فارسی
پنجشنبه 09 فروردين 1403 - الخميس 17 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تأثیر قرآن بر زندگی


ویژگی های مومن - شب چهارم، شنبه (21-7-1397) - صفر 1440 - مهدیه اعظم - 11.52 MB -

استفاده از فرهنگ اهل‌بیتوظایف ملت و علمافهم و شعور هستینعمت ندیدن و نشنیدننماز آسمان‌ها و زمینعاقبت انسان بی‌نمازجمع قرآن بعد از پیامبرتأثیر قرآن بر زندگی مابیماری قلبی بخلداروی شفابخش قرآندعاسوگواره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و حبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.

 

استفاده از فرهنگ اهل‌بیت

بر ما واجب است از نعمت بی‌نظیر و با عظمت فکر، یعنی دقت کردن و اندیشه کردن، در فهم آیات قرآن کریم استفاده کنیم. اگر این قدرت معنوی و این نعمت الهی در کنار قرآن بی‌کار بماند، از چه راه دیگری می‌توان ساختمان واقعی انسانیت را ساخت؟ مصالح این ساختمان آیات کتاب الهی است همراه با توضیحاتی که از اهل‌بیت در کتاب‌ها نقل شده است.

عالمان شیعه در گذشته زحمت فوق‌العاده‌ای را متحمل شدند و کتاب‌های با عظمتی مانند «تفسیر عیاشی»، «تفسیر نورالثقلین» و «تفسیر برهان» را نوشتند که بعضی از اینها نزدیک ده جلد است. از صفحه اول این کتاب‌ها تا صفحه پایان نگاه توضیحی ائمه طاهرین(ع) به آیات قرآن است.

اگر از این فرهنگ گسترده بی‌نظیر کمک گرفته نشود، انسان در فهم بسیاری از آیات قرآن معطل می‌ماند و لنگ می‌ماند. اگر این اندیشه به کار گرفته نشود یا از طریق تحصیل به قول قرآن یا از طریق گوش دادن، روز قیامت حتماً نسبت به قدرت فکر و اندیشه دادگاهی به‌عنوان کفران نعمت پروردگار برپا می‌شود.

 

وظایف ملت و علما

یک عده‌ای می‌روند با شوق و ذوق تحصیل می‌کنند، زحمت می‌کشند، آیات قرآن مجید را درک می‌کنند، بر اینان واجب است که علم تحصیل شده از قرآن مجید را به مردم انتقال بدهند؛ به مردم هم واجب است برای تأمین خیر دنیا و آخرتشان در چنان مجالسی که حقایق قرآن بیان می‌شود شرکت کنند.

«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين» چرا از هر جمعیتی گروهی کوچ نمی‌کنند و حرکت نمی‌کنند برای اینکه دین‌شناس شوند، «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا» و ملت خودشان، استان خودشان، شهر خودشان و کشور خودشان را هشدار بدهند و با آیات قرآن بیدار کنند. «لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون»(توبه، 122) برای اینکه اهل آن شهر، اهل آن استان، اهل آن مملکت نسبت به همۀ کارهای خودشان مواظبت کنند و جاهلانه در گمراهی و گناه و فساد و معصیت نیفتند.

 

فهم و شعور هستی

در سورۀ مبارکۀ حشر یک گفتاری خداوند متعال با پیغمبر دارد که یکی از آیات شگفت‌آور قرآن کریم است، به پیغمبر می‌گوید: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقرآن عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه»(حشر، 21) اگر من این قرآن را به یک کوه نامعینی، یک کوهی در کرۀ زمین، یک کوه برافراشته‌ای، یک کوه سر به فلک کشیده‌ای نازل می‌کردم، با چشم خودت می‌دیدی «لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّه» که کل آن کوه در برابر عظمت خدا و نزول قرآن فروتنی می‌کرد و از شدت فروتنی متلاشی می‌شد.

