فارسی
جمعه 31 فروردين 1403 - الجمعة 9 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

محاسبۀ نفس، قبل از ارزیابی نهایی


میزان 4 - شب اول دوشنبه (9-10-1398) - جمادی الاول 1441 - مسجد حسین شهید - 22.75 MB -

سفارش پیغمبر(ص) به ارزیابی اعمال-ارزش گفتار پیغمبر(ص)-سنجش و حسابرسی عمل خودروز قیامت، زمان سنجش حکیمانۀ پروردگار-پروردگار، رسیدگی‌کنندهٔ به عمل بندگان-حسابرسی سریع پروردگار در روز قیامت بازتاب اعمال انسان در آخرت-قرب و جنت الهی در سایۀ عمل خوب-حسابرسی سخت و طولانی در انتظار بدکاران-رحمت و لطف بی‌نهایت پروردگارقرآن و اهل‌بیت، دو معیار سنجش عمل-نتیجۀ اتصال به دو معیار سنجش-حذف و انتخاب در زندگی، کار مستمر شیعۀ واقعیحقیقت گناهان کبیره در کلام امام صادق(ع)اقسام گناهان کبیرهالف) گناهان سر ب) گناهان شکمج) گناه دست و پا و غریزهٔ جنسید) نارضایتی و عاق والدین، گناه فراگیر در وجودکلام آخر؛ تحول روحی یک لات در شب تاسوعای حسینی

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

سفارش پیغمبر(ص) به ارزیابی اعمال

-ارزش گفتار پیغمبر(ص)

وجود مقدس رسول خدا(ص) در جمعیتی که در محضر الهی و نورانی‌شان حضور داشتند، مطلبی را فرمودند که مستمعین به‌خاطر آشنایی با زبان عرب، بوی وجوب از آن استشمام کردند. وجوب یعنی کاری که انجامش یقیناً پاداش دارد و ترک آن هم مسلماً جریمه دارد. ارزش فرمایشات پیغمبر(ص) با ارزش فرمایشات حضرت حق یکی است؛ در صریح قرآن مجید می‌خوانیم: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 80). خدا می‌گوید: کسی که از پیغمبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده، نه مثل این است که از خدا اطاعت کرده است. اگر اطاعت از رسول خدا(ص) مثل اطاعت از خدا بود، قرآن می‌فرمود: «مَنْ یُطِعِ الرّسُولَ کَمَنْ یُطِعِ اللّه». خدا در اینجا «مثل» نیاورده و بدون تفاوتی، عین همان حقیقت است. آیهٔ شریفه کاملاً ارزش گفتار پیغمبر(ص) را با ارزش گفتار خداوند یکی می‌داند. 

 

-سنجش و حسابرسی عمل خود

مطلبی که حضرت به مردم فرمودند که خیلی هم خلاصه بود، این بود: «و زِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا» همه وضعیت خودتان را بسنجید؛ یعنی باطنتان، ظاهرتان، اخلاقتان و اعمالتان را بسنجید، از سنجیدن هم چیزی را استثنا و کم نکنید، پیش از آن که دیگری شما را بسنجد. دیگری کیست که می‌خواهد ما را بسنجد؟ 

 

روز قیامت، زمان سنجش حکیمانۀ پروردگار

کسی که می‌خواهد ما را غیر از خودمان بسنجد، پروردگار مهربان عالم است و زمان سنجش پروردگار هم در قیامت است. رسول خدا(ص) جمله‌ای دارند که می‌فرمایند: «فَإِنَّكُمُ الْيَوْمَ فِي دَارِ عَمَلٍ وَ لاَ حِسَابَ وَ أَنْتُمْ غَداً فِي دَارِ حِسَابٍ وَ لاَ عَمَلَ» شما امروز در جایی به‌سر می‌برید که جای عمل و کوشش است و کاری هم به شما ندارند، اما شما فردای قیامت در جایی قرار می‌گیرید که جای محاسبه کردن است و دیگر جای عمل نیست. این یعنی زمینه‌ای برای کار خیر، عبادت و به‌کارگرفتن اخلاق در قیامت وجود ندارد و طبق آیات قرآن، جای انسان و اعمالش است. اعمال او را هم حکیمانه و عادلانه می‌سنجند و کم و زیادی هم در سنجش اعمال نمی‌کنند. خدا در آیهٔ 47 سورهٔ مبارکهٔ انبیاء می‌فرماید: «فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» من روز قیامت ستمی در سنجش اعمال مردم نخواهم داشت. دربارهٔ هیچ‌کسی این کار را نمی‌کنم که عمل نیکی را کم بکنم و روی عمل بدی بگذارم. 

