فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شناخت شخصیت والای پیامبر


پیامبر رحمت - روز هشتم چهارشنبه (16-8-1397) - صفر 1440 - حسینیه آیت الله بروجردی - 12.21 MB -

سه منبع برای شناخت پیامبردلیل آمدن ضمیر جمع برای خدای واحدنعمت محدودیت در شنیدن و دیدنموسی و تقاضای دیدار خداشهادت انبیا در روز قیامتپیامبر شاهد بر تمام انبیاسخن گفتن عیسی در گهوارهپیامبر و ائمه ناظر بر اعمال مابی‌تابی امیرالمؤمنین(ع) در سوگ رسول خداپیامبر در آینۀ قرآن و روایاتدغدغه پیامبر برای نسل ماسوگواره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

سه منبع برای شناخت پیامبر

ما در حد ظرفیت فکری و روحی خودمان برای شناخت شخصیت الهی، عرشی و ملکوتی رسول خدا به سه منبع باید مراجعه کنیم، چون احدی جز این سه منبع قدرت شناساندن پیغمبر اکرم را در حد دنیایی ایشان ندارد؛ یک منبع قرآن کریم است، یک منبع «نهج‌البلاغه» است، یک منبع هم روایات نورانی اهل‌بیت است.

امکان اینکه از هر سه منبع برایتان مسائلی را عرض کنم نیست، اکتفا می‌کنم به یکی دو آیه از قرآن. «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً»(احزاب، 45 و 46) این آیه زیباترین آیه برای شما مردم مؤمن و مردم مطیع پیغمبر است «وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرا»(احزاب، 47).

 

دلیل آمدن ضمیر جمع برای خدای واحد

جاهایی که مطلبی می‌خواهد بیان شود که این مطلب حد بسیار بالایی دارد و عظمت مطلب در اوج است، پروردگار عالم خودش را با ضمیر جمع در آیۀ شریفه عنوان می‌کند. خدا یک نفر است «قل هو الله احد»، «اشهد ان لا اله الا الله وحده» اما این یک نفر که دومی ندارد، در بیان عظیم‌ترین مسائل برای خودش ضمیر جمع به کار برده؛ «احد» قرآن را نازل کرده ولی می‌فرماید: «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْر»(حجر، 9).

خداوند یک نفر است، دومی هم که ندارد، چرا می‌گوید ما؟ ما که دلالت بر جمع دارد، از سه به بالا را ضمیر جمع شامل می‌شود، ما یعنی سه نفر یا چهار نفر یا بیست نفر یا دو هزار نفر، اما اینکه احد از وجود مقدس خودش تعبیر به ما می‌کند یعنی چه؟ اینجا هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه بگوییم پروردگار مهربان عالم در ارائۀ این مطلب یا در ساخت این حقیقت تمام اسما و صفاتش را به کار گرفته است. اسما و صفات خدا که از هزارتایش ما را خبر دادند و مجموعه‌اش در جوشن کبیر است، هزارتایش هم به انبیا و ائمۀ طاهرین تعلیم داده و ظاهراً آنها مسئول بیانش نبودند، هزارتایش هم تعبیر شده به «الاسماء المستأثره» اسمای صددرصد سرّی و پنهان، تنها خودش می‌داند و به احدی خبر نداده است.

خداوند در اول آیه می‌گوید «إِنَّا»، و دو مرتبه در کلمۀ بعدی ما می‌گوید «أَرْسَلْنا»؛ یعنی کنار همدیگر دوتا جمع را به کار گرفته، یک جمعش «انا»ست و یک جمعش هم ضمیر «نا» که وصل به «ارسل» است، «إِنَّا أَرْسَلْناكَ» یعنی من با تجلی همۀ اسما و صفاتم تو را از جانب خودم فرستادم.

