فارسی
پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403 - الخميس 15 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اسلام، تنها دین نزد خدا


رابطه دین و هدف خلقت - شب اول پنج شنبه (22-9-1397) - ربیع الثانی 1440 - مسجد آقا مسیح - 10.94 MB -

دین یا ادیانعاقبت غیرمسلمانان در قیامتمعنای آزادیآزادی در پذیرش دین خداقناعت انبیاهدف خلقت انساناجبار یا اختیار در پذیرش دینقرآن متقندین خدا و دین ابلیسهجوم به دین و دین‌داراناستقامت در برابر هجوم به دینعاقبت استقامت در برابر هجوم به دینبهشت رویاییدعای آخر

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

دین یا ادیان

دینی که راه همۀ انبیای الهی بود، یک دین بود؛ آن هم بنا به نام‌گذاری پروردگار عالم «اسلام» است. آن دینی که در شعاع زندگی آدم و حوا به این زن و شوهر ارائه شد اسلام بود و همین طور به انبیای بعد تا زمان نوح و ابراهیم و موسی و مسیح و پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام.

شما مردم این منطقه خوشبختانه هنوز اهل قرائت قرآن هستید، بعد از نماز صبح در جلسات خود این دقت را در قرآن داشته باشید، از سورۀ مبارکۀ حمد تا جزء آخر قرآن کلمۀ «دین» مفرد آمده یعنی یک دین وجود دارد. این کلمه به قول اهل لغت تثنیه نیامده که معنی آن بشود دوتا دین یا جمع نیامده که ادیان بشود.

خود من هم در قرآن مجید دقت داشتم به‌خصوص وقتی که وجود مقدس حضرت حق کمک به من می‌داد و قرآن را ترجمه می‌کردم و بر من لازم بود در کلمات و آیات و لغات دقت کنم. در تمام سوره‌هایی که مسئلۀ دین مطرح است، دین مفرد است. برای نمونه دو سه آیه برایتان بخوانم: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(آل‌عمران، 19) ببینید دین مفرد است، این آیه هم می‌گوید که دین در پیشگاه خدا فقط اسلام است و غیر از اسلام خدا دینی ندارد و غیر از اسلام هم هیچ دینی را قبول نمی‌کند «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه»(آل‌عمران، 85).

 

عاقبت غیرمسلمانان در قیامت

اگر دین واقعاً در این کرۀ زمین در گذشته به کسی نرسیده باشد، الان در کوه‌ها و جنگل‌های خیلی دوردست که شاید هنوز دسترسی به این دستگاه‌های سخن پراکنی ندارند، دین به کسی نرسیده باشد؛ این حکمش قیامت با پروردگار است و به ما هم اجازه ندادند داوری کنیم که فلان پشت‌کوهی آن طرف چین یا آفریقا یا اقیانوسیه چون بی‌دین مرده اهل جهنم است، اجازۀ این داوری را به ما نداده‌اند.

آن کسی که دین به او برسد و دینی هم که به او می‌رسد دین خدا باشد و قبول نکند «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْه» من از او نمی‌پذیرم، حالا متدین به هر دینی که می‌خواهد بشود، زرتشتی شود، مسیحی شود، کمونیست شود، لائیک شود، هر دینی را که بپذیرد و بر اساس آن دین زندگی خودش را شکل بدهد من قبول نمی‌کنم، چرا قبول نمی‌کنی؟ برای اینکه من مالکم، خالقم، همه کارۀ هستی هستم، همه کارۀ انسانم.

انسان وجود نداشت، من به وسیلۀ یک نر و ماده او را سفر دادم تا آمده داخل دنیا، نه ماه در رحم مادر از او پذیرایی کردم، شصت هفتاد سال هم اینجا پذیرایی می‌کنم، مملوک من هم هست، آزاد نیست، حقم است، حق الهی من است، حق ربوبیت من است، حق الوهیت من است که به او بگویم من دینی را غیر از اسلام از تو قبول نمی‌کنم؛ این که انسان برگردد به من بگوید آزادم هر دینی را دلم بخواهد قبول کنم، خیر، آن آزادی که تو فکر کردی که خیلی خوب است و نعمت است اینی نیست که تو می‌گویی، من آزادم یک حرف دروغی است.