 

برای هیچ‌کس این کار را نمی‌کنم، اما مردم بدانند که «وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا» اگر وزن عمل مردم به‌اندازهٔ دانهٔ ارزن هم باشد، من آن عملِ به وزن دانهٔ ارزن را وارد قیامت می‌کنم. نکتهٔ جالب آیه این است که نمی‌گوید شما عملتان را وارد قیامت می‌کنید؛ خداوند می‌گوید: شما قدرت وارد کردن اعمالتان را به قیامت ندارید و من همهٔ اعمال شما را وارد قیامت می‌کنم. به این نکته باید دقت کرد که این کار دست خودتان نیست؛ چون اگر کار را به دست خودتان بدهند، شما در دنیا هم اهل کم و زیاد کردن و بالا و پایین کردن بودید. آوردن عمل در قیامت، اگرچه به وزن دانهٔ ارزن باشد، منحصر به خود من است و حتی انبیا یا پدر و مادرتان، اعمال شما را وارد قیامت نمی‌کنند. 

 

-پروردگار، رسیدگی‌کنندهٔ به عمل بندگان

عمل به‌وسیلهٔ من وارد قیامت می‌شود، «وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» و بس باشد برای شما که خود من رسیدگی‌کنندهٔ به عمل هستم؛ یعنی من عمل شما را به فرشتگان نمی‌دهم که بگویم عمل این آقا و خانم را بسنج، ببینیم بندهٔ قابل‌قبولی است یا بندهٔ مردودی. من خودم همهٔ اعمال را حساب می‌کنم. 

 

-حسابرسی سریع پروردگار در روز قیامت 

البته اینجا ممکن است به ذهن انسان بیاید که محاسبهٔ میلیاردها میلیارد انسان در قیامت چقدر طول می‌کشد؟ پروردگار عالم کراراً در قرآن فرموده است: «إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الحِساب»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 199) محاسبهٔ عمل انسان خیلی سریع است. روزی مرد عربی پای منبر پیغمبر(ص) بلند شد و گفت: چقدر طول می‌کشد که خدا اعمال میلیاردها میلیارد آدمیزاد، مردو زن و شاه و گدا را رسیدگی بکند؟ حضرت دو جواب هم دادند که جواب اول حضرت این بود: رسیدگی به کل عمل خوبان عالم از زمان آدم(ع) تا آخرین مؤمنی که مرده است، از نظر زمانی به‌اندازه یک نماز عصر شما طول نمی‌کشد. این یک جواب که مربوط به قدرت و علم حق است، اما جواب دوم جواب خیلی زیبایی است که همه با چشم می‌بینند. حضرت فرمودند: خدا چقدر روزی‌خور دارد؟ کسی عدد آنها را نمی‌داند. دریا چقدر موجود زنده دارد؟ اصلاً کسی تا حالا نتوانسته به حساب بیاورد! صحرا، جنگل و هوا چقدر موجود روزی‌خور دارد؟ من این مطلب را در مقالات خارجی‌ها دیده‌ام و خیلی عجیب است! آنها بررسی کرده‌ و نوشته بودند که یک تپهٔ معمولی خاک این‌قدر موجود زنده دارد و همهٔ آنها هم روزی‌خور هستند؛ اگر این هشت‌میلیارد جمعیت زمین با موجودات آن تپه قاتی بشوند و بعداً دربیایند، این‌قدر آنها زیاد هستند که اصلاً نمی‌فهمند کسی به آنها اضافه یا کم شده است. چقدر روزی‌خور دارد؟ هر روز که آفتاب طلوع می‌کند تا غروب آفتاب، هر شب که آفتاب غروب می‌کند تا وقت طلوع آفتاب، خدا به همهٔ موجودات روزیِ معیّن خودشان را می‌دهد. 

 

این حسابگر چطوری حساب می‌کند که چقدر موجود زنده در عالم است و چقدر باید بخورند؟ همین خدا در قیامت، پروندهٔ میلیاردها میلیارد مؤمن را خیلی سریع محاسبه می‌کند؛ آنهایی که در حساب پرونده گیر می‌کنند، کسانی هستند که خودشان در دنیا برای خودشان گیری ایجاد کرده‌اند، وگرنه خدا به کسی گیر نمی‌دهد. در قرآن می‌فرماید: من بَرّ و رحیم هستم؛ یعنی اصلاً کار من هزینه کردن نیکوکاری و رحمت است. اگر کسی در قیامت گیر کند، خودش خودش را گیر داده است. 

