فارسی
جمعه 10 فروردين 1403 - الجمعة 18 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جایگاه رفیع دعا در اسلام


جایگاه دعا در اسلام - شب دوم جمعه (18-5-1398) - ذی الحجه 1440 - مسجد اعظم - 10.74 MB -

به زبان آوردن خواسته‌ها در برابر خداقلب سلیمقلبی که مورد نظر خداستسختی ایمان در وجود قمر بنی‌هاشمقلب غلیظتأثیر دعای ابراهیم بر سرزمین مکهداستان نوشتن دعای کمیلبرکات عجیب دعای کمیلتأثیر دعای ابراهیم بر سرزمین مکهپاداش دنیوی اولیا و عذاب دنیوی کافرانسوگوارهدعای آخر

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

به زبان آوردن خواسته‌ها در برابر خدا

دعا که این ایام یکی از بهترین فرصت‌هاست برای آن به منزلۀ یک معدن الهی است که خداوند مهربان هر خیری را در این معدن قرار داده است. کلید این معدن قلب پاک، نیت خالص، و زبان ملکوتی است. خداوند به کسی هم حق ندادند که در این زمینه بگوید خداوند عالم السرّ و الخفیات است، همۀ خواسته‌های من را می‌داند چه نیازی دارد که من زبان باز بکنم و صدا هزینه کنم و خواسته‌های خودم را بگویم؟ این حرف خلاف قرآن است، خلاف روایات است.

 

یک نکته‌ای را برایتان بگویم که در قرآن است و بسیار نکتۀ مهمی است، شاید خیلی از برادران آیه را خوانده باشند ولی به نکته‌ داشتن این آیه توجهی نکرده باشند «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ»(بقره، 186) نکتۀ آیه این است که این آیه یکی از دلائل وجود خداست؛ چطور می‌گوییم عالم دلیل بر وجود خداست، سماوات و ارض دلیل بر وجود خداست، این آیه شریفه هم یکی از دلائل بر وجود حق است.

 

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي» اگر مردم آمدند حبیب من دربارۀ من از تو پرسیدند، چه جوابشان را باید بدهی؟ این جواب را بده «فَإِنِّي قَرِيب» من نزدیک هستم به همۀ موجودات، بین من و بین آفرینش من بعدی نیست، «قَرِيب أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» دلیل بر نزدیک بودنم این است که دعای دعاکننده را جواب می‌دهم. اگر عالم کارگردانی نداشت میلیاردها نفر دعا می‌کردند جواب هم نمی‌گرفتند، خود آیۀ شریفه دلیل بر وجود پروردگار مهربان عالم است.

 

قلب سلیم

ما در آیات دربارۀ خلوص مسائل مهمی را می‌بینیم، در آیات دربارۀ اظهار حاجت مسائل مهمی را می‌بینیم، در آیات دربارۀ قلب پاک مسائل مهمی را می‌بینیم. ما در قرآن زیاد می‌خوانیم که دعا کنید و او را بخوانید، «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»(اعراف، 33)، اخلاص را با خواندنتان در دینتان همراه کنید.

در آیات شریفه می‌خوانیم که پروردگار عالم از نابترین بندگانش «قلب سلیم» را گزارش می‌دهد. این آیه برای حضرت ابراهیم «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(شعرا، 88 و 89) را ببینید، خداوند در بازار قیامت ارزش را داده به قلب سلیم که با صفت مشبهه است. «سلیم» بر وزن شریف، رفیق، فعیل، یعنی قلبی که با سلامت یکی شده است. سلامت قلب ایمان و اخلاص است، اتصال به حقیقت است، اتصال به واقعیات است؛ چنین قلبی خیلی کاربرد دارد.

