فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شرح عبارت «فَزَهَرَ مِصْباحُ الْهُدى فى قَلْبِهِ» از خطبه 86 نهج البلاغه | بخش دوم


شرح خطبه هشتاد و شش نهج البلاغه - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و چهارم 0 - -  

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در جمله «فزهر مصباح الهدي في قلبه»  که آمادگي قلب براي روشن شدن چراغ هدايت و تحقق خوف مثبت و حزن مثبت است. مسائل زيادي را مي‌شود مطرح کرد. از مجموعه آيات و روايات مربوط به قلب که فوق العاده آيات مهمي است مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه قلب براي کشور وجود انسان به منزله انبار ذخيره حالات و عقايد و مجموعه مسائل مثبت و منفي و معنوي است و بقيه اعضاء و جوارح انسان مصرف کننده هستند. به عبارت ديگر چشم ما، گوش ما، زبان ما، دست ما، شکم و شهوت و قدم ما انبار نيستند بلکه ابزار هستند. ابزارهاي زنده اي که قلب آنها را تغذيه مي‌کند، قلب روزي آنها را به آنها مي‌رساند حالا اگر اين غذايي که قلب آن را پخش مي‌کند غذاي پاک و حلالي باشد اعضاي ما حرکات و اعمالشان پاک و صالح و شايسته خواهد بود. اما اگر غذا از اين انبار غذاي مسمومي باشد و به اعضاء و جوارح برسد آنها انرژي‌هاي منفي که از قلب مي‌گيرند نهايتا در راه منفي و باطل هم به کار خواهند گرفت که اين مجموعه طبق آيات قرآن دائر مدار خواستن و نخواستن است.
در آن آيه شريفه خيلي روشن اين معنا بيان شده. ]ان هو الا ذکر للعالمين * لمن شاء منکم ان يستقيم[  يعني اگر بخواهند. اين خواستن و اراده و ميل يقينا مربوط به قلب است. البته خيلي از خواستن‌ها مقدماتي دارد. زيباترين مقدمه براي خواستن‌ها معرفت ديني است. انسان وقتي آگاه بشود يك حقيقت و زيبايي معنوي را، براي رفتن به جانب آن حقيقت شوق در او ايجاد مي‌شود. در امور مادي که مسئله خيلي روشن است. وقتي آدم به چيزي علاقه پيدا بکند سعي مي‌كند آن را به دست آورد. البته در امور مادي قرآن مي‌فرمايد که شما به همه خواسته‌هايتان مي‌رسيد.
]من كان يريد حرث الدّنيا نؤته منها[ باز ببينيد اينجا يريد دارد. يعني ميل قلبي و خواستن. اگر شما دنيا را بخواهيد بخشي از آن را من در اختيارتان مي‌گذارم. چون کل دنيا که معقول نيست در اختيار يک نفر قرار بگيرد. تقسيم بين شش ميليارد نفر است. هر انساني سهم اندکي دارد لذا «مافي اليد» مردم را ملاحظه کرديد قرآن مجيد تحت عنوان متاع قليل ذکر مي‌کند. خود دنيا متاع قليل است. از اين متاع قليل چه مقدارش در اختيار شماست قابل نگاه کردن نيست و قابل اين نيست که آدم کنارش حسد بورزد و دروغ بگويد، دچار نزاع و کشمکش بشود، وقتي آدم به حلال الهي در امور مادي قانع باشد پيشامد سوئي معمولا براي انسان نمي‌شود. اما ]من كان يريد حرث الاخرة نزد له في حرثه[  شما همه کمالات آخرتي را بخواهيد مي‌توانيد به دست بياوريد و من آن کمالات را هم براي شما اضافه خواهم کرد. حتي در بيان پاداش‌هاي قيامتي کلمه زياد در کتاب خدا ذکر شده. ]ليوفيهم اجورهم ويزيدهم من فضله[ ، يا ]لدينا مزيد[  در هر صورت همه امور چه مادي و چه معنوي، چه مثبت و چه منفي، دائر مدار وضع قلب انسان است و به تعبير هشام بن حکم درباب حجت و امارة اصول کافي در آن بحث بسيار زيبايي که با عمر بن عبيد بصري داشت از قلب تعبير به سلطان مملکت وجود داشت که همه چيز در اختيار اوست و براي عمر بن عبيد هم توضيح داد که اعضاء و جوارح ارتش قلب و سربازهاي قلب و هزينه کننده وجودي قلب هستند. البته او مطلب را کشيد به بحث امامت که همانطوري که بدن انسان، وجود انسان، سلطاني و اميري و انباري و محلي دارد براي اينکه هزينه کند براي اعضاء و جوارح، پيکره امت هم عين پيکره انسان، همين سلطان و امام و انبار غذاي معنوي را لازم دارد که اگر نباشد شيطان‌ها جامعه را تغذيه مي‌کنند.