در همین لطیفه می‌توان فهمید پیغمبر چه کسی است. با همۀ تجلی اسما و صفاتم تو را فرستادم، یعنی بدرقۀ روح تو و شخصیت تو و نبوت تو در بین مردم همۀ جلوه‌های اسما و صفات من است. البته من یک مقدار روان بیان می‌کنم که این روانی بیان هم لطف و عنایت پروردگار است، ولی همین مطلبی که روان برایتان بیان کردم خودم اصلاً نمی‌فهمم یعنی چه، چون خود فهم آن تجلی خیلی کار مشکلی است.

 

نعمت محدودیت در شنیدن و دیدن

شما سورۀ اعراف را ببینید، این خیلی مسئلۀ فوق‌العاده‌ای است که موسی بن عمران، کلیم الله، سومین پیغمبر اولوالعزم از پروردگار عالم در حالی که تنها بود در کوه طور وادی مقدس گفت: «رَبِّ أَرِنِي» پروردگار من خودت را به من بنمایان. موسی به اندازۀ ما بلد نبود که خدا با چشم سر دیده نمی‌شود؟

ما که سوادی نداریم و خیلی معمولی هستیم می‌دانیم حوزۀ دید چشم بسیار محدود است، ما خیلی چیزها را در عالم وجود داریم که در حوزۀ مشاهدۀ چشم قرار نمی‌گیرد، آنها هست ما نمی‌بینیم. خیلی صداها هست در حوزۀ شنوایی گوش قرار نمی‌گیرد، الان صد و شصت کشور در دنیاست، صدای رادیو و تلویزیون و ماهواره‌های کل کشورها اینجاست، ولی گوش ما در حدی نیست که آنها را بشنود. شبانه‌روز میلیاردها انفجار بالای سر ما اتفاق می‌افتد و ما نمی‌شنویم. اگر خدا این لطف را به ما نکرده بود چشم ما را در دید و گوش ما را در شنیدن محدود نمی‌کرد، همان وقت که ما از مادر متولد می‌شدیم نابود بودیم، اصلاً مادری نداشتیم که ما را بزاید، چون این سر و صداها کسی را زنده نمی‌گذاشت.

سورۀ یس را ببینید «إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً، فَإِذا هُمْ خامِدُون»(یس، 29) من بعضی ملت‌ها را نه با زمین لرزه و نه با سیل و نه با طوفان و نه با آتش، فقط با یک فریاد که این فریاد وقتی به آنها زده شد مثل چوب خشک روی زمین افتادند. اگر گوش ما برای شنیدن همۀ صداها باز بود اصلاً ما نبودیم، پدرانمان هم نبودند. میلیاردها صدای انفجار روز و شب در این عالم است پروردگار اجازه نداده ما بشنویم. ما فکر می‌کنیم در یک جهان آرام زندگی می‌کنیم.

خداوند اجازه نداده چشم ما ببیند، اگر بنا بود ببیند خیلی دیدنی‌ها را طاقت نداشتیم. ما که ـ خودم را می‌گویم ـ سوادی نداریم و عقل خیلی بالایی نداریم، می‌دانیم که خدا با چشم سر دیده نمی‌شود، چون در حوزۀ دید ما نیست، آن هم یک وجود مقدسی که بی‌نهایت است. نهایت‌ها را ما می‌توانیم ببینیم، آن هم نه همه‌اش را، اشتباه در دید خیلی داریم.

خورشید یک میلیون و سیصد هزار برابر کرۀ زمین حجم دارد، یعنی یک میلیون و سیصد‌ هزارتا زمین راحت داخل خورشید جا می‌گیرد، ولی ما خورشید را اندازۀ یک مجمعۀ بزرگ می‌بینیم، این اشتباه در دید نیست؟ ماه یک ششم زمین حجم دارد، ما یک دایرۀ کوچک می‌بینیمش شب چهارده، این اشتباه دید نیست؟ اشتباه دید ما خیلی است. یکی از دور می‌آید، خوشحال می‌شویم و می‌گوییم بابایمان است، اما وقتی می‌آید جلوتر می‌بینیم کمی شکل بابایمان است ولی بابایمان نیست، غریبه است.

