فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شرح عبارت «قَدْ خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ» از خطبه 86 نهج البلاغه | بخش دوم


شرح خطبه هشتاد و شش نهج البلاغه - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و نهم 0 - -  

 بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا و نبينا محمد و آله الطيّبين الطاهرين.
در رابطۀ با شهوات به معناي خواسته‌هاي بي‌مهار و بي‌محاسبه چند مسأله مهم را بايد توجه داشت. يك مسأله؛ شناخت اين خواسته‌هاي بي‌مهار است که من از کجا بدانم اين خواسته اي که در درون من رخ نشان مي‌دهد و مرا گرفتار خودش کرده که من به زبان مي‌آورم و مي‌خواهم که اين هواست.
و اين خواسته و اين شهوات از کجا بدانم که مخالف با خواسته‌هاي پروردگار عالم است يا ضد خواسته‌هاي انبياء خدا و ائمه طاهرين است يا حداقل مخالف با عقل است. يقيناً اگر انسان درحدي يا از طريق مطالعۀ کتابهاي قوي ديني يا از طريق سؤال از اهلش آگاه به خواسته‌هاي خدا وانبياء و ائمه نشود که خواسته‌هاي خودش را به آنها ميزان گيري کند و بفهمد که اين هواي نفس است يا يک خواستۀ مثبتي است. نمي‌تواند هوي را بشناسد نمي‌تواند شهوات را بشناسد تا به قول اميرالمؤمنين(ع) در فضاي «خلع» اين شهوات قرار بگيرد «قد خلع سرابيل الشهوات» خوب نشان مي‌دهد که احب عباد خدا، هواي نفس و شهوات و خواسته‌هاي خلاف خدا و انبياء و ائمه را شناخته بودند.
اين خواسته‌هاي خلاف را اگر در وجودشان بوده چراغش را خاموش کرده‌اند و خلع کرده‌اند. توجه به اين مطلب ضروري است که آدم خداي نکرده اشتباه نکند و جزء آنهايي نشود که قرآن مجيد مي‌فرمايد: «اساؤا السواي»  هستند «اخسرين اعمالاً»  هستند حرکاتشان خسران بارترين حرکات است ولي «يحسبون انهم يحسنون صنعا»  اين اشتباه پيش مي‌آيد اگر علم به خواسته‌هاي حق نباشد. اگر آگاهي به خواسته‌هاي انبياء و ائمه نباشد ولي انسان آن خواسته‌ها را شناخت خيلي راحت خواسته‌هاي غلط خود را مي‌فهمد. اين يک مسئله.
اما مسئلۀ دوم؛ اين مجموعه خواسته‌هاي بي‌محاسبه که پروردگار از آنها تعبير به هوا کرده خيلي اين تعبير لطيف است. آنان در صورتي که ميدان جولان در درون داشته باشند و زورشان به آدم برسد يا آدم را به طرف فرهنگ عملي شيطان بکشد هر مقداري ميدان جولان هم داشته باشد و بر انسان حاکم باشد آن مقدار مانع حرکت در راه خداست آن مقدار سد است و آن مقدار تاريکي است. سعدي در آن شعر بسيار معروفش که اولين بار در شعراي ايران شاعري کلمۀ آدميت را در قافيه شعر قرار داد.
سعدي آدم عالم و ملائي بوده و منبر هم مي‌رفته چهار و پنج تا از منبرهايش را خودش نوشته يا آنهايي که پاي منبر بوده‌اند در مقدمه کليات قديمش چاپ شده مي‌فرمايد:
خور و خواب و شهوت منظور کلمۀ شهوت است. شغب و جهل ظلمت است. که در روايات و آثارمان هم است اينها پرده‌هاي ظلماني بين انسان و بين پروردگار است. اما تعبير به هوي شده؛ هوي مصدرش به معناي سقوط کردن است. افتادن از بالا به پائين است که اين سقوط در اينجا يعني سقوط از ارزشها؛ سقوط از آدميت، سقوط از انسانيت، سقوط از اخلاق و عمل صالح
در سورۀ طه  اين معنا به وضوح ديده مي‌شود که پروردگار عالم مي‌فرمايد: اگر کسي اين گونه «فقد هوي» سقوط کامل کرده که روز قيامت مي‌بيند سقوط از بهشت به دوزخ است.
