمان است و یکی مطلق این ایمان که غیب است.
 در هفته گذشته راه تحصیل ایمان را شنیدید چون انسان وقتی به دنیا می‌آید طبق آیه قرآن بر طبق آنچه که مشاهده می‌کنیم و تجربه تاریخ هم نشان داده الا آن جا که پروردگار خودش استثنا کرده و یا روایات مهم و قابل قبول مان، آیه شریفه در سوره نحل است: ]و الله اخرجکم من بطون امّهاتکم لا تعلمون شيئا‌ [ کل انسان‌ها هنگام ولادت ]لا تعلمون شيئا[ هستند بنابراین هر عملی و هر حقیقتی را باید تحصیل بکنند. شناخت خدا را باید تحصیل بکنند شناخت قیامت را باید تحصیل بکنند، شناخت حلال و حرام، مسائل مالی و اخلاقی را باید تحصیل بکنند و بعد از تحصیل است که نوبت به تحقق عملی می‌رسد. پله اول تعلّم است و بعد هم تعقل است. یعنی به همان علمی که در معارف الهی انسان کسب می‌کند متحقق شود.
آن علم به صورت عمل در آید و اگر عملی نشود ارزشی نخواهد داشت، پیغمبر اکرم می‌فرماید: «العالم بلاعمل کالشجر بلا ثمر»  یعنی آن باغبانی که دنبال میوه است یک درختش یا دوتا یا چند تا از درختانش اصلاً میوه ندهد، به چه دردی می‌خورد و اگر به کل از دادن میوه قطع شود خب باید قطعش کند بدهد به نانوایی بیندازند در تنور.
ما در روایات هم داریم عالم بی عمل در قیامت گرفتار است. سؤال هم از او می‌شود ]لم تقولون ما لا تفعلون‌ [ این خطاب به آنانی است که وارد مسائل دین خدا بودند و تا حدی معارف را بلد بودند. ]لا تعلمون شيئا[ نشان می‌دهد که ما همه حقایق را باید تحصیل بکنیم البته مایه‌های تحصیلی در رحم مادر به ما داده شده، چشم دادند گوش‌دادند قلب قابل درک نسبت به حقایق دادند که در همان آیه مطرح است ]و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة[‌  مایه فطرت هم که جهت‌گیری درون به سوی پروردگار است به همه نشان داده شده است.
«کلُّ مَولود يُولَد علی الفطرة»  کلام وجود مبارک رسول خدا است. اما حالا عیسی در گهواره‌ای می‌گوید که ]انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبيا و اوصانی بالصلاه و الزّکوة[‌  عالمانه هم دارد حرف می‌زند خوب این استثنا از ]لا تعلمون شيئا[ است. و یا در باره یحیی می‌فرماید:
]آتيناه الحکم صبيا[‌  نبوت را در کودکی به او عنایت کردیم یا حضرت جواد در هفت سالگی و بعد از شهادت امام هشتم همه علوم امام هشتم را که علم پدران گذشته‌اش و پیغمبر را دارا می‌شود. یا سن کمتر. البته این‌ها تعدادشان خیلی کم است.
فطرت یعنی مایه؛ مایه ای که می‌شود برای تحصیل به کار برد؛ برای درک، آن سرمایه اولیه است. علم نیست ابزار علم است مثل چشم گوش قلب که در همان آیه می‌فرماید. در هر صورت ما از «لا تعلمون شيئا» سوره نحل استفاده می‌کنیم که ایمان و هر عمل و هر دانشی تحصیلی است، حضوری نیست، باید دنبالش رفت، باید زحمت کشید، باید به دست آورد. رسول خدا(ص) و سلم و حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «إنّ الجنة حُفَّتْ بالمکاره»  بهشت در دل زحمت‌ها کوشش‌ها و فعالیت‌ها است. بله آدم باید رنج ببرد. هر قدمی هم که برای تحصیل این حقایق برمی‌دارد خود آن قدم از اعظم عبادات است و حتی در راه این تحصیل چنانچه در بحار در جلد اول نقل شده که در باب علم اگر انسان از دنیا برود «مات شهيدا» نه مثل شهيد بلكه به شهادت مرده است.