 

معنای آزادی

یک کسی برود صندوق طلافروش را بزند و بعد هم او را بگیرند و بپرسند: چرا این کار را کردی؟ بگوید: آزادم دلم می‌خواست، خود قوانین زمین این مسئله را می‌پذیرد؟ یعنی کلانتری و دادگستری و دادگاه به او می‌گوید راست می‌گویی آزادی؟ ما بی‌خود تو را گرفتیم؟ اصلاً این آزادی نیست، اسمش را آزادی می‌گذارد. اگر در اروپا و در کشورهای دیگر هم یک کسی برود جواهرفروشی‌ها را بزند، مهم‌ترین فروشندگان جواهرات گران‌قیمت فرانسه در خیابان شانزلیزه هستند، همان خیابانی که شنبه‌ها تظاهرات مهمی است و می‌گویند ما ظالم نمی‌خواهیم، فرعون نمی‌خواهیم، ما دزد نمی‌خواهیم، رئیس‌جمهور نمی‌تواند بگوید من آزادم که هر کاری علیه شما بکنم، آزادم را مردم قبول ندارند.

یک کسی برود زنا کند، زنای اجباری یا اختیاری و بعد او را بگیرند و بپرسند: چرا زنا کردی؟ بگوید: آزاد بودم دلم می‌خواست؛ چاقو بزند در شکم مردم و بگوید: آزاد بودم دلم می‌خواست؛ یک کارخانه را آتش بزند و بگوید: آزاد بودم دلم می‌خواست. پروردگار مهربان عالم هم مثل همین زمین، در غیب عالم این آزادی را آزادی نمی‌داند که من اسلام را نمی‌خواهم و آزادم یک مکتب دیگری را قبول کنم؛ غیر از اسلام خدا، تمام مکتب‌ها ریشه در مدرسۀ ابلیس دارد.

 

آزادی در پذیرش دین خدا

من آزادم با دشمن تو بسازم، من آزادم که فرهنگ دشمن تو را قبول کنم اما تو که خالق منی، معبود منی، مالک منی، رازق منی، همه کارۀ منی کنارت بزنم؛ این اسمش آزادی نیست، این اسمش ظلم است، اسمش جهل است، اسمش نادانی است، اسمش غفلت است، این آزادی نیست. هیچ کجای کرۀ زمین ما یک چنین آزادی نداریم، نه دولت‌ها و نه ملت‌ها و نه عقلای عالم قبول نمی‌کنند.

پروردگار عالم آدم را به دنیا می‌آورد «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُم»(نحل، 78)، قابله ما را به دنیا نمی‌آورد، بیمارستان ما را به دنیا نمی‌آورد، او ما را به دنیا می‌آورد، اگر می‌خواست که به دنیا نمی‌آورد و همان جا ما را نگه می‌داشت تا خفه شویم. خداوند ما را به دنیا می‌آورد بعد هم در این دنیا تا روز مرگ رزق ما را می‌دهد، حالا یا گسترده یا متوسط یا فقیرانه؛ خیلی از انبیای الهی  فقیرانه زندگی می‌کردند، خوش هم بودند، اصلاً گلایه نداشتند.

ما کمی گله‌مندیم، نمی‌دانم از چه کسی گله داریم؟ انبیای خدا از خدا گله نداشتند، از زمینیان منحرف گله داشتند، از ستمگران گله داشتند، از آنهایی که حتی یک شاهی حق مردم را می‌بردند گله داشتند، اما هیچ‌وقت انبیا از وضع زندگی خودشان که خدا برایشان رقم زده بود گله نداشتند.

 

قناعت انبیا

در «نهج‌البلاغه» خطبۀ قاصعه، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: مسیح با یک پیراهن زندگی کرد، مسیح وسیلۀ گرمای روزش در سرما خورشید بود، مسیح کفش پایش پوست کف پایش بود، مسیح خوشمزه‌ترین غذایی که در این دنیا سی و سه سال بعد از شیر مادر خورد علف شیرین بیابان بود و هیچ‌وقت هم گله نداشت، می‌گفت ما با کمی علف شیرین زنده ماندیم، طلبی هم از خدا نداریم، یک دانه پیراهن هم ما را پوشانده و طلبی نداریم، شب هم که می‌شود در سرمای خیلی سخت می‌رویم داخل یک غار یا یک گودال پوشیده‌ای می‌خوابیم، دوباره صبح می‌زنیم بیرون، روز هم اگر خیلی سرد باشد می‌آییم آفتاب می‌گیریم.