 

موسی و تقاضای دیدار خدا

خدا دیده نمی‌شود، این را موسی نمی‌دانست؟ موسی که وصل به علم الله بوده، موسی که مقام کلیم اللهی داشته، پس این درخواستش چه بوده؟ درخواست کافرانه است؟ نه. «رَبِّ أَرِنِي» خودت را به من نشان بده، یعنی به دلم خودت را نشان بده. خطاب رسید: «انْظُرْ إِلَى الْجَبَل» این کوه روبه‌رویت را نگاه کن.

کوه کوه است، هم ریشه در زمین دارد و هم سر به فلک کشیده، موسی کوه را نگاه کن، من یک تجلی لحظه‌ای به کوه می‌کنم، «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَل» یک تجلی نه کل تجلی، اگر کل تجلی را یک ثانیه رها می‌کرد که تمام هستی به باد بود، اصلاً هیچ چیز نمی‌ماند، دوباره خودش بود و خودش. یک تجلی آن هم یکی دو ثانیه من به این کوه می‌زنم، اگر کوه در جای خودش برقرار ماند از من بخواه که بر باطن تو تجلی کنم.

خداوند یک لحظه تجلی به کوه شد و کوه به کل متلاشی شد و موسی روی زمین افتاد و به کل مدهوش شد. این مسئلۀ جلوۀ به کوه و اینکه به موسی می‌گوید: دنیا ظرفیت تجلی من را ندارد، یک ثانیه‌اش را دیدی چه شد، تا چه برسد به قلب تو.

 

شهادت انبیا در روز قیامت

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ» یعنی من با همۀ تجلی اسما و صفاتم تو را فرستادم برای اینکه دست مردم را بگیری و نگذاری مردم جهنم بروند، مردم را به بهشت و به رضایت و به مغفرت و به رحمت من هدایت کنی، ولی تحمل و ظرفیت وجودی رسول خدا چه قدر بوده که بر او با اسما و صفاتش تجلی تام شده و او در آرامش کامل به سر می‌برد؟ اجازه بدهید من یک آیۀ دیگر هم از سورۀ نساء برایتان بخوانم تا شخصیت ایشان معلوم شود چیست.

«کیف» از ادات سؤال است، سؤال تعجبی، وضع مجموع امت‌ها از زمان آدم تا آخر چه خواهد شد؟ «فكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيد»(نسا، 41) وضع امت‌ها آن روزی که برای هر امتی شاهد بر اعمال و وضعشان را داخل قیامت بیاورم، چه خواهد شد؟ آن کسی که از جانب خدا شاهد بر امت‌هاست چه کسی است؟ انبیا که صد و بیست و چهار هزار نفر هستند را به‌عنوان شاهد وارد قیامت کنم که درِ تمام عذرها و بهانه‌ها را به روی امت‌ها ببندم، دیگر کسی نتواند برای کافر بودن و مشرک بودن و فاسق بودن و فاجر بودن و شانه خالی کردن از مسئولیت‌ها عذر قابل قبولی بیاورد، شاهد را برای این می‌آورند.

 

پیامبر شاهد بر تمام انبیا

صد و بیست و چهار هزار نفر را در قیامت به‌عنوان شهید بر کل امت‌ها حاضر می‌کنم «فكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيد» و تو تنها را شاهد بر تمام انبیا وارد قیامت می‌کنم. این یعنی چه؟ اصلاً آدم نمی‌داند در شخصیت او کدام آیۀ قرآن را بحث کند؟ کلمات آیات را چگونه موشکافی کند؟ ماتش می‌برد آدم، خیلی سنگین است. همین آیۀ سورۀ نسا خیلی سنگین است.