این جا دو نکته خیلی عجیب به نظر می‌رسد؛ یکی اینکه به نظر قرآن کوه فهم دارد، شعور دارد و اگر قرآن مجید بر یک کوه برافراشته نازل می‌شد قرآن را درک می‌کرد، وحی الهی را می‌فهمید. البته تنها کوه نیست که شعور و درک و فهم دارد، در سورۀ اسرا جزء حدود پانزدهم قرآن پروردگار می‌فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِه»(اسرا، 44).

«شیء» الف و لام ندارد. در زبان عرب کلمه‌ای که الف و لام ندارد می‌گویند نکره یعنی ناشناس است، کلمه‌ای که الف و لام دارد یعنی شناخته شده است. وقتی من با یک عرب صحبت می‌کنم و می‌گویم رأیت الکتاب، کتاب الف و لام دارد و او می‌فهمد که من چه کتابی را می‌گویم؛ ولی وقتی می‌گویم رأیت کتاباً، کتابی را دیدم، او نمی‌داند در چند میلیارد کتاب کرۀ زمین کدام را می‌گویم.

در این آیه کلمه «شیء» در آیه الف و لام ندارد و نکره است، حرف «إن» در «إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» در عرب اسمش حرف نفی است و عبارت دیگرش «ما من» افادۀ عموم می‌کند، یعنی هیچ چیزی را استثنا نکن، یک دانه، یک ذره، یک اتم، یک اورانیوم را استثنا نکن، یک هستۀ مرکزی اتم را استثنا نکن، هر چه که من در این عالم آفریدم «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِه» دائم، همواره، پیوسته تا در این عالم وجود دارد و هست خدا را تسبیح می‌گوید، یعنی پروردگارش را از هر عیب و نقصی منزه می‌کند.

چه موجودی در این عالم بی‌شعور است که هم خدا را نمی‌فهمد و هم اهل تسبیح نیست؟ آیه می‌گوید هیچ موجودی نیست، هر چه در این عالم هست تا وقتی هست تسبیح می‌گوید. «یسبح» با فعل مضارع است، گاهی قرآن «سبح» دارد که البته سبح‌های قرآن هم مسلوب از زمان است، یعنی آنجا هم بحث ماضی و حال و مضارع وجود ندارد، این فعل در قرآن گرچه به شکل ماضی هم آمده اما زمان در آن مطرح نیست. به هر حال «یسبح» فعل مضارع است و طبیعتاً به معنای همواره است، به معنی پیوسته است، چیزی در این عالم وجود ندارد مگر اینکه خدا را از هر عیب و نقصی منزه می‌کند، پاک می‌شمارد، این معنیش این است که کل موجودات عالم دیدنی و ندیدنی و شهودی و غیبی و ظاهری و آشکاری برخوردار از شعور هستند.

 

نعمت ندیدن و نشنیدن

قرآن می‌گوید: «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم»(اسرا، 44) شما تسبیح موجودات عالم رادرک نمی‌کنید، یعنی فرکانس گوشتان چیزی نیست که بتواند صدای تسبیح موجودات را درک کند. اگر بنا بود گوش ما همۀ صداها را می‌شنید ما پنج دقیقه در عالم استراحت نداشتیم، اگر بنا بود چشم ما همۀ موجودات را ببیند ما زنده نمی‌ماندیم. الان پروردگار عالم دو دقیقه پرده از برزخ بردارد و ما ارواح معذب در برزخ را ببینیم، قلب ما از حرکت می‌ایستد، یعنی تحمل دیدنش را ندارد، فشار تماشای آن عذاب قلب را از کار می‌اندازد.