 

قلبی که مورد نظر خداست

یک روایت بسیار مهم از وجود مبارک رسول خدا دربارۀ قلب برایتان بخوانم که در مدارک غیرشیعه هم این روایت هست، «إنَّ للّه تعالى في الأرضِ أوانِيَ» برای خدا در این کرۀ زمین ظرف‌هایی هست، یعنی همین‌طور که مردم در خانه‌هایشان انواع دیگ‌ها و قابلمه و بشقاب‌ها را دارند، پروردگار عالم هم در این کرۀ زمین انواع ظرف‌ها را دارد.

«إنَّ للّه ِتعالى في الأرضِ أوانِيَ، ألا وهِي القُلوبُ، فَأحَبُّها إلَى اللّه، أرَقُّها وأصفاها وأصلَبُها؛ أرقُّها للإخوانِ، وأصفاها مِن الذُّنوبِ، وأصلَبُها في ذاتِ اللّه»، «أوانی» یعنی ظرف‌ها. «ألا وهِي القُلوبُ» بدانید این ظرف‌ها دل‌ها هستند. «فَأحَبُّها إلَى اللّه، أرَقُّها وأصفاها وأصلَبُها» محبوبترین دل‌ها در این عالم اصلب آنهاست، یعنی قوی‌تر، محکم‌تر، کوه‌وار. «أرَقُّها» نرم‌تر، هر دلی که نرم‌تر باشد بیشتر محبوب خداست. «وأصفاها» و دلی که صاف‌تر باشد.

 

«وأصلَبُها في ذاتِ اللّه» قلب باید ایمانی را که به دست آورده از طریق قرآن و اهل‌بیت و عالمان ربانی باشد و به‌گونه‌ای باید با این ایمان کار بکند که سخت بشود و قابل دزدیدن نباشد، قابل غارت کردن نباشد. صد سال بنی‌امیه حکومت بکنند ولی فرهنگشان به این قلب ضرر نزند، پانصد ششصد سال بنی‌عباس حکومت بکنند به ایمان قلب نتوانند ضربه بزنند و حاکمان دیگر و دولت‌ها و فرهنگ‌های دیگر. الان در دنیا چند صد فرهنگ بر دانشگاه‌ها تا دهات‌ها حاکم است که «قلب اصلب» گول این فرهنگ‌ها را نمی‌خورد و از کلنگ این فرهنگ‌ها زخم برنمی‌دارد.

 

سختی ایمان در وجود قمر بنی‌هاشم

امام صادق(ع) از وجود مبارک قمر بنی‌هاشم در چند جمله تعریف می‌کنند، جمله اولشان این است «کان عمی العباس صلب الایمان» عموی سی و سه ساله من «صلب الایمان» بود، یعنی از بنی‌امیه به او بشارت و مژده دادند یعنی یک اعلام مطلبی که به قول افراد یا بنا به نظر آنها شادش کند. عصر تاسوعا به او اعلام کردند هر پولی، زمینی، مقامی یا هر صندلی را می‌خواهی البته قمر بنی‌هاشم اجازه نداد آن گوینده حرفش را تمام بکند، شمشیر را کشید دنبالش کند سرش را بزند و آن احمق هم فرار کرد، یعنی تازه فهمید که پیش چه کسی آمده است.

قلب باید «صلب الایمان» باشد، این قلب «صلب الایمان» محبوبترین قلب است.

 

قلب غلیظ

«فَأحَبُّها إلَى اللّه، أرَقُّها» این قلب باید خیلی رقیق، مهربان و با محبت باشد. «وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»(آل‌عمران، 159) خیلی‌ها در این پنجاه سالی که من توفیق خدمت به منبر را داشتم پیش من آمدند و گفتند: آقا ما می‌خواهیم دین‌دار بشویم. آنها پنجاه سال شصت سال داشتند. به ایشان گفتم الان می‌خواهید دین‌دار بشوید؟ گفتند: بله. پس تا حالا کجا بودید؟ گفتند: تاکنون پدرمان ما را بی‌دین کرد، از آن اخلاق تندش، دعواهایش، فریادهایش، زورگیری‌هایش، فشار آوردن‌هایش، مخصوصاً در بخش دین ما را بی‌دین کرد؛ ولی حالا فهمیدیم دین آنی نبوده که پدر ما به ما القا می‌کرد، نماز چیزی نبوده که صبح چهار تا لگد به پهلویمان بخورد و با شش تا فحش بعد بگوید بلند شو نماز بخوان.