بدن برای انبیا هدف نبود، بدن برای انبیا یک مرکب بود، یعنی انبیا بدن را اسب جان می‌دانستند که این روح را از رحم مادر سوار کرده و باید برساند دم در بهشت؛ نگاه دیگری انبیا به بدن نداشتند.

رسول ما که بالاترین رتبه را در این عالم در همه چیز داشته، در روایاتمان است در این کتاب بسیار پرقیمت باحال «مجموعۀ ورّام» است؛ پیامبر سه روز گرسنه بود، مدینه بود و وضع خیلی بد بود و هیچ‌چیز گیر نمی‌آمد، سه روز، در همین کتاب دارد یک وقت که می‌دید شکمش خیلی ضعف می‌رود، به قول ما ایرانی‌ها مالش می‌رود، یک تکه سنگ صاف یک کیلویی یا یک کیلو و نیمی در یک دستمال می‌گذاشت و می‌بست به شکمش و از پشتش گره می‌زد که جلوی مالش شکمش را بگیرد، خیلی هم راحت بود، خیلی راحت زندگی می‌کرد.

من یک چنین زندگی را برای خودم دیدم هیچ‌چیزی هم نشد، طوری هم نشد، یعنی یک نان بخور و نمیری را دیدم در زندگیم، یک لباس پوششی را فقط دیدم، یک کفش هم پایم بود که فکر کنم به قیمت آن زمان یک تومان ـ ده ریال ـ خریده بودم، خیلی هم خوش بودیم و هیچ‌چیز هم نشد. با این غذای معمولی و با این پیراهن و با آن کفش نه سرطان گرفتیم، نه حصبه گرفتیم، نه سکتۀ مغزی کردیم. ما باید ببینیم اصلاً هدف وجودمان چیست؟ اگر هدف را گم کنیم هم در بدن منحرف می‌شویم، هم در شهوت، هم در فکر، هم در کاسبی، هم در معاشرت و هم در ازدواج، اصلاً اگر هدف را گم کنیم همه را اشتباه می‌رویم.

 

هدف خلقت انسان

پروردگار عالم می‌فرماید هدف از خلقت این است که تو برای من باشی، هفتاد هشتاد سال که در آن هفتاد هشتاد سال من هم برای تو هستم؛ ولی بعد از این هفتاد هشتاد سال یک زندگی دائم، ابدی، یک عمر همیشگی، یک عمر بی مرگ، یک عزت بی ذلت، یک علم بی جهل به تو خواهم داد.

این هدف اگر گم شود آدم فکر می‌کند هدف شکم است و می‌رود دنبال شکم، هدف شهوت است و می‌رود دنبال شهوت، هدف دوز و کلک است و می‌رود دنبال دوز و کلک و حیله و تقلب، هدف این است که از دیگران بکنم به خودم اضافه کنم و می‌رود از دیگران می‌کند به خودش اضافه می‌کند؛ در این گم شدن هدف، آدم محبتش از بین می‌رود، تواضعش از بین می‌رود، وقارش از بین می‌رود، بردباریش از بین می‌رود، آقاییش از بین می‌رود تا به جایی می‌رسد که نهایتاً پروردگار یک چنین جمعیتی را به پیغمبر می‌گوید «أُولئِكَ كَالْأَنْعام»(اعراف، 179)؛ یعنی در هدف گم شدن، آدم در همه چیز منحرف می‌شود.

 

اجبار یا اختیار در پذیرش دین

من آزاد نیستم که از این میلیون‌ها مکتب که من طبق مطالعاتی که خودم داشتم همین الان در کرۀ زمین نزدیک شانزده میلیون مکتب وجود دارد که این شانزده میلیون مکتب ریشه‌اش در مکتب یک نفر است: ابلیس؛ پس می‌شود باطل. خدا حق دارد به من بگوید دنبال مکتب باطل نرو یا نه؟ اول بنشینم به قول قدیمی‌ها کلاهم را قاضی کنم و خودم را قانع کنم ببینم خدا اصلاً حق دارد به من بگوید دنبال مکتب غیر اسلام نرو یا نه؟

من آزادم، دلم می‌خواهد شکم پاره کنم، دلم می‌خواهد صندوق زرگری را بزنم، دلم می‌خواهد زنا کنم، دلم می‌خواهد مال مردم را بخورم، خدا حق دارد به من بگوید دنبال جاده‌های باطل نرو یا نه؟ چون اگر دنبال جاده‌های باطل بروم در سورۀ انعام می‌گوید: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُم»(انعام، 153) دنبال جاده‌های غیر اسلام نرو «فَتَفَرَّقَ بِكُم»، همه چیزت را تکه‌تکه می‌کند، فکرت را یک طور منحرف می‌کند، شکمت را یک طور، شهوتت را یک طور، باب رفاقتت را یک طور، ازدواجت را یک طور، کاسبی‌ات را یک طور و بعد هم مزاحم خودت می‌‌شود، اینها همه انحراف است.