راه تحصیلش را عرض کردم، یکی مطالعه است که اجمالا اگر ایمان به دست بیاید عامل نجات است، یکی اندیشه و تفکر است برای یافتن حق و یافتن کلی حق نه تفصیلی و یکی هم تکیه بر برهان و استدلال است. یکی هم شنیدن از متخصصین که البته این مجموعه یک جا با هم جمع است، غیر از مسئله مطالعه در کتاب‌ها. این را هم بدانید که زمان رسول خدا در مکه و مدینه کتابخانه وجود نداشته که پیغمبر اکرم به مسلمان‌ها بگوید بروید این 10 کتاب را مطالعه کنید تا ایمان را تحصیل کنید. تنها کتابی که در آن زمان وجود داشته آن هم نه کامل چون تمام آیاتش در مکه نازل نشده، البته به قلب مبارک پیامبر نازل شده بود ولی پیغمبر اکرم با خواندن جبرئیل براي مردم می‌خوانده قسمتی از آن هم در مدینه نازل نشده بود اما همان مقداری که در اختیار مردم بود برای نجات مردم صد در صد کافی بود.
یک کتاب بیشتر نبود و آنچه انسان در آن زمان ساخته شده از طریق گوش بوده و انصاف خود مستمع که حق را وقتی درک می‌کرد قبول می‌کرد. آن‌هایی که قبول نمی‌کردند نه این که درک نمی‌کردند مثلاً یهودی‌های مدینه طبق آیات قرآن به پیامبر می‌گفتند: ]قلوبنا غلف[‌  دل‌های ما در غلاف است در پوشش است.
یعنی ‌اصطلاح این غلف که معنی‌اش این است که ما حرف‌های تو را نمی‌فهمیم که پروردگار عالم این جمله را رد می‌کند، این‌ها دروغ می‌گویند و خوب هم مي‌فهمند ولی آدم‌های لجبازی هستند، آدم‌های متکبّر در مقابل حق هستند.
ابلیس هم می‌فهمیده یعنی امر به سجده را نفهمید که عمل نکرده؟ چرا فهمیده هم یهودیان هم مسیحیان هم ابلیسیان همه البته آیات قرآن درباره دین یهود و نصاری بیشتر متوجه اهل علمشان است. ]اوتوا الکتاب[ در بیشتر آیات دارد درباره دانشمندان ایشان است احبار و رهبان علمای یهود را تعبیر می‌کند (احبار و حبر) یعنی عالم دانشمند ابن‌عباس حبر است یعنی دانشمند است، رهبان هم یعنی آن‌هایی که کناره‌گیر از دنیا بودند البته این اسم دیگر اصطلاح شده بود کناره‌گیری از دنیا اصلاً امکان ندارد.
خیلی‌ها که در مدینه بودند عرب بودند، به آن‌هایی که عرب نبودند آن‌ها هم احبار و رهبانند ولی آن‌ها بعد ازاین که قرآن به آنان رسید اگر قبول کردند که قرآن می‌گوید عده ایی از آن‌ها قبول کردند و شدند افرادی مومن، الان هم می‌گویند احبار و رهبان این اختصاص به آخوندهای یهودی و مسیحی زمان پیامبر ندارد این اصطلاح بوده است و الا کناره گیری مطلق امکان ندارد بالاخره در همین دنیا بودند و از نعمت‌های همین دنیا بهره‌مند می‌شدند. اما مهم اینست که دروغ می‌گفتند که ما نمی‌فهمیم. مشرکین هم همین جور آن‌ها خیلی خوب می‌فهمیدند. این آیه را در سوره بقره آیه 21 – 22 ببینید «اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذين من قبلکم لعلكم تتقون الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقالکم فلا تجعلوا لله اندادا» شما کنار خداوند قرار ندهید که بگویید این‌ها هم تأثیر در ]جعل لکم الارض فراشا[. قرار دارند این‌ها هم شریک در ]والسماء بناء[ هستند شریک در ]و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم[ هستند و آخر آیه می‌گوید ]و انتم تعلمون[‌  شما خوب مي‌فهمید که خدا شریک ندارد. برایشان جهلی ثابت نکرده صریحاً علم ثابت کرده.