 

براساس همین برخوردها و ارتباطات و سؤالات من یک رساله نوشتم، دیدم ضروری است به نام «اسلام دین آسان». شیخ انصاری ظاهراً از حضرتشان نقل شده که من لحظات آخر عمر صاحب «جواهر» رفتم کنار بسترشان. صاحب «جواهر» که دیگر مرگ خودش را حتمی می‌دید و بو برده بود که مرجعیت بعد از خودش به من می‌رسد به من گفت: «یا شیخ قلل احتیاطاتک» در رساله به مردم سخت نگیر، در نوشتن رساله و ارائه فقه به مردم سخت نگیر، «فان الشریعة سمحة و سهلة»، چون دین آسان است، «يُرِيدُ اللَّـهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(بقره، 185)

قلب سخت، قلب غلیظ و قلب فض اطرافیان خودش را از دین می‌تاراند و نسبت به دین بدبین می‌کند. خیلی وقت پیش در یکی از سخنرانی‌هایم گفتم بی‌دینی در عالم از بددینی دین‌داران شروع شده، چون اول بی‌دینی نبود. اول کار «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى»(بقره، 28) زندگی انسان در کرۀ زمین با دین شروع شده، بی‌دینی مؤخر از دین‌داری است و این بی‌دینی هم اشتباه‌ دین‌داری دین‌داران بود.

 

این محبوبترین قلب، این قلب اگر وارد دعا بشود به‌شدت کاربرد دارد، اگر در «قلب اصلب» و «قلب اصفا» نیت خالص دخالت بکند و اگر همۀ اینها زبان را به کار بگیرند، «ادعونی بقلب نقی» می‌خواهی دعا بکنی اول برو سراغ قلبت؛ یک قلب پاک، پاکیزه، صلب، رقیق، یک قلب اصفا برای من بیاور و این قلب را بدرقه زبانت کن، آن وقت دعا کن، اگر مستجاب نشد آن وقت بگو چرا؟ نه اینکه انواع آلودگی‌ها در زندگی موج می‌زند بعد بنشینی بگویی این روحانی‌ها هم این حرف‌هایی که می‌زنند خیلی قوی نیست. یکی از حرف‌هایشان این است که می‌گویند دعا کنید، ما ده سال است داریم دعا می‌کنیم ولی دعایمان مستجاب نشده است. در استجابت دعا یک اشکالاتی، یک دست اندازهایی و یک گره‌هایی هست که مستجاب نمی‌شود.

 

تأثیر دعای ابراهیم بر سرزمین مکه

خیلی جالب است، دعا یک معدن است، تمام خیرها را خدا در این معدن گذاشته و پر هم هست. کلید آن خلوص نیت، قلب نقی، قلب صلب، قلب اصفا، قلب ارق، زبان و حال (گریه) است. یعنی وقتی که این کلید را آدم درست بکند، این معدن را درش را باز می‌کند همه چیز گیرش می‌آید.

من امروز آیات دعا را در قرآن که نگاه می‌کردم این مسئله را متوجه شدم که تمام انبیای الهی آنچه که به دست آوردند برای باطن خودشان، برای زن و بچه‌شان، برای دنیایشان، برای آخرتشان، برای امت‌هایشان، برای خانواده‌ها از طریق دعا به دست آوردند.