شما ببینید الان در کشور خودمان چقدر مرد و زن مزاحم دیگران هستند، چرا مزاحم دیگران هستند؟ چرا بعضی‌ها مزاحم یک مورچه نیستند؟ آن کسی که مزاحم دیگران است فقط دین ندارد؛ عقل دارد، علم هم دارد، باسواد هم هست ولی مزاحم دیگران است.

کسی نیامده داخل مراکز اداری بی‌سواد را استخدام کنند، الان می‌گویند فوق لیسانس نداری برو پی کارت، دکترا نداری برو پی کارت، فوق دکترا داری یک راهی برایت باز می‌کنیم و قبولت می‌کنیم. در این چند سال این دزدی‌های میلیاردی را چه کسی انجام داده؟ آنهایی که علم داشتند، آنهایی که عقل داشتند، آنهایی که فوق‌لیسانس بودند، آنهایی که دکترا بودند، بعضی‌ها پول‌ها را برداشتند و فرار کردند، بعضی‌ها زندان هستند، بعضی‌ها اعدام شدند.

می‌گوید جادۀ انحرافی مزاحم خودت می‌شود غیر از اینکه تو مزاحم دیگران هم می‌شوی، این را داریم با چشم می‌بینیم؛ بی‌دین هم مزاحم خودش است. تو چهل سال دیگر باید در دنیا با زن و بچه‌ات زندگی کنی، برای چه پانزده سال محکوم به زندان شدی؟ چرا مزاحم خودت شدی؟ چرا دل زن و بچه‌ات را سوزاندی؟ چرا مزاحم آنها شدی؟ چرا مزاحم یک نیروی انتظامی شدی که بیاید تو را بگیرد؟ چرا مزاحم زندانبان شدی که چهار چشمی مواظب تو باشند که فرار نکنی؟ چرا مزاحم بودجه شدی؟ این پانزده سال لباس و صبحانه و ناهار و شام و کفشت را هم بدهند؟ چرا؟ چون هدف را گم کردی، چون راه را گم کردی.

آیا پروردگار حق دارد به من بگوید دنبال دین‌هایی که ریشه در وجود ابلیس دارد نرو یا حق ندارد؟ اول این را بنشینم فکر کنم و خودم را قانع کنم. اگر فکر کنم به این نتیجه می‌رسم که من به حق خودش قسم حق ندارم دینی را به غیر از اسلام خدا ـ اسلام زمان آدم تا زمان امام عصر و تا قیامت ـ قبول کنم. اگر غیر اسلام را قبول کنم «فَتَفَرَّقَ بِكُم»، «أُولئِكَ كَالْأَنْعام»، «وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِين» صد جور در دنیا و آخرت بلا سرم می‌آید.

 

قرآن متقن

من امشب در همین مسئله‌ برایتان سه‌تا آیه می‌خوانم از سورۀ مبارکۀ فصلت که این آیات جان آدم را زنده می‌کند، روح آدم را مست می‌کند و سعی هم می‌کنم که این سه‌تا آیه را توضیح خیلی مفصلی ندهم و با زبان خودمان با این آیات با شما حرف بزنم.

آیۀ اول از سه‌تا آیه «إِنَّ» دارد، خیلی این حروف در قرآن جالب است و به جا به کار گرفته شده؛ یعنی شما در آیات اگر یک دانه «و» را بردارید، اگر یک دانه «لا» را بردارید، اگر یک دانه «اِنّ» را بردارید، اگر یک دانه «اَنّ» را بردارید کل نظام آیه به هم می‌ریزد، آن آیه دیگر آیه نیست و اصلاً نمی‌شود آن آیه را به مردم به‌عنوان هدایت خدا ارائه کرد.