من انگلستان رفتم در مرکز هندوهای لندن با ایشان صحبت کردم. هفت بت جلویشان بود دکتر مهندس فوق تخصص روی خاک می‌افتادند و گریه هم می‌کردند من با بزرگ معبد صحبت کردم. که نگاه شما به این مجسمه‌ها چیست گفتند: ما نگاهی به این مجسمه‌ها نداریم این مجسمه‌ها شکل ارواح قدرتمندی هستند که در این عالم هستی دارند. آیا پروردگار عالم می‌فرماید من که خودم ]جعل لکم الارض فراشا[‌  هستم شما هم در عمق قلبتان می‌دانید که این بت‌ها و مظاهرشان هیچ کاره اند، چرا برای من ند قرار می‌دهید. یعنی مشرکین را درآیه عالم می‌داند، احبار را عالم به حقیقت می‌داند، آنهایی که بعد از بعثت پیامبر خدا در قرآن می‌گوید (چون در ذلت و در اقلیت بودند مشکلاتی داشتند منتظر بعثت پیغمبر بودند که ایمان بیاورند آزاد شوند مشکلاتشان حل شود قبل از آمدن پیامبر عالم به قرآن و عالم به پیغمبر بودند). ]يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنکر يحلّ لهم الطيّبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت عليهم[‌  به این موارد هم عالم بودند بدبختانه بعد از بعثت پیامبردیدند تخت و صندلی و پول درآوردن ایشان با مسلمان شدن ایشان به باد می‌رود و می‌شوند جزء امت اسلام. دیگر تخت و کلیسا و تاج و درآمد ندارند، منکر شدند به عوام یهود و مسیحیت گفتند که: آن که ما می‌گفتیم و گذشتگان ما می‌گفتند: این شخص نیست این کبر است این دنیاپرستی است، این حجاب است، این لجبازی با حق است، اما آن‌هایی که کبر ندارند در مقابل دریافت حق. آن‌هایی که لجبازی ندارند کتابخانه هم نداشتند، پای یک منبر پیغمبر می‌شنیدند حقایق را و تبدیل به آن متدینین واقعی می‌شدند که در آخر سوره بینه در حق آن‌ها می‌فرماید:
]رضی الله عنهم و رضوا عنه‌ [ رضایت طرفینی نیز برایشان ایجاد کرده هم آن‌ها از خود خشنود بودند و همه خدا از ایشان راضی بود. آیه جالبی است از خدا خشنود بودند مثل زمان ما که زندگی نمی‌کردند اما الان در ایران این آزادی و همه چیز در اختیارمان است اگر بخواهیم مسلمان شویم کسی جلوی ما را نمی‌گیرد و در مضیقه قرار نمی‌دهد ولی آن‌ها با آن همه مصائبی که در مکه و مدینه ایجاد شده ]رضوا عنه[ از پروردگار راضی بودند، از ایمانشان راضی بودند، از مؤمن شدنشان راضی بودند، از جبهه رفتنشان راضی بودند این سرمایه کمی نیست و پروردگار عالم هم از آن‌ها راضی بود ولی این ایمان را از کجا تحصیل کردند که کشید به یک تحرک همه‌جانبه در قلب و در وجودشان بر اعمال مادی و معنوی شان از کجا تحصیل کردند و از طرفی این ایمان به غیب رشد کرد و بر حسب زمان خودشان که هر زمان هدف دارد در امنیت قرار گرفتند در امان هستند، از کجا تحصیل کردند از طریق گوش؟
الان بحث ما در آثار ایمان نیست. خشیت از آثار ایمان است. ما داریم تحصیل از ایمان را می‌گوییم که از آثار ایمان عمل است، از آثار ایمان اخلاق است. در روایات هم نقل شده که امیرالمؤمنین از رسول اکرم نقل می‌کنند که برای ایمان 20 اثر نقل می‌کنند.
خشیت مربوط به این است که آدم معرفت به خدا پیدا می‌کند، باورش کند، تا خشیت بیاید و تا تحصیلی نباشد و ایمان تحقق پیدا نکند. تا یقین به پروردگار صورت نگیرد آثارش ظهور پیدا نمی‌کند و حالا وقتی که تحصیل شد با این مقدمات ایمان دیگر به معنای باور قطعی است، باوری که شک در آن نیست یعنی وقتی مطالعه دقیق شد و اندیشه دقیق شد و استماع از طریق متخصص مثل مردم زمان خود پیغمبر استماع انصافی و عقلی شد، به معنی باور است.
