فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

بدهکاری انسان در برابر نعم الهی


ادای حقوق - شب دوم یکشنبه (10-6-1398) - محرم 1441 - حسینیه حضرت ابوالفضل (ع) - 12.01 MB -

وجوب ادای حق خداوند بر انسان-انسان، مخلوقی نیازمند به نعم الهی-انبیای الهی، ناصح و خیرخواهی امین برای انسانبازپرسی از دو چیز در روز قیامتالف) زمین‌های قابل‌استفادهٔ بدون کِشتب) حق حیوانات بر انسانکلام آخر؛ درس وفا، عشق و مردانگی در کربلا

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

وجوب ادای حق خداوند بر انسان

پروردگار عالم خلقت، انبیای خدا، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و جهان طبیعت بر ما حق دارند و عقلاً بر ما واجب است که حق آنها را ادا کنیم. به‌عبارت روشن‌تر، ما نسبت به وجود مقدس او، انبیای او، ائمه(علیهم‌السلام)، مردم و عالم طبیعت بدهکار هستیم؛ چون هر کدام از اینها هزینهٔ کاملی برای ما کرده‌اند که ما در عرصهٔ ادب، تواضع و فروتنی، خیر، کرامت و آبرو زندگی کنیم. ما نمی‌توانیم هیچ‌کدام از اینها را از خودمان سلب کنیم و بگوییم خدایا هیچ رابطه‌ای بین ما و تو نیست.

 

-انسان، مخلوقی نیازمند به نعم الهی

چطور می‌توانیم سلب کنیم، درحالی‌که ما مخلوق هستیم. مخلوق سر سفرهٔ خالق قرار دارد و از این سفره بهره می‌برد و استفاده می‌کند؛ نه می‌تواند خالقیت و ربوبیّت او را سلب کند و نه می‌تواند خودش را از سفرهٔ نعمت او آزاد کند. انسان یک لحظه هم نمی‌تواند خودش را آزاد بکند و بگوید من نعمت هوا، نعمت خورشید، نعمت شب، نعمت روز، نعمت آب و نعمت دریاها را نمی‌خواهم. او نمی‌تواند بگوید نمی‌خواهم؛ چون همهٔ زندگی او وابستهٔ به نعمت‌های الهی و نیازمند به این نعمت‌هاست. هوا را نمی‌خواهم، یعنی چه؟ یعنی خفه بشوم! هیچ کافری هم زیر بار این حرف نمی‌رود. نور نمی‌خواهم یعنی همهٔ آلودگی‌ها با نبود نور به من هجوم بیاورد! نه می‌شود خدا و نعمت‌ها را از خود جدا کرد و نه زحمات انبیای الهی را نادیده گرفت.

 

-انبیای الهی، ناصح و خیرخواهی امین برای انسان

این بزرگواران فرستادگان پروردگارند برای اینکه مردم را از جهل نجات بدهند، عقل مردم را رشد بدهند، صلاح و فساد مردم را به آنها یاد بدهند و به‌طرف سعادت دنیا و آخرت هدایتشان کنند. انبیای یک مردمی دل‌سوز بودند و خداوند از قول خود انبیا در قرآن نقل می‌کند و می‌گوید اینان به تمام ملت‌هایی که به رسالت مبعوث شدند، گفتند: «أَنَا لَكُمْ نٰاصِحٌ أَمِينٌ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 68). اسم این لام «لَکُم» در آیهٔ شریفه، «لام انتفاع» است؛ یعنی شما اگر کتاب‌های دقیقِ ادبیِ عرب را ببینید، برای همهٔ حروف الفبا در عربی از «الف» تا «ی» نام‌گذاری‌های زیبایی شده است؛ مثلاً ما می‌گوییم «یا حسین»، به این «یا» در عرب، «یاء ندا» می‌گویند، یعنی لفظی است که من محبوب خودم را با این لفظ صدا می‌کنم؛ یا مثلاً یک «ب» سر کلمه‌ای در قرآن مجید است که اسم این «ب»، «جارّه»، «استعانت» یا اسامی دیگر است. این‌قدر کلام عرب دقیق است که یک حرف آن هم دورانداختنی نیست و معنا و کاربرد دارد. انبیای خدا به مردم گفتند: «أَنَا لَكُمْ»؛ این «لام» انتفاع است. «لَکُم» یعنی ما به نفع و سود شما، برای دنیا و آخرت شما و سعادت امروز و فردای شما ناصح و خیرخواه امین هستیم؛ یعنی یک‌نفر از 124هزار نفر به‌اندازهٔ وزن ارزنی شرّ شما را نمی‌خواهیم. ما در همه‌چیز زندگی شما امین هستیم و خیانتی نداریم. اینها زحمت کشیدند، چراغ هدایت را همه‌جا روشن و مسئلهٔ هدایت را پخش کردند. این خدمت‌گزاران، خیرخواهان و امینان، عقلاً به گردن ما حق دارند.