خداوند گوش را به‌گونه‌ای آفریده که هر صدایی را نمی‌شنویم که این نعمت خداست، چشم را به‌گونه‌ای آفریده که هر تصویری را نمی‌بینیم که این نعمت خداست، این که می‌گوید «وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُم» شما تسبیح موجودات را نمی‌شنوید و نمی‌فهمید؛ خداوند نمی‌خواهد در سر ما بزند، می‌خواهد بگوید اگر گوشتان دائم پر از صداهای تسبیح در این عالم بود، چه می‌کردید؟ اگر چشمتان همه دیدنی‌ها را بنا بود ببیند، چه می‌کردید؟

 

نماز آسمان‌ها و زمین

از این آیه و از آیه سورۀ حشر و از یک آیۀ عجیب سوره نور که پروردگار دربارۀ آسمان‌ها سخن می‌گوید، بعضی از شما عزیزان مطلب کلی آسمان‌ها را می‌دانید یعنی چه، مسائل جزئی را که هیچ‌کس نمی‌داند. آسمان‌ها ترکیبی از میلیاردها کهکشان است، هر کهکشانی ترکیبی از میلیاردها ستاره و ماه و خورشید است، حجم آسمان‌ها نامعلوم است، وزن نامعلوم است، عظمت نامعلوم است. آسمان‌ها، زمین، درختان، جنبندگان، صریحاً در آیه شریفه می‌فرماید همه دارای نماز هستند و دارای تسبیح هستند.

 

عاقبت انسان بی‌نماز

عجیب این است که آیه می‌گوید: «قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ»(نور، 41) کل موجودات به تسبیح و به نمازشان آگاهی دارند. یک نکته را هم اینجا باید بگویم؛ بی‌نماز یعنی بیگانه از کل عالم آفرینش، یعنی یک غریبه، یعنی یک تنها، یعنی یک بدبخت، چون قرآن در سورۀ نور می‌گوید کاروان هستی با تمام موجوداتش در نماز است، کاروان هستی با کل موجوداتش در تسبیح است؛ شخصی که اهل نماز نیست، پشت به کل عالم کرده و در قیامت هم کل عالم به او پشت می‌کنند.

آخرت عکس‌العمل دنیاست، آخرت چیز مستقلی نیست. پیغمبر اکرم آخرت‌بین می‌فرماید: «الدنیا مزرعة الاخره» دنیا وابسته به آخرت است و آخرت وابسته به دنیاست، هر چه اینجا می‌کارید در آخرت درو می‌کنید. کسی که در دنیا به تمام موجودات هستی پشت کرده و نماز نمی‌خواند، یعنی موجودات عالم خلقت با شما رفاقتی ندارم، هماهنگی ندارم، رابطه‌ای ندارم، ارتباطی ندارم، هم قدم شما نیستم؛ در قیامت هم کل قیامت به او پشت می‌کنند.

در این زمینه می‌توانید آیات قرآن کریم را هم بخوانید که قیامت پشت کرده‌های به کل موجودات ناله می‌زنند: خدایا ما را برگردان، نالۀ آنان هم در جهنم است نه در صحرای محشر، پنج بار جهنمی‌ها با خدا صحبت می‌کنند، یکی این است: «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها» در میان عذاب‌های گوناگون ناله می‌کنند و فریاد می‌زنند: «رَبَّنا أَخْرِجْنا» ما را از جهنم بیرون بیاور تو که قدرت داری، «نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَل» یک بار دیگر برویم در دنیا با کل هستی آشتی کنیم، با کل هستی هم عمل صالح شویم، خود پروردگار جواب می‌دهد: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّر»(فاطر، 37) آیا به اندازه‌ای که بیدار می‌شدید و اهل عبادت می‌شدید و اهل هماهنگی با هستی می‌شدید من به شما وقت ندادم؟ جوابی ندارند بدهند. خدا می‌فرماید: این عذاب را بچشید شما در این قیامت یک یار ندارید، یعنی کل عالم محشر به شما پشت کردند چنان‌که شما در دنیا به کل عالم هستی پشت کردید.

 

جمع قرآن بعد از پیامبر

از مجموعه این آیات استفاده می‌شود که کوه شعور دارد، درک دارد، فهم دارد؛ اگر درک و شعور نداشت اصلاً نازل شدن این آیه حکیمانه نبود، کاملاً بی‌مورد بود. آیه را بخوانم ببینید چقدر آیه موج علمی و طبیعی و توحیدی دارد، به پیغمبر می‌گوید «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقرآن» یعنی همین قرآنی که در دست همۀ ماست، این قرآنی که الان در اختیار ماست همین زمان پیغمبر نازل شده است، قرائت قرآن را پیغمبر یاد داده و نظام قرآن هم کار خود خدا بوده «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَه»(قیامت، 17). این‌که سوره‌ها به چه ترتیب باشد این کار حق است.

