فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

آلودگی باطنی، مانع سعادت ابدی انسان


معارف اسلامی - جلسه دوم دوشنبه (16-10-1398) - جمادی الاول 1441 - حسینیه اهل بیت (گلپور) - 10.35 MB -

مقدمۀ بحثبرخورداری اهل سعادت از حُسن فاعلی -عاقبت بخل در انفاق مال و رفع گرفتاری مؤمنین-حسد و سفارش خدا به پیغمبر(ص)-تکبر، عامل بربادرفتن سعادتاخلاق، سیم بوکسلِ وجود انسان-حسادت زبیر، تخریب‌کنندۀ ایمان و عمل او-نیاز واجب انسان به سیم بوکسلِ اخلاق

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

مقدمۀ بحث

یکی از مهم‌ترین، سودمندترین، لطیف‌ترین و دقیق‌ترین مسائل قرآن کریم را با لطف خدا و عنایت او برایتان عرض می‌کنم. از آیات قرآن مجید، سورهٔ بقره تا جزء آخر استفاده می‌شود که نجات، سعادت، داشتن قیامت آباد و زندگی پاک در دنیا از مرد و زنی است که دارای دو حُسن باشند: یک حُسنش به تعبیر علمی، حُسن فاعلی است؛ به این معنا که انسان آلودگی باطنیِ مانع حرکت به‌سوی پروردگار و سعادت ابد را نداشته باشد. اسم این حُسن فاعلی است. فاعل لغت عربی است که فارسی‌اش به‌معنی کنندهٔ کار است. همهٔ ما فاعلی هستیم؛ یعنی می‌نویسیم، می‌خوریم، می‌پوشیم و خریدوفروش می‌کنیم.

 

برخورداری اهل سعادت از حُسن فاعلی 

اهل سعادت حُسن فاعلی دارند؛ یعنی باطنشان به شرک، نفاق و سیئات اخلاقی، مخصوصاً بخل حسد و کبر آلوده نیست. مسئله این‌قدر مهم است که ما در آیات قرآن می‌خوانیم: اگر یک انسان -مرد یا زن- به یکی از این پلیدی‌ها آلوده باشد(فقط یکی! یا بخل یا کبر یا حسد)، نمی‌تواند خودش را به نجات برساند و در قیامت هم گرفتار می‌شود. البته ما که پول به‌دردبخوری نداریم که بگوییم این آیهٔ 180 سورهٔ آل‌عمران مربوط به ماست.

 

-عاقبت بخل در انفاق مال و رفع گرفتاری مؤمنین

پروردگار عالم می‌فرماید: خیال نکنند کسانی که «آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»﴿سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 170)، من با مال حلال ثروتمندشان کرده‌ام و این خیلی مهم است! اصلاً در آیهٔ شریفه بحث حرام نیست. «آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ»، فضل در اینجا یعنی ثروت، رزق و روزی. آنهایی که من از حلال طیب و طاهر ثروتمندشان کرده‌ام، اگر در هزینه کردن این پول در جایی که باید هزینه کنند؛ حالا کار خیر که خیلی است! مسجد، مدرسه، تبلیغ دین یا رفع گرفتاری مؤمن گرفتار است. خیال نکنند اگر هزینه نکنند، «هُوَ خَیراً لَهُمْ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 180) این به سودشان است، «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ» بلکه به زیان‌ آنهاست، «سَیطَوَّقُونَ مٰا بَخِلُوا بِهِ یوْمَ اَلْقِیٰامَةِ» و تمام ثروتی که مورد بخل بوده، من در روز قیامت به گردن‌بند فلزیِ گداخته‌شدهٔ در آتش تبدیل می‌کنم و به گردنشان می‌اندازم. این برای پول حلال است که کنارش بخل ورزیده شده است؛ حالا حرام که حتماً عذابش قابل‌مقایسهٔ با این پول حلال بندشدهٔ با بخل نیست!

 

-حسد و سفارش خدا به پیغمبر(ص)

یا یک نفر بخیل نیست و دست‌به‌جیب خوبی است، ولی حسود است؛ با اینکه خودش خانه دارد، درآمد خوب و زندگی دارد، از داشتن دیگران رنج می‌برد و ناراحت است. این‌قدر ناراحت است که دلش می‌خواهد داشتهٔ دیگران از دستشان برود تا آرام بشود. حسد عجب اخلاق پَستی است! این‌قدر حال خطرناکی است که خدا به شخص پیغمبر می‌گوید: «قُلْ أَعُوذُ»(سورهٔ فلق، آیهٔ 1)، با دو سه‌ آیه بعد از «أَعُوذُ»، آخرین آیه این است که حبیب من، به من پناه بیاور؛ چون با قدرت من می‌توانی سالم بمانی: «وَ مِنْ شَرِّ حٰاسِدٍ إِذٰا حَسَدَ»(سورهٔ فلق، آیهٔ 5)، یعنی خودت نمی‌توانی شر حسد را برطرف کنی و کمک می‌خواهی، کمکت هم باید من باشم.