 

بازپرسی از دو چیز در روز قیامت

خیلی جالب است که وقتی اسلام می‌خواهد حقوق را بیان کند، پَر حقوق را گسترده می‌کند و به سراغ زمین‌های قابل‌استفاده‌ای می‌رود که از آن یا برای جاده یا کشاورزی یا احداث باغ یا برای سود دیگری استفاده نمی‌کنند که به حال مردم منفعت دارد؛ مسئلهٔ حقوق تا آنجا می‌رود و بعد به سراغ حیوانات می‌آید.

 

الف) زمین‌های قابل‌استفادهٔ بدون کِشت

مردم با امیرالمؤمنین(ع) به‌تازگی بیعت کرده بودند و اولین سخنرانی امام در مدینه، این بود؛ البته سخنرانی‌شان مفصّل است و من همه‌اش را حفظ هستم. یک جمله‌اش خطاب به کل مردم این است: «أنتم» یعنی شما انسان‌ها؛ حضرت نگفته‌اند «یا أیّها المؤمنون»، بلکه می‌فرمایند «انتم»؛ یعنی همهٔ شما که در شرق، غرب، جنوب و شمال کرهٔ زمین زندگی می‌کنید، از زبان منِ علی بشنوید و بدانید که «مسؤولون» فردای قیامت از شما بازپرسی می‌شود، «حتی عن البِقاع و البهائم» از زمین‌های قابل‌استفاده که به‌سراغش نرفتید، زمین ماند و کاری روی آن صورت ندادید.

 

-تولید، راهی برای رهایی از وابستگی و مصرف‌کنندگی

نظر امیرالمؤمنین(ع) بیشتر روی تولید بوده و نظرشان این بوده که امت از وابستگی با بهره‌گیری از زمین قطع بشوند. در یک جمله می‌گویند جامعه‌ای که آب، زمین، معدن و تمام وسایل زندگی دارد و کار نمی‌کند، جامعهٔ مصرف‌کننده است. این جامعه همهٔ ابزار کار را دارد، اما سرمایه‌اش را به خارج می‌دهد، ابزار و مواد کشاورزی و مواد برای حیوانات از آنها می‌خرد، خودش خوش می‌گذراند و کار نمی‌کند. حضرت دراین‌باره می‌فرمایند: ملت مصرف‌کننده ملعون و مطرود از رحمت پروردگار است؛ چون خلاف خدا زندگی می‌کند. پروردگار در قرآن می‌گوید: «هُوَ اَلَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاٰئِفَ فِي اَلْأَرْضِ»(سورهٔ فاطر، آیهٔ 39)، من شما را جانشین گذشتگان قرار داده‌ام؛ میلیاردها نفر قبل از شما مرده‌اند، حالا شما را به‌جای آنها آورده‌ام و یک هدفم این است که زمین را آباد کنید و کشاورزی، صنعت و تولید را وسعت بدهید. بر دولت‌ها واجب شرعی است که راه تولید، کشاورزی، صنعت و دامداری را آسان کند. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسانی که راه تولید، کشاورزی، دامداری، باغداری و صنعت را می‌بندند یا مشکل برای آن ایجاد می‌کنند یا به قول مردم، چرخ لای چرخشان می‌گذارند، اینها در قیامت از رحمت خدا محروم هستند و باید به جهنم بروند؛ چون آدم‌های خیلی ظالم و ستمکاری بوده‌اند.