 

یک نمونه از قرآن برایتان بگویم. یک بیابان سنگلاخ است، ابداً اثری از آبادی در این بیابان نیست، گرمای شدید و سخت، کسی دلش نمی‌آید در این بیابان زندگی بکند. ابراهیم این مرد الهی در همین بیابان که یک گیاه سبز پیدا نمی‌شود، در همین بیابان که آب پیدا نمی‌شود، در همین بیابان که موجود زنده به دردخور پیدا نمی‌شود، در این بیابان که یک زردآلو یا گیلاس یا آلبالو یا سیب یا برنج یا نخود پیدا نمی‌شود، با دعا این منطقه را تبدیل به یکی از آبادترین مناطق زمین کرد.

ابراهیم خودش که تاجر نبود، خودش که باغ‌دار نبود، خودش که انواع میوه‌ها را سردخانه نکرده بود، با یک لا قبا در این بیابان خشک ایستاد، با همان قلب نقی و با نیت خالص و با زبان پاک و با حال الهی و حال عرشی دعا کرد. می‌دانید که حال چیست؟

 

داستان نوشتن دعای کمیل

یک کتابی در کتابخانه آستان قدس رضوی است این روایت مربوط به دعای کمیل در آن کتاب است.

کمیل می‌گوید من اولین باری که این دعا را از امیرالمؤمنین(ع) دیدم شب جمعه بود یا شب پانزده شعبان، امام در تاریکی صورت در حال سجده به خاک گذاشت، از اول تا آخر این دعا را بدون وقفه اشک ریخت، این حال است. قلب امیرالمؤمنین(ع) هم که قلب پیغمبر است «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ»(آل‌عمران، 61). خلوص امیرالمؤمنین(ع) عیارش قابل سنجش برای ما نیست.

 

همۀ مؤمنین برای دفاع از دین در جنگ‌ها شمشیر زدند، نیزه زدند، خنجر زدند، گلوله زدند، توپ زدند، موشک زدند، فقط دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) است آن هم در سن بیست و سه چهار سالگی که گفته شد «ضربت علی یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» یعنی عبادت جن و انس را بگذار در یک کفه پیغمبر می‌فرماید آن یک دانه ضربت علی از کل عبادت جن و انس سنگین‌تر است، برای عیار خلوصش است که برای ما هم قابل درک است.

اگر بخواهیم این خلوص را تعریف بکنیم جمله نداریم، قلم نداریم، زبان نداریم، فقط ما ارزش این عمل را که می‌بینیم ما را راهنمایی به خلوصش می‌کند آن هم در سن بیست و دو سه سالگی؛ حالا شصت و سه سال این خلوص با امیرالمؤمنین(ع) بود. حال یعنی خود پروردگار دستور داده دعای بی‌گریه پیش من نیاورید، دعا با حال باید باشد.

 

دعا تمام شد، دیگر نزدیک اذان صبح بود، من فردا آمدم خدمت حضرت گفتم آقا این دعایی که دیشب خواندید در حال سجده با آن گریه، با آن حال، می‌گویید که من بنویسم. آنها چقدر مهربان بودند، چقدر رقیق القلب بودند که نگفت کمیل دیشب ما با آن حال مردیم، خسته هستم، خوابم می‌آید. کمیل تا به امیرالمؤمنین(ع) گفت این دعا را می‌گویید من بنویسم، فرمود: قلم و کاغذ بیاور برایت بگویم.

امام این دعا را کلمه به کلمه گفتند و کمیل نوشت، چون پخش‌کننده‌اش بود به نام او تمام شد. حضرت به کمیل فرمود: این دعا را هر کسی بخواند، (دعا بخواند نه اینکه جزوه را شب جمعه بین دو نماز باز بکند و انگار دو شاخه زبانش را کرده در پریز هشت دقیقه دعای کمیل را بخواند).