بعد از حیات پیغمبر تنها کاری که برای قرآن کردند، در یک جلسه با شرکت امیرالمؤمنین(ع) برای غیر عرب اعراب‌گذاری شده، نه سوره‌ای را جابجا کردند، نه اضافه شده و نه کم شده است. تمام بزرگان شیعه که وارد بحث قرآن شدند، نوشتند اعتقاد ما، باور ما و یقین ما این است این قرآن همان قرآنی است که بر پیغمبر اسلام نازل شده وگرنه حجت خدا بر ما تمام نبود.

حبیب من اگر این قرآن را بر یک کوهی نازل می‌کردم کوه نامعین، الف و لام ندارد «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقرآن عَلى‏ جَبَلٍ» پس قرآن فهم و شعور دارد، یعنی کوه می‌توانست قرآن را دریافت کند و بفهمد. «لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً» می‌دیدید که کوه کمال فروتنی را در برابر قرآن و خدا می‌آورد «مُتَصَدِّعاً» و از سنگینی معنویت قرآن تکه‌تکه می‌شد، نمی‌ماند.

 

تأثیر قرآن بر زندگی ما

این مقدمه بود و اما دنبالۀ آیه با ما حرف می‌زند. خداوند در جملۀ اول با پیغمبر حرف زد، در جملۀ بعد خدا با ما حرف می‌زند «وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ» من این مثل‌ها را که یکی همین است اگر قرآن را به کوه نازل می‌کردم می‌دیدی فروتنی می‌کند و قطعه قطعه می‌شود، از عظمت و وحی خدا برای مردم بیان می‌کند.

«وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ» برای چه؟ این مثل‌ها را برای چه برای ما می‌زنی؟ نتیجه‌اش «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»(حشر، 21) تا بیایند بنشینند و اندیشه کنند که بعد از شصت سال با قرآن چه کار کردند. اگر قرآن را بر کوه نازل می‌کردم آن می‌شد، شما انسان‌ها در این پنجاه شصت ساله در این کرۀ زمین از قرآن چه اثری برداشتید؟ قلب شما، عقل شما، عمل شما، اخلاق شما، روش خانوادگی شما، روش اقتصادی شما، روش معاشرتی شما، روش سیاسی شما، از این کتاب من چه اثری برداشتید؟

این کتاب را اگر من به کوه نازل می‌کردم که فروتن و قطعه قطعه می‌شد «مِنْ خَشْيَةِ اللَّه» ولی من این قرآن را که به کوه نازل نکردم، به چه کسی قرآن را نازل کرده؟ همه فکر می‌کنند قرآن به یک نفر نازل شده، خداوند متعال فقط به آن یک نفر توجه داشت؟ یعنی قرآن را برای یک نفر فرستاد؟ قرآن را به قلب او نازل کرد برای انتقال به همه تا روز قیامت، لذا در قرآن می‌گوید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ» این که دیگر یک نفر نیست. «الیکم» ضمیر جمع است، این کتاب را به همۀ شما، تک‌تک شما، مرد و زن نازل کردم، فرستادم، نور مبین است، روشنگر برای تمام جوانب زندگی است.

«وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِينا» من این قرآن را فرستادم نوری است روشنگر که شما در تاریکی جهل، در تاریکی نفهمی، در تاریکی ندانم‌کاری زندگی نکنید، چون زندگی در تاریکی جهل در تاریکی ندانم‌کاری، در بی‌معرفتی خسارت کامل است و من خسارت شما را دوست نداشت. «وَ لا يَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْكُفْر»(زمر، 7) من خیلی تهرانی این آیه را معنی کنم، من رضایت ندارم یک نفر از شما انسان‌ها در کل کرۀ زمین جهنم بروید، وقتی رضایت ندارم جهنم بروید، وقتی رضایت ندارم زندگی‌تان پر از فساد باشد، وقتی رضایت ندارم زندگی‌تان پر از سرگردانی باشد، وقتی رضایت ندارم زندگی‌تان پر از گره و مشکلات باشد، قرآن مجید را نازل کردم که دنیا و آخرت آبادی داشته باشید.

«لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» حالا بنشینید فکر کنید که چه استفاده‌ای از قرآن من در زندگی خود کردید؟ با حلال قرآن، با حرام قرآن، با حقایق قرآن، با اشارات قرآن، با آیات خانوادگی قرآن، با آیات اقتصادی قرآن، با آیات معاشرتی قرآن، چه کار کردید؟ چقدر قرآن در زندگی شما طلوع و تجلی دارد؟ چقدر زندگی شما با قرآن مجید هماهنگ است؟ این را فکر کنید، هر روز هم فکر کنید «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»، یتفکرون فعل مضارع است، یعنی دائم فکر کنید.

 

بیماری قلبی بخل

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: اهل قرآن بندگان ویژه خداوند هستند، «اهل القرآن اهل الله و خاصة» معنی واقعی این روایت چیست؟ امام باقر(ع) بنا به نقل کلینی در جلد دوم کتاب شریف «کافی» دربارۀ اهل قرآن می‌فرماید: «رجل قرأ القرآن» انسانی است که با قرآن در ارتباط است، می‌خواند، یعنی نسخه را می‌خواند «فوضع دواء القرآن علی داء قلبه» می‌نشیند از طریق قرآن بیماری‌های قلب را شناسایی می‌کند.

بیماری‌های قلب چیست؟ کدام را من برایتان بگویم، می‌خواهید یکی را بگویم که با همین یکی حساب بقیه بیماری‌ها را خودتان برسید. در سورۀ مبارکۀ آل‌عمران، اسم این بیماری طبق خود آیه شریفه بخل است. یک کسی یک عالم است، یعنی سرمایۀ علمی دارد و بخیل در خرج کردن است، یک کسی سرمایۀ فکری دارد و بخیل در خرج کردن است، یک کسی سرمایۀ مالی دارد و بخیل در خرج کردن است.

قرآن وقتی می‌گوید بخیل کنار همه نعمت‌ها بخل را اسم می‌برد، حالا در سورۀ آل‌عمران بخیل مالی را می‌گوید. اگر به شما بگویند یک آیه از کوه سنگین‌تر است باور کنید، در این آیه می‌گوید: کسانی که در کنار مال عطا شدۀ من بخل دارند، خیلی خلأها در قوم و خویش‌های آنان است، در خانوادۀ آنان است، خیلی خلأهای دینی هست، مذهبی هست و با پول می‌شود این خلأها را پر کرد اما «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(آل‌عمران، 180) شخصی که من از احسان خودم، از مال و ثروتم به او عطا کردم به قول شما دست و دلش به خرج کردن نمی‌رود، مال حبس است، ثروت اسیر است، پنجاه شصت سال بعد می‌میرد و بعد هم قیامت برپا می‌شود، وضع قیامت این آدم بخیل را آیه می‌گوید: «سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا» روز قیامت به وزن ثروتش گردنبند فلزی از فلزات آتش جهنم درست می‌کنم و گردنش می‌اندازم. چه کسی می‌خواهد این گردنبند را دربیاورد؟ کسی نیست این گردنبند را دربیاورد. این شخص به آیات انفاق، به روایات انفاق، به عقل، پشت کرده و مستحق جریمه است.

 

داروی شفابخش قرآن

«رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن علی داء قلبه» قرآن را می‌خواند و می‌رسد به این آیۀ عجیب که بخیل قیامت به وزن ثروتش گردنبند فلزی از آتش جهنم به گردنش می‌اندازند، اگر از قرآن اثر بردارد که همان وقت بخلش علاج می‌شود.