باوری که «لا شک فيه، لا ريب فيه و لا شبهة فيه» که در آیه 15 حجرات به این ایمان اشاره شده ]أنّما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله[ بعد از این ایمان ]ثم لم يرتابوا[ البته ایمان وقتی که حاصل شد، باور وقتی که حاصل شد، نوبت به آثار آن می‌رسد فکر می‌کنم آثار را خود ایمان بروز می‌دهد یعنی وقتی انسان مؤمن به حق شد قطعا در کنار پروردگار باور مي‌کند و در او نگاه پروردگار مراقب هم می‌شود؛ محاسب هم می‌شود، محافظ هم می‌شود اقامة صلاة هم می‌شود اهل ]مما رزقنا هم ينفقون[ هم مي‌شود، وقتی این باور به دست بیاید زیباترین و برترین آثار از این بابت ظهور می‌کند. من برای اینکه جایگاه باور را برایتان بگویم یک داستانی را نقل می‌کنم مرحوم آیت‌الله حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه شریف ایشان در رده مراجع بزرگ بودند و زندگی‌شان در نجف بود گاهی هم ایران ماه رمضان در ایران بوده اند.
ماه رمضانی که در نجف بوده‌اند از محضر مبارکشان تقاضا کردند که روز بیست و یکم ماه رمضان در صحن مبارک امیرمؤمنان علی(ع) منبر بروند. قبل از چند روز وقتی ایشان وعده منبر دادند چون بیان خوبی داشتند در راه تبلیغ و هم عارف بودند و اثر گذار هم بودند آن روز خیلی از مردم نجف؛ شیوخ قبایل نجف، روحانیون نجف، در آن جلسه شرکت داشتند داستان شاید مربوط به 200 سال قبل باشد صحن امیرالمؤمنین را بعضی دیده اید، خیلی بزرگ نیست، صدا بدون بلندگو می‌رسیده، داخل صحن پر از جمعیت و منبر جایی بود که اشراف به مستمعین داشت مردم هم منتظر بودند که روز بیست و یکم یکی دوساعتی ایشان منبر بروند وقتی که نشستند روی منبر به جای خطبه به جای بسم‌الله به همه مردم فرمودند این قبر کیست؟ بعد همه گفتند: قبر امیرالمؤمنین. پرسیدند این امیرالمؤمنین ایرادی هم در کارش بود مردم گفتند که: او یک انسان کامل بود جامع همه کمالات و عاری از همه نواقص بود به مردم گفتند: امیرالمؤمنین را با این اوصاف که گفتید: قبول دارید همه گفتند: بله یک مرتبه دستش را به طرف قبر مطهر دراز کرد و به مردم گفت: به حق این امیرالمؤمنین قیامت راست است و بر پاشدنی است و از منبر پایین آمد. مردم تعجب کردند آن‌هایی که نزدیک منبر بودند از کت شلواری و روحانی ریختند دور ایشان و گفتند: مگر ما قیامت را قبول نداریم که به امیرالمؤمنین قسم می‌خورید که قیامت حتمی است گفت: نه اگر باور داشتید که این کسب و کار و این اخلاق و دین رفتارتان نبود و این برنامه‌هایتان نبود، ببینید باور چگونه انسان را منظم می‌کند؛ انسان را تبدیل به قانت می‌کند تبدیل به صادق می‌کند و همه ارزش‌ها را این ایمان برای انسان جلب و محقق می‌کند.