 

برکات عجیب دعای کمیل

دعای کمیل امیرالمؤمنین(ع) عرش را تکان می‌داد، دعای کمیل امیرالمؤمنین(ع) موجودات عالم را برای شنیدن به صف می‌کرد. این دعاهایی که من می‌خوانم دعا نیست، این مفاتیح‌خوانی است، این دعایی که من می‌خوانم کاسبی است. زن و بچه دارم از شهرها زنگ می‌زنند آقا یک شب جمعه می‌آیی کمیل بخوانی؟ می‌گویم: می‌آیم، این هم شماره حسابم پنج میلیون بریزید، بلیط هواپیما هم بدهید رفت و برگشت. این که دیگر دعا نشد، این کاسبی است.

 

من واقعاً در دورۀ عمرم چه دربارۀ خودم و چه دربارۀ دیگران که می‌شناختم یا مراجعه کردند، آثار این دعا را دیدم و لمس کردم. امام فرمود: کمیل هر کسی این دعا را بخواند، یعنی با اقتدای به امیرالمؤمنین(ع) بخواند، «ترزق» خدا درهای رزق را به رویش باز می‌کند، «ترحم» خدا درهای رحمت را به رویش باز می‌کند، «تغفر» خدا درهای مغفرت را به رویش باز می‌کند، «تنصر» خدا درهای یاری خودش را به رویش باز می‌کند. دعا چنین کلیدی است؛ کلید رزق، کلید یاری و جلب یاری خد، کلید مغفرت و کلید رحمت است.

 

تأثیر دعای ابراهیم بر سرزمین مکه

جلوی چشمش یک بیابان از آفتاب و خورشید آتش می‌بارد؛ سنگلاخ، دره، تپه، پر از کوه، غیر قابل کشاورزی، غیرقابل قنات‌ زدن، غیرقابل چاه زدن. ای مالک و ای مربی من، «رَبِّ اجْعَلْ» یعنی آدم تا به مالکیت و ربوبیت اتصال پیدا نکند خیلی کاری از دستش برنمی‌آید، آدم باید جلوه ربوبیت الهیه بشود، «رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا بَلَدًا آمِنًا» خدایا اولاً این منطقه را منطقۀ امنیت قرار بده.

 

«وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ»، آنجا اهلی هنوز نداشت، کویر بود، انواع میوه‌هایی که در جهان روییده می‌شود روزی مردم این منطقه کن. «وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ» چه میوه‌ای است که در یک سال عمره و حج در این شهر پیدا نمی‌شود؟ هر چه میوه در آفریقا و آسیا و اروپا و مناطق دوردست تاجرها می‌آورند و در مکه پخش می‌کنند.

«رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ»(بقره، 126) هر چه میوه در این کرۀ زمین روییده می‌شود روزی اهل این منطقه کن، البته روزی آنهایی که به تو و به روز قیامت ایمان دارند، ولی خداوند به‌خاطر رحمت بی‌نهایتش و به‌خاطر اینکه خدا با بنده‌اش فرق می‌کند این محدودیت ابراهیم را شکست، خطاب رسید: نه، من ثمرات مادی و دنیایی را فقط روزی مردم مؤمن که به من و به قیامت ایمان دارند نمی‌کنم.

 

«وَمَن كَفَرَ» آنهایی که در این منطقه می‌آیند و کافر هستند، بی‌دین هستند، بت‌پرست هستند، آل‌سعود هستند، عوضی هستند، منافق هستند، منکر هستند، پست هستند، قلیلی از نعمت دنیا را سر سفرۀ آنها هم می‌گذارم چون من با اینها مبارزه اعتقادی دارم نه مبارزه شکمی؛ اینها شکمشان غذا می‌خواهد، ابراهیم چرا فقط به مردم مؤمن مگر از من کم ‌می‌آید حالا مقداری سیب، گلابی، آلبالو یا گیلاسی یک حیوان شریر دوپا هم بخورد به کجا برمی‌خورد، بگذار در کنار مردم مؤمنی که اینجا هستند یا می‌آیند این گاوها و شترها و سگ‌ها و خوک‌ها هم یک شکمی از عزا درآورند. «وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا» بعد که خوردند و عمرشان تمام شد «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ»(بقره، 126) گریبانش را می‌گیرم و می‌کشم به جهنم چون من با اینها مبارزه دینی دارم نه مبارزه شکمی.