 

بازتاب اعمال انسان در آخرت

-قرب و جنت الهی در سایۀ عمل خوب

همین امشب در دو آیهٔ آخر سورهٔ بقره خواندید: «لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 286). آیۀ شریفه از دو طایفه می‌گوید: آنچه خوبان عالم انجام داده‌اند، به سود خودشان انجام داده‌اند و کارشان راهگشاست. اینان کارهایی کرده‌اند که نه وقت مردن، نه در برزخ و نه در قیامت گیر می‌کنند. این لامِ «لَها مَا کَسَبَتْ» یعنی به سودشان است، کارهایی که در دنیا کرده‌اند. آنها مدام راه خودشان را صاف، بی‌مانع و باز کرده‌اند تا به قرب الهی، لقای الهی و جنت الهی رسیده‌اند. 

 

-حسابرسی سخت و طولانی در انتظار بدکاران

در جملۀ بعدی این آیه می‌گوید: «وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» خیلی‌ها هم کارهایی کرده‌اند که به ضررشان است. این کارها هم آنها را نگه می‌دارد و گیر می‌دهد، حسابشان را سخت و طولانی می‌کند. این «عَلَی» در «عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» یعنی به ضررشان است. «لامِ» تنها در ادبیات عرب، گاهی به‌معنی سود است؛ «عَلَی» هم گاهی به‌معنی ضرر است. همچنین در سورهٔ مبارکهٔ مدثر، آیات وسط سوره، دربارهٔ دوزخیان می‌خوانیم: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»(سورهٔ مدثر، آیهٔ 38) خیلی‌ها به زندان عملِ خودشان می‌روند و در گرو خودشان قرار می‌گیرند. گرهی در مدت عمرشان در دنیا به خودشان می‌زنند که این گره باز نمی‌شود. به‌خاطر این گره بازنشدنی هم باید به دوزخ بروند؛ وگرنه اگر گره باز بشود، راه هم باز می‌شود و رحمت پروردگار هم شامل حال انسان می‌شود.

 

-رحمت و لطف بی‌نهایت پروردگار

شما اگر به معنای این هزار اسم پروردگار در دعای عجیب جوشن‌کبیر دقت بفرمایید، می‌بینید که در این هزار اسم، حدود 997 اسم فقط و فقط نشان‌دهندهٔ لطف، رحمت، عنایت و کرامت پروردگار است و تنها سه اسمش بوی غضب می‌دهد. البته آن غضب هم اصالتاً از پروردگار عالم نیست و زمینهٔ غضب برای خود مردم است، نه برای پروردگار. حضرت حق رحمت و لطف بی‌نهایت است و من باید کاری بکنم گرهی در زندگی‌ام نیفتد که مانع رسیدن رحمت پروردگار مهربان عالم به من بشود. 

این جملهٔ پیغمبر(ص) خیلی هم کوتاه و دو کلمه‌ای است که می‌فرمایند: «وزِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا» همهٔ اوضاع خودتان را چه روحی، اخلاقی، عملی، مالی، معاشرتی و زن و بچه‌داری، چه حرفِ زبان، نگاهِ چشم، شنیدنِ گوش، خوردنِ شکم، حرکتِ پا و دست بسنجید، پیش از آنکه شما را در معرض سنجش قرار بدهند و آنجا دقیق بسنجند، به باورتان بدهند که شما ضرر کرده‌اید و محکوم هستید.

 

قرآن و اهل‌بیت، دو معیار سنجش عمل

مطلب دوم اینکه، ما خودمان را با چه‌چیزی بسنجیم؟ بالاخره ترازویی لازم است که ما خودمان را بسنجیم؛ چون همهٔ دنیا ترازویی برای سنجیدن دارند. شما دکترها را دیده‌اید که هم میزان‌الحراره دارند و تب را می‌سنجند، هم گوشی دارند و روی قلب می‌گذارند، حرکات قلب را می‌سنجند، هم دستگاه دارند و به دست می‌بندند، فشار را می‌سنجند. طلافروش‌ها، تمام علاف‌ها، کشاورزها و خاک‌بردارها ترازو دارند. شما ندیده‌اید که می‌گویند شصت‌هزار تن خاک برداشتیم؛ این خاک را کشیده‌اند که این عدد را اعلام می‌کنند. پروردگار عالم سه‌چهار بار اسم ترازو را در سورهٔ مبارکهٔ الرحمن می‌برد، در سورهٔ شعراء و انعام هم اسم ترازو را می‌برد، همچنین در آیهٔ هفتم و هشتم سورهٔ اعراف هم اسم ترازو را می‌برد. همهٔ عالم هستی در اشغال ترازوست؛ اگر ترازو نبود، این نظام به این منظمی برپا نمی‌شد. حالا که حضرت امر واجب می‌فرمایند خودتان را بسنجید، قبل از اینکه شما را بسنجند؛ ما خودمان را با چه‌چیزی بسنجیم و چه‌چیزی را بسنجیم؟ 