 

-مانع‌نتراشی، راهکاری برای حمایت از تولیدکننده

اینها باید راه را آسان می‌کردند، نه اینکه ده‌جور قانون وضع می‌کردند و هر اداره‌ای و مرکزی هم یک بخش‌نامه درست می‌کرد که کارخانه‌دار بگوید من دندان این کارخانه را کَندم و نمی‌خواهم؛ همهٔ ابزار کارخانه و خود کارخانه را به‌صورت آهن‌پاره بفروشد و بعد بگوید نفس راحت کشیدم! یا شخص کشاورزی زدوبند کند، زمین برنج، زمین باغ و زمین سبزی‌کاری را قطعه‌بندی کند و برای ویلاسازی بفروشد و بگوید راحت شدم؛ من می‌خواستم ده‌تُن برنج بکارم، این ادارات جد و آباد مرا جلوی چشمم آوردند! من می‌خواستم گوشت تولید کنم، این‌قدر آمدند و در سرم زدند که این مقدار مالیات بده، حق نداری اینجا بچرانی، حق نداری آنجا بچرانی! میلیاردها سال است که گوسفند و شتر در دنیا می‌چرانند؛ مگر علف زمین نابود شده است؟! هرچه این حیوانات در زمین‌ها و صحراها راه بروند، برای زمین بهتر است؛ زمین را آبادتر و علوفه را بیشتر می‌کند. این‌قدر روایت داریم در اینکه مردم را تشویق کنید و برای مردم مانع نتراشید. الآن هشتادمیلیون جمعیت در ایران است و همه نوع زمین، آب، قنات و چاه دارند، امسال هم باران فراوان داشته‌اند؛ اگر به کشاورزان و دامداران سخت نگیرند و قوانین کمرشکن برایشان ایجاد نکنند، اینها می‌توانند گوشت و خوراکی‌های دیگر این هشتادمیلیون را تأمین کنند؛ یعنی هم می‌توانند مملکت را از مواد غذایی و گوشت سیر کنند و هم صادر کنند. کسانی که دست‌اندرکار هستند، اگر این را گوش می‌دهند، یک‌بار دیگر گوش بدهند که پیغمبر(ص) می‌فرمایند: چوب لای چرخ تولیدگذارها در قیامت نجات ندارند. «و انتم مسؤولون حتی عن البقاع» این کلام امیر کلام، کلام امیرمؤمنان، کلام مولای متقیان و کلام کسی است که خودش از هنرمندترین هنرمندان دنیا در تولید بوده است.

 

-تولید افزون با الگودهی مناسب به مردم

ای مردم جهان، شما در قیامت در برابر زمین‌هایی که قابل‌بهره‌برداری بوده‌اند و از زمین بهره نگرفتید، مورد بازپرسی قرار می‌گیرید. امیرالمؤمنین(ع) در عمرش چند خرما خورد؟ یک غذای امیرالمؤمنین(ع) نان و خرما بود، اما ده بیست‌تا خرما که نمی‌خورده‌اند؛ وقتی نان و خرما بوده، سه‌چهارتا خرما بوده؛ وقتی نان و آبگوشت بوده، نوشته‌اند آبگوشتش چرب نبود و رقیق بود؛ وقتی پختنی نمی‌خورده، نان و سرکه، نان و نمک، نان و دوغ یا نان با شیر می‌خورده و دو غذا هم سر سفره‌اش نبوده است؛ اما امام باقر(ع) می‌فرمایند: یک‌روز بار خیلی بزرگی را با شتر می‌بردند که قدرت بردن بار سنگین را دارد، کسی در راه به حضرت برخورد و گفت: بارت چیست؟ فرق نگاه امام با نگاه ما این است که ما الآن را نگاه می‌کنیم، یعنی ما جلوی پایمان را نگاه می‌کنیم؛ اما امام یا پیغمبر، تا ابدیت و در راه ابدیّت را نگاه می‌کنند. امام فرمودند: اگر خدا بخواهد که می‌خواهد(خدا دیگر این چیزها را یقینی می‌خواهد)، بارم صدهزار درخت خرماست. امیرالمؤمنین(ع) هستهٔ خرما را یک نخل کامل خرما‌بِده می‌دیدند و عاقبت‌نگری داشتند. امام باقر(ع) می‌گویند: زمینی را آماده کردند. حالا آن‌وقت که جمعیت خیلی کم بود، راحت می‌شد زمین در اختیار گرفت. هر کسی زمین‌های بایر را دایر کند، مالکش می‌شود. این هم تشویقی از اسلام است. کسی نمی‌تواند مالک زمین بایر شود؛ یعنی ده هکتار از بیابان را متر بگیرد و بگوید مال من است. اسلام این ملکیت را قبول ندارد و اگر می‌خواهی مال تو شود، آب جاری کن، درخت بکار و گوسفند، گاو، شتر، شترمرغ و مرغ بریز؛ آن‌وقت مالک می‌شوی. اگر می‌خواهی زمین حلال باشد، تولید کن تا مالک شوی! اینکه زمین‌های بایر را بگیرند، بعد قطعه‌بندی بکنند و متری پنج‌میلیون، ده‌میلیون یا بیست‌میلیون به مردم بفروشند؛ اینها به چه دلیلی مالک این پول می‌شوند؟! این پول شرعی نیست و تمام زندگی را آلوده می‌کند. امام باقر(ع) می‌فرمایند: این صدهزار هسته را که برای خوراک خودشان نبود، می‌دانید از کجا آورده بود؟ امام، وصی رسول خدا و ولیّ‌الله‌الاعظم در کوچه و خیابان یا از کنار باغ‌ها می‌رفتند، می‌دیدند مردم خرما خورده‌اند و هسته‌ها را در پیاده‌رو یا داخل خیابان و بیابان ریخته‌اند، امیرالمؤمنین(ع) وقت می‌گذاشتند و همهٔ اینها را جمع می‌کردند که حالا صدهزار هستهٔ خرما شده است. شما مردم را با کار ائمه به رونق تولید تشویق کنید؛ با شعار که تولید رونق پیدا نمی‌کند! هر بار که می‌خواهید مسئلهٔ رونق تولید را در رادیو و تلویزیون مطرح کنید، زندگی ابراهیم و اسماعیل(علیهما‌السلام) در دامداری، زندگی ادریس(ع) در صنعت خیاطی، زندگی وجود مبارک ذوالقرنین در صنعت‌سازی، زندگی مسیح(ع) در طب بی‌نظیر، زندگی قبل از بعثت پیغمبر(ص) در دامداری، زندگی امیرالمؤمنین و امام صادق و امام باقر(علیهم‌السلام) را در کشاورزی آباد به مردم برسانید. تولید که با شعار رونق پیدا نمی‌کند؛ بلکه باید به مردم الگو بدهید، آن‌هم الگویی از انبیای خدا، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و اولیای الهی بدهیم.