 

پاداش دنیوی اولیا و عذاب دنیوی کافران

یک روایتی را دیدم فکر کنم کتابش نزدیک دویست سال پیش در سبزوار نوشته شده و نویسنده‌اش هم یک مجتهد عالم تبعیدی بوده تهران زندگی می‌کرده، نجف درس‌خوانده بوده ولی حکومت قاجار وجودش را برنتابید و به سبزوار تبعیدش کرد. در کتاب ایشان دیدم که موسی بن عمران به پروردگار عالم عرض کرد خدایا نمی‌شود این فرعون و فرعونیان را ریشه‌کن کنی؟ خطاب رسید: می‌شود ولی راه ریشه‌کن کردنشان را خودت به من پیشنهاد کن، من چطور اینها را ریشه‌کن کنم؟ گفت: جلوی آب و غذایشان را ببند، نه آب گیرشان بیاید یک استکان نه یک لقمه نان گیرشان بیاید، نه میوه‌ای گیرشان بیاید.

 

خطاب رسید موسی من با اینها جنگ شکمی ندارم، من جنگ دینی دارم. اولاً اگر آشتی کردند که کاریشان ندارم اما اگر آشتی نکردند آن مدت مهلتی که برایشان قرار دادم، باید باشند و بخورند و بخوابند و ازدواج کنند و خرید و فروش بکنند، زمان که تمام شد همه را نابود می‌کنم؛ اما من دست به ترکیب سفره‌شان نمی‌زنم، چون همۀ ثمرات دنیا را هم که در ترازو بگذارند پیش پروردگار ارزش مالی ندارد چیزی نیست.

خیلی این جمله زیباست در «نهج‌البلاغه» است، «ان الله لا یرضی ثواباً لاولیائه» خدا خانه و میلیون‌ها پول و باغ و کشاورزی و ویلا و ساختن برج‌ها را پاداش عاشقانش قرار نداده، «لم یرضها ثوابا لاولیائه» و نداری را هم «عقابا لاعدائه» عذاب دشمنانش قرار نداده است. مؤمن‌ها دارند بعضی‌هایشان هم ندارند، کافران دارند بعضی‌هایشان هم ندارند.

 

الان طبق آمار خودشان در آمریکا ظهرها شب‌ها حدود چهل میلیون آمریکایی پیاده در محله‌ها و خیابان‌ها می‌چرخند با چوب سطل‌های زباله را به هم می‌زنند تا ببینند یک خوراکی پیدا می‌شود بردارند بخورند.

نه دنیا پاداش عاشقان خداست و نه نبود دنیا عذاب اعدائش است، یعنی این جمله «نهج‌البلاغه» اگر همیشه در ذهن آدم باشد خیلی راحت زندگی می‌کند، خیلی آسان زندگی می‌کند. یک کویر را نه با پول نه با تشکیل دولت و نه با انبارسازی و نه با کارهای دیگر آباد کرد، بلکه یک کویری مثل مکه را ابراهیم با دعا تبدیل به یک منطقه‌ای کرد که از هر نوع ثمرات به طرف این منطقه با خواسته ودعای او سرازیر شد. این معنی معدن بودن دعاست. اما باید بلد باشم چطوری دعا بکنم، دعا قلب پاک می‌خواهد، زبان پاک می‌خواهد، خلوص می‌خواهد، حال می‌خواهد، گریه می‌خواهد.