همین «اِنَّ» دوتا حرف است الف و نون، کلام الله است و دست بی وضو حرام است رویش گذاشتن؛ البته این دوتا حرف را بیرون روی تخته بنویسیم، نه به‌عنوان قرآن، دست خونی هم به آن بزنی عیبی ندارد، ولی «اِنَّ» که خدا در قرآنش آورده و قرار داده این‌قدر با ارزش و با احترام است که دست بی وضو حرام است رویش بگذاری، کلام الله است.

 

دین خدا و دین ابلیس

«اِنَّ» یعنی حتماً، این حرف خداست، حتماً قطعاً یقیناً مسلماً، شما از این چندتا معنی هر کدامش را می‌خواهید کنار آیه بگذارید، «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا»(فصلت، 30) آیه چه می‌خواهد بگوید؟ آیه می‌خواهد بگوید از زمان آدم تا روز قیامت که می‌خواهد به پا شود، دین و دین‌داران ظالمانه مورد هجوم هستند. ظالمانه می‌آیند در دین ایجاد وسوسه می‌کنند برای اینکه دین را از مردمی که ضعیف در دانش هستند و فقط دین را از پدر و مادر تعلیم گرفتند یا از داخل مساجد یا پای منبرها، می‌آیند با اسلحۀ وسوسه حمله می‌کنند که این دین را از مردم بگیرند و پر از شک و تردیدشان می‌کنند، آنان را به آنجا می‌رسانند‌ که می‌گویند این هم حق نیست؛ ولی خالی نمی‌ماند که تمام شود، کار دین را می‌گیرد و می‌برد در چهارچوب دینی که در وجود ابلیس ریشه دارد می‌نشاند.

اگر دینم را بگیرد و برود دیگر کاری به کارم نداشته باشد یک ضرر کردم؛ اما وقتی وسوسه و شک و تردید برایم ایجاد کند، من دین را کنار بگذارم، او وقتی که دست من را از دین خدا خالی دید می‌آید دست من را می‌گذارد در دست شیطان، وقتی که دینم را از دست دادم همۀ حرام‌های خدا را بر خودم حلال می‌کنم، چون دیگر دین ندارم و نمی‌توانم احترام به حرام کنم.

من وقتی احترام به حرمت ربا، به حرمت زنا، به حرمت تهمت، به حرمت دروغ می‌گذارم که اسلام را داشته باشم ولی وقتی از اسلام بیایم بیرون اصلاً برای حرام‌های خدا دیگر هیچ احترامی قائل نیستم. خیلی‌ها در کشور مثل اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها اصلاً برای حرام‌های الهی هیچ احترامی قائل نیستند، حتی برای حرام‌هایی که مسیح و موسی اعلام کردند هیچ احترامی قائل نیستند.

 شیطان دین من را می‌گیرد و بعد من را وصل می‌کند به مکتبی که ریشه در ابلیس دارد. ابلیس چرا ملعون شد؟ چون رودرروی خدا ایستاد، کار دیگری نکرد، سجده کن نمی‌کنم، کار دیگری نکرد که به او گفتند: «اخْرُج»(اعراف، 18)، به او گفتند: «وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي»(ص، 78) وقتی من از اسلام دست بردارم ضرورتاً بخواهم یا نخواهم روبه‌روی خدا می‌ایستم و می‌گویم حرام‌هایت را قبول ندارم، حلال‌هایت را قبول ندارم، واجباتت را هم قبول ندارم، دستورات دیگرت را هم قبول ندارم؛ چون دیگر اسلام ندارم و رو به پوکی، رو به پوچی، رو به فساد و رو به انحراف می‌روم.

 

هجوم به دین و دین‌داران

در این گیر و داری که از زمان آدم شروع شده یعنی حملۀ شدید به دین و حملۀ شدید به دین‌دار که آن وقت حمله کننده‌ها یک نفر بوده، یک قابیل بوده بیشتر نبوده، به دین حمله کرد و حرام خدا را حرام ندانست، کشتن بی‌گناه حرام نیست؟ قابیل گفت: نه حرام نیست. او علنی هم آمد به برادرش گفت: می‌کشمت، یعنی اعلام به او کرد چون دیگر کشتن بی‌گناه را حرام نمی‌دانست. مگر الان ترامپ کشتن مردم را حرام می‌داند؟ مگر این سگ‌هایی که به نام داعش یا طالبان در افغانستان و عراق و سوریه رها کرد و این همه مردم را کشتند، مگر حرام می‌دانستند؟ مگر وهابیت عربستان که تا حالا بیش از ده هزار مرد و زن و بچه و زن حامله را در بیمارستان، در خیابان، در مدرسه و شب عروسی کشته حرام می‌داند؟ نه، حرام نمی‌دانند.