 

قرآن کریم یک عامل و ابزار سنجش است و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هم دومین ابزار سنجش هستند. ما ترازوی سومی دراین‌زمینه نداریم! خیلی هم مهم است که پیغمبر(ص) یک ساعت مانده به آخر عمرشان، درحالی‌که توان راه رفتن نداشتند و دیگر نمی‌توانستند روی پایشان بایستند، به امیرالمؤمنین(ع) و عبدالله‌بن‌عباس یا فضیل‌بن‌عباس فرمودند: زیر بغل مرا بگیرید و به مسجد ببرید. حالا از خانهٔ ایشان تا مسجد چقدر راه بود؟ از خانهٔ پیغمبر تا مسجد فقط یک در فاصله بود؛ اما همین مقدار هم توان نداشتند که خودشان از رختخوابشان بلند شوند، این در را باز کنند و وارد مسجد بشوند. به قول ما ایرانی‌ها، پیغمبر(ص) را کشان‌کشان به مسجد آوردند و خودشان نمی‌توانستند قدم از قدم بردارند. حضرت آمدند و روی پلهٔ اول منبر برای اولین بار و آخرین بار نشستند؛ چراکه مردم ندیده بودند پیغمبر(ص) روی پلهٔ اول بنشینند! پیغمبر(ص) خودشان این منبر سه پله را مهندسی کرده بودند و نجار درست کرده بود؛ چون مسجد در زمان خودشان حدود 1200 متر بود و جمعیت هم زیاد بود، اگر می‌خواستند بنشینند و سخنرانی کنند، ایشان را نمی‌دیدند. برای همین هم دستور ساخت آن منبر را دادند. 

 

-نتیجۀ اتصال به دو معیار سنجش

حضرت روی منبر پلهٔ اول نشستند و این مطلب را گفتند؛ البته من فرصت ندارم که این مطلب را بسنجم. حدود هشتاد درصد کتاب‌های اهل‌سنت و صددرصد کتب شیعه این سخن پیغمبر(ص) را در لحظات آخر عمرشان نقل کرده‌اند. مرحوم میرحامد حسین از کشور هند در کتاب باعظمت شصت جلدی‌اش (به‌صورت جلدهای قدیمی) همین گفتار پیغمبر را در یک جلد کامل زمان خودش فقط از طریق غیرشیعه نقل کرده است که اکنون در حال چاپ هستند و هر جلدش حدود ده جلد می‌شود. 

سخن حضرت این است: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبَداً» من دو ثقل، یعنی دو ترازو و ابزار سنجش برای شما گذاشته‌ام و می‌روم. اگر شما به هر دو وصل بشوید، «تمسک» یعنی «الساق»، در زندگی‌تان به هر دو اتصال پیدا بکنید و خودتان را با این دو ترازو بسنجید، روی گمراهی را تا ابد نخواهید دید. آن دو ثقل چیست؟ 

 

-حذف و انتخاب در زندگی، کار مستمر شیعۀ واقعی

«كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي» شما باید یا با کمک یک عالِم یا با کمک قرآن‌هایی که به‌خوبی ترجمه شده‌اند، خودتان را بسنجید. به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع)، روزی ده الی بیست آیه بخوانید؛ یا به فرمودهٔ امام مجتبی(ع) روزی پنجاه آیه بخوانید و خودتان را با حسنات و سیئاتی که قرآن می‌گوید، بسنجید. آنگاه حسنات را انتخاب و سیئات را حذف کنید. این باید کار روزانهٔ شیعهٔ واقعی تا لحظه از‌دنیارفتنش باشد؛ یعنی به‌طور دائم و در تمام وضعیت زندگی باید در حال انتخاب و حذف باشد. خوبی‌ها را با قرآن مجید بفهمد و خودش را بسنجد. امام صادق(ع) می‌گویند: اگر از این خوبی‌ها دارد، خدا را شکر کند و اگر این خوبی‌ها را ندارد، تا وقتی نمرده، این خوبی‌ها را در زندگی‌اش ظهور بدهد. بدی‌ها را هم که کلاً باید حذف کرد و نباید هیچ نوع بدی را انتخاب کرد. 