 

-تکبر، عامل بربادرفتن سعادت

گناه سوم، کبر است؛ به این معنا که حالا من امشب در جلسهٔ صدیقهٔ کبری(س) آمده‌ام، یکی به من سلام کرد و عمداً به او محل نگذاشتم. این کبر است. چرا عمداً محل نگذاشتم؟ برای اینکه خودم را بالاتر و بهتر می‌دانم که اهمیتی به طرف نمی‌دهم، احترام نمی‌کنم و برایش بلند نمی‌شوم. این هم عامل دوزخی شدن و بربادرفتن سعادت است.

 

اخلاق، سیم بوکسلِ وجود انسان

برادرانم و خواهرانم! در اینجا یک نکته و یک حدیث از جلد دوم عربی «اصول کافی» بگویم؛ اصول کافی چهارهزار روایت دارد که من ترجمه کرده‌ام. ترجمهٔ من پنج‌جلدی شده، البته بعضی‌ها شش‌جلدی و بعضی‌ها چهارجلدی است. من الآن ترجمهٔ خودم را هم یادم نیست که این حدیث در کدام جلد است.

آن نکته این است، بعد حدیث را می‌گویم؛ من این‌طور ساختمان را دیده‌ام، مخصوصاً در خارج که برای منبر دعوت می‌شدم، دوتا ساختمان روبه‌روی همدیگر ساخته شده و این دو را با طرز علمی به همدیگر بسته‌اند که در نرود و ویران نشود. شما وقتی به مشهد، نجف، کربلا، سامرا و کاظمین وارد می‌شوید، ایوان‌ها را می‌بینید که این ایوان‌ها هفتصدهشتصد سال یا مثل ایوان مسجد گوهرشاد، نهصد سال است با این بار عظیم و سنگین در نمی‌رود. چرا؟! چون معمارهای آن زمان، این طرف و آن طرف ایوان را دیوار ساخته‌اند که هم عریض است، یعنی چهار متر است و هم خیلی سنگین است، بعد قوس ایوان را روی این دو دیوار گذاشته‌اند. اینها قوس را از فروریختن نگه می‌دارد.

 

اخلاق در وجود انسان سیم بوکسل است که از یک‌طرف، ایمان را نگه می‌دارد و از یک‌طرف، عمل را نگه می‌دارد، نمی‌گذارد ایمان از قلب پر بزند و عمل حبط شود. کلمهٔ «حبط» در قرآن است؛ یعنی از پرونده پاک بشود و وقتی آدم در روز قیامت وارد شود، ببیند هیچ‌چیزی از اعمال هفتادساله‌اش در پرونده‌اش نیست. این را حبط می‌گویند: «أُولٰئِک اَلَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 22)، اما آن‌کسی که فروتن، خاضع، خاشع، باانصاف، نرم و بامحبت است، حسود و بخیل و متکبر نیست، این بوکسل اخلاق تا وقت ازدنیارفتنش؛ هم عمل و هم ایمان را نگه می‌دارد.

 

-حسادت زبیر، تخریب‌کنندۀ ایمان و عمل او

هیچ‌کس در کتاب‌های اسلامی، تاریخ اسلام(شیعه و غیرشیعه) ننوشته که زبیر منافق، بی‌دین و بی‌ایمان بوده است. زبیر پسرعمهٔ پیغمبر(ص) است. صفیه عمهٔ پیغمبر(ص)، عجیب قلباً به پیغمبر(ص) وابسته بود و زبیر پسرعمه‌اش است. بعد از مرگ پیغمبر(ص)، در حادثهٔ مدینه هم به دفاع از امیرالمؤمنین(ع) شرکت نکرد؛ اما وقتی مردم با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کردند و حضرت عهده‌دار حکومت شدند، زبیر به امیرالمؤمنین(ع) حسد برد. در جلساتی که با رفیقش داشت، می‌گفت: چه چیز ما از علی کمتر است؟

 