از مجموعه اين آيات و روايات استفاده مي‌شود که قلب مهمترين جايگاه را دارد و مهم هم اين است که پروردگار فقه را در قرآن کريم به قلب نسبت مي‌دهد. ]قلوب لايفقهون بها[  احتمالا در قرآن مجيد ما لغت مترادف نداشته باشيم. فواد، قلب، صدر و روح و لب و عقل گرچه قديمي‌ها گفتند همه به يک معناست يا به يکي دو معناست ولي به نظر مي‌رسد يکي از معجزات قرآن مجيد بيان همه گوشه‌هاي وجودي انسان است که در عين حالي که يک حقيقت مستقلند با همديگر شريک هستند در ساختن سعادت يا در ساختن شقاوت که به نظر من اين را بايد تحليل بيشتري کرد در مسئله اينکه قرآن مترادف دارد يا ندارد. ما لفظ انسان و بشر و آدم را هم در آيات، غير همديگر مي‌بينيم. آدم اسم خاص است. بشر جنبه آفرينش ظاهر را در آيات اشاره کرده، انسان جنبه‌هاي معنوي و روحي و ملکوتي را.
من اصراري ندارم به اينکه مترادف وجود ندارد. عرضم اين است که تحقيق بيشتري بايد کرد.آيا عقل واسطه گرفتن حقايق و معارف است، او مي‌گيرد و قلب است که مي‌فهمد يا نه. خود قلب راساً مي‌گيرد و مي‌فهمد. اين نياز به تحقيق دارد. خارجي‌ها آنهايي که در علوم انساني و تربيتي خيلي کار کردند گرچه کليسايي هستند ولي بعضي هايشان يک آزادي هم در بيان حقايق داشتند مثل الکسيس کارل که با مطالعات 40 ساله اي که در وجود انسان داشته و در مسائل تربيتي يک بار هم برنده جايزه علمي نوبل شده ، آدم محققي است دوتا کتاب معروف هم داردکه به زبان‌هاي مختلف ترجمه شده. البته نمي‌دانم بعد از 30-40 سالي که گذشته مطالب اين کتاب‌ها چه درصدي از نظر علمي تغيير کرده. چون علم دائما در حال تحول است. راسخون في العلم فقط انبياء و ائمه طاهرين هستند که علم حقيقي پيش آنهاست و تا قيامت سفره علمشان تغيير و تحولي پيدا نمي‌کند چون بر فراز زمان و مکان هستند اين طور نيست که اميرالمومنين مطلبي را فرموده باشند و بعد از 20 سال با گسترش دانش در زمانشان رأي شان عوض شده باشد.