 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- جلسه 229 - جلسه 228 - جلسه 227 (5-2-1394) - جلسه 226 (1-2-1394) - جلسه 225 (29-1-1394) - جلسه 224 (25-1-1394) - جلسه 223 (24-1-1394) - جلسه 222 (23-1-1394) - جلسه 221 (22-1-1394) - جلسه 220 (18-1-1394) - جلسه 219 (17-1-1394) - جلسه 218 (16-1-1394) - جلسه 217 (20-12-1393) - جلسه 216 (19-12-1393) - جلسه 215 (18-12-1393) - جلسه 214 (17-12-1393) - جلسه 213 (16-12-1393) - جلسه 212 (10-12-1393) - جلسه 211 (9-12-1393) - جلسه 210 (5-12-1393) - جلسه 209 (4-12-1393) - جلسه 208 (3-12-1393) - جلسه 207 (2-12-1393) - جلسه 206 (29-11-1393) - جلسه 205 (28-11-1393) - جلسه 204 (27-11-1393) - جلسه 203 (26-11-1393) - جلسه 202 (25-11-1393) - جلسه 201 (21-11-1393) - جلسه 200 (20-11-1393) - جلسه 199 (19-11-1393) - جلسه 198 (18-11-1393) - جلسه 197 (14-11-1393) - جلسه 196 (13-11-1393) - جلسه 195 (12-11-1393) - جلسه 194 (7-11-1393) - جلسه 193 (6-11-1393) - جلسه 192 (5-11-1393) - جلسه 191 (4-11-1393) - جلسه 190 (1-11-1393) - جلسه 189 (29-10-1393) - جلسه 188 (28-10-1393) - جلسه 187 (27-10-1393) - جلسه 186 (24-10-1393) - جلسه 185 (23-10-1393) - جلسه 184 (22-10-1393) - جلسه 183 (21-10-1393) - جلسه 182 (21-10-1393) - جلسه 181 (20-10-1393) - جلسه 180 (17-10-1393) - جلسه 179 (16-10-1393) - جلسه 178 (15-10-1393) - جلسه 177 (14-10-1393) - جلسه 176 (13-10-1393) - جلسه 175 (27-7-1393) - جلسه 174 (26-7-1393) - جلسه 173 (23-7-1393) - جلسه 172 (22-7-1393) - جلسه 171 (20-7-1393) - جلسه 170 (19-7-1393) - جلسه 169 (15-7-1393) - جلسه 168 (14-7-1393) - جلسه 167 (9-7-1393) - جلسه 166 (8-7-1393) - جلسه 165 (7-7-1393) - جلسه 164 (6-7-1393) - جلسه 163 (5-7-1393) - جلسه 162 (2-7-1393) - جلسه 161 (1-7-1393) - جلسه 160 - جلسه 159 - جلسه 158 - جلسه 157 - جلسه 156 - جلسه 155 - جلسه 154 - جلسه 153 - جلسه 152 - جلسه 151 - جلسه 150 - جلسه 149 - جلسه 148 - جلسه 147 - جلسه 146 - جلسه 145 - جلسه 144 - جلسه 143 - جلسه 142 - جلسه 141 - جلسه 140 - جلسه 139 - جلسه 138 - جلسه 137 - جلسه 136 - جلسه 135 - جلسه 134 - جلسه 133 - جلسه 132 - جلسه 131 - جلسه 130 - جلسه 129 - جلسه 128 - جلسه 127 - جلسه 126 - جلسه 125 - جلسه 124 - جلسه 123 - جلسه 122 - جلسه 121 - جلسه 120 - جلسه 119 - جلسه 118 - جلسه 117 - جلسه 116 - جلسه 115 - جلسه 114 - جلسه 113 - جلسه 112 - جلسه 111 - جلسه 110 - جلسه 109 - جلسه 108 - جلسه 107 - جلسه 106 - جلسه 105 - جلسه 104 - جلسه 103 - جلسه 102 - جلسه 101 - جلسه 100 - جلسه 99 - جلسه 98 - جلسه 97 - جلسه 96 - جلسه 95 - جلسه 94 - جلسه 93 - جلسه 92 - جلسه 91 - جلسه 90 - جلسه 89 - جلسه 88 - جلسه 87 - جلسه 86 - جلسه 85 - جلسه 84 - جلسه 83 - جلسه 82 - جلسه 81 - جلسه 80 - جلسه 79 - جلسه 78 - جلسه 77 - جلسه 76 - جلسه 75 - جلسه 74 - جلسه 73 - جلسه 72 - جلسه 71 - جلسه 70 - جلسه 69 - جلسه 68 - جلسه 66 - جلسه 65 - جلسه 64 - جلسه 63 - جلسه 62 - جلسه 61 - جلسه 60 - جلسه 59 - جلسه 58 - جلسه 57 - جلسه 56 - جلسه 55
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^