يکي از سوره‌هايي که کلمۀ شهوات در آن به صورت جمع استعمال شده سورۀ مريم آيۀ 59 است. دربارۀ جامعۀ بعد از نوح است «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة واتبعوا الشهوات» كه اضاعه نماز در کلمۀ وتبعوا الشهوات مندرج است. اما به خاطر اهميت نماز و ارزش نماز پروردگار جلوتر فرموده و الا اين «اضاعوا الصلاة» در شهوات است چرا اضاء الصلاه چون يک خواستۀ مخالف خدا است. من نمي‌خواهم نماز بخوانم «وتبعوا الشهوات» ميلم به ربا و دزدي و غصب مي‌کشد. ميل من به نگاه کردن به نامحرم و ارتباط نامشروع مي‌کشد همه اين اميال سقوط است. اگر اينها ادامه پيدا کند «فسوف يلقون غياً»  غي در اينجا به معناي عذاب دوزخ است.
خوب همين مطلب شهوات را در روايات بررسي كنيم من اين مطلب را که عرض مي‌کنم و آن اين است که از رسول خدا تا امام عسکري(ع) رواياتشان در اين گونه ابواب است.
رواياتي در فقه و اصول دارند که ما مي‌دانيم يک بخش از اصولمان؛ اصول باد کرده است نه يک اصول منظم و دقيقي که با چهار و پنج سال کار کردن آدم را در راه اجتهاد قرار دهد از امامان ما نشأت گرفته است. مي‌گويند: که اولين بار سني‌ها اصول نوشته‌اند اما اين بي‌انصافي است. اما قاعده «لا تنقض اليقين بالشک» از امام صادق(ع) است. آنها يک مطلبي را به صورت تلگرافي و به صورت قانون اساسي بيان مي‌کردند. بزرگان دين ما توضيح داده‌اند از مجموعۀ اين مسائل اصول بوجود آمده است. روايات اصوليشان و روايات فقه شان يک روان کاوي بسيار کامل و دقيق از انسان است. يعني به تمام انسانها تا قيامت فهمانده‌اند که تو چگونه هستي .
چه گرفتاري يا مشکلي در باطن داري. تو بيماري و اين بيماري ناعلاج نيست. علاج دارد در خطبۀ 108 نهج‌البلاغه. چه روانشناسي و روانکاوي دقيقي از مرد و زني كرده که دچار شهوات يعني خواسته‌هاي نامعقول و خواسته بي‌مهارند. که در نهايت متعلق اين خواسته‌ها بصورت غير مشروع شکم و غريزۀ جنسي است. مال و رياست و مقام است.
مطلبي که پيغمبر اسلام(ص) مي‌فرمايد: اين مقام خواهي و وکالت و وزارت سلطنت چنان به دل مي‌چسبد كه آدم هم مسائل مربوط به شکم و غريزۀ جنسي را و هم پول را و از همه بيشتر رياست را چنان مي‌خواهد که در يک روايت پيغمبر اكرم(ص) اين چسبيدن به دل را روانکاوي کردند.
يک وقتي بخش عمده فرمايش‌هاي حضرت صديقۀ کبري(سلام‌الله عليها) را نگاه مي‌کردم يک متني دارند براي بعد از نمازهاي عصر ايشان است که بصورت دعا حضرت صديقه انشاء کرده‌اند. فاطمه زهرا(سلام‌الله عليها) مسئله شکر را به دو صورت رده بندي کرده‌اند. بخش اول؛ يک شکر حداقل اقرار در پيشگاه پروردگار «الحمد لله رب العالمين» به خاطر نعمتي که دارم و بخش دوم؛ «الحمد لله رب العالمين» بخاطر آن که ندارم اين خود شکر است که خداوند متعال واقعاً محبت عجيبي به بعضي از ما کرده که راه را براي مقام باز نگذاشته است. آن که مقام مي‌گيرد از نظر توان روحي و تقوايي بايد مثل يوسف باشد و الاّ لغزيدن او قطعي است و الاّ عوض شدن قطعي است. ممکن است صاحب مقام خيلي زيبا به مردم بگويد اگر من سر کار بيايم اين کار را مي‌کنم. يقين بدانيد امين بيت المال شما هستم، يقين بدانيد به اقوام خود مقام نمي‌دهم. اين روش اميرالمؤمنين بود يک پست به برادر خود و خواهر زاده نداد ولي وقتي آدم روي صندلي مي‌نشيند اين جايگاه از قوي ترين جايگاه ايجاد غفلت و غرور و دچار شدن به شهوات است. حضرت زهرا گاهي به نداشته شکر مي‌کند.