 

-کار و تولید، سرمایه‌ای جاودانی و ارزشمند

ما عالمی در نجف به‌نام سید هاشم بحرانی داشتیم که اصالتاً اهل همین بحرین و مقیم نجف بود. ایشان کتابی به‌نام «غایة‌المرام» نوشته که تا حالا زنده مانده است. البته ده جلد تفسیر قرآن به‌نام «البرهان» و کتاب‌های دیگر هم دارد؛ ولی می‌دید وقت اضافه دارد، بلند می‌شد و با تیشه و طناب به صحرای نجف می‌رفت، درخت‌های خشک‌شده‌ را می‌کَند که مالک نداشت، بعد تکه‌تکه می‌کرد و با طناب می‌بست، بدون خجالت که حالا من مرجع تقلید یا عالم بزرگ یا مفسر قرآن یا نویسندهٔ کم‌نظیری هستم، روی کولش می‌گذاشت، به بازار نجف می‌آورد و برای ادارهٔ امور زندگی‌اش هیزم‌فروشی می‌کرد. این تولید است! مفت‌خوری و بیکاری در اسلام حرام است. هر کس پیش پیغمبر(ص) می‌آمد که بار اولش بود؛ چه جوان، متوسط یا محاسن سفید، وقتی سلام می‌کرد و می‌نشست، پیغمبر(ص) می‌گفتند: چه‌کاره‌ای؟ اگر می‌گفت بیکارم، می‌گفتند: برو و هر وقت به سراغ کاری رفتی و کارگر شدی، خریدو‌فروش کردی و تولیدکننده شدی، پیش من بیا. بیکار نزد من احترام و ارزشی ندارد. در شعرهای ایران هم داریم.

برو کار می‌کن، مگو چیست کار ×××××××××××× که سرمایهٔ جاودانی‌ است کار

 

-خطر در کمین غافلان از حقوق مردم

ما چقدر مسجد در ایران داریم؟ ما مسجد از قرن‌های گذشته در ایران داریم که نه قرن پیش ساخته شده است! ما چقدر حسینیه، مراکز خیریه و دارالایتام داریم؟! اینها را کسانی ساخته‌اند که کار می‌کردند؛ یعنی کشاورز و مؤمن بودند، اضافه می‌آوردند و می‌گفتند اگر ما اضافهٔ ثروتمان را نگه داریم، مصداق این آیهٔ قرآن می‌شویم: «أَلْهٰاكُمُ اَلتَّكٰاثُرُ × حَتّٰى زُرْتُمُ اَلْمَقٰابِرَ»(سورهٔ تکاثر، آیات 1-2)، اضافه کردن ثروت شما را غافل کرده و فقط ثروت می‌بینید، نه خدا، نه عالم، نه مردم و نه حقوق مردم را می‌بینید. برای اینکه با پول اضافه به خطر نیفتند، چون با عالمان دینی هم سروکار داشتند، تشویق می‌شدند و با اضافهٔ مالشان مسجدها را ساختند؛ خیلی از مسجدها را تک‌نفر ساخته‌اند. حسینیه و دارالایتام ساختند؛ ستادهای خیریه از قدیم در شیعه بوده و کار می‌کردند، محصول کارشان هم مراکز الهی می‌شد.