الان یک تعدادی در خود عربستان اولین اعلامیه را دادند، من اعلامیه آنان را شنیدم، خود متن را ندیدم ولی شنیدم گفتند که آل سعود در این کشور حکومت را تبدیل به حکومت فرعون کرده است. فرعون چه کسی بود؟ فرعون به موسی گفت: من این حرام‌هایی که می‌گویی قبول ندارم، حلال‌هایی که می‌گویی قبول ندارم، قیدهایی که می‌گویی قبول ندارم، نکش‌هایی که می‌گویی قبول ندارم، نخورهایی که می‌گویی قبول ندارم.

یک کسی کمتر ظلم می‌کند، در یک شهر چند هزار نفری وقتی بی‌دین می‌شود هیچ‌چیز را دیگر حرام نمی‌داند، آن وقت هم مزاحم خودش می‌شود و هم مزاحم شما؛ مال شما را می‌برد این مزاحم شما نیست؟ دلتان را می‌سوزاند، از زندگی شما کم می‌کند، شما را دچار مشکل می‌کند، پولتان را نمی‌آورد بدهد که شما هم بدهی خود را به مردم بدهید، اینها محصول چیست؟ بی‌دینی.

 

استقامت در برابر هجوم به دین

این سه‌تا آیه این را می‌خواهد بگوید، به نظرم این سه‌تا آیه را درشهرهای دیگر هم باید به مردم بگویم چون اولین بار است این سه‌تا آیه را من مطرح می‌کنم، در شهرهای دیگر طور دیگر؛ به نظرم این سه‌تا آیه فعلاً شما را می‌گوید شما که در این هجوم عظیم به دین و به دین‌دار، مقاومت کردید.

یک وقت هجوم فقط به دین‌دار تنهاست و به دین کاری ندارند، اما نمی‌دانید چه هجوم دریاواری به دین خداست، به دین‌دارش هم که دارید می‌بینید. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» یقیناً کسانی که می‌گویند اعتقاد ما این است، اینجا «قیل» به معنی عقیده است نه به معنی زبان، «قالوا» اعتقادمان این است که مالک ما و پروردگار ما و رب ما و کارگردان ما الله است. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ این اعتقادشان است ولی اعتقاد تنها نیست، «ثُمَّ اسْتَقامُوا» و در برابر این همه هجوم به دین و به دین‌داری می‌ایستند و استقامت می‌کنند؛ نه دینشان را می‌فروشند و نه خودشان را، هم دینشان را نگه می‌دارند هم خودشان را. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» این حرف خدا برای آنهایی که در برابر هجوم به دین و دین‌دار قرار می‌گیرند.

 

عاقبت استقامت در برابر هجوم به دین

وقتی که استقامت کردند چه می‌شود؟ شصت هفتاد سال، نهایتاً نود سال که بیشتر در دنیا نبودند، بودند؟ حال که در رختخواب خانه یا در بیمارستان افتادند و چشمشان به دنیای بعد باز می‌شود و مرگشان رسیده، اینجا آیه چقدر شیرین است «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» فرشتگان من کنارش می‌آیند، «أَلَّا تَخافُوا» به آنها می‌گویند از مردن نترسید، فکر نکنید الان می‌میرید شما را می‌بریم آن طرف، یک جای تنگ و تاریک و بیچاره‌کننده و پر از مار و عقرب و پر از قیافه‌های هیولاست، ابداً از این خبرها نیست، اصلاً نترسید.

اهل دل می‌گویند وقتی که ملائکه می‌گویند: «أَلَّا تَخافُوا» ترس یک مرتبه از دل اینها کنده می‌شود، «أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» غصه هم نخورید که داریم از زن و بچه و نوه و خانه و مغازه جدا می‌شویم، نه جدا نمی‌شوید؛ هیچ غصه نخورید که آنها هم دنبال شما می‌آیند، در سورۀ رعد و سورۀ مؤمن می‌گوید زن و بچۀ مؤمن و پدر و مادرهایتان هم دنبال شما که آمدند آنها را در نعمت ابد بهشت با شما سر یک سفره قرار می‌دهند، غصه نخورید «وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُون»(فصلت، 30) ما شما را مژده می‌دهیم به بهشتی که قبلاً صد و چهارده کتاب، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به شما مژده داده بودند، به همان شما را مژده می‌دهیم، الان پرده کنار می‌رود، این شما و این بهشتی که به شما مژده دادم. این یک آیه.