ما هم بايد خدا را شکر كنيم که ميلياردها پول به ما داده نشد خدا را شکر که زمينۀ امتحان ما را در مقام قرار نداد والاّ همان دو و سه ماه اول به چاه جهنم فرو مي‌رفتيم و حالت نکس پيدا مي‌کرديم خيلي مشکل است.
پيغمبر اكرم(ص) مي‌فرمايد: «آخر ما يخرج من رؤوس الصديقين حب الجاه»  آيا اين روايات مربوط به آنهايي است که هنوز مقام گيرشان نيامده ولي در تکاپوي اين است که گيرشان بيايد يا نه گيرشان آمده است و حالا آخرين چيزي که از دل مردم يا از دل مؤمنين هم نمي‌گويد چون مي‌دانسته که چه بگويد: «آخر ما يخرج من رؤوس الصديقين» يعني تمام اشکالات مربوط به عبادات و خدمت به خلق و مشکلات هواي نفس را مشکلات شهوات حل کرده است. آدم صالح آخرين چيزي که ا ز او مي‌شود اگر خيلي اهل خدا باشد؛ عشق به رياست است.
در فضاي شهوات چه ميداني براي شکم باز مي‌کند شما از خوراک مردم دنيا خبر داريد بعضي‌ها براي اينکه در بين خودشان خودي نشان بدهند که ما هم متمدن و روشنفکر هستيم، گوشت خوک مي‌خورند، عرق مي‌خورند جلسۀ مرد و زن مختلط دارند عروسي‌هاي آنچناني دارند.
از نظر روابط جنسي که ايران را هم که مي‌شناسيد در صفحۀ يکي از روزنامۀ معروف نوشئه بود. ملت ايران شرمندۀ مسائلي هستند که دزديدن زنها و دخترها يا به صورت آزاد تجاوزهاي به عنف فراوان شده است. در شهرهاي بزرگ خيلي از فروشگاه‌ها حتي به وسيلۀ مردمي که ما آنها را مسجدي مي‌شناختيم. حتي در آشيانۀ اهل بيت قم خيلي از مردها دخترهاي زيبا و جواني را انتخاب کرده‌اند و فروشندۀ مغازه‌شان قرار داده‌اند. من ايام تولد حضرت رضا(ع) دو سه شب در دو شهر نزديک غروب منبر مي‌رفتم يک شهر 18 هزار جمعيت داشت. روزي از خيابانش عبور مي‌کردم هفت و هشت تا از مغازه‌ها را ديدم يک دختر يا دو دختر بعد به يکي از دوستان گفتم که: چرا اين شهر اينطوري شده؛ اين شهر که جايگاه فقها و اديبان و عرفاء و شعرا بوده با اين جمعيت اندك 700 سال است منطقۀ مرجع و فقيه خيز است.
گفت ظاهر را نگاه نکن بيشتر كساني که دختر آورده‌اند بعضي‌ها از اينها هم صف اول نماز جماعت بوده‌اند. بالاخره با دخترها ارتباط دارند يا آنها را صيغه کرده‌اند يا زن دوم شان شده يا رابطۀ آزاد دارند. اين فضاي شهوات يعني خواسته‌هاي نامشروع که عوامل تحريکش هم در روزگار ما در و ديوار و عکس‌ها و لباسها شده‌اند. کسي هم به فکر اين امور نيست من سي سال به هر که مي‌گفتم تا تنور داغ است بياييد نون تقوا و نون حجاب را بچسبانيد من فقط اين جمله را شنيده ام که بايد کار فرهنگي کرد خوب ما که همه چيزمان دارد از دست مي‌رود.
حالا روانکاوي اميرالمؤمنين و روانکاوي ائمه را بگويم. در نهج‌البلاغه خطبة 108 دربارۀ گرفتاران به خواسته‌ها نامشروع و نامعقول حرف مي‌زند «اقبلوا علي جيفهٍ قد افتضحوا بأکلها» روي کردن به مردار يعني شکم پروري هوي پرستان مال حلال نيست. در شکم اين هوي پرستان لقمۀ پاک نيست غريزۀ جنسي‌شان عمل مرد پاک و زن پاک نيست. تمامش جيفه و مردار است.