شاهد یعنی چه؟ اینکه می‌گویند شاهد بیاور. شاهد یعنی کسی که خودش حاضر در جریان بوده، اما کسی که برود دادگاه بگوید آقای دادگاه من عادلم، من مؤمنم، من را همه تأیید می‌کنند، مسجدی‌ها می‌دانند من پنجاه سال است اهل گناه نبودم، ولی این قضیه را شنیدم یا آمدم به ضرر یا به نفع شهادت بدهم، قاضی حق قبول او را ندارد و می‌گوید شاهد بیاید، یعنی آن کسی که در جریان حضور داشته، دیده و واقعیت را لمس کرده است. من نمی‌توانم تو را قبول کنم، تو شاهد نیستی، تو یک مخبری و با گوشت شنیدی که پول این آقا را خوردند، عادل هم هستی، مؤمن هم هستی، خوب هم هستی، ولی دین اجازه نمی‌دهد من تو را قبول کنم و خبرت را بپذیرم، شاهد باید بیاید.

 من روز قیامت تو یک نفر را به عنوان شاهد بر کل انبیا وارد محشر می‌کنم. برادران! این آیه مثل خورشید روشن است، پیغمبر شاهد است، یعنی حضور روحی با تمام انبیای الهی داشته و کل عمر انبیا را مشاهده کرده که روز قیامت شهادت بدهد. پیامبر مخبر نیست، در قیامت پیغمبر شاهد است نه مخبر. بین مخبر و بین شاهد فرق است، اگر معنیش این نیست، پس چیست؟

اینجا آدم می‌فهمد پیغمبر چه فرموده، «کنت نبی» من پیغمبر بودم، نه شدم. این هم از عجایب و مسائل الهی است، «کنت نبی» من پیغمبر بودم، «کنت» فعل ماضی است، کِی پیغمبر بودم؟ «و آدم بین الماء و الطین» آن وقتی که آدم به‌صورت خاک و گل بود، اصلاً وجود نداشت و نبود، آن روزی که آدم نبود من پیغمبر بودم، «کنت نبی و آدم بین الماء و الطین» امکان دارد این مسئله؟ چرا امکان ندارد؟

 

سخن گفتن عیسی در گهواره

پروردگار به مریم می‌گوید: الان که این بچه به دنیا آمده و هنوز بدنش گرم است، تازه به دنیا آمده، یهودی‌ها الان می‌آیند کنار گهواره و به تو می‌گویند: «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء» پدرت که زناکار نبود، عمران را می‌شناختیم آدم پاکدامنی بود، «وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا»(مریم، 28) مادرت هم که با مردان نامحرم رابطۀ عملی نداشت، ما مادرت را هم می‌شناسیم، بچه را از کجا آوردی؟ جواب نده، اصلاً حرف نزن، بگو می‌خواهید بدانید من این بچه را از کجا آوردم از خودش بپرسید.

بچه‌ای که یک ساعت است به دنیا آمده، ما هم که می‌دانیم بچه‌هایمان از دو سال به بعد زبان درآوردند و یک بابایی مامانی به زور می‌گویند. به یهودی‌ها حرف نزد و «فَأَشارَتْ إِلَيْه»(مریم، 29) با دستش اشاره کرد به بچه و گفت: از خودش بپرسید که از کجا آمده. این قرآن است، داستان نیست، متن قرآن است، یک مرتبه صدای روشن و صاف بچه از داخل گهواره درآمد «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ» من از حرام به دنیا نیامدم، من عبداللهم، «آتانِيَ الْكِتابَ» خدا تورات به من داده ـ با فعل ماضی ـ خدا به من کتاب عطا کرده، کجا؟

اینها حقایق قرآن است که خیلی از مردم و خارجی‌ها تحملش را ندارد بپذیرند، چون نورانیت ندارند، شما که به راحتی قرآن را پذیرفتید، هم نور باطن دارید و هم خدا کمکتان کرده بپذیرید. «وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا»(مریم، 30) باز هم با فعل مضارع، من را به مقام نبوت انتخاب کرده و تمام شده است.