 

زمان فتحعلی شاه پولداری به‌نام حاج علیرضا در تهران بود و تهران تازه داشت وسیع می‌شد. آن‌وقت هم آب لوله‌کشی نبود؛ یا آب رودخانه‌های منطقه یا قنات بود. این شخص یک‌روز نشست و دید پول او از این تجارتی که کرده، اضافه است و راه خرجی ندارد؛ باید همه را دسته کند و بمیرد، روز قیامت هم جواب بدهد. قناتی از کوه‌های شمیران تا همین منطقهٔ ری و سرچشمه کَند که به اسم خودش، یعنی قنات حاج‌علیرضا معروف شده است. مردم آن منطقه دویست سال از این آب استفاده می‌کردند؛ وضو می‌گرفتند، نماز می‌خواندند و غسل می‌کردند، انسان‌ها و حیوانات تشنه را سیراب می‌کردند. این تولید است؛ تولید آب برای تشنگان.

 

-سخن فرشتگان الهی در خصوص ارزش تولید

خیلی جالب است! پیغمبر(ص) یک‌بار به جبرئیل گفت یا جبرئیل خودش برای پیغمبر(ص) تعریف کرد؛ اگر پیغمبر(ص) پرسیده باشد، سؤال این بود: جبرئیل، اگر خدا اراده کرد و شما را از حالت فرشته بودن درآورد، به آدمیزاد تبدیل کرد و شما را به زمین فرستاد، چه‌کار می‌کنید؟ گفت: یارسول‌الله! ما اول تشنه‌ها را سیراب می‌کنیم؛ زمین تشنه، آدم تشنه و حیوانات تشنه. جبرئیل نگفت مردم تشنه، بلکه گفت «سقی الماء للمسلمین» آب را در اختیار مسلمان‌ها می‌گذاریم که هم تشنگی‌شان را برطرف کنند، هم زمین‌هایشان را آباد کنند، هم باغ تولید کنند و هم کشاورزی ایجاد کنند. این حرف فرشتگان الهی در مسئلهٔ تولید است. حالا زمانی لوله‌کشی نبوده و مردم آب را با قنات، ساختن چشمه و راه انداختن رودخانه تولید می‌کردند. این آب هنوز هم هست. دویست سال است که در تهران جاری است و بهترین آب هم هست؛ اما حالا از این آب استفاده نمی‌کنند.

 

-اثر ماندگار رعایت حقوق مردم در زندگی برزخی انسان

ایشان از دنیا رفت. شما می‌دانید که پروردگار عالم در قرآن، فی‌الجمله(تا اندازه‌ای) و نه بالجمله(کامل کامل و صددرصد)، خواب درست را قبول دارد و چند خواب هم در قرآن نقل می‌کند. خواب‌های مختلفی مثل خواب یوسف(ع)، مَلِک مصر و خواب خود پیغمبر(ص) را نقل می‌کند. یکی از دوستان حاج علیرضا خوابش را دید که این آدم چه وضعی در برزخ دارد. شما برزخ را در سورهٔ مؤمن(نه مؤمنون) ببینید! خیلی‌ها در برزخ زندگی دارند؛ عده‌ای از بدکاران عالم زندگیِ دوزخی و نیکوکاران عالم هم زندگی بهشتی در برزخ دارند. البته نه اینکه دوزخ یا بهشت قیامت را در برزخ می‌آورند، بلکه زندگی بهشت‌مانند و دوزخ‌مانند. دوست حاج علیرضا خواب دید عجب باغ آبادی در اختیار اوست که نظیر این باغ در دنیا نیست. نظیر نعمت‌های بهشت در دنیا نیست؛ آنها کامل و ابدی است. بعد دید که حاج علیرضا روی تخت نشسته و شاد است، رودخانه‌ای از کنار این تخت می‌رود و چقدر زیباست و عجب آبی! کراراً هم در قرآن خوانده‌اید: «جَنّٰاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 25)، از زیر خانهٔ بهشتیان نهرها جاری است. دوست او گفت: حاج علیرضا آب برای چه کسی است؟ گفت: برای خودم است. گفت: یعنی رودخانهٔ به این باعظمتی مِلک تو است؟ گفت: بله! گفت: این آب از کجا در این باغ در جریان است؟ گفت: از قناتی که در تهران کَندم و سرچشمهٔ این آب، همان قنات است.