ائمه طاهرين علمشان شعبة علم خداست و اتصال به حضرت حق دارند هرچه را که مي‌گويند حقيقت و  ثابت است و قابل تغيير و تحول نيست البته در مسائل اصولي. در باب فقه هم يک چيزهايي را براي ما گذاشتند که با اجتهاد مجتهدان و با گرفتن زمان و مکان در آنها يک تحولات ظاهري پيدا مي‌کند در حالي که باطنش حکم الله است. اينها را در رسائل و درس خارج هم خوانديم احکام ظاهريه، اوليه، ثانويه يا اينکه حکم واقعي است يا ظاهري است. اگر اينها را نداشتيم ما هم مثل ديگران مجبور بوديم جمود به راي چهارنفر داشته باشيم و حرکت سازنده نداشتيم. اينکه من مي‌گويم قابل تغيير و تحول نيست اصول اوليه و ميزان‌ها و معيارهايشان است که هميشه ماندگار است. اما علم در بشر دائم قابل تغيير و تحول است. الان شده ساعتي. گاهي لحظه اي. آدم وقتي روي سايت‌هاي علمي مي‌رود يا مجلات علمي را مي‌بيند، مي‌بيند مثل امواج دريا دانش بشر تغيير و تحول پيدا مي‌کند. يک چيزي را مي‌گويند حقيقت است دو روز ديگر مي‌گويند نه، باطل است. كارل يک کتاب دارد به نام «راه و رسم زندگي» که کتاب خوبي است. عرض کردم با توجه به اينکه ايشان مسيحي است. اينها را بايد لحاظ بکنيد. در آن چارچوب کتاب خوبي است. يکي هم «انسان موجود ناشناخته» که فيزيولوژي وجود انسان را در آن تحليل مي‌کند بسيار کتاب عالي است و به خاطر اينکه مي‌دانست هنوز گوشه هايي از جهان وجود انسان کشف نشده. اسم کتابش را گذاشته موجود ناشناخته. با خواندن اين کتاب‌ها آدم مي‌فهمد قرآن چه معجزه عظيمي است و روايات چه بار علمي سنگيني دارند. روانشناسان تا به حال نسبت به روان انسان 42 زاويه در روان انسان کشف کردند و در يک کتاب ديگري هم ديدم که انسان تاکنون مورد بحث هفت ميليون مسئله بوده. 7 ميليون مسئله ويژه انسان. عقل، مغز، قلب، روان، نفس، بدن، روابط، تنها بودن، بعلاوه خانواده و جامعه شدن. ولي در تمام اين رشته‌ها عجيب است که قلب جايگاه محوري دارد. روي اين حساب است که خيلي عجيب است اين کار روانکاوي قرآن که شايد کمتر هم به اين معنا توجه شده. من سفارشم اين است که شما اگر بخواهيد به قرآن بپردازيد که کمتر به اين ناحيه پرداخته شده حتي مفسرين بزرگ ما تمام مطالب اصلي شان را تا جزء 17 و 18 تقريبا تمام کردند و بعدش مثل اينکه خسته شده باشند بخواهند زودتر تفسير را تمام بکنند حالت گذرا داشتند. شما حدود 4 جزء آخر قرآن کريم را در آياتش دقت کنيد پروردگار عزيز عالم در اين چهارجزء از بيان فقه ساکت است يعني آن مدتي که پيامبر در مکه بودند کار آيات قرآن کار اصلاح گري باطن بوده. شما مي‌بينيد در مجموع اين آيات توحيد، معلم توحيد، طبيعت حسنات و سيئات باطني مورد بحث آيات است. يعني آمده با نور توحيد با نور معلم توحيد يعني پيامبر با بيان مسائل طبيعت ]افلاينظرون الي الابل کيف خلقت * و الي الجبال كيف نصبت * و الي الارض كيف سطحت[  وهمينطور بحار، ]والسماء والطارق[  نجوم، کواکب، ]والشمس و ضحيها[»  ]والليل والنهار[  مسائل طبيعي. ]والّذي اخرج المرعي فجعله غثاء أحوي[  مسئله توحيد و رسالت و طبيعت و تربيت با اين چهار تربيت، بيان زشتي‌ها و بيان خوبي‌ها فقط به بيدار کردن عقول، به علاج غفلت و به اصلاح قلب اقدام کرده است. چون بدون عقل بيدار، بدون قلب صالح مومن پيدا نخواهد شد. اول رفته سراغ قلب. و چقدر زيباست که وجود مبارک اميرالمومنين در دعاي کميل نمي‌گويند اي حبيب مردم مومن، اي حبيب اولياي خدا «ياحبيب قلوب الصادقين» اي حبيب قلوب اهل صدق يعني آنهايي که دلشان انبار انرژي‌هاي مثبت است. آنهايي که دلشان انبار حسنات است. آنهايي که دلشان انبار عقايد حقه است. «الاّ من اتي الله بقلب سليم»  نه به صلاة سليم و نه به صوم سليم. يعني مي‌گويد من در بازار قيامت خريدار قلب سليم هستم و قلب سليم را هم خودت بايد برداري بياوري. يعني کسي که قلب سليم را بياورد با باء جاره قلب را مفعول اتي قرار داده، فاعلش هم انسان است. تو بايد قلب سليم بياوري. يعني اين آيات، اين روايات و اين همه بحث درباره قلب مي‌خواهد به ما بگويد اول به قلبتان بپردازيد. اول برويد سراغ قلب. او علت براي همه بارهاي مثبت و منفي وجودتان است. ما گاهي سراغ معلول مي‌رويم. از قديم هم مي‌گفتند شما اول برو سراغ علت. همه کاره اوست. تمام معلول‌ها به زلف علت گره خورده. شما بايد توجه و نگاهت به قلب باشد. تا قلب تبديل به قلب سليم بشود تا سعادت دنيا و نجات در آخرت را تامين بکند.