 

پیامبر و ائمه ناظر بر اعمال ما

کجا بوده پیغمبر که خدا او را شاهد بر تمام انبیا و امت‌ها معرفی می‌کند و شاهد بر ما هم معرفی می‌کند؟ در سورۀ توبه می‌گوید هر کاری بکنید «وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُه»(توبه، 94) همان وقت نه در آینده، من خدا می‌بینم چه کار کردید. همان وقت که کاری می‌کنید، عبادت است، خوبی است، خیر است، زیارت است، گریه است، همان وقت که یک کاری می‌کنید، من می‌بینم «وَ رَسُولُه» پیغمبرم هم می‌بیند. چه کسی می‌تواند بگوید این آیه محدود به زمان نزول قرآن است؟ مگر خدا محدود به زمان نزول است؟

همان وقت که تکان می‌خورید من می‌بینم، پیغمبرم هم می‌بیند، ائمۀ طاهرین می‌بینند، «و المؤمنون» مؤمنون یقیناً ما نیستیم، الان ما نمی‌دانیم داخل کوچه چه کسی راه می‌رود، خدا می‌گوید همین الان من و پیغمبرم و این دوازده نفر می‌بینند، این برای قرآن است، باور کردنش راحت است. ما کنار حرم ابی‌عبدالله(ع) می‌گوییم «اشهد انک تسمع کلامی و ترد جوابی»، خیلی عجیب است می‌گوییم همین الان «یابن رسول الله» سلام من را می‌شنوی و جوابم را می‌دهی، جایم را هم می‌دانی، کجایم الان و کجای حرمت ایستادم، آن را هم می‌دانی. اینها همه در قرآن است، چیزهایی نیست که نعوذ بالله افراطی‌ها ساخته باشند برای ائمه یا کار یک آخوند در قدیم و جدید باشد. لطائف قرآن عجیب است.

 

بی‌تابی امیرالمؤمنین(ع) در سوگ رسول خدا

برگردم به آیۀ احزاب «إِنَّا أَرْسَلْناكَ» با تجلی همۀ صفات و اسمائم تو را فرستادم. چه سرمایه‌ای به او داده قابل درک نیست. امروز که در قبر را پوشاند، امیرالمؤمنین(ع) همان جا نشست و گفت: یا رسول الله جزع ـ بی‌تابی ـ در مصیبت زشت است مگر برای تو. اصلاً دین گفته بی‌تابی زشت است، بی‌تابی نکنید. بی‌تابی زشت است مگر برای تو، فزع دلهره و از کوره در رفتن در حادثه بد است مگر برای تو، «یا رسول الله انّ المصاب بک لجلیل» مرگ تو یک حادثۀ بسیار سنگینی است که تمام حوادث قبل از مرگ تو و بعد از مرگ تو تا قیامت راحت می‌شود هموار کرد، اما مصیبت تو را من نمی‌توانم هموار کنم، هیچ‌کس نمی‌تواند هموار کند.

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً» من تو را شاهد فرستادم. یک معنی شاهد حضور است، یک معنی آن شهادت دادن است؛ من تو را فرستادم قلبت و زبانت و حرکاتت و اعمالت و اخلاقت و منشت و رفتارت همه شاهد بر وجود من است که عالم خدا دارد، همین یک نفر، همۀ وجود تو شاهد بر خداست، شاهد بر قیامت است. اعمالی که انجام می‌دهی از قبیل «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد»(حشر، 18) است.

وجود تو نمایانگر قیامت است یعنی آن کسی که اهل انصاف است ببیند تو را می‌فهمد که بعد از این دنیا قیامت وجود دارد. اخلاقت شاهد اخلاق خداست، گذشتت، امیدت، رحمتت، لطفت، برخوردت، همه شاهد اخلاق خداست؛ لذا خودش می‌فرماید: «من رآنی» این حرف برای اهل عقل و اهل درک و اهل نورانیت و اهل فهم است، هر کس من را ببیند که بتواند درکم کند «فقد رأی الحق» خدا را دیده، این هم خیلی بارش سنگین است.