يعني حضرت تجسم حرامي که خواسته‌هاي آنان به آن گره خورده را با حرف قد نشان مي‌دهد «قد افتضحوا بأکلها» آناني که در دنيا اکثريت را تشکيل مي‌دهند در ايران هم هستند. آدم‌هاي آبرو دار و با شخصيتي هستند. حضرت مي‌فرمايد: آدمهاي رسوايي هستند اينها نه پيش خدا آبرو دارند و نه پيش انبياء و ائمه نه پيش اولياء خدا «قد افتضحوا بأکلها» خوردن در اينجا معني عام مي‌دهد هم آن که به ناحق مال مي‌خورد آن که غريزۀ جنسي است به ناحق در زندگي دارد، آن که لقمه‌هاي حرام در زندگيشان است، اينها آدمهاي رسوايي هستند آدمهاي پوکي هستند.
حضرت رسول الله(ص) مي‌فرمايد: «الدنيا جيفة»  منظور از اين دنيا همان خواسته هاست خواسته‌هايي که متعلقاتش حرام است نه اين خورشيد و ماه و ستاره و زمين و دريا اينها که نعمت‌هاي پروردگار است. اينجا که به قول امير المؤمنين براي آنهايي که درست فکر مي‌کنند، مسجد خانه احباء الله است. دنيا متجر اولياء الله است. اين دنيا يعني همان خواسته‌هاي نامشروعي که متعلقاتش آنهاست «الدنيا جيفة طالبها کلاب» دنيا مرداري است كه درخواست کننده‌اش انسان نيست؛ اخلاق سگ را دارد که هر جيفه‌اي را مي‌خورد هر مالي را مي‌خورد و شکم آزاد است. در سگ غريزه آزاد است و برنامه‌هاي ديگرش هم آزاد است «الدنيا جيفه طالبها کلاب»
«واصطلحوا علي حبها و عشق شيئاً» اين يکي از مواردي است که حضرت اميرالمؤمنين لغت عشق را استعمال کرده که خيلي از متدين‌ها از اين کلمه وحشت دارند و مي‌گويند ما در اسلام عشق نداريم عشق هم در امور مثبت آمده است. اميرالمؤمنين قبل از جنگ صفين به کربلا که رسيدند به زمين اشاره کردند فرمودند: «مصارع عشاق»  در اصول کافي هم روايتي داريم در باب عبادات من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده که بعد ارزش را بيان مي‌کند اينجا عشق منفي است.
حالا ضررهاي اين عشق «و من عشق شيئاً اعشي بصره»  کسي که اينگونه عاشق جيفه بشود اين عشق کورش مي‌کند يعني کور دل نه چشمش را کور مي‌کند روانکاوي و روانشناسي از اين بهتر دلش را بيمار مي‌کند. يعني از خدايي بودن و ملکوتي بودن در مي‌آورد چه با او مي‌کند که در سورۀ اعراف مي‌گويد «و لکنه اخلد الي الارض»  فقط خواهان امور مادي مي‌کند هيچ چيز ديگر نمي‌فهمد.
«فهو ينظر بعينٍ غير صحيحهٍ» نگاه هايش ديگر نگاه‌هاي درستي نيست دريافت هايش دريافت‌هاي درستي نيست «و يسمع بأذن غير سميعهٍ» گوش، مي‌شود گوش حيوان چشم مي‌شود چشم حيوان.
چي شده که کوردل شده و دلش بيمار شده چه بلايي به سرش آمده است. که «ينظر بعينٍ غير صحيحهٍ و يسمع بأذنٍ غير سميعهٍ» خطر را ببينيد چيست؟ و خطر شناسي مثل اميرالمؤمنين را ببينيد تا کجا است که من بنظرم مي‌آيد به خودش قسم اگر تمام رواشناسان شرق و غرب جمع بشوند با همۀ علمشان اين طور نمي‌توانند منحرف را بشناسند، چه شده اينجوري شده باز هم حضرت حرف قد را استعمال کرده‌اند و عظيم ترين خطر اين خواسته‌هاي نامربوط را بيان کرده‌اند اين مي‌خواهم‌ها را البته به غلط هم مي‌گويند دلم مي‌خواهد که توجه ندارند دل عضوي براي خدا است شکم و شهوت عضوي است. مال دنيا فقط براي زنده بودن و توليد نسل است. علت ديگر ندارد آنها را براي گناهان مربوط به شهوت جنسي نداده‌اند.