 

حقیقت گناهان کبیره در کلام امام صادق(ع)

در حقیقت، در این دو مورد نباید اشتباه کرد که آدم حسنه‌ای را حذف و سیئه‌ای را انتخاب بکند. آدم تا زنده است و نفس دارد، باید به‌طور پیوسته حسنات را انتخاب و به آنها عمل کند، سیئات را هم حذف کند و دور بیندازد. من امشب بخش سیئات آن را با روایتی از جلد دوم عربیِ «اصول کافی» برایتان می‌گویم؛ البته در ترجمه‌هایی که شده، نمی‌دانم کدام جلد است! خودم هم که «اصول کافی» را ترجمه کرده‌ام، ترجمهٔ من پنج جلد شده و یادم نیست در کدام جلد آن است. 

در روایت است که پیرمرد باسوادی حدوداً نودساله از شهر بصره (همسایهٔ ایران)، در جاده‌های آن روزگار به شهر مدینه آمد. حالا من دقیق نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم که از شهر بصره تا مدینه باید نزدیک دوهزار کیلومتر باشد. وقتی این شخص وارد مدینه شد، خدمت امام ششم آمد و گفت: من با این سن‌وسال از شهر بصره آمده‌ام تا شما را ببینم و سؤالی بپرسم. 

چقدر عالم‌شدن ارزش دارد که آدم دوهزار کیلومتر راه برای مطلبی بیاید که خودش بلد نیست، کسی هم در بصره بلد نیست و در آن منطقه هم هیچ‌کس نمی‌داند. آنگاه تا مدینه برود و از امام ششم بپرسد؛ چون علوم الهی پیش اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و عِدل قرآن هستند. ائمهٔ طاهرین «نه» نداشتند و هر سؤالی که از ائمه می‌کردند، جوابش پیش آنها بود و «نمی‌دانم» نداشتند. اگر می‌گفتند «نمی‌دانم»، دیگر امام معصوم نبودند. 

 

حضرت به این پیرمرد فرمودند که بپرس، این فرد هم گفت: یابن رسول‌الله! آیه‌ای در سورهٔ نساء هست که من نصف آن را می‌فهمم و نصف آن را نمی‌فهمم. آدمی که می‌گوید «نمی‌دانم»، «نمی‌فهمم» و «بلد نیستم»، چه آدم خوبی است! چنین آدمی حد خودش را می‌داند! آن کسانی که همه‌چیز را بلد هستند، خدا، انبیا و ائمه هستند؛ اما اگر من بگویم «خودم همه‌چیز را می‌دانم»، درست نیست؛ تو هنوز خودت را هم بعد از هفتادسال نشناخته‌ای که چه کسی هستی، چگونه همه‌چیز را می‌دانی؟ تو که همه‌چیز را می‌دانی، خواب را تعریف کن؛ اصلاً خواب چیست؟ حقیقت خواب را بگو! چه اتفاقی می‌افتد که چشم آدم روز و شب گرم می‌شود و خوابش می‌برد؟ این خواب چیست؟ نگو می‌دانم، بگو نمی‌دانم؛ «نمی‌دانم» تواضع و فروتنی است. نکتهٔ دوم هم اینکه، نگذار این «نمی‌دانم» پیش تو بماند؛ ضرر بزرگی است. این «نمی‌دانم» را به دانایی تبدیل کن. 

 

امام به این پیرمرد فرمودند: آیه را بخوان. آن مرد هم آیه را خواند: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 31) شما زرنگی و پهلوانی کنید، قدرت نشان بدهید و از تمام گناهان کبیره دست‌ بردارید یا خودتان را کنار بکشید یا آلوده نشوید، من شما را می‌آمرزم. حضرت فرمودند: کجای آیه را نمی‌فهمی؟ مرد گفت: همین اول آیه را نمی‌فهمم که خدا می‌فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ»، کبائر چه گناهانی است؟ 

 

ببینید امام این است! وجود مبارک حضرت صادق(ع) فرمودند: عمربن‌عبید! از اول قرآن تا آخر قرآن، هر کجا خداوند از گناهی اسم برده و بلافاصله وعدهٔ عذاب دوزخ به آن گناه داده، آن گناه کبیره است. خیلی آیهٔ فوق‌العاده‌ای است! خدا می‌فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ» اگر دور بمانید و اجتناب کنید (اجتناب یعنی دوری، جنب یعنی کنار) و خودتان را از گناهان کبیره کنار نگه دارید؛ نه اینکه آلوده بشوید و توبه کنید، بلکه خودتان را کنار نگه دارید تا گناه کبیره دامن‌ شما را نگیرد، به‌سراغ شما نیاید و به آن آلوده نشوید. اگر اجتناب کنید و تا آخر عمرتان دور بمانید، من گناهان خرده‌پای شما را می‌بخشم، بدون اینکه گریه و توبه کنید. آیه این را می‌گوید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ»، دیگر وسط آیه نمی‌گوید که توبه کنید؛ بلکه می‌گوید: اگر اجتناب کنید، من گناهان خرده‌پا و خرده‌ریز شما را می‌بخشم.