 

بهشت رویایی

آیۀ بعد «نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» ما در دنیا رفیق شما بودیم، ما در دنیا محب شما بودیم، ما در دنیا عاشق شما بودیم، خلاصه ما در دنیا مواظب شما بودیم که بی دین نشدید؛ «وَ فِي الْآخِرَةِ» در صحرای محشر هم محب شما و رفیق شما هستیم و با شما هستیم و تنها نیستید. «وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ» وقتی وارد قیامت شدید هر چه دلتان می‌خواهد در اختیارتان می‌گذارم، قیدی ندارد، هر چه دلتان می‌خواهد، «فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ» قیامت به شما نمی‌گویند چه چیزی نخواه، هیچ چیز، فقط می‌گوید چه چیزی می‌خواهید.

«وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُون»(فصلت، 31) و هر چه را شما برای خودتان دعوت کنید برایتان آماده است؛ کنار قصرت روی تخت بهشت نشستی، یک مرتبه دلت می‌گوید من الان آب چشمۀ سلسبیل را می‌خواهم بخورم، جلوی تختت حاضر است و لازم نیست بلند شوی بروی جام برداری و چشمه را پیدا کنی و بگذاری داخلش دربیاوری بخوری «وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُون».

کل این بهشت و کل آب‌های بهشت و میوه‌های بهشت «نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيم»(فصلت، 32) پذیرایی از جانب پروردگار مهربان آمرزنده است. خیلی حرف است که پذیرایی کننده‌ات در عالم آخرت «غفور رحیم» است، چرا می‌گوید غفور؟ برای اینکه دلت را خوش کند اگر چهارتا هم گناه گوشه و کنار پرونده‌ات است می‌گوید بخشیدم، نمی‌خواهد باز کنی ببینی هست یا نه که غصه‌ات شود. «رحیم» پذیرایی کننده‌ات مهربان است، هیچ چیز را از تو دریغ نخواهد کرد.

این سه‌تا آیه این هجوم به دین و هجوم به دین‌دار، وظیفۀ ما از قرآن معلوم شد که استقامت و ایستادگی است نه دین باختن و نه خود باختن.

در مقابل این چند سال استقامت «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِياؤُكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَكُمْ فِيها ما تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَ لَكُمْ فِيها ما تَدَّعُون نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيم»(فصلت، 30 و 31 و 32) یعنی یک استقامت و بعد هم نشستن سر نه‌تا سفره ابدی همیشگی.

بیاییم این سه‌تا آیه را باور کنیم، روحیۀ استقامت ما در مقابل هجوم به دین و دین‌داری‌مان خیلی قوی می‌شود.

 

دعای آخر

«اللهم و اسئلک سؤال من اشتدت فاقته و انزل بک عند الشدائد حاجته و عظم فیما عندک رغبته اللهم عظم سلطانک و علا مکانک و ظهر امرک و غلب قهرک و جرت قدرتک و لا یمکن الفرار من حکومتک اللهم لا اجد لذنوبی غافرا و لا لقبائحی ساترا و لا لشیء من عملی القبیح بالحسن مبدلا غیرک لا اله اله الا انت سبحانک و بحمدک ظلمت نفسی».

(زینب چو دید پیکری اندر میان خاک/ از دل کشید ناله به صد آه سوزناک/ که ای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن/ احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن/ حسین من طفلان خود به ورطۀ بحر بلا نگر/ دستی به دستگیری ایشان دراز کن/ سیرم ز زندگانی دنیا یکی مرا/ لب بر گلو رسان و ز جان آزاد کن/ ای وارث سریر امامت ز جای خیز/ بر کشتگان بی کفن خود نماز کن/ یا دست ما بگیر و از این ورطۀ بلا/ بار دیگر روانه به سوی حجاز کن).

اللهم لا تکلنا الی انفسنا ابدا، اللهم اغفرلنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا، اللهم اهلک اعدائنا، اید و انصر و احفظ امام زماننا واغفر لموتانا و اجعل عاقبت امورنا خیرا.

 

 گلپایگان/ مسجد آ مسیح/ ربیع الثانی 97/ جلسۀ اول

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
هدف خلقت آزادی هجوم به دین

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^