«قد خرقت الشهوات عقله» عقلشان را تکه پاره کرد اين خواسته‌هاي نامعقول يعني اگر قطعه قطعه کرده عقلشان را «خرقت» تکه پاره کرده پس ديگر عقلي برايشان نمانده که بيايند و خودشناسي بکنند خداشناسي بکنند عاقبت شناسي بکنند و بيايند به دل روحانيت بي‌نظر دلسوز گوش بدهند نه بي‌عقل شده‌اند «و اماتت الدنيا» همان جيفه که حالا به صورت مردار خودش را نشان نمي‌دهد الان تا قيامت اين جيفه الان بصورت زيباترين زن بي‌دين به صورت طلا و نقره به صورت حقوق نامشروع که اگر حقش نبوده اين مقام را قبول بکند. الان که اين جيفه در چهره‌هاي مختلف خيلي زيبا خودش را نشان مي‌دهد. اين معني دنيا است يعني همان «اماتت الدنيا قلبه» مثل زهر خوردن؛ حالا ممکن است يک ظاهر خوبي داشته باشد به خائن گفته باشند زيباترين مشكلات را بساز و روکشش را از عسل شيرين‌تر بساز و يک مقدار سيانور را مخلوط كند تا در 10 ثانيه بميرد.
اين جيفه خوراک اين دل نيست ولي بخورد دل را مي‌كشد «و ولهت عليها نفسه» اين عليها به جيفه بر مي‌گردد شيداي اين جيفه شده که هر چه هم به او بفهماني اين جيفه است مي‌گويد نمي‌دانيد اين طلاي بيست و چهار عيار است.
نمي‌فهمد عاشق و شيداي اين جيفه شده تا چه حد «فهو عبد لها» اين جابجايي چقدر سخت‌تر است اين بايد عبدالله بشود، حالا بر اثر هواي نفس عبد الشيطان، عبد اين جيفه شده چه پستي هم عبد خود جيفه شده «و لمن في يديه شئٌ منها» تا يک قسمتي از اين مردار دست يکي مي‌بينيد چنان پيشش خم مي‌شود؛ چنان از آن تملق گويي مي‌کند که سر تو از آسمان بزرگتر است قد تو را هيچ سروي در اين عالم ندارد.
عقل تو را حتي انبياء هم نداشتند براي اينکه يک تکۀ مردار را از دست او به طرف خودش جهت بدهد «حيثما زالت زال اليها و حيثما اقبلت اقبل عليها» در زوالش اين زائل مي‌شود در اقبال او اين هم مقبول مي‌شود کارش هم بجايي رسيده که «لا ينزجر من الله بزاجرٍ» هيچ پند خدا او را باز نمي‌دارد. از اين حرکت خائنانه «لا ينزجر من الله بزاجرٍ و لا يتعظ منه بواعظ» هيچ نصيحتي و موعظه اي از طرف پروردگار مهربان عالم در او اثر نمي‌کند اين خطبه البته کاملش براي مردم گفتني است. اين خطبه را در دهۀ عاشورا مي‌شود از مصاديق اتم آن سي هزار نفري را گرفت که آمده بودند. کربلا و اين حادثۀ عجيب را براي بدست آوردن مردار مالي و شهوات جنسي، اين جنايت را کرده‌اند. شمر و عمر سعد يا خولي براي رضاي خدا که نيامدند قبل از آمدن کوفه به آنها گفتند زمين و پول مي‌دهيم.
براي اين جيفه و مردار هجوم آوردند که هزار و پانصاد سال است در عالم رسوا شدند که حتي بدترين بي‌ديننان با انصاف دنيا کار اينها را امضاء نمي‌کنند.
 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
- درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتاد و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتادم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصت و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شصتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاه و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجاهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهل و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهلم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سی‌ام - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و دوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم و یکم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه بیستم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نوزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هجدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه شانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پانزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهاردهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سیزدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه یازدهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه نهم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هشتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه هفتم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه ششم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه پنجم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه چهارم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه سوم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه دوّم - درس تفسير نهج البلاغه - جلسه اوّل
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^