 

اقسام گناهان کبیره

حالا به‌سراغ سخن پیغمبر اکرم(ص) برویم که فرمودند: «وزِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا»؛ من توضیح دادم که خودتان را با قرآن و روایات بسنجید، خوبی‌ها را با قرآن انتخاب کنید و بدی‌هایی هم که قرآن برایتان بیان کرده، حذف بکنید. همین‌طور حسناتی که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیان کرده‌اند، اول این حسنات را یاد بگیرید و انتخاب کنید، سیئات را هم از اینها بشنوید و حذف بکنید. روزی پیغمبر(ص) روی منبر فرمودند: گناهان کبیره که قرآن وعدهٔ آتش به همهٔ آنها داده، این گناهان است (چقدر هم زیبا تقسیم کردند): چهارتای آن مربوط به ناحیهٔ سر، سه گناه کبیره مربوط به شکم‌، یک گناه کبیره مربوط به شهوت جنسی‌، یک گناه کبیره مربوط به دست، یک گناه کبیره هم مربوط به پای شما و عجیب است که یک گناه کبیره هم مربوط به کل وجودتان است. این دیگر کار دست، چشم و گوش، سر، شکم و پا نیست؛ بلکه این گناه به تمام وجودتان فراگیر است. 

نمی‌دانم شما این روایت را شنیده بودید یا نه؛ خیلی روایت زنده‌، مهم و راهگشایی است؛ ولی این‌جور که حضرت می‌فرمایند، این گناهانی که شمرده‌اند، نباید در زندگی راه بدهم و همه‌شان باید تا آخر عمرم حذف باشند؛ اگر هم دچارش شدم، معطل نکنم و حذف بکنم، ببرم و قیچی بکنم. 

 

الف) گناهان سر 

-گناه ذهنی و فکری

حضرت دربارهٔ گناهان سر می‌فرمایند که سر می‌تواند چهار گناه کبیره مرتکب بشود: یکی گناه ذهنی، فکری و اندیشه‌ای است. اعتقاد پیدا کنی که غیر از وجود مقدس پروردگار، یک یا چند کارگردان دیگر در این عالم و در زندگی‌ات وجود دارد. پروردگار اسم این را شرک گذاشته است. شرک یعنی کسی یا بتی یا قدرتی را در قدرت کنار خدا گذاشتن با این اعتقاد فکری و ذهنی که اگر اینها کنار خدا نبودند، کار من، کشورم و این ملت حل نمی‌شد. خدا را قبول دارم، زندگی‌ام هم کنار مدینه و مکه است، اما اگر زلفم را به آمریکا گره نزنم، کار کشورم و خودم و خانواده‌ام نمی‌گردد. این شرک و گناه کبیره است؛ پروردگار هم صریحاً در قرآن فرموده است: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 13) کسی که با اعتقاد به شرک بمیرد، ابداً بخشیده نمی‌شود. آمریکا و انگلیس کیست که کنار خدا قرارش بدهند و بگویند هم باید به‌دنبال خدا باشیم و هم به‌دنبال خرما باشیم. اگر خرما نباشد، خدا به درد ما نمی‌خورد. این شرک است!

 

متأسفانه الآن تمام حکومت‌های اسلامیِ کشورهای مختلف خاورمیانه و آفریقا گرفتار این شرک عظیم هستند و در کنار پروردگار، رب دیگری را هم روی مسند نشانده‌اند. خیلی‌ها هم توجه دقیقی ندارند و می‌فرمایند اگر با آمریکا بسازیم، همهٔ مشکلاتمان حل می‌شود. خدا که می‌گوید شرک ظلم عظیم است، پس اگر با آمریکا بسازیم، دچار ظلم عظیم شده‌ایم و شرک قابل‌بخشیدنی هم نیست؛ اما چون بیشتر مردم به قرآن و حقیقتِ شرک آگاه نیستند، این‌گونه می‌گویند. 

امیرالمؤمنین(ع) همان روز اول که مردم به خانه‌اش ریختند و با او بیعت کردند، ایشان هم قبول نمی‌کردند و گردن حضرت گذاشتند، امام فرمودند: یک دلیل برای قبول کردن دارم که دلیلشان را هم فرمودند. روز اول است و هنوز شب نشده که نامه‌ای نوشتند و به پیکی دادند، فرمودند به شام برو؛ من معاویه را از حکومت خلع کرده‌ام. عده‌ای دور حضرت ریختند و گفتند: پای او در شام بتون‌آرمه است، شما هم روز اول حکومت‌تان است، یک‌خرده صبر کنید تا قدرت بگیرید و بعد او را حذف بکنید. حضرت فرمودند: من یک روز هم نمی‌توانم جواب سرکار بودن او را به خدا بدهم. 