 

-شیعه، نفس‌خوردهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام)

امام زمین آزادی را برداشتند. البته زمین که طبق آیهٔ قرآن، مِلک امام است و لازم نیست از کسی اجازه بگیرد؛ بعد هم امام می‌خواهد زمین بایر را آباد کند. حضرت این صدهزار هستهٔ خرما را منظم کاشت. احتمال قوی دارد که وقتی من این روایت را دیدم، یادم است که حضرت عبدالعظیم حسنی یکی از راویانش بود. امام باقر(ع) می‌گویند یک دانه از این هسته‌ها هدر نرفت و همه سبز شد! معلوم است وقتی دست علی(ع) دانه بکارد، سبز می‌شود؛ وقتی نفس علی(ع) به کسی بخورد، شما می‌شوید؛ به شما نفس داده که اهل نماز و روزه، اهل گریه و کار خیر، اهل برپا کردن این جلسات و شرکت در آن هستید؛ اگر آن نفس‌ها نبود، ما پوچ و هیچ بودیم. خیلی‌ها در این مملکت نفس‌خوردهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیستند و وجودشان پوچ، پوک، به‌دردنخور و مزاحم است.

 

-چون‌وچرای در احکام الهی، بی‌ادبی به خداوند

امام صبر کردند؛ من حالا نمی‌دانم و باید از برادران عزیز و بزرگوار خوزستانی، منطقهٔ جنوب کرمان، بم و نرماشیر و آن مراکز بپرسیم که یک نهال خرما چند سال می‌کشد تا خرما بدهد. امام باقر(ع) می‌فرمایند: سال اولی که این صدهزار خوشهٔ خرما در آن رویید، حضرت یک روز سر زمین آمدند. خیلی شگفت‌آور است که صدهزار درخت خرما پر از خوشهٔ خرماست و علی(ع) حاضر نشدند دست مبارکشان را دراز کنند، یک خرما بچینند و بچشند، ببیند این خرما چه کیفیتی دارد! قنبر با ایشان بود، فقط نگاه کردند و فرمودند: قنبر قلم و صفحه‌ای بیاور؛ قنبر هم گفت چشم. ما نباید با خدا، پیغمبر(ص) و ائمه(علیهم‌السلام) چون‌وچرا بکنیم و بگوییم آقا کاغذ برای چه می‌خواهید! اصلاً برای چه می‌پرسی و چرا ادب نمی‌کنی؟ چرا می‌پرسی برای چه نماز بخوانم، برای چه روزه بگیرم، برای چه گریه کنم، برای چه خمس بدهم؟ این بی‌ادبی به پروردگار است! خدا وقتی ابراهیم(ع) را که تعریف می‌کند، می‌گوید: «إِذْ قٰالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 131)، خدا به او گفت تسلیم من باش، چون صددرصد سودمند است و ابراهیم(ع) هم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ»، من تا لحظهٔ مرگ در هیچ‌چیزی با تو چون‌وچرا ندارم.

 

-تواضع و فروتنی امیرالمؤمنین(ع)

قنبر سریع دوید، قلم و صفحه‌ای آورد و امام روی خاک نشستند. حضرت به قنبر نگفتند برو تکه‌ای گونی، فرشی، صندلی شکسته‌ای بیاور. علی(ع) نسبت به امور مادی مقید به هیچ قیدی نیستند و با همان لباسشان روی خاک نشستند. امام می‌گفتند کارم که تمام شد، بلند می‌شوم و می‌تکانم؛ این از من کم نمی‌آید. مگر زمین نشستن از شخصیت و عظمت آدم کم می‌کند و می‌کاهد؟!