اين مقدمه را عرض کردم که عزيزان من جايگاه قلب را در قرآن و روايات و علوم و روانکاوي و روان شناسي بدانند که تمام بيماري‌هاي معنوي را هم خدا به قلب در قرآن نسبت داده. نمي‌گويد اين انسان از نظر معنوي بيمار است و کمبود دارد. مي‌گويد ]في قلوبهم مرض[  مي‌گويد ]بماکسبت قلوبکم[  قلب را در قرآن كاسب اصلي معرفي کرده است. اعضاء و جوارح خورنده و مصرف کننده و هزينه کننده هستند.
قلب مثبت و قلب منفي در قرآن و روايات چهار بحث است که شناخت هر چهار لايه بر ما واجب است. ببينيد پيامبر اکرم ده سال با سوره‌هاي نازل شده قرآن در مقام بيدار کردن قلب و اصلاح قلب بود. مدينه که آمد با زحماتي که مصعب بن عميرها کشيده بودند و مردم را آماده و بيدار کرده بودند و تقريبا يک نحوه حالت تسليمي در برابر خدا براي مردم ساخته بودند احکام شروع شد. ]الاّ من اتي الله بقلب سليم[  سليم از نفاق، سليم از وسوسه‌هاي کاربرددار شياطين. سليم از زشتي‌هايي مثل حسد و کبر و ريا و عجب. سليم از شک و شبهه. خيلي مسئله مهمي است.
من يادم نيست چه کسي به من گفت. برايم خيلي مهم بود. گفت در طواف حج با مرحوم آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر برخورد کردم. ايشان با آن کتاب هايي که نوشته بودند «فلسفتنا» «اقتصادنا» «حلقات و فقه» و با آن مغز جوشش دارشان و با آن درکشان که مي‌شود گفت يکي از بهترين وقوي ترين اسلام شناسان زمان ما بودند. مي‌دانيد ايشان از حکمت و برهان و فقه و علم کلام و بحث و مباحثه پر بود. گفت در طواف چقدر خوشحال شدم ايشان را ديدم. گفتم: آقا شما با اين آگاهي و علم فراواني که داريد اينجا از خدا چه مي‌خواهيد؟ بعضي سوالات خيلي سوالات خوبي است. موردش هم بهترين مورد است. بيت، مسجدالحرام، حج تمتع، طواف، درحال احرام، ايشان فرمودند: هر وقت که مورد دعا پيش مي‌آيد. چه زماني که زيرناودان پرده را گرفتم و چه زماني که در مقام ابراهيم قرار مي‌گيرم که گمان استجابت دعا صددرصد مي‌رود. واقعا بايد به او آفرين گفت. واقعا بايد به او بارک الله گفت. يک شخصيت علمي به اين باعظمتي که ديگر به قول ما فقه و اصول و کلام و تفسير و استدلال و حکمت و برهان را به حد كمال رساند، گفت هر وقت مظنه اجابت دعا آماده است. پرده را گرفتم زير ناودان که محل دعاي انبياء بود يا در مقام ابراهيم که محل دعاي خود ابراهيم بوده و دعاها مستجاب شده. به التماس از پروردگار مي‌خواهم نسبت به تمام حقايق به من يقين بده. اين دعا خيلي پرمعنا و مهم است.