 

پیامبر در آینۀ قرآن و روایات

«من رآنی فقد رأی الحق» این روایت را چطور با قرآن بسنجیم؟ چندتا آیه از قرآن بدون توضیح بخوانم. «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه»(نسا، 80) این خیلی عجیب است، کسی که از پیغمبر من پیروی کند از شخص من خدا پیروی کرده، نه مثل این است که از من پیروی کرده، «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه» این خیلی آیۀ فوق‌العاده‌ای است.

«إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه»(فتح، 10) کسانی که می‌آیند با تو پیمان می‌بندند بر دین و بر ثابت قدمی در دین و بر عبادت خدا و بر انفاق مال و بر اعطای جان، هر کس آمد با تو پیمان بست «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه» با من پیمان بسته است.

«اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم»(انفال، 24) از ما دوتا کسی حرف شنوی داشته باشد زنده می‌شود، یعنی بدون پیغمبر من همه مرده‌اند، میت هستند، به قول امیرالمؤمنین(ع) میتی که راه می‌رود و حرف می‌زند و می‌خورد، اما آدم نیست. شاهد همۀ وجود تو، شاهد بر من است، شاهد بر قیامت است، شاهد بر نظام خلقت است، شاهد بر وحی بودن قرآن کریم است.

 

دغدغه پیامبر برای نسل ما

حالا ببینید مهربانی پیامبر چقدر بوده که خدا می‌گوید مهربانی او ظرف خالی کل جهانیان را می‌تواند پر کند «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِين»(انبیا، 107) ظرف خالی را می‌تواند پر کند. فقط خدا می‌داند چقدر مهربان بوده است. فکر نکنید مهربان به مردم زمان خودش بوده، ما روایاتی داریم این‌قدر راجع‌به مردم بعد از خودش و مؤمنان بعد از خودش مثل شما دغدغه داشته است.

این‌قدر پیامبر محبت داشته گاهی در مسجد نشسته بود مردم دورش بودند، یک مرتبه بی‌اختیار می‌گفت: وای! آه! مثل کسی که خیلی فشار به او آمده، به او می‌گفتند: یا رسول الله چه شده؟ می‌فرمود: برای آنهایی که من را ندیدند و مؤمن به من هستند، برای آنها آه می‌کشم. گفتند آنها چه کسانی هستند؟ فرمود: «اخوانی» برادرهایم هستند. گفتند: یا رسول الله ما چه کاره‌ایم؟ فرمود: اصحابید، شما اصحاب من هستید، آنهایی که من را ندیدند، آنها به من وابسته‌اند، من را قبول دارند، به من ایمان دارند، پیغمبری من را پذیرفتند، آنها برادرهای من هستند.

پیامبر خیلی مهربان بود. در روایات دارد شب معراج وقتی می‌خواست برگردد خطاب رسید... آنجا خطاب‌ها همه یا احمد بوده، خیلی با همدیگر جان جانی حرف زدند، می‌گوییم ما دوتا رفیق جان جانی هستیم، یا احمد. خطاب رسید: یا احمد می‌خواهی برگردی اما انگار دلت می‌خواهد یک چیزی به من بگویی، بگو. گفت: خدایا فقط یک کلمه سؤال دارم، تو هم یک کلمه جواب بده.

البته آنهایی معنون به این عنوان هستند که امثال شما هستند، آن کسی که دین ندارد و آن کسی که عمرش اهل گناه و حرام است او از این عنوان خارج است، مگر ترک کند که این عنوان شاملش شود. پیامبر گفت: قیامت با امت من می‌خواهی چه کار کنی؟ دغدغه داشت، ناراحت بود از بس که مهربان بود. خطاب رسید: نگران نباش، قیامت خودم از یک طرف و تو هم از یک طرف، امتت هم بین من و تو، طرفی که تو آنجایی که ایستادی، فقط بگو: امتی امتی! من هم جوابت را می‌دهم: رحمتی رحمتی! پیامبر آرام شد، ناراحت ما بود.

«إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرا» من کلمات بعد را چطور برایتان توضیح دهم، من یک گوشه‌ای از لغت «شاهد» را برایتان گفتم، «مبشر»، «نذیر»، «داعی الی الله»، «سراج منیر» ماند. قرآن در شناساندن شخصیت پیغمبر غوغا کرده است.

(ای خاک ره تو خطۀ خاک/ پاکی ز تو دیده عالم پاک/ ای بر سرت افسر لعمرک/ وی زیب بر تو قبای لولاک/ یا أعظم صورة تجلّی/ فیها الله ما أدقّ معناک/ دامان جلالت ای شهنشاه/ هرگز نفتد به دست ادراک/ این بنده و مدح چون تو شاهی/ حاشاک از این مدیحه حاشاک/ فرموده به شأنت ایزد پاک/ لولاک لما خلقت الافلاک)

 

سوگواره

امروز بعد از نماز ظهر و عصر به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هر کس در این اتاق است بگو برود بیرون، فقط آنهایی را که اسم می‌برم پیشم بمانند، خودت باش و زهرا باشد و حسن و حسینم باشند و زینبینم هم باشند. با محبت عذر همه را خواست و همه را بیرون کرد. در را بست و این چند نفر کنار بسترش نشستند.

قانون است، قاعده است که سینۀ محتضر را سبک کنید، پتو است، لحاف است، شمد است کنار بزنید، اما فقط خودش این قاعده را عمل نکرد. صدا زد علی جان! لحظۀ رفتن من است، حسین را بردار روی سینۀ من بخوابان. خواهر می‌بیند، آن وقت زینب شش هفت سالش بود، اما این منظرۀ عجیب را تماشا می‌کند.

امیرالمؤمنین(ع) حسین را بغل کرد و روی سینۀ پیغمبر خواباند. دوتا دستش را انداخت گردن ابی‌عبدالله(ع) شروع کرد پیشانی و لب و دندان و زیر گلویش را بوسیدن، در حالی که جان می‌داد زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت: «مالی و یزید؟» مگر من با یزید چه کار کردم؟

امروز خواهر دید برادر عجب جای بلندی خوابیده، دیگر بالاتر از اینجا جایی نیست، اینجایی که حسین خوابیده عرش واقعی پروردگار است. پنجاه سال بعد آمد داخل میدان کربلا، وقتی نگاه به آن بدن قطعه‌قطعه کرد صدا زد «یوم علی صدر المصطفی» حسین من، یک روز روی سینۀ پیغمبر خوابیدی «و یوم علی وجه السراب» امروز هم بدن قطعه‌قطعه‌ات روی خاک بیابان افتاده است.

(برادر دعا کن که زینب بمیرد/ نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد/ برادر به قربان خلق نکویت/ اجازه بفرما ببوسم گلویت) می‌خواهم صورتت را ببوسم دستم نمی‌رسد، سرت را بالای نیزه زدند. چطور دلم را آرام کنم؟ دوتا دستش را دو طرف بدن گذاشت و خم شد گلوی بریده را بوسید.

اللهم اغفرنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا

اللهم اصلح امورنا اهلک اعدائنا

خدایا به عزت و جلالت دنیا و آخرت ما را دنیا و آخرت اهل‌بیت قرار بده.

خدایا به حقیقت زینب کبری گریۀ بر ابی‌عبدالله(ع) را از ما و نسل ما نگیر.

خدایا مرگ ما را در حال گریه بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

خدایا همۀ گذشتگان ما را که در حسینی بار آوردن ما دخالت داشتند، از زمان آدم تا الان غریق رحمت بفرما.

 

تهران/ حسینیه آیت‌الله علوی بروجردی/ دهۀ سوم صفر 97/ جلسۀ هشتم

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
کلیپ های منتخب این سخنرانی
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^