خدا نکند آدم دچار ارزیابی غلط شود، چراغ ایمانِ آدم را خاموش می‌کند. چه چیز شما دوتا از علی کمتر بود؟! اصلاً چه چیز شما به علی می‌ماند! شیعه و غیرشیعه نوشته‌اند که پیغمبر(ص) فرموده‌اند: «ضربة علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» چه چیز شما از علی کمتر بود؟! گفتند: برای چه او حاکم باشد! ما باید حاکم باشیم. حسود نمی‌خواهد چیزی در دست محسود باشد. برای گرفتن حکومت، چندهزار نفر را بسیج کردند و خانمی را هم از مدینه سوار شتر کردند که حرام قرآنی بوده بیرون بیاید؛ چون خداوند در قرآن به زنان پیغمبر(ص) فرموده است: «وَ قَرْنَ فِی بُیوتِکنَّ»(سورهٔ أحزاب، آیهٔ 33)، از خانهٔ پیغمبر بیرون نروید. ایشان از مدینه بیرون رفت و به بصره آمد. کنار این زن هم چندهزار نفر را بسیج کردند که تمام این چندهزار نفر برای کشتن امیرالمؤمنین(ع) به میدان آمدند؛ اما پیروز نشدند و زبیر کشته شد، طلحه هم کشته شد. امیرالمؤمنین(ع) هم با یک دنیا محبت، جلوی مردم را از ضربه زدن به آن زن گرفت و چهل‌ خانم را با روی پوشیده، لباس ارتشی پوشاند و پول داد، گفت این خانم را به مدینه برسانید. این خانم وقتی به مدینه رسید، گفت: علی به من محبت کرد، اما کار زشتی هم در حق من کرد؛ اینکه منِ نامحرم را بین چهل‌ مرد غریبه گذاشت تا مرا از بصره به مدینه آوردند. این چهل‌تا هم لباس ارتشی را درآوردند و روسری‌هایشان را برداشتند، دید همه زن هستند. این حسد است! اگر حسد نبود، ایمان و اعمال زبیر در پرونده‌اش مانده بود. این بوکسل نبود، نه ایمان و نه عمل ماند، هر دو به باد رفت و تخریب شد.

 

-نیاز واجب انسان به سیم بوکسلِ اخلاق

عزیزانم! یادتان باشد که ما به این سیم بوکسلِ اخلاق نیاز واجب داریم. اسم شیخ انصاری را خیلی شنیده‌اید. ایشان از بزرگ‌ترین علمای شیعه است و تا امروز هم تمام فقها و علمای ما، آنهایی که درس خوانده‌اند، سر سفرهٔ ایشان نشسته‌اند. همین الآن هم، شما فردا به قم بروید، در غیر تعطیلیِ قم، می‌بینید بیشتر طلبه‌ها دو کتاب زیر بغلشان است. از آنها بپرسید چیست، می‌گویند یکی «مکاسب» و یکی هم «رسائل» است که هر دو برای شیخ است. شیخ عظمتی داشت!

 

ایشان از دنیا رفت، علمای نجف بعد از دفن شیخ، دور همدیگر جمع شدند و گفتند: امروز اعلم علمای شیعه بعد از شیخ، سید محمد فشارکی است و راست هم می‌گفتند. به خانهٔ مرحوم فشارکی آمدند و گفتند: می‌خواهیم به عراق، ایران، هند و پاکستان اعلام کنیم که شما اعلم علمای شیعه هستید تا شیعه از شما تقلید بکند. ایشان گفت: اعلام نکنید، من راضی نیستم. می‌دانید چه ریاستی در دستش می‌افتاد؟! تمام شیعیان آن روزگار در خاورمیانه و آفریقا مقلدش می‌شدند؛ اما گفت این کار را نکنید! گفتند: چرا؟ گفت: وقتی شیخ را دفن کردیم، من به کلیددار حرم گفتم(شب‌ها ساعت هفت‌هشت درِ حرم امیرالمؤمنین و بقیهٔ حرم‌ها را می‌بستند. من یادم است که دوازده شب حرم حضرت رضا را هم می‌بستند. اصلاً 24 ساعته نبود. نوجوان بودم، من رفتم، می‌گفتند زودتر برویم تا درِ حرم را نبستند): امشب اجازه بده من به حرم بیایم، شما درها را ببندید و بروید، اذان صبح که درها را باز کردید، من نماز صبحم را می‌خوانم و می‌روم. کلیددار گفت: باشد. به علما گفت: اعلمیت مرا اعلام نکنید! من دیشب در حرم امیرالمؤمنین(ع) تا صبح برای مرگ شیخ و استادم گریه می‌کردم، گریه‌ام هم بند نمی‌آمد؛ اما گاهی در آن زوایای قلبم، احساس خوشحالی می‌کردم که من بعد از مرگ شیخ رئیس هستم. من صلاحیت مرجعیت و تقلید کردن را ندارم.

این جمله را یک‌بار دیگر بگویم که کوه را داغون می‌کند! یک ریاست عظیم بر شیعه به سراغ یک نفر بیاید که حق هم باشد، ولی این یک نفر بگوید: من دیشب در حرم گاهی حس می‌کردم که چون می‌خواهم بعد از مرگ شیخ رئیس بشوم، احساس خوشحالی می‌کردم.

 

تهران/ حسینیهٔ اهل‌بیت(گلپور)/ دههٔ دوم جمادی‌الاول/ زمستان1398ه‍.ش./ سخنرانی دوم 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
تکبر سعادت ابدی بخل حسادت حسن فاعلی آلودگی باطنی اهل سعادت




گزارش خطا  

^