حالا اگر حذفش کنی، جنگ صفین پیش می‌آید؛ پیش بیاید! شرک نباید باشد! من نباید بگویم که اگر بخواهم حکومت بکنم، با علی بودنم، باید با معاویه نرمش داشته و آرام باشم. حالا فعلاً شریک حکومتم باشد تا بعداً ببینیم چه می‌شود! یک لحظه هم نباید مشرک بود، این یک گناه کبیره است.

 

-تهمت به شخص پاک‌دامن

دومین گناه ناحیهٔ سر، تهمت زدن به پاک‌دامن است. اگر کسی به پاک‌دامنی تهمت بزند و اصرار هم بکند، این تهمت را در فکر مردم سوار بکند، حالا یا تهمت جنسی یا مالی یا دینی فرقی نمی‌کند، از گناهان کبیره است.

 

-قسم دروغ به پروردگار

سومین گناه که برای ناحیهٔ سر است، قسم دروغ است؛ قسم دروغ به پروردگار: «به والله»، «به تالله»، «به بالله» که من راست می‌گویم؛ اما دروغ می‌گوید و این از گناهان کبیره است. 

 

-شهادت دروغ

چهارمین گناه مربوط به ناحیهٔ سر، این است که آدم به‌خاطر پدر، مادر، دایی‌، عمو، برادر، رفیق یا شریکش به دادگاه برود و شهادت دروغ بدهد، دادگاه هم قبول بکند و بگوید این ظاهرالصلاح است، معلوم است که آدم خوبی است، چهار نفر هم تأییدش‌کنند و قاضی نفهمد که این گواهی گواهی دروغی است. خدا برای این چهار گناه در قرآن وعدهٔ دوزخ داده است. 

 

ب) گناهان شکم

سه گناه هم برای شکم هست: 

-ربا

یکی رباست که فکر می‌کنم اگر سراسر کشور ما روز را با چراغ بگردیم و پیدا نکنیم، همین ربا خوردن است. این یک گناه کبیره است! شما در سورهٔ بقره ببینید که نظر خدا راجع‌به ربا چیست. خیلی از افراد هم این آیه را در قرآن‌های خود به اشتباه ترجمه کرده‌اند. پروردگار می‌گوید: از طرف من به رباخور بگویید که «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ» من و پیغمبرم با تو جرثومهٔ شیطانی جنگ داریم؛ نه اینکه به رباخوار بگویید به خدا اعلام جنگ بده! آیه برعکس است و می‌گوید که از جانب خدا و پیغمبر به رباخوار اعلام جنگ بدهید. 

 

-خوردن مشروبات الکی

گناه دوم شکم هم خوردن مشروبات الکلی، مست‌کننده‌ها و شرب‌الخمر است. 

 

-خوردن مال یتیم

گناه سوم شکم، خوردن مال یتیم است؛ پیغمبر(ص) دراین‌باره فرموده‌اند: «أكلُ مالِ اليَتيمِ ظُلما». قرآن دربارهٔ همهٔ اینها آیه دارد.

 

ج) گناه دست و پا و غریزهٔ جنسی

گناه پا، فرار از جهاد است؛ گناه دست، کشتن انسان بی‌گناه است. به‌راحتی ماشه را بچکان و 25 تا مؤمن را در عراق با بمباران کردن تکه‌تکه کن، پنجاه نفر را هم بدون دست و پا و ‌چشم و گوش کن. آیا اینها حساب نمی‌شود؟

گناه غریزه جنسی هم زناست. 

 

د) نارضایتی و عاق والدین، گناه فراگیر در وجود

گناهی که فراگیر به همهٔ وجود است، پیغمبر(ص) می‌فرمایند: شانه بالاانداختن در برابر پدر و مادر و عاق کردن آنهاست. آنها را به ناحق از خودت ناراضی کنی و دلشان را بسوزانی. عاق یعنی نافرمانی کردن، کار کردن خلاف پدر و مادر و سوزاندن دلشان. خدا در کوه طور به موسی(ع) می‌گوید: خودت و برادرت به مصر بروید و وقتی با فرعون روبه‌رو شدید، «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً»(سورهٔ طه، آیهٔ 44) نرم با او حرف بزنید، هرچه هم که جهاد و امربه‌معروف شما طول بکشد. برخورد موسی(ع) با فرعون تقریباً بیشتر از بیست سال طول کشید، اما خدا فرمود که یک بار هم داد سرش نکشید. موسی(ع) گفت: خدایا! او آدم‌کش، حرام‌خوار، ظالم و ملتی را به اسارت کشیده است. وقتی آدم در مقابلش حرف می‌زند، گاهی داد می‌کشد؛ خطاب رسید: نمی‌شود و باید برخورد نرم داشته باشی؛ چون وقتی تو در رود نیل بودی، روزهای اول تولدت بود و من تو را از طریق آب هدایت کردم، به دربار فرعون رفتی و فرعون برای بیست سال، صبح و ظهر و شب به تو غذا داده، محبت کرده و لباس به تو پوشانده است. بوی حق پدری از او نسبت به تو می‌آید و نمی‌توانی با او بلند صحبت کنی.