«فوضع دواء القرآن علی داء قلبه» یک بیماری بخل است، یک بیماری ریاست، یک بیماری حرص است، یک بیماری حسد است، کبر است. برادران و خواهران! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: هر یکی از این بیماری‌ها به اندازۀ قدرتش انسان را از فیوضات پروردگار در دنیا و آخرت محروم می‌کند. خدا می‌گوید یک بخل، بخیل را جهنمی می‌کند، یک حسد، یک کبر، «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون» من این مثل‌ها را برای مردم بیان می‌کنم که مردم اندیشه کنند که کل زندگی آنان چه مقدار با قرآن هماهنگ است؟ بعد از پنجاه شصت سال خورشید قرآن چه مقدار از افق زندگی آنان طلوع کرده است؟

 

دعا

خدایا فقیر هستیم، تهیدست هستیم، محتاج هستیم، نیازمند هستیم، زمانه به قدری فسادش قوی است که ما به تنهایی نمی‌توانیم خودمان را نگه داریم، اگر به داد ما نرسی، اگر دست ما را نگیری، اگر ما را یاری نکنی، اگر ما را کمک نکنی، ما دنیا و آخرتمان را باختیم.

خدایا به داود پیغمبر فرمودی: داود سابقه ندارد گدایی در خانه من آمده باشد و من دست رد به او زده باشم. خدایا ماه عزای ابی‌عبدالله(ع) است، ایام نزدیک اربعین است، اگر دست ما را نگیری، اگر به ما کمک ندهی، اگر به ما یاری نرسانی، هیچ چیزی از ما نمی‌ماند، تنها چیزی که از ما می‌ماند یک بدن و یک شکم و یک شهوت است، دیگر چه می‌ماند؟

 (لطف الهی به الهی زار/ نیز امید است دهد وصل یار/ عشق مرا سوی نگار آورد/ سوی بهشت رخ یار آورد/ از می آن ساقی شیرین لبم/ لطف کند صبح نماید شبم/ در گذرد از گنهم لطف دوست/ لطف چنین پرگنهی را نکوست/ درگذر ای دوست گناه مرا/ صبح کنی شام سیاه مرا/ در دلم افروز تو نور یقین/ با همه اخیار کنم همنشین)

 

سوگواره

چقدر آب یک بچه شش ماهه لازم داشت؟ در آن وضع باید پنبه در آب می‌گذاشتند و به لبش می‌کشیدند، اما همه می‌دانید به چه وضعی بچه را سیراب کردند. بچه در بغل بابا دست و پا می‌زند، سر روی زمین افتاده، بابا با مردم حرف می‌زند: (کوفیان این قصد جنگیدن نداشت/ این گلوی تشنه ببریدن نداشت/ لاله‌چینان دستتان ببریده باد/ غنچه پژمرده‌ام چیدن نداشت/ این که با من سوی میدان آمده/ نیتی جز آب نوشیدن نداشت/ با سه شعبه غرق خونش کرده‌اید/ آن که حتی تاب بوسیدن نداشت/ گریه‌ام دیدید و خندیدید وای/ کشتن شش ماهه خندیدن نداشت/ دست من بستید و پای افشان شدید/ صید کوچک پای کوبیدن نداشت/ از چه دادیدش نشان یکدیگر/ شیرخوار غرق خون دیدن نداشت).

بچه را برگرداند پشت خیمه‌ها و خواهرش را صدا زد، شیرخواره غرق خون را داد به خواهر و خودش روی زمین نشست، صدا زد: خدایا! این مردم به کوچک و بزرگ من رحم نکردند. یک قبر کوچکی را کند، وقتی گلوی بریده را روی خاک گذاشت، صدای مادر را شنید (مچین خشت لحد تا من بیایم/ تماشای علی اصغر نمایم).

 

 

سمنان/ مهدیه اعظم/ دهۀ اول صفر 97/ سخنرانی چهارم

 

 


0% ( نفر 0 )
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
مطالب مرتبط
سخنرانی های مرتبط
پربازدیدترین سخنرانی ها
فقها و علما شعور هستی نماز موجودات جمع قرآن بیماری‌های قلب داروی قرآن

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^