تواضع سر رفعت افرازدت ××××××××× تکبر به خاک اندر اندازدت

 

-روح بلند و باعظمت انبیا و ائمهٔ اطهار(علیهم‌السلام)

علی(ع) روی خاک می‌نشستند که از همه بالاتر رفتند. قنبر می‌گوید صفحه و قلم را به دستش دادم، گرفت و نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ این باغی که دارای صدهزار درخت خرماست و همه هم به ثمر نشسته، مِلک علی‌بن‌ابی‌طالب است. من این باغ را وقف نیازمندان و مسلمان‌ها کردم و تولیّت آن‌ هم بعد از خودم با حسن و حسینم است. حسن و حسین هم اجازه ندارند یک‌دانه خرما از این باغ بخورند، مگر دوتایی‌شان مثل فقرا فقیر شوند؛ اگر بچه‌های من فقیر شدند، به این خرما حق دارند، و الّا حق ندارند». بعد امضا کردند، بلند شدند و رفتند؛ یعنی یک‌دانه از خرمای آن را هم نچشیدند!

انبیا و ائمه چه روح بلند و عظمتی داشتند! اگر بخواهیم آزادی را تعریف کنیم، باید آزادی را در کنار حیات انبیا و ائمه(علیهم‌السلام) تعریف کنیم. این آزادی که در غرب و آمریکاست، کمال اسارت است؛ اسارت هوای نفس، اسارت شیطان، اسارت به غضب خدا و اسارت به جهنم. این آزادی نیست! آزاد امیرالمؤمنین(ع) است و حافظ دربارهٔ این‌گونه انسان‌ها می‌گوید:

 

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ××××××××××× ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است

حضرت دیدند زمین مناسب کشت است، هسته‌ها را که جمع کرده بودند، آوردند و کاشتند. برای خودشان که نخواستند و نخوردند، پس چرا این کار را کردند؟ چون می‌گفتند همه در مقابل زمین قابل‌تولید مسئول هستند؛ یعنی در قیامت مورد بازپرسی قرار خواهند گرفت. «انکم مسؤولون حتی عن البقاع» این زمین‌ها به ما حق دارند.

ب) حق حیوانات بر انسان

بعد فرمودند: «والبهائم» همهٔ حیوانات هم به شما حق دارند. راجع‌به حق حیوانات جریان خیلی عجیبی را برایتان بگویم که خیلی هم جالب است. یکی از عرفای معروف اسلام به‌نام ابراهیم ادهم این جریان را نقل می‌کند و می‌گوید: برف سنگینی در مصر باریده بود، من بیرون شهر کار داشتم و چاره‌ای نداشتم. تا زانو برف آمده بود. بالاخره به هر زحمتی بود، از شهر بیرون آمدم و به بیابان رسیدم؛ دیدم یک گبر(زرتشتی و به قول معروف، آتش‌پرست؛ البته آتش‌پرست نیستند و آتش را خیلی مقدس می‌دانند. از بس که برای آتش تقدیس قائل‌اند، به آنها آتش‌پرست می‌گویند) نصف گونی ارزن روی کولش است، این برف‌ها را با زحمت می‌شکافد و قدم‌به‌قدم می‌آید، دست در این گونی می‌کند و یک‌مُشت ارزن روی برف‌ها می‌پاشد و می‌رود. گفتم: خدایا وقت کشت که نیست، روی برف هم که نمی‌شود ارزن و گندم کاشت؛ پس این بندهٔ خدا چه‌کار می‌کند؟! در این برف‌های سنگین جلو آمدم و به او گفتم: آقا چه‌کار می‌کنید؟ گفت: من صبح زود بیدار شدم و دیدم خیلی برف آمده است، فکر کردم الآن کبوتر، کلاغ، گنجشک و حشرات در بیابان‌ها در این برف هیچ‌چیزی گیرشان نمی‌آید. این گونی را پر کردم و از ابتدای بیابان تا جایی که زورم برسد، می‌پاشم تا این پرندگان و خزندگان زمین گرسنه نمانند.

 