 

به اول سخن برگردم که رسول خدا(ص) فرمودند: «وزِنُواها قبلَ اَنْ تُوزَنُوا» همه‌چیز خودتان را بسنجید، قبل از اینکه سنجیده بشوید. امشب به‌سراغ این روایت رفتیم که خودمان را بسنجیم و این یازده تا را حذف بکنیم. فردا شب ان‌شاءالله، اگر خدا لطف کند، به‌سراغ قرآن می‌رویم. اگر یک آیه مطرح شد و در یک شب تمام شد، دوباره شب سوم به‌سراغ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌رویم. همین‌جور در این ده شب، پنج بار به‌سراغ قرآن و پنج بار هم به‌سراغ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌رویم تا خودمان را بسنجیم. 

 

کلام آخر؛ تحول روحی یک لات در شب تاسوعای حسینی

مقاله‌ای از یک لات چاقوکش دیدم که آن را یادداشت کردم؛ البته داستانش یک‌خرده طولانی است و من فقط این جمله را می‌گویم. من وقتی به مسجدآمدم و چشمم به این پرده افتاد، مقالهٔ این لات به ذهنم آمد. این لات می‌گوید: من هر گناه و پلیدی‌ای مرتکب می‌شدم. شب تاسوعا در خانه نشسته بودم و پدر و مادرم هم به روضه رفته بودند. حوصله‌ام سر رفت و از خانه بیرون زدم، دیدم هیچ‌جا هم برای گناه کردن آماده نیست؛ رفیق‌هایم یا به روضه رفته‌اند یا جای دیگری رفته‌اند و هیچ‌جا نیست. با خودم گفتم: یک‌سر به مسجد بزنم و ببینم این پدر و مادرم کجا می‌روند! برای چه به‌سراغ این مسجد و آخوندها می‌روند؟! به مسجد رفتم و گوشه‌ای نشستم، سخنرانی منبری تمام شد، روضهٔ قمربنی‌هاشم(ع) را شروع کرد و این شعر قمربنی‌هاشم(ع) را خواند: 

 

وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني ×××××× اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني

در فکررفتم که قمربنی‌هاشم(ع) می‌گوید: اگر دستم را دادم و آن را قطع کردند، برای اینکه از دینم حمایت بکنم. من با این دست‌هایم چه‌کار کرده‌ام؟! آیا کاری غیر از قمار، عرق و ورق و نامحرم کرده‌ام! دیگر تا آخر روضه صبر نکردم و به خانه برگشتم. بعد هم همین آدم پیش یکی از علمای بزرگ رفت و به یکی از اولیای خدا تبدیل شد. واقعاً عجیب است که یک لات از یک خط شعر قمربنی‌هاشم(ع) چطور تحول پیدا می‌کند!

چنان ساقی نمود از باده مستش ×××××× که داد از فرط مستی هر دو دستش

در آن مستی که حالی این چنین داشت ××××××××× زبان حال با معشوق این داشت

الهی عاشقم، عاشق‌ترم کن ××××××× سرم را غرق خون چون پیکرم کن

اگر دستم ز دستم رفت، غم نیست ×××××× سرم را می‌دهم، که‌از دست کم نیست

بزن تیری به چشم نازنینم ×××××××× که غیر از یار چیزی را نبینم

چه داغ سنگین جگرسوزی بود که ابی‌عبدالله(ع) کنار بدن قطعه‌قطعه‌اش فریادشان به گریه بلند شد و در حال گریه گفتند: «الآنَ اِنْكَسَر ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتي وَ الْکَمَدُ قَاتِلِی» عباس! اگر این مردم مرا تا امروز غروب نکشند، داغ تو مرا زنده نخواهد گذاشت.


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
روز قیامت ارزیابی اعمال سفارش پیغمبر(ص) گفتار پیغمبر(ص) حسابرسی عمل گفتار خداوند سنجش حکیمانه

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^