 

سوگواره

(بیم است و امید و بی‌قراری/ ذوق است و نوید آشنایی/ عشق است که می‌کشاند و بس/ یار است که می‌کند خدایی/ مستند که می‌روند بی‌خود/ در بحر فنای کبریایی/ اینجا ره گمرهان نباشد/ من خسته و ناتوان و زارم/ جز تو ره دیگری ندارم/ با این همه نامرادی و غم/ بر رحمت تو امیدوارم/ دانم که تو دست من بگیری/ هر چند دلی سیاه دارم/ زیرا که تویی تویی امیدم)

اسب عربی با یک نهیب رکاب خیز برمی‌دارد، دو سه بار نهیب زد اما دید اسب حرکت نمی‌کند، معمولاً کسی که سوار است خم می‌شود روبه‌رو و راست و چپ را نگاه می‌کند ببیند چه مانعی وجود دارد، آرام خم شد دید دختر سیزده ساله‌اش جلوی ذوالجناح را گرفته ست. پدری است که أرقّ قلب‌ها را دارد، یک دنیا، یک اقیانوس بی‌نهایت مهربانی است، آرام از ذوالجناح پیاده شد و روی خاک نشست، دختر را روی دامن قرار داد. دختر از بابا پرسید صبح تا حالا که رفتی میدان برگشتی، این بار هم که می‌روی برمی‌گردی؟ نه عزیزم دیگر برنمی‌گردم.

 

نزدیک دهه عاشوراست یک مطلبی برای همۀ شما بگویم. همۀ برادران از هر صنف و گروهی، این مطلب خیلی خوشحال‌کننده است، مدرکش هم کتاب با عظمت «کامل الزیارات» است. هر وقت امیرالمؤمنین(ع) چشمش به ابی‌عبدالله(ع) می‌افتاد به او می‌گفت: «يَا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ» ای کسی که هر مؤمنی برایش اشک می‌ریزد. گریه بر حسین(ع) علامت مؤمن بودن است.

حالا که می‌خواهی بروی و برنگردی ممکن است من یک درخواست از تو داشته باشم؟ آره عزیزم بگو. گفت: بابا حالا که می‌خواهی بروی قبل از رفتن بیا دست ما را بگیر و خودت به مدینه برگردان، من با عمه‌هایم نمی‌خواهم همسفر شمر و عمرسعد بشوم. پدر یک ضرب‌المثل عربی برایش زد که دختر متوجه شد دیگر بابا نمی‌تواند آنها را برگرداند.

ابی‌عبدالله(ع) رو کرد به دختر و گفت: عزیز دلم تو از من یک درخواست کردی نشد جوابت را بدهم، حالا من از تو یک درخواست دارم. سر بابا را به سینه گرفت، صورت ابی‌عبدالله(ع) را بوسید بابا تو از من چه می‌خواهی؟ عزیز دلم چیزی که من از تو می‌خواهم اینقدر برابر من گریه نکن، سکینه جان! این اشک تو قلب من را آتش می‌زند، «لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة ما دام منی الروح فی جسمانی».

 

دعای آخر

به حقیقت ابی‌عبدالله(ع) گریه را از ما نگیر.

بین ما و ابی‌عبدالله(ع) جدایی نینداز. حال دعا به ما عنایت فرما.

به ما دعاهای مستجاب روزی کن. شرّ اشرار داخلی و خارجی را به خودشان برگردان.

آمریکا و اسرائیل را زمین‌گیر و ذلیل و بی‌آبرو کن. پرچم دینت را بر بام جهان برافراشته کن.

تمام گذشتگان ما مرد و زن، معلمان، منبری‌ها، مداحان، مراجع تقلید علی‌الخصوص آیت‌الله العظمی بروجردی را غریق لطف و کرامت و بزرگواری و رحمت خودت بفرما.

امام زمان را در این لحظه دعاگوی زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده و فرج مقدسش را خدایا نزدیک کن.

 

قم/ مسجد اعظم/ ذی‌الحجه/ تابستان1398ه‍.ش./ سخنرانی دوم

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
دعا قلب سلیم کمیل قلب غلیظ ایمان سخت پاداش و عذاب




گزارش خطا  

^