بعضی‌ها چقدر خوش‌فکر، باعاطفه و خوب هستند! ابراهیم ادهم می‌گوید: به او گفتم تو گبری و با اینکه عملت عمل خیر و مثبت است، خدا قبول نمی‌کند. این‌همه زحمت و رنج می‌کشی و گونی ارزن در این برف‌ها می‌پاشی، خدا این زحمتت را قبول نمی‌کند. مرد گبری نگاهی به من کرد و گفت(عجب حرفی زد! بارک‌الله! اگر من این را نشنیده بودم، یعنی داخل کتاب ندیده بودم، چنین چیزی به ذهن خودم نمی‌آمد): قبول نمی‌کنند؟! گفتم: نه، چون قرآن ما می‌گوید: «إِنَّمٰا يَتَقَبَّلُ اَللّٰهُ مِنَ اَلْمُتَّقِينَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 27)، خدا عمل را از مردم مؤمن با تقوا قبول می‌کند. گفت: واقعاً قبول نمی‌کند؟! گفتم: نه! گفت: اگر قبول نمی‌کند، نمی‌بیند؟! گفتم: چرا می‌بیند. گفت: همین بس است؛ اگر می‌بیند، بس است و من دیگر کاری به قبولی ندارم. همین که ببیند، دلم به همان دیدنش خوش است. ابراهیم ادهم می‌گوید: دیدم عجب حرفی زد! به مصر برگشتم. سال بعد مستطیع شدم و به حج آمدم، خانهٔ خدا را طواف می‌کردم که یکی کنار دیوار بیت روی شانه‌ام زد، برگشتم و دیدم آن گبری است. به من گفت: دید و قبول کرد؛ آدم باید در زندگی کردن خیلی زرنگ باشد. پَر حقوق به تمام خلقت انسان‌ها، انبیا، پروردگار، زمین‌های قابل کشت و حیوانات گسترده است.

 

کلام آخر؛ درس وفا، عشق و مردانگی در کربلا

امروز در کتابی دیدم، قبلاً شنیده بودم، ولی ندیده بودم. کتابی که حدود سیصد سال پیش ملااحمد نراقی در حادثهٔ کربلا نوشته، کتاب قطوری است و این عالم بزرگ کم‌نظیر شیعه تمام ریزه‌کاری‌های سفر را از مدینه تا شام و تا برگشتن به مدینه نوشته است. او در این کتاب می‌گوید: کاروان ابی‌عبدالله(ع) در روز دوم محرّم آرام آرام حرکت می‌کرد تا به جایی رسید. خود اسب ایستاد و وقتی اسب می‌ایستد، راکب اسب را خیلی بامحبت با نوک پا یا نوک عصا وادار می‌کند که حرکتش را ادامه دهد. امام دیدند که اسب نمی‌رود، فرمودند: اینجا کجاست؟ یکی گفت: یابن‌رسول‌الله، نام معروف این منطقه «غاضریه» است. امام فرمودند: اسم دیگری هم دارد؟ گفت: بله یابن‌رسول‌الله، «شاطی‌الفرات» هم می‌گویند؛ یعنی زمینی که کنار فرات است. فرمودند: اسم دیگری هم دارد؟ یکی گفت: «کربلا» اسم دیگر این سرزمین است. امام فقط این جمله را گفتند: «اعوذ بالله من کرب و بلا». کرب یعنی غم و غصه، بلا هم یعنی مصیبت. این زمین، هم زمین غم و غصه و هم زمین مصیبت است. به یاران رو کردندو فرمودند:

 

بار گشایید که منزل رسید ×××××××××××× کِشتی عشاق به ساحل رسید

بار گشایید شهیدان عشق ×××××××××××× کعبه همین‌جاست در ایمان عشق

کرب‌وبلا درس وفا می‌دهد ××××××××××××× تربت عشق است و شفا می‌دهد

هر که زند جرعهٔ جام بلا ××××××××××××× بار گشاید به صف کربلا

مَهبط جبریل امین کربلاست ×××××××××××× طوف‌گه عرش برین کربلاست

مرحوم نراقی می‌نویسد: خواهرها جلو آمدند، ام‌کلثوم گفت: آقا اینجا کجاست؟ ابی‌عبدالله(ع) فرمودند: خواهر برای چه؟ گفت: برای اینکه وقتی وارد این منطقه شدیم، تمام غم‌های دنیا دلم را پر کرد. هشت روز اینجا بودند، روز هشتم که می‌خواستند از این سرزمین بروند، دیگر مردی نمانده بود! حتی بچهٔ شش‌ماهه‌شان را هم کشته بودند! خواهر کنار بدن قطعه‌قطعهٔ برادر می‌گفت: من از مدینه که آمدم، هم‌سفرم تو بودی، عباس و قاسم و اکبر بود؛ من نمی‌خواهم با شمر و صنعان و خولی هم‌سفر شوم.

 

برخیز صبح شام شده ای میر کاروان ××××××××××× ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کن

یا دست ما بگیر و از این ورطهٔ بلا ××××××××××××بار دیگر روانه به‌سوی حجاز کن

ای وارث سریر امامت ز جای خیز ××××××××××× بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن

 

تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1398ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
انبیای الهی بدهکاری انسان حق خداوند خیرخواه امین مصرف‌کننده مطرود از رحمت غافلان حقوق




گزارش خطا  

^