قلب سليم که خالي از اين امور است حالا سوره حجرات را ببينيد چه بهايي به قلب مثبتِ پايدار داده با انّما هم شروع کرده که مي‌دانيم جزء ادات حصر است قديم معني مي‌کردند اين است و غير از اين هم نيست. دنبال چيز ديگر بعد از انما نگرد. همين است که بعد از انما گفتم. دومي ندارد. «انما المومنون الذين آمنوا بالله ورسوله» ايمان امر قلبي است. حالا مقدماتش را البته طي کردند. يا درس خواندند يا مطالعه کردند و يا از زبان پيامبر شنيدند مواردي که ايجاد ايمان مي‌کند يا از زبان عالم رباني متخصص، بالاخره آمنوا شدند. لبه تيز آيه اين است. «ثم لم يرتابوا» بعد از ايمان به خدا و پيامبر. ثم يعني مسئله ايمان را طي کردند. حالا چه ايماني پيدا کردند؟ نسبت به پروردگار و پيامبر يقين دارند. درِ ترديد و شک نسبت به اين دو حقيقت به روي دلشان بسته است. «وجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله» اين از آثار چنين ايمان است. ]اولئک هم الصادقون[  اينان اهل صدق هستند. اينان هم باطنشان از صدق پر است و هم ظاهرشان. اينها باطن و ظاهرشان يکي است. [اي من فداي آنکه دلش با زبان يکي است. ]  «هم الصادقون»، هم منفصل است و ضمير هم دلالت بر حصر دارد. يعني فقط صادقين اينها هستند. عجب قلبي دارند. عجب درخواستي آن شخصيت عظيم اسلامي از خدا خواسته. در دعاهايمان هم اين تعليم را به ما دادند. حضرت سيدالشهداء در دعاي عرفه براي قلب‌شان از پروردگار چه خواستند. يا در دعاي کميل اميرالمؤمنين(ع) چگونه خدا را مي‌خوانند «وقلبي بحبک متيما» اينها محتويات مثبت است. حسنات اخلاقي، عشق و محبت به محبوب واقعي، ايمان به خدا و پيامبر که اگر اين ظرف از اين حقايق پر بشود يقيناً تمام شياطين جني و انسي از ما نااميد مي‌شوند. چون بالاخره شياطين زباله شان را بايد در ظرفي که جا دارد بريزند. وقتي قلبي از عشق خدا متيم و کامل و پر و تمام است. از ايمان لم يرتابوا برخوردار است چه کار بکنند شياطين؟ آن قلب را که مي‌ديدند مي‌گفتند ]فبعزتک لأغوينهم اجمعين الاّ عبادک منهم المخلصين[  اينها از دسترس ما خارج و بيرون هستند.
]وازلفت الجنة للمتّقين غيربعيد[  بهشت را براي اهل تقوا نزديک مي‌کنم و اين نزديک کردن هم زمان ندارد. غيربعيد يعني معطلشان نمي‌کنند که دلشان آرامش نداشته باشد كه چه شد بهشت، چه شد نعمت ها، چه شد حور العين. بدون معطلي به آنها نزديک مي‌کنم. ]هذا ماتوعدون لکلّ أوّاب حفيظ[  أوّاب يعني آن کسي که رويش به جانب خداست. و حفيظ يعني حافظ عهدها و تکاليف و مسئوليت هايش است. خود پروردگار أوّاب را در آيه بعد معني مي‌کند. ]من خشي الرّحمان بالغيب وجاء بقلب منيب[  در خلوت از خدا خشيت داشته و دلش هم هميشه رو به خدا بوده. پشت به خدا نبوده. قلب منيب قلب مثبت است. قلب سليم قلب مثبت است. قلب لم يرتابوا هم قلب مثبت است.
 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتادم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهلم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی‌ام - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نوزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هجدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهاردهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سیزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه یازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوّم